سر تیتر خبرها

سقف بلند سقف کوتاه( بقلم دکترلولیتا)

این مطلب را دوستی برای من ارسال کرد و ازمن خواست تا درباره ی آن اظهارنظرکنم. با مطالعه ی این نوشته، هم به نویسنده اش آفرین گفتم وهم برای دوستم نوشتم: “این نوشته، یک حقیقت جاری کشورماست. حقیقتی که مثل خورشید می درخشد اما بی خردان برمسند نشسته بنای انکارآن را دارند.” محمد نوری زاد 23/4/91

سقف بلند سقف کوتاه

سقف بلند سقف کوتاه

خونه ی ما نمونه ی کوچک یک جامعه ی دموکراتیک بود. پدرم مخالف سر سخت این بود که “بچه ها جلوی بزرگ تر ها حق ندارند حرف بزنند.” ما همیشه و همه جا حق داشتیم که حرف بزنیم، درست مثل آدم بزرگ ها. بیشتر چیزهای مهم مثل خریدن ماشین، عوض کردن خونه و یا حتی اختلافات پدر مادرم در جلسات آزاد به رای گذاشته می شد. رای ها هم مساوی بود. به یاد ندارم که گفته باشند که فلان جا نرو یا فلان جور لباس نپوش یا با فلانی معاشرت نکن. پدرم فقط یک خط قرمز داشت: دروغ نباید می گفتیم. چیز دیگه ای یادم نیست که یادمان داده باشد جزاینکه خودمان فکر کنیم و بی دلیل چیزی را نپذیریم. حریم خصوصی خیلی محترم بود، با این که بچه بودیم کسی بدون در زدن وارد اطاق ما نمی شد. خلاصه، ما اینجوری بزرگ شدیم.

***

پدرم دوستی داشت که دخترش همسن من بود. ما بهش می گفتیم عمو. دختر عمو محمود درست برعکس ما تربیت شده بود. توی خونه شان حرف اول و آخر را پدر می زد. توی همه کارش دخالت می کردند. دختر عمو محمود هیچ حریم خصوصی نداشت، تا سالهای آخر دبیرستان تلفن هایش چک می شد و اطاقش تفتیش می شد. یک بار داشت دوش می گرفت و مادرش در حمام را باز کرد. دختر جیغی کشید ولی مادرش به جای این که در را ببندد با لحن طلبکاری گفت: کوفت! برای چی جیغ می زنی؟ حالا مگه چی شده؟ من مادرتم! من دهانم باز مانده بود. به هر حال عمو محمود و خانمش این جوری دختر تربیت می کردند. هجده سالگی هم دخترشان را شوهر دادند؛ صد البته شوهری که عمو محمود برایش انتخاب کرده بود.

آنها هنوز هم با هم زندگی می کنند و ظاهرا خوشبخت هستند.

***

آدمها، سقف آزادی های متفاوتی دارند. سقف آزادی آدمها را خانواده، تجربیات شخصی، روحیات و افکارشان شکل می دهد. سقف من از دختر عمو محمود بالاتر بود. برای همین وقتی آزادی هایم محدود می شد احساس خفگی می کردم. دختر عمو محمود از ابتدا آزادی را لمس نکرده بود که برای محدود شدنش دلتنگی کند. همه چیز را آسان تر می پذیرفت. وقتی از ایران می آمدم برای خداحافظی آمد. با لحن معصومانه ای پرسید: حالا برای چی داری میری؟ این را جوری پرسید که انگار توی ایران زندگی نمی کرد. انگار هرگز هیچ چیزی توی این سرزمین آزارش نداده بود. او آن قدر به سقف آزادی کوتاه عادت کرده بود که هیچ وقت سرش به طاق نخورده بود و عربده اش هوا نرفته بود. من در عوض آنقدر پررو بودم که سقف آسمان را هم می خواستم بشکافم.

****

ملت ها هم سقف آزادی دارند. سقف آزادی بعضی ملت ها پرتاب گوجه فرنگی به بالاترین مقام سیاسی کشور است، سقف آزادی بعضی ملت ها هم تیر خوردن در خیابان بدون هیچ دلیلی. در این سقف های آزادی متفاوت، آزادی هم معانی متفاوتی پیدا می کند. برای یک ملت آزادی نقد کردن همه چیز (دین، سیاست، اقتصاد، زندگی شخصی و مالی مسولین) است. برای بعضی ملت ها نزدیک ترین تجربه ی آزادی چند نشریه ی توقیف شده با حکم حکومتی و چند روزنامه نگار زندانی است. برای بعضی ملت ها حریم خصوصی بی قید و شرط است، مثل آزادی خوابیدن کنار دریا با بیکینی، برای بعضی ها پوشیدن روپوش بالای زانو و روسری رنگی که یک کم عقب رفته باشد کلی آزادی است.

وقتی سقف آزادی کوتاه باشد، آدم های دراز سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، آدمهای کوتوله اما راحت جولان می دهند، بعضی از آدمهای دراز هم برای بقا انقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند. آن وقت سقف ها هی پایین تر و پایین تر می آید و مردم هی بیشتر و بیشتر قوز می کنند. قهرمان شان می شود آقای خاتمی، آزادی شان می شود راه رفتن توی پارک با دختر همسایه، زندگی شان می شود همینی که می بینید.

…………………………………………………..

لینک مطلب بالا: http://nesvan.wordpress.com/2012/03/06/%D8%B3%D9%82%D9%81-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C/

 

 Share This Post

درباره محمد نوری زاد

16 نظر

  1. عالي بود ، بسيار عالي كوتاه و مختصر و مفيد وضعيت جامعه را به وضوح بيان كردند .
    بادرود به اين دكتر عزيز و گرامي

     
  2. با درود به آقای نوری زاد
    مطلب بسیار زیبایی بود، گاهی ما برای درک فاجعه نیار به مثال داریم

     
  3. سلام احسان چطوری ، اومدی اینجا؟! ، نگفتم دنبالت میام.

    از مدیر وب سایت آقای نوری زاد تشکر میکنم که به توصیه اینجانب توجه کردند و لینک مطلب اصلی را درج کردند .

    در فرصت های آینده بیشتر سر میزنم ، هرچند که در گذشته نیز وبلاگ اصلی آقای نوری زاد در بلاگفا را مطالعه و مرور میکردم . و در این لحظه به یاد آن یادداشت افتادم که نوری زاد پیرامون انحراف و بحران های اخلاقی در قم نوشته بود.

     
  4. ببین آقای نوری زاد جان

    http://nesvan.wordpress.com/2012/03/06/%D8%B3%D9%82%D9%81-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C/

    این لینک یادداشت دکتر لولیتا هست که اتفاقا خیلی هم داکتر با تجربه ایی هستند ، شما اون بالا متن رو اصلاح کنید و به جای یک ایمیل بنویسید از این وبلاگ و لینک بدید به نویسنده اصلی .

    آقای نوری زاد آزادی چیزی از جنس شترسواری دولا دولا نیست

     
  5. آقای نوری زاد ،برادر آزاد اندیش که حقایق را بر قلب ها میتابانی ، این مطلب از طرف یک نویسنده خیلی خوب به اسم دکتر لولیتا است که از آزادی خواهان و مدافعان مردم ایران است .

    ایشان تمام زندگی خود را در راه میهن فدا و قربانی کرده است . ایشان منزل مسکونیشان را فروخته اند و آن را همه به مرور در راه آزادی خرج کرده است .

    چرا نام او را در یاد داشت ننوشتید چرا لینک را درج نکردید . شما الان باید یاداشت را اصلاح کنی و یاد آوری کنید .

    شما اگر اینکار را نکنی من کوتاه نمی ایم و حق داکتر لولیتا را باید بگیرم . زیرا من مسئولیت اخلاقی دارم و کلن حق را باید رفت دیگه

     
  6. جناب نوری زاد از این پس پیش از انتشار مطلبی میتوانید جمله ای خاص از آنرا در گوگل سرچ کنید و منبع آنرا بیابید تا باعث دلخوری نویسنده اصلی نشوید. و خطاب به نویسنده اصلی میگویم که مطلب شما اینقدر با ارزش بوده است که توسط عزیزی مثل جناب نوری زاد منتشر گردد سینه خود را گشاده کنید …

     
  7. سلام آقای نوری زاد.وبلاگ نسوان مطلقه و معلقه و نویسندگان عزیزش رو توصیه میکنم حتما بخونید.با تشکر.

     
  8. نقل از وبلاگ نسوان مطلقه معلقه http://nesvan.wordpress.com

     
  9. آقای نوریزاد! شما که حالا این روزها خوب حق را می شناسید و البته که دمتان گرم، حق نویسنده مطلب را هم بشناسید.. http://nesvan.wordpress.com/

    ………………………….

    سلام دوست گرامی
    روزی که این مطلب به دستم رسید، متاسفانه نامی از نویسنده اش بر آن نبود. والبته می پذیرم که دراین خصوص به نویسنده ی خوب این نوشته ی خوب جفا کرده ام. وازاین بابت به ایشان مدیونم.

    با احترام وادب: نوری زاد.

     
  10. This is not right to share something from other’s weblog with out saying the name of the source which is in this case NESVAN, if you are here is the link : http://nesvan.wordpress.com/2012/03/06/

     
  11. be gole yek bozrgvar :
    agar bekhahim az har jahat pishraft konim bayad farhangeman pishraft konad
    shoma khanevadeye sagf boland ra dar nazar begirid bebinid chegadr ba farhang ast
    amma jaye tajob anjast ke farhange ma ruz be ruz agab neshini mikonad anaham be dalile inke khodeman mikhahim!! pas sagfeman kutah va khtahtar mishavad

     
  12. سقف فرهنگ مردم ما بیشتر به همون تفکرات پدر و مادر ها بر میگرده توی یه خانواده ای بچه ها خدا را هم به چالش میکشند و توی یه خونه دیگه بچه ها حق حرف زدن با پدر خانواده را هم ندارند و نا سوالی ازشون نشه حرفی نمی زنند و این را نشانه ادب می پندارند .ما ملتی هستیم که صدها سال توی سرمان زده اند . به پرنده ای میمانیم که آنقدر در قفس مانده که پرواز را فراموش کرده و اگر روزی در قفس اش را باز کنند طعمه گربه ها خواهد شد. ما نیاز به مشق آزادی و دمکراسی داریم . پر من باز ولی رفته ز یادم پرواز من که پرواز ندانم چه کنم با پر باز

     
  13. کاش شما هم بجای یکجانبه نگری و غلطیدن در اسلام نظرات وعقاید دیگر افراد جامعه را هم می شنیدید. این مطلب اصلش مربوط به وبلاگ نسوان مطلقه… می باشد لینکش را برایتان میگذارم.دوست دار شما وآزادی کلام واندیشه
    http://nesvan.wordpress.com/2012/03/06/%D8%B3%D9%82%D9%81-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C/

     
  14. جالب بود .البته فکر نمی کنم
    خاتمی برای مردم قهرمان بوده باشد که البته در صورت بودن هم منافاتی با آنچه گفتید ندارد و البته نشان از سطح شعور بالای آنها دارد که فردی منطقی و پایبند به اصول دموکراسی و مبارزه مدنی قهرمانشان شده

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 0833 seconds.