سر تیتر خبرها

آهای گنگی ها


آهای گنگی ها

بجای مقدمه: اگربه برنامه های رادیویی و تلویزیونی “زلال احکام” برخورده باشید، حداقل این را  دانسته اید که چسبیدن یک تکه گچ یا خمیرنان به دست و صورت، می تواند وضو وغسل شما را مخدوش کند. پس همه ی سیمانکاران وگچکاران و نانوایان ورنگرزان و خلاصه کسانی که به دست وپایشان لکه ای و تکه ای ازاین چیزها چسبیده باید پیش ازغسل یا وضو دست وبالشان را خوب بسابند وبشویند واین لکه ها را برطرف کنند. چرا؟ چون باید آب غسل برپوستشان بنشیند. وگرنه… وگرنه چه؟ وضویشان باطل است و نمازشان نیز.

مقدمه ی ماجرا: پیش ازانقلاب ودرسالهای دانشجویی، جوانان و نوجوانان محل را دورهم جمع می کردم وبه آنان روخوانی قرآن می آموختم. یکی ازبچه ها را نیز ترغیب می کردم خلاصه ی کتابی را که خوانده برای جمع تعریف کند. این محفلِ هفتگی، گردشی بود. هرهفته منزل یکی ازبچه های محل. صفای آن روزهای خلوص هنوز درگوشه ای ازضمیرمن باقی است.

بازهم مقدمه: یکی ازجلسات هفتگی ما مصادف شد با مجلس روضه ی آقا مرتضای معمارکه خانه ی سرکوچه مال اوبود. این آقا مرتضا ازمتشخصین محل بود. فردی زودجوش وخوش مشرب ومذهبی. سالی سه چهارمجلسِ سه روزه ی روضه برگزارمی کرد وتا می توانست ازمراجعین با میوه های مطرحِ فصل پذیرایی می کرد. من خود ندیدم و نشنیدم که غیرازبانوان محل، مردی ازمردان محل نیزدراین  روضه های سه روزه شرکت کرده باشد. والبته این را می شنیدم که تنها دومرد حاضردراین مجالس، خود آقا مرتضی بود و روضه خوانی که بعداز روضه، حق اورا دریک نعلبکی می نهادند و تقدیمش می کردند. تا پیش ازانقلاب، حق الروضه ی روضه خوانانِ بی نشان سه تومان بود. وبنا به تشخّص روحانیان، این حق بیشتروبیشترمی شد.

روضه خوان برصندلی می نشست و آقا مرتضی دم در. بساط میوه و پذیرایی همانجا بود که آقا مرتضی نشسته بود. نحوه ی نشستن آقا مرتضا زبانزد اهل محل بود. ندیده بودم اما شنیده بودم که آقا مرتضا با نحوه ی نشستن متواضعانه اش جگرهمگان را به آتش می کشید. این جمله ی آقا مرتضی معروف بود که می گفت: من هرچه دارم ازهمین دم ودستگاه است. پس داروندارم فدای این دستگاه. منظورش هم ازدستگاه، خاندان پیامبربود. بویژه دستگاه کربلا. وما این را ازآقا مرتضی باورکرده بودیم. او آدم صادقی بود. هرکجا هست دعای خیرما با او.

پیش ازورود به ماجرا: آن روزدرمجاورت منزل آقا مرتضای معمارکه روز سوم روضه اش را برگزارمی کرد، ما به همان مجلس هفتگی روخوانی قرآن مشغول بودیم. حدوداً سی نفری می شدیم. ازهشت تا پانزده ساله. که بزرگترشان من بودم. بیست وسه چهارساله. برنامه روخوانی و تعریف کتاب ما که تمام شد، نوبت پذیرایی شد. که رونق اصلی پذیرایی با چای بود یا شربت. واگروضع بانی خوب بود، به این چای یا شربت، یکی دوجورمیوه نیزمی افزود. آن روزاما همان چای بود. واین برای بچه ها که چشم به راه میوه بودند، کمی گران آمد. یکی ازآنها به من پیشنهاد کرد: چای را اینجا بخوریم و میوه را برویم مجلس آقا مرتضای معمار. من قبول نکردم اما اصرارِمیوه گانه ی بچه ها کارخودش را کرد. ما ازخانه ی قرآنی خود بدرآمدیم و به خانه ی روضه ی آقا مرتضی دخول کردیم.

ورود به مقدمه ی ماجرا: یا الله گویان داخل شدیم. آقا مرتضا که دم درمجلس مؤدب ودست به سینه نشسته بود ازجای جست و به استقبالمان آمد. بله، آنچه می گفتند درست بود. بساط میوه برقراربود. چشم به راه پایان روضه. چهارنفرازبانوانِ محل درکنجی چادرخود را به صورت کشیده بودند. این نشان می داد که ما درست زمانی به مجلس روضه پای نهاده بودیم که روضه خوانِ سی وچند ساله ای که برصندلی نشسته بود، پای به آستانه ی کربلا نهاده بود.

روضه خوان صدای رسایش را به احترام تازه واردان فروکشید و ازورود به کربلا بازماند. همه ی ما یک به یک به اشاره آقا مرتضی دورتادور مجلس نشستیم. بناگاه، مخاطبان پنج نفره ی روضه خوان که دم دروازه ی کربلا ازحرکت بازمانده بود، فزونی گرفت. آنهم مخاطبانی جوان ونوجوان. اومگر یک چنین مخاطبانی را بخواب می دید. یا سالی یکی دوباردرمحرم وماه مبارک رمضان. اما حالا این مخاطب با پای خود به مجلس او آمده بود وبرای شنودن سخنان اوپیش روی او برزمین ادب نشسته بود. پس آهنگ حرکتش را تغییرداد. ازروضه به سخن. ازاشک به یک مقوله ی علمی. وپیش ازآن برای آقا مرتضای معمارتوضیح داد: آقا مرتضی، روضه سرجایش. روضه خواهم خواند. اما ورود این همه جوان و نوجوان به این مجلس، هم برای من مسئولیت آوراست هم برای شما که صاحب این مجلسید.

طعم سخن روضه خوان به همه ی ما فهماند که او با لهجه ی نازنین شهرستانی اش، می خواهد به یمن ورود ما سخن ازیک مقوله ی علمی بگوید. چیزی که آن روزها به منابرروحانیان راه یافته بود و آنان برای اعتباربخشودن به سخن سنتی خود حتماً ازیکی دومطلب علمی سود می بردند. که یعنی: علم هنوزباید بدود تا به گردِ پایِ درستیِ سخن ما برسد. یا: ببینید، سخن ما مبتنی برعلم وتحقیق است.

وروضه خوان ما که برای ورود به کربلا دورخیزکرده بود، با اجازه ی آقا مرتضای معمار وبانوان مجلس، روی به هندوستان برد و به طوایفی که دراطراف رودخانه ی گنگ زندگی می کنند. که: ای جوانان مجلس، مراقب باشید که فریب تان ندهند. این روزها روزهای فریب است. مراقب دین تان باشید. نکند یک وقت بخود بیایید و ببینید دیگران دین تان را ربوده اند. من بنا به تعهد واین لباسی که به تن دارم، شما را ازخطرها آگاه می کنم. نه ازهمه ی خطرها بلکه ازبعضی ها.

ومقتدرانه ادامه داد: دشمن برای این که دین شما را ازدست شما بیرون بکشد، حتی به دستگاه خدا نیزدست می برد. ای جوانان، من اول به یک اشکال اساسی که این روزها باب شده می پردازم و بعد به این اشکال جواب می دهم تا شما بدانید چه دسیسه هایی دست بکارند تا دین شما را سست کنند. خوب گوش کنید ببینید من چگونه وارد بحث می شوم و چگونه ازبحث خارج می شوم. ورو به آقا مرتضای معمارکردوگفت: این هم هدیه ی من به این جوانها.

ورود به اصل ماجرا: وبحث علمی اش را اینگونه شروع کرد: من درتحقیقاتی که انجام داده ام، متوجه شده ام که دراطراف رودخانه ی گنگ سه طایفه زندگی می کنند. سه طایفه با سه عقیده ی غلط. من این عقایدغلط را یک به یک برای شما وامی شکافم تا شما جوانان مراقب باشید مبادا به دام این عقاید باطل بیفتید. جواب همه را دارم. خواهم گفت. ازکجا شروع کنیم؟ ازشمال!

درشمال رودخانه ی گنگ، طایفه ای زندگی می کنند که العیاذ بالله معتقدند خداوند درآفرینش “چشم” اسرافکاراست. یعنی چه؟ یعنی من وقتی می توانم با یک چشم ببینم، چرا دوتا؟ می آیند و این یک چشم اضافی را با موم پرمی کنند.

حالا بشنوید ازجنوب. درجنوب رودخانه ی گنگ طایفه ای زندگی می کنند که العیاذبالله معتقدند خداوند درآفرینش “گوش” اسرافکاراست. وقتی من می توانم با یک گوش بشنوم چرا دوتا؟ می آیند و این گوش اضافی را با موم پرمی کنند.

حالا برویم روی رودخانه. برروی رودخانه ی گنگ قایقرانانی درحرکت اند که معتقدند خداوند العیاذبالله درآفرینش “سوراخ بینی” اسرافکاراست. وقتی من می توانم با یک سوراخ بینی نفس بکشم چرا دوتا؟ می آیند و این سوراخ اضافی را با موم پرمی کنند.

ودست ها را روبه ما گرفت وگفت: ای جوانهای مجلس، مبادا فریب این گنگی ها را بخورید. من با یک ادله ی محکم، بساط اعتقادی همه ی اینها را به آب می ریزم. چگونه؟ خوب دقت کنید ببینید چه می گویم:

ودستش را بالا برد و پیروزمندانه گنگی ها را مخاطب قرارداد و فریاد کشید: آهای گنگی ها، بخاطرآن موم هایی که به چشم و گوش و سوراخ بینی تان فرومی کنید، غسل همه تان اشکال دارد!

بعد از ماجرا: یکی دوسال بعدانقلاب شد وازانقلاب هم یکی دوسال گذشت. دریکی ازاستانهای جنوبی کشور به نمازجمعه رفتم. سخنورِپیش ازخطبه ها یکی ازمسئولین طرازاول استان بود. یک روحانی بلند بالا که تا دیدمش شناختمش. هموبا معرفی مجری آمد وپشت تریبون قرارگرفت ودرسخن خود اصرارورزید که دشمن بنای فریب جوانها را دارد وباید راه براو بست ویکی ازراههای فریب دشمن، ایجاد تشکیک درمحکمات دینی مردم انقلابی ایران است. وتا توانست درسخن علمی خود به گنگی ها واعتقادات سست شان تاخت و راه مقابله با این فرایند فریب را به همگان آموخت. ” آهای گنگی ها، این موم ها اجازه نمی دهند آب به پوست شما برسد. پس غسل همه تان باطل است”.

آنسوتر از ماجرا: ایرانیان دراواخرعهد ساسانی به شدت ازجانب “مغ” ها یا روحانیانی که اقتدارفراوانی دردستگاه حکومت داشتند، درتنگنا وفشاربودند. این روحانیان درکنارپادشاهان ونظامیان چیزی به اسم ارزش برای مردم قائل نبودند وتا می توانستند ازاین گله ی سربه زیر می دوشیدند وبه وقت ضرورت آنان را به جنگ های تمام نشدنی گسیل می فرمودند. این شد که به محض حمله ی اعراب، مردمِ به تنگ آمده، به استقبال این تازه وارد ناشناس شتافتند تا مگرازبند روحانیان و عمله های شاهی نجات پیدا کنند. برای این مردمِ به تنگ آمده، سپاهیان عرب، همچون فرشتگان نجات، خواستنی بودند. مهم نبود این سپاه سوسمارخور، چه آینده ای برای آنان تدارک دیده است. مهم بدررفتن مردم ازداغ ودرفش حکومتیان و وعده های فریبکارانه ی روحانیان بود.

درقرون وسطای اروپا نیز، روحانیان وکلیسا قرن ها وقرن ها قدرتی عمیق درزیروبالای زندگی مردم پیدا کردند. این دستگاه دینی، راه را برای هرجنایت شاهان می گشودو ازهمین دنیا تکلیف بهشت ودوزخ خدا را روشن می فرمود.

درهمه ی این گذشته های تاریخی، روحانیان، نه دررأس، که درکنار قدرت های اصلی (پادشاهان و حاکمان وامیران) حضورداشتند وراه را برای شمشیروغارت آنان می گشودند والبته خود نیز به سهمی ازاین غارت دست می یافتند.

درتجربه ی جمهوری اسلامی ایران، روحانیان، تجربه ای به تجربه های تاریخ افزودند. وازحاشیه ی قدرت درعهد ساسانی و قرون وسطای اروپا، به متن ورأس حکومت ورود کردند. این ورود اگر به نتایج درخشان می انجامید، نگاه نگرانِ همگانِ تاریخ را دگرگون می کرد. که: می توان روحانی بود و پاک بود. می توان روحانی بود و با علم سرسازگارداشت. می توان روحانی بود و به مردم بها داد. می توان روحانی بود و قدرت را در فرابردن شأن ومنزلت انسانی مردم هزینه کرد. می توان روحانی بود ودزد نبود. می توان روحانی بود و آدم نکشت. می توان روحانی بود و با همان الفبای زلال احکامی به عالم ننگریست. می توان روحانی بود و سانسورنکرد. می توان روحانی بود و به پای مردم سوخت. می توان روحانی بود و دست دردست مردم به آسمان انسانیت سفرکرد وبه ستاره های رشد سرزد و از سیاره های ادب و فهم سراغ گرفت. ومی توان روحانی بود و دروغ نگفت.

تتمه ی ماجرا: افسوس که این تجربه به انحراف گرایید. وما تنها ترین فرصت تاریخی خویش را ازکف دادیم. وجای خالی پازل روحانیت را با این تجربه ی عینی پرکردیم که: اگرروحانیان به قدرت برسند، علم فرومی کشد، دروغ وفریب و تظاهرو چاپلوسی وریا پا می گیرد، دزدی رواج پیدا می کند، اعتیاد ومصرف و بی کاری بالا می گیرد، خون بی گناهان بی بها می شود، برمنبرخود روحانیان قفل زده می شود. وسایل کاری نوری زاد توسط ضابطین و رابطین همان روحانیانِ حاکم به یغما می رود. ومردمِ به تنگ آمده ای بسا برای رهایی ازتنگناهای حکومتی، به هرمهاجم خارجی به چشم فرشتگان نجات بنگرند.

راستی چه می شد اگر امسال” سال آشتی ملی” نام می گرفت؟ وروحانیان ما  دراین پازل کامل شده ی شخصیت خویش خللی می گشودند و به همه ی جهانیان می فهماندند که: روحانیان حاکم، می توانند توبه کنند. می توانند پوزش بخواهند. می توانند مردمی باشند. می توانند ظلم نکنند. ومی توانند ابزار کاری ربوده شده ی نوری زاد را به او بازبگردانند.

 محمد نوری زاد                     

چهارم فروردین سال نود و یک

Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

32 نظر

  1. سابق ها از خودتان کمتر عکس می گذاشتید. الان اما وزن عکسهایی که از خودتان در کانال و دیدارها می گذارید خیلی زیاد شده. تقریبا از نمایشگاه اول به بعد خیلی اغراق شده از خودتان عکس می گذارید. مثلا وقتی به دیدن یک زندانی تازه آزادشده می روید مدام عکسهای در آغوش کشیدن خودتان و او را منتشر می کنید. اینها نتیجه عکس دارد. اتفاقا شما وقتی بیشتر دیده می شوید که برای این دیده شدن تلاش نکنید. ببخشید من می توانستم این را نگویم اما نقدی است که مدتهاست از شما در ذهن من بوده. خودتان را از جلوی دوربین ها کنار بکشید. پستهای فیسبوکی شما وقتی جز یک عکس تزئینی چیزی همراهش نبود چندهزار لایک داشت. رها شوید جناب نوریزاد. رها شوید از این تعلقات تا از راه دل به قلبها نفوذ کنید. من قصدم اذیت کردن شما با این نقد نسبتا تلخ نبود. اما نقد کردن انسان ها را از رکود رها می کند و به جنبش و تلاش برای بهبود و قدم رو به جلو برداشتن هدایت می کند. بطزگترین ایراد آقای خامنه ای هم این است که نقد را را نمی شنود و دوست ندارد نقد شود. شما مثلا وقتی به دیدن یک مادر از از قاتل فرزندش گذشت کرده بود رفتید فقط در یکی از عکسها دیده می شوید و این خیلی تاثیرگذارتر از این است که مدام سلفی منتشر کنید. من ایمیل شما را نداشتم و اینجا کامنت گذاشتم. باید ببخشید.

    —————

    سپاس دوست گرامی
    از توصیه ی شما تشکر می کنم. اما باور کنید من سالهاست که از اینجور خودنمایی ها عبور کرده ام. صرفا به این دلیل عکس می گذارم که برج بلند ترسی را که از دیدار با یک زندانی یا خانواده اش بالا رفته، فرو بریزم. یک هموطن ما بعد از ده سال از زندان بدر آمده تنها شش نفر به دیدنش می روند. اگر دوستان فراوانی قدر این زندانیان را می دانستند، عکس های من فرو کاسته می شد و یا حتی دیده نمی شد. در این دیدارها، جمعی نیز پشت دوربین اند و بخاطر نگرانی های امنیتی مایل نیستند عکس شان دیده شود. من مدتهاست که از لایک ها و اینجور قضایا نیز عبور کرده ام. تنهایی من شاید از همین جاهاست که بر می خیزد.
    سپاس

    .

     
  2. با سلام و عرض ادب خدمت نوري زاد عزيز

    لطفا اندكي در اين تحليل و بكار بردن لفظ تحقير آميز سپاه سوسمار خور دقيق شويد. اين لفظ را گويا شاه ايران خسرو پرويز براي سپاه اسلام بكار برده بود.
    «به محض حمله ی اعراب، مردمِ به تنگ آمده، به استقبال این تازه وارد ناشناس شتافتند تا مگرازبند روحانیان و عمله های شاهی نجات پیدا کنند. برای این مردمِ به تنگ آمده، سپاهیان عرب، همچون فرشتگان نجات، خواستنی بودند. مهم نبود این سپاه سوسمارخور، چه آینده ای برای آنان تدارک دیده است. مهم بدررفتن مردم ازداغ ودرفش حکومتیان و وعده های فریبکارانه ی روحانیان بود.»
    اميدوارم هيچ وقت با هيچ قوم و ملتي تحقير آميز برخورد نكنيم.
    اميدوارم در پناه خداي رحمن و رحيم همواره سربلند و عزيز باشيد
    ارادتمند شما:
    فاروق

     
  3. حرف زدن نوریزاد از وسایل شخصی خود بسیار هوشمندانه و آموزنده برای مردم ما هست، مردم ما از ابتدای انقلاب تا حالا اعتراض زیاد داشتن ولی تداوم اعتراض هیچگاه نداشتن، اگر نوریزاد به وسایل خود دست پیدا کند این نکته را به مردم ما آموزش خواهد داد که باید بر خواسته و اعتراض خود پافشاری و استمرار داشت و یک پیروزی برای همه ملت ایران خواهد بود. اگر نوریزاد به فکر منافع شخصی خود بود اصلا از همون اول وسایلش به یغما نمیرفت.

     
  4. نظرات سایت کلمه

    ۴۹ دیدگاه

    At 2012.03.24 17:42, ناشناس said:

    اگر هم ای سال سال اشتی ملی نامگذاری میشد چون توسط جاکم و سلطان پرقدرت این کار انجام میشد اثری نیک برای روحانیون نداشت جون در ای صورت ثابت میکردند انان در این مدت بنده و عمله سلطان جائر حاکم هستند و فقط در صورت صلاحدید هبل حاکم بر ایران تصمیم اساسی میگیرند اکثر روحانیون بنده گان دنیا و زر و زور و تزویرند و اهل دروغ و به سخن انان نیاید زیاد اعتنا کرد اقلیتی از روحانیون هستند که النصافا روحانی هستند
    []
    At 2012.03.24 19:10, ناشناس said:

    دوستت دارم نوری زاد . از ان کامپیو تر ها بسیار بیشتر دزدیدند و خوردند .البته می دانم که شما از ما بهتر می دانید و این را برای شادی دل ما می گوئید
    []
    At 2012.03.24 19:11, ناشناس said:

    بله اقای نوری زاد چه فکر می کردیم چه شد !!!!!!!!!
    []
    At 2012.03.24 22:47, ترسناک said:

    “مردمِ به تنگ آمده ای بسا برای رهایی از تنگناهای حکومتی، به هر مهاجم خارجی به چشم فرشتگان نجات بنگرند.”
    جمله ای تلخ و ترسناک ، و واقعی
    []
    At 2012.03.24 23:43, نامی said:

    سلام جناب نوری زاد گرامی
    ایکاش یکی پیدا می شد و به قد رشما برای روحانیت و این نظام دل می سوزاند. شما دراین نوشته می گویید آهای آنان که برکشورحاکمید و اغلب هم روحانی هستید و یک نظام آخوندی را برکشور حاکم کرده اید شما بدانید و آگاه باشید که تنها خودتان را با دروغها و دزدی ها نابود نمی کنید بلکه دین و گرایش دینی مردم را نیزبه زیرآب می برید.
    کاش یکی پیدا می شد و دکان دین را برای آنان که ازدین نان می خورند تعطیل می کرد.
    []
    At 2012.03.25 01:43, besat said:

    آقای نوزی زاد عزیز، با همه ی احترامی که برای شما قائلم و خواننده همه ی نامه های شما هستم گاهی احساس می کنم مهمترین دلیل نوشتن تسلسلی نامه هایتان ربوده شدن و از دست دادن لوازم کاری شماست. به راستی اگر همه وسایل ربوده شده تان به شما مسترد گردد باز هم به نوشتن این نامه ها ادامه خوهید داد یا خیر؟
    []
    At 2012.03.25 01:44, koosha said:

    من فکر میکنم که جنبش سبز در غیاب آقایان موسوی و کروبی برای هماهنگی و اتحاد بیشتر و حرکت راهبردی نیاز به همراه و هماهنگ کننده ای در داخل کشور دارد که با شرایط کشور آگاه بوده، آگاه به مشکلات مردم باشد، به مردم اهمیت بدهد، به آنها خیانت نکند و نشان داده باشد که حاضراست هزینه آزادی خود و مردم کشور خود را بدهد.درحال حاضر آقای خاتمی نشان داد که وجود حکومت ولی فقیه بر حق و حقوق مردم ایران برتری دارد و با پشت کردن به مردم طرف استبداد و دیکتاتوری را گرفت. آقایان نوری زاد و خزعلی نشان دادند با مردم هستند و در این راه خود نیز هزنیه می پردازند.با انها همراهی و هماهنگی کنیم وانسجامی دوباره به جنبش مردمی بدهیم تا اینکه مرد م ایران از زیر یوغ دیکتاتوری ولی فیه به در آیند.

    کوشا
    []
    At 2012.03.25 02:24, علی said:

    امام خمینی سعی داشت این تجربه را به نیکی تبدیل کند ولی شورش منافقین در ابتدای انقلاب نوپا و جنگ که تمامی نظر و تلاش امام را به خود معطوف کرده بود تا نکند ذره ای از خاک ایران جدا شود و بدنامی باقی گذارد و پایان عمر نگذاشت این تلاش یه ثمر نشیند ، نمونه روشن سعی امام اولآ فرمان ۸ ماده ای در مورد حریم خصوصی مردم و… بود و دومآ تآکید ایشان بر بازگشت به قانون در بعد از جنگ بود و حتی در جوابنمایندگان که تقاضای پوز بند کرده بودند نه تنها برخوردی نکردند بلکه متواضعانه به آنان قول دادند که مدار کشور به راه قانون باز خواهد گشت و اگر جنگ باعث عدول از قانون شده جبران خواهد شد و همه چیز به قانون بر میگردد حتی در اواخر عمرشان روحانیت را تهدید کردند که ” کاری نکنید هر چه به شما داده شده پس بگیرم ” و یا به صراحت به بعضی آنها گفتند که توان اداره یک نانوائی را هم ندارند !
    []
    At 2012.03.25 02:50, مریم said:

    خب بحمدالله نورزاد به جای اینکه خودش را آتش بزند دارد مثل بچه ادم قصه تعریف می کند به قول آقا اورین!
    []
    At 2012.03.25 03:25, ناشناس said:

    جناب نوری زاد، ازاین نوشته تان بیش تراز دیگر نوشته هایتان خرسند شدم.
    کاش مردممان شانس این رامی داشتند، که تاریخ قرون تاریک وسطی را نه تنهادرایران بلکه درجهان مطالعه کنند، ومتوجه شوندکه به چه مخمصه ای آنهم به نام “مذهب” درافتاده اند.هنوز باید هرروز دعا کنیم که مملکت چندپاره نشود.
    []
    At 2012.03.25 10:13, خیبری said:

    محمد جان نوشته هات عالیست. فقط اشکالی که میشه بهت گرفت اینه که مسائل شخصیتو با مبارزه داری یکی میکنی . در هر نوشته ات از وسایل شخصیت حرف زدی .. این زیاد جالب نیست
    []
    At 2012.03.25 10:58, سلام said:

    آشتی جهل و تزویر با منطق و شعور انسانی ممکن نیست. ملت فریب نخوده و نخواهد خورد.
    []
    At 2012.03.25 13:26, دوستدار حق و انسانیت و ارزشهای بلند الهی said:

    کشوری که در اندیشه توسعه به سر می‌برد نخست باید به توسعه در اندیشه دست یابد! پس بیایید به جای سطحی‌نگری و برخورد احساسی با حوادث مهم زمان در فکر یک اندیشه همه‌جانبه و عمیق باشیم! «لاعبادة کالتفکر» و «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة»!
    []
    At 2012.03.25 15:46, ایرانی said:

    خیلی از حرفای امام خمینی حالاحالاها درک نمیشه
    []
    At 2012.03.25 20:29, استاد said:

    ازدوستی که به آقای نوری زاد خرده گرفته که چرا ازوسایل شخصی اش مرتب اسم می برد خواهش می کنم به عمق این تکرار توجه کنند. آقای نوری زاد خیلی دوراندیش تراز این هستند که بخواهند بخاطر چند کامپیوتر شأن نوشته خود را مخدوش کنند. بلکه قصد ایشان این تأکید بردزد بودن مأموران اطلاعات و سپاه است. واین تکرار به معنی این است که ایشان با هوشمندی می خواهند تابوی این دستگاههای مخوف را بشکنند. ومن شخصا هروقت به این قسمت ازنوشته های ایشان برمی خورم به ایشان آفرین می گویم.
    []
    At 2012.03.25 21:12, عباس said:

    بزرگ ترین ظلم و دزدی حاکمیت در حق ملت دزدیدن حق آگاهی و درک و فهم از مردم است
    []
    At 2012.03.25 21:34, ناشناس said:

    خیلی خیلی مطلب جالبی است. مخصوصا آن موم هایی که گنگی ها به چشم و گوش و سوراخ بینی فرو می کرده اند و آقای روحانی با زلال احکام می خواسته بساط آنها را به آب بریزد . راستی عجب گشته وگشته و غسل باطلشان را پیدا کرده.
    []
    At 2012.03.25 21:40, ناشناس said:

    به امید روزی که گنگی ها را خیلی خیلی فهمیده تراز همین روحانیان هیچ نفهم ببینیم
    []
    At 2012.03.25 21:45, ناشناس said:

    سلام آقای نوری زاد
    تشکر بخاطر مطالب خوبتان
    ما با این مطالب شما باورمی کنیم که هنوز می شود امید را برسفره دلها نشاند
    []
    At 2012.03.25 21:49, ناشناس said:

    معلوم است که دوربینها را دزدیده اند و پس نمی دهند . نوری زاد هم می داند که این تجهیزات و وسایلش را نمی دهند . اما هر بار گوشزد می کند که همه بدانند این آقایان از دین فقط منافعش را می خواهند و فردای تاریخ همین موارد است که اینها را بی آبرو می کند .
    []
    At 2012.03.25 22:15, ناشناس said:

    گل کاشتی با این بیان زیبا و رسا و شیرینت. به خدا ۱۵ سال است همین را می گوییم و ما را متهم می کنند به بی دینی و کفرگویی. تازه بعد از انتخابات ۸۸ کمی چشمها و گوشها باز شد چون برخی پرده ها بیافتاد و بسیاری هنوز برجاست. با رفتن این آخوندها و رو شدن جنایات و فساد آنهاست که خواهید دید مردم فوج فوج از دین خدایان خارج می شوند و خواهید دید که مردم فوج فوج به دین خدا وارد می شوند. و چه زیباست آن روز.
    []
    At 2012.03.25 22:48, ناشناس said:

    ما چه خوشبختیم که این حداقل امکان را در باروری افکارعمومی دراختیارداریم. وای از روزی و روزگاری که این کورسوی آگاهی نیزازجامعه ما رخت بربندد. تشکر می کنم ازآقای نوری زاد که دیوار سخت و آهنین انتقاد ازرهبری وسپاه واطلاعات را شکست و فروریخت. ما بی دلیل می هراسیدیم اما امروز به برکت قلم ایشان و امثال ایشان نقد رهبری ازآن خوف وخطر قدیم برخوردارنیست. واین یک پیروزی است. وسایل آقای نوری زاد نشانه دزد بودن سپاه و اطلاعات است. تکرار این دزدی همچنان به سراطلاعات و سپاه پتک می زند.
    []
    At 2012.03.25 22:58, ناشناس said:

    سلام برنوری زاد گرامی
    من زیاد ازشما و نوشته های شما دلخوش نیستم. اما نمی دانم چرا شما درست همان چیزی را می نویسید که دردل و زبان من است. این پیشدستی شما مرا به اعجاب انداخته . راست ی شما ازکجا می فهمی که در دل من چه می گذرد؟ این آهای گنگی های شما را دوبار خواندم دیدم چه خوب از یک خاطره نتیجه خوب و فهیمانه گرفته اید.
    []
    At 2012.03.25 23:04, باران said:

    دلم می خواهد داد بزنم آهای گنگی ها اگر می توانید به داد ما برسید و ما را از آواری که به اسم احکام پوسیده برسرما فرو می ریزد نجات بدهید.
    []
    At 2012.03.26 06:15, رستمی said:

    سلام به آقای نوری زاد
    اگر دقت کرده باشید دراین خاطره یک جهل مرکب تلاش دارد دست و پایی برای خود بزند. وآن ، راهکاری است که آن روحانی برای مقابله با کارگنگی ها یافته. این که غسل همه گنگی ها باطل است اوج فکر آن روحانی است. اوج فکر بسیاری ازروحانیان فعلی نیز دست کمی ازآن روحانی پوک مغز ندارد. مهم روفتن این جهل است. خدا ما را دریابد با این گرفتاری بزرگ
    []
    At 2012.03.26 10:18, سال 91 said:

    جناب آقای نوری زاد که نوری در دل خود ودلها روشن کردی ، سال ۱۳۹۱ را که توسط گنگی ها سال حمایت از سرمایه انها توسط کار ما در توسعه تولید کشور زیر سایه اصل مطلقه ۴۴ و واگذاری سرمایه ملی به سپاه (اصل سپاهی شدن ملی شده ها) نامیده شده است بر شما وآزادگانی که سفره هفت سینتان را در کنار دیوار بلند اوین پهن کردید تبریک میگویم.
    []
    At 2012.03.26 11:16, جمشید said:

    با سلام
    کاملا درست است و تجربه تمام تاریخ هم گواه بر این سخن است که طبقه روحانیت که در لباس روحانیت حاکمان شایسته ای بر مردمان نبوده اند. اما من از جناب نوریزاد بزرگ این تمنا را دارم که در نامه هایشان و گفتمانشان راهکارها و تکلیفها را نمایان سازند. سخن حال حاضر این است که جنبش آزادی خواهی و راستگویی بدون رهبر و هدایت کننده باقی مانده است و این خاموشی یاس آور از آن جهت است که پرچم آزادی خواهی در دست کسی نیست وتو گویی بر زمین افتاده است.
    []
    At 2012.03.26 12:56, ناشناس said:

    ایرانی said: “خیلی از حرفای امام خمینی حالاحالاها درک نمیشه” — کدوم حرفها؟ آنکه در نوفل لوشاتو چیزی گفت و در تهران خلافش عمل کرد؟ یا آنکه گفت “اینها که در قانون اساسی آمده بعضی شئون ولایت فقیه است و فقیه همان ولایت رسول خداست” که البته تجربه عملی ولایت فقیه را مردم در دوره مصداق آن دیده اند. یا آنکه گفتند “هرکه بر سر موضع هست اعدامش کنید”؟ لطفاً بفرمایید کدام حرفش را درک نکرده اید؟ — سایت کلمه لطفاً با توجیهات مصلحت اندیشانه که خمیرمایه استبداد است نظرات مختلف را سانسور نکنید. علت تذکر چندین باره این است که هنوز به اصلاح طلبان اعتماد ندارم هرچند از عملکرد سایت کلمه رضایت نسبی دارم.
    []
    At 2012.03.26 15:59, صمد said:

    آقای نوریزاد عزیز. من از اینکه شما در برخی نوشته هایتان درباره ظلم مضاعفی که در حقتان شده و وسایل کارتان توسط دزدان اطلاعات و دزدان سپاه ربوده شده می نویسید خوشم می آید. ما نباید ظلم پذیر باشیم. نباید در برابر بی قانونی و دزدی ساکت باشیم. اگر همه ء ما همیشه در برابر ظلمی که در حقمان می شود بگوییم و بنویسیم و سکوت پیشه نکنیم، بنیان ظلم فرو می ریزد
    []
    At 2012.03.26 16:07, ناشناس said:

    ما چه نیکبختیم بخاطر این که ازنگاه روحانیان خود گنگی نیستیم. اما اطمینان دارم با من موافقید که چشمان ما را با موم پرکرده اند. گوش هایمان را نیز. وسوراخ بینی مان را هم.
    []
    At 2012.03.26 17:53, تارا said:

    در پاسخ به سوال دوستان محترمی که در مورد وسایل جناب آقای نوری زاد صحبت میکنند باید گفت که این دزدیده شدن وسایل نوعی کنایه و نمادی برای یاد آوری چپاول و دزدی های فراوان آقایان می باشد.
    []
    At 2012.03.26 23:39, دوست said:

    سلام آقای نوری زاد
    من دارم به این فکر می کنم که امیرقطر خیلی بیشتراز معدل سواد همه روحانیان ما سواد و عرضه و سیاست دارد. با آن مملکت فسقلی چنان در پیشرفت سرعت گرفته که همه مردان مدعی ما را پشت سرگذارده است. اصلا هم وقتش را صرف مزخرفاتی به اسم جادو و جنبل های مذهبی نمی کند. یک شبکه رادیو تلویزیونی راه انداخته که یک دفترش به کل صداوسیمای ما برتری دارد. ازچاههای مشترک گاز درهمین سال گذشته یک صد وبیست میلیارد دلار گازبرداشته و ما تنها سی میلیارد دلار. مملکتش جز امن ترین مملکت هاست. جوری که نقدینگی خود ما را درو کرده چه برسد به دیگران. این آدم خیلی خیلی از رهبرما جلوتر است. اگر گفتید چرا؟ چون او به پیشرفت مملکتش می اندیشد و رهبرما به ماندن خودش درقدرت. اولی به آینده می نگرد و دومی به حال . دلیلش را شما خوب گفتی آقای نوری زاد. وقتی با احکام حلال است و حرام است بخواهیم مملکت را اداره کنیم و همان حلال وحرام راهم اززوایه خودمان تعریفش کنیم نتیجه همین می شود که هست.
    []
    At 2012.03.26 23:44, ناشناس said:

    منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
    منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
    آقای نوری زاد گرامی
    این داستانی که شما ازآن روحانی نقل کرده اید حکایت امروزما نیزهست. او دیروز گیج و منگ بود و خیلی ها امروز. مشکل همان است که شما فرمودی. روحانیت ما توان وحوصله و لیاقت و شایستگی نقد خود را ندارد. بهمین دلیل در فساد و جهل درمانده است.
    []
    At 2012.03.27 08:00, ahmad said:

    very good
    []
    At 2012.03.27 15:02, سبزینه said:

    تحلیلی منطقی با ادبیاتی ساده و روان دست مریزاد جناب نوریزاد عزیز
    []
    At 2012.03.27 17:19, مجتبی said:

    مشکل ما جهل است. جهل اگر نبود نه روحانیت می توانست برگرده ما سوار شود و نه آدمی مثل احمدی نژاد. خوش بحال گنگی ها
    []
    At 2012.03.27 17:40, ناشناس said:

    سلام نوری زاد گرامی
    روزی درهمین نزدیکی ها باز ما خواهیم بود و روحانیتی که دربرابر جسمانیت هم صنفان خود ایستاده اند و تقاص اینهمه کج رفتاری را بازخواهند ستاند. شانه به شانه خودما.
    []
    At 2012.03.28 05:06, مهدی لسانی said:

    جالبه… هنوز امیدوارید که مشگلات بصورت مغجزه آمیز حل شود!؟
    []
    At 2012.03.28 16:25, ناشناس said:

    درنمازم خم ابروی تو با یاد آمد
    حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

    درود نوری زاد عزیز
    به سلامت بنشینی و به سلامت آیی
    []
    At 2012.03.29 02:26, سید محسن سبز said:

    آری این چنین است که دیگر باید محمد نوری زاد عزیز نامه هایش را کنایه وار تقدیم کند تا آنانی که می خوانند با تامل تر بخوانند هرچند که ای عزیز تو خوب میدانی شهوت قدرت فروکش نمی کند مگر در ۱۴ معصومی که یکه تاز این عرصه هستند و نیامدند برای قدرت که تنها برای بشارت! و اصلاح اندیشه ها…..سپاس از تو که هنوز هم دلگرممان می کنی چراکه دغدغه ات را همچنان به نثر در می آوری
    []
    At 2012.03.29 06:28, حسین said:

    فقط دعایت می کنم که به ماارامش میدی
    []
    At 2012.03.30 05:41, ناشناس said:

    اینکه آقای نوریزاد در هر نامه اشاره ای به اموال ربوده شده اش میکند بسیار نکته نغز و جالبی است ،
    به نظرم ایشون به خواننده هایی فکر می کنند که هنوز مطمئن نیستند این حکومت واقعا دزد است
    برای همین از این اشاره استفاده می کنند
    []
    At 2012.03.31 00:32, سیمین said:

    اقای نوریزاد عزیز این داستان شما مرا به یاد اخوندی در یکی از مجالس ختم انداخت که میگفت در هندوستان گروهی اعتقاد به مقدس بودن الت مردانه دارند.
    []
    At 2012.03.31 15:49, ناشناس said:

    گنگی ها کیستند؟ آیا خودما نیستیم؟ وآن آخوند روضه خوان بی سواد همین روحانیان برصندلی های ریاست نشسته؟
    []
    At 2012.04.01 00:13, nasrin said:

    آقای نوری زاد عزیز سلام من هر وقت که نامه یانوشته ای از شما می خوانم از این همه تغییر و تحولی که در شما روی داده است خوشحال می شوم من شما را حر این زمان می دانم که با شهامت وشجاعت در برابر حاکمان ظالم ایستاده اید این صحبتهای شما را افراد دیگری هم در سالهای قبل از اتفاقات ۲۲ خرداد ۸۸ و خیلی سالها دورتر می زدند ولی متاسفانه فریادشان در گلو خفه شد و چه بلاها بر سرشان آمد که حتما شما هم خوب می دانید و احتمالا شما هم در ان زمان مخالف این فریادها بودید ولی خدا را شکر که حر شدید و آزاده! راستی من بر خلاف دوستی که از شما به خاطر مرتب تکرار کردن ربوده شدن وسایلتان توسط شما انتقاد کرده می گویم که بارها و بارها باید این مطلب تکرار شود این صحبت شما نمادی از نشان دادن تهاجم و غارتی است که دزدان ملبس به لباس دین و امنیت به حریم خصوصی و اموال مردمانی چون شما می کنند .البته به قول معروف نرود میخ آهنی بر سنگ
    []
    At 2012.04.01 06:37, ناشناس said:

    سالی که گلباف کرمان زلزله شده بود با تعدادی از بچه های سپاهی که اصفهانی بودند برای کمک رسانی به منطقه رفتیم با امام جمعه جلسه ای گذاشتیم که نیازهاتون رو اعلام کنید تا در موقع برگشت از کرمان برایتان ارسال شود شروع کرد به گفتن .پتو.چادر.چراغ والور.کنسرت …یکی از همون بچه های اصفهان با همون لهجه شیرین اصفهانی گفت حج اغا کنسرت که رقصص این کنسروس …. مخواستم بگم سطح سواد اینها در این حد بوده الان خدا میدونه اون بنده خدا چکاره هست.
    []
    At 2012.04.01 06:56, ناشناس said:

    آقای نوری زاد گرامی
    دلم برای همان فرصت هایی می سوزد که دیگران را به کجاها کشانده و مارا بخاطر خوار کردن آن فرصت ها برزمین گرم نفهمی وجهل کوبیده. داستان گنگی های این آخوند گیج و گنگ دقیقا داستان گرفتاری ما به دست کسانی است که به دنیا به قول شما اززاویه قیفی شکل احکام و فقه نگاه می کنند. مرسی آقای نوری زاد
    []
    At 2012.04.01 11:45, فرمانی said:

    راستی چرا پرسش های بی پایان نوشته تازه آقای نوری زاد را در کلمه نزده اید؟
    []
    At 2012.04.01 22:09, رجایی said:

    ==== تشکر از شما====
    []

     
  5. جناب نوریزاد درود. با دیدن تصویرتان در هنگام تحویل سال و هفت سینی که در جلو زندان اوین آراسته بودید شما را مرد راه دیدم و من نیزبرای نجات مردم کشورم از زندان و شکنجه و جهل و خرافات حاکم بر جامعه دعا کردم. آری برادر عزیز امروز بسیارند کسانی که حاظر هستند از چاله به چاه پناه ببرند و از این وضعیت رهایی یابند. مردم از روحانیت به ستوه آمده اند و میگویند رضا شاه این جماعت را خوب می شناخت که سرکوبشان میکرد .جوانان کهنسالان را سرزنش می کنند که شما چرا اینقدر نادان بودید که حکومت را به روحانیت سپردید و این بلا را بر سر کشور و ما آوردید مگر شما نمی شناختید این جماعت را ? و من میگویم این جماعت بر منابر از عدل علی می گفتند و خاموش کردن چراغ بیت المال و داستان عقیل می گفتند و نحوه بر خورد با زیاده خواهان , از خاکسنر بر سر پیغمبر می گفتند و آن برخورد شایسته, و بدین گونه ما را فریفتند …… پاینده باشید

     
  6. سلام آقای نوری زاد
    به این ماجرا دقت کنید و ببینید آیا روحانی خاطره شما این منبریان هجوگرا نیستند؟

    آیت الله علامه برقعی قمی در خاطرات خود می نویسد: >در خاطرم هست كه روزي به قصد عيادت از بيماري در صف اتوبوس منتظر بودم كه >ناگهان يك ماشين شخصي جلوي من توقف كرد و سرنشين آن مرا به اسم صدا زد و >گفت: آقاي برقعي بفرماييد بالا، نگاه كردم ديدم واعظ معروف آقاي فلسفي >است، سوار شدم، پس از سلام و احوالپرسي، ايشان گفت: آقاي برقعي كجاييد، >چه مي كنيد؟ خبري از شما نيست؟ گفتم: جناب فلسفي به سبب عقايدم تقريبا >خانه نشين شده ام و اگر مي دانستيد كه عقايدم چيست، شايد مرا سوار نمي >كرديد، گفت مگر شما چه مي گوييد؟ گفتم: من مي گويم روضه خواني حرام است، >كمك به روضه خواني حرام است پول دادن براي آن حرام است، گفت: چرا؟ گفتم >چون روضه خوانها آنچه را كه مي گويند اكثرا ضد قرآن است و در واقع با >پيامبر و ائمه دشمني مي كنند. آقاي فلسفي گفت: حتي من! و پرسيد: آيا منبر >هم حرام است؟ گفتم: آري حرام است، گفت: چرا؟ >براي تفهيم مطلب به او، گفتم آقاي فلسفي يادتان هست در دهه عاشورا در >بازار به منبر رفته بودي؟ گفت: آري، گفتم من يكي از همان روزها كه از >بازار رد مي شدم صداي شما را شناختم و ايستادم كه سخنان شما را بشنوم و >شنيدم كه مي گفتي امام در شكم مادرش همه چيز را مي داند، گفت: بله، اين >موضوع در روايات ما ذكر شده (مقصود فلسفي رواياتي بود كه دلالت دارد بر >علم امام قبل از تولد، از جمله رواياتي كه مي گويند امام در شكم مادر از >طريق ستونهاي نور كه در مقابل اوست همه چيز را مي بيند!) گفتم ولي اين >مطلب اولا ضد قرآن است كه مي فرمايد: «والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا >تعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم >مادرانتان خارج ساخت»[15] >ثانيا شما در آخر همان منبر گريز به صحراي كربلا زدي و گفتي هنگامي كه >امام حسين (ع) به طرف كوفه مي آمد، حر جلوي او را گرفت و مانع شد كه امام >به كوفه برسد، امام ناگزير راه ديگري را در پيش گرفت و «حر» نيز آنها را >دنبال مي كرد تا اينكه به جايي رسيدند كه اسب امام (ع) قدم از قدم >برنداشت و هر چه امام ركاب زد و كوشيد و نهيب زد و هي كرد، مركبش حركت >نكرد، امام ماند متحير كه چرا اسب حركتي نمي كند، در آنجا عربي را يافت، >امام او را صدا زد و از او پرسيد: نام اين زمين چيست؟ عرب جواب داد: >غاضريه (قاذريه)، امام حسين(ع) سؤال كرد: ديگر چه اسمي دارد؟ عرب گفت: >شاطيءالفرات، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: نينوا، امام پرسيد: >ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: كربلا، امام حسين(ع) فرمود: هان، من از جدم >شنيده بودم كه مي فرمود خوابگاه شما كربلاست. سپس به فلسفي گفتم: آقاي >فلسفي اين امامي كه شما در ابتداي منبر مي گفتي در شكم مادر همه چيز را >مي داند و قرآن مي خواند، چطور به اينجا كه رسيد اول اسبش فهميد و آن >سرزمين را شناخت و بعدا امام (ع)، تازه آنهم پس از پرسيدن از يك نفر عرب >بياباني، محل را شناخت؟! جناب فلسفي اين چه امامي است كه شما ساخته ايد >كه نعوذ بالله اسبش پيش از او مطلع مي شود؟! آيا اين است حب ائمه؟ آيا >اينست معارف اسلام؟ چرا در مورد روايات بيشتر دقت و تأمل نمي كنيد؟

     
  7. to me

    من دیری ست خود راسوزانده ام!

    جناب آقای نوریزاد ازدید من شما از جمله کسانی بودید که ( خود کرده را تدبیر نیست!)

    اما با ادامه نامهنگاری ها و اوج گرفتن لحن آنها , کم کم با شما احساس هم انگاری پیدا کردم.

    چرا چون من نیز درزمانهائی نه چندان دور از طرفداران و فرمانبران بی چون و چرای رهبر بودم و دوستانمرا با هزاران دلیل به پیروی از فرمایشات ایشان رهنمون می نمودم!

    اما در طول سالیان ودیدن و حس نمودن خیلی از روشهای حکومتی ایشان و اعوان و انصار ایشان

    راه خود را جدا کردهو دین خود را از فروختن به دنیای آقایون نجات دادم.

    در طول این سالها وبا تجربه سیاستهای ارباب سیاست و دین در این ملک به این نتیجه رسیدم که به هیچکداماز این افراد نمیتوان اعتماد کرد زیرا هر کدام سنگ خود را به سینه میزنند!

    حتی به این گزینهاعتقاد دارم که در بند کردن آقایان موسوی و کروبی نیز پرده ای از نمایشنامه ایشانمی باشد!!!

    و اما آنچه باعثنگارش این سطور شد نامه 25 شما شد , آیت الله سوزی ! ولی من از دیگر سو به اینعنوان نگاه میکنم ( نشانه خدا را سوختن) تنها راه نجات این ملک از این بلایاسوزاندن نشانه های این خدای خیالی و نشانه های تحمیلی آن می باشد! خدائی که فقطبرای آقایون سفره نانی ست و

    برای مردم سختی ومرارت!

    پرسیده اید چرا اینآیت الله ها بپا نمیخیزند و کاری نمیکنند؟ مگر میشود کسی به دست خود نان خود راآجر کند و این جماعت ساده لوح و مقلد بی چون و چرا را رها کند!؟

    من و توئی که سفره ایاز این دین برای خود نخواسته ایم حاضریم خود را به آتش بکشیم.

    اما نیازی به خودسوزینیست و نیازی به ایت الله سوزی! کافی ست این حضرات آیت الله نشانه های این دینخیالی شان را بسوزانند! و با کمال شجاعت اعلام کنند که مردم ما هم تا کنون اشتباهکردیم و

    از سادگی شما مردمسوء استفاده کردیم و الخ.

    لذا پیشنهادم اینه کهامثال من و شما بجای خودسوزی که کاری عقلانی نیست و به قول خودتان برای آقایونارزشی ندارد! بیائیم در اقدامی نمادین خود را از این نشانه های تحمیلی حضرات پاککنیم و در جستجوی نشانه های واقعی و عقلانی خداوند باشیم! نه نشانه های ساختگی وبی خاصیت!

    نیک می دانم بسیارندافرادی که از این دینی که به قول شریعتی اشک دارد و احساس و عاری از هر گونه حرکتو جنبش , به ستوه آمده اند و منتظر خط شکن! منتظر کسانی که به میدان بیایند و پوچبودن ادعاهای واهی حضرات (نشانه ها) را برملا کنند!

     
  8. خاتمی و دعای رهبر

    دعای رهبری برای جدا نشدن نخبگان از نظام
    دعای رهبری برای جدا نشدن نخبگان از نظام

    جرس- به گزارش منابع خبری جرس از تهران مسعود خامنه ای فرزند رهبر جمهوری اسلامی غروب جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ به برادر همسر خود صادق خرازی تماس تلفنی گرفته پیغام می دهد که آقا (سید علی خامنه ای) به من فرمودند: « من از صبح دعا می کردم که آقای خاتمی از نظام جدا نشود، با شنیدن خبر رأی ایشان خوشحال شدم ایشان از نظام جدا نشدند!». مسعود خامنه ای داماد آیت الله سیدمحسن خرازی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است. صادق خرازی بعد از تماس برادر همسر خود دفاعیه ای شورمندانه از رای حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی رئيس جمهور سابق کشورمان منتشر کرد.

    در محافل خبری تهران و قم در حاشیه این خبر گفته شده است که مقام رهبری حتی از خاتمی تشکر هم نکرد، بلکه رأی وی را ناشی از دعای خود در حق وی دانسته است. با توجه به اینکه میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در ملاقات یکشنبه ۱۴ اسفند خود با دخترانشان تاکید کرده اند ما در این انتخابات رای ندادیم، ظاهرا مقام رهبری در حق ایشان هم دعا کرده بوده است، اما این دو همراه ارشد جنبش سبز در زندان خانگی مقاومت کرده، لذا دعای رهبری در حق ایشان مستجاب نشده است.

    با توجه به مقاومت مهدی کروبی در زندان خانگی دعای رهبری در حق وی هم مستجاب نشده است. از سوی دیگر هشت نفر از مراجع تقلید هم که در انتخابات شرکت نکردند دعای رهبری برای جدانشدنشان از نظام در آنها هم کارگر نیفتاده است. بسیار بعید است که مقام رهبری این شخصیتهای دینی و سیاسی را در دعاهای مستجاب خود فراموش کرده باشد.

    اما پرسش اصلی در محافل یادشده این است: به چه دلیل آقای خامنه ای خود را عین نظام می داند؟ مطابق تعریف موسوی و کروبی این آقای خامنه ای است که با نقض مکرر قانون اساسی و زیرپاگذاشتن موازین انقلاب اسلامی خود را از نظام جمهوری اسلامی جدا کرده است. به گفته مرحوم آیت الله العظمی منتظری این نظام نه جمهوری است نه اسلامی.

     
  9. اقای نوری زاد  سلام  
    بردار چرا اینقدر کلی در مورد روحانیون نظر میدهی در این افراد هم ادم های خوب هست هم ادم های بد و دزد پس برادر کمی عادلانه تر نظر بده و خوبی های روحانیون و خدماتشان را هم بنویس 
    واسلام

     
  10. به قلم منصور فرهنگ

    آقای نوری زاد منصور فرهنگ نماینده پیشین ایران در سازمان ملل و تحلیلگر سیاسی است. ببینید این مطلب ایشان چقدر به نگاه و شیوه نگارش شما نزدیک است. چه خوب که فرد شناخته شده ای چون آقای فرهنگ درست به همان شیوه ای می نویسند که شما نوشته اید. من این رویه ها را به فال نیک می گیرم. برای بیدار کردن رهبربه خواب رفته ایران باید دم گوشش داد کشید. نه برسراو کوفت: به این مطلب دقت کنید:

    ایران برسردوراهی مذاکره و جنگ

    رویارویی آمریکا و ایران بر سر برنامه هسته ای جمهوری اسلامی به مرحله ای رسیده است که یا باید به توافقی برسند که برای طرفین قابل تحّمل باشد و یا نزاع لفظی اشان به جنگ خواهد کشید. موّرخین و ناظرین سیاسی در باره اینکه چرا و چگونه روابط دو کشور به تنش خطرناک کنونی انجامید سخن بسیار گفته اند و خواهند گفت. ادامه این بحث از اهمّیت و ارزش تاریخ نگاری بر خوردار است ولی پاسخگوی بحران روبه تشدید کنونی نیست. ناظرین و گروهایی که نگران وقوع جنگ بین دو کشور هستند باید ریشه یابی تقابل را به پژوهشگران واگذارند و توجّه خود را به این سئوال بپردازند که برای جلوگیری از فاجعه جنگ چه باید کرد.

    واقعیت این است که منازعه موجود بین واشنگتن و تهران نه حقوقی است که با قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل قابل حل و نه تکنیکی که کارشناسان آژانس بین المللی انرژی اتمی قادر به گشادن گره آن باشند. چرا که مشکل اساسی سیاسی و امنیتی است و ریشه در بی اعتمادی و نگرانی متّقابل دارد. لذا بر خورد خردورزانه با آن منوط به آمادگی طرفین برای مذاکره بدون واسطه بین آنان است. شاید هنوز آژانس بین المللی انرژی اتمی و گروه ۱+۵ (اعضای دائمی شورای امنّیت و آلمان) بتواند زمینه ساز مذاکره مؤثر دو جانبه بین ایران و آمریکا باشد، ولی چنانچه این تلاشها بی ثمر بماند دیر یا زود نقش آژانس و گروه ۱+۵ منتفی خواهد شد و در آن زمان تنها کاخ سفید است که گزینه نظامی را از روی میز به حریم کارزار منتقل خواهد کرد.

    در حال حاضر امید باراک اوباما این است که تحریم اقتصادی و فشار سیاسی ایران را به پای میز مذاکره بیاورد. کنگره آمریکا که متأثر از لابی اسرائیل است و کاندیداهای ریاست جمهوری حزب جمهوریخواه این امکان را از اوباما سلب کرده اند که برای تشویق ایران به نشان دادن انعطاف تحریمها و فشار سیاسی را کاهش دهد. در ایران این مشکل وجود ندارد زیرا که ولی فقیه از قدرت مطلق بر خوردار است و تصمیمات او مورد قبول مقامات دولتی و روزنامه نگاران و ناظرین خودی قرار می گیرد و منتقدین غیر خودی نیز در داخل کشور اجازه طرح سئوال از او را ندارند. افزون بر این، اگر آقای خامنه ای به پیشنهاد مطرح شده در این مقاله و یا نظری مشابه آن روی خوش نشان دهد، اکثریت قریب به اتّفاق مردم ایران، به ویژه غیر خودیهای زندانی یا فعال در داخل و خارج کشور، از او تقدیر خواهند کرد.

    لذا در شرایط کنونی این ایران است که می تواند با یک ابتکار ساده ولی دور از انتظار بر افکار عمومی جهان و نیز بر مناظره بین مبلّغین خشونت و حامیان مذاکره و مصالحه در آمریکا تأثیر ملموس و کارساز بگذارد. یک راه عملی کردن چنین اقدامی این است که آیت الله خامنه ای طی نامه ای به پرزیدنت اوباما اعلام کند که ایران تصمیم به تعلیق شش ماهه غنی سازی اورانیوم گرفته و آماده مذاکره بدون قید و شرط با آمریکا برای حّل مناقشه هسته ای بین دو کشور است. آقای خامنه ای باید در نامه خود قید کند که واشنگتن و تهران می توانند در کنار کوشش برای رسیدن به توافق بر سر برنامه هسته ای ایران به دیگر مسائل و مشکلات فی مابین نیز بپردازند. ضروری است که این نامه با اعلام آمادگی هیئت نمایندگی ایران برای ملاقات با همتای آمریکایی خود در محلی مورد توافق طرفین خاتمه یابد.

    اینگونه مذاکرات فقط در پشت درهای بسته امکان ثمر بخش شدن دارد، زیرا که موضوع نزاع در هر دو کشور تبدیل به یک مسئله حاّد و حساس شده و توافق قابل تحّمل برای طرفین به زبانی باید نوشته شود که مسئولین امور در واشنگتن و تهران بتوانند در چارچوب انتظارات سیاسی و امنیّتی جوامع خود از پیامد عملی آن بعنوان یک دستاورد دفاع کنند. اینگونه توافقها در حل و فصل مناقشات بین المللی نمونه های فراوان دارند. اولین هدف مذاکرات پیشنهادی باید این باشد که آمریکا حق ایران را در ادامه غنی سازی اورانیوم برای مقاصد صلح آمیز را بپذیرد و ایران با دادن ضمانت لازم و قابل تأئید آمریکا را راضی کند که غنی سازی اورانیوم را از حد مورد نیاز برای مقاصد صلح آمیز افزایش ندهد.

    چنین توافقی بین دو کشور خطر جنگ را رفع کرده و زمینه ساز حل و فصل تدریجی اختلافات و مطالبات سی و سه ساله آنان خواهد شد.اگر بپذیریم که موضع ایران در باره صلح آمیز بودن برنامه هسته ای کشور و یا فتوای آقای خامنه ای مبنی بر “گناه کبیره” بودن ساخت سلاح هسته ای بیانگر نیّت واقعی جمهوری اسلامی است و نه تقیّه برای خرید وقت، آنوقت میتوان گفت که تعلیق موقّت غنی سازی اورانیوم و دعوت از دولت آمریکا برای مذاکره تضادّی با موضع پیشین ایران ندارد و نمیتوان آن را تسلیم به فشار تحریمهای اقتصادی تلّقی کرد.

    در ایران و آمریکا و اسرائیل عناصر و گروههای با نفوذی هستند که گزینه جنگ را دامن می زنند ولی این نیروها از حمایت افکار عمومی جوامع خود بهره مند نیستند.

    بر طبق نظر سنجی های معتبر دو ماه اخیر ۷۵٪ مردم آمریکا در شرایط حاضر با حمله نظامی به ایران مخالفند و خواهان ادامه تلاش دیپلماتیک برای حّل معضل هستند. یک سنجش افکار اخیر در اسرائیل نیز نشان می دهد که ۸۰٪ مردم با حمله نظامی کشورشان به ایران بدون حمایت آمریکا مخالفند و وقتی از آنان سئوال می شود که چنانچه این اقدام با اشتراک ارتش آمریکا انجام شود ، باز هم کمتر از ۵۰٪ با جنگ موافق بودند.

    یکی از دلایل مخالفت اکثریت بزرگ مردم در آمریکا و اروپا و اسرائیل با حمله نظامی به ایران وجود آزادی بیان در این کشورها است که به منتقدین خشونت اجازه می دهد تا بدیل دیپلماسی را مطرح کنند و با ارجاع به فجایعی که در دهه گذشته در افعانستان و عراق شاهد آن بوده ایم ساده سازی، اغراق گوئی، غرور و خود منزه بینی مبلّغین جنگ را بر ملا سازند. متأسفانه در ایران آزادی بیان وجود ندارد تا ناظرین و کارشناسان بتوانند درباره برنامه هسته ای ایران گفتگو کنند و از طریق سنجش افکار جویای نظریات مردم باشند. ولی تردیدی نیست که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان با جنگ مخالفند و خواهان پایان دادن به رویاروئی کشورشان با آمریکا از طریق مذاکره و مصالحه هستند.

    یک یافته مهم در نظر سنجیهای فوق این است که حدود %۹۰ از مردم آمریکا و اسرائیل ادّعای رهبران جمهوری اسلامی مبنی بر صلح آمیز بودن برنامه هسته ای ایران را جدّی نمی گیرند و بر این باورند که رژیم ایران در صدد دستیابی به سلاح هسته ای است و از تلاش دولتهای خود برای جلوگیری از موفقّیت ایران حمایت می کنند. لذا چنانچه گزینه دیپلماسی بی نتیجه بماند و در ماه های آینده بی اعتمادی و نگرانی آنان افزایش یابد، مبلّغین جنگ قادر به تغییر افکار عمومی و آماده نمودن جامعه برای حمایت از گزینه نظامی خواهند شد.

    رهبران جمهوری اسلامی میگویند که جنگ طلب نیستند ولی اگر حمله ای به خاک ایران شود متجاوز را تنبیه خواهند کرد. این برخورد با تجاوز گر از منطق حقوقی بر خوردار است ولی در مواردی از جهت سیاسی و زمینه سازی برای بروز جنگ نوعی کتمان واقعیت و بی اعتنایی به پیامدهای غیر قابل کنترل جنگ است. در سپتامبر ۱۹۸۰ ، عراق به ایران حمله کرد ولی در طی یکسال و نیم قبل از این تجاوز ضعف و انزوای ایران در نتیجه گروگانگیری، تلاش عوامل آیت الله خمینی در عراق برای ایجاد شورش علیه صدام حسین، عدم پاسخ مثبت به تقاضای مکررعراق برای مذاکره و امتناع آیت الله خمینی از تأئید عهدنامه ۱۹۷۵ الجزیره، صدام حسین را متقاعد کرد که ایران آسیب پذیر است و خمینی با عراق بعثی هم زیستی نخواهد کرد. لذا او به این نتیجه رسید که حمله نظامی به ایران برنامه صدور انقلاب اسلامی را مهار و موقعیّت عراق را در منطقه خاور میانه تقویت خواهد کرد. گقتن ندارد که حمله عراق به ایران نقض قانون و تجاوزی آشکار بود ولی این نکته را نباید فراموش کرد که ایران به دلیل عدم کوشش برای جلوگیری از خطر و برخورد خصمانه با عراق محّرک تجاوز به کشور بود.

    مناقشه هسته ای ایران و رویا رویی ایران و آمریکا وضع مشابهی ایجاد کرده است. تهدیدات مستمر ایران علیه موجودیّت اسرائیل، تبلیغات و پرخاشگری وسیع رهبران و رسانه های گروهی جمهوری اسلامی علیه سیاست و فرهنگ جهان غرب بطور اعم و آمریکا بطور اخص و نزدیکی ایران با کشورهائی چون کره شمالی، سوریه، کوبا و ونزوئلا که توجیه آن محدود به مواضع ضد آمریکایی آنان و بی ارتباط با امنیِّت و منافع ایران است، بخش بزرگی از سیاستمداران و تحلیلگران و مردم آمریکا و اروپا و اسرائیل را تحریک میکند که عقلانیت رژیم ایران را مورد سئوال قرار دهند. افزون بر این، نفی و نقض وسیع و بی سابقه حقوق بشر در ایران و خاطرات وقایع تلخی چون گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی، فتوای قتل سلمان رشدی، ترور منتقدین رژیم در خارج از کشور و حمله به سفارت بریتانیا تردید جهانی نسبت به نیّت و ماهیّت جمهوری اسلامی و صلح آمیز بودن برنامه هسته ای اش را تشدید کرده است.

    جمهوری اسلامی نمی تواند کارنامه منفی خود در وقایع فوق را انکار کند ولی برای ترمیم تصویر رژیم در افکار عمومی جهان غرب و جلوگیری از استفاده ابزاری عناصر و گروههای جنگ طلب از این تصویر می تواند دست به ابتکاری بزند که در عین دفاع از حق ایران در غنی سازی اورانیوم برای اهداف صلح آمیز راهگشای خروج از بن بست کنونی باشد. انعطاف نشان دادن ایران در حل مناقشه هسته ای کشور اقدامی است ضروری برای جلوگیری از بروز حشونت و پایان دادن به تحریمهای اقتصادی که زیان آن برای اقتصاد ایران و معاش توده های مردم بسرعت روبه افزایش است.

    حدس می زنم که بسیاری از خوانندگان این مقاله خواهند گفت که پیشنهاد نویسنده در دنیای خیال و آرزو ارائه شده. این واکنش قابل فهم است. من نیز هنگام نوشتن مطلب احساس مشابهی داشته ام ولی نگرانی از بروز جنگی فاجعه بار برای مردم ایران مرا بر آن می دارد که به نقش خردورزی و مصالحه برای جلوگیری از خشونت امیدوار باشم.

     
  11. سلام . نوری زاد عزیز ! سالها پیش توهمات خودتان را حاکم به مقدرات یک کشور و یک ملت کردید و حالا که وهم از سرتان پریده می بینید چه کرده اید . آخه رو چه حسابی فکر می کردید روحانیان وقتی به قدرت برسند اینگونه که شما می خواستید باشند . اصلا روحانی اگر می خواست به حرف مخالف گوش بدهد یا طرفدار آزادی بیان باشد یا علم را بپذیرد که قرنها پیش در مقابل دلایل و آراء مخالفان یا عالمان دود شده بود و اثری از اینهمه خرافات و دروغ و نیرنگ نیود . عزیز جان . مگر کسروی چه گفته بود ؟ مگر شریعت سنگلجی چه گفته بود ؟ مگر ایه اله برقعی چه می گفت ؟ مگر آل اسحق چه نوشت ؟مگرسهروردی چه گفته بود ؟ رازی . ابن سینا . ملاصدرا وخیلی های دیگر . سرنوشتشان را مگر ندیده بودید که اینچنین کردید ؟ نوری زاد عزیز ! من به شما بسیار علاقه دارم و از همان آغاز که گاه نوشتتان را شروع کردید این روزها را می دیدم . گاهی برایتان کامنت می گذاشتم و شما محبت می کردید یا جواب میدادید یا منتشر می کردید . ولی بدانید شماها و ما مسئول آنچه می دانیم در انتظار مردم و کشورمان هست . هستیم .

     
  12. با سلام به شما و خوانندگان،
    جناب نوری زاد مشکل مردم ما چه قبل از ساسانیان و چه قبل و بعد از انقلاب روحانیونی نیستند که فرمان قتل و غارت میدن و یا وسیله شما رو بهتون پس نمیدن و…………
    مشکل اونهایی بودن که اینا رو سر کار آوردن و بر گردن ما ها سوارشون کردن، مسله ملی مذهبیها.
    مشکل اصلی تر از همه، روحانی به اسم آقای خاتمی است که که در لباس میش بقیه بره ها رو میفرسته پیشه گرگا.
    میگید نه، یکبار اخلاص آقای طائب رو بذار اینور کفه ترازو مال آقای خاتمی اونوره کفه، حتمن طرف طائب سنگینتر میشه، مطمئن باش. بلاخره طائب کاراشو یواشکی نمیکنه، میره یه جای شلوغ رای شو مردونه میده و کامپوتر شما پس نمیده.
    تا ما این //// رو در جنبش سبز داریم، امیدی به بهتر از این نداریم.
    موفق باشین
    ریزبین

     
  13. سال 90 سال جهاد اقتصادي = سال اختلاس ، دزديهاي كلان و بحران هاي اقتصادي
    سال 91 سال حمايت از كار ، توليد ملي و سرمايه ايراني = بحران كار ، توقف توليدات ، فرار باقيمانده سرمايه ها

     
  14. به قلم حسن فرهنگی

    روانشناسی نام گذاری “سالها” توسط رهبری
    حسن فرهنگی
    از نظر روانی هم ملت و هم دولت به این نتیجه رسیدند که این عمل رهبری تنها به یک عادت بدل شده است و در عمل هیچ رفتاری را رهبری نخواهد کرد.

    آقای خامنه‌ای سال گذشته را سال “جهاد اقتصادی” نامید و امسال را سال “تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی” که در این مجال اندک سعی می کنم به تاثیرات مثبت و منفی این روش از منظر روانشناختی اشاره کنم.

    نام گذاری سالها توسط رهبر جمهوری اسلامی از سال ۱۳۷۸ شروع شد که هر کدام از آنها را می توان به تنهایی مورد بررسی قرار داد که مجال طولانی تری می طلبد. در اینجا در حد حوصله ی فضای مجازی تنها به نام گذاری سال ۹۰ و ۹۱ می پردازم.

    اگر بخواهیم کارنامه ی اقتصادی سال پیش دولت را بررسی کنیم شعار “جهاد اقتصادی” شکل طنزگونه‌ای به خود خواهد گرفت چرا که سال ۹۰ بیشترین بحرانهای اقتصادی را تجربه کرد و در انتهای آن سال قیمت دلار به صورت نجومی بالا رفت و بسیاری از کارخانجات قدرت رقابت خود را با کالاهای چینی از دست دادند و اقتصادانان تولید و رقابت را با نرخ بالای دلار غیرممکن خواندند و از قدرت خرید خانوارها بیش از ۳۰ درصد کاسته شد و به گفته ی رئیس جمهور حساب ذخیره ارزی خالی شد! پس نه تنها سال ۹۰ سال “جهاد اقتصادی” نشد و هیچ تغییر عمده‌ای در معاش مردم رخ نداد بلکه نقیض آن نیز رخ داد. در این مجال در صدد نشان دادن بحران روزافزون اقتصادی نیستم و تنها با طرح مسئله از آن می گذرم.

    اما رهبر جمهوری اسلامی که مطلع‌ترین فرد نظام است و واقعیت‌ها را به خوبی می بیند و درک می کند چرا در پی بی‌ خاصیت شدن نام نهادن سالها به رویه ی سابق خود ادامه داده و باز هم مفهوم تازه‌ای را وارد (گفتمان اداری) می کند؟ برای پاسخ بدین سوال باید نخست کارکرد این عمل را بررسی کنیم.

    رهبری هر جامعه مشروعیت خود را در دو سطح بررسی می کند و متناسب با آن عملکرد خود را تنظیم می کند. نخست مشروعیت در بدنه ی قدرت است و دیگری مشروعیت در بین مردم. هر چه دو قطب مشروعیت گذار با هم همفکری و همدلی بیشتری داشته باشند تاثیر سخن رهبری در اجتماع بیشتر خواهد بود و هر چه بین این دو قطب فاصله بیشتر شود از تاثیر آن کاسته شده و گاهی نتیجه ی معکوس می دهد.

    آقای خامنه‌ای زمانی نام نهادن سالها را ابداع کرد که بین این دو قطب فاصله کمتر بود و هنوز مردم بر این باور بودند که نظام برای سعادت و پیشبرد اهداف کلی پیشرفت کشور اقدام می کند. برای همین مردم در سالهای نخست نام نهادن بر روی سالها؛ همگام با دولت سعی می کردند درون گفتمان تازه‌ای که توسط رهبری اعلام شده قرار بگیرند. هر چند که بیشتر مواقع این عمل ناخودآگاه نیز رخ می داد. اما هر چه تعداد نامگذاری‌ها افزوده شد کلمات نتوانستند یک نگاه سیاسی یا اقتصادی را نمایندگی کنند و در حد شعار باقی ماندند. با وجود رهبری مشروع و محبوب در یک جامعه ی سالم و نزدیک بودن دو قطب دولت و ملت؛ رفتارهای روانشناختی توده‌ها و قدرت را می توانستیم اینگونه بررسی کنیم.

    ۱- دورنمای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی توسط شخص اول مملکت مشخص می شود و مردم در آن مسیر گام برمی دارند تا هم خود و هم جامعه پیشرفت کند. در حقیقت شعار نفر اول جامعه تضمین گر سود رفتارهای مردم و دولت می شود و از نظر روانشناختی افراد برای رسیدن به سود فردی و اجتماعی تلاش خواهند کرد.

    ۲- امید به آینده در توده‌ها و بدنه ی نظام افزایش می یابد. با هدفگذاری نفر اول کشور، مردم و دولت بر این باور می رسند که رسیدن بدان نقطه غیرممکن نیست و باید تلاش کرد.

    ۳- دولت برای ارائه ی گزارشی موفق نیازمند حرکت به نقطه‌ای است که رهبری ترسیم کرده است لذا تسهیلات لازم را به توده ها ارائه می دهد تا به کمک هم به نقطه ی ایده آل برسند و از نظر روانشناختی هم دولت و هم مردم سود مشترکی را دنبال کرده و برای رسیدن بدان تلاش می کنند.

    همین سه عامل موتور محرکه ی مردم و دولت برای رسیدن به اهدافی می شود که نفر اول نظام آن را ترسیم کرده است. زمانی که رهبر ایران مشروعیت کافی در بدنه ی سیاسی نظام و مردم داشت می توانست با این عمل جامعه را گامی به جلو سوق دهد اما در آن ایام با تکیه بر شعارهای کلی همانند سال “امام خمینی” سال “امام علی” سال “خدمت گذاری” و… گفتمانی کلی را ترسیم نمود که تکلیف مردم و دولت کاملا نامعلوم بود و بازخورد این گونه نامگذاری این شد که تنها ارگانها و وزارتخانه‌های دولتی با دست آویز قراردادن مفاهیم کلی هزینه‌های هنگفت تبلیغاتی را به عنوان عملکرد ارائه داده و مبالغ هنگفتی را از خزانه به جیب خودی‌ها واریز کنند. در حقیقیت این طرح در زمانی هم که رهبری از مشروعیت کافی برخوردار بود با شکست مواجه شد. اما شکست آخری زمانی بود که از محبوبیت و مشروعیت ایشان کاسته شد و بین دو قطب ملت و دولت فاصله افتاد. دیگر نام نهادن سالها نه تنها رفتار مردم و دولت را تنظیم نکرد بلکه به بدیل خود بدل شد که به دلایل آن اشاره می کنم.

    ۱- نام نهادن سالها تنها در حد شعار باقی ماند. از نظر روانی هم ملت و هم دولت به این نتیجه رسیدند که این عمل رهبری تنها به یک عادت بدل شده است و در عمل هیچ رفتاری را رهبری نخواهد کرد. با این نگاه نام نهادن سالها به حوزه ی طنز ورود پیدا کرد.

    ۲- با نقض نامگذاری که مهم‌ترین آن در سال ۹۰ رخ داد مردم از روی نام سال به نقیض آن اندیشیدند که اگر سال جهاداقتصادی با بحرانهای اقتصادی همراه شد نام نهادن سال حمایت از تولیدات داخلی نیز به بحران بیش از اندازه در تولیدات داخلی دامن خواهد زد.

    ۳- دولت که با بحران‌های متعدد اقتصادی و سیاسی مواجه شد و بنا به گفته ی رهبری این دولت نزدیکترین سیاستها را به ایشان نمایندگی می کند خود را در رسیدن به اهداف تعیین شده موظف ندانسته و پاسخگوی رهبری نشد. برای همین از حمایت مردم برای رسیدن به نقطه ی مورد نظر سرباز زد.

    همین سه عامل نشان می دهد که تکیه بیش از اندازه به نامگذاری سالها به کاری بیهوده بدل شده و تاثیر خود را از دست داده است. اما متاسفانه به دلیل اینکه توده‌ها عادت کرده اند و رهبری نیز نمی تواند از این عمل سرباز زند باز نام نهادن ها به عملی از سر عادت بدل شده و ادامه می یابد و بزرگترین آسیب این عمل این خواهد بود که در دراز مدت شکاف عمیقی بین مردم و حکام صورت پذیرد. برای برون شد از این وضعیت باید عملگرایی را جایگزین شعار کرد.

    در روانشناسی توده‌ها ورود کلمات به گفتمان عادی می تواند خطرات بسیاری را متوجه ملت و نظام بکند و هر دو را نسبت به مفاهیم کلمات بی‌توجه کرده و شعار را جایگزین عملگرایی بکند. ماحصل این رفتار پرچانگی است که می تواند یک مملکت را زمینگیر کند. نظام جمهوری اسلامی برای خروج از این مرحله به ناچار باید بار معنایی کلمات را به وضوح نشان داده و “مدلولهای” متکثر را به یک “دال” معطوف نکنند تا از این رهگذر مردم و نظام نتیجه سخن خود را در زندگی عادی مشاهده کنند.

     
  15. سلام آقای نوری زاد
    ازاین نوشته شما این را می فهمم که روحانی خوب آن است که یا مرده باشد یا ترتیبش را داده باشند یا درتبعید و خارج ازکشور متواری باشد یا درکنج خانه غمباد گرفته باشد یا مثل آقای کروبی بقول شما دیلم به زیرخانه اش گذارده باشند و نصف شب با بلندگوی دستی فحش و فضیحت بارش کرده باشند.
    پیشنهاد می کنم به این نوشته دقت کنید تا ببینید گنگی ها را باید رها کرد و به همین پاسداران خودمان اکتفا کرد. این پاسداران جامع الاطرافند.

    سه فعل حرام در يك ليست

    محمدحسن روزی طلب، یکی از وبلاگ نویسان همسو با جبهه پایداری (جریان سیاسی فعال شده در انتخابات، زیر نظر و هدایت مصباح یزدی)، در مطلبی که در وبلاگ خود منتشر کرده نوشته است: «ليستي كه با تيراژ ميليوني شب آخر با عنوان جعلي اصولگرايان اصلح منتشر (شد) سه فعل حرام انجام داده اند:

    1- ليست بي نام و نشان و كثيف كاري سياسي

    2- استفاده از بيت المال در مسائل انتخاباتي

    3- دخالت نيروهايي كه نبايد در سياست دخالت كنند در سياست.»

    او بدون این‌که نام نیروهای امنیتی و نظامی نزدیک به سپاه را بیاورد، انتقاد تندی را متوجه جریان مسلط در حاکمیت کرده است.

    شکستن تابوی انتقاد از سپاه

    نویسنده ی پیش گفته، تنها منتقد حضور کودتاچیان در انتخابات نبود. دبیر جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز از نیروهای همسو با حاکمیت با زبانی صریح تر سخن گفت. او در وبلاگش نوشت: «اگرچه در ابتدای کار دولت احمدی نژاد، انتقاد از وی بازی در پازل رفسنجانیسم محسوب می شد؛ اما با تولد یا تراشیدن “جریان انحرافی” قبح انتقاد از دولت دوباره شکسته شد. با این حال تا همین اواخر، هنوز دو جای مهم در منطقه ممنوعه انتقاد وجود داشت: سپاه و شورای نگهبان.»

    این منتقد انتخابات (از درون اردوگاه صاحبان قدرت) می افزاید: «ردصلاحیتهای ذوقی شورای نگهبان و عملکرد خلاف شرع و قانون سپاه در انتخابات مجلس نهم، ابتدائاً امثال من را در انتقاد علنی از این رویه ها جسور کرد و سپس برخی دوستان حامی جبهه پایداری را!»

    احمد سعیدی تصریح می‌کند: «به نظرم یکی از بزرگترین دستاوردهای انتخابات دوازدهم اسفند، شکستن تابوی انتقاد از سپاه بود.»

    اگر می شد سخن گفت

    مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس که به خاطر حمایت از فهرست «جبهه پایداری» از سمت خود برکنار شده نیز نوشته است: «اگر می‌‏توانستم حرف بزنم می‌‏‌گفتم چه کسانی و چگونه از بیت‌‏المال به نفع یک جبهه انتخاباتی استفاده کردند و بعد به ما به خاطر موضع شخصی‏مان خرده گرفتند.»

    که «نفر اول شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی» است تاکید کرده: «راستش کمی دلم تنگ است. هم باید حرف بزنم هم نمی‏توانم حرف بزنم. کمی سخت است. حرف دارم اما نباید آب به آسیاب دشمن بریزم. این همه وقت بسیج تربیت مدرس را از میان همه دعواها و تفرقه‏ها و دودستگی‏ها و فعال نبودن‏ها به ساحلی آرام اما پرتکاپو، پرشور و رفاقتی رساندم، از تمام وجودم خرج کردم، بعد این همه مدت مسئولین بالاتر مزد ما را دادند؛ فکر هم نکردند که پشت سر چه حرف‏هایی گفته خواهد شد. برخورد سلیقه‏ای…»

    مهدی تهرانیافزوده است: «امروز من به برکناری‏ام از مسئولیت بسیج دانشگاه تربیت مدرس افتخار می‏کنم و بعضا اطلاع دارم چه جریان‏هایی پشت پرده برای برکناری من تلاش کرده‏اند. ما مسئولیت‏ها را می‏پذیریم و از وقت و زندگی و عمر خودمان هزینه می‏کنیم، همه بت‏های مادی و دنیایی را می‏شکنیم تا به وظیفه عمل کنیم. اما اگر روزی همین مسئولیت‏ها بخواهد مانع و بتی در برابر وظیفه‏ها باشد، باید زیر پایشان گذاشت.»

    وی همچنین گفته: «فکر می‏کردم اگر پتانسیل دانشجویی به خاطر برخوردهای سلیقه‏ای زندانی و بی‏خاصیت نشده بود و این فضای بحث و گفتگو در همه میادین و چهارراه‏های اصلی شهر شکل می‏گرفت، چقدر آقا خوشحال می‏شد. چقدر مشارکت در تهران بالا می‏رفت، چقدر فضای تهران انتخاباتی‏تر و پرشورتر می‏شد. به راستی چقدر اجازه دادیم ظرفیت جنبش دانشجویی در این انتخابات فعال شود. فضای انتخاباتی در کشور ایجاد کند و کاندیداهای اصلح را به مردم معرفی کند؟»

    وضع آزادی بیان در دانشگاه ها چنان وخیم شده که صدای این فعال دانشجویی همسو با حاکمیت و پیرو رهبری نیز بلند می شود: «ما باید دانشجویان را به عنوان افسر جوان بخواهیم نه سرباز صفر گوش به فرمانی که هیچ اختیاری ندارد و حتی حق ندارد به طور برابر حرف‏ها و تحلیل‏های جریانات را بشنود و نظر شخصی‏اش را بگوید. این خیلی بد است. ما نباید جنبش دانشجویی را کوتوله و کم‏بضاعت کنیم. وضعیت جنبش دانشجویی در کشور از نظر من وضعیت مطلوبی نیست و معتقدم جریان‏ها و مجموعه‏های زیادی در این وضعیت دخیلند. در مسئله کرسی آزاداندیشی هم برخی می‏خواهند شیپور را از سر گشادش بدمند. به همین خاطر است کرسی آزاداندیشی آن گونه که باید شکل نمی‏گیرد. هیچ چیز دستوری شدنی نیست. من معتقدم جنبش دانشجویی خانه‏نشین شده است و آن تأثیرگذاری گذشته را ندارد. یک روز حرف دانشجویان در جامعه تعیین کننده و پیشبرنده بود. دانشجویان اثرگذار بودند. این وضیعتی که اکنون وجود دارد وضعیتی نیست که مطلوب نظر حضرت آقا باشد.»

    دخالت سپاه حتمی است

    در مورد دخالت سپاه در انتخابات و روندهای سیاسی، کار از تعارف و مجامله گذشته است. دیگر کسی به حرف منتقدانی که به سخن مشهور رهبر فقید جمهوری اسلامی استناد می کنند که «سپاه و بسیج نباید وارد درگیریهای سیاسی جناحی شوند»، گوش نمی دهد.

    همین چندی پیش بود که جانشين نماينده‌ ولي فقيه در سپاه تاکید کرد: «سپاه حتما در جبهه بندي‌هاي عليه انقلاب وارد مي‌شود.»

    حاج صادقي تاکید کرده که «ما در تقابل اصولگرايي و اصلاحات ليبراليستي حتما طرفدار اصولگرايي هستيم و اصولگراتر از سپاه هم كسي نيست. »

    نیروهای امنیتی مسلط بر رأس سپاه البته همه ی فعالیت ها و اقدامات سیاسی خود را مبتنی می کنند بر «ولایت مطلقه فقیه»؛ چنان که قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران تصریح می کند: «اگر ولایت فقیه نبود کار جمهوری اسلامی تاکنون تمام بود.»

    انتخابات و اعلام موضع رسمی سپاه

    مدتهاست که دیدن بیانیه های سپاه قبل از انتخابات ها عادی شده است. فرماندهان ارشد سپاه از این نهاد نظامی و امنیتی چونان یک حزب بهره برداری می کنند. این چنین بود که قبل از انتخابات مجلس نهم نیز ضمن تکرار «دعوت از اقشار و آحاد مختلف ملت ایران برای مشارکت پرشور و حداکثری در انتخابات» اعلام شد: «اکنون که رشد امواج بیداری اسلامی و تحولات شگرف منطقه‌ای، نظام سلطه را با چالش جدی مواجه ساخته و سقوط دیکتاتورهای تونس، مصر، لیبی و یمن سبب شده است ایران اسلامی، کانون توجه ملت‌های مسلمان این کشور‌ها قرار گیرد، مشارکت حداکثری ملت ایران در انتخابات نهمین دوره مجلس خواهد توانست جلوه‌ای نوین و شکوه‌مند از ثبات و پویایی انقلاب و بیداری و پایداری مستمر ایرانیان غیور را به جهانیان عرضه کند.»

    بیانیه سپاه پاسداران یک بار دیگر عمق هراس اقتدارگرایان را از جنبش سبز آشکار ساخت و بی پشتوانگی دموکراتیک حاکمان را عریان کرد: «انتخابات نهمین دوره مجلس، اولین انتخابات پس از فتنه ۸۸ و شکست سنگین جبهه متحد ضدانقلاب داخلی و خارجی در مصاف سخت با ملت ولایت‌مدار و بابصیرت ایران بشمار می‌رود و بی‌شک حضور پرشور و دشمن‌شکن مردم در پای صندوق‌های رأی، عقب‌نشینی آمریکا و متحدین اروپایی و منطقه‌ای آن از مواضع خصمانه اخیر در تشدید فشار‌ها و اعمال تحریم‌ها و تهدیدات علیه نظام را رقم خواهد زد.»

    این بیانیه تاکید کرده بود: «حضور آگاهانه و سرشار از شور، شعور و نشاط انقلابی خانواده عظیم سپاه و بسیج با نشان دادن استحکام مضاعف بنیان‌های مردم سالاری دینی در کشور روزنه‌های امید و آرزوی دشمنان در فتنه افروزی‌های جدید را کور خواهد ساخت.»

    فرمان تشکیلاتی فرمانده کل

    درست دو ماه قبل از انتخابات عزیز جعفری، فرمانده کل سپاه ضمن هشدار نسبت به اينکه يکي از تلاشهاي دشمن قطعا احياي آشوب ها و اعتراضات اجتماعي با دستاويز قرار دادن انتخابات مجلس است، گفت: «مردم مومن ولايتمدار و بابصيرت با درک شرايط حساس که در آن قرار داريم و با مشارکت حداکثري خود اين توطئه جديد دشمن را نيز خنثي خواهند کرد.»

    فرمانده کل سپاه همسو با رهبر جمهوری اسلامی، به فضاسازی امنیتی در قبال انتخابات مجلس روی آورد. همین رویکرد بود که موج جدیدی از تهدید و احضار و بازداشت منتقدان و کنشگران مدنی و مخالفان سیاسی و وزنامه نگاران را کلید زد. جعفری گفته بود: «يکي از تلاشهاي دشمن قطعا احياي آشوب ها و اعتراضات اجتماعي با دستاويز قرار دادن انتخابات مجلس است.»

    وي با اعلام اينکه «اخبار و اطلاعاتي که ما داريم نشان مي دهد از مدت ها قبل براي اين کار نقشه کشيده و طرح هايي نيز آماده کرده اند» گفته بود: «آنها مي خواهند با ايجاد ناآرامي ها و با تنفس مصنوعي، جريان فتنه را زنده کنند و از سوي ديگر با نشان دادن و برجسته سازي تقابل معترضين با نظام چهره مردمي نظام را در جهان اسلام مخصوصا در جبهه بيداري اسلامي مخدوش کرده و الهام بخشي انقلاب اسلامي را با مانع روبرو سازند.»

    فرمانده کل سپاه «راهکار» نظام را هم در مقابل این وضع امنیتی، بیان کرده بود: «راهکار نظام هميشه اتکال به ذات لايزال الهي و استظهار به حضور توام بابصيرت و مومنانه مردم در صحنه بوده است.»

    مواضع سردار جعفری و تاکیدات مکرر و موکد آیت الله خامنه ای، به قدر لازم «زمینه ساز» مشارکت 65 درصدی و حماسی مردم در انتخابات شد!

    همه چیز برای «سیلی» آماده است

    یک هفته قبل از انتخابات، معاون سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفته بود: «کاهش مشارکت در انتخابات از اهداف شیطانی دشمنان نظام است.»

    علی‌ اشرف‌نوری با اشاره به «تحرکات سیاسی استکبار جهانی» اظهار داشته: «پاسداران و بسیجیان باید تحرکات استکبار جهانی را رصد کرده و متناسب با استراتژی آنها با تاکتیک‌های مناسب اقدام به مقابله با آنها برخیزند.»

    معاون سیاسی سپاه پاسداران «کاهش مشارکت در انتخابات را یکی از اهداف دشمنان» دانسته و تصریح کرده بود: «دشمنان صراحتاً اعلام می‌کنند که از تمام فرصت‌هایی که وجود دارد علیه انقلاب اسلامی ایران استفاده خواهند کرد تا بتوانند با ایجاد اختلاف، چالش‌های امنیتی و با تلقین مجلس ناکارآمد به اهداف شوم سیاسی خود دست یازند.»

    وی افزوده بود: «دشمن غافل از این است که مردم آگاه و بصیر ایران اسلامی با شاخص قرار دادن رهنمودهای رهبری بار دیگر نقشه‌های دشمنان را نقش بر آب خواهند کرد.»

    معاون سیاسی سپاه همچون رهبر جمهوری اسلامی «پیش بینی» کرده بود که «مردم ایران اسلامی بار دیگر رشد معنوی انقلاب اسلامی ایران را رقم خواهند زد.»

    محمدرضا نقدي، فرمانده بسیج و معتمد رهبر جمهوری اسلامی و از چهره های سرکوب و خشونت پس از انتخابات چند روز مانده به انتخابات ضمن «سرنوشت ساز» توصيف كردن انتخابات مجلس خیال همه را راحت کرد: «يقيناً مردم با حضور دشمن شكن خود پيام اميد و ايستادگي را به ملت هاي به پا خواسته ارسال و انتخابات را به رفراندومي عليه تحريم هاي اروپا تبديل خواهد كرد.»

    سردار نقدي با بيان اين مطلب كه «در يك قدمي پيروزي هاي درخشان براي جامعه بشري قرار داريم» پیشاپیش (روز ۳ اسفند) اظهار داشت: «جا دارد از هم‌اكنون حضور حماسی مردم در انتخابات را تبريک بگوييم چرا كه حضور دشمن‌شكن ملت قطعا محقق خواهد شد.»

    انتخاباتی که «خوب از آب درآمد»

    شش روز پس از 12 اسفند و برگزاری انتخابات نمایشی و فرمایشی، رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با اعضای خبرگان رهبری از «دست‌اندرکاران انتخابات، شورای نگهبان و جناب آقای جنتی و … و مسئولين تبليغات، صدا و سيما و ديگران … که واقعاً كارهاى برجسته و بزرگى انجام دادند؛ توانستند اين كار بزرگ را، اين پروژه‌ى بسيار سنگين و مهم و حياتى را به بهترين وجهى از آب دربياورند» تشکر کرد. بی شک نقش سپاه و بسیج در این «از آب در آوردن انتخابات به بهترین وجه» غیر قابل کتمان است.

    معاون هماهنگ کننده نماینده ولی فقیه در سپاه پس از برگزاری انتخابات دروغین، گفت: «اين حضور گسترده و حماسه بزرگ ناکامي و ناراحتي دشمنان را به همراه داشت و موجبات خوشحالي دوستداران انقلاب و نظام اسلامي را فراهم کرد. »

    سردار پاسدار محمدحسين سپهر تاکید كرد: «در انتخابات اخير، پاسداران و بسيجيان در گرم شدن تنور انتخابات، حضور حداکثري و برقراري امنيت نقش موثري را ايفا کردند. »

    تداوم اقدامات اقتدارگرایانه ی کودتاچیان

    انتخابات ناسالم و غیرآزاد مجلس نهم در حالی به پایان رسید که حالا، بجز شهروندان آگاه و حامیان جنبش سبز، بخشی از اصول گرایان و نیروهای همراه حاکمیت هم «طعم و مزه ی تقلب» را چشیده اند. برآشفته شدن آنها از تقلب و دخالت نیروهای ارشد سپاه در انتخابات و مهندسی نتایج آن، در حالی صورت می گیرد که 32 ماه از کودتای انتخاباتی 1388 می گذرد.

    بد نیست که آنها دست کم شکایت هفت فعال سیاسی از «یک گروه نظامی‌ـ اطلاعاتی و آمران و مباشران تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388» را بخوانند. شکایت‌نامه ای که به امضای محسن امین‌زاده، مصطفی تاج‌زاده، عبدالله رمضان‌زاده، فیض‌الله عرب سرخی، محسن صفایی فراهانی، محسن میردامادی و بهـزاد نبـوی رسیده بود.

    این هفت عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت، در بخشی از نامه خود نوشته بودند: «ما امضاءکنندگان این شکایت، تعدادی از قربانیان پرونده سازی‌ها و خلاف کاری‌های گروهی استبدادطلب از جمله عده‌ای از نظامیان قانون شکن، در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم و پس از آن هستیم.»

    در این نامه تاکید شده بود: «هزینه‌های تحمیل شده به ما امضاء کنندگان این شکایت کمترین خسارات فعالیت این جریان مداخله گر در انتخابات و نفوذ آنان در نهادهای رسانه‌ای، قضایی و انتخاباتی کشور است.»

    این هفت فعال سیاسی نوشته بودند: «ما قبل از هرچیز نسبت به استقلال ملی، تمامیت ارضی کشور، آزادی‌ها و حقوق شهروندی، بنیان‌های انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران احساس نگرانی می‌کنیم.»

    آنان تصریح کردند: «ما در مورد خطرات فعالیت و نفوذ جریانی خطرناکی در نهاد‌های مختلف به ویژه نهادهای نظامی و اطلاعاتی کشور هشدار می‌دهیم.»

    این هفت فعال سیاسی به طور مشخص اعلام کرده‌ بودند که از سردار مشفق یکی از مسئولین ارشد اطلاعاتی قرارگاه ثارالله و یک گروه نظامی‌ـ اطلاعاتی که نامی از آن نبرده‌ بودند، شکایت کرده‌اند.

    شکایت این فعالان سیاسی براساس متن منتشرشده سخنرانی سردار مشفق تهیه و تنظیم شده بود. آنها در این نامه به موارد متعددی از سخنرانی‌های این مقام نظامی در مورد انتخابات ریاست جمهوری دهم و مداخلات نیرو‌های نظامی در دستگیری‌های پس از آن اشاره کرده و این اظهارات را قابل پیگیرد خوانده بودند.

    آنها نوشته‌ بودند: «در صورت عدم توجه به این جرایم و عدم رسیدگی به مداخلات غیرقانونی این گروه و آمرین و مباشران آنها در انتخابات ریاست جمهوری دهم، علاوه بر اینکه ابعاد عدم سلامت این انتخابات و ریشه‌های وقایع پس از آن روشن نمی‌شود، بلکه در آینده نیز انتخابات قانونی، سالم، آزاد و رقابتی در کشور ما بطور کلی بلاموضوع خواهد شد.

     
  16. درحالیکه جهان درحال آماده شدن جنگی تمام عیار علیه حکومت ایران است ،ارتش ایران هم با تمام قوا علیه سایت نوریزاد بلند شده .خدایا من درچه خیال وفلک درچه خیال ؟!!!به شاه سلطان حسین گفتند ارتش افغان اصفهان را محاصره کرده وعنقریب وارد ارگ ودارالحکومه میشوند گفت بریکهزار دانه نخود قل هووالله بخوانید وبریزدیددر دیگ آبگوشت امام زمان میآید وشر آنها را از سر مبارکمان کم میکند وخواندیم که امام زمان بکمک اشرف افغان خانواده شاه سلطان حسین را قتل وعام کرد وقزلباشان که از خرافات صفوی به تنگ آمده بودند براین قتل وعام دست افشانی میکردند .حال منتظریم که فرماندهان ارتش وسپاه برقتل وعام آیت الله ها دست افشانی کنند ؟!!!مردم بزرگوار ایران بکوشید تا جامه زنان نپوشید ،بکوشید وبطریقی درگوشهای کر فرو کنید حمله همه جانبه برای آزمایش سلاح های مخوف آماده است واین رهبرانی که فقط نشئه میشوند وحرف میزنند آگاه کنید بخدا شما بیش از چند روز که به هفته هم نخواهد رسید مقاومت نمیتوانید بکنید .آقای هاشمی رفسنجانی این آشی که 22سال پیش برای ملت پختی رونش گلوی مردم را گرفته ودارند خفه میشوند ،تنها بفکر خودت مباش تو مسول جان مردم ایرانی !

     
  17. سلام برادر . من همیشه از اینکه در قران این همه از علمای یهود گفته و انتقاد شده شگفت زده می شدم . تعجب من با انقلاب و تسلط روحانیون شیعه بر ایران پایان یافت . اینا ن شاید به طور ضمنی در قران یاد شده اند و دستگاه روحانیت با حلال کردن حرام خدا و حرام کردن حلال خدا پا در راهی گذاشته اند که پیش از این علمای یهود رفته اند . امید وارم خدا آبرومندان این لباس را با این دیگران تازه به دوران رسیده یکجا مواخذه ننماید

     
  18. سلام ای عزیز
    اینکه اینها قادر به خاموش کردن تو نیستند و امروز بزرگترین دشمن حکام روحانی ما نسل تو میباشد به این دلیل است که ما قبلا با این دوست کنکی ها مبارزه کرده ایم و او را در هر نقابی میشناسیم شاه کشیش آیت الله ما صفت جهل و استبداد را حس کر ده ایم و در هر لباسی به او نه میگوییم.

     
  19. سلام آقای نوریزاد دست مریزاد مطالبت مثل همیشه وا کاوی درد ها .بیماری جامهع هست خدا خیرت دهد . در ضمن از بابت حضور جنابعالی و دکتر ملکی که در لحظه سال تحویل در کنار زندان اوین سفره هفت سین به یاد زندانیان در بند کسترده بودید خیلی خیلی ممنون هستیم گویا جور کش ما مردم تنبل و عافیت طلب شما ها شدهاید .براتون آرزوی موفقیت وبرای خودمان چشم بینا ودلی استوار به حقیقت از خداوند طلب دارم . در ضمن به تازگی موقع ورود به سایت آنتی ویروس پیغام ویروسی بودن سایتتان را می دهد و مانع باز شدن آن می شود حتما برادران سایبری شیطنتهائی کرد ه اند

     
  20. صدوپنجاه میلون دلار ناقابل

    درآمد ترکیه از بازدید موزه ها ۱۵۰ میلیون دلار

    دراین که سیاستمداران ترک همه سیاستمداران ما را فتیله می کنند و درجیبشان می گذارند شکی نیست. اینها ازآب کره می گیرند. جوری رفتارکرده اند که هم مسلمانان راضی اند هم نامسلمانان. درهرکجا یک سروصدایی است بجز ترکیه. چرا؟ بخاطراین که فهمیده اند که نمی شود با آزادی فطری انسان مقابله کرد. یکی می خواهد بی دین باشد یکی می خواهد دین دارباشد.همین ترک ها ببینید از موزه های خود چقدر پول درمی آورند. اونوقت ما کلی موزه و سایت های گردشگری داریم این آخوند های فرسوده اجازه نمی دهند ممر درآمد ما ازاینجاها باشد. فضاهای گردشگری ما دارد خاک می خورد. یک توریست خارجی می خواهد داخل بیاید باید هزار جور ایست و بازرسی شود.
    شما را بخدا این مطلب را بخوانید:

    بر اساس آمار رسمی منتشر شده از سوی مدیران توریسم و فرهنگ ترکیه درآمد ترکیه در سال ۲۰۱۱ از صنعت توریسم ۲۳ میلیارد دلار بوده است که در همین راستا نیز درآمد حاصل از بازدید موزه های ترکیه نیز ۱۵۰ میلیون دلار یا ۲۵۳ میلیون لیره مشخص شده است.

    میزان بازدید های خارجی طی سال ۲۰۱۱ بیش از ۳۱ میلیون توریست و گردشگر بوده است، در این نوشته آنالیزی بر درآمد حاصل از موزه های ترکیه را خواهیم داشت.

    در سال ۲۰۱۰ تعداد بازدید کننده موزه های ترکیه ۲۶ میلیون نفر بوده و این رقم در سال ۲۰۱۱ با افزایش ۱۰% به عدد ۲۸٫۵ میلیون نفر رسید. در این آمار میزان بازدید کننده های داخلی و خارجی مشخص نمی باشد. بیش از ۳۰% بازدید کننده ها نیز به علت دانشجو، محصل و … بودن به صورت رایگان ورد موزه ها شده بودند.

    درآمدهای حاصل از موزه های ترکیه در سال ۲۰۱۰ نیز بالغ بر ۱۷۱ میلیون لیره ترکیه بود که این رقم در سال ۲۰۱۱ افزایش ۱۰% را به خود دیده بود. با تمامی این آمار و ارقام ها می توان به خوبی کم بودن درآمد ترکیه از موزها را به عینه مشاهده کرد. جائی که درآمد توریسم سال ۲۰۱۱ بیش از ۲۳ میلیارد دلار بوده و درآمد حاصل از موزه ها در سال ۲۰۱۱ تنها ۱۵۰ میلیون دلار می باشد.

    طبیعتاً در رقم ۱۵۰ میلیون دلاری سال ۲۰۱۱ هزینه های داخلی که توسط بازدید کننده گان ترکیه ای صرف شده نیز حساب گردیده است.

    پردرآمدترین موزه های ترکیه در سال ۲۰۱۱ به ترتیب موزه های توپ قاپی، ایاصوفیه و افس می باشد.

    موزه ایاصوفیه در سال ۲۰۱۱ میزبان ۳٫۲ میلیون بازدید کننده بوده است. از رقم ۳٫۲ میلیون نفر فوق ۲٫۵ میلیون نفر با پرداخت هزینه بازدید بوده است. موزه ایاصوفیه نیز درآمدی بالغ بر ۴۸٫۵ میلیون لیره ترکیه داشته که نزدیک به ۱۹% کل درآمد موزه های ترکیه می باشد. موزه یا سرای توپ قاپی نیز با بازدید نزدیک به ۳ میلیون نفر مواجه شده که تنها ۲٫۲ میلیون نفر با پرداخت هزینه بوده اند و ۴۶ میلیون لیره ترکیه نیز درآمد خالص موزه توپ قاپی می باشد. موزه افس نیز با بازدید ۲ میلیون نفر مواجه شده است که حدود ۱٫۶ میلیون نفر از بازدید کننده ها با پرداخت هزینه بوده اند و جمعاً ۳۱٫۵ میلیون درآمد عاید موزه شده است.

    همانطور که مشاهده میشود ۳ موزه بزرگ ترکیه بیش از ۶۰% درآمد ترکیه را از موزه ها به خود اختصاص داده اند.

    مطمئناً ترکیه با دارائی های تاریخی و طبیعی فراوان باید بسیار بیشتر از این از موزه ها درآمد داشته باشد و برنامه های مدونی برای معرفی و تبلیغ موزه های ترکیه صورت گیرد.

     
  21. آقای نوری زاد عزیز سلام
    خیلی خوب ازاین خاطره دوران جوانی خود برای نشان دادن نقطه ضعف این نظام سود برده اید. این آخرین فرصتی بود که روحانیان دراین سرزمین یا اصولا درهرکجای جهان توانستند به حکومت برسند. خیلی خلاصه بگم که گند زدند با این آزمون. گندزدند با این اسلام اسلامی که سردادند. گند زدند با این فهمی که به قول شما خواستند با احکام و باید و نباید و جایز است و جایزنیست جهان را اداره کنند. اینها ازاداره یک محله عاجزند چه برسد به یک مملکت. به نظرمن روحانیت به آرشیو یا بهتربگویم به موزه های دینی پیوست. روحانیت رفت اما با خودش اعتقادات ما را نیز به خاک مالید. ای خدا تو مگر به داد ما برسی.

     
  22. شفقت بزرگترین هنر آدمی

    (یکی ازبهترین مطالبی که دراین چند وقت خوانده ام و فکر می کنم دوای این دردی است که آقای نوری زاد مطرح کرده
    مصطفی ملکیان
    من در اینجا می خواهم بگویم که ” من برای اینکه نیک خواه بشوم، چه شرایطی را باید واجد شوم.”

    عنوان سخنرانی من، نیک خواهی یا به تعبیری شفقت بزرگترین هنر آدمی است. فقط رئوس مطالبی را که قصد داشتم عنوان کنم، عرض می نمایم و امیدوارم که در فرصتهای دیگری همین نکات کاملا اجمالی و کلی را که خواهم گفت، مجال تفسیر پیدا کند و با جزئیات بیشتر از آنها سخن بگویم.

    آنچه موضوع صحبت من است، این است که نیک خواهی و یا شفقت بزرگترین هنری است که آدمی می تواند داشته باشد. منتها من در اینجا نمی خواهم در مورد اصل نیک خواهی و شفقت که مورد توافق همه ماست، سخن بگویم. می خواهم بگویم که من برای اینکه نیک خواه بشوم، چه شرایطی را باید واجد شوم. چه زمینه ها و مجالهایی باید برای خودم پدید آورم تا بتوانم این نیک خواهی را محقق کنم. در واقع نیک خواهی به این معناست که من انسانهای دیگر را دوست بدارم. اگر فرض را بر این بگیریم که نیک خواهی به معنای دوست داشتن انسانهای دیگر است، حالا می شود گفت برای اینکه این نیک خواهی مراحلش پشت سر گذاشته شود، من لااقل پنج تا مقدمه را باید پشت سر بگذارم تا بتوانم نیک خواه بشر باشم و دوست انسانهای دیگر باشم.

    نکته اول به نظر می آید، این است که من باید خودم را دوست داشته باشم. اصلا منطق ندارد، هنگامیکه کسی خودش را دوست ندارد ولی دیگران را دوست بدارد. اصلا معنا دار نیست، قابل فهم نیست، که کسی نزدیک ترین کس به خودش را دوست ندارد، بعد انسانهایی را که کمابیش از خودش دورند را دوست بدارد.

    بنابراین نخستین شرطی که من باید پشت سر بگذارم، این است که من باید خودم را دوست بدارم و این شرط، شرط کمی نیست. به جهت اینکه ما فقط با داشتن دو تا شرط می توانیم خودمان را دوست داشته باشیم.

    شرط اول اینکه از سلامت روان برخوردار باشیم. کسیکه سلامت روان ندارد خودش را دوست ندارد. اگر من افسرده باشم، اگر من یکپارچگی روانشناختی نداشته باشم، اگر من شاد نباشم، اگر من آرامش درون نداشته باشم، طبعا نمی توانم خودم را دوست بدارم. به میزانی که من از این مطلوبهای روانشناختی دورم، از دوست داشتن خودم هم دور خواهم بود.

    برای اینکه خودم را دوست بدارم، کار دیگری هم باید بکنم و آن اینکه از اخلاقی زیستن هم برخوردار باشم. اگر دروغ گو باشم، اگر متکبر باشم، اگر بی صداقت و اهل تزویر و ریا و فریب کار باشم، اگر اهل انصاف نباشم، دیگر خودم را دوست نخواهم داشت. آدم وقتی که این کارها را بکند و این ویژگیها را داشته باشد، از خودش کمابیش بیزار می شود و از خودش نفرت پیدا می کند. کسانی خودشان را دوست دارند که اولا از سلامت روانی برخوردارند و ثانیا کما بیش از کمال اخلاقی هم برخوردارند. آن وقت، وقتی خودشان را دوست بدارند، آهسته آهسته می توانند دیگرانی را که غیر خودشان هستند را هم دوست بدارند.

    هیچ منطق دارد؟ که کسی بگوید من فرزند خودم را دوست ندارم، اما فرزند همسایه را دوست دارم؟ به همین ترتیب منطق هم ندارد که کسی بگوید، من خودم را دوست ندارم، اما همسایه را دوست دارم. این است که کسانیکه می خواهند نیک خواه دیگران باشند، اول باید احوال خودشان را بپرسند و از خودشان سراغ بگیرند و ببینند خودشان را دوست دارند یا خودشان را دوست ندارند. هر که از خودش بیزار است، هر که خودش را نکوهش می کند، هر که خودش را ملامت می کند، سرزنش می کند، هر که در درونش دارد با خودش مدام جدال می کند، با خودش کشتی می گیرد، به خودش سرکوفت می زند، خودش را تخطئه می کند، او دیگر نمی تواند خودش را دوست بدارد. برای این دوست داشتن همینطور که گفتم، ما چاره ای جز این نداریم که برویم به طرف سلامت روانی خودمان، شخص خودمان و کمال اخلاقی شخص خودمان. آدمی که این سلامت روانی و کمال اخلاقی را دارد. خودش را دوست دارد و وقتی خودش را دوست داشته باشد، طبعا می تواند دیگران را هم دوست بدارد.

    اما نکته دوم: ممکن است شما بپرسید که فرضا من خودم را دوست دارم، “چرا دیگران را هم دوست خواهم داشت، اگر خودم را دوست بدارم؟” نکته دوم پس این است که وقتی، من از دوست داشتن خودم نقب می زنم و گذر می کنم به دوست داشتن دیگران، که بفهمم دیگران هم مثل خود من هستند. از چه لحاظ مثل من هستند. از لحاظ همه تنگناهای وجودی مثل من هستند. از لحاظ همه ناداریها، ناتوانیها و نادانیها مثل من هستند. اگر من بفهمم، همینطور که من از مرگ می ترسم، دیگران هم از مرگ می ترسند. همانطور که من از تنهایی می ترسم، دیگران هم از تنهایی می ترسند و همانطور که من از بی معنایی و پوچی زندگی می ترسم، دیگران هم از بی معنایی و پوچی زندگی می ترسند. پس من و دیگران ترسهای مشترک داریم، نه اینکه این فقط من هستم که از مرگ می ترسم، نه، بلکه دیگران هم از مرگ می ترسند. بنابراین در واقع من در جهت ترسهایم مثل دیگرانم. در جهت نادانیها، من هم مثل دیگرانم. من هم نادانیهایی دارم، دیگران هم نادانیهایی دارند. در جهت ناتوانیها، من هم ناتوانیهایی دارم، دیگران هم ناتوانیهایی دارند. در جهت ناداریها، من ناداریهایی دارم، دیگران هم ناداریهایی دارند.

    ما فقط وقتی می توانیم دیگران را دوست بداریم، که فکر نکنیم دیگران تافته جدا بافته ای هستند از من یا من تافته جدا بافته ای هستم از دیگران. فهم این معنا که همه چیزهایی که دیگران را در تنگنا می گذارد، همان چیزهایی است که من را در تنگنا می گذارد. همه چیزهایی که دیگران را درد و رنج می دهد، همان چیزهایی است که به من درد و رنج می دهد. همه چیزهایی که به دیگران لذت می دهد، همان چیزهایی است که به من لذت می دهد. در واقع فهم اینکه ما همه سر و ته یک قماشیم، همه از یک نسیج، از یک بافت، از یک پارچه درست شده ایم، تار و پود مرا با همان درست کرده اند که تار و پود شما را درست کرده اند. اگر این را بفهمیم شفقتمان به حال انسانها بیشتر می شود.

    بر فرض مثال چرا وقتی من توی اتاق انتظار یک دندانپزشکی نشسته ام، چرا با همه بیمارانی که آنجا نشسته اند، یک نوع همدلی احساس می کنم؟ درصورتیکه اگر آنها را در خیابان می دیدم با آنها همدلی نداشتم. قیافه و لباس این آدمها که با قبل فرقی ندارد؟ چون در مطب احساس می کنیم که ما مثل هم هستیم. من هم اگر دندانم درد می کند، شما هم دندانتان درد می کند. من هم مثل شما دو یا سه شب است که نخوابیدم. هر وقت احساس کنم من مثل شما هستم، شبیه شما هستم، یک نوع همدلی و هم دردی در من نسبت به شما ایجاد می شود. اما توی خیابان چون از احوالات شما خبر ندارم و نمی دانم که شما هم دندانتان مثل من درد می کند، هیچ وقت احوال شما را نمی پرسم. اگر احوال هم پرسیدم، از راه ادب و احترام و آداب و رسوم و عرف و عادات است. اما اگر در مطب پزشک، احوال شما را می پرسم، واقعا می پرسم. اگر می پرسم حالتان چطور است، نمی خواهم شما در جواب بگویید: ممنونم. می خواهم بگوئید آیا درد دندانتان شدت کرده یا شدتش کم شده است. این احساس سرنوشت مشترک، احساس این که ما مثل هم هستیم و دارائیها و ناداریها، توانائیها و ناتوانیها، دانائیهای ما و نادانیهای ما و تنگناهای ما و گشادناهای ما، ترسها و امیدهای ما خیلی شبیه به هم است، این سبب می شود که من آهسته آهسته چون شما را با خودم هم سرنوشت می دانم، می توانم بفهمم که شما هم درد و رنج مثل من دارید. لذت مثل من دارید. بنابراین وقتی که احساس کنم خودم در درد و رنج هستم به این فکر می افتم که نکند شما هم در درد و رنج باشید.

    نکته سوم: ما به میزان اینکه قدرت تخیلمان را افزایش می دهیم، می توانیم دیگران را دوست بداریم. هر چه قدرت تخیل ما بیشتر باشد، بیشتر می توانیم دیگران را دوست بداریم. چرا؟ چون قدرت تخیل است که می تواند فاصله ام را با شما کم کند. من الان در یک جایی هستم که احساس امنیت می کنم. فقط قدرت تخیل است که می تواند من را به جایی ببرد که افرادی در آنجا هستند که احساس امنیت نمی کنند. من الان وضع مالی خوبی دارم. فقط قدرت تخیل است که می تواند مرا در پوست کسانی ببرد که وضع مالیشان خوب نیست.

    اینکه می بینید ادبیات به تعبیر بعضی فیلسوفان، یار و یاور اخلاقی زیستن است، بدلیل این است: که ادبیات قدرت تخیل ما را افزایش می دهد. خودمان ثروتمندیم ولی می توانیم در کفش کسی پا کنیم که فقیر است. بر فرض مثال من با شما قرار می گذارم که در فلان جا بیاییم و همدیگر را ببینیم. فرضا اگر من در منزلم باشم، زیر کولر و یا کنار بخاری نشسته باشم، قاعدتا احساس خوبی خواهم داشت. اما فرضا شما در همین زمان در سرما یا گرما، در میدان منتظر من ایستاده اید. پس فقط قدرت تخیل می تواند فاصله من و شما را کاهش دهد. اگر چه من اینجا راحت و آسوده ام و در امنیت به سر می برم، ولی او در سرما یا گرما ایستاده و امنیت ندارد. پس آنچه باعث می شود، من خلف وعده نکنم، قوه تخیل من است که با استفاده از آن خودم را جای شما بگذارم. وقتی خودم را جای شما می گذارم، آنوقت هیچ وقت نمی توانم خلاف وعده عمل کنم. دیگر می دانم زیر برف ایستادن در سرمای زمستان در محیط ناامن چه مزه ای دارد. البته خودم اینجوری نیستم. قدرت تخیل، من را جای شما می گذارد.

    ما قدرت تخیل نداریم که نمی توانیم دیگران را دوست بداریم. اینکه در رژیم های توتالیتر مثل رژیم استالین جلوی ادبیات را می گرفتند، این بود که هر چه ادبیات گسترش پیدا می کند میان مردم، مردم بیشتر می توانند خودشان را جای دیگری بگذارند. و وقتی خودشان را جای دیگری می گذارند یک نوع همبستگی عاطفی و روانی بین آنها ایجاد می شود و همبستگی عاطفی و روانی برای هر رژیم توتالیتری، برای هر رژیم جباری، ناسودمند و مضر است. اینکه هر رژیم فاشیستی مثل رژیم اسپانیا و یا ایتالیا، نازیها و یا رژیم کمونیستی استالین، جلوی ادبیات را می گرفتند، چون نمی خواستند قدرت تخیل مردمشان وسعت پیدا کند و با قدرت تخیل وسعت یافته شان، بتوانند خودشان را جای هر کسی بگذارند. اگر جوانیم خودمان را جای پیر بگذاریم و اگر پیریم خودمان را جای جوانها بگذاریم. اگر مردیم خودمان را جای زنها بگذاریم و اگر زنیم خودمان را جای مردان بگذاریم. اگر ثروتمندیم جای فقیر بگذاریم و به همین ترتیب.

    چرا وقتی ما می خواهیم جلب نظر مردم را بکنیم، برای کمک به یک موسسه خیریه، فیلم نشان می دهیم. چون خود فرد نمی تواند خودش را جای فقیر بگذارد. آنوقت زندگی فقیر را روی پرده سینما نشان می دهیم تا اگر خودش و قدرت تخیلش نمی تواند اینکار را بکند، لااقل جلوی چشمش زندگی یک فقیر را ببیند. کاش این قدرت تخیل آنقدر افزایش پیدا می کرد که دیگر نیازی نبود که ما فیلم ببینیم تا از طریق فیلم بفهمیم که فقیر و مستمند چه می کشد. زن بی پناه چه می کشد. کسی که در خیابان می خوابد چه می کشد. ولی بهرحال تا زمانیکه این قدرت تخیل به اندازه کافی و وافی وسعت پیدا نکرده چاره ای نیست جز اینکه ما از هنر فیلم استفاده کنیم.

    نکته چهارم: ما تا دنیای خودمان را نشناسیم، نمی توانیم شفقت داشته باشیم. تا دنیای خودمان را خوب نشناسیم، نمی توانیم دیگران را بفهمیم. چون تا زمانیکه من دنیای خودم را خوب نشناسم، نمی فهمم انسانها در این دنیای کنونی چه احساسی دارند. فرض کنید، پیرمرد و پیر زنی را که مدتهاست بچه های آنها برایشان خرید می کنند. فرض کنید این پیرمرد و پیرزن 20 سال است که از نرخها بی خبرند، حالا اگر جلوی این پیرمرد و پیر زن یک فقیری دست دراز کرد، چقدر ممکن است به او بدهند؟ 10 تومان. چرا؟ چون نمی دانند که امروز دیگر 10 تومان قدرت خرید ندارد. چون 20 سال است که از نرخها بی خبر هستند. چه کسی می تواند متناسب کمک کند؟ کسی که بداند امروز با 10 تومان هیچ چیز نمی شود خرید. او هنوز در ذهنش نرخهای 20 سال پیش است. او با خود فکر می کند، اگر من به یک فقیر 10 تومان کمک می کنم با این 10 تومان او می تواند 20 تا نان بخرد. غافل از اینکه 20 سال پیش بود که با 10 تومان می شد 20 تا نان خرید. امروز دیگر نمی شود.

    بنابراین هر چه آدم از واقعیات دنیایی که در آن زندگی می کند، بی خبرتر باشد، حتی زمانیکه قصد شفقت دارد، نمی تواند شفقت بورزد. چون نمی داند نیاز چیست؟ و چقدر است و چقدر شدت دارد. اینکه چه نیازهایی انسانها دارند و چقدر نیاز دارند و این نیاز چقدر شدید یا خفیف است. چقدر مبرم است. چقدر فوری و فوتی و اورژانسی است یا غیر فوری است، این فقط به شناخت جهان مربوط است. کسانیکه دنیا را نمی شناسند، نمی فهمند که جوانها چه نیازهایی دارند. کسی که دنیا را نمی شناسد، نمی فهمد که در این دنیا فقدان تحصیل درست به اندازه فقدان سلامتی مضر است. چون دنیای امروز را نمی شناسد و نمی داند که تحصیل علم درست به اندازه سلامت بدن ضرورت دارد. بنابراین چاره جز این نیست که دنیای خودمان را خوب بشناسیم و تصویر درست از دنیای خودمان داشته باشیم تا بفهمیم انسانهایی که در این شبکه ارتباطات اجتماعی قرار دارند، اینها درست در کدام شبکه ارتباطات اجتماعی قرار گرفته اند. تصورات دنیای دیروز قابل انطباق بر دنیای امروز نیست و انسانی که با انسانهای امروز مواجه است، ولی با تصوراتی که از انسانهای دیروز دارد، حتی اگر هم بخواهد نمی تواند شفقت بورزد در حق انسانها.

    نکته پنجم: خیلی اوقات هست که من شفقت می ورزم، اما راه شفقت ورزی را نمی دانم. گاهی اوقات کمکی به دیگری می کنم اما یک واحد کمک می کنم ولی سه واحد ضرر می زنم. یک مقدار خاصی من کمک کردم، پنج برابر این مقدار خاص ضرر زده ام. برای این که شفقت بورزیم، باید روان آدمیان دریافت کننده شفقت را بسنجیم و بشناسیم و بدانیم که وقتی به کسی کمک می کنیم، مطمئن باشیم به طرزی این کمک کردن صورت بگیرد که هیچ ضربه ای به شخص دریافت کننده کمک نزند. به روان طرف دریافت کننده نزند و به مناسبات و حیثیت اجتماعی طرف دریافت کننده ضربه ای وارد نکند. اگر شما به من کمک بکنید، ولی چنان کمک کنید که عزت نفس من خدشه دار شود، یک چیزی به من داده اید ولی چیزهایی را از من گرفته اید. عزت نفس بزرگترین سرمایه انسان است. اما عزت نفس به معنای عجب و تکبر نیست. اصلا و ابدا. عجب و تکبر در مقایسه من با شما پیش می آید. ممکن است من خودم را با شما مقایسه کنم در این مقایسه خودم را برتر از شما ببینم و آنوقت اینجا می گویند، فلانی دستخوش خود بزرگ بینی و عجب شده است. دستخوش کبر شده. عزت نفس اصلا در مقایسه نیست. عزت نفس نظری است که هر کس نسبت به خودش دارد. اگر من وقتی به خودم نگاه می کنم، خودم را یک موجود حقیر، خفیف، بی مقدار، بی ارزش، پست و فرومایه ببینم، اینجا من عزت نفس ندارم و این بزرگترین سرمایه ای است که من دارم.

    حالا اگر شما بگونه ای به من کمک کنید که در این کمک عزت نفس من خدشه دار شود، سیلی بخورد. در این صورت یک کمکی به من کرده اید ولی مرا از خودم گرفته اید. دیگر من پیش خودم آبرو ندارم. هر وقت به خودم نگاه می کنم، می بینم من کسی هستم که به خاطر یک کمک مالی، در واقع آبرویم از بین رفته است. حیثیت اجتماعی و آن شانی که داشتم از بین رفته است. از این به بعد به خودم که نگاه می کنم، خودم را کسی می بینم که فقط برای این که شکمم را پر کنم، روحم را خالی کرده ام. وقتی من پیش شما احترامم را از دست می دهم در واقع روحم خالی شده است. برای این که ما با کمک کردن به دیگران به آنان ضربه نزنیم، باید روانشناسان قابلی باشیم. نه روانشناس آکادمیک. بلکه روان را از طریق تجارب محسوس و ملموس با آدمیان باید بشناسیم. بفهمیم که با پیر چگونه باید رفتار کرد با جوان چگونه. با زن چگونه رفتار باید کرد با مرد چگونه. با خویشاوند چگونه رفتار باید کرد با بیگانه چگونه. با کسی که عزتی داشته و الان ذلیل شده چگونه باید رفتار کرد و با کسی که ذلیل بوده و الان عزیز شده چگونه. اینها یک روان شناسی کاملا عملی می طلبد و ما اگر نداشته باشیم، نمی توانیم شفقت بورزیم.

    این پنج تا نکته اصلی است. بنابراین صرف این که من نیک خواه آدمیان باشیم، این شرط لازم کمک کردن به دیگران است، ولی شرط کافی نیست. ممکن است من آدم نیکخواه آدمیان هستم ولی چون این پنج تا شرط را واجد نیستم، وقتی می خواهم نیک خواهیم را در مقام عمل نشان بدهم، اتفاقا خلاف غرض عمل می کنم و ضربه می زنم به کسی که کمک من را دریافت کرده است.

    امیدوارم همه ما بتوانیم تا آنجا که در وسعمان هست، نه بیشتر از وسعمان و نه کمتر از وسعمان، غمخوار آدمیان باشیم. شفقت بورزیم به آدمیان. ما هیچ وقت نباید سنتهای گذشته مان را به خاطر اینکه تفاخر کنیم به ملتهای دیگر به رخشان بکشیم. در همین سنت ما و البته در هر سنت فرهنگی دیگر هم نظائرش هست، عارفی بود که می گفت: از پای دیوار چین تا پشت دیوارهای آندلس، هر خواری در بیابان که به پای کسی برود، آن خار در دل من رفته است. چنین انسانهایی هم داشته ایم. نباید به خاطر تفاخر به ملتها بگوییم که ما در سنتمان چنین آدمهایی داریم. ما باید یاد بگیریم، می شود اینجوری زندگی کرد. می شود انسانهایی بود که درد و رنج آدمیان را بیشتر از خود آدمیان تحمل می کنند و بیشتر از خود آدمیان حس می کنند. هستند آدمهایی که وقتی شما درد و رنجی دارید، بیشتر از خود شما درد و رنج شما را حس می کنند و بیشتر از خود شما هم توان تحمل آن درد و رنج را دارند. من فکر می کنم اگر این هنر غمخواری به حال آدمیان را نداشته باشم، هر هنر دیگر اگر داشته باشم، سودی ندارد و اگر این هنر را داشته باشم و هر هنر دیگری را نداشته باشم، زیانی به حالم ندارد.

    برگرفته از سایت نیلوفر

     
  23. سانسورها درایران تشدید می شوند

    فرناز فصیحی
    شانزدهم مارس ۲۰۱۲
    این مطلب را هم بی ارتباط با نوشته شما ندیدم. گرچه شکل و ظاهر نوشته شما با این مطلب وال استریت متفاوت است اما روح شان یکی است.:
    ایران در خصوص تلاشش برای نظارت، فیلتر و مسدود کردن محتوای اینترنت چندان شرمنده نبوده است. اینک جهش بعدی را انجام داده و سانسور خطوط مجازی را به یک نهاد تبدیل کرده است. در هفته گذشته دولت اعلام کرد که یک شورای عالی تشکیل داده که مسئول تصفیه اینترنت کشور از سایت های تهدید کننده اخلاق و امنیت ملی است، اقدامی که به مثابه تشکیل یک ساختار فرماندهی متمرکز برای سانسور اینترنت است.

    شورای عالی فضای مجازی که با حکم رهبر ایران آیت الله خامنه ای تأسیس شد شامل رؤسای اطلاعات، شبه نظامیان، امنیتی ها، سپاه پاسداران و همچنین مسئولین رسانه ها است. بر اساس گزارش رسانه های دولتی این نهاد که مسئول نظارت بر کلیه فعالیت های فضای مجازی است قدرت خواهد داشت که قوانین را به اجرا گذارد. یک عضو این شورا روز چهارشنبه در مصاحبه با رسانه دولتی گفت این تشکیلات بودجه و دفاتر خود را خواهد داشت. با اعلام تشکیل این شورا، ایران کلیه اقدامات کنترل اینترنت را که قبلاٌ در رسانه های دولتی توزیع گردیده بود متحد می کند.

    در کنار حرکت های دیگر در هفته پیش، این کار نشان می دهد که ایران پس از مدتی طولانی که اینترنت را به عنوان یک مشکل فرعی فرض می کرد، کاملاٌ دیدگاهی را پذیرفته که فعالیت های پویای اینترنت ایران را یک تهدید بی ثبات کننده می پندارد. سپاه پاسداران هفتته پیش اعلام کرد که یک شبکه امن داخلی برای فرماندهان ارشد افتتاح کرده که خود بیانگر نگرانی های ایران در مورد تهدیدات خارجی علیه فعالیت های مجازی دولت است.

    ایران همچنین هفته پیش اعلام کرد که شمار نیروهای «ارتش سایبری،» گروه وبلاگ نویس ها و هکرهای دولتی، به صدو بیست هزار نفر رسیده است. تأیید رقم مزبور غیر ممکن است، ولی بسیار بیش از آمار قبلی است. طبق گزارشی که در روز دوشنبه منتشر شد، گروه خبرنگاران بدون مرز ایران را به عنوان دشمن شماره یک اینترنت درسال ۲۰۱۲ رتبه بندی کرد. ایران بالاتر از یازده کشور دیگر شامل عربستان، بحرین، سوریه، چین و بلاروس قرار می گیرد که خبرنگاران بدون مرز می گوید دسترسی به اینترنت را محدود کرده، محتوی را فیلتر می کنند و وبلاگ نویس ها را به زندان می اندازند.

    وظیفه شورا روز چهارشنبه، زمانی که یکی از اعضای آن، روحانی محافظه کار، حمید شهریاری گفت که شورا نتیجه یک سال و نیم جلسه مشترک هفتگی بین مسئولین امنیتی و نمایندگان خامنه ای بوده، روشن تر گردید. او طی مصاحبه ای با آژانس خبری نیمه دولتی مهر گفت “ما نگران بخشی از شبکه مجازی هستیم که برای تبادل اطلاعات و جاسوسی استفاده می شود. او گفت: «ما ۶۵۰ سایت شناسایی کرده و با آنها روبرو هستیم که برای مبارزه با رژیم راه اندازی شده، ۳۹ مورد آنها بوسیله ګروههای اپوزیسیون و دشمنان ما تأسیس شده و بقیه فرهنگ غربی شیطان پرستی را ترغیب می کنند و شکاف های فرقه ای را تشویق می کنند.» وی نام سایت های مزبور را ذکر نکرد و مشخص نکرد که آیا آنها فیلتر شده اند.

    آقای شهریاری گفت که شورا همچنین «بر جنبه های مثبت و تسهیل اینترنت مانند تجارت و دادو ستد تمرکز می کند.» موضوع اینترنت بر خطبه معروف نماز جمعه در نهم مارس که از محل دانشکاه تهران زنده از تلویزیون پخش می شود، حاکم بود. آیت الله جنتی روحانی هشتاد و پنج ساله فضای مجازی را یک «خطر بسیار جدی» نامید و ضمن تمجید از شورای جدید، ایرانیان را به تبعیت از قوانین و محدودیت های دولتی تشویق کرد. روزنامه سپاه صبح صادق هفته پیش گزارش داد که شبکه جدید سپاه پاسداران بنام بصیر یک کانال مخابراتی امن ساخت داخل است که به عالیرتبه ترین افسران اجازه می دهد ارتباط برقرار کرده و تیپ ها را در زمان یک حمله فرماندهی کنند. بر اساس رسانه های دولتی، حسین سلیمی جانشین فرماندهی سپاه در مراسم افتتاح شبکه هفته پیش گفت «ما در وضعیت فرضی تحریم ها و تهدیدات نیستیم. ما بایستی آماده شویم.»

    اسرائیل در هفته های اخیر حمایت از یک حمله احتمالی به سایت هایی که مدعی است مرتبط با تولید سلاح هسته ای است را تشدید کرده است. ایران این ادعا را تکذیب می کند. همچون ویروس استاکسنت که در سال ۲۰۱۰ به نظر می رسد هدفش از کار انداختن آبشار های سانتریفیوژ بود، ایران همچنین نگران حمله ای سایبری به تأسیسات هسته ای اش است. شبکه بسته سپاه به نظر می رسد جدای از اینترنت ملی است که شرکت مخابرات ایران گفته انتظار دارد در مدت یکسال تکمیل شود.

    این اینترنت را رهبران ایران عاری از فرهنگ غربی و محتوای غیر اسلامی توصیف کرده اند. روابط عمومی سپاه همچنین هفته پیش اعلام کرد که در سه سال گذشته صدو بیست هزار سرباز فرهنگی برای مبارزه با «یک جنگ سایبری نرم» علیه ایران به استخدام درآورده و آموزش داده است. مسئولین ایرانی قبلاٌ وجود این نیروها را شرح دادهد بودند ولی رقم آنها را نزدیک به بیست هزار نفر ذکر کرده بودند. به گفته یک برنامه نویس کامپیوتر در تهران که توسط وزارت مخابرات استخدام شده، این «سربازان سایبری» فعالیت های مجازی سایت های اپوزیسیون و مخالفین را مانیتور کرده، وبسایت ها را با نظرات خود بمباران می کنند، محتوای وبلاگ ها را در حمایت از رژیم پر کرده و به پست های الکترونیک و کامپیوتر ها نفوذ می کنند. آنها به دوائر مختلف حکومتی شامل اطلاعات، قوه قضائیه و سپاه پاسداران که مقامات بالای خود را در شورای جدید دارند، گزارش می دهند.

    به گفته علی جمشیدی یک متخصص مخابرات از جنبش سبز مستقر در مالزی که حمله به اصطلاح ارتش سایبری به سایت های اپوزیسیون و وبلاگ های مخالفین را مانیتور می کند، «اقدامات شدید اخیر برای مقابله با اینترنت دو چیز را اثبات می کند: اولاً، اینترنت یک شیوه بسیار مؤثر برای توزیع اطلاعات بوده، و ثانیاً رژیم از آن هراسان است.» سپاه پاسداران از سال ۲۰۰۹ امپراطوری چندین بیلیون دلاری خود که شامل ساخت و ساز، انرژی و کشاورزی بوده، به مخابرات گسترش داد. این زمانی است که سپاه پنجاه درصد سهام شرکت ملی مخابرات ایران را خرید که عملاٌ به او اجازه نظارت مستقیم بر سانسور و مراقبت می دهد.

    اینترنت، بویژه سایت های شبکه های اجتماعی، و تلفن های همراه به فعالین برای بسیج تظاهرات ضد دولتی پس از آنکه انتخاب مجدد رئیس جمهور احمدی نژاد باعث ادعای تقلب شد، کمک کرد. اگرچه جمهوری اسلامی با موفقیت تظاهرات خیابانی را با سرکوب شدید از بین برده است، کنشگری و احساسات ضد دولتی در فضای اینترنت، وبلاگ های ایرانی ها، سایت های اپوزیسیون و اطاق های چت پر رونق است. فعالین سایبری ایرانی واهمه دارند که سخت گیری جدید قوانین، کار آنها را مشکل تر کرده و هویتشان را آشکار می کند. یک دانشجوی فعال در ایران گفت «ما مقابله خواهیم کرد و به نوشتن نظراتمان ادامه می دهیم ولی منابع ما به نسبت آن چیزی که سپاه پاسداران می تواند انجام دهد بسیار محدوداست.»

    من این مطلب را ازسایت جرس برداشتم
    منبع: وال استریت ژورنال

     
  24. سلام آقای نوری زاد
    یک نگاهی بکنید ببیند اون روحانی ای که به گنگی ها شورید و بهشان گفت که غسلشان غلط بوده آیا این آقا نیست؟

    هامون به نقل از کیهان:

    به گزارش سايت انجمن اسلامي مذكور، ملاقات كنندگان به خاتمي گفته اند: شما ميان دوراهي گرفتار بوديد اينكه راي ندادن شما تضعيف نظام است و راي دادن شما در حال گرفتاري آقايان موسوي و كروبي و خانم رهنورد و بسياري از دوستان، خوب نيست. البته نقطه ضعف شما در اتخاذ تصميم روشن است. شما در زمان رياست جمهوري گفتيد نمي خواهيد در اين مقام در راس اپوزيسيون باشيد ولي بعد از رياست جمهوري چرا تكليف خود را روشن نكرديد؟ مي بايست از دو ماه پيش شفاف با مردم صحبت مي كرديد كه بايد راي داد يا نداد و به آن عمل مي كرديد. مشكل همه ما اينكه دچار انفعال هستيم و يكي از معضلات ما فقر روش مندي و نداشتن راهبرد مشخص است. ما نمي توانيم ذهن شما را بخوانيم ولي عمل شما گاه منفعلانه است. ما نمي دانيم مرز اصلاح طلبي كجا است؟ آيا خط قرمزي وجود دارد؟ شما براي حضور در انتخابات شرايطي گذاشتيد آيا برآورده شد؟ شايد آينده ثابت كند كه كار شما درست بوده است ولي تبعات اقدام خود را از نظر دور نداريد. كاش قبلا با صراحت از حضورتان خبر مي داديد كه جامعه دچار سوءتفاهم نمي شد.
    پس از مطرح شدن پرسش ها و مطالب از سوي اعضاي اين انجمن، خاتمي با بحراني نشان دادن شرايط و مطرح كردن توهم توطئه برخي تندروهايي كه سعي داشتند اصلاح طلبان و نظام را رودرروي هم قرار دهند سعي بر توجيه عملكرد خود كرد كه بعدها مطالب منتشر شده در وبلاگ ها و فيس بوك افراد حاضر در اين جلسه نشان داد اين افراد هنوز نسبت به عملكرد خاتمي انتقاد دارند و دلايل خاتمي را نپذيرفته اند.
    همچنين حسين نقاشي دبير اسبق اين انجمن كه در ديدار با خاتمي حضور داشته در صفحه فيس بوك خود نوشت: ايشان به دماوند رفته بودند تا در واقع به نوعي قهر سياسي داشته باشند با اين انتخابات انتخاباتي كه مغاير با شروط مطرح شده از سوي ايشان بود. آقاي خاتمي تاكيد مي كند كه اساسا از ابتدا موافق تحريم انتخابات نبوده و اين كار را داراي بار حقوقي-سياسي خاصي مي داند. از ديد ايشان در انتخابات همين مجلس دست كم تا 50 درصد مردم مشاركت مي كردند و در اين اوضاع و احوال اساسا تحريم معنايي ندارد. كسي تحريم مي كند كه مطمئن باشد مشاركت را به پايين 20 درصد مي تواند بكشاند. از اين رو دو امر مشاركت در معرفي كانديدا و ليست انتخاباتي دادن با راي دادن شخصي را از هم جدا مي كنند و همچنين معتقدند مي بايست حداقل يك هفته زودتر اين تفاوت فاز خود را در بحث تحريم انتخابات پر رنگ تر مطرح مي كردند.
    وي مي افزايد: با اين حال [آقاي خاتمي] مي گويند اين تصميم و آن روز و شبي كه بر ايشان گذشت، يكي از سخت ترين روز و شبهاي شان بود. از عواطفي كه از هواداران مي توانست جريحه دار شود تا اهل بيت منزل خودشان! با توجه به فرصت محدود پيش رو، تنها توانستند با تعداد كمي از افراد غالبا مجمعي مشورت كنند و نهايتا راي به «جمهوري اسلامي» را به صندوق مي اندازند. ايشان تاكيد دارند كه من برانداز نبوده و نيستم… من [نقاشي] نسبت به آنچه گفته شد متقاعد نشدم، هر چند به اقدام شرافتمندانه او احترام مي گذارم.
    در همين حال ايلنا گزارش داد كه خاتمي در اين ديدار گفته است: ما اسلام را قبول داريم… طبعا وقتي از نظام و حكومت سازگار با دين صحبت مي شود نبايد قوانين و ساز و كارها مغاير با احكام شرع باشد… ما اصلاح طلبان خود را درون نظام تعريف مي كنيم. بنابراين با براندازي نظام مخالفيم، گذشته از اين كه اين توهم كه مي شود اين نظام را برانداخت، توهم باطل است. نظام به قيمت گراني بدست آمده است هم به لحاظ اعتقادي و هم به لحاظ عملي نمي شود و نبايد از آن دست برداشت، اصل نظام حاصل انقلاب بزرگي است و پشتوانه مردمي هم دارد.
    خاتمي با تاكيد بر اين كه اگر انتقاد و اعتراضي هست در درون نظام است نه عليه آن، ادامه داد: كساني كه خود را در درون نظام مي دانند انتقادهايي دارند و راه و رسم بيان انتقادات را نيز راه و رسم مدني و دوري از خشونت مي دانند.
    خاتمي به اين پرسش پاسخ نداد كه چرا در جريان فتنه 88 از مراجعه به راهكارهاي قانوني خودداري كرده و براي بهره گيري دشمنان از ادعاي دروغ تقلب، به آشوب هاي خياباني روي آورده است!
    خاتمي در ادامه، با بيان اين كه اصلاحات به اين نتيجه رسيد كه ليست و نامزد نداشته باشد، گفت: اما تصريح شد كه اين امر به معني تحريم انتخابات نيست و هيچكس هم از شركت در انتخابات منع نشد، ولي فضا به سويي رفت كه انگار انتخابات از سوي اصلاحات تحريم شده است و با توجه به اينكه هر دو طرف مدعي تحريم انتخابات؛ تبليغات و امكانات وسيع تبليغي داشتند بر آن دامن زدند و متاسفانه ذهنيت و انتظاري در ميان بخشي از نيروها بخصوص جوانان شكل گرفت. اگر بخواهم از خود انتقاد كنم بايد بگويم كه ما نبايست بگذاريم چنين ذهنيت و توقعي پديد آيد ولي به هر حال اين مشكل وجود داشت.
    يادآور مي شود بر خلاف ادعاي اخير خاتمي، وي قبلا انتخابات را بي معنا توصيف كرده بود. همين موضوع از سوي برخي اصلاح طلبان خارج نشين به عنوان تحريم انتخابات مطرح و علنا مورد تبليغ قرار گرفت اما خاتمي طي چندماه اخير حتي حاضر نشد عليه اين خط تبليغاتي و سياسي موضع بگيرد و درباره اينكه آيا شما در انتخابات شركت مي كنيد، به خبرنگاران در حاشيه مراسم ختم پدر عبداله نوري گفت ما مخلص همه شما هستيم! بنابراين او در آن زمين به اعتبار بازي خوردن از عناصر نفوذي تندرو، مايل بود در خدمت جبهه تحريم قرار گيرد اما نظرسنجي هاي هفته هاي آخر به انضمام حماسه كم سابقه 22 بهمن و شكست پروژه برگزاري تظاهرات در 25 بهمن به خاتمي ثابت كرد كه در صورت عدم حضور در انتخابات اسباب انگشت نما شدن و سرافكندگي هميشگي او خواهد شد و… خاتمي بدين ترتيب بعدازظهر جمعه در روستاي وادان دماوند دور از چشم خبرنگاران در انتخابات شركت كرد.

     
  25. سه تهدید سه واکنش

    یک: روز 29 خرداد سال 88، آیت الله خامنه ای مردم را تهدید کرد که “… چه بخواهند، چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرج‌ها، آنهايند”.

    فردای آن جمعه، روز واکنش مردم به تهدید رهبر جمهوری اسلامی بود. همه به خیابان ها آمدند، صدها کشته و دهها شهید در خیابان های شهر… رأی داده بودند تا دروغ نشنوند و حالا برای جستجو به دنبال رأی های گمشده، تهدید به “خون ها و خشونت ها” شده بودند. شرکت در انتخابات و توقع سلامتِ آن، یکی از ساده ترین روش های اصلاح طلبانه در برابر حکومت است و وقتی همین روش ساده هم به انسداد برسد کار دیگری باید کرد. حق و تکلیف مردم روشن بود.

    دو: حق و تکلیف میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم مثل مردم روشن بود؛ موسوی در بیانیه شماره 18 نوشت: “به یقین فجایع کهریزک و آدم کشی های روزهای ۲۵ و ۳۰ خرداد و عاشورای حسینی از خاطره جمعی ملت پاک نخواهد شد و نباید هم پاک شود که خیانت به خون شهدا و بی گناهان است. ما چگونه می توانیم تیرهای مستقیم به مردم و زیر کردن آنها توسط ماشین پلیس را از یاد ببریم؟”

    موسوی دو سال پیش، درست در همین اسفند ماه، در دیدار با یاران جبهه مشارکت گفت: “احساس من نسبت به آینده این است که حرکتی که آغاز شده برگشت ناپذیر است، ما هیچ وقت به یکسال گذشته بر نخواهیم گشت، این تغییر ایده ها را باید غنیمت شمرد”.

    و این است که حکومت با همه ی قدرت و ثروت اش، از کسانی که حق و تکلیف شان روشن بود ترسید.

    موسوی و خانواده اش را به “حصر و حذف” تهدید کردند و چون از حصر می ترسیدند نخست با حذف آغاز کردند. از عاشورای شهادتِ خواهرزاده میرحسین موسوی تا بهمنِ زندانِ خانگی، هر دو تهدید عملی شد. یکسال بعد باز هم در همین اسفند، صدای زنگ تلفن، همه زحمت های حکومت را بر باد داد. موسوی در آغاز تماسی پس از چند ماه، قبل از احوالپرسی گفت: “هیچ چیز عوض نشده؛ دخترانم شما بدانید که من بر سر مواضع پیشین خود همچنان ایستاده ام.”

    سه: آقای خاتمی تیرماه امسال در دیدار با جمعی از فعالان سیاسی شمال کشور به صراحت گفت که “ما از سال۸۴ نباید در انتخابات شرکت میکردیم! متاسفانه این اشتباه ما بود. این بار اگر شرایط فراهم نشد حتما در انتخابات شرکت نمی کنیم”. وی در همان سخنرانی افزود که “انتخابات حق ماست. اگر در انتخابات شرکت نکنیم جوابگو ما نیستیم؛ بلکه کسانی باید پاسخگو باشند که اجازه شرکت در انتخابات را به ما ندادند. برای اینکه در انتخابات مشارکت کنیم باید شرایط فراهم باشد. باز شدن فضای امنیتی، آزادی زندانیان سیاسی و اتخابات آزاد به صورت عملی. مگر میشود این همه در زندان باشند، احزاب محدود باشند، فضا امنیتی باشد و بگوئیم انتخابات آزاد داریم؟نیروهای نظامی نباید در انتخابات دخالت کنند. بحث نظارت استصوابی باید حل شود تا همه افکار موجود بتوانند نماینده داشته باشند…”

    و سرانجام نتیجه گرفت که “بنده نظرم این است که در صورت عدم تحقق شروط مان به هیچ وجه در انتخابات شرکت نکنیم و نمیتوانیم آتش تنوری بشویم که نانش برای کس دیگری پخته میشود. هر چند باید در این مورد اجماع صورت بگیرد”.

    و درست وقتی که میان رهبران (موسوی و کروبی) و فعالان و بدنه جنبش سبز و احزاب نزدیک به آن، تقریبا اجماع صورت گرفت تا در انتخابات شرکت نکنند، خبر آمد که آقای خاتمی تهدید شد. کسی نمیداند محتوای تهدید چه بود؛ اما واکنش آقای خاتمی به تهدیدِ ولایتِ جائر از جنسی دیگر بود؛ شرکت در انتخابات و بیانیه غریبی که انگار پشت صفحه ی تاریخ نوشته شده بود: “انتظار داشته و دارم که همه با اسیر نماندن در گذشته و با نگاه به آینده، روند تازه ای را در کشور آغاز کنند”.

    مخاطب آقای خاتمی کیست؟ کسی نمیداند!

    اگر مخاطبش حکومت است آقای خامنه ای پیش تر در سخنرانی هایش گفته که نه تنها توبه کفایت نمی کند بلکه جبران لازم است. او با استناد به این تعبیر قرآن که “الا الذین تابوا و اصلحوا…” مخالفان را گناهکارانی دانست که علاوه بر توبه، موظف به اصلاح و جبران خسارت هایی هستند که خاطر همایونی را مکدر کرده است.

    نماینده ولی فقیه و مدیر روزنامه کیهان هم، فردای روزی که خاتمی رأی داد همه مخالفان را به میمون هایی تشبیه کرد که برای دفاع از خود، نارگیل پرت می کنند…

    اما اگر مخاطب خاتمی آن دو دسته اند که در دو بند پیشین از آنها یاد کرده ام، تکلیف آنها نزدیک به 3 سال است که روشن است.

    حقی که خاتمی بر گردن نسل من دارد مغتنم و عزیز است و از همین روی بنا نیست برای خاتمی و تشخیص هایش “تعیینِ تکلیف” کنیم اما حق داریم که تکلیف خود را با او روشن کنیم همانقدر که حق و تکلیف مان در برابر ولایتِ جائر روشن است.

    دعوای ما با آقای خاتمی دعوا بر سر تشخیص سیاسی اش نبوده و نیست، بلکه دعوا بر سر یک “عهد شکنی آشکار اخلاقی” است.

    می ماند یک نکته؛ آنانکه آقای خاتمی را تهدید کردند (چه او را و چه مردم را) مستانِ قدرتِ خویش اند و از آنها توقعی جز این نیست؛ اما آقای خاتمی، گیرم که قدرت مردم را یا نمی بیند یا ندیده می گیرد، اما به عنوان یک “موحّد” آیا یادش هست که فراتر از قدرتِ حکومت بر عملی کردن تهدیدها، قدرت دیگری در این عالم هست که قدر “وفای به عهد” آدمیان را می داند و آنها را در خطر تنها نمی‌ گذارد؟ آیا جای توکّل و محاسبه ی قدرتِ کسی فراتر از قدرتِ مردم و حکومت، در تحلیل سیاسی موحّدانی از جنس خاتمی خالی نیست؟ (محمد جواد اکبرین)

     
  26. ازمیان نوشته ها

    سلام آقای نوری زاد
    من نامه خانواده آقای مهندس محمد توسلی را که خواندم دیدم مخاطب این نامه شاید همان روحانی مورد نظرشماباشد در”آهای گنگی ها”. خوب دقت کنید ببینید مخاطب نامه خانواده آقای مهندس محمد توسلی همان کسی نیست که برگنگی ها شورید و عسلشان را باطل اعلام کرد؟ من درزیر عین نامه خانواده آقای توسلی را که اکنون درزندان است می آورم:

    حضرت ایت الله آملی لاریجانی

    ریاست محترم قوه قضائیه

    با سلام و تبریک سال جدید

    سال تحویل شد و بهار سال ۹۱ آمد. اما از پدرمان، مهندس محمد توسلی ۷۴ ساله خبری نشد. بیش از پنج ماه است که پدرمان را در بند کرده اند، هنوز نمی دانیم اتهام چیست؟ دلیل نگهداری بیش از ۵ ماهه در بند ۲۰۹ و عدم تعیین تکلیف وضعیت ایشان چیست؟

    برخی می گویند که قرار است حکم سال ۸۰ را در مورد ایشان اجرا کنند، حکمی که حدود ۴۰ نفر محکوم دارد اما نمی دانیم چطور شده است که قرعه را به نام پدر ما زده اند تا حکم ۸سال حبس در سال ۸۰ را، بعد از ۱۰ سال به یکباره در سن ۷۴ سالگی اجرا نمایند!! برخی دیگر می گویند پدرمان پرونده جدید دارند. پر واضح است که موضع واحدی در خصوص ایشان تا کنون از سوی دستگاه قضائی اتخاذ نشده است.

    این روزها بیش از ۲ سال است خانه ما و سفره ۷سین خانواده ما بیش از یک غایب دارد. دومین غایب این خانواده مهندس محمد فرید طاهری است. پدرمان برای جشن ازدواج دخترش ۳۶ ساعت را به مرخصی آمد و در زمان مقرر خود را به اوین معرفی نمود. با وجود موافقت مقامات قضائی جهت انتقال به بند عمومی، بعد از بازگشت به اوین، مجدداً به بند ۲۰۹ منتقل گردیده است. بندی که هر ۲ هفته حق ملاقات کابینی دارید، بندی که هفته ای ۳۰ دقیقه و در دو جلسه ۱۵ دقیقه ای حق تنفس و دیدن آسمان خدا را دارید.

    پدرمان در این سن و سال، با ضعف جسمانی روبروست. شرایط حاکم بر بند ۲۰۹ وضعیت او را وخیم کرده و بینایی و شنوایی او ضعبف تر شده است. مفاصل او دچار ضعف و درد گردیده. در پرونده جدیدی که علیه او تنظیم شده است (بعد از امضای نامه موسوم به ۱۴۳ امضا خطاب به آقای خاتمی)، قرار وثیقه نیز صادر شده است و دستور آزادی ایشان کتباً به پدرمان ابلاغ گردیده است.

    از صدور دستور آزادی و ابلاغ آن حدوداً ۲ ماه می گذرد، اما خبری از آزادیش نیست. مسئولیت با کیست؟ مسئولیت با چه نهادی است؟ گویا برخی می خواهند با تاسی از اختیارات نانوشته خود، بر خلاف نظر بازپرس و دادیاران اجرای حکم اوین و سایر مقامات قضائی، او را در بند ۲۰۹ نگهدارند. ما شدیداً نگران ادامه این وضعیت در خصوص پدرمان هستیم. سال تحویل را که نگذاشتند در کنار خانواده اش باشد، حداقل دستوری صادر فرمایید تا به بند عمومی منتقل گردد.

    با تقدیم احترام و شادباش به مناسبت حلول بهار ۱۳۹۱

    خانواده مهندس محمد توسلی

     
  27. ازمیان نوشته ها

    درجستجوی اصل نظام

    (محمد رهبر)

    اصل نظام را کجا می توان پیدا کرد، این حقیقتی که گویا همه باید توافق کنیم خوب که نه متعالی است و مقدس است و خدشه ناپذیر، در کدام بهشت برین، بیتوته دارد. به کدام ایام بوده که اصل نظام که می گویند آزادی و مساوات و قوانین حقه اسلام است، نمودی عینی یافته است؟

    بیایید بگردیم به دنبال اصل نظام با فانوس خاطره در دست. محدوده ای که باید به دنبال این گوهرشب چراغ گشت، مدینه حضرت رسول و کوفه ی امام علی نیست، تهران است و ایران.

    همه آنچه ما به عنوان جمهوری اسلامی می شناسیم از غروب 22 بهمن پدیدار شد، وقتی ارتشبد قره باغی ریاست ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی، دستور بازگشت سربازان به پادگانها را داد و اعلام کرد از این پس ارتش ایران در این نزاعی که یک سرش شاپور بختیار، نخست وزیرِ منصوب شاه است و یک سرش ملت ایران، بی طرف است.

    زمستان 57 آنقدر شورو شیدایی داشت و گرمایِ حضور مردم شوریده ایران، آنچنان حرارت که برای درکش نیاز به حضور در آن زمستانِ تاریخی نیست. سینه به سینه نقل کرده اند و روایتِ تصویرهای سیاه و سفید و سرودهای آتش وشِ انقلابی به راستی گواهی می داد که ملتی می خواسته، دست بر زانو گذارد و برخیزد.

    آقایان روحانیان به زودی در کنار شعار استقلال و آزادی، حکومت اسلامی را نیز الصاق کردند و پایه این حکومت نادیده را بر مقدساتِ مردم شیعه ایران نهادند.

    جمهوری اسلامی چیزی بود شبیه خلافت علی ابن ابی طالب و در غیبت امام معصوم، اینک نایبش، امام خمینی، حضور داشت.

    حکومتی زمینی که اتفاقا در ایجادش مارکسیست ها و غیر مذهبی ها و دیندارانِ مکلا، نقش شگرف داشتند، ملکوتی و روحانی شد و داعیه دار صدور اسلام انقلابی به اکناف دنیا و کوباندنِ پرچم اسلام بر سینه بلاد کفر.

    اصل نظام، احتمالا در همین برهه بوده است، وقتی مردم در خیابان بودند و شش دانگ حواسشان پیش امام و برای دیدار چهره ی روحانی مسافری که بعدِ چهارده سال به ایران می آمد، دست و پا می شکستند.

    آیت الله خمینی البته در پاریس چند کلمه ای گفت و از آنجا که بعدها هرگز تکرار نشد، لابد اصل نظام نبوده است. مثلا اینکه ما حکومتی می خواهیم که ضعیف ترین فردش بتواند بدون ترس از شخص اولش انتقاد کند و یا دموکراسی ای می خواهیم، شبیه همین چیزی که در فرانسه است.

    بیراه نیست اگر بگوییم اولین پیام حکومت تازه رسیده انقلابی، وقتی هنوز جمهوری اسلامی بر پا نشده و قانون اساسی اش نانوشته بود، اعدام و مرگ شد.

    دولتیانِ رژیم سابق که برجای مانده بودند، همگی به جوخه های اعدام انقلابی سپرده شدند. عجیب اینکه اعدامها اصلا بنابر مفاد قانون نبود، در خلا قوانین رژیم پیشین که معلوم نبود حاکمیت انقلابی آن را خواهد پذیرفت یا نه و در فقدان قوانین تازه و مجلس شورا و بی هیچ نیازی به قاضی و دادستانی که تجربه ای داشته باشد و فارغ از وکیل مدافع، اعدامها با دو کلمه حرف حسابِ انقلابیون شکل گرفت:”مفسد فی الارض، اعدام”.

    فرقی نمی کرد متهم” امیرعباس هویدا” نخست وزیر دیرین است و یا “فرخ رو پارسا” وزیر آموزش و پرورش. در این سیره، انقلاب ایران از سلسله های دیگر پادشاهی چیزی کم نداشت که تاج پادشاه شکست خورده ی نگون بخت را با سر بر می داشتند.

    ماههای نخستین سال 58 به اعدام گذشت و صفحه اول روزنامه ها به تیتر یکِ جسد. حتی کلمه ای مترادف با عفو عمومی از زبان امام شنیده نشد.

    در قانون اساسی جمهوری اسلامی از آزادیهای مردم و فرد ایرانی کم گفته نشده و از ولایت فقیه و قدرت فوقانی اش بر همه اصول، البته بیشتر. با این حال دهه شصت شروع نشده بود که دیگر کسی را جرئت نبود تا نامی ازاحزاب و تشکل های قدیمی که در انقلاب ایران نقشی داشتند، ببرد. دکه های مطبوعاتی هم آرام گرفتند و از آن همه روزنامه و هفته نامه، کیهانی ماند و اطلاعاتی و جمهوری اسلامی هم رسید. تشکل های مدنی و سندیکاها که از رژیم شاه جان به در برده بودند، از بیخ و بن کنده شدند و ادارات و دانشگاهها تصفیه و زندانها پُر و پیمان. شاید هم اصلِ نظام جای دیگری بود، برویم به جبهه ها.

    جنگ آن چیزی است که بنیانگذار نعمت می دانست و رهبر فعلی انقلاب، مدینه فاضله.

    انگار که نبرد در جنوبِ ایران، یکی از مراحل عرفانی بوده است که پای رزمندگان اسلام به آن وادی رسیده و نه جنگ با کشوری همسایه که دست بر قضا، اکثریتشان شیعه بودند.

    چه رشادتها و چه جانبازی ها از ایرانیان سر افراز به یادگار ماند و تا خرداد سال 61، خرمشهر آزاد شد و سپاه و ارتش ایران، به نقطه صفر مرزی رسیدند. گویا اصل نظام در تداوم جنگ بود و فریادهای نهضت آزادی و هشدارهای آیت الله منتظری در پایان دادن به جنگ، هیچ انگاشته شد و تا سالها بعد باز جبهه بود و خونریزی و عاقبت، قطعنامه ای که می شد به وقتش با سربلندی پذیرفت، جام زهری شد به قیمت خون فرزندان رشید ایران.

    اصلِ نظام اگر آن خونهایِ پاک و جانهای بی گناه است که معلوم نیست اگر شهدا زنده بودند با چنین حکومتی که بعدِ ایشان، پا برخون رفت چه می کردند، اما گویا بازماندگانی هستند که ازجبهه ها آمدند و حالا هم به زندانِ جمهوری اسلامی افتادند. به هر حال نمی توان پایداری رزمندگان را در هشت سال جنگ به نام نیک حکومتی نوشت که هنوز جنگ تمام نشده، قتل عامی در زندان به راه انداخت و بیگناهانی در بند را اعدام کرد. اگر رشادت سربازان روسی، مقابل ارتش نازی را می توان از فضایل استالین دانست، جانبازی جوانان ایرانی در جنگ را هم می توان دستاورد حکومت پنداشت.

    خوشبختانه از راست و چپ و اصلاح طلب و محافظه کار، اذعان دارند که نظام از فردای فوتِ بنیانگذار منحرف شد، برخی دلیل این انحراف را آیت الله خامنه ای می دانند و بعضی هاشمی رفسنجانی، بنابراین نیازی نیست تا برای پیدا کردن اصل نظام، سالهای پس از 1368 راجستجو کنیم.

    باری، اگر آزادی، کرامت انسانی، عدالت اسلامی و هزار واژه خوشایند دیگر اصل نظام باشد، این اصلِ انتزاعی حتی لحظاتی شکل نگرفته است. مشهورین و مقبولینِ جمهوری اسلامی مانند طالقانی و منتظری و بازرگان و یزدی و موسوی و کروبی، یا اجل امانشان نداد تا بمانند و آخر تلخ قصه را ببینند و یا ماندند و به پیرانه سر، بلای عظیم دیدند. حکایت ما و اصل نظام همان است که حسن بصری، عارف نامدار گفت، وقتی از او پرسیدند مسلمانی چیست و مسلمان کیست؟

    گفت: مسلمانی در کتابهاست و مسلمانان در زیر خاک اند.

     
  28. این را حتما بخوانید

    سیاست “نظام”، جهان را هم به اتحادی بی سابقه علیه آن بسیج کرده است. “جهان علیه تهران” به هماهنگی بی سابقه ای رسیده است. حماس که راه خوددیگر کرد.دمشق که درحال فروپاشی است و حزب الله لبنان درکنار “نظام” مانده اند؛و چین و روسیه که در شطرنج پیچیده جهانی منافع خودرا می جویند تا لحظه موعود. در تمام طول سال ۹۰ حلقه محاصره وتحریم مدام به گرد ایران تنگتر شده است. حمله در سال ۹۱چندان قطعی به نظر می رسد که دیگر بحث در باره بعد از حمله آغاز شده است.

    آخرین سخنان، رویدادهای و هشدارهای سال بوی مرگ و جنگ می دهند. هنری کيسينجرمی گوید: “آمريکا بايد فرض را بر اين بگذارد که ايران در پی سلاح هسته‌ای است.” ایران اتمی، باسرعت فزاینده ای به یکی از مسائل اصلی انتخابات در راه آمریکا تبدیل می شود. جمهوریخواهان با صراحت از جنگ برای سرنگونی “حکومت آیت اله ها” سخن می گویند. آخرین تهدیدات میت رمنی که دارد به سرعت بقیه رقبا را پشت سر می گذارد بی سابقه است. اشغال سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸را در خاطرها زنده می کند ومی گوید: “امروز آمریکا و جهان به شکلی غریب با شرایطی مشابه مواجه هستند؛ با این تفاوت که این بار خطر بزرگ‌تری در کمین است. در حالی که باراک اوباما در کاخ سفید زانوی غم در بغل گرفته، همان تندروهای اسلامی در حال پیشرفت سریع به سوی ساخت مخرب‌ترین سلاح‌های تاریخ جهان هستند.به هیچ وجه نمی‌توان با بی تفاوتی از کنار این مهم عبور کرد. سه دهه است که آیت‌الله‌های حاکم بر ایران از تروریسم در سراسر جهان حمایت کرده‌اند. اگر تنها یک درس از حملات ۱۱ سپتامبر گرفته باشیم این است که تروریسم در عصر اتمی امکاناتی دهشتناک را در بر داشته، آنچنان که توانایی ایجاد هراس را در مقیاس‌هایی بسیار بزرگ دارد.از اینها گذشته، رهبران ایران به صراحت اعلام کرده‌اند که خواهان نابودی کشور اسرائیل هستند. اگر وسیله نیل به این هدف غیر انسانی را به دست آورند، خاورمیانه یک‌شبه به انبار باروت تبدیل خواهد شد. پیامدهای این وضعیت برای اسرائیل، برای دیگر هم‌پیمانان ما و برای نیروهای خودِ ما در منطقه تصورناپذیر خواهد بود.”

    نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل که برای اخطار آغاز جنگ به و اشنگتن رفته بود، بالبهای خندان و دست های پر ازقرارداد دریافت مخوف ترین سلاح ها به کشورش بر می گردد ومی گوید: “حمله به ایران؛ نه چند روز آینده، نه چند سال آینده.”

    پانه‌تا وزیر دفاع آمریکا در مصاحبه با نشریه “نشنال جورنال” تاکید می کند: “ارتش آمریکا یک طرح اضطراری خاص برای حمله نظامی علیه تاسیسات اتمی ایران آماده ساخته است.” بعدحرف هائی می زند که حتی پیش از حمله به عراق و افغانستان شنیده نشده است: “حمله نظامی آمریکا بسیار کوبنده‌تر از حمله نظامی اسرائیل علیه تاسیسات اتمی ایران خواهد بود.”

    ژنرال هربرت کارلایل، معاون ستاد فرماندهی نیروی هوایی آمریکا، در کنفرانس دفاعی “کردیت سوئیس مک الیس” روی چند دلیل “کوبنده تر” بودن حمله آمریکادست می گذارد:”در صورت برخورد نظامی با ایران از یک بمب سنگرشکن تازه به وزن ۱۳۶۰۰ کیلوگرم استفاده خواهد شد. قدرت نفوذ این بمب در لایه‌های دفاعی شگفت‌انگیز است و ما هم‌چنان روی بهبود عملکرد آن کار می‌کنیم. در صورت برخورد نظامی با سوریه و ایران، نیرو‌های آمریکا در اجرای عملیات نظامی، از تفکر تاکتیکی تازه‌ای که در وزارت دفاع از آن به عنوان “جنگ هوا دریا” یاد می‌شود، استفاده خواهند کرد.از شبکه‌های پیشرفته ارتباطی بین نیرو‌های مختلف نظامی و عملیات چندبعدی در هوا، دریا، فضا، و فضای مجازی (اینترنت) علیه خطوط دشمن استفاده خواهد شد.وجود قابلیت‌های فضایی، ظرفیت سایبری، نسل پنجم سلاح‌های هوایی و هواپیماهای جنگنده، و نیرو‌هایی که از خود جای پای اندکی بر جای می‌گذارند، نشانه عزم آمریکا برای استفاده از نوآوری‌های تسلیحاتی در یک صحنه نظامی واقعی است.”

    رضا تقی زاده ـ تحلیلگر مسائل ایران- دست به مقایسه کوچکی می زند: “قدرت تخریب تنها یک عدد از بمب های فوق، بیش از قدرت تخریب ناشی از پرتاب ۴۰ فروند موشک شهاب ۳ ایران است.”

    تنها تصویر صحنه، بهار را عزا می کند. بمب ها فرومی ریزند و گلهای سرخ ایران را شخم می زنند. سیاست ماجراجویانه “نظام” در جهنم را به روی ایران گشوده است. پاسخ جهان را با تهدیدهای توخالی می دهند که تنهاکاربردش تندتر کردن آتش جنگ است. محمود احمدی نژاد پوسیدن گزینه ها را روی میز تبلیغ می کند.دیگر به تمامی یاد آور دائی جان ناپلئون است که دارد باتفنگ خالی خدمت “انگلیسی های بی ناموس” می رسد. غضنفر رکن آبادی- ـ سفیر جمهوری اسلامی در بیروت ـ– هم در کنارش سبز می شود: “ما خود را آماده کرده ایم و هم اکنون ۱۱ هزار فروند موشک آماده شلیک به آمریکا و اسرائیل و مصالح آنها در جهان داریم.”

    لابد دیگر چون کسی برای این رجزخوانی ها تره هم خرد نمی کند، طبق معمول در دقیقه نود خبراز گشودن درهای مخفی سایت “پارچین” می دهند و نامه برای اعلام اراده از سرگیری گفت وگو می نویسند. اولی دیگر دیر شده است.کارشناسان هسته ای و تسليحاتی “موسسه علوم و امنيت بين المللی” می گويند که در عکس های ماهواره ای که از مرکز “پارچين” در ايران گرفته شده است وجود آشيانه و يا اصطلاحا اتاقک های مخصوص انفجارهای بسيار قوی را تشخيص داده اند.

    برای دومی ـ– گفت وگو-ـ “هنوز” فرصت هست.اوباما و كامرون در مقاله مشتركی در واشنگتن پست می نویسند: “هنوز زمان و فضا براي پيگيري راه حلي ديپلماتيك برای مساله هسته اي ايران وجود دارد.”

    آخرین هفته سال برای “نگاه هفته” است. تازه ترین خبرها حاکی است چهار افسر ارشد ارتش سوریه به مخالفان پیوسته اند. دیگر می توان بشار اسد را یک مرده سیاسی محسوب کرد.

    عضو اتاق بازرگانی تهران، تصویری تمام از اقتصاد کشور می دهد: “وضعیت اقتصادی این روزهای کشور تداعی کننده دهه ۶۰ است. به عبارتی هم اکنون اقتصاد ما شرایطی همچون وضعیت دوران جنگ را تجربه می‌کند، با این تفاوت که در آن زمان سیستم بانکی ما تحریم نبود و تنها منابع ارزی کشور کاهش یافته بود. اما در حال حاضر اگر ارز هم وجود داشته باشد امکان مبادله وجود ندارد.”

    و جهان در انتظار مذاکرات بهار، سلاح های مخوف را برق می اندازد و پیچ تحریم ها راسفت و سفت تر می کند.دو نماینده مجلس نمایندگان آمریکا طرحی را ارائه می کنند که بر اساس آن شرکت های بین المللی که به جمهوری اسلامی خدمات بیمه می دهند و یا معاملاتش را بیمه می کنند از دسترسی به سیستم مالی و بانکی آمریکا محروم خواهند شد. (قسمتی ازنوشته هوشنگ اسدی)

     
  29. اقا سایتت ویروسی هست و انتی ویروس اعلام خطر میکنه

     
  30. سلام آقای نوری زاد
    کلی خندیدم با این نوشته شما. واقعا همینطوراست که می گویید. روحانی روضه خوانی که سه تومان می گرفت و به غسل گنگی ها ایراد می گرفت همین که انقلاب شد کارش بالا گرفت. این یعنی : معتبرشدن گدا. که : یارب روا مدار گدا معتبرشود. گدایان روحانی ازعلم وتجربه بی بهره بودند اما درهمه جا دخالت کردند و این کشور را به گنداب تبدیل کردند. وبه قول شما بابت خطاهایشان نیزهیچ مسئولیتی نپذیرفتند.

     
  31. متاسفانه روحانیت عقل و تفکر را از مردم ربوده اند و آنها را به هر جهتی که میخواهند سوق میدهند. مردم عوام مخالفت با آنها را مخالفت با خدا و پیغمبر  میدانند و به دنبال آن محرومیت از بهشت و حوری های آن و چشیدن طعم آتش داغ و سرب آتشین.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1152 seconds.