شاید یکی ازبهترین هدایایی که می شود به دوستان و یا حتی دشمنان تقدیم کرد، دعا و آرزو برای آنهاست.
در آنچه که خواهید شنید، من با صدای خودم شخص رهبر را دعا کرده ام و برای او آرزوهای خوب از خدا خواسته ام. آرزوی خوب برای یک نفر حتما در بارش پول و اختیار و عمر طولانی و سلامت نیست. که رهبر ما این همه را یکجا دارد. گاه تقاضای مرگ برای کسی که زنده بودنش خالی از فایده است نیز یک آرزو و دعای خوب است. سخن به درازا نبرم. دعاهای مرا بشنوید.
با پوزش از استاد حسین علیزاده که بی اجازه ی وی از موسیقی آسمانی اش در این اثر سود برده ام.
از این تعجب میکنم که آقای خامنهای هنوز مردم خودشو نمیشناسند.
خدا آن روز را نیارد که مردم از اصلاح شرایط کشور ناامید شوند.
با ادامه این روند دیری نخواهد گذشت که صبر مردم لبریز خواهد شد.
دیگر هیچ چیز جلوی مردم خشمگین را نخواهد گرفت.
فکر نکنم سپاه آقای خامنهای از ارتش و گرد شاه مجهزتر باشد.
آقای خامنهای از خواب بیدار شوید و از تاریخ عبرت بگیرید.
مردم ما مگر چه میخواهند.
رهبر بمانید اما رهبر همه مردم باشید.
دوست دارم از تجربیاتم برای شما بگم. نمیدونم تا حالا به اروپا سفر کردهاید. باور کنید تصویری که ما از اروپا در عذهن مردم خودمون ساختیم اشتباه است.اینجا هم مردمی زندگی میکنند مثل من و شما. اکثر مردم به خدا اعتقاد و ایمان دارند. و خیلی از مردم در خنهیشن تلویزیون ندارند، چون اعتمادی به رسانهای خودشون ندارند.حساب مردم را از سیاستمداران غربی جدا کنید.
اما نگذارید این اتفاق برای خودتان بیفتد. نگزرید از مردمتان جدایتان کنند.
نگذارید شما را در ردیف هکمی ملس صدام، قذافی، بوش، و رهبر کره شمالی قرار دهند.
رهبر دلهای مردم خودتون باشید.
از شما چهرهٔ خشن و ضلعم ساختهاند. اگر اینطور نیستید، با مردم خودتون صحبت کنید.
بدون اینکه بازدید کنندهای داشته باشید، روزی رو در رو با مردم خود گتگو کنید.
غرو را کنار بگذارید.
آیا غرورو در رهبران موفق دنیا مثل آقای اوباما و خانوم مرکل میبینید؟
جلوی اسلام خشن را بگیرید. امید دنیا به ایران است. الان دشمنان نمیگم اسلام، دشمن بشریت از اسلام، چهرهای خشن، غیر معقول ارائه کردند. سهام سعی کنید چهرهای انسانی و زیبا از دین اسلام نشان بدهید.
همهجا پر شده از تصویر وحشیانه سرکوب مردم در ایران. چه بخواهید یا نخواهید همه به پای شما نوشته شده.
اما مردم ما خیلی محجوبند. قدر شناسند. با مردم خود یک دلً و روراست باشید.
ایران را به کدام سمت میبرید؟ به سمت آشوب، جنگ، ویرانی؟
حتی نگاه داشتن ایران در همین شرایط، به ضرر ایران است.بازنده ما هستیم نه آمریکا و اسرائیل.
کشور در آرامش و ثبات به پیشرفت میرسه.
سلام عرض ادب آقای نوری زاد.اگر مقدور بود نامه ذیل را منتشر نمایید با تشکر
رهبرم, امید مستضعفان/ بیا و بیدار شو قبل از اینکه جرقه ایبیفتد
ما که نفهمیدیم چرا انقلاب کردید, تو بیا و چندی خرقه ی جوانانی را به تن کنکه خودتان لقب نخبه بهشان دادید و با همه ی مشکلات نمی خواهند بروند, و ببین بعداز آن همه امید ماهیانه 500 هزار تومان درآمد داشتن چه حسی دارد.. شاید تو یادت باشدچرا انقلاب شد. شاید یادت باشد که در روزگاری که ما هنوز نطفهای هم نبودیم اگرچه تو در زندان وتبعید بودی و فضای سیاسی بسته بود ولی حداقلاوضاع فرهنگی و اجتماعی و مذهبی مردم بهتر از امروز بود و از نظراقتصادی اینقدر در مشقت نبودند.
بیا و چند روزی یخچال بیتت را خالی کن تا تو که می گویی ملت تحمل کنند لمس کنیتحمل کردن یعنی چه,تا لمس کنی که ای داد نه این بی مرغی و بی میوه بودن بلکه اینفکر به قهقرا رفتن است که عذاب آور است.
بیا یک بار به سبک مولایت, با لباس مبدل، آخر شب سوار اتوبوس هایی شو که قسمتمردانه اش پر شده و در قسمت زنانه زنی فریاد می زند: آقای راننده مردها آمده اندقسمت زنانه و اینجا ما را دستکاری می کنند” .. و گوشه گوشه ی فرمانروایی اترا ببین که چگونه جوانان متدین و روشن فکری که حکومتت تربیت کرده تمام دنیا شاناندام جنس مخالف، ست کردن تی شرت با شلوار و کفش،آخرین آلبوم و موزیک ویدیویخوانندگان مشهور غربی،حسادت، چشم و هم چشمی و لات بازی و گنده بازی و صبح تا شب علافی کردن است و تمام رویا یشانخریدن ماشین و همخوابگی با هر بی سر و پایی ست. بیا ببین شاید تو هم شبی با چشمخیس خوابیدی از دردِ دیدن همه ی اینها. من که خوشحالم از دنیا شان. که می ترسم اگرآنها هم درس می خواندند ومطالعه می کردند چه بسا همه شان می گذاشتند و می رفتند وکسی نمی ماند برای زندگی کردن در کنار ما. حق هم داشتند، بمانند که چه شود! همهآنهایی هم که تا کنون رفته اند حق داشته اند.
همه ی این ها هیچ اشکالی ندارد! بیا وحداقل جون عزیزت اینقدر مته به خشخاش نگذار و اینقدر نگو مردم تحمل کنند و وماواکسینه شدیم و قضیه را کش ندهید,بیا و حداقل معذرت بخواه از این مردمی که خو کردهاند به درد. بیا کمی ما را به بند کفشت حساب کن که این بی توجهی به من و امثال منکه هنوز مانده ایم روزی هزار بار دقمان می دهد. بیا و بیدار شو قبل ازاینکه جرقه ای بیفتد دراین انبار باروت و آتشش دامان ما را بگیرد ودودمانتو را به باد دهد…
ش/ب کارشناسی ارشد مکانیک دانشگاه پلی تکنیک
سلام آقای نوری زاد هموطن گرامی
من دیدم بعضی ازدوستان مقاله ها و نوشته های منتخب را برای سایت شما می فرستند من هم یک مطلب که دراصل یک مصاحبه است برای شما می فرستم. به امید برداشتن اجبار درهرکاری
………………………………………….
