سر تیتر خبرها

نود و یک آرزو برای سال نود و یک!

معتقدم مردمی که آرزو نداشته باشند، مردمی رنگ پریده ومحتضرند. مردمان بی آرزو، بی تپش وپوک مغزوپوک دل اند. همان مردمی که ریسمان تحرکشان را بخاطرچند روزچرک به اسم زندگی به دست جماعتی ازخدا بی خبرمی سپرند. مردمان بی آرزو، مردمانی بی فردایند. چه می گویم؟ مردمان بی آرزو مردمی  فرسوده وپیردرروز تولدشان اند وچشمشان را حجمی ازتابوت پرکرده است.

گرچه خود به این مهم نیزباوردارم که: تنگناهای امنیتیِ حاکم بریک جامعه، به مرور مردمان آن جامعه را به سمت تخیل ودوربینی های کورمی راند. ظهورعرفان های درهم پیچِ تاریخ سرزمین ما، مرهون جوّ خفقان وبی بها شدن حق که نه، بی بها شدن خون مردمان بوده است. مردم دراین فضا، بجای آنکه به واقعیت های جاری جامعه ی خویش بیندیشند، ازآنها گریزمی کنند و به دل آرزوهای کورپناه می برند. این مصیبت عظما، آنجا غمبارودلخراش است که بدانیم: آن کسانی که بیش ازسایرین براین آتش پردود پف می کرده اند وتنورش را می گداخته اند، کارگزاران دینی ای بوده اند که برای بهشت و جهنم خدا ازهمین امروزخط ونشان می کشیده اند.  

به همین دلیل، امروز درجوامع پلیسی وامنیتی ، چه درایران وچه درکره ی شمالی وچه افغانستان، ورود مردم به حوزه ی آرزوهای کور، بیش ازآنکه مرهون واقع بینی آنان باشد، محصول گریزازواقعیات رنج آوری است که به پروپای مردم پیچیده و روان آنان را می خراشد. کارکرد این آرزوها اگرهیچ نباشد الا فرارازرنج امروزوغلتیدن به فردایی که تهی ازرنج است، به صورت ظاهر خواستنی است. دربطن این گریزناگزیراما دامی به وسعت خود فریبی نهاده شده که: کارقیصربه قیصروکاردین به کلیسا واگذار. درست همان چارچوبی که قیصروکلیسا را درجای دلخواهشان می نشاند وچاقوی جراحی را به دستشان می دهد. موضوع تشریح؟ غارت مردم! باچه تمهیدی؟ آذین بستن جهل وفربه کردن جهل آن. برچه بستری؟ ترس! ترس ازچه؟ ازفردای نیامده. پس پیش به سوی ترسیم همین فردا درآرزوهایی که با واقعیتِ جاریِ جامعه هیچ نسبتی ندارند.

شاید پس ازخواندن آرزوهای من، به یک جمله، طومارآن افقی را که من برای سال نودویک سرزمینمان ایران ترسیم کرده ام درهم بپیچید وبگویید: باش تا صبح دولتت بدمد. من این طومارپیچی شما را تحمل می کنم، درعوض شما نیز به این افق ترسیمیِ من عنایت فرمایید. مخاطب من دراین نوشته، یک گوهرگمشده است. بگردید و آن را بیابید. این بگویم واز این مقدمه درگذرم که: مردمان بزرک را آرزوهایی است بزرگ. وآروزهای بزرگ، مردمانی بزرگ پدید می آورند.

آرزوهای ازیک تا نود من: آرزومی کنم سال نودویک شمسی، سال “خیزش”باشد. خیزشی نه آمیخته به عصبیت حنجره های فحاش ومعترض. ونه خیزشی که به خون و خون ریزی منجرشود. بل آرزو می کنم سال نودویک شمسی، سال خیزش “عقل” باشد. همان جواهری که متأسفانه دراین مُلک خاک می خورد. وما خود بهای واقعی اش را درسایه ی جهلی آذین یافته به حاشیه رانده ایم. شرمنده ام که بگویم: ما این روزها جهل می خوریم و جهل برمی آوریم.

منظورمن ازخیزش عقل نه به این معنی است که ما صبح یک روزکه ازخواب برمی خیزیم، ناگهان خود را به لباس عقل ملبس ببینیم. نه، مرادم از این خیزش، رسیدن مردم به این واقعیت وحقیقت مطلوبست که: عقل چیزخوبی است. همین! وبعد ازآنکه به این حقیقت دست یافتیم، حالا به دریافت و گسترش آن خیزبرداریم ودرطول سال نود ویک مقدمات این گرایش ملی را فراهم آوریم. مارا بیش ازنان، به همین عقل گرایی محتاج است. عقل که باشد، نان ازآسمان نیزفروخواهد بارید. عقل که نباشد، همان یک لقمه نان خانه ی ما به تاراج می رود وبه تلخی می گراید.

مرا دراین عقل گرایی، بیش ازآنکه مخاطب مسئولین کشورباشد، مردمان ایران است. مردمی که ترجیح می دهند نه همیشه، که هرازگاه به عقل فردی و جمعی خود مراجعه کنند. وبیش ازعقل، پایبند احساس خویش باشند. گرفتاری مردمانی که دراحساس متوقفند این است که صبح به یک نجوای عاطفی زنده باد فلان می گویند و شباهنگام به یک تشر، مرگ برهمان. خورش مردمی که با احساس آمیخت، طعم عقل زهرشان می شود. تا بپرسی چرا، دست به چوب می برند. چرا که این”چرا” دورازه ی ورود به عقل است و احساس گرایان مشتاق بسته بودنِ مدامِ این دروازه اند.  

ما را اگرعقل بود، عقلا را برمی گزیدیم. گرچه آنانی را که ازما وخویشان وهمفکران ما نباشند. راستی آیا دیدید رییس جمهوربا مجلس چه کرد؟ پای بردوسوی بام مجلس نهاد و برسرنمایندگان آنچنان بارید که مگرطنازان تاریخ به جمع آوریش حریف شوند. دیدید مجلسی که باید برج بلند عقلانیت یک ملت باشد، چه پخمه می نمود آن روز؟ مجلسِ آن روز، نماد عقل گریزی یک ملت بود. تجلی گزینشگری احساس، وطردِ عقل.

عقل که به خانه ی دل ما پای بگذارد، ازمدارس ما بجای روزمرگی، علم خواهد جوشید، وازدانشگاههای ما بجای تظاهربه عقل، فراورده های عقلانی سربرخواهند آورد، وازدستگاه قضایی ما بجای فریب وآلودن جمال عدل، انصاف وعدالت به جامعه نورمی افشاند، وحقوق مردم، خود را به زینت اجابت مزین خواهد فرمود، واززبان نمایندگان ما فهم جاری خواهد شد، وانگشت نشانه ی جامعه، فرداهای خوب را نشان ما خواهد داد.

مردمان عاقل بهنگام انتخاب، بجای جُبّه ی جهل، جادوی عقل را برخواهند کشید. انتخاب عقل، یعنی به کرسی نشاندن همه ی حاجت های بایسته. که دراین بایستگی، مفت خواری مردم و مسئولین، به یک چوب رانده می شود. وخطاکاری مردم و مسئولین، به یک قانون سپرده می گردد.

من با اطمینان می گویم: مردمان مفت خواروخطاکار، مسئولینی مفت خواروخطاکاررا برمی کشند، ومردمان  نیک خواه و درستکار، مسئولینی همانگونه. این یک جمله، انشای دانش آموزی بود درآن مقطعی که من معاون پرورشی یک مدرسه درجنوب شهربودم: مردمان دزد، به مسئولان دزد محتاجند ومردمان درستکار، به مسئولان درستکار.

مردمان که عاقل باشند، فضا برای جهالت و فریب تنگ می شود. پول نفت، درپس پستوهای فریب، دست به دست نمی شود. وداستان دانه درشتی و ریزدانگی، به تفسیرصریح قانون معنا می گیرد. مسئولان بی حضورمردم، سنگی برسنگی نمی نهند. وسنگی نیز ازبنای اعتماد مردم برنمی دارند.

مردمان عاقل، جامعه ای عاقل برمی آورند. جامعه ای که بخت واقبال خود را به حجاب و بی حجابی بانوان بند نمی کند. وشورجوانی را به اسم گناه ازجوانان جامعه دریغ نمی کند. وبقای خود را در نابودی وانزوای سایرنحله های فکری واجتماعی نمی بیند. درکنارسفره ای اگرکه عقل باشد، نان سنگگ، طعمی از طعام بهشت می گیرد، واگر نباشد، انباشت نادرترین خوردنیهای زمینی درآن سفره، تلخ وگس می نماید.

حاکمان درستکاریک جامعه، به عقل مردمان بها می دهند و حاکمان نابکار، به جهلشان. حاکمان درستکار، ازعقل نردبانی برای برآمدن وبرشدن می سازند، وحاکمان نابکار، ازجهل دخمه ای برای غارت و انجماد. باجولان عقل، مردم را می توان به درخشیدن فراخواند و با جولان جهل به فروکشیدن. حتی با جولان جهل می شود مردمانی را به تقاص پاره شدن یک عکس امام ازخانه ها بدرآورد و به خیابانها ریخت وازدهانشان مرگ براین وزنده باد فلان برآورد، وفردای همان روزبا ریختن خون عده ای معترض، درخانه ها نگاهشان داشت و”خون شان پای خودشان” را درمحفظه ی منطق و فهمشان جای داد.

مردمان جاهل، با یک بلندگوی مرکزی به چپ وراست می خزند. با صدای همان بلندگوی مرکزی، می نشینند و برمی خیزند. می خندند وگریه می کنند. فحش می دهند و به یک اشاره دست به چوب وچماق می برند. می زنند و می کشند. وبا تعجب، دستهایی را می بینند که به جیبشان فرومی رود اما درهمه ی این احوال یک”چرا” نمی پرسند. چرا؟ به این دلیل که چراهایشان پیش ازاین پاسخ داده شده: کمال شما دراطاعت محض است. بی چون وچرا. خدا اینگونه می خواهد. مگربهشت نمی خواهید؟

اگر به عقل جمعی یک جامعه بها داده شود، بی ریشگانِ جهل پرور، به مدارج عالی ورود نمی کنند، بعکس جامعه ای که جهل اگردراو بجنبد، بی ریشگان زیرک جهل پرور، خدا را نیزخرج مطامع خود می کنند. خروجی یک جامعه ی عقل گرا، نخبگی و فرزانگی و رشد و تکاپو و تولید است و خروجی یک جامعه ی جهل گرا، پخش دعای کمیل از پنج شبکه ی تلویزیونی و چندین شبکه ی رادیویی همزمان. والبته، درهمان حین پخش دعای کمیل های همزمان، دیلم به زیرخانه ی دانشمندان وعلمای معترض بردن.

یک جامعه ی عقل گرا، به رشد مردمان با رواج رسانه های فهیمانه ی جمعی بها می دهد، ویک جامعه ی جهل گرا، تا می تواند راه را بر رواج عقل وفهم می بندد. ظهورسانسوردریک جامعه ی جهل گرا، عین هوشمندی تلقی می شود و دریک جامعه ی عقل گرا: فاجعه! بله، این است تفاوت عقل وجهل. یکی هوشمندی را درسانسورمی بیند ودیگری فاجعه را درآن!

یک جامعه ی عقل گرا ازبیان خطاهای خویش شرم نمی کند وبا پوزشخواهی ازمردم، راه را بررواج هرچه بیشترخطا می بندد. یک جامعه ی جهل گرا اما، به ضرب شعارهای پوک برنکبت های خود سرپوش می نهد. می پرسی چرا زندان؟ چرا دادگاههای غیرعلنی واحکام ازپیش مشخص؟ چرا بیکاری؟ چرا اعتیاد؟ چرا بی تربیتی گسترده؟ چرا دزدی؟ چرا مصرف؟ چرا دروغ؟ چرا تزویر؟ چرا بی ادبی و لودگی؟ چرا بی کیاستی وبی تدبیری؟ می گوید: انرژی هسته ای. می گوید: ماهواره ی امید. می گوید: سلول های بنیادین. می گوید: آمار. کدام آمار؟ همان که خود ما اعلامش می کنیم.

می پرسیم: چه شد انرژی هسته ای؟ چه شد تولید برق ازنیروگاه هسته ای بوشهر؟ می گوید: به تولید برقش چکارداری؟ به چهاربرابرپولی که بابت این نیروگاهِ ازرده خارج داده ایم چکارداری؟ به این که با مدیریت همان روس های زیرک، به جان سیستم های نیروگاه ویروس افتاده و ازکارشان انداخته چکاردارید؟ به این کارداشته باشید که ما مقابل چشم ابرقدرتهایی که نمی خواستند ما به دانش هسته ای دست پیدا کنیم و پیدا کردیم بیندیشید. خوب اندیشیدیم. بعدش چه؟ بعدش دیگر به خود ما مربوط است. واینجا همان جایی است که جهل تاب پاسخگویی ندارد و دست به چوب می برد. که جهل اخیراً به شوکروماشین آب پاش نیز مجهزشده است. برای مقابله با که؟ با کسانی که تنها می پرسند: چرا؟ وجهل، می زند و می کشد وزندانی می کند که: نپرس!

رواج جهل، مردمانی مصرف کننده و تنبل و تن پرور وخوشگذران و اهل بخوروبنوش و دروغگو و اهل رشوه وزد وبند تربیت می کند. چرا که مردم به بالادستی هایی که همینگونه اند نگاه می کنند. این مردم، به هیچ نظمی منظم نمی شوند وبه هیچ قاعده ای تن نمی سپرند. مردمی که با خسارت زدن به اخلاق جامعه، از بالادستی ها انتقام می گیرند.

رواج جهل “خاوریِ” بانک ملی را جلوی چشم وزارت اطلاعات زیرک ما واز همین فرودگاه امام خمینی خودمان فراری می دهد تا بخش وسیعی ازپرسش ها درباره ی آن دزدی کلان بی پاسخ بماند. رواج عقل اما زمینه را برای دزدی های ریزودرشت می بندد. وزمینه را برای رواج درستی مهیا می کند. اگر گفتید چگونه؟ با بکارگرفتن پاکانِ عاقل. وحال آنکه جاهلان ناپاک، با بکارگرفتن هم طیفان خود، وهمزمان با شعارهایی که از پاکی برزبان می آورند، راه را برغارت خود وهمان هم طیفان خود می گشایند. کارکرد آن شعارهای تمام نشدنی، پروارکردن جهل مردمان است وبس. وگرنه، درنظام فکری و ایمانی ما کدام شعاردهنده است که پیش از دیگران مخاطب اصلی همان شعارها نباشد؟ چه تعداد امام جمعه را می شناسیم که پیش از آغاز سخن نگفته باشند: خودم را وشما را به تقوای الهی دعوت می کنم؟

بخشی ازمردم ما رُک بگویم اگر بی تربیت ودزد و رشوه گرا و ابن الوقت و اهل زد وبندند، تربیت شده ی بالادستی هایند. برای این جماعت ازمردم، حضورآن بالادستی ها برسرمسندها، مثل اکسیژن ضروری است. این دو، ازهم تغذیه می کنند. واین، همان جریان جهل درزیروبالای جامعه ای است که بردیوارمدارس خود می نویسد: “دانش، ستون روح است- امام باقر(ع)”

اگردراین جامعه، سخن عقل شنوده نمی شود، ومردم سربکارخود دارند و دزدان سربکارخود، رازش همان ارتزاق دوجانبه ای است که رواج جهل سخت بدان محتاج است. من آرزو می کنم سال نود ویک، سال رواج عقل باشد. می دانم این آرزو، به این سادگی ها محقق نمی شود. چرا که زدودن جهلی که اسلحه به کمربسته و برعرض وطول مناسبات مالی ما اشراف دارد، جز به نفس تنگی او نمی انجامد. این نفس تنگی همان است که دربرابرتحقق این آرزو سخت مقاومت خواهد کرد و با رواج هرچه بیشترجهل، راه گشایش خود را هموارتر خواهد ساخت.

دیروزبه کامله مردی برخوردم که زباله ی مغازه اش را به جوی آب می ریخت. به او گفتم: آقای محترم، شما بظاهرخود را ازشراین زباله رها می کنید اما کمی پایین تر، مغازه داردیگری را گرفتارآن می کنید. سخن من نه تنها دراواثرنکرد، بلکه اخم او را درهم بُرد و فحشی نثارباعث وبانی فلان معضلی فرمود که هیچ ربطی به زباله و جوی آب نداشت. کارنادرست این کامله مرد، تا کاری که رییس جمهوربا مجلس کرد و پخمگی جمع کثیری ازنمایندگان را برای هزارمین باربه نمایش گذارد، ازیک جنس است. همان رواج جهل. با این مردم و با این مسند نشینان، انتظار تحول درزیروبالای جامعه، یک آرزوی کورِ بی پشتوانه است. تنها راه مقابله با این جهلِ خیمه خوابانده، رواج عقل وجانبداری ازعقلانیت است. چرا؟ چون معضل جامعه ی ما بیش ازآنکه به نبود پول وسرمایه وواردات بی سرانجام ازچین وفرش شدن درزیرپای روسیه ودشمنی های تمام نشدنی آمریکا و اسراییل مربوط باشد، به فربگی جهل درمیان ما مربوط است. روفتن این جهل دامن گسترده، جز با راه گشودن برعقل وعقلانیت ممکن نیست. واین، به یک عزم ملی محتاج است. عزم ملی نیز به یک حرکت ناگهانی وهمگانی موکول نیست. می شود از هرگوشه ی این سرزمین ستمدیده شروع کرد و نهایتاً به یکدستی ملی انجامید.

آرزو می کنم درسال نود ویک، مسند نشینان ما، هرکه هستند، به این بیاندیشند که : با هرکاری که کرده اند و با هرچه که ازمردم برداشته اند وباهرچه که برجامعه افزوده اند، رفتنی اند. وبدانند: آنکه ماندنی است، درستکاری برآمده از فهم است. واین ماندگاری ممکن نیست مگر با رواج عقل. عقلی که درست درلحظه ی تحویل سال، به این می اندیشد که: جماعتی از مردان و زنان ما بی دلیل درزندان اند. زندانی که حقدها و حسدها و خودبزرگ بینی ها ومنفعت طلبی های ما برآورده و خداوکیلی هیچ ربطی به تیزهوشی ما و بصیرت ما و خدا باوری ما ندارد.

آرزو می کنم سال نود ویک، سال رهایی و آزادی باشد. رهایی از قید وبندهای بی دلیل دینی، وآزادی عاقلانه ای که دراو همه حتی لامذهبان ایران احساس امنیت کنند وبه شوق آبادانی سرمین شان ازهرکجا به سمت سازندگی ایران عزیز شتاب فرمایند.

آرزومی کنم سال نود ویک، سال فروکشیدن نگرانی های جهانیِ ما باشد. این که نکند آمریکایی ها و اسراییلی ها ودیگرماجراجویان جهانی دست به دست هم بدهند و به بهانه هایی که ما برای آنان آراسته ایم، برسرما بلا ببارند. من می گویم: نیروگاهی که آن همه پول ازما به جیب روسها ریخته واکنون توان روشن کردن یک لامپ را هم ندارد، شاید به این درد بخورد که اسرائیلی ها را برسرشوق آورد تا یک بمبی برسرش بیفکنند. این بمب دوفایده دارد. هم ما را از شرّاین نیروگاه فشل وروی دست مانده رها می کند و هم اسرائیل را باردیگردرسیبل دشمنی ما قرارمی دهد. مگرهمین اسراییلی ها چند تا بمب برسرتأسیسات هسته ای صدام نریختند و خیال او را با همین دوفایده راحت نکردند؟

آرزومی کنم سال نود ویک، سال همدلی همه ی ایرانیان باشد. وداستان خودی و ناخودی ازمیان برچیده شود. جوری که ما با نگاه به صورت هم، به هم لبخند بزنیم. نه این که ازهم روبگردانیم. آرزو می کنم سال نود ویک، سال آشتی ملی باشد. ای خدا ما آیا لیاقت آشتی نداریم؟ با این همه توصیه هایی که تو برای آشتی رو به ما فرموده ای؟

آرزومی کنم سال نود ویک، سال شرح صدرعلما ومراجع دینی ما باشد. وآنان، درتفکیک فکری مردم، ازخود خدا کمی عقب بنشینند و مثل خود خدا مردم را “عیال الله ” بدانند وغم مردم را بخورند. آیا می شود درسال نود ویک بشنویم: مرجعی ازمراجع ما، ازسنیان وکلیمیان ومسیحیان وزردشتیان ودرویشان وبهاییان وکمونیست های کشورمان بخاطرآسیب های این سالهای پس ازانقلاب پوزش خواهی کند وبه آنان بگوید: به پیروبه پیغمبر این تنگناهایی که ما بر شما فروباریدیم هیچ ربطی به اسلام و مسلمانی نداشته وندارد؟

آرزومی کنم سال نود ویک، سال اقبال ایرانیان درمجامع داخلی وجهانی باشد. سالی که نام ایران وایرانی احترام دیگران را برانگیزد و برخلاف این سالها تا هرکجا نام تندی و تنش و جاسوسی و ترور به میان می آید، نام ایران و ایرانی متبادر نگردد.

آرزومی کنم سال نود ویک، سال لبخند و شادمانی باشد. سالی که لباس شخصی های ما بجای چوب چماق و باتوم برقی به هموطنان خود گل محمدی هدیه بدهند و دستگاه قضایی ما بالاخره داستان کوی دانشگاه را یکسره کند و یقه ی خاطیان را بگیرد و به مردم بگوید: این خاطیان. اگر می توانید ببخشاییدشان.

آرزومی کنم درلحظه های تحویل سال، زندانیان سیاسی ما درکنارخانواده های خویش باشند. با نامه ای که رسماً ازآنان دلجویی شده. به خداوندی خدا “بصیرت” این است.

آرزوی نود ویکمین من: این که “دوستان” وزارت اطلاعات وسپاه، وسایل کاری ما زندانیان سیاسی را که ازسالها پیش برداشته وبرده اند، به ما بازبگردانند. بخداوندی خدا برداشتن وپس ندادن این وسایل طبق قانون و شرع “حرام” وجرم است وما نمی خواهیم دست دوستان ما به حرام آلوده باشد.

محمد نوری زاد  

بیست وششم اسفندماه سال نود 

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

46 نظر

  1. جناب آقای دکتر نوری زاد، سال نو مبارک و امیدوارم همچنان پر انرژی باشید. لطفاً نظرات خود را در خصوص متنی که در بالا در مورد سید احمد آمده اعلام فرمایید، ایا اینها درست است؟ آیا واقعاً سید احمد را همین ها کشتند؟ متشکرم

     
  2. شما اقای خاتمی را که با به زیر کشیدن عفت زنان و اسلام بود قبول دارید .کسی که در کشور های دیگر با زنان دست می داد. من نمی گویم دولت فعلی خوب است اما از دولت خاتمی خیلی بهتر است البته دولت فعلی اشکالات زیادی دارد اما هر چه هست از دولت خاتمی بهتر است.وزیر فرهنگ و ارشادش را نگاه کنید می گوید اام زان وجود ندارد. وووو…
    آیا این دولت با این هه تباهی را قبول داشتید؟ موسوی که اوباما از او خوب می گوید

     
  3. ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
    وجه می می‌خواهم و مطرب که می‌گوید رسید
    شاهدان در جلوه و من شرمـسار کیسـه‌ام
    بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید
    قحـط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت
    باده و گـل از بـهای خرقـه می‌باید خرید
    گوییا خواهد گشود از دولتـم کاری کـه دوش
    مـن هـمی‌کردم دعا و صبح صادق می‌دمید
    با لـبی و صد هزاران خنده آمد گـل بـه باغ
    از کریمی گوییا در گوشـه‌ای بویی شـنید
    دامـنی گر چاک شد در عالم رندی چـه باک
    جامـه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید
    این لـطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفـت
    وین تـطاول کز سر زلف تو من دیدم کـه دید
    عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشـق
    گوشـه گیران را ز آسایش طـمـع باید برید
    تیر عاشـق کـش ندانم بر دل حافظ کـه زد
    این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چـکید
    مرا عهدیست با جانان کـه تا جان در بدن دارم
    هواداران کویش را چو جان خویشـتـن دارم
    صـفای خـلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
    فروغ چـشـم و نور دل از آن ماه ختـن دارم
    بـه کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصـل
    چـه فـکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
    مرا در خانه سروی هسـت کاندر سایه قدش
    فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمـن دارم
    گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
    بحـمد الـلـه و المنه بتی لشکرشکن دارم
    سزد کز خاتـم لعلش زنـم لاف سـلیمانی
    چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
    الا ای پیر فرزانـه مکـن عیبـم ز میخانـه
    کـه من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
    خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نـه
    که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
    چو در گـلزار اقبالـش خرامانم بحمدالـلـه
    نـه میل لاله و نسرین نه برگ نسـترن دارم
    به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
    چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

    منـم که گوشه میخانه خانقاه من است
    دعای پیر مغان ورد صبحگاه مـن اسـت
    گرم ترانـه چنگ صبوح نیست چـه باک
    نوای من به سحر آه عذرخواه من اسـت
    ز پادشاه و گدا فارغـم بـحـمدالـلـه
    گدای خاک در دوست پادشاه من اسـت
    غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
    جز این خیال ندارم خدا گواه مـن اسـت
    مـگر بـه تیغ اجل خیمه برکنـم ور نی
    رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
    از آن زمان که بر این آستان نـهادم روی
    فراز مسند خورشید تکیه گاه من اسـت
    گـناه اگر چـه نـبود اختیار ما حافـظ
    تو در طریق ادب باش و گو گناه من است

     
  4. علی اکبر ابراهیمی

    جناب آقای نوری زاد, با سلام. خواهشمندم نسخه ویرایش شده متن آقای علی اکبر ابراهیمی را که دیروز به اینجا فرستاده شده, در همینجا منتشر فرمایید. با تشکر. خوشحالم از اینکه آزاد بودن شما خاصیت دارد. خوشحالم که با سرکوب کنندگان جنبش سبز در سال 88 همدست و شریک جرم نمی شوید. خوشحالم که بخاطر طمع نمایندگی جنبش سبز و یا بخاطر شرم یا ترس از عیب و ایرادات درونی خودتان دست به سانسور اکبر نمی زنید. خیلی ممنون. امضا: نخاله (ملقب به آخاله).

     
  5. سلام جناب اقای نوری زاد
    عید شما مبارک افرین برشما وسایر مبارزان خستگی ناپذیر

     
  6. جناب نوریزاد درود بر شما . آنگاه که همه در کنار خانواده در پای سفره هفت سین نشسته بودند شما در جلو زندان اوین سفره هفت سین گسترده بودید از دیدن آن تصویر زیبا به فهم و شعورتان آفرین گفتم و بر جهل و نادانی خود گریستم. موفق و پایدار باشید.

     
  7. خانم ابراهیمی کاش می توانستی بفهمی سلول انفرادی یعنی چه , کاش می توانستی بفهمی مورد تجاوز قرار گرفتن یعنی چه , کاش میفهمیدی تن فروشی برای لقمه ای نان یعنی چه. کاش …….. و بعد انتقاد می کردی .

     
  8. لطفن از ادمین سایت بخواهید رسیدگی کنند
    The requested object at the URL:

    http://nurizad.info/?p=19087

    Threat detected:

    object infected Trojan.JS.Redirector.ux

     
  9. با عرض سلام می خواستم از شما سوال کنم چطور پدران و مائرانی که سواد نداشتند یا کم سواد بودند فرزندانی شجاع و با وجدان تربیت کردند که با دانستن گوشه ای از جنایات شاه بپا خواستند و انقلاب کردند ولی نسلی که پدر و مادرهاش تحصبل کرده داشت نسلی را تربیت کرده که هر چه از جنایات این حکومت می فهمد یا تجربه می کند باز نشسته و به روی خود نمی اورد .

     
  10. توجه – توجه – مهـــــــــــم
    با سلام مجدد ..دکتر عزیز قبلا نیز خدمتان عرض شد که:
    مدتی است به محض ورود به سایت شما توسط
    nod32-smart security
    پیغامی مبنی بر
    JS/Redirector NIL Trojan
    دریافت میشود.
    اما هنوز در پنجم فروردین 91 این معضل وجود دارد.
    لطفا تا این ترژان کار دست خلق الله نداده اقدام عاجل بفرمائید.. این فقط مختص سایت شماست
    ……………………….
    سلام و تشکر
    سعی می کنیم این معضل را برطرف کنیم
    .

     
  11. جناب آقای نوری زاد!
    اولا عیدتان مبارک دوما شماکه یک فرد معمولی ازجامعه شهروندان هستید وهیچ سمت مهم دولتی و…ندارید، پاسخ میل ها ونوشته های مارانمی دهید. چطور انتظاردارید رهبر یک ملت _ چه به حق چه به نا حق_ پاسخ نامه های شما رابدهد؟ نکند شما هم هیچی نشده غرور گرفته اتان وبقیه آدمها را آدم حساب نمیکند؟

    ……………………………..

    سلام بهمن گرامی
    مردمی که به غرور مبتلا شوند با سربه زمین گرم جهالت خواهند خورد. ومن آرزو می کنم که به این آفت دچارنشوم. مدتی (شاید دوماه) ازحمله ی شبانه روزی به سایت می گذرد. دراین مدت من هیچ تسلطی براین سایت نداشته ام. اخیرا فضا برای صحبت با دوستانی چون شما گشوده شده است. ومی بینم باز دوستان خبراز ویروسی بودن سایت می کنند. مباد این که با شما غرور بورزم. من کی ام مگر؟ خاک پای شمایان.

    با احترام: نوری زاد

    .

     
  12. ازحمید معافی

    معمای هفده ساله حذف سید احمد خمینی

    حمید مافی

    جرس: انقلاب ۵۷ ایران و وقایع پس از آن مصداق عینی این جمله است که انقلاب فرزندان خود را می‌خورد. با این تفاوت که در ایران، انقلاب نه تنها فرزندان خود که فرزندان فرزندان انقلاب را نیز می‌بلعد.

    قتل و کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰، پاکسازی حکومت از نیروهای دخیل در انقلاب که نگاهی انتقادی به برخی از مسائل داشتند و قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰ تنها بخشی از پروژه حذف در سال‌های بعد از انقلاب بود. در این میان اگر چه کشتارهای دهه ۶۰ و حذف منتقدین از ساختار حکومت، به خاطر فضای غالب در آن سال‌ها چندان به چشم نیامد، اما قتل‌های زنجیره‌ای دگر اندیشان در سالهای پایانی دهه ۷۰ خورشیدی، نه تنها پنهان نماند بلکه گره از معماهای بسیاری در ایران گشود.

    هنگامی که دولت خاتمی در اطلاعیه‌ای، قتل روشنفکران و فعالان سیاسی دگر اندیش را متوجه وزارت اطلاعات کرد، عمادالدین باقی که از روزنامه نگاران پیگیر قتل‌های زنجیره‌ای بود، در جمع دانشجویان دانشگاه اصفهان، اعلام کرد: عوامل قتل‌های زنجیره‌ای به کشتن سید احمد خمینی هم اعتراف کرده‌اند. اگر چه این اظهارات بلافاصله از سوی، نیازی، رئیس دادگاه نیروی‌های مسلح تکذیب شد، اما سید حسن خمینی، فرزند سید احمد، در نامه‌ای به عماد الدین باقی، این اظهارات را تائید کرد.

    چند سال پس از آن واقعه، انتشار یک برگ از بازجویی‌های سعید امامی نشان می‌داد که گفته‌های باقی، مستند بوده است. متهم شماره یک قتل‌های زنجیره‌ای که در زندان با داروی نظافت، خودکشی کرد، در پاسخ به سوال دادگاه در باره اینکه از چه کسی حکم قتل داریوش و پروانه فروهر را دریافت کرده‌اند، با نام بردن از مصباح یزدی، محسنی اژه‌ای، خوشوقت و فلاحیان گفته است: «وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت می‌کند. آنرا ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیت‌الله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژه‌ای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا» حاج آقا خوشوقت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت می‌کنند، رحم کرد.»

    نقش‌های دوگانه سید احمد خمینی

    از سید احمد خمینی به عنوان نزدیک‌ترین فرد به آیت الله خمینی نام برده می‌شود. حتی گفته می‌شود او در برخی از امور به جای پدر تصمیم گرفته و نامه نوشته است. اگر چه برخی از نزدیکان به بیت آیت الله خمینی در سال‌های گذشته تلاش کرده‌اند تا سید احمد خمینی را به عنوان یک نیروی نزدیک به محذوفان انقلاب در سال‌های بعد جلوه دهند اما انتشار جزوه انتقاد از خود که مجموعه پرسش و پاسخ‌های سعید منتظری با آیت الله منتظری است، بخشی از نقش سید احمد در سال‌های بعد از انقلاب را نمایان کرده است.

    آیت الله منتظری در پاسخ به سوالی در باره نقش اسداله لاجوردی و دستگاه قضایی در خشونت‌های دهه نخست انقلاب می‌گوید: «امام در صدد برکناری آقای لاجوردی بودند، که ناگهان حاج احمد آقا با گریه و ناراحتی به امام می‌گوید که اگر آقای لاجوردی بروند، منافقین دوباره جان می‌گیرند و تجدید نیرو می‌کنند…. احمد آقا به این ترتیب امام را از عزل لاجوردی منصرف می‌کند…. این مورد و موارد دیگر به خوبی نشان می‌دهد که آقای لاجوردی تحت امر بیت امام و احمد آقا بوده است…» (انتقاد از خود، پرسش ششم ۹۲و ۹۳)

    آیت الله منتظری در بخش دیگری از این پرسش و پاسخ به سانسور گزارش آقای فهیم که به عنوان نماینده امام در اوین مسوول تهیه گزارش بوده اشاره می‌کند و می‌نویسد: جریان‌های حاکم بر اوین با احمد آقا مرتبط بودند… (همان صفحه ۹۵)

    سید احمد خمینی آن گونه که نامه انتشار یافته او در سال‌های گذشته نشان می‌دهد، در حذف آیت الله منتظری هم نقش پر رنگی داشته است. تفاوت دو نامه آیت الله خمینی به آیت الله منتظری ، سبب بروز این شایعه شد که نامه دوم از کانال سید احمد منتشر شده است.

    او همچنین نسبت به عملکرد نهضت آزادی و جبهه ملی نیز انتقادهایی داشت و آن‌ها را علنی کرد. به باور او، نهضت آزادی به دنبال کاستن از اعتماد مردم به آیت الله خمینی بوده است. علیرغم اینکه به باور همگان اعضای نهضت آزادی ایران از دیندار‌ترین افراد بودند؛ سید احمد خمینی آن‌ها را افراد بی‌دینی که در قالب دینداری به اسلام ضربه می‌زنند، توصیف کرده بود.

    چند سال پس از درگذشت سید احمد خمینی، خبرگزاری فارس با انتشار مطلبی تحت عنوان، رنجنامه سید احمد خطاب به آقای منتظری، بخشی از اعتراض‌های فرزند آیت الله خمینی به قائم مقام رهبری را افشاء کرد. در بخشی از این متن، از آیت الله منتظری به عنوان فردی گرفتار آمده در چنگال نهضت آزادی و منافقین یاد شده که امام دیگر تحمل کارهای او را نداشته است.

    با این حال، سید احمد خمینی پس از درگذشت آیت الله خمینی، هیچ‌گاه به دیدار آیت الله منتظری که خود نوشته بود، روزگاری از مریدان او بوده است، نرفت و فرصت این را نیافت تا در سال‌های بعد که روزگار آیت الله از سوی حکومت سخت‌تر شد، نشان دهد که تا چه حد به گفته‌های خود پایبند است و یا راه تجدید نظر در پیش می‌گیرد.

    مرگ مشکوک

    هفته نامه امید، در آخرین شماره انتشار خود در سال ۷۳، متن سخنرانی از سید احمد خمینی منتشر کرد که بخش‌های زیادی از آن انتقاد از وضعیت موجود در کشور بود. او گفته بود: الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تاسیس شده‌اند، مشکلات مدیریتی و مسایل خود را به گردن رژیم گذشته می‌اندازند و ندانم کاری‌های خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت می‌دانند. ایضا بعضی‌ها همه نقاط ضعف و بی‌کفایتی خود را با هیاهو به گردن استکبار جهانی و آمریکا انداخته و از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کنند. ……. مشکلات و مسایل ما به کارشکنی آمریکا و ضدیت صهیونیست‌ها برمی گردد شکی نیست اما گسترش فساد اداری و رشوه خواری در ادارات و موسسات دولتی به خودمان بر می‌گردد. اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت توسط خودمان بوده است.

    امید جوان به نقل از سید احمد خمینی نوشت: آیا آمریکا به ما گفت که دور دنیا راه بیفتیم و از هر کشور و دولتی که سر راه‌مان بود چند صد میلیون و چندین میلیارد دلار وام بگیریم و مملکت را زیر بار استقراض خارجی ببریم؟ … یک مدت ایام ماه عسل بود، آقایان از دردسر جنگ فراغت یافته و پول‌های موجود را هزینه می‌کردند. دوستان انقلاب و نظام مرتبا حرص می‌خوردند و مضرات دریافت وام‌های سنگین خارجی را گوشزد می‌کردند اما آقایان در مصاحبه‌های خود دریافت هرگونه وجهی را از کشورهای خارجی تکذیب کرده و با قاطعیت می‌گفتند ما هیچگونه بدهی خارجی نداریم.

    چند روز پس از انتشار این سخنرانی، ناگهان خبر رسید، سید احمد خمینی در گذشته است. همین متن کافی بود تا گمانه زنی‌ها در باره علت مرگ مشکوک فرزند رهبر انقلاب آغاز شود. اگر چه منابع دولتی علت مرگ او را سکته قلبی اعلام کردند، اما عمادالدین باقی، چند سال بعد، مدعی شد که او نیز قربانی قتل‌های زنجیره‌ای شده است. دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک سیداحمد خمینی نیز در ۱۰ دی ۱۳۷۷ در تهران و در منزل مسکونی‌اش کشته شد تا گره‌های کور این پرونده بیشتر شود.

    خاطرات انتشار نیافته در حکم جعبه سیاه

    خرداد ماه سال گذشته، هنگامی که سخنرانی سید حسن خمینی در سالروز درگذشت آیت الله خمینی ناتمام ماند، مهدی کروبی در نامه‌ای به سید حسن خمینی، وعده داد تا در باره جفایی که بر پدرش رفته است، افشاگری کند. او خطاب به فرزند سید احمد، نوشت: امروز مروج و مفسر خط امام کسانی شده‌اند که در برابر امام صف بندی کرده بودند و یاور شرکاء در قتل‌های زنجیره‌ای بودند.

    مهدی کروبی که ارتباط نزدیکی با سید احمد خمینی داشته است، اعلام کرد که وصیت نامه سید احمد، به طور کامل منتشر نشده و هشدار داد: چنانچه نیروهای خبیث پشت پرده از تکرار این گستاخی‌ها پرهیز و خودداری نکنند، جفا‌ها، ستم‌ها و فشارهایی را که به مرحوم حاج سید احمد آقا وارد کردند همچنین افراد و اشخاصی که برای تحقیر و توهین به فرزندان آن عزیز سفر کرده وصیت دست کاری شده منتشر می‌کنند از حوادثی که بر او رفت برای ملت شریف ایران و همچنین آیندگان روشنگری خواهیم کرد تا عدم صداقت آن‌ها برای مردم ثابت شده و بیشتر بدانند که برای آقایان همه چیز ابزاری است.

    حال ۱۷ سال از درگذشت سید احمد خمینی گذشته است و نسل اول انقلابیون، حضور کمرنگی در قدرت دارند. هاشمی رفسنجانی تنها بازمانده نخستین تیم مدیریتی پس از انقلاب است که حضورش در قدرت به صورت کنترل شده ادامه دارد و نیروهایی که به خط امام یا چپ اسلامی شهره بودند، از بدنه مدیریتی جمهوری اسلامی حذف شده‌اند.

    آن گونه که مهدی کروبی خرداد سال قبل نوشته بود، این حذف به دست نیروهایی صورت گرفته که در حذف سید احمد خمینی نیز دست داشته‌اند. حال نه سید احمد خمینی هست تا پرده از خاطرات آن روز‌ها بردارد و بخش دیگری از زوایای پنهان قدرت در جمهوری اسلامی را روشن کند و نه اراده‌ای از سوی دستگاه حکومتی برای روشن‌تر شدن ابعاد پنهان مرگ سید احمد خمینی وجود دارد. اما شاید انتشار بخش‌های منتشر نشده‌ای از وصیت نامه او که مهدی کروبی گفته است زیر فشار حاکمیت، اجازه انتشار نیافته است، بتواند گره از معمای ۱۷ ساله بگشاید.

     
  13. 13910101 اکبر

    من روز سه شنبه یکم فروردین 1391 مصادف با 20 مارس (دیروز), ساعت 8 شب فیلم قلاده های طلا را دیدم.
    واقعیتی که من بعنوان یک ناظر فعال و پیگیر طی سه سال اخیر مشاهده کردم یک چیز بود و آنچه که در فیلم به نمایش گذاشته بودند بک چیز دیگری بود. هم واقعیت قلب شده بود و هم ابهامات و سوالات بی پاسخ زیادی در خود چهار چوب تصنعی فیلم بود. همچون اینکه اگر رفسنجانی و پسرانش جرمی داشته اند چرا ملت بی گناه باید بجای عناصر رژیم قربانی می شدند و چرا رفسنجانی باز هم رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام شد؟
    روز بعد از انتخابات 22 خرداد سال 88 من با جمعی از دانشجویان از میدان انقلاب همراه شدم که از سمت کارگر به بالا رفتند و به خیابان فاطمی رسیدند. در طول راه بطور جسته گریخته مورد ضرب و شتم شدید بسیجیان قرار گرفتند و وقتی به نزدیک میدن فاطمی رسیدند گارد ویژه نیروی انتظامی بیرحمانه به آنها حمله کرد و یک خبرنگار خارجی که فرصتی می جست تا محترمانه به دویدن و فرار ادامه دهد را هم انداخته بودند توی جوب و داشتند با لگد می زدند.
    چیزی به نام تردید یا تامل و منتظر ماندن یگان ویژه نیروی انتظامی برای دریافت دستور وجود نداشت و آنجه که در فیلم در اینمورد گفته می شود دروغ است.
    بسیج هم کنار کشیده بود و می گفت: “نیروی انتظامی, تشکر, تشکر.” گزارشهایی هم که از برخی مردم دریافت می کردم حاکی از آن بود که هم لباس شخصی های بسیج و اطلاعات و هم گاردی های نیروی انتظامی در همان ساعات اول پس از انتخابات و روزهای قبل از 25 خرداد با اطمینانی که حاکی از برنامه ریزی قبلی بود به تخریب اموال عمومی و ایجاد رعب و وحشت برای مردم پرداختند. و از تلویزیون نشان دادند و گفتند که کار, کار سبزها بوده. راهپیمایی سکