بسمهتعالی
چند کلام با محمد نوریزاد
مسعود رضائی
جناب آقاي محمد نوريزاد
سلام عليكم
دو سه روز قبل گذارم به سايت جنابعالي افتاد و مروري بر چند نامه شما به رهبري داشتم. بعضي را هم فرصت نكردم بخوانم. راستش را بخواهید به نظرم رسید شاید نیازی هم به خواندن بقیه نباشد چراکه محتوای کلی آنها یکی است و هربار به نوعی تکرار شدهاند. به همین دلیل بود که فکر کردم به خروج شما از این چرخه تکرار کمک کنم.
قبل از هرچیز باید خاطرنشان سازم که ما یکدیگر را از قبل میشناسیم.
نخستین بار هنگامي یکدیگر را دیدیم كه آقاي عباس سليمينمين مديرمسئول كيهانهوايي، به دادگاه احضار شده بود و شما كه آن موقع جور ديگري ميانديشيديد، در ميانه راه دادگاه به ما پيوستيد. نفسنفس زنان و عرقريزان در چله تابستان و تا آخر دادگاه هم در جلسه مانديد. يك بار هم پس از آزادي شما از زندان، به همراه دو سه تن از دوستان مشترك، در منزلتان خدمت رسيدم و در آن گعده دوستانه، راجع به مسائل مختلف صحبت شد. طبیعتاً ممکن است مطالب یکدیگر را نیز در مطبوعات خوانده باشیم. غرض، نشاني از آشنايي.
آنچه در حال حاضر بیش از هر عامل دیگری مرا به نگارش این مطلب راغب میسازد، دست یافتن به معیارها و ملاکهای درست اندیشیدن به عرصه سیاست با تمام طول و عرض آن است. از نظر من، این مهمترین مسألهای است که در پیش روی تمامی اعضای جامعه قرار دارد. ما انسانها فارغ از اين كه در كدام كشور و با چه فرهنگي زندگي ميكنيم، به هر تقدير همواره مواجه با مسأله «سیاست و حكومت» بودهايم و خواهيم بود. بنابراين چه در ايران باشيم، چه در فرانسه و زامبيا و چین و ماچین، هميشه با اين مسأله مواجهيم كه چگونه و با چه معيارها و ملاكهايي بايد راجع به سیاست و حاكميت مستقر بيانديشيم تا در قضاوت و رفتارهايمان دچار افراط و تفريط نشويم و بهترين راه را براي توسعه و پيشرفت بيابيم و پيش بگيريم.
جا دارد این نکته را نیز متذکر شوم که بنده با ارسال این مطلب به آدرس جیمیل شما امیدوارم شاهد انعکاس آن در سایت جنابعالی باشم و در صورت تمایل شما، ادامه بحث را نیز در همان سایت پی بگیریم. اما اگر به هر دلیل مایل به انعکاس این مطلب در سایت خود نبودید، حتماً این حق را به من ميدهيد که آن را به دیگر رسانهها برای انتشار ارائه دهم.
خوب، بعد از اين مقدمه بپردازيم به اصل مطلب. اما بحث را از كجا شروع كنيم؟ در مروري بر چند نامه شما، نامه بيست و دوم با عنوان «سيد علي بشنو…»
نظرم را جلب كرد. علتش آن بود كه خيلي از آن تعريف كردهايد و نه تنها متن مكتوب كه فايل صوتي آهنگيني را نيز با صداي خود از اين نامه تدارك ديدهايد و اصراري وافر بر خواندن و شنيدن آن داشتهايد. خلاصه ديدم حسابی به آن نامه نازيدهايد و باليدهايد و فراخوان دادهايد كه بياييد و تماشا كنيد كه سنگ تمام گذشتهام!
بسيار خوب، پس از همين نامه شروع ميكنيم.
در ابتداي نامه خود، با اشاره به واكنش رهبري در 12/8/1380 به شعارهاي جوانان استان اصفهان كه شائبه همطراز قلمداد كردن ايشان با حضرت علي(ع) را داشت، نسبت به بكارگيري ضمير «ما» توسط ايشان، اظهار گلايه كردهايد، چراكه ايشان فرموده بودند: «ما كجا و كمترين و كوچكترين شاگردان علي كجا، ما كجا و قنبر علي كجا، ما خاك پاي قنبر غلام علي هم محسوب نميشويم.»
جنابعالي پس از انتقاد از بکارگیری ضمير «ما» در سخنان ايشان، گفتهايد: «كسي كه خود را صادقانه خاك پاي غلام علي هم نميداند، مقام و جايگاه خود را بيهوده بالا نميبرد و خلاصه «ما» نميگويد. ميگويد اين فقير، ميگويد اين كمترين، ميگويد اين ناچيز!»
اين ناچيز (راستش ترسيدم بنويسم «من» و برايم دردسر شود) تعجب ميكنم كه شما چگونه ضمير «ما» را ديديد اما «خاك پاي قنبر غلام علي» و تواضع نهفته در آن را نديديد؟!
از طرف ديگر، آيا فرهنگ محاورهاي ما مردم ايران جز آن است كه در جملات و عبارات آيتالله خامنهاي ملاحظه ميشود؟ آيا چنانچه هر يك از ما را با كسي مقايسه كنند كه خود را درخور اين مقايسه نميدانيم، نميگوييم «ما كجا و فلاني كجا؟» آيا شما خود، غير از اين ميگوييد؟
اما در يك نگاه وسيعتر بهنظر ميرسد جنابعالي و امثالکم، بكلي نسبت به استفاده رهبري از ضمير «ما» در كلام خود اشكال داريد. بیایید ببینیم این اشکال شما چقدر وارد است. به طور کلی رهبري در كلام خود آنجا كه ناچار از اشاره به خويشتن است، سه راه بيشتر در پيش رو ندارد. يا بايد از ضمير «من» استفاده كند يا از ضمير «ما» و يا طبق فرمايش جنابعالي همواره از عباراتي چون «اين ناچيز»، «اين فقير» و امثالهم.
چنانچه قصد ما بهانهگيري باشد، در هر سه مورد، براحتي قادر به اشكالگيري خواهيم بود. اگر رهبری بگويد «من»، خواهيم گفت اين نشانه «منيت» است. اگر بگويد «ما»، خواهيم گفت اين نشانه «خود بزرگ بيني» است و اگر بگويد «اين ناچيز»، «اين فقير» و امثالهم، خواهيم گفت چه معنا دارد مقام اول كشور ما اين گونه سخن بگويد؟ مگر اينجا خانقاه است و ايشان مرشد خانقاه که چنين سخن ميگويد و اين گونه موجب تخفيف شأن ایران و ملت ايران میگردد؟ چهبسا كه عدهاي هم اشكال كنند كه اگر اين گونه تعابیر رهبري ترجمه شود، دیگران چنين عباراتي را دست خواهند گرفت و ريشخندمان خواهند كرد.
ملاحظه ميفرماييد! خدا نكند آدمي بيافتد روي دنده بهانهگيري. آنوقت بیا و تماشاكن!
گلايه ديگر شما اين است كه مردم و مسئولان دانه درشت نميتوانند به راحتي با رهبري صحبت كنند و اگر بخواهند از كارهاي ايشان و كارگزاران حكومت انتقاد كنند از ترس داغ و درفش زبانشان به لكنت ميافتد.
ابتدا راجع به مسئولان، اعم از دانهدرشت و غير دانهدرشت صحبت كنيم. من واقعاً برايم سؤال شد كه جنابعالي در جلسه ملاقات چه تعداد از مسئولان مملكتي با رهبري حاضر بودهايد و اين حالت را در آنها مشاهده كردهايد؟ اگر واقعاً در این جلسات حاضر بودهاید، ممكن است بفرماييد كداميك از مسئولان بلندپايه كشور، اعم از رؤساي جمهوري، وزرا، نمايندگان مجلس، معاونان وزرا و امثالهم هنگام صحبت با رهبري از ترس داغ و درفش زبانشان به لكنت افتاده و نتوانستهاند مطلب خود را بيان دارند؟ حتی اگر شنیدهای هم در این باره داشته باشید و آن را به صورت دقیق با ذکر راوی و زمان وقوع و شاهدان موضوع بیان کنید، آن را هم از شما میپذیرم.
البته من متوجه اين نكته هستم كه جنابعالي به خاطر فضاي ذهني خاص خود، همگان را منتقد رهبري تصور ميكنيد و در اين ميان مسئولان دانهدرشت را نيز مستثني نميداريد. اما اگر بتوانيد كمي از اين ذهنيت خود فاصله بگيريد خواهيد ديد كه اساساً فضاي رابطه ميان رهبري و مسئولان، فضاي انتقاد و مقالهخواني و شعرگويي و مستندسازي عليه يكديگر نيست بلكه فضاي بحث و گفتگو و تبادلنظر براي حل مسائل و مشكلات مملكت است. طبعاً ممکن است در اين ميان، گلايههايي نيز رد و بدل شود اما عمده بحثها روي برنامهها و سازوكارها قرار دارد.
اما برای این که حاق مطلب در این زمینه روشن شود، پيشنهاد من اين است كه جنابعالي صحبتي با جناب آقاي خاتمي كه از ابتداي دوران رهبري آيتالله خامنهاي به عنوان يك مسئول دانهدرشت با ايشان در ارتباط بودند، داشته باشيد و سپس آنچه ايشان در اينباره گفتند را منعكس نماييد تا حقيقت روشن شود. همين صحبت را ميتوانيد با ديگر مسئولان مرتبط با رهبري نيز انجام دهید تا ببينيم چند نفر از آنها در گفتگو با ايشان به لكنت افتادهاند و آنگونه كه شما گفتهايد چارهاي جز چاپلوسي و تملقگويي نداشتهاند.
راستي ميدانيد نكته جالب در اين سخن شما كجاست؟ آنجا كه تمام مسئولان مملكت از چپ و راست و ميانه را متهم به ترسو بودن و تملقگویی و چاپلوسي كردهايد. لااقل كمي دقت ميكرديد تا پيش دوستان امروز خود شرمنده اينگونه سخن گفتن و حكم راندن نشويد.
اما بخش دیگر ادعای شما به مردم اشاره دارد و جنابعالی به نمايندگي از كل ملت ايران چنين بيان داشتهايد كه آحاد مردم نميتوانند به راحتي با رهبري صحبت كنند. البته پيداست كه این موضوع ساخته و پرداخته ذهن شماست ولی اجازه دهید با توجه به این که شما در جای دیگری از مطلب خود نیز مجدداً به این مطلب پرداختهاید، در ادامه این نوشتار به این موضوع بپردازیم. در اینجا تنها این نکته را متذکر میشوم که واقعاً چگونه است که شما این همه عشق و علاقه مردم به رهبری و نقش ایشان را در انسجام جامعه میبینید اما در ذهن خود همه را به کیش خویش میپندارید؟
در فراز ديگري از نامه خود، حضور حضرت علي (ع) در دادگاه بنا به شكايت يك يهودي را يادآور شدهايد و سپس اينگونه نتيجه گرفتهايد كه چطور در حال حاضر «مظلومي» نميتواند رهبري را به دادگاه فرا بخواند. به طور كلي براي بهرهگيري از وقايع تاريخي بويژه وقايع مرتبط با رسول گرامي اسلام(ص) و حضرت علي(ع) كه براي برههاي حاكميت جامعه را برعهده داشتند، بايد دقت نظر لازم را به خرج داد والا آگاهانه يا ناآگاهانه مرتكب استفاده ابزاري از اين گونه وقايع خواهيم شد.
واقعه حضور حضرت علي در دادگاه مزبور، بيشك همچون تمامي لحظات زندگي آن بزرگوار، نقطهاي درخشان و درسآموز به حساب ميآيد اما براي بهرهگيري از اين واقعه در زندگي فردي و سياسي امروز خود، بايد به اصل ماجرا دقت كنيم. آنگونه كه در تاريخ نقل شده است، ماجراي فراخوانده شدن حضرت علي به دادگاه، بر سر يك اختلاف شخصي و فردي بين دو طرف بود زيرا طرف يهودي مدعي بود زرهي كه اينك در اختيار آن حضرت قرار دارد، متعلق به او بوده و هماينك نيز مالكيت آن، از آن اوست. بنابراين به عبارت ساده، يك دعواي شخصي در ميان بوده و لاجرم براي حل و فصل آن، موضوع به محکمه كشيده شده است.
خوب، بديهي است اينك اگر خواسته باشيم با مستمسك قرار دادن اين ماجرا، موضوع را از موضع خود خارج ساخته (یحرفون الکلم عن مواضعه) و به مسائل حكومتي و حاكميتي بكشانيم، بوضوح گام در مسير خطا گذاردهايم. به عبارت دیگر، اگر امروز بگوييم مگر نه آن كه حضرت علي به دلیل شكايت يك يهودي در دادگاه حاضر شد، پس چرا يك فرد نميتواند از رهبري شكايت كند و او را به دادگاه بكشاند؟ پاسخ اين قضيه كاملاً روشن است. اما به منظور وضوح بیشتر آن، براي لحظاتي به همان دوران حكومت حضرت علي بازميگرديم و به طرح سؤالاتی میپردازم که امیدوارم پاسخ دهید.