حجاب اجباری، قم و ایدئولوژی اسلامی
۲۴ تیر ۱۳۹۱
متن زیر مصاحبه با بهزاد مهرانی است که نخست در سایت بامداد خبر نشر یافت.
تحلیل جنابعالی از مساله ی کشف حجاب در دوره ی رضا شاه پهلوی چیست؟
دربارهی مسألهی کشف حجاب تبلیغاتِ مذهبی پیش از انقلاب و نیز تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی تاریکیها و سوء فهمهای بسیار آفریده است. هنوز نیازمند شناخت تاریخی این رویداد و نهادن آن در سیاق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن دوره هستیم. به نظرِ من یکی از بهترین تحلیلها در این باره را خانم نوشین احمدی خراسانی در کتاب «حجاب و روشنفکران» نوشته است. ایشان به درستی توجه میدهد که نباید گمان کرد کشف حجاب تنها به خواست و ارادهی رضا شاه پهلوی روی داد. کشف حجاب از چند دهه پیشتر خواستهی طبقهی کوچک تحصیلکردگان شهری، زنان طبقهی بالای جامعه و نیز مردان فرنگ رفته شده بود. میرزادهی عشقی باور داشت «از حجاب است که این قوم خراباند خراب» و ایرج میرزا حتا باور داشت اگر زنان با زبانِ خوش حجاب خود را برنداشتند باید به زور حجابشان را برداشت: «به اعتدال از این پردهمان رهایی نیست / مگر مساعدتی دست انقلاب کند.» این خواسته در تضاد با ارزشهای اخلاقی و اجتماعی اکثریت جامعه بود. امکان آزادی حجاب برای آن اقلیت وجود نداشت. اکثریت به شیوههای گوناگون آنقدر زنان نامحجب را آزار میداد که در عمل راهی جز مداخلهی دولت برای تأمین آزادی شهروندانِ مخالف حجاب نبود. اما درست نکته همینجاست. خانم احمدی خراسانی میگوید رضاشاه به جای آنکه در مقام رییس دولت میان گروههای مختلف جامعه که تضاد منافع دارند میانجیگری کند به نفع یکی علیه دیگری پا در میان میگذارد. استدلال اصلی خانم احمدی خراسانی این است که حجاب مسألهای است مربوط به حوزهی خصوصی و اساساً دولت نباید در حوزهی خصوصی مداخله کند چه به سود آزادی حجاب چه علیه آن. بنابراین از نظر ایشان کشف حجاب و حجاب اجباری در ترازوی عدم مداخله دولت در حوزهی خصوصی باید قرار گیرد. هر دو غیردموکراتیک هستند.
آیا از لحاظ تاثیرات مثبت و منفیِ سیاسی-اجتماعی-فرهنگی، می توان کشف حجاب اجباری و رعایت حجاب اجباری را همسنگ و هم وزن دانست؟
به دشواری میتوان این دو را همسنگ دید. چند پیشفرض در استدلال خانم احمدی خراسانی هست که شاید برای من قابل دفاع نباشد. ایشان حجاب را مسألهای مربوط به حوزهی خصوصی میدانند. به نظر میرسد حجاب اساساً مربوط به قلمرو عمومی است. فرض بگیریم که دولت نباید در حوزهی خصوصی مداخله کند. این نمیتواند شامل حجاب باشد. در کشورهای دموکراتیک دولت برای پوشش در مکانهای عمومی قانون دارد. در بیشتر این کشورها کسی نمیتواند کاملاً برهنه درخیابان راه برود. لباس پوشیدن در مکانهای مختلف هم قوانین خاص دارد از دانشگاه گرفته تا محل کار. صرفِ قانونگذاری در زمینهی پوشش نمیتواند غیردموکراتیک تعبیر شود. پوشش در خانه یا محیط خصوصی البته نباید موضوع قانونگذاری باشد.
نکتهی دیگر آن است که مرز میان حوزهی خصوصی و حوزهی عمومی آنقدرها هم شفاف و برناگذشتنی نیست. دولت میتواند دربارهی بسیاری از امور که در حوزهی خصوصی میگذرد قانون بگذارد. بخش عمدهای از قوانین مربوط به احوال شخصیه به قلمرو خصوصی برمیگردد. اگر قانونگذاری دربارهی حوزهی خصوصی را به طور مطلق نادرست بدانیم آن وقت در زمینهی حقوق بشر و اجرای آن هم دچار مشکل خواهیم شد. البته هیچ کدام از این دو نکته ضرورت دموکراتیک بودن قوانین و اجرای دموکراتیکِ قوانین دموکراتیک را نفی نمیکند.
فکر میکنم شاید دور از واقعبینی باشد اگر فکر کنیم در دورهی اولیهی گذار به تجدد بدون نوعی اقتدارگرایی دولت پیشبردِ کارها ممکن بوده است. بهداشت مدرن، امنیت راهها و شهرها، تأسیس مدارس جدید و نیز نظام دادگستری تازه بدون اجبار و الزام دولت شاید به دشواری و کندی تحملناپذیری تحقق مییافت؛ اگر اصلاً تحقق مییافت. وقتی در زمان امیر کبیر واکسیناسیون اجباری شد، بسیاری از مردم از واکسینه کردن فرزندان خود میگریختند و فکر میکردند که با آمپول جن وارد بدن فرزندشان میشود. در نتیجه این قدر بچهها میمردند که امیرکبیر بر نادانی مردم میگریست. ما تاریخ را اگر از نقطهی امروز بخوانیم ممکن است بسیار چیزها به نظرمان خواستنی بیاید که زمان وقوع رویدادها در گذشته امکان وقوعشان محال یا دشوار بوده است. کشف اجباری حجاب قطعاً امری دموکراتیک نبود اما نمیتوان همهی عیب و هنرش را در این خلاصه کرد. جامعهی مذهبی به شدت آسیب روحی دید اما شاید بسیاری از عوارض منفی این امر گریزناپذیر بود. برخی از پیامدهای ناپسند نیز بیتردید حاصل افراطکاری و تندروی و شاید پرهیزپذیر بود. اما اجبار دولت در جهت رهایی زنان را نمیتوان با اجبار دولت در جهت محروم کردن زنان از حقوق خود یکی دانست.
با توجه به این که جمهوری اسلامی خود را حکومتی دینی معرفی می کند و نیز با عنایت به این که در تاریخ اسلام سابقه ی قانونی کردن اجبار حجاب توسط نظام های سیاسی وجود نداشته است، جمهوری اسلامی اساسا چه منفعتی از قانونی کردن اجبار حجاب می برد؟
اجباری کردن حجاب در تاریخ اسلام سابقه ندارد؛ چون علی الاصول هیچ دولت اسلامی خود را موظف به اجرای شریعت نمیدیده است. ایدهی اجباری کردن حجاب و همچنین تفکیک جنسیتی مانند ایدهی ضرورت اجرای شریعت تازه است. اصل اجرای دولتی شریعت فراوردهی ایدئولوژی اسلامی است. در داستان اجرای شریعت، مسائل مربوط به زنان در کانون توجه قرار میگیرد؛ حجاب نیز در رأس مسائل زنان. البته همانطور که خانم احمدی خراسانی در آن کتاب آوردهاند موج شاهستیزی پیش از انقلاب زنستیزانه بود. تجددستیزی بخش مذهبی و امپریالیسمستیزی جریان چپ، سراپا زنستیز است. این زنستیزی فراگیر است که مقدمات پذیرش اجباری شدن حجاب را در میان اکثریت جامعه فراهم میآورد.
اما جمهوری اسلامی چه نفعی از اجبار حجاب میبرد؟ باید این مسأله را در رابطه میان زن و تجدد دید. گفتار آزادی زن گفتاری است مدرن که هرچقدر پویایی داشته باشد و تحولهایی را از سر بگذارند باز هم گفتاری مدرن است و با هیچ چسب و سریشی نمیتوان آن را با سنت توجیه کرد. جمهوری اسلامی با گفتار آزادیخواهانهی مدرن سر ناسازگاری دارد. طبیعی است که حجاب به سرعت بدل به امری حیاتی و هویتساز برای جمهوری اسلامی بشود. شاید بتوان گفت جمهوری اسلامی سه رکن دارد: آمریکاستیزی، اسرائیل ستیزی و حجاب. اگر یکی از این پایهها فروریزد بنای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید. خواستِ آزادی حجاب، بیتردید خواستی براندازانه است. به این شکل است که آزادی زن در ایران به موضوعی یکسره سیاسی بدل میشود.
با توجه به اینکه -به خصوص در چندسال اخیر-، مساله ی حجاب و رعایت آن توسط جمهوری اسلامی بسیار برجسته شده است، این پرسش مطرح می شود که این تاکید و بگیر و ببندها تنها در جهت دغدغه و پاسداشت حفظ شریعت است یا اینکه دغدغه های دیگری نیز در کار است؟
حجاب در سنت اسلامی بیشتر مسألهای فرهنگی و اجتماعی بوده تا موضوعی فقهی. به همین دلیل است که مسائل مربوط به حجاب در فقه بسیار اندکاند: در باب نماز و حج و ازدواج مطرح میشوند. هر فرهنگ و جامعهای به شیوهی خود پوشش را برمیگزیده است. آنقدرها مسألهای «اسلامی» نبوده بلکه بیشتر عرفی بوده است. ایدئولوژی اسلامی حجاب را به مسألهای اسلامی بدل میکند. جمهوری اسلامی استوار بر ایدئولوژی اسلامی است. یکی از ستونهای نگاهدارندهی این ایدئولوژی اجرای شریعت است. اما آرمان اصلی آن تشکیل و حفظ حکومت است. اجرای شریعت تا آنجا که به تحکیم و تثبیت حکومت یاری کند اولویت جمهوری اسلامی قرار میگیرد. اگر اجرای شریعت سدی در راه بسط قدرت حکومت برافرازد ولی فقیه این اختیار شرعی را دارد که به نفع مصلحت نظام حکم شریعت را نادیده بگیرد. اما مسألهی حجاب، مسألهی مسألههاست. یک حکم فقیهی ساده مانند باقی احکام نیست. حجاب برای جمهوری اسلامی هم بُنمایهی اصلی هویت مذهبی آن است هم مهمترین ابزار کنترل اجتماعی. چنین است که حکمی فرعی و حتا عرفی در اسلام بدل به بنیاد مسلمانی در جمهوری اسلامی میشود.
چرا مساله ی حجاب که جزء فروع دین هم تلقی نمی شود، این اندازه برای روحانیت حساسیت زا است؟
به احتمال زیاد مسألهی حجاب شالودهای عرفی دارد تا شرعی. با این همه، از همان دوران ناصرالدین شاه که مسألهی تجدد اروپایی در ایران طرح میشود و کسانی مانند میرزا حسین خان سپهسالار، مشیرالدوله، موضوع تغییر پوشش مردان را پیش میکشند و کم کم زمزمههایی دربارهی حجاب زنان نیز به گوش میرسد روحانیان نگران میشوند. شیخ فضل الله نوری که از «کلمهی خبیثهی آزادی» سخت میهراسید مساوات میان زن و مرد را یکی از آثار مشروطه میدید. تجدد در ایران را با نوشتن تاریخ پوشش میتوان روایت کرد. پوشش روحانیان خود نیز مسألهساز شد و در دورهی رضاشاه قانون متحدالشکل کردن لباس مردان تصویب شد. هیچ چیز به اندازهی این قانون روحانیان را نمیتوانست خشمگین کند. به نظر من این قانون هم آثار مثبت و منفی داشت و نظام روحانیت را برای همیشه دگرگون کرد.
اما بازگردیم به مسألهی حجاب. بگذارید مثالی بیاورم. زمانی که انقلاب شد من پنج ساله بودم. در دورهی نوجوانیام بسیار از زبان روحانیان شنیدهام که پیش از انقلاب «آدمهای مذهبی نمیتوانستند خیلی جاها بروند». شهر مادری من خوانسار است. این شهر کوهستانی از یکی زیباترین ییلاقهای استانِ اصفهان است. پیش از انقلاب، این شهر به شدت مذهبی و سنتی بود. دو مدرسهی علمیهی بزرگ داشت و دو عالم؛ یکی در محلهی بالا، دیگری در محلهی پایین. طبقهی بازاری جاافتادهای داشت. شهر در چیرگی این دو طبقه بود. در این شهر، پارک کوچکی در دامنهی کوه بود به نام «سرچشمه». این پارک اواخر دورهی پهلوی ساخته شد. ظاهراً دانشگاهها و دبیرستانهای شهرهای اطراف مخصوصاً اصفهان برای بردن دانشجویان و دانشآموزان به اردو از این پارک استفاده میکردند. بعدها من میشنیدم چقدر روحانیان و بازاریان ابراز ناراحتی میکردند که نمیتوانستند به این پارک بروند، چون در این پارک دخترهای دانشآموز و دانشجوی بیحجاب آمدند و دختران و پسران با هم بودند. چنان از ناپسندی این فضای مختلط سخن میگفتند که گویا آنجا باشگاه شبانه بوده نه محیطی برای دانشجویان. فکر میکردم چرا آخوندها یا بازاریها احساس میکردند – چون زن بیحجاب در آنجا هست یا مرد و زن با هم هستند – نمیتوانند به آن پارک بروند؟ چرا حضور دیگران آنها را از حضور در آن مکان خاص بازمیداشت؟
امیل دورکیم در آغاز کتاب «صور بنیانی حیات دینی» به نکتهای مهم اشاره میکند. او میگوید بر خلاف تصور کانت، زمان و مکان اموری انتزاعی، مبهم و نامتعین نیستند. تصور زمان و مکان به شکل مجرد و مطلق هیچ گرهی را نمیگشاید. او میگوید مکان مثل زمان امری غیرشخصی و اجتماعی است. همانطور که تقویم پدیدهای نشانگر فعالیتهای اجتماعی یک جماعت و قاعدههای حاکم بر آن است، مکان هم هویتی اجتماعی دارد. دورکیم میگوید مکان همیشه در نسبت معنا پیدا میکند. برای جا دادن چیزی در مکان باید محل آن در مکان با محل چیزهای دیگر فرق کند. چیزی را بالا میگذاریم و چیزی را پایین. چیزی را سمت راست و چیزی را سمت چپ. جایی که میایستیم و فاصلهای که با دیگران داریم از نگرش ما به خودمان و دیگری پرده برمیدارد. ادوارد هال، مردمشناس آمریکایی در کتاب بسیار خواندنی «بُعد پنهان» اهمیت مکان را در زندگی اجتماعی به خوبی نشان داده است. همهی ترسها و میلها و آرزوهای ما در نسبت مکانی ما با دیگران خود را پدیدار میکند.
حجاب مسألهای مربوط به قلمرو عمومی است. آرزوی اجرای شریعت به معنای آرزوی به انحصار درآوردن قلمرو عمومی است. روحانیت پس از انقلاب تصمیم گرفت از آرمان ایدئولوژی اسلامی که اجرای شریعت بود پشتیبانی کند. در حقیقت تنها امر مشترک میان ایدئولوژی اسلامی و تفکر سنتی روحانیت همین شریعت است. باقی چیزها مثل آمریکاستیزی و اسراییلستیزی مسألهی روحانیت سنتی نیست. آرزوی روحانیت از سپیدهدم تجدد در ایران تا امروز راندن وجهِ آزادیخواهانهی تجدد از قلمرو عمومی بوده است. حضور یک زن بیحجاب در یک مکان، انحصار و سلطهی حضور شریعت را در آن مکان درهم میشکند. مکان میان زنِ بیحجاب و شریعت تقسیمپذیر نیست. زنِ بیحجاب نمایندهی سویهی آزادمنشانهی تجدد اروپایی است که هویتِ روحانیت را تهدید میکند. فکر میکنم وقتی بازاریان و روحانیان خوانسار به پارک سرچشمه میرفتند، تنها دیدنِ آن دختران بیحجاب با دوستانِ پسر خود را نفی و انکار حضورِ خود میدانستند. شریعتمداری، گرایشی مطلقگراست. در یکصد و پنجاه سال اخیر، روحانیت از هیچ قدرتی به اندازهی زنانِ خودآگاه، آزاد و مستقل نهراسیده است.
جریان روشنفکری دینی به مسئله آزادی حجاب و به صورت کلی آزادی سبک زندگی کمتر پرداخته است دلایل این امر را چه میدانید؟
«جریان روشنفکری دینی» تعبیری مبهم است. شخص اصلی در این جریان عبدالکریم سروش است. برخی پیرو او هستند و شماری دیگر با وجود مذهبی بودن خود را روشنفکر دینی تعریف نمیکنند. در این میان کسانی مانند آرش نراقی از آزادی همجنسگرایی دفاع میکنند. کسانی دیگر نیز هستند که در مسائل شرعی بسیار سنتی میاندیشند. سبک زندگی بسیاری از کسانی که به روشنفکری دینی شناخته میشوند فرقی با مردم سنتی ندارد از جمله در مسألهی حجاب.
شاید کسانی مانند عبدالکریم سروش فکر میکنند چون شریعت را نقد کردهاند لزومی برای نقد دیدگاهِ شریعت دربارهی زنان نیست. چون که صد آمد نود هم پیش ماست. علاوه بر آن، ایشان ممکن است به آزادی حجاب باور داشته باشد، ولی احتمالاً به ناموجه بودن حکم شرعی حجاب معتقد نباشد. همچنین فکر میکنم کسانی مانند ایشان ترجیح میدهند در این عرصهی خطرناک وارد نشوند تا بتوانند نقد فکر دینی را، در چارچوب شرایط موجود اجتماعی و سیاسی در ایران، آرام، پیش برند. شاید فکر میکنند وارد شدن در مسائل زنان راه کسانی مانند او را به فضای عمومی میبندد. به هر روی «روشنفکری دینی» در ایران چندان به بحث دربارهی مسألهی زن علاقهای نشان نداده است.
اما جدا از دلایلی که گفتم شاید دلیل عمده آن باشد که روشنفکری دینی برای طرح مسألهی زنان در اسلام دچار مشکلی نظری است. بیشتر روشنفکران دینی از دو امر آگاهی چندانی ندارند: یکی سنت فقهی، دیگری تاریخ اسلام. اینکه روشنفکران عرب میتوانند سنتِ اسلامی را نقادی کنند به دلیل چیرگی آنها بر متون تفسیری، حدیث و فقه و تاریخ اسلام است. اما روشنفکری دینی ایرانی بیشتر به طرح مباحث فلسفی-جامعهشناختی دربارهی دین میپردازد. وقتی پای مسألهی زنان به میان آید روشنفکر دینی چیز تازهای برای پیش نهادن ندارد. سخن گفتن از منظر مدرن دربارهی زن که نمیتواند توانایی انحصاری روشنفکران دینی باشد. در نتیجه دربارهی مسألهی زن ما یا گفتار فقهی را داریم یا گفتار روشنفکری عرفی را. روشنفکران دینی نمیتوانند در این زمینه با سنتگرایان و فقیهان گفتوگو کنند. دلیل آنهم بیشتر همین فقر فکری روشنفکری دینی است که آوردم. یکی از معضلاتِ اصلی روشنفکری دینی در ایران این است که بیشتر به «دین» به طور کلی میپردازد تا به دینِ تاریخی ما، به ویژه در چهار سدهی اخیر تشیع. نوع آموزش شماری از این افراد فلسفهی تحلیلی است و طبیعی است که با فلسفهی تحلیلی نمیتوان به این وادیها گام نهاد. چنین است که به نظرم حتا مباحث اخلاقیای که طرح میکنند علاوه بر آنکه بیشتر ترجمه است نقش اندکی در لرزاندن بنیادهای سنت بازی میکند.
از اینها که بگذریم اساساً روشنفکران عرفی هم به ندرت مسألهی زنان را طرح کردهاند. روشنفکری چپ ایرانی هم آزادی و حقوق زن را در اولویت خود قرار نمیداد. تنها در دو دههی اخیر است که نرمنرمک جنبش زنان در ایران اهمیت این موضوع را به ساحت فکری ما تحمیل میکند.
تجربه ی شخصی شما از مساله ی حجاب اجباری و رعایت یا عدم رعایت آن در شهرهای مذهبی ای چون قم-زادگاه شما- چیست و اساسا اجباری بودن حجاب چه بازخوردهایی در این گونه شهرها داشته است و دارد؟
فکر نمیکنم هیچ شهری به اندازهی قم قربانی حجاب اجباری و تفکیک جنسیتی شده باشد. به نظر من زنستیزترین شهر ایران قم است. این به معنای آن نیست که زنان قمی تسلیم وضع موجودند. به عکس؛ نسل تازهی دختران قمی از سرکشترین و عصیانگرترین زنان امروزند. شاید هیچ شهری به اندازهی قم دربردارندهی تناقضهای اجتماعی نباشد. با این همه، آسیبها و رنجهایی که جامعهی جوان از محدودیتهای جنسیتی در قم میبرد هنوز به بحث گذاشته نشده است. جمهوری اسلامی در قم یک نوع تجدد سعودیمآبانه درست کرده است. خراب کردن بناهای قدیمی و ساختن اتوبانهای بزرگ و ساختمانهای عظیم و مجتمعهای تجاری. با وجود آنکه بیشترِ رهبران و مقامات و مهندسان جمهوری اسلامی فاقد فرهنگ والا (high culture) هستند فکر میکنم این تجدد سعودیمآبانه به تدریج رنگ سلطهی روحانیت را از صورت این شهر میپراند. فضاهای بزرگ، اندک اندک، کنترل احتماعی شهر را برای حکومت و روحانیت دشوارتر میکند؛ همانطور که در خودِ عربستان سعودی چنین کرده است. من آنچه از دور دربارهی قم میشنوم و میبینم یک جامعهی صدرنگ و صدپاره، بدون انسجام اجتماعی، دچار بیهنجاری اخلاقی و در مرز انفجار است. نماد تمام عیار تباهی آرمانشهر جمهوری اسلامی.
سلام رفیق محمد امید وارم خوب و سلامت باشی چند روز احساس کردم نیستی نگران شدم حال دیدم آمدی امیدوارم از گزند دیوان در امان باشی اگر از من یا دیگر رفقای هموطن که ناراحت هستیم تندی میبینی از سوز دلمان برخود مگیر تو جایگاه رفیعی داری که خلق تورا سنگ صبور خود میداند و داد ظلمی که دیده را بر سینه تو عرضه میکند و تو این جایگاه را گران بکف آورده ای وبه عنوان یک هنرمند و روشنفکر رزمنده خلق قدر آن را بدان که خلق از هر کیش از چپ و ملی و مسلمان دادش را بر سینه سوزان تو عرضه میکند چون تو برخلاف خیل عظیم اصلاح طلبان که هنوز بر کرسی غرور خود نشسته اند با فروتنی و شهامت یک مرد از خلق پوزش خواستی و اظهار ندامت کردی و در پیشگاه خلق توبه کردی تا به آغوش آنها بازگردی کاری که خیل اصلاح طلبان که مشاغلی بس گناه خیز تر از تو داشتند هرگز نکردند تو فهمیدی راه خدا از خلق میگذرد همانطور که مولایت ملا صدرا حلاج و سهروردی خواستند آنها نیز چون تو مغضوب مدعیان شریعت شدند تو فهمیدی مانندمن و بسیار مردمان که آنچه رژیم و خیل عظیم مدعیان تشیع در بو غ و کرنا میکنند نه حرف خداست و نه حرف انقلاب و نه حرف هیچ ایدئولوزی رهایی بخش بشری تنها و تنها خرده فرهنگ دهگریزی است فرهنگ آدمهای اخراجی است که نه شرافت کار در ده رادارند نه پذیرش شئونات فرهنگ شهری و در برزخ بیکارگی خود در بیابان ده و شهر سرگردانند امید که همه مان شهریگران خوبی باشیم و شهریگری و تمدن از دست رفته را به این خاک باز گردانیم و ارزش های دوره پهلوانی و مردانگی را جایگزین ارزش های دوره منحط شریعت مداری و خواجگی کنیم
………………………………
سلام هومن گرامی
بله، یک چندوقتی نبودم. وبازهم نخواهم بود. پدرومادرکهنسالی دارم که باید دربرخی کارها به آنان کمک کنم. سپاس از ادب شما
با احترام: محمد نوری زاد
تشکر
آیا زمان آن نرسیده که سید علی خامنه ای را کنار بگذاریم و فکر کشوری نو ، با دولتی نو و در پیش گیری راهی نو باشیم ؟
سلام علی جان
شما از خامنه ای چه میخواهید . از کسی که وقتی رئیس جمهور مملکت ما بود و ما با عراق در حال جنگ بودیم و جوانان ایران کشته میشدند و شیخ علی تهرانی به بغداد فرار کرد ، این خامنه ای فردی را پیدا کرد که بعدا مشهور به سردار نقدی شد. این فرد به توصیه خامنه ای خواهرش را (خواهر خامنه ای ، زن شیخ علی تهرانی) را از مرز فراری داد و به عراق برد . حالا این فرد شده است رهبر چمهوری اسلامی . نماینده امام زمان
درود رفیق محمد باز هم مثل قبل باید ذکر کنم مانند مثال جنگ تنها خامنه ای را مسئول وقایع و خسران هارا بدانیم اشتباه رفته ایم تمامی شیعیان دارای کار و شغل دولتی که از رهگذر تظاهر به دین سرکار بوده اند و در سیستم شغلی دست و پا کردند بی تخصص و وانجام کاری و تنها امام و نبی و دخترش را برای داشتن شغلی حکومتی به باراز بردند و فروختند و از ابدارچی و مسئول حراست تا کارگر استخدام رسمی بسیجی نماز خان در فلان کارخانه که شغلی را از فردی لایق تر و فیر شیعه ربودند مسئولند آنها که درین 33 سال در هر انتخاباتی با افتخار شرکت کردند و مهر تایید به نظام زدند آنها که هر هفته به نماز جمعه رفتند و در تظاهرات نمایشی شرکت کردند همه مسئولند به اندازه خامنه ای آنها که گوشت و خون محمد و علی و فاطمه را در کوچه فروختند به ماهی چند صد دلار دین فروشان و امام فروشان و خدافروشان اگر دختری امروز روسپی است آن پیرزن بیسواد کله شق روضه ای که لنگان لنگان میرفت و رای میداد دلال آن دختر است و بستر اورا برای مشتریش آماده میکند.وای بر این مردم وای بر این شیاطین رو ی زمین وای بر دین فروشان وای بر شیعیان غالی و متظاهر وغلاظ و شداد وای بر کسانی که به حسین نامه نوشتند و اورا به مسلخ نینوا کشاندند و امروز در ایران هنوز از گوشت حسین هروز تناول میکنند بشارت بر مسلمانان پاک و وای بر شیعیان متظاهر
آقای نوری زاد عزیز ، نمی شد شما از حق گفتن چشم پوشی میکردید و مانند آقای اسماعیلی عضو شورای نگهبان و دیگر مشاغل ریز و درشت می شدید و مانند این بچه (اسماعیلی) در کانالهای مختلف سیما درس نهج البلاغه میدادید ؟ این بچه نه از خودش و نه از بزرگان دین خجالت نمی کشد که در سیما به خاطر چاپلوسی هایی که انجام داده تا حد استاد نهج البلاغه ارتقاع پیدا کرده . خاک بر سر ملتی که پیشینیان خویش را فراموش کنند و به بچه های چاپلوسان اقتدا کنند .
‘کاش گوش شنوایی بود
محمد جان سلام
خامنه ای را دیدی در ان جلسه کذایی احمدی نژاد لاریجانی ها عمامه دار ها سپاهیان ارتشیان بسیجیان سیاسیون رضایی و… دیدی چگونه احمدی نژاد از چند برابر شدن همه ان چیزی که امارش را می داد خبر می داد؟ دیدی همه چیز چندبرابر پیشرفت کرده بود اما وضع مردم و کشور در واقعیت چند برابر بدتر شده بود؟ به چهره بزرگشان خامنه ای و چاپلوسان، دزدان، دروغگویان، شکنجه گران، قاتلان، حریصان خوب نگاه کردی؟ وقتی این امارهای شگفت را می شنیدند حتی یک لبخند یا یک سرتکان دادن به نشانه تایید و رضایت دیده نمی شد! دیدی باز خامنه ای //// برای کل مردم بیچاره ایران نسخه نوشت؟ بی انکه بپرسد شما مردم چه می خواهید؟ دیدی دوباره ردپای اصلاح طلب های قدرت طلب را که بوی برگشتن به قدرت به مشامشان رسیده بود و امده بودند که از این سفره کثیف غذای متعفنی را به دندان بکشند که همان گوشت و پوست ما مردم ایران است؟ دیدی باز تکرار بر تکرار شد؟ آقایان منتظرند ببینند /// چه می گوید بیایند در تلوزیون مثل طوطی تکرار کنند به به چه چه کنند. انگار عاقلی نیست عقلی نیست. انگار فقط سلطنت اخوندیست. حتی مشروطه هم نیست. محمد جان از این همه درد به تو پناه می اورم و با تو سخن می گویم. ایا پشت این همه حماقت دروغ خیانت .. امیدی هست ؟ایا به این مردم پشت صف مرغ مانده امیدی هست؟ یا باید چشم و گوش بست و از اینجا رفت؟ تا ندید و خون دل نخورد.
محمد جان درود بر شرفت و ازادگیت ایییییییی ارتشیان اییییییی ارتشیان کجایید؟ کجا رفت قسم دفاع از خاک و ملتتان؟ چرا فریاد می زنید جانم فدای رهبر؟ این خیانت است ایییییییییی با شما هستم کشور رفت .مردم بیچاره شدند. خوابید یا بیدار؟ زنده اید یا مرده؟ تا دیر نشده کاری بکنید. این فریب است این ظاهر /// است. شما با مردم خود با علی می جنگید. شما در صف کفرید. بیدار شوید. اینطرف صف خدا مردم امام زمان است خون مردم سوریه را نمی بینید؟
خیلی به سختی توانستم این دعا را بشنوم. کاش بصورت ویدئوکلیپ درستش می کردید. ازآقای خامنه ای هم فیلم زیادهست هم عکس. خدا بدهد برکت. که اگر ویدئو کلیپ می ساختید تأثیرش صدبرابرمی شد. با این حال خیلی خوب است این ومن به شما بخاطراین کارهای بکرونو تبریک می گویم. امیدوارم آقای خامنه ای این دعا را بشنود و پند بگیرد و بداند که اگر دردنیا یک دوست داشته باشد همین آقای نوری زاد است ونه آدمهایی مثل شریعتمداری. راستی آدمها را می شود ازاطرافیانش شناخت. ازمعدود آدمهای خوب اطراف آقای خامنه ای که بگذریم یک لشکری از دزدها و آدم کش ها و اختلاس چی ها و چاپلوسها و نان به نرخ روزخورها او را احاطه کرده اند. خدا عاقبتمان را ختم بخیرکناد. آمین. این هم دعای من برای همه
1- ده روز پیش مهمانی با شکوهی بمناسبت عروسی پسر خانوادۀ ثروتمندی بنام ابریشمچی در منطقۀ فرشتۀ تهران برقرار بوده است. این مهمانی که بیش از هزار نفر مهمان خاص از سرمایه دار و وزیر و وکیل و مدیرکل و … داشته است برآورد هزینه ای برابر با دو میلیارد تومان را شامل می شده است. گزارش ها حاکی است که در حدود نیمه شب و هنوز در ابتدای عروسی واحد هایی از نیروها – دقیقاً عضو سپاه یا نیروی انتظامی بودنشان مشخص نبوده است – به عروسی حمله می کنند و پس از مقاومتی اندک از سوی نیروی محافظ وارد باغ شده و ضمن امحاء همۀ وسایل و تجهیزات و تدارکات تمهید شده برای چنین مهمانی گران و با شکوهی؛ بدون تعرض بمهمانان، فقط پیمانکار برگزاری عروسی و چند نفر از خدمه و آشپزهایش را بازداشت و با خود می برند.
الف- در این مهمانی مشروب الکلی سرو نمی شده است.
ب- اختلاط زن و مرد در حد عرف بوده و مهمانان با حجاب متعارف شرکت داشته اند. و از رقص و پایکوبی خبری نبوده است.
پ- فقط تمهید آخرین مراحل برگزاری این عروسی بیش از دو ماه کار مستمر و شبانه روزی اکیپ پیمانکاری را برده است.
ت- این عروسی مهمانی و پارتی شبانه و مخفی چند جوان در شمال تهران یا عروسی معمولی در گوشه ای مخفی از باغ های کرج یا دماوند نبوده است.
ث- محل برگزاری این عروسی در خیابان فرشته و در مرکز شمال تهران بوده و بیش از دوماه در حال تبلیغ و دعوت و انتقال تجهیزات و امکانات برگزاری بوده است. لذا نه تنها دور از چشم نیروی انتظامی نبوده است بلکه در هماهنگی کامل با آنان نیز بوده است. و نیرویی که سپاه پس زده و وارد باغ شده و مهمانی را تخریب کرده همان عوامل و مأموران نیروی انتظامی بوده اند و نه نیروی محافظ شخصی و استخدامی از سوی صاحب مهمانی.
ج- اصولاً مهمانی مزبور که دختر انگلیسی با پسر ابریشمچی را عروس و داماد کرده – یا نکرده – بغیر از موزیک زنده و مجاز و دور هم نشینی با حجاب خانواده ها از هیچ معیار شرعی تخطی نکرده بوده است.
2- بنابراین بدون شک حمله و تخریب در حد با خاک یکسان کردن این عروسی؛ حمله ای نه از جنس گشت ارشاد رادان؛ بلکه از جنس نهضت ضد سرمایه داری بخش ایدئولوژیک سپاه و بسیج بوده است. البته من در این مورد اطلاع دقیق ندارم و محتمل است که واحدی از خود نیروی انتظامی علیه واحد مجوز دهنده به مهمانی وارد عمل شده باشد.
تحلیل خبر:
1- متاسفانه این خبر اولاً بسیار دیر منتشر شده و گسترۀ انتشارش هم فراتر از یکی دو سایت مهجور مثل “عصر ایران” نبوده است. در حالیکه خبری بشدت مهم و قابل پردازش های متفاوت و متنوع و تحلیل و تفسیرهای از ایعاد گوناگون بوده است که از چشم نا بینای آنانی که ادعای بینایی دارند دور مانده است. امروز وقتی دیدم مسیح علی نژاد با آخوند شپشو و خارج از آمار شجونی مصاحبه کرده و شجونی تا خبر داغ بالاترین اوج گرفته؛ با خودم فکر کردم که نه! خامنه ای خودش هم تسلیم داوطلبانه شود ما قبول نخواهیم کرد. پس بگذارید چند جمله خودم برایتان بنویسم راجع به این گزارش:
الف- اخیراً بطور مستمر تأکید کرده ام که جناح ایدئولوژیک هوادار اسلام سنتی مصباح و خامنه ای در سپاه تصمیم گرفته است که از سقوط خامنه ای جلوگیری کند. لذا استراتژی را تعریف کرده است که باید برون داد نهایی اجرا کردن آن بازگشت انسجام به نیروهای سطحی بسیجی و حزب اللهی طرفدار نظام (خامنه ای) بشود. زیرا که این نیروها در کشاکش وقایع بعد از خرداد 88 اولاً و وقایع بعد از قهر احمدی نژاد در ابتدای سال 90 ثانیاً بشدت مسئله دار شده و دچار تفرقه و ریزش و پریشانی شده اند. خب حساسیت این نیروها بر دو چیز است. اولی عقدۀ سکس است در قالب ناموس و غیرت و زن ستیزی. و دومی عقدۀ فقر است در قالب عدالت و ثروت و سرمایه ستیزی. لذا سپاه طرحش را بر دو محور مبارزه با طبقۀ متوسط فرهنگی و مظاهر تمدن مدرن مثل موسیقی و سینما و حجاب و کنسرت و … از سویی و مقابله با ثروت و سرمایه و پولداری از جانب دوم استوار کرده است. که شاخۀ اولش را سپرده به بخش اماکن و رادان و بخشی از نیروی انتظامی در قالب گشت های ارشاد؛ و شاخۀ دومش را هم بهمان واحدی داده است که به این مهمانی حمله کرده اند. البته که هماهنگ کننده سردار نقدی است؛ و فرماندهی کل و کنترل کننده سردار کاظمینی فرمانده سپاه تهران و ریاست عالیه نیز با سردار عزیز جعفری است.
ب- اما با توجه به اوضاع اقتصادی و تحریم و تهدید بین المللی کشور کمی هم باید این گزاره را محتمل دانست که این طرح و سیاست توسط عوامل نفوذی سرویس های جاسوسی بیگانه طراحی و به سپاه داده شده باشد. زیرا این طرح با دو محوری که گفتم اگر تازه موفق و بی کم و کاست هم اجرابشود نخواهد توانست مشروعیت از دست رفتۀ خامنه ای بین تیفوسی های سابق را هم برگرداند تا چه رسد به اینکه اصولاً زمینه و امکان اجرای کامل آن مطلقاً موجود نیست. لذا محتمل است که این طرح مخالفان خامنه ای باشد که می خواهند سپاه با اجرای چنین طرح احمقانه ای باعث بازهم تورم شدیدتر و فشارهای بیشتر به مردم بشود تا بلکه مردم بجان آمده شورش کنند و طرف خارجی هم بهانه دستش بیاید و … می ترسم و ادامه نمی دهم. خودتان پر کنید.
پ- زیرا اجرای این طرح جز اینکه به مهاجرت بیشتر دامن بزند و باعث فرار بیشتر سرمایه از کشور بشود برون داد نهایی نافعی برای خامنه ای و رژیم نخواهد داشت. چون باز هم می گویم که زنان از نظر اجتماعی تحت فشار باشند خیلی سریع موج جدیدی از پناهنده های اجتماعی را سرخواهند انداخت و مردان اگر هم مایل بمهاجرت نباشند مطلقاً نمی توانند مقاومت کنند. و در مورد سرمایه و سرمایه داران هم که کاملاً مشخص است و اصل اولیۀ اقتصاد است که سرمایه بمحض احساس نا امنی، محیط نا امن را ترک خواهد کرد. در یک کلام می توان گفت که این حماقت سپاه برای خامنه ای جز ارز 3000 تومانی تا اوایل پائیز ثمری نخواهد داشت! یا…هو
سلام به آقای دکترنوری زاد . دست مریزاد ازاین دعاهای خوب بجان آقای خامنه ای. بصورت ظاهرشما دراین دعاها مخاطب خود را پیاده کرده اید اما فی الواقع مثل یک خیرخواه تا توانسته اید به او حال داده اید. خامنه ای اگر غیرت داشته باشد بخاطراین دعاها قدوبالای شما را باید طلابگیرد. که البته شما به این طلاها نیازی ندارید که اگر کمی با آنها راه می آمدید و درزندان پیش پایشان به زانو درمی آمدید حتما همین کاررا می کردند و شما الان یکی از شخصیت های نام آور ایران بودید و ای بسا پا به پای جلیلی نگون بخت به دریوزگی خانم اشتون آواره هرکجا می شدید. درهمین ارتباط بد ندیدم نوشته ای را از سایت ” دلقک ایرانی” برای شما ارسال کنم. این نوشته خیلی صریح است اما خیلی هم صادقانه است.
هاشمی رفسنجانی پدر صنعت هسته ای جمهوری اسلامی است. از خاطرات یک تیمسار!
1- جنگ عراق با ایران که شروع شد من در پایگاه ششم شکاری خدمت می کردم و بفاصله ای چند روزه از جنگ شادروان تیمسار خلبان مهدی دادپی که فرماندهی پایگاه را بعهده داشت مرا بعنوان یکی از معاونت های سه گانۀ پایگاه منصوب کرد. این را از این جهت گفتم که بگویم چگونه وارد معادلات نیروگاه اتمی بوشهر شدم. چون بعد از شروع جنگ و با توجه به نیاز های ارتش به تجهیزاتی از قبیل خودرو و لوازم اداری و مهندسی و تأسیساتی و غیره پایگاه مجاز شد که بخشی از تجهیزات بلا استفاده در نیروگاه اتمی رها شده را در اختیار بگیرد. هنوز مهندس فریدون سحابی یکی از فرزندان شادروان سحابی بزرگ مدیر انرژی اتمی بود و مهندس امراللهی نیز جانشینی اش را بعهده داشت. القصه من با ارتباط با این دو بزرگوار تعدادی از خودروهای سبک و سایر تجهیزات نیروگاه را گرفتم و در جنگ مورد استفاده قرار گرفت.
2- تا جائیکه یادم می آید – دقیق هم است – اکبر هاشمی رفسنجانی اولین روحانی جمهوری اسلامی بود که وارد بحث انرژی هسته ای آری یا نه شد و در همان ابتدای انقلاب در مقاله یا مصاحبۀ – تشکیک از حافظۀ من است – مفصلی در صفحۀ 6 یا 7 روزنامۀ اطلاعات مطلب جامع و مانعی را منتشر کرد و در آنجا از عدم نیاز ایران به برق اتمی دفاع و سرمایه گذاری بر نیروگاه اتمی بوشهر را محکوم نمود.
3- جنگ پیش رفت و طولانی شد و سیاستمداران انقلاب – از جمله هاشمی – چیز یاد گرفتند و پخته تر شدند و از ساده اندیشی های سنتی فاصله گرفتند. و باید اعتراف کنم که هاشمی تیزترین همۀ روحانیان درجه یک زنده مانده از آب در آمد در این زمینه؛ و با توجه به روحیۀ جاه طلب و عملگرایش خیلی سریع مناسبات مدرن را دریافت و متوجه شد که تکنولوژی و علم اگر مهمتر از عامل انسانی و ایمانی نباشد کمتر هم نیست. این فراست هاشمی البته بمناسبت فرماندهی او در جنگ هم تقویت شد، و هاشمی – برعکس بزرگنمایی خاطراتش – بیشتر از اینکه بمناسبت نزدیکی به سپاه (مظهر نفر و ایمان) اختیارات خمینی را گرفته باشد بیشتر بخاطر نوعی ملاطفت با ارتش (مظهر دانش و عقل) هم بود که چنین پست مهمی را از خامنه ای پیش افتاد برای بهتر هماهنگ کردن ارتش و سپاه. زیرا که خامنه ای اندیشه ای بشدت سنتی داشت در همۀ امور و ازجمله معتقد به جنگ های پارتیزانی و نامنظم بود و از ارتش فقط انضباط دیکتاتورش را خیلی دوست داشت و اطلاعات امنیت سرکوبش را – کار جبهه ایش را هم بیشتر با ستاد جنگ های نامنظم مهندس چمران هماهنگ می کرد. البته که بنی صدر هم رو نمی داد اوایل –
4- وقتی جنگ به سالهای فرسایشی رسید و بویژه هنگامی که صدام شروع کرد به استفاده گسترده از سلاح های شیمیایی. و برعکس گفتۀ هاشمی دیگر منع فتوای آیت الله خمینی هم نبود در توجیه عدم اقدام متقابل برای بکار بردن سلاح شیمیایی. بلکه به این دلیل ایران نتوانست با سلاح شیمیایی – حداقل در جبهه های نظامی – به جنگ برابر با صدام اقدام کند که چنین سلاح هایی را در اختیار نداشت. و تلاش های فراوانی را هم که برای تولید این قبیل سلاح بکار برده بود عملاً به نتیجه ای مؤثر نرسیده بود. زیرا که بمب های شیمیایی تهیه شده در صنایع نظامی ایران قبل از دشمن نیروهای استفاده کنندۀ خودی را در معرض تهدید قرار می داد. چرا که اغلب نشتی داشتند و هنگام بمباران مواضع دشمن هم یا عمل نمی کردند و اگر هم چندتایی عمل می کرد تأثیر بمباران شیمیایی را نداشت و بیشتر بهانه به دست دشمن می داد.
5- در همین سالها بود که هاشمی متوجه اهمیت اتم بعنوان سلاح بازدارنده شد و – دقیقاً نمی دانم – بجای یا در کنار سلاح شیمیایی به سلاح اتمی هم فکر کرد. بدیهی بود که اگر کسی به سلاح اتمی فکر می کرد اولین اقدامش باید راه اندازی رآکتورهای بوشهر و کارخانجات اراک و اصفهان بود. لذا این پروژه که روزی با مخالفت قاطع هاشمی مواجه شده بود؛ قبل از پایان جنگ دوباره در مدار احیاء قرار گرفت.
6- جنگ که تمام شد و امام هم مرد و هاشمی هم شد رییس جمهور؛ اکبر شاه این بار یک تکنوکرات عمامه ای تمام عیار و مدرن شده بود. لذا اولین دستور دولتش را احیاء تقریباً همۀ طراحی های شهری و کشوری و ملی و بلند مدت و میان مدت زمان حکومت شاه قرار داد. از نقشه های توسعه ای شهر تهران برای کرباسچی بگیر تا راه اندازی نیروگاه بوشهر با هدف نهایی دست یابی به سلاح هسته ای – هدف شاه سابق – برای مهندس امراللهی! و باید اعتراف کرد که هاشمی در خیلی از زمینه ها و با استفاده از طراحی های بافیمانده در سازمان برنامۀ شاه بسیاری از امور را در غلطک توسعه قرار داد.
7- لازم دیدم گفتن این مختصر را به این دلیل که وقتی هاشمی طعنه می زند به خامنه ای که بدون من نمی توانی سیاست بکنی و بویژه طرح های مرا بنام خودت مصادره بکنی و می گوید که اگر قرار شد تصمیمی گرفته شود باید بین ما و مقام رهبری و چند نفر عقلا بحث شود. می خواهد این نکته را هم بگوید که خامنه ای در همین علم علمی که امروز شده لقلقۀ زبانش هم صادق نیست. چون او از ابتدا ضد علم بود و همین انرژی اتمی را هم بر شانه های من سوار شده و بالا آمده است و دیگر به هیچ خدایی بنده نیست. من هم خواستم که بدانید هاشمی پدر صنایع هسته ای ایران است و خامنه ای بر سر سفرۀ او چنین شلتاق بی معرفت می کند. من البته مبلغ و طرفدار هاشمی نیستم. من گزارش می دهم از وقایع تا بلکه در بین زد و خورد نانی هم برای وطنم پخته شود بدون رنگ خون! یا…هو
این دعا بهترین هدیه ای است که می شود به خامنه ای تقدیم کرد. من که بجای خامنه ای گریه ام گرفت. کاش می شنید و پند می گرفت وبردستان ودهان نوری زاد بوسه می زد. من دوباراین دعا را گوش کردم. پیشنهاد می کنم متن آن را هم منتشرکنید. چون خیلی تلاش کردم تا توانستم آن را بشنوم. لطفا لینک آنلاین آن را هم درسایت بگذارید. تشکر
درود بر بلبل سبز
اقای خامنه ای هیچوفت بر نمی گردد این خاصیت //// است
درود بر تو نوری زاد
ناز نفست
زماني ميگفتند :صداي فرياد را همه را ميشوند هنر، شنيدن سكوت است
اما حالا شنيدن فرياد هم هنر ميخواهد
شنیدن دعای شما به صورت آنلاین http://soundcloud.com/greeniran/nurizad-doa-khamenei
ما امید داریم به آزادی…به آبادی..چون امثال شمایان..تاج زدگان..خاتمی ها..موسوی ها..هستند..در یک کلام همه هستیم..و شعور در کنار هم زیستن را فراگیر میکنیم!
اگر واقعا به خدا اعتقاد داشته باشه و مشرک نباشه با شنیدن جملات شما باید از ترس شب خوابش نبره …منظورم از مشرک بت پرست نیست , بی خدایی نیست , بلکه شریک قائل شدن برای خداست .. که این آقا برای خدا شریک قائل شده ….”قدرت دنیایی” مانع توجهش به خدا شده
خدا نگهدارت ای مرد.
It was fantastic.Thanks a lot Mr. Nourizad
چه کارخوبی. این بهترین هدیه ای است که شما به خامنه ای می دهید. اگرقدرش را بداند. که من بعید می دانم.