آيا جنابعالي ميتوانيد موردي را نشان دهيد كه مثلاً يكي از مجروحان در جنگ جمل يا صفين، از حضرت علي به خاطر وارد آمدن زخمي یا خسارتی بر او در این جنگ، به دادگاه شكايت كرده باشد و آن حضرت هم براي پاسخگويي در دادگاه حضور يافته باشد؟
آيا ميتوانيد موردي را نشان دهيد كه فردي به دليل اعتراض به نحوه تقسيم بيتالمال، از حضرت علي به دادگاه شكايت كرده باشد و آن حضرت نيز با حضور نزد قاضي به شكايت مزبور پاسخ گفته باشد؟
آيا ميتوانيد موردي را نشان دهيد كه فردي به دليل عدم رضايت از نحوه حكومت حضرت علي، از ايشان شكايت به دادگاه برده باشد و حضرت علي در مقام حاکم و به عنوان متهم در دادگاه حضور يافته باشد؟ و قس علي هذا.
لطفاً توجه فرماييد كه عرض بنده در ارتباط با مسأله دادگاه و حضور آن حضرت در محكمه است که جنابعالی مطرح ساختهاید. بنابراين ملاحظه ميفرماييد كه حضور حضرت علي در دادگاه بنا بر شكايت يك فرد يهودي و صدور رأي به نفع شاكي، صرفاً در محدوده يك مسأله مالي شخصي بوده است. در واقع اين گونه نبوده است كه هر روز و هر ساعت يك نفر بنا به دلیلی از ايشان به عنوان حاکم اسلامی به دادگاه شكايت برد و آن حضرت نيز 24 ساعته براي پاسخگويي به اين شكايات در دادگاه حاضر شود. آيا واقعاً فكر ميكنيد اگر به فرض كسي از حضرت علي شكايت ميكرد كه به راه انداختن جنگ صفين موجب وارد آمدن خسارات اقتصادي و جاني به من و يا خانوادهام شده است، آن حضرت براي پاسخگويي به وي در دادگاه حاضر ميشد؟ آيا اگر قرار باشد افرادی به صرف آن كه خود را «مظلوم» ميانگارند، اقدام به شكايت عليه شخص اول مملكت اعم از رئيسجمهور يا پادشاه يا صدراعظم يا رهبر نمايند، و شخص اول نيز ناچار از حضور در دادگاه برای پاسخگویی به این گونه شکایات رنگارنگ باشد، اساساً ميتوان مملكتداري كرد؟ در اين صورت علي هم كه باشي، به هر حال مخالفيني داري كه خواهند توانست تو را هر روز به بهانهاي به دادگاه بكشانند. بنابراين تصديق ميفرماييد كه چگونه و تا چه حد دست به استفاده ابزاري از يك واقعه تاريخي زدهايد. نام اين كار را چه بايد نهاد: تحريف تاريخ، مردمفریبی، خودفریبی يا …؟
در بند ديگري از اين نامه با تأکید بسیار بر يك موضوع و تكرار مكرر آن، خواستهايد دليلي بر محكوميت نظام اقامه كنيد: «ما آدم كشتهايم، بله، ما آدم كشتهايم! نه براي برپايي حكومت عدل علي، بلكه براي برقراري خودمان …»
نخستين نكته در اين باره آن است كه «اقرار العقلاء علي انفسهم مقبول!»
توضيح اين كه اگرچه جنابعالي براي بيان ارتكاب يك عمل خطا، از ضمير جمع «ما» استفاده كردهايد اما همانطور كه ميدانيد اقرار افراد در اين زمينه، تنها عليه شخص خودشان مقبول واقع ميشود و براي مقبول واقع شدن عليه ديگران، نياز به اقامه دليل و بینه دارد. بنابراين هنگامي كه اذعان ميداريد در طول سالهاي پس از انقلاب، آنچه انجام دادهايد، صرفاً بر مبناي منافع شخصي بوده و هيچ انگيزه عدالتخواهي و وطندوستي و مردمخواهي در آن نبوده است، براي ما چارهاي جز قبول اين اقرار جنابعالي نميماند و در پس آن چهره به ظاهر مقبول و موجه، به عمق باطن شما واقف ميشويم.
از طرفی همانگونه كه ميدانيد يكي از واكنشهاي روحي و رواني انسانها فرافكني است، يعني آنچه در ضمير باطن خود دارند را به ديگران منتسب ميدارند تا از بار رواني اين مسأله براي خود بكاهند. به نظر ميرسد در اين مسأله، ما با چنين فعاليت رواني از سوي جنابعالي مواجه هستيم.
اما گذشته از اين، چون شما به نقل قولي از حضرت علي اشاره كرديد مبني بر اين كه «من ران ملخي را به زور از دهان مورچهاي بيرون نميكشم» جا دارد در اين مورد نيز توضيحاتي را به عرض برسانم.
اولاً، معنا و مفهوم اصلی این کلام در بيان آن حضرت، «به ظلم و جور» است و نه «زور» چون به كار بردن «زور» در هر جايي بد نيست. مثلاً در دفاع از يك مظلوم و يا در مقابله با يك ظالم و يا سركوب يك منحرف و امثالهم، زور به کار میرود که در ادبیات سیاسی به آن زور یا قدرت مشروع میگویند. اما آنچه در هر حال بد و ناشايست است، ظلم و جور است و آن حضرت نيز ميفرمايند كه حاضر به گرفتن ران ملخي از دهان مورچهاي به ظلم و جور، نيستند. حال سؤال اینجاست که آيا واقعاً جنابعالي در بيان اين قضيه دچار اشتباه ناخواسته شدهايد يا آن كه بنا به منظوري، واژه «زور» را جايگزين «ظلم و جور» كردهايد؟
ثانياً، جنابعالي به گونهاي از كشتهشدن برخي افراد صحبت ميكنيد كه گويي مطلق كشته شدن يك انسان، منفي و منكوب و محكوم است. در اين زمينه نيز لازم ميبينم توضيحاتي را خدمتتان عرض كنم.
آنگونه كه به نظر ميرسد جنابعالي همچنان معتقد به قرآن و سنت و شيوه حضرت پيامبر و حضرت علي هستيد. يقيناً اطلاع داريد كه در قرآن مجيد، آياتي مبني بر دستور به مسلمانان براي جهاد و قتال با كفار و مشركين و منافقين وجود دارد. بر مبناي همين آيات الهي، پيامبر گرامي اسلام و اميرالمؤمنين بارها به جنگ با كفار و منافقين برخاستند و طبيعتاً كساني هم در اين شرايط، كشته شدند. بنابر اين همان حضرت علي كه حاضر به گرفتن ران ملخي به ظلم و جور از دهان مورچهاي نيست، هنگامي كه فتنه جمل به پا ميشود و يا منافقِ فرصتطلبی چون معاويه قد علم ميكند و يا متحجرانِ فتنهگری چون خوارج سر به شورش و آشوب برميدارند، به جهاد و قتال با آنها برميخيزد.
حال پرسشي از جنابعالي دارم. اگر بعد از قتال اميرالمؤمنين با خوارج كه جمع كثيري از آنها كشته شدند، شخص مزورِ منافقِ دنیادوستِ جاهطلبي مانند «اشعثبنقيس» كه زماني در سپاه علي بود و سپس رويگردان شد، به آن حضرت ميگفت: «ما آدم كشتهايم … ما انسان كشتهايم»، پاسخ اميرالمؤمنين به وي چه بود؟
جنگ و درگيري و كشته شدن انسانها، تنها منحصر به دوران قديم نبوده است.
در قرون جديد و معاصر نيز نمونههاي بزرگي از آن به چشم ميخورد. در جنگهاي استقلال آمريكا، انقلاب كبير فرانسه، انقلاب سوسياليستي شوروي، جنگهاي جهاني و بسياري موارد ديگر، گروههايي از انسانها با يكديگر درگير شدهاند و در اين ميان جمعي كشته شدهاند.
انسانها از ابتداي خلقت خود تا حال حاضر، با چنين مسألهاي مواجه بودهاند. بنابر اين ما چه بخواهيم يا نخواهيم، درگيري و كشتهشدن انسانها، جزئي از زندگي بشريت است. البته از صميم قلب اميدوارم روزي ـ كه وعده آن داده شده است ـ فرا رسد كه ديگر شاهد چنين پديدهاي در جامعه بشري نباشيم.
غرض از بيان اين مطالب آن بود كه بگويم نكته مهم در موضوع «كشته شدن انسانها»، حق و باطل بودن اين مسأله است. قرآن كريم كه مسلمانان را به قتال با كفار فراميخواند، از سوي ديگر اين نكته را نیز به همگان گوشزد مينمايد كه چنانچه كسي يك نفر، بلي حتي يك نفر را به ناحق بكشد، گويي تمام انسانها را كشته است. بنابراين ملاك مسأله مشخص شد؛ حق و باطل.
به هرحال، جنابعالي در ابتداي اين بند از مكتوب خويش، آگاهانه يا ناخودآگاه تكليف خود و نيات دروني خويش را از ابتداي انقلاب تاكنون درباره آنچه انجام دادهاید، مشخص ساختيد و ما را ديگر با اين مسأله كاري نيست. اما اين بدان معنا نيست كه با فرافكني، ديگران را نيز همسان خويش تلقي نماييد. شما كه امروز نداي «ما آدم كشتهايم» را بر آوردهايد، بايد از عهده تبيين حق و باطل بودن آن برآييد والا صرف بيان اين مسأله، روشنگر چه مسألهاي خواهد بود؟ و جز مردم فريبي چه نامي بر آن ميتوان نهاد؟
در ادامه نامه، بحث را به پاكي حساب مالي حضرت علي كشاندهايد و سپس راجع به حساب مالي رهبري این گونه سؤال كردهايد: «آيا ميشود از تو پرسيد كه از آغاز رهبريت تاكنون چه ميزان پول مردم به دستور مستقيم تو جابجا شده است.»
كافي است در متن اين سؤال دقيق شد تا به انگيزههاي پشت آن واقف گردید.
با توجه به اين كه رهبري در رأس نظام قرار دارد، به يك معنا ميتوان گفت تمامي پولهايي كه در زمان رهبري آيتالله خامنهاي در كشور هزينه شده، به دستور ايشان بوده است. اما از جابجا شدن اين حجم پول، چه نتيجهاي ميخواهيد بگيريد؟ در واقع میتوان از تمامي مسئولان اعم از رؤساي جمهور، وزرا، معاونان وزرا، مديران كل و حتي از مسئول يك اداره جزء پرسيد در زمان مسئوليت شما، چه مقدار پول به دستور مستقيم شما جابجا شده است؟
طبيعتاً هر يك از آنها نيز در حد مسئوليت خود پاسخگوي اين سؤال خواهند بود. به دستور برخي اشخاص، هزاران ميليارد تومان و به دستور برخي ديگر، صدها هزار تومان. بسيار خوب، بعد چه؟ بنابراين نفس اين كه چقدر پول جابجا شده است، نميتواند مسأله مهمي باشد. در تمام كشورها و دولتها در طول ساليان مسئوليت اشخاص مختلف، مقاديري پول جابجا يا به تعبير ديگر هزينه ميشود. اين يك امر متداول و متعارف است. به نظر ميرسد منظور شما، امكان پرسش مردم راجع به اين مسأله از رهبري است که البته این مسأله را بنا به انگیزههای خاص خود، با «حساب مالي علي» ارتباط دادهاید تا ماهی خود را از این آب بگیرید. اما ببینیم در این ماهیگیری چقدر موفق هستید.
گفتهايد: «حساب مالي علي پاك بود، از حسابرسي دنيا و آخرت هم باك نداشت، دوست و دشمن همه ميدانستند و باور داشتند كه علي نسبت به بيتالمال تا چه اندازه حساس است.» اين همه را گفتهايد اما نگفتهايد كه حضرت علي كي و كجا و در پاسخ به سؤال چه شخصي، حساب مالي خود يا همان بيتالمال را به صورت علني به عامه مردم ارائه داد. شما كه چنين زحمتي به خود روا داشتهايد و اين همه مطلب نوشتهايد، آيا مشكلي بود كه به يك نمونه از آنچه قصد القاي آن را داريد نيز اشاره ميكرديد؟
اينك من براي آن كه به شما در روشن شدن اين مسأله كمك كنم به طرح چند سؤال ميپردازم. به عنوان نمونه آيا به ياد داريد كسي از آن حضرت راجع به ميزان بودجه سپاهيان اعزامي به صفين سؤالي كرده باشد و آن حضرت نيز كه باكي از حسابرسي نداشت، ميزان پول هزينه شده در اين زمينه را به سائل اعلام داشته باشد؟ آيا به خاطر داريد كسي از آن حضرت راجع به بودجهاي كه براي تدارك ابزار و ادوات جنگي مورد نياز بود، سؤال كرده باشد و آن حضرت نيز پاسخ داده باشد؟ آيا ميتوانيد نمونهاي نشان دهيد كه كسي از آن حضرت راجع به حقوق مأموران مخفي و آشكار حكومت در مناطق مختلف سؤال كرده باشد و آن حضرت ليست افراد مزبور به اضافه حقوق دريافتي آنها را منتشر ساخته باشد؟
اين سؤالات و دهها نمونه ديگر از اين دست، روشنگر انگيزههاي مردم فريبانهاي است كه در پس آنچه جنابعالي مطرح كردهايد، نهفته است. اجازه دهيد از دوران حضرت علي فاصله بگيريم و به زمان حاضر برسيم. آيا جنابعالي ميتوانيد يك مورد، و تنها يك مورد از حكومتها و دولتهاي حاضر را نشان دهيد كه ليست تمامي بودجههاي صرف شده توسط شخص اول كشور را منتشر سازند؟ آيا در آمريكا يا اروپا يا روسيه يا چين يا آفريقا يا استراليا يا هرجاي ديگر كه شما بگوييد، رسم است كه مردم از رئيسجمهور يا صدراعظم يا نخستوزير راجع به كل بودجههاي در اختيار آنها سؤال كنند و اين مسئولان نيز راست و حسيني، فهرست تمامي هزينهها را جهت اطلاع عموم منتشر سازند؟
جالب است كه از رهبري سؤال كردهايد: «آيا رضايت مردم در اين پرداختها سهم و نقشي داشته و دارد؟»
بنده از شما ميپرسم آيا واقعاً فكر ميكنيد روال هزينهكردن بودجهها در ديگر كشورها از قديمالايام تاكنون اين بوده است كه هر روز مردم و مسئولان در ميدان شهر جمع ميشوند و بعد از جلب رضايت مردم براي يكايك رديفهاي بودجه آن روز، مسئولان با خيال راحت به مصرف بودجه ميپردازند؟ من واقعاً در عجبم كه جنابعالي چنين الگويي را از كجا بيرون آوردهايد؟
نه در ازمنه قديم و نه در حال حاضر، نه در حكومت علوي و نه در حكومت اموي، نه در آمريكا و نه در روسيه، نه در نظامهاي سرمايهداري و نه در بلوک كمونيستي و نه در هيچ جاي ديگر، چنين رسم و روالي براي صرف بودجه وجود نداشته و ندارد و اصلاً و اساساً نميتواند چنين باشد.
بنابراین ملاحظه ميفرماييد كه در صرف بودجه، اعم از آن كه در اختيار كداميك از مسئولان كشور باشد، نه ميتوان شيوه برگزاري رفراندوم مردمي را براي تصويب هر مورد مصرف به كار بست تا نسبت به كسب رضايت عموم در آن زمينه اطمينان حاصل گردد و نه ميتوان فهرست تام و تمام هزينهها را منتشر ساخت تا خيالمان از بابت اطلاعرساني شفاف و همه جانبه، راحت شود.
چنانچه جنابعالي، در سراسر اين كره خاكي یک مورد يافتيد كه مسئولان رده اول كشوري، فهرست ريز تمام هزينه كردهاي خود را در مقابل سؤالهاي مردمي، منتشر ساخته باشند، آن وقت ميتوان راجع به مطرح شدن ايران به عنوان دومين كشور در اين زمينه، صحبت كرد اما تا آن موقع هر صحبتي در اين زمينه، چيزي جز بهانهگيريهاي مردم فريبانه نخواهد بود.
هرچند نیازی به گفتن ندارد اما بد نیست به این مطلب اشاره شود که در تمامی کشورها و نیز کشور ما، بودجه عمومی کشور در قالب لایحه بودجه به مجلس منتخب مردم ارائه میشود و در جلسات علنی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد که طبعاً عموم جامعه نیز قادر به اطلاع یابی از قانون مصوب بودجه خواهند بود. همچنین در مرحله بعد نیز نحوه عملکرد لایحه بودجه توسط دیوان محاسبات مورد بررسی قرار میگیرد که اصطلاحاً به آن «تفریغ بودجه» گفته میشود. بنابراین ملاحظه میفرمایید که شاکله کلی بودجه کل کشور و به تعبیر جنابعالی پولها، معلوم و مشخص و قابل بررسی توسط عموم مردم است.
در بخش بعدي نامه خود به موضوع حقوق مردم و حقوق رهبري پرداختهايد و در اين زمينه نيز به دوران حضرت علي استناد كردهايد. در اين باره نوشتهايد: «همه و همه به چشم خود ديدند و باور كردند كه جايگاه فردي و حقوقي علي در زمان حكومتش، از مردم كوچه و بازار كمتر بود كه بيشتر نبود.»
البته درباره جايگاه فردي ـ اگر آن را به معناي سطح زندگي شخصی و سلوک فردی آن حضرت بگيريم ـ حرفي نيست اما ممكن است توضيح بفرماييد منظورتان از کمتر بودن «جايگاه حقوقي» آن حضرت در اين عبارت چيست؟ آيا واقعاً مقصود و منظور خاصي در ميان بوده يا اتفاقي است كه در مسير نوشتن افتاده است؟ همانند آن همفکر جنابعالی كه در نامهاي به شما از قتل «داريوش و ليلا فروهر!» در چارچوب قتلهاي زنجيرهاي، سخن گفته بود. به هر حال اميدوارم با توضيح خود در اين باره، مرا در درك اين مطلب ياري فرماييد.
اما اگر بخواهيم در اين باره به بحث بپردازيم، بايد گفت سخن شما در اين بند از نامه خود بر دو نكته مبتني است. يكي جايگاه و زندگی فردي و ديگري جايگاه و موقعیت حقوقي رهبري و اين كه آيا رهبري در اين دو زمينه با آحاد مردم همسان است يا خير؟
بنده به ضرس قاطع عرض ميكنم كه در مورد اول چنين نيست و در اين زمينه نابرابري مشهودی به چشم ميخورد. براي اثبات اين قضيه نيز چون نمیخواهیم راه دوری برویم، وضعيت زندگي شخصي رهبري را با زندگي شخصي جنابعالي در نظر ميگيريم. بحمدالله شما به واسطه قراردادهاي نان و آب دار با نهادهاي مختلف از جمله صدا و سيما براي ساخت اثرهاي فاخري(!) چون «چهل سرباز» و «پرچمهاي قلعه كاوه» و امثالهم، توانستهايد در بهترين و گرانترين منطقه شمال تهران، منزلي شايسته و درخور تهيه فرماييد و خلاصه رنگ و لعابي به زندگيتان بدهيد. صدالبته كه نوش جان و گواراي وجود و کور شود چشم حسود و حسرتخوار. اما زندگي شخصي رهبري چطور؟ آيا آن هم همين آب و رنگ را دارد؟ شما نبايد از اين قضيه چندان بياطلاع باشيد. انصاف را، انصاف را، انصاف را.
ولي موضوع مهم ديگر، مقايسه جايگاه يا به عبارت صحيحتر وضعيت حقوقي رهبري با ديگر آحاد جامعه است. اشاره جنابعالي در اين زمينه به دوران حضرت علي از آنجا كه تكراري است، بنده نيز ناچار از بيان جملهاي تكراري هستم. آيا شما ميتوانيد موردي را نشان دهيد كه حضرت علي در مورد يك مسأله حكومتي در دادگاه ـ به معناي محكمه و شاكي و قاضي و حكم ـ حضور يافته باشد؟
گذشته از اين، موضوع ديگري كه شما آگاهانه يا ناآگاهانه از نظر دور ميداريد، تفاوت ساخت سازماني دولت و حكومت در زمان حاضر و دوران صدر اسلام است. در واقع شما گستردگي سازمان دولت در اين زمان را اساساً در نظر نميگيريد و به اين نكته توجه نميكنيد كه در چنين سازمان عريض و طويل حكومتي، پستها و مسئوليتهاي بسياری وجود دارد و كارهاي مملكت از مجاري متعدد و متنوعی انجام ميپذيرد.
نكته ديگري كه در قبال آن تغافل ميورزيد اين است كه برابري حقوق تمامي آحاد جامعه در برابر قانون، و به تعبير جنابعالي: «همه مردم در نگاه قانون مساويند»، بايد در موضع خود تعبير و تفسير شود و از هرگونه استفاده ابزاري و فريبكارانه از آن، خودداري به عمل آید. براي روشن شدن اين مسأله مجدداً بايد مثالهايي بزنم.
يك فرد نظامي را در نظر بگيريد. وي داراي دو حيث است. يك حيث فردي و شخصي و يك حيث شغلي و مسئوليتي. اين فرد نظامي ممكن است با فردي در خيابان نزاع كند و كار به شكايت و دادگاه بکشد. همين فرد ممكن است در مقام و موقعيت نظامي خود مرتكب خلاف و جرم گردد. آيا به نظر شما طرز رسيدگي به اين دو موضوع، يكي است؟
ملاحظه ميفرماييد؟ اگرچه طبق اصل 19 قانون اساسي همه مردم ايران از حقوق مساوي برخوردارند، اما يك نفر را در دادگاه عادي محاكمه ميكنند و ديگري را در دادگاه نظامي، و ديگري را در دادگاه مطبوعات، و ديگري را در دادگاه رسيدگي به تخلفات اداري و قس علي هذا. آيا به نظر شما، تشكيل دادگاههاي مختلف، حاکي از نقض اين اصل قانون اساسي است؟ مگر نه اين كه همه در برابر قانون مساويند، پس چرا همه اين افراد مساوي، در يك دادگاه محاكمه نميشوند؟ ملاحظه ميفرماييد اين حرف چقدر ساده لوحانه است!
حتماً مستحضريد كه در تمام مدلها و ساختارهاي سياسي متفاوت در کشورهای مختلف، شخصيت حقيقي و حقوقي افراد از يكديگر متمايز است و رسيدگي به شكايت در امور مربوط به شخصيت حقوقي افراد، شرايط، مراحل و مراجع خاص خود را دارد. به عنوان نمونه اين طور نيست كه اولاً هر كسي بتواند از رئيسجمهور آمريكا يا نخست وزير انگليس در مورد مسئولیتها و اقدامات حاكميتي آنها شكايت كند و ثانياً این گونه نیست که در صورت شكايت، آنها مثل یکی از آحاد کشور خویش به يك دادگاه عادي فراخوانده شوند.
التفات فرموديد؟ يعني اگر كسي در آمريكا قلم بردارد و خطاب به رئيس جمهور ايالات متحده بنويسد: «خدا وكيلي تو با هر يك از ما برابري … ميشود تو را به محكمه فراخواند؟» و منظورش اين باشد كه هر يك از آحاد آمريكايي باید بتوانند با شكايت خود از رئيسجمهور ـ بماهو رئيسجمهور ـ او را به دادگاه بكشند، قطعاً به او خواهند گفت: تو يا خيلي گيجي، يا خودت را به گيجي زدهاي!
بنابراين واضح و مبرهن است كه هرگونه پرسشي از مقامات مسئول و به ويژه شخص اول، در تمام كشورهاي دنيا، راه و روش خاص خود را دارد و اين البته با تساوي حقوقي افراد در برابر قانون نيز منافات ندارد. براي آن كه از رئيسجمهور آمريكا يا فرانسه سؤال و تحقيقي به عمل آيد، مراجع خاصي طبق قواعد و مقررات ويژهاي، اين كار را انجام ميدهند. در ايران هم همين طور است و ايضاً در تمامي كشورها.
البته ممكن است جنابعالي نسبت به راه روش و مراجع رسيدگي كننده به عملكرد رهبري و رياست جمهوري و ديگر مسئولان کشوری، اشكال و ايرادي داشته باشيد. هيچ اشكالي ندارد و اين نيز موضوعي قابل بحث است اما شرط اول آن اين است كه شما بپذيريد در مورد به محكمه فراخواندن رهبري ـ در خوشبينانهترين نگاه ـ راه به اشتباه پيمودهايد و سخني فاقد مباني قانوني و عقلايي گفتهايد. آن گاه ميتوانيم در مورد تمامي مسائل ديگري كه در اين زمينه به نظر شما ميرسد نيز بحث و گفتگو و همفكري نماييم. در ادامه مرقومه خود نوشتهاید: «علي وقتي شنيد سپاهيان او، خلخال از پاي يك زن يهودي كه در حريم حكومت او زندگي ميكرد ربودهاند، مرگ را برخود و ساير مؤمنان گواراتر دانست.»
ابتدا بياييد كمي درباره همين جمله تأمل كنيم. اولين نكته آن است كه عليرغم حاكميت حضرت علي و سفارشها و حساسيتهاي ايشان، خطاها و خلافهايي در محدوده حكومتي آن حضرت اتفاق میافتاد. يعني اينطور نبود كه چون شخصيتي همچون علي حاكم است، پس ديگر هيچ تخلفي در محدوده حكومتي ايشان صورت نپذيرد و بلكه هيچ تخلفي امكان وقوع نداشته باشد. بنابراين علي هم كه باشي، ممكن است برخي از كارگزاران حكومتي تخلفاتي را انجام دهند. حال بنده از جنابعالي ميپرسم: مگر نه آن كه در دوران حكومت حضرت علي، چنان تخلفي صورت گرفته است، آيا اگر شما آن موقع حاضر بوديد، طي شكوائيهاي آن حضرت را به دادگاه فرا ميخوانديد؟ يا در زمان حاضر آن حضرت را محكوم به اين ميكنيد كه ميبايست در دادگاه حاضر ميشد و به سؤالات قاضي در اين باره پاسخ ميگفت؟
نكته ديگر اين كه آيا معناي اين كلام اميرالمؤمنين كه «مرگ را بر خود و ساير مؤمنين گواراتر دانست» اين است كه آن حضرت و ساير مؤمنان پس از شنيدن اين خبر، بلافاصله جان به جان آفرين تسليم كردند و رخت از اين دنياي خاكي بربستند؟ به عبارت ديگر، اگر بنده به شما اطلاع دهم كه پس از شنيدن آن خبر و بيان آن جمله، حضرت علي و ديگر مؤمنان همچنان به حيات خويش ادامه دادند، جنابعالي چه قضاوتي در مورد آن بزرگواران خواهيد داشت؟ آيا نعوذبالله آن حضرت و ديگر مؤمنان را متهم به بيديني و بيحساسيتي در قبال يك تخلف رخ داده در محدوده حكومتي ايشان ميكنيد؟
حال وقت آن است كه به نكته ديگري دراين زمينه بپردازيم. شما بعد از طرح برخی مسائل به عنوان تخلفات در اين زمان (که البته در اینجا وارد بحث پیرامون صحت و سقم این ادعاهای جنابعالی نمیشویم و به وقتی دیگر وامیگذاریم) نوشتهايد: «ما از خاك پاي قنبر غلام علي چيزي نميبينيم و چيزي نميشنويم. نميشنويم بخاطر فجايعي كه نظاميانش به كار انداخته و مياندازند، عمامه از سر گرفته باشد و گريبان چاك زده باشد و پاي برهنه بيرون دويده باشد و با اين شور و شورش عاشقانه به استيفاي حقوق مردم خود همت كرده باشد.»
در اینجا راجع به نحوه رفتار رهبري در قبال مسائل مورد اشاره خود، مطالبی را بيان كردهايد كه يا مقصودتان عين همين گونه رفتارها مثل عمامه از سر برداشتن و گريبان چاک زدن و پابرهنه بيرون دويدن و امثالهم بوده است و يا غرض استعاره از جوش و خروش براي برخورد با تخلفات و دفاع از حقوق مردم.
اگر شق اول مورد نظر باشد كه بايد گفت نه مصداق تاريخي براي اينگونه رفتارها در زمان پيامبر و حضرت علي وجود دارد و نه در حال حاضر در ميان رؤسا و زعماي كشورهاي مختلف چنين رويهاي مشاهده ميشود كه به محض دريافت اخبار مربوط به تخلفات در كشورشان، گريبان چاك زنند و پابرهنه بيرون بدوند. من احتمال ميدهم و بلكه به ضرس قاطع ميگويم اگر رئيسجمهور كشوري، چنين رفتاري از خود نشان دهد، به جاي كاخ رياستجمهوري او را به محل ديگري منتقل ميسازند تا دوران درمان خود را طي كند.
اما اگر شق دوم مد نظر باشد كه همان تلاش براي جلوگيري از تخلفات، برخورد با خطاكاران و حفاظت از حقوق مردم است، آن وقت به طور كلي بايد عرض كنم كه كملطفي مينماييد و بيانصافي ميفرماييد. البته در اينجا بايد بشدت از تمامي آنان كه باید در جهت اطلاعرساني به جامعه در اين زمينه فعاليت كنند و نميكنند، انتقاد كرد و به آنها خاطرنشان ساخت كمتحركي و بيحالي شماست كه موجب ميشود كساني يا به خطا افتند و يا به راه بهانهگيري و سمپاشي در پیش گیرند.
شما در اين نوشتار، هرجا خواستهايد خطا و تخلفي را مورد اشاره قرار دهيد، در حد چند كلمه چيزي گفتهايد و فیالواقع شعاري دادهايد و رد شدهايد. بعد هم داد و فغان كه چرا رهبري گريبان چاك نزده و پابرهنه بيرون ندویده! بديهي است در پاسخ به اين گونه شعارها چيز چنداني جز همان گونه شعارها ـ البته در جهت معكوس ـ نميتوان بيان داشت. بنابر اين بياييد وقت خود را با اين شعارهای متقابل هدر ندهيم.
در این بخش از نوشتار بالاخره زمان آن فرارسید که به مسأله «انتقاد از رهبري» بپردازيم. البته دوست داشتم در یک نوشتار مستقل و مفصل این مسأله را مورد بررسی قرار دهم چراکه طول و تفصیل آن در این مقال، موجب اطاله کلام میشود. اما از آنجا که جنابعالی در مرقومه خویش، این مقوله را مکرر مورد اشاره قرار دادهاید، لاجرم چند کلامی در اینجا راجع به آن مینویسم و امیدوارم در طول بحثهای بعدی با شما، فرصت و مجال بیشتر و بهتری برای بحث در این باره به وجود آید.
براي بحث در اين باره، دو گونه میتوان رفتار کرد. یک روش این است که سریع و عجولانه بپرسیم آیا میتوان به رهبری انتقاد کرد؟ و بعد هم انتظار داشته باشیم پاسخ آن با یک کلمه؛ بلی یا خیر داده شود. من این روش را بسیار سطحی و البته عوامفریبانه میدانم و طبعاً تمایلی به طی این مسیر ندارم. اما روش دیگر، تحلیل موضوع است به گونهای که بحث مرحله به مرحله پیش رود تا به نتیجهای معقول و منطقی برسد. امیدوارم بتوانم در این مسیر گام نهم و شما نیز حوصله فرمایید و مرا همراهی نمایید.
نخستین نکتهای که در این موضوع باید به آن توجه و عنایت لازم را داشت، جایگاه حقوقی رهبری در قانون اساسی است. درواقع اگر کسی قصد سؤال یا انتقادی از مسئولی را داشته باشد، اولین نکته آن است که باید ببیند آیا آن سؤال و انتقاد اصلاً ارتباطی با مقام مسئول مورد نظر دارد یا خیر. به عنوان نمونه شما ممکن است مطلبی کاملاً انتقادی خطاب به وزیر نیرو بنویسید و از وجود مشکلی در منطقهای از کشور بشدت انتقاد کنید و در خلال آن نیز وزیر نیرو را مورد هجمه قرار دهید. اما بعد از آن به اطلاع شما رسانده شود که موضوع و مسأله مورد اشاره، فارغ از درستی یا نادرستی آن، اصلاً ارتباطی به وزیر و وزارت نیرو ندارد بلکه در حوزه مسئولیت وزارت جهاد کشاورزی است و شما به دلیل عدم آشنایی با حوزه مسئولیت این دو وزارتخانه، مرتکب چنین اشتباه فاحشی شدهاید.
در مورد حوزه اختیارات و وظایف رهبری به دو اصل از قانون اساسی میتوان استناد جست. نخست، اصل 110 قانون اساسی است که طی 11 بند، اختیارات رهبری را مشخص کرده و سپس اصل 57 قانون اساسی است که طبق آن قوای سه گانه کشور «زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت» به انجام وظایف خود مشغول هستند.
در اینجا به یک نکته مهم باید توجه کرد. آنها که ازجمله «فی قلوبهم مرض» هستند در بحث از جایگاه و اختیارات رهبری، برای آن که تمامی مسائل و معضلات را متوجه رهبری سازند، با استناد به اصل 57 به گونهای سخن میگویند که گویی در کشور هیچ نهاد و مقام مسئول دیگری جز رهبری وجود ندارد و لذا اگر به فرض تیم پرسپولیس نیز در آستانه سقوط به لیگ دسته اول قرار میگیرد، مسئولیت مستقیم و غیرمستقیم آن هم به رهبری باز میگردد. البته آنها خودشان خوب میدانند که مسأله چیست اما برای دستکاری در افکار عمومی، دست به کار چنین ترفندهایی میشوند.
ببینید! در واقع کاری که توسط این افراد صورت میگیرد این است که وقتی قصد دارند تمامی مسائل و مشکلات موجود در کشور را به رهبری منتسب سازند، چنان مینمایانند که همه امور از ریز و درشت مستقیماً در ارتباط با رهبری است و هیچ مقام و مسئول دیگری در کشور وجود ندارد یا حتی اگر هم وجود دارد، برای انجام وظایف خود طبق قانون باید مستقیماً و مستمراً از رهبری دستور بگیرد. از سوی دیگر همین افراد، وقتی قصد بهانهگیری از زاویهای دیگر را دارند مرتباً چنین ادعا میکنند که رهبری با دخالتهای خارج از وظایف و اختیارات خود در امور دیگر مسئولان کشور، پا را از محدوده قانون فراتر مینهد و در کار کشور ایجاد اخلال میکند. به این ترتیب، نان دو رو خاشخاش میخورند و از خدا هم نمیترسند!
نتیجهای که میخواهم از این کلیات بگیرم آن است که ابتدا يك نكته را باید روشن ساخت و آن شأن و جايگاه و قدرت و استطاعت رهبري در جلوگيري از تخلفات و پيشبرد نظام در مسير حق و عدالت است. گاهي تصور ما از برخي مسائل با واقعيت و حاق آن مسأله منطبق نيست و همين عدم انطباق موجب بروز سوءتفاهمها و معضلاتي ميگردد.
حال با توجه به آنچه بیان گردید باید بگویم از خلال مطالب جنابعالی نیز بخوبي مشهود است كه قصد القاي اين تصوير و تصور را به مخاطبان خود داريد كه رهبري از قدرت و استطاعتي بيحدوحصر در جلوگيري از تخلفات برخوردار است و لذا چنانچه امروز خطا و تخلفي ميبينيم، به دليل بياعتنايي ايشان به جلوگيري از اين مسائل است و الا چنانچه رهبري اراده ميكرد، كار تمام بود!
نعوذبالله، جنابعالي به گونهاي درباره رهبري سخن ميگوييد كه مخاطبان شما او را با خداوند، آن هم در وجه اراده تكويني ذات حق تعالی، يكسان تصور كنند تا بعداً بتوانيد از اين مغلطه ذهني، به نتيجه مطلوب خود دست يابيد. حال چرا گفتم وجه اراده تکوینی خداوند؟ برای این که «کن فیکون» در این وجه تحقق مییابد. مثلاً خداوند متعال میفرماید جهان هستی، باش! و همزمان جهان هستی موجود میگردد یا میفرماید ستارگان و سیارات در مدار و مسیری مشخص به گردش درآیند و چنین میشود و قسعلیهذا. اما وجه تشریعی ذات الهی چنین نیست چراکه خداوند تشریع میفرماید که بندگان نماز بگزارید و میدانیم که بعضی از بندگان چنین نمیکنند یا میفرماید لقمه حرام نخورید و بعضی از بندگان میخورند و البته به آثار و عوارض آن مبتلا میشوند یا میفرماید روزه بگیرید و برخی نمیگیرند و قسعلیهذا.
نتیجه آن که در موضوع «انتقاد از رهبری» باید توجه داشت که رهبری تنها مسئول موجود در مملکت نیست و تمام کارها نیز مستقیماً به ایشان ربط ندارد بلکه ساختار اداری و سازماني و تشكيلاتي بسيار گسترده و پيچيدهای در كشور وجود دارد كه تمامي كارهايي كه در اين سرزمین صورت ميگيرد، چه كارهاي خوب و چه كارهاي بد، از اين مجاري درهم تنيده و تودرتو عبور ميكنند و به منصه ظهور میرسند. بنابراین هنگامی که مسألهای از نظر ما قابل انتقاد بود، ابتدا باید جایگاه آن مسأله را بدرستی تشخیص دهیم تا مبادا در طرح انتقاد خود دچار اشتباه شویم. اما آیا به نظر شما چنین مسألهای بدرستی صورت میگیرد؟ یا آن که برخی حرفهای بیمبنا و فریبکارانه میتواند موجب بروز اشکالاتی در این قضیه گردد؟
آنچه تا اینجا در باب «انتقاد به رهبری» گفته شد در مورد وقوع برخی تخلفات در کشور بود، اما وجه دیگری که در رابطه با این مسأله میتواند مطرح شود، در زمینه برخورد با متخلفان است بدین معنا که ممکن جنابعالی بفرمایید بسیار خوب، یک تخلف ممکن است در زنجیره کارهایی که در کشور جریان دارد به وقوع بپیوندد و انتقادی از این بابت نیز به رهبری وارد نباشد اما در زمینه برخورد با متخلفان، رهبری باید به صورت قاطع عمل کند و لذا در صورت عدم وقوع چنین مسألهای، چگونه میشود به ایشان انتقاد کرد؟
من معتقدم در این زمینه ما با سه دسته از موضوعات مواجهیم. دسته اول تخلفاتی است که اتفاق افتاده و به اثبات رسیده و بیان مسائل آن نیز بیاشکال است مانند اختلاس سه هزار میلیاردی که هماکنون در حال بررسی است. در این زمینه میتوان دید نقش رهبری در پیگیری این مسأله و برخورد با متخلفان چه بوده است و آیا ایشان در حد مسئولیت خود به این امر اهتمام داشتهاند یا خیر.
دسته دوم مسائلی هستند که ممکن است از نظر بنده و جنابعالی تخلف محسوب شود اما از نظر برخی دیگر این طور نباشد. در چنین حالی، بنده و جنابعالی با شدت و حدت درباره این موضوع صحبت میکنیم و خواستار برخورد رهبری با آن هستیم و بسیار هم عجله داریم که آنچه مقصود ماست عملی شود اما در عمل میبینیم که چنین اتفاقی نمیافتد. لذا ممکن است با توجه به این که نظرمان را کاملاً درست میدانیم، خود را در انتقاد از رهبری محق تصور کنیم.
برای آن که مسأله چندان هم کلی و دور از ذهن نباشد، مثالی میزنم. ممكن است فردي به رهبري شكايت برد كه در سازمان صدا و سيمای زير نظر مستقیم حضرتعالی، پول مردم و بيتالمال حيف و ميل ميشود و میبرند و میخورند و از این قبیل ادعاها. آنگاه براي اثبات مدعاي خود، سريال «چهل سرباز» ساخته آقاي محمد نوريزاد را شاهد مثال بیاورد كه فلان مقدار پول به ايشان داده شده است حال آنكه نه به لحاظ داستاني و نه به لحاظ هنري، صنار نميارزد.
پرواضح است كه فرد شاكي به آنچه ميگويد و ادعا ميكند، يقين كامل دارد چون اگر جز اين بود شكايت به جايي نميبرد. حال فكر ميكنيد رهبري در اين زمينه چگونه باید عمل كند؟ آيا به محض دريافت گزارش و ادعايي از يك فرد كه خودش به صحت گفتههایش يقين دارد، باید با احضار آقاي ضرغامي، فيالمجلس دستور بازگردانده شدن پولهاي داده شده به آقاي نوريزاد را صادر فرمايد و طبعاً آقاي نوريزاد نيز فيالفور بناچار آپارتمان زيباي خود را بفروشد و پول بيتالمال را برگرداند و به همين سادگي داستان دفاع از بيتالمال به خوبي و خوشي پايان پذيرد.
هم شما و هم بنده میدانیم که چنین رویهای نادرست است. بلی، ممكن است فردي چنان شكايتي به رهبري ببرد اما ايشان آن شكايت را براي بررسي به مراجع ذيربط ميفرستند و آن گاه در مسیر بررسی مسأله، از آقاي نوريزاد نيز دعوت ميشود تا در جلسات مربوط به اين موضوع شركت كند و به دفاع از خود بپردازد و خلاصه این مسأله در پيچ و خمهاي اداري و قانوني و قضایی پيچ و تاب ميخورد تا به نتيجه نهايي برسد که البته آن نتيجه میتواند خلاف نظر شاكي اوليه باشد. آيا به نظر شما در اين صورت، شاكي ميتواند نامه بپراكند و با استناد به سریال «چهل سرباز» بانگ برآورد كه در صداوسيما بيتالمال را میبرند و میخورند و حيف و ميل ميكنند و رهبري هم نه گريبان چاک میزند و نه پابرهنه بيرون ميدود و نه با شور و شورش عاشقانه به استیفای حقوم مردم خود همت میکند! وجداناً پاسخ شما به چنین شخصی چه خواهد بود؟
اما دسته سوم از تخلفات به گونهای است که اگرچه یقیناً تخلفی صورت پذیرفته، اما به دلیل شرایط خاص متخلفان، برخورد فیالفور با آن ممکن است هزینههایی را بر کشور تحمیل کند که ضرر و خسارت آن به مراتب بیش از چشمپوشی موقت بر آن تخلف باشد. در این صورت، رهبری که مصلحت کل کشور را در نظر دارد باید باصطلاح استخوان در گلو صبر کند. حال فرض کنید در چنین شرایطی، کسانی باب انتقاد در این زمینه را بگشایند و رهبری را زیر سؤال برند و ذهن افرادی از جامعه را به بیراهه کشانند. آیا چنین کاری حق است؟
گذشته از سه دسته تخلف فوق، بیایید تصور کنیم که رهبری دستور پیگیری یک تخلف را صادر فرمایند. اما باید توجه داشته باشیم که صرف صدور اين دستور به منزله «كن فيكون» نیست بلكه اين دستور بايد به همراه گزارشها و اسناد موجود به رؤسای سازمانهای مربوطه ازجمله رئيس قوه قضاييه ارائه شود و ايشان نيز پرونده را در مسير بررسيهای قضايي و کارشناسانه قرار دهند كه روالي بسيار پرپيچ و خم است.
در کنار مطالبی که بیان شد، به یک نکته دیگر نیز توجه فرمایید. گاهی برخی مسائل سری مملکتی است که اگرچه ممکن است برخی ظواهر آن موجب بروز سؤالاتی گردد اما پاسخ علنی به آنها غیرممکن است. مثلاً ممکن است فردی با ملاحظه برخی مسائل خاص در سیاست خارجی کشور و با فرض این که رهبری نیز در شکلگیری آن مسأله نقش داشته است، بخواهد نسبت به رهبری در آن زمینه انتقاداتی را مطرح کند. به نظر شما در قبال چنین انتقاداتی چه باید کرد؟ آیا میتوان تحت عنوان اطلاعرسانی و شفافسازی افکار عمومی، اسرار مملکتی را فاش ساخت؟ یا آن که باید گذارد چنین انتقاداتی مطرح شوند و به دلیل عدم امکان پاسخگویی به آنها، اذهان مردم نسبت به رهبری مشوش گردد؟
در اینجا بیمناسبت نیست درباره واژه دیگری که شما در نامه خود به کار بردهاید یعنی «انتقادپذیری رهبری» نیز توضیح مختصری عرض کنم. ضمن جلب توجه مجدد شما در مورد آنچه تا اینجا در موضوع «انتقاد به رهبری» بیان شد، خدمت جنابعالی باید عرض کنم که متأسفانه گاهی منظور بعضی افراد از بیان انتقادپذیر بودن یک فرد این است که آن فرد باید هر آنچه که دیگران میگویند را بپذیرد. اگر چنین باشد، پس انتقادپذیر است و اگرنه، نه.
اگر چنین معنا و مفهومی را برای انتقادپذیری بویژه در مورد رهبری در نظر بگیریم، بیشک رهبری را از حیز انتفاع ساقط کردهایم. مگر میتوان کسی را که هر آنچه از دیگران میشنود، میپذیرد و بر همان مبنا عمل میکند، رهبر مناسبی برای کشور دانست. در قرآن کریم نیز آنجا که به پیامبر اکرم دستور مشورت با اصحاب و اهل مدینه داده شده است، تأکید میشود که پس از گوش فرادادن به سخنان و مشورتهای دیگران، تصمیمگیری با خود آن حضرت است.
بنابراین رهبری نیز در مسائلی که در حوزه اختیارات ایشان قرار دارد اگرچه باید نظرات و پیشنهادات دیگران را مورد لحاظ قرار دهد، اما این به معنای تسلیم نظر دیگران بودن، نیست.
بنابراین جنابعالی باید منظور خود را از واژه انتقادپذیری به نحو روشنتری بیان فرمایید. به عنوان نمونه در فرض مثالی که راجع به سریال «چهل سرباز» عرض کردم، آیا اگر رهبری بلافاصله بعد از شنیدن نظرات مخالف این سریال، بر همان منوال موضعگیری و عمل میکرد، شما ایشان را فردی انتقادپذیر قلمداد میکردید؟
از نظر اینجانب «انتقادپذیری» حالتی است بین سادهلوحی و خودرأیی. فردی که سادهلوح است هر انتقاد و نظری را نسبت به خود، دیگران و یا حتی نظام سریعاً میپذیرد و بلافاصله نیز بر همان مبنا موضعگیری مینماید. فردی هم که خودرأی باشد، اصلاً به انتقاد و مشورت و نظرات دیگران گوش فرا نمیدهد و اساساً ارزشی برای آنها قائل نیست تا در موردشان فکر و تأمل کند. اما فرد انتقادپذیر کسی است که نظرات، انتقادات و پیشنهادات دیگران را میشنود، به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد و حتی در مورد آنها با دیگران به مشورت مینشیند و آنگاه در حوزه مسئولیت و اختیار خود به تصمیمگیری میپردازد.
خوب، ملاحظه میفرمایید که مسأله «انتقاد از رهبری» دارای چه نکات و زوایای متعدد و پیچیدهای است. البته بیش از اینها میتوان در این باره سخن گفت اما بنده به دلیل پرهیز از تطویل بیش از حد مطلب بسنده میکنم. حال سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا معنا و مفهوم سخنان بنده، منع کلی انتقاد از رهبری است؟
در این زمینه توضیحی را به عرض میرسانم. بنده معتقدم – و یقین دارم بسیاری از کسانی که به گونهای دیگر نیز میاندیشند، بر این عقیدهاند – که جایگاه رهبری به لحاظ شخصیت حقیقی و حقوقی ایشان، بسیار حساس و با اهمیت است. به عبارت دیگر نقش رهبری در حفظ موجودیت نظام و کشور، یک نقش خاص و بیبدیل است. به همین دلیل خدشه وارد آمدن به شخصیت حقیقی و حقوقی رهبری، در حقیقت سست کردن مهمترین عامل در وحدت ملی و امنیت کشور به شمار میآید. دشمنان انقلاب و کشور و مردم ایران نیز از آنجا که به چنین مسألهای واقف هستند، با بکارگیری امپراطوری تبلیغاتی خود درصدد تخریب ایشان برآمدهاند که البته آب در هاون میکوبند.
با توجه به این مسأله، مسلم است که در صورت اشاعه انتقاد به رهبری، گذشته از مسائل و مشکلاتی که به آن اشاره شد، خناسان و بدخواهان برای مخدوش ساختن شخصیت حقیقی و حقوقی رهبری، به هرزهدرایی و دروغگویی و افترازنی و این قبیل امور خواهند پرداخت. به عنوان نمونه به همین متنی که نوشتهاید و موضوع بحث ماست، توجه فرمایید. آیا بهرهای از استدلال و استناد و منطق در آن میبینید؟ یا صرفاً متن باصطلاح آهنگینی است که هدفی جز تخریب را دنبال نمیکند؟
جنابعالی که بسیار دم از دوران حضرت علی میزنید یقیناً بر این واقعیت آگاهی دارید که به هرحال علی هم که باشی، دستگاه عظیم تبلیغاتی معاویه، قادر است در چارچوب یک جنگ روانی و تبلیغاتی پیچیده، تصویری دیگرگون از تو در افکار عمومی نقش زند.
پس راهحل چیست؟ گذشته از خناسانی که در بالا به آنها اشاره شد، ممکن است بنا به عوامل و دلایل گوناگون، سؤالات و شبهاتی در اذهان برخی افراد در مورد نحوه عملکرد رهبری شکل بگیرد. آیا باید نسبت به آنها بیتوجه بود یا به هرحال چارهای برای این مسأله اندیشید؟
همین جا در پرانتز عرض کنم که یک مرحله پیشینی در این زمینه نیز وجود دارد و آن لزوم توضیح و تبیین برخی مسائل است که احتمال شکلگیری برخی سؤالات راجع به آنها وجود دارد. باز هم در اینجا ناچار از تکرار این جملهام که البته ممکن است برخی مسائل را نتوان به صورت تام و تمام شکافت چراکه در ارتباط با امنیت ملی کشور قرار دارند اما معتقدم توضیحات مقدور در این زمینه میتواند بسیار مفید و مؤثر باشد. در داخل همین پرانتز باید مجدداً نسبت به بیحالی و نادوراندیشی (مؤدبانهترین واژهای که میتوان در اینجا به کار گرفت) برخی از آنها که مسئولیتهایی در این زمینه برعهده دارند اما به آن توجه لازم را مبذول نمیکنند، اظهار تأسف کنم و به خاطر تمام کوتاهیهایی که در این زمینه صورت گرفته است، از جانب آنها از همه مردم عذرخواهی نمایم.
پس از خروج از پرانتز، در ادامه بحث مربوط به انتقاد از رهبری، به نظر من نخستین راهحل این موضوع در قانون اساسی نهفته است. طبق اصل 111 قانون اساسی، مجلس خبرگان مسئول نظارت و رسیدگی به امور رهبری است. بنابراین اگر جنابعالی یا دیگری با ادعای خیرخواهی برای کشور و مردم، انتقاد و ایرادی به رهبری دارید میتوانید با دلیل و بینه کافی و نه صرفاً ادعا و شعارهای تبلیغاتی، مطلب مورد نظر خویش را به این مجلس ارائه دهید تا مورد بررسی قرار گیرد.
طبعاً ممکن است در اینجا به کارآمدی نمایندگان مجلس خبرگان در این موضوع اشکال وارد سازید. اما اگر به عرض بنده توجه فرمایید متوجه میشوید که اشکال شما در این زمینه، مسأله بعدی یا به عبارتی پسینی است. ابتدا بیایید در این زمینه به توافق برسیم که با توجه به آنچه بیان گردید، انتقاد به رهبری باید از کانال خاصی صورت پذیرد تا آن گونه عوارض که راجع به آن بحث شد را در بر نداشته باشد. آنگاه میتوان راجع به وضعیت آن کانال نیز به بحث نشست و به ارزیابی ادعاهای یکدیگر در این باره پرداخت.
در واقع ابتدا بپذیریم که انتقاد به رهبری یک کار عوامانه و معمولی و عادی نیست و لاجرم باید به شیوه خاصی عملی گردد و لذا آنچه جنابعالی در این باره گفتهاید چیزی جز سخنان مغرضانه و عوامفریبانه نیست، بعد از آن میتوانیم راجع به آن شیوه خاص هم بحث خود را ادامه دهیم.
راه دیگری که در این زمینه به نظر بنده میرسد، طرح مطالب و مسائل به صورت کلی است بیآن که به خاطر عوارض منفی آن اشاره مستقیمی به رهبری صورت گیرد. بیایید فرض کنیم که کسی به صورت صریح و مستقیم رهبری را به خاطر پولهای داده شده به آقای نوریزاد در طول دوران همکاری ایشان با صداوسیما مورد انتقاد قرار دهد و آن را در رسانههای عمومی نیز به چاپ رساند. طبیعتاً در بررسی این موضوع مشخص میگردد که این مسأله اولاً ارتباط مستقیمی با رهبری ندارد، ثانیاً آنچه برای او به عنوان مطلبی صددرصد صحیح است، در یک بررسی کارشناسانه چه بسا که غلط باشد. ملاحظه میفرمایید که چه تعداد از این دست مطالب را میتوان تصور کرد که تنها ثمره آنها خدشه وارد ساختن به یک جایگاه بیبدیل در کشور است.
اما همین فرد میتواند بیآن که رهبری را مورد خطاب قرار دهد، انتقادات خود را به صداوسیما در زمینههای مختلف وارد سازد و خواستار اصلاح آنها گردد. طبیعتاً آن سازمان نیز اقدام به پاسخگویی خواهد کرد و مردم نیز مطالب طرفین را میخوانند و قضاوت میکنند.
این روشی است که در تمامی امور میتوان در پیش گرفت و در واقع همان است که در طول سالهای گذشته استمرار داشته است. طبیعتاً در این چارچوب، آنجا که نیاز به ارائه توضیحی از سوی دفتر رهبری باشد، این کار باید در حد مقدور صورت گیرد. به این ترتیب بیآنکه زمینه برای مخدوشسازی افکار عمومی توسط خناسان فراهم آید، مسائل و موضوعات مختلف مطرح و مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
البته رفتن به این راه مستلزم پاسخگویی به یک سؤال مهم است: آیا هدف و مقصود شما، «انتقاد از رهبری» است یا اصلاح امور؟ اگر بفرمایید که الا و لابد، اصرار و تأکید بر انتقاد از رهبری و نشر آن در رسانهها دارید، خوب معلوم میشود که خیالات دیگری در سر میپرورانید. اما اگر بفرمایید هدف و منظور غایی، اصلاح امور است، آن وقت از همین مسیر هم میتوان به این مقصود رسید بیآنکه خدای ناکرده به راهی اشتباه روید که چه بسا سر از ناکجاآباد درآورد.
به عبارت دیگر، اگر براستي قصد اصلاح در ميان است و نيت تخريب نظام و رهبري در ميان نيست، ميتوان طرحها و ايدهها و ديدگاههاي خود را در مورد مسائل مختلف بيان داشت و با دليل و سند و مدرك، درست و منطقی بودن آنها را اثبات نمود. اين يك جريان كلي است كه در تمامي نظامهاي سياسي دنيا به چشم ميخورد. من مدعي نيستم كه اين روال در كشور ما به نحو احسن، وجود دارد. مسلماً بايد براي بهبود مستمر اين روال، تلاش كنيم و همواره نيز در اين انديشه باشيم كه وضعيت در اين زمينه بهتر و بهتر شود.
البته اگر هیچیک از این نکات و مصالح مد نظر نباشد، یک نوع دیگر از روش و رفتار را نیز میتوان در این زمینه شاهد بود و آن همین است که در حال حاضر جنابعالی پیشه کردهاید و شبانهروز بدان مشغول، و کسانی هم که خواهناخواه با آنان در یک مسیر قرار گرفتهاید، از اين كار شما مشعوف! به هرحال، تمام سعی من در اینجا تبیین تفاوت میان انتقاد و تخریب است.
آیا شما میتوانید به اين سؤال پاسخ دهيد كه تفاوت این دو با یکدیگر چیست؟ آیا روزها و ماههاي نخست پيروزي انقلاب و نحوه رفتار گروههای ضدانقلاب را به یاد میآورید؟ آنها هم مدعی بودند که در صدد اصلاح هستند. ممکن است شما نظر خود را در مورد این ادعا بفرمایید؟
و اما جنابعالي در فراز پاياني نامه خود، نصايح و توصيههايي را بيان داشتهايد كه يك فراز از آن، بشدت توجه مرا جلب كرد: «ما دوست داريم نام تو در كنار نام رهبران خوش نامي چون گاندي و نلسون ماندلا به نيكي به يادگار بماند.» آنچه برايم جالب بود اين كه محمد نوريزاد از ذكر نام «امام خميني» خودداري ورزيده است. راستش سعي كردم با توجه به این موضوع، عمق تغيير و تحول صورت گرفته در جنابعالي را تخمين بزنم اما به نظرم رسید چه خوب است شما خود در اين باره قلم به دست گيريد و بنويسيد تا خداي ناكرده «این حقیر» دچار ظن و گمانهاي گناهآلود نشوم.
جناب آقاي نوريزاد!
هدف من از نگارش اين مطلب آن نيست كه بگويم هيچ اشكالي و ايرادي در كار نيست. نه بنده چنين ادعايي دارم و نه هرگز چنين ادعايي از سوي ديگران شنيده شده است، کما این که اگر این بحث ادامه یابد، آنگاه ضمن مباحث گوناگون، حتماً از دیدگاههای انتقادی بنده راجع به امور مختلف نیز اطلاع خواهید یافت اما آنچه اینک مرا وادار به نوشتن كرد همان است كه در ابتدا نيز بدان اشاره كردم: دست يافتن به معيارها و ملاكهاي درست انديشيدن به سياست؛ یا به تعبیر دیگر: عدالتورزی در سیاستورزی.
به اعتقاد بنده «سياست» امر بغرنجي است که هم ميتوان سطحي و شعاري با آن مواجه شد و هم به گونهاي عميق و درخور اين امر بغرنج. نتیجه برخوردهاي سطحي و شعاري، برانگيختن احساسات و عواطف مخاطبان و هموطنان در اين زمينه خواهد بود و نتيجه برخوردهاي عميق، به كار انداختن نيروي فكر و انديشه آنان.
من اميدوارم جنابعالي مسیر خود را به سمت عدالتورزی و تأملات اندیشمندانه در عرصه سیاست تغییر دهید و از رویه همیشگی خود مبنی بر تندروی و شعارزدگی و شهرتطلبی در این عرصه بغرنج دست بردارید.
اما اگر چنين رويهاي را نميپسنديد و همچنان قصد پیمودن مسیر سابق را با انشاءنويسي و دكلمه متنهاي موزون و آهنگين داريد تا بدين طريق احساسات مخاطبان خود را به بازي بگیرید و نامی از خود در کنید، بسيار خوب، اين گوي و اين ميدان: هرچه ميخواهد دل تنگت بگوي!
والسلام علی من اتبع الهدی
مسعود رضائی
4/4/1391
به نام خدا و با سلام به همه دوستان گرامی و درد دین داران ؛
مرد را دردی اگر باشد خوش است ، درد بی دردی علاجش آتش است
در پاسخ به نامه آقای رضایی می خواستم بگویم حاشا و کلا به غیرت و عزت و شرف نداشته ات
مگر نه این است که این همه جنایت، ظلم ، شکنجه ، بی قانونی ، توهین ، ناسزا و فحشای نیرو های به اصطلاح خودسر ولی بسیار سازماندهی شده با شعار”جانم فدای رهبر” و “وای اگر خامنه ای اذن جهادم دهد” اتفاق می افتد؛ ولی باز شما رهبر را از این موضوع مبرا می دانید.
آیا می شود فردی که اختیارات و ولایت مطلقه دارد، موقع پاسخگویی به این همه ظلم و جنایت مسئولیت مطلقه نداشته باشد.
هموطن، اگر دین نداری لااقل آزاد مرد باش! کجای این دنیایی که مثال زده ای ، رهبرش ادعای نیابت امام زمان(عج) کرده و عنصر شکنجه گر و اطلاعاتی اش ادعای سربازی امام زمان(عج) آن هم از نوع گمنامش را کرده است؟ مردم و خوانندگان این سایت را احمق فرض نکن و به شعور آنان احترام بگذار!
بارخدایا ،آقای نوری زاد این بت شکن زمان را از گزند دشمنان محفوظ بدار! آمین
به اگاهى و هشيارى اين نوىسندهشادباش ميگويم ديگر زمان ان موهومات عهد حجر گذشته است
من فقط به یک بند نوشته آقای رضایی اشاره میکنم.من از رهبر تو و انصارش بیشتر از مرگ میترسم.چون مرگ شیرین است.ولی مصاحبت با کسی که در لوای امرش بازجویی همسر سعید امامی رخ داده،جنایات کهریزک رخ داده،کتک مردم . پیر جوان در خیابان های شهر رخ داده و ستار بهشتی کشته شده و همه یاران صدیق انقلاب به انزوا رفته یا سر به نیست شده یا به زندان رفته و یا ایمانی که فروخته شده وکشوری که بی حیثیت شده و ……اقای رضایی عزیز.برادر من برای چی اینقدر به دنبال توجیه رهبرت میگردی؟اقا جان برو نهج البلاغه رو بخون.شماها از شیعه و علی چی میدونید؟چرا اینقدر فلسفه بافی میکنی موضوع رو سخت میکنی؟اقا سوال از رهبری در زمان علی بوده و ایشان خود را مکلف به پاسخ میدانسته.حالا شما نماینده رهبری هستی یه سخنگوی ایشان؟مگر خود ایشان زبان به پاسخگویی ندارند؟
آقاي نوري زاد سلام .من از دوستداران شما هستم.خواهش ميكنم كه جواب اين نامه را بدهيد تا براي ما حقيقت اين نامه بيشتر روشن شود ..ممنون
جناب آقای رضایی نامه ات ارزش خواندن نداشت وبرای خود و همه کسانی که وقت خود را تلف کردند و آن را خواندند متاسفم!می خواستم به شما بگویم که به میان مردم بیا و نزدیکی دیدگاه آنان با تمامی کارهای آقای نوریزاد را ببین ! اما یادم آمد که نظر و دیدگاه مردم برای شما جایگاهی ندارد. اصلا شما توده مردم را آدم حساب نمی کنید
بنده نقد و توجیهات جناب رضائی (البته فقط در مورد نامه مورد نظر ایشان که از سوی نوری زاد به رهبری نوشته ) را وارد میدانم و بسیاری از موضوعات مطروحه در این نقد ؛ هنگام مطالعه به ذهن خود منهم رسید . لکن خوب بود نویسنده محترم راجب دیگر نامه های جناب نوری زاد هم اظهار نظر می کردند و محمد خان نیز پاسخ خود را به نقدهای وارده میدادند . اینجاست که خواننده از مناظره مکتوب طرفین می تواند قانع شده و حقبقت گفته ها را بفهمد .
آنجه که واضح و مبرهن است اینکه شرایط فعلی کشور و مشکلاتی که دامنگیر مردم شده ناشی از سوء مدیریتها و ضعفها ئی است که در اداره مملکت به کار رفته و این نوع مدیریت حتما باید به نقد کشیده شود تا راهی برای اصلاح امور ودبازگشت به مسیر درست پیدا شود . و چون نظام حاکم بر کشور ایران تحت لوای رهبری است و مسئولیتها نیز همواره متوجه رأس هرم قدرت است بنا بر این انتقاد از رهبری نباید تابو شود و البته صاحبنظران و اهل هنر باید این بار را به دوش بکشند .
در این راستا محمد نوری زاد انصافا خوب ظاهر شده ضمن اینکه به نحوه ی نقدهای ایشان انتقاداتی وارد است . لذاست که قدری تحمل بیشتر بیا ، تا نیل به مقصود ممکن شود
با سلام وعرض ادب به آقای رضایی
می دونی و قتی اسم رهبر میاد من چه حسی پیدا می کنم؟
ترس
نوري زاد نازنين بي صبراته منتظر جواب شما به اين نامه هستم
آقای رضایی!
همه ی توجیهاتی که نوشته اید برای توجیه رفتار غیر منطقی و غیر انسانی و غیر دینی یک انسان و حکومت ظالم به کنار!
می شه لطف کنید بفرمایید که حضرت علی در برابر نامه هایی که به ایشان نوشته می شد چگونه رفتار می کرد؟ اگر آقای نوری زاد نامه هایشان را خطاب به حضرت علی می نوشت عکس العمل ایشان چه می بود؟
با سلام و احترام خدمت آقای رضایی
من تمام نامه شما را خواندم نکات زیر به نظرم رسید.
1- اگر چه سعی کرده اید نقدی عالمانه و مبتنی بر منطق و استدلال ارائه کنید ولی نقد شما خیلی حرفه ای نیست. مثلاً کنایه ها و طعنه های شما که از ارزش علمی نقد شما به نوریزاد و بی طرفی آن می¬کاهد در جای جای نامه ملموس است. یا آنجا که در بحث آقای خمینی که گفته اید “شما خود در این باره قلم به دست گیرید و بنویسید تا خدای ناکرده «این حقیر» دچار ظن و گمانهای گناهآلود نشوم.” نقد شما از لحاظ علمی و فنی خیلی افت کرده است.
2- بی جهت نامه را طولانی کرده اید. زیاد به حاشیه رفته¬ اید و با پرداختن غیرضروری به حاشیه ها و زیر سوال بردن (چه بسا درست) آنها خواسته اید مچ آقای نوریزاد را بگیرید. اگر می¬خواهید واقعاً به برخی سوالات که در جامعه در حال ایجاد و اشاعه است پاسخ دهید باید مستقیم به محتوا و لب کلام آقای نوریزاد و تمام منتقدین بپردازید.
3- مطالب زیادی در مورد خطرات نقد رهبری به سبک نوریزاد بیان کرده¬اید. بیایید فارغ از این قبل و قال ها نتیجه و برآیند را پس از 23 سال ببینیم. مگر می¬شود با این همه فرصت سوزی و عقب ماندگی در حوزه اقتصادی، فرهنگی و دینی (البته اگر قبول داشته باشید) قدرتمندترین و مبسوط الیدترین شخص مملکت هیچ نقش و مسئولیتی نداشته باشد. نسخه شما از نحوه انتقاد به رهبر نهایتاً منجر به این شده و خواهد شد.
سلام . نوری زاد عزیز . نظر جناب آقای رضایی کاملا درسته تا وقتی که شما همان اشتباه قدیمی که باعث سقوط ما در این منجلاب شده است رو تکرار می کنید . عزیز برادر . اصلا قرار نیست بخواهیم یکی مثل حضرت علی (ع) بر ما حکومت کند . اصلا مگر امکان دارد حکومت کردن در این زمان و آن زمان مقایسه شود ؟ اصلا مگر از نحوه حکومت کردن ایشان چیزی در دسترس تاریخ به وضوح به جا مانده جز داستانهایی که وقتی تاریخ و داستانهای بسیار قدیمی شرق را می خوانیم نونه هایی مشابه این سخنان را آنجا نیز می یابیم ؟ ملتی که می خواهد پندارها و افسانه ها و موهومات قرنها را تبدیل به عینیت کند بهتر از این به سرش نخواهد آمد. عزیز جان . ما می خواهیم یک حکومت معمولی زمینی مثل بسیار از حکومتهای فعلی دنیا داشته باشیم با همه محاسن و معایبش . چون ما در این زمان هستیم . در آن زمان شاید تفریح عرب شمشیر بازی بود و در این زمان آب بازی . وقتی با آن دید نگاه کنیم آب بازی بسیار زشت و خطرناک میشه !!! وقتی شما با قلم روانتون ما رو به فضای شکایت یهودی از علی می برید یکی هم پیدا میشه میگه همچین چیزی در این زمان عملا ممکن نیست و راست هم میگه و این پنبه رو از گوش ما در میاره . ما هم میگیم پس حق با اونه . در حالیکه از اول نباید تو این توهم وارد بشیم . دوستی میگفت برادر حضرت علی که از گرسنگی خودش و بچه هاش سیاه شده بودند به حضرت علی پیشنهاد دستبرد به بیت المال رود داد و اون داستان تکراری … من به اون عزیز گفتم مگه حضرت چه طور حکومت میکرده که برادرش لااقل به عنوان یه شهروند از گرسنگی سیاه و رنجور شده بوده ؟ ولی از این لحاظ که نظرات مخالفتون رو رو سایت میذارید ایو الله .
باسلام واقعا عجیب است دفاع از اشتباهات و خلافهای یک حکومت چگونه توجیه میشود تناقضات زیاد است یعنی با منطق نویسنده نامه تمام فجایع درکشورهای عراق و لیبی و مصر و سوریه قابل توجیه است چرا که عده ایی راهپیمایی کردند و عده ایی به انها حمله کردند خلاصه عد ه ایی کشته شدند کسی هم مقصر نیست یا 800 میایارد دلار درامد را کسی نمی داند در کجاها خرج شد قابل گفتن نیست یا اینهمه بیکار و معتاد و طلاق و خلاف مشکلی نیست میایارد میایارد اختلااس و نابودی سرمایه کشور مسیله ایی نیست در خاتمه جوابگوی نسل فعلی و نسل اینده را با نابودی سرمایه های عظیم نفت به علت ندانم کاریها و البته تحریم ها که دولت کاردانی بو د کار به اینجا نمی رسید اشکالی ندارد همه دنیا اینگونه اداره میشود وپیشرفت کرده اند. واسلام
جناب نوری زاد
به این نکته در دیدار با نشانه ها و دلیل های خداوندیو در نوشته های پی گیر خود تاکید فرمایید که چطور شد که روحانیت شعیه که صد ها سال روضه خوانده بود و مظلوم نمایی کرده بود یک مرتبه تا این حد سخت قلب و عربده جو و طلب کار و ظالم شد و چطور خود را وصل بخدا و سرور خدا کرد ایا این بدین دلیل بود که شرور ترین اخوندهای عمده بیسواد که وقت درس خواندن نداشتند و به سیاست چسبیدن براشان ساده و ایده ال بود یا اینکه نه اصل روحانیت شعیه در همین هست دست شما را میبوسم که روی این موضوع فکر کنید
آقای رضایی کسی که در حضورش بارها از لفظ امام خامنه ای استفاده شده و ما ندیدیم اعتراضی بکند به قطع و یقین جاه طلب و خود بزرگ بین است نیازی به تفسیر ضمایر نیست عزیز دوما وقتی یکی از متهمان اختلاس بزرگ سه هزار میلیارد تومانی به گفته خود مسوولان قوه قضاییه هنوز محاکمه نشده مشمول رافت اسلامی!!! از سوی رهبری قرار میگیرد نباید به پاکی و بیطرفی رهبر عزیزتان شک کرد؟؟؟؟؟سوما نحوه برخورد این رهبر انتقاد پذیر با مرحوم آیت الله منتظری نمونه ای از داغ ودرفش در برابر انتقاد از حضرت ایشان نیست؟لابد صهیونیستها آن بلاها را بر سر ایشان و بیت ایشان آورده اند؟؟؟؟؟!!!
خیلی باحال بود دمت گرم !
به نام خدا
بنده چند وقتی است که تفسیر قرآن گوش می کنم( تفسیر آقای مهندس عبدالعلی بازرگان) – تا به حال هم ترجمه های زیادی خوانده ام اما واقعیتش این است که خیلی از مسائل برایم نامفهوم و نا ملموس بود . در بحثی که آقای رضایی در مورد قتال و جهاد و کشتن به قرآن اشاره نموده باید بگویم : مسئله جهاد و قتال صرفاً جهت امور دفاعی بوده و دستور مبارزه با دشمنان در قبال حمله مسلحانه می باشد ، لذا این آیه ها باید در قالب مضمون های کلی سوره و سیر قبل و بعد آیه ی مذکور تعبیر و نتیجه گیری شود ، هرچند این گونه طیف انسانها خیال می کنند که همه چی تمامند و نیازی به هیچ گونه تلنگر وتفکر و تجدید نظری در عقایدشان ندارند و فکر می کنند این جهان با عظمت و میلیاردها میلیارد کهکشان که خورشید و زمین ما چون ستاره ی کوچکی به حساب می آید بر مدار تفکر و مرام ایشان می گردد و این ها هستند که کلید گنجینه ی رازهای هستی را می دانند ، اینگونه افراد که قسمت هایی از قرآن را که ( به ظاهر) به نفع شان است را می گیرند و برای توجیه کارهایشان بر سر دیگران می کوبند و آیه های قرآن را به ثمن بخس(قیمت ناچیز)می فروشند وضعشان در جهان آخرت بسیار ناگوار است و خدا خودش منتقم مظلومان است.
و ….البته جناب آقای نوری زاد – امیدوارم نهایت همه ی این تحرکات و مسائلی که در گیر آن هستید جدا از نتیجه ای که چه وقت و چگونه حاصل می شود ( چون توصیه قرآن انجام وظیفه و دلسرد نشدن بعلت عدم حصول نتیجه است) نهایتاً باعث نزدیکی شما به خدای متعال و غفران اشتباهات و گناهانتان باشد . چون در مسیر تاریخ ، این دوران پر از وارونگی های دینی و اخلاقی – بسان تعبیر حضرت علی (ع) پوستین وارونه – که همه چیزش مغلوبه شده خیلی طولانی نیست و بهر حالی روزی باید رخت بر بندیم و برچشم بر زدنی باید نتیجه ی اعما ل و رفتارمان را تا در فراسوی زمان و مکان و در جاودانگی مطلق به نظاره بنشینیم . از خدا می خواهم عاقبت به خیر شوید. راهی که انتخاب کرده اید بسیار متعالی و پر رنج و مشقت است اما بدانید انسان هایی زیادی همفکر و هم داستان شمایند و اگر چه از شما دورند اما دعای خیرشان در عالم هستی همیشه طنین افکن است . در پناه خدا
ابتدای نامه ات را خواندم حتی ارزش خواندن نیز نداشت فقط یک خواهش از شما دارم اگر اهل خواندن و تعقل و تدبر نیستی به میان مردم برو به میان همان توده عوام که امثال شما آنها را آدم حساب نمی کنید تا واقعیت ها را به چشم ببینی, مصیبت های جامعه ما را حتی افرادی که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند می فهمند.
نگارنده این نامه آنچنان در دریای توهم غوطه ور است که اصل گفته ها و نوشته های شما را نگرفته و فقط حاشیه های آن را مورد توجه قرار داده.من برای نمونه فقط یک شکایت را علیه نزدیکان آقای خامنه ای را مطرح میکنم تا ببینیم اگر این شکایت علیه خود ایشان بود به چه سرانجامی میرسید.برای نمونه: مگر نه اینکه آقای تاجزاده که اکنون دارد تقاص حق گویی و حق خواهی خود را پس میدهد از آقای جنتی با دلایل متقن به قوه قضاییه زیر نظر رهبری شکایت برد؛نتیجه ان شکایت چه شد؟اگر بگوییم رهبری از این شکایت بیخبر است که صد در صد میدانیم چنین نیست.واگر باخبر است چرا به قوه قضاییه امر نمیکند که جنتی تافته جدا بافته نیست؛او را به دادگاه فرا بخوانید و حرفهای طرفین را بشنوید.مگر هفت تن از سیاستمداران آگاه ما از سردار مشفق شکایت نکردند؟نتیجه چه شد؟رهبری بیخبر است؟اگر چنین است که وای بر شما که مقتدای شما رهبری است که از این شکایت های سرنوشت ساز بیخبر است .و اگر خبر دارد چرا از پیگیری آن جلوگیری میکند؟اینها نمونه های کوچکی ست از شکایت به قوه قضاییه منتصب رهبری.حال در نظر بیاور از خود رهبری شکایت شود.نتیجه را شما بهتر میدانید.برادرم؛آقای رضایی از تارهای عنکبوتی که به دور خود تنیده اید به در آیید.تا ببینید در این کشور چه میگذرد.
آقای رضایی عزیز، با کمال احترام به شما و مقام معظم رهبری که در این نامه شما خویش را سینه چاک مقام عظمی قلمداد میکنید لطفاً به این سوال بنده پاسخ دهید:
شما با وجود فیلتر شدن وبسایت آقای نوریزاد (و فتوای رهبر معظم در مورد استفاده از فیلتر شکن حتی برای اهل رسانه) وارد این وبسایت شده اید و این خود تخطی از فرمایشات رهبری ست، چگونه خود را محق دفاع از رهبری و مواضع ایشان میدانید؟ لطفاً پاسخ دهید.
استفتا از رهبری و جوابیه آن در روز 18 اردیبشت 91 در پایگاه تابناک به انتشار رسیده است. لینک خبر: http://goo.gl/u7IOS
با سلام
. من تعجب میکنم از حمابت خداگونه آقای رضایی از یک شخص غیرمعصوم، ولی مدعی هستند که آقای نوریزاد ایشان را در حد خدا با گفتن کن فیکون بالا برده است. من به مثالها و نحوه نگارش هیچ یک از شما (آقای نوریزاد و آقای رضایی) کاری ندارم چون یکی او را مورد بازخواست در عملکرد قرار داده و دیگری حق طبیعی او دانسته. اما از موضع یک انسان عامی و شهروند یک کشور میگویم که جنایات این چندساله چنان غیرالهی و بیگانه با بینش پیامبران و ائمه بوده است که جای هیچ دفاعی نمیگذارد. بخصوص که مقامات این سرزمین در هر مسندی که قرار دارند چنان برای حاکمان دنیا و رفتارشان با مردم خط و نشان میکشند و آنها را از دیکتاتوری و ظلم برحذر داشته و دعوت به شنیدن اعتراض مردم شان میکنند که انگار خودشان چنین گوشی داشته و چنین حقی را برای مردم خود قائل هستند. و عجیب هم هست که شرم نمیکنند از نصیحت به دیگران دست بردارند. تمام رذائل اخلاقی از دروغ و تهمت و ریا و فریب از درودیوار شهر و صدا و سیمای این سرزمین بالا میرود و نامش را عشق و بصیرت میگذارند. واقعاً نویسنده این مطلب این نظام را با نمونه هایی که آورده است همانند تصمیم گیریهای حکومت امیرالمؤمنین میداند. البته مشخص است که اهل قلم هستید و زیبا ترسیم کرده اید ولی غفلت نیز از ابتدا تا انتهای آن به چشم میخورد. انشاءالله که خداوند غقلت را از ما دور کند تا حقایق را ببینیم.
آقا رضایی !! میشه نقد شما رو از نظام بشنویم ؟ شما که از کلی گویی خوشتان نمی آید میشه فقط یک نقد از نظام ورهبری و فقط یک نقد و فقط یک نقد آن طورکه خود اذعان میکنید داشته باشید ، برادر جان پنهان شدن درتوهمات سالهاست مثل بختک بر سر ما اوفتاده
سلام
توی این وبسایت وضعیت مالی امریکا در هر لحظه نمایش داده میشه. که معلومه که برای قشنگی نیست و برای اطلاع مردمش از وضع مالیه این کشوره.
http://www.usdebtclock.org
با سلام
با اجازه از جناب نوريزاد ، ميخواهم توجه آقاي رضائي را به چند نكته جلب كنم .
1 – نامه جناب رضائي به آقاي نوريزاد نوشته نشده است و قصد نويسنده فقط و فقط به بيراهه كشاندن افكار مراجعين به اين سايت
ميباشد .
2- آقاي نوريزاد را همه ميشناسند ولي آقاي رضائي را نميشناسند
آيا بهتر نبود آقاي رضائي خود را كامل معرفي ميكردند .
3- آقاي رضائي اگر واقعاٌ
دلسوز كشور و مردم ايران است كه كافيست وضع مردم ايران را با درآمدهاي نجومي نفت با كشور تركيه بدون درآمدهاي نجومي نفتي
مقايسه كند وبعد مسئول صد سال عقب افتادن از اين همسايه را معلوم كند و روش انتقاد و تغيير اين مسئول بي كفايت را هم به همه ما آموزش دهد.اينجانب از هم اكنون از ايشان تشكر ميكنم.
مشکل سیستم استبدادی و اطرافیان است نه خود رهبر
با سلام خدمت اقای رضایی
من فقط همین را بگویم که اولا مقایسه کردن علی (ع) با کسی به هیچ وجه قابل قبول نیست که بخواهیم درباره افراد چون اقای خامنه ای و امثالهم با علی (ع) صحبت کنیم.
ثانیا علی (ع) به قول خود شیعیان مردم انتخاب کردند ولی کسی که در ایران خود را جانشین خدا مینامد به وسیله چه کسی انتخاب شد (رفسنجانی که خود اقای خامنه ای حال او را قبول ندارد و چند تن از افراد دیگر که قطعا تحت تاثیر اقای رفسنجانی بودند )
ثالثا اگر معاویه هم چنین دستگاه هایی برای تبلیغ داشت الان تمام جهان را گرفته بود.
و در اخر همیشه میگویند افراد را از اطرافیانش بشناس در اطراف اقای خامنه ای هرچه نگاه میکنم همه دزد و غارتگر بیت المال هستند از دولت بگیر تا نماینده ها و مجلس خبرگان و تشخیص مصلحت نظام و غیره… پس سخنان افرادی چون اقای نوری زاد بدون علت نیست.
من از باب دفاع از نوری زاد این را نمینویسم، بلکه ازین باب که او بعد از خود کاوی و شناخت خویشتن که به این مرحله رشد انسا نی اش دست یافته(رشد و تکامل یافته) اعتراض دارم که کم نوشته ، خوب و واضح ظلمی را که از فردای انقلاب 57 به مردم رفته است را بیان نکرده است. ولی به او تبریک میگویم که این شهامت را داشته که به این امر مهم اقدام کرده است که خدا یارش باد!
اما باید بگویم شادم از اینکه میدانم مردم وملت عزیز و آگاه ایران دیگر با این حرفهای جناب مسعود رضائی که در شروع اظهار آشنا ئی با نوری زاد را کرده و با جمله های آغازین از در دوستی وارد شده و در حین نوشته اش تا توانسته نوری زاد را متهم ساخته و خط و نشان هم برایش کشیده گول نمیخورند وخود بهتر میدانند و روز بروز بیش از پیش سردمداران ظلم وجور به مردم را میشناسند ، چرا که هر روز تازیانه ظلم را بر تنشان حس میکنند. بهتر است آقای رضائی بدانند که با آسمان و ریسمان را بهم بافتن نمیتوان حق را پوشاند، و از جانیان و قاتلان مردم دفاع کرد و آنزمان و این زمان کردن و از این قبیل، به اینهمه جنایت، دزدی، غارت و…چشم پوشید. اگر به وجدان خویش مراجعه کنند وبا خود صادق باشند میبینند که ثمره و میوه ونتیجه ی این 35 سال حکومت عدل!!!! جز دین گریزی و بیدینی ، فحشا، اعتیاد روز افزون، فحشاء و…… نبوده است. آری این نتیجه رهبری داهیانه!!!! …..است.
قضاوت به مردم عزیز ایران واگذاشته میشود
درود
همه نامه های نوری زاد را خوانده ام و همینطور نامه این هم وطن که از بعضی جملات کاملا واضح است که ایشان هموطنی است از نوع شهروند درجه یک ! پس جز این نوشتار انتظار دیگری از ایشان داشتن غلط است .
باری . این دوست مقایسه نوری زاد بین علی و سید علی را بهانه کرده اما انگار خودش هم از اینکه این دو را مقایسه کنند آنچنان هم نا راضی نیست .
عزیز فقط یک سوال از شما دارم . باقی سوالات باشد برای بعد از جواب اولین سوال
زیر دستان علی هم در زندان ها شکنجه می کردند ؟
تا پاسخ این سوال را به من ناچیز که نه . به وجدان خود ! ندادید
لطفا خاموش باشید
در ضمن این دوست ما درخواست ارائه نمونه از داغ و درفش در قبال انتقاد را خواسته بودند و هم چنین راه کار انتقاد را از طریق مجلس خبرگان فرموده اند شاید حافظه ایشان کمی ضعیف است یا اینکه خود را به تغافل زده اند-
دوست گرامی انتقاد ما پیش کش شما اما وقتی کسی از درون خبرگان (ایت الله دستغیب) انتقادی میکند هم به حسینه اش حمله میشود هم خودش را به مجلس خبرگان دعوت نمیکنند و هم پیشنهاد اخراج از خبرگان میدهند که با لطف فرد مورد نظارت از اخراج ایشان منصرف میشوند
ایا این دوست گرامی به کاربردی بودن همین خبرگان اعتقادی دارند؟!!!
در جایی دیگر از نامه در خصوص مساوی بودن افراد در برابر قانون توجیه بامزه ای اورده اند که تخصصی بودن دادگاهها را دلیل بر عدم تساوی حقوق افراد در برابر قانون اورده است این دوست عزیز ما از هول حلیم افتاده در دیگ
برادر گرامی تخصصی بودن دادگاهها به خاطر تفاوت جرمها است نه تفاوت ادمها در برابر قانون و ان جرمها !!
پس اگر من ادم بکشم قانون من را اعدام میکند اما رهبری اگربه دلیل شخصی کسی را بکشد تبرئه و تشویق میشود؟
این دوست گرامی یکبار دیگر مطلب ارسالی خودش را بخواند شاید متوجه گاف خود بشود
با سلام
بنده قصد پاسخگویی به این نامه را ندارم چرا که این مباحثه ای است بین دونفر که بایستی خود این افراد به ان بپردازند اما تناقض های این نامه و یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدنهای ان مرا بر ان داشت مطلبی را عرض کنم. اولا تناقض این مطلب در انجاست که مواقعی که لازم است از حکومت علی علیه السلام مثال میزند و هرجا که لازم شد از حکومت های رایج دنیا اما به این نکته توجه ندارد که مهم نیست که حکومتهای دیگر چه کار میکنند و چگونه عمل میکنند چرا که انها داعیه تشکیل حکومت عدل علی علیه السلام را هم ندارند پس نتیجه گیری از نحوه بودجه و صرف کردن بودجه معنا پیدا نمیکند
– در جایی اذعان میکند که نحوه حکومت در صدر اسلام با امروزه فرق دارد و این مانع از ان میشود که مثل ان زمان عمل کرد لذا این سوال اساسی پیش می اید که برادر من خب حرف ما هم همین است وقتی که امری شرایط اجرای ان عوض شد سازوکار ان هم عوض میشود پس چگونه است که اینهمه اصرار دارید ان حکومت را اجرا کنید؟!! و همان سازوکارها یعنی حکومت هرمی یک فرد بر جامعه را با هزار توجیه در جامعه جا بیاندازید و مخالفت با ان را مخالفت با دین و خدا قلمداد کنید!!!
به این دوست گرامی بفرمائید که یک بام و دوهوا نمیشود. یا باید بپذیرند امروزه با سازوکارهای امروزی حکومت کرد و یا مثل ان زمان باید پاسخگو به ملت بود- گفته است که حضرت علی علیه السلام لیست جاسوسان خود و نحوه هزینه بیت المال را به کسی ارائه نکرده است .من اطلاع تاریخی این قضیه را نمیدانم اما اگر گفته ایشان را به فرض صحیح بدانیم نکته ای را فراموش کرده اند و ان اینکه ان هزینه ها در داخل کشور تحت حکومت علی علیه السلام هزینه شد نه مثل ما که بودجه و پول مردم تهران که پول این مردم و این شهر است به لبنان تقدیم شود و از بقیه بودجه ها هم که خود بخوان از این مجمل که خود سید حسن گفت با پول ایران لبنان بازسازی شد بقیه پولهای خرج شده را دیگر خدا عالم است -در مورد راه کار انتقاد از رهبری و رساندن مطلب به ایشان (در خصوص خبرگان) مثل اینکه خود ایشان فراموش کردند که حضرت علی علیه السلام در بالای منبر مردم را دعوت میکرد که اگر خطایی از او دیدند بیان کنند یعنی راحت ترین راهکار اما بزعم رهبری در دیدار با مدیر مسئول نشریات دانشچویی که در سایت خود رهبری هم هست به صراحت گفتند این چه فایده ای دارد که از رهبری انتقاد شود و کسی که با یک اشاره انگشت می تواند یک ملت و یا کشور را (تردید از من است) جابجا کند و به حرکت وادارد انتقاد کردن چه فایده ای دارد – دیگر اینکه اگر از علی علیه السلام در خصوص عملکرد حکومتی اش مثلا جنگ صفین و نحوه خرج بودجه سوال نشد باید عرض کنم چون در ان عملکرد ایشان شبهه ای نبود و نشد در عین حال که بعد از انکه لشگریان در ادامه ان شبهه کردند ایشان باز هم حکمیت را پذیرفت به ایشان بفرمائید این مسئله را یکجوری توجیه کنند و بگویند حکمیت یکجور دادگاه و یا اعمال نظر مردم نبود؟ با انکه من و شما همه میدانیم علی علیه السلام کلا حق بود و حق بااو بود!!! — در مورد کشته ها هم توجیه جالبی داشتند و مثال جنگ جمل را زدند و کشته شدن دیگر مسلمانان شاهد اوردند اما من در اخر فقط یک نکته در این خصوص می گویم که این نکته هم پاسخ این مطلب و در واقع کل ان نامه می باشد و ان اینکه شما لطف کنید اول حقانیت خود و جانشینی به حق خود به جای علی علیه السلام را ثابت کنید انگاه ما قبول میکنیم که نقش اصحاب جمل داشته باشیم و حق کشتن ما را به شما داده و خون خود را برای شما مباح میدانیم ولی به ان دوست خود بفرمائید تمام حکومتهای جایر بعد از رسول الله (ص) اعم از عباسیان و امویان و .. همه به نام اسلام و با توجیهاتی دینی بر مردم ضلم کردند و امامان شیعه را شهید کردند پس لطفا به مدعای اسلامی خود نبالد و ان را توجیه اعمال خودشان ندانند امام حسین علیه السلام هم به دست کسانی کشته شد که خود را جانشین رسول الله (ص) و خلیفه او میدانستند
– با پوزش از اینکه در این بحث دخالت کردم
در اینجا تنها این نکته را متذکر میشوم که واقعاً چگونه است که شما این همه عشق و علاقه مردم به رهبری و نقش ایشان را در انسجام جامعه میبینید اما در ذهن خود همه را به کیش خویش میپندارید؟
آقاي رضايي شما از كجا و براساس چه دليل و مدركي پي به اين همه عشق و علاقه مردم به رهبري !!! برده ايد آيا شما از دل مردم خبر داريد ؟!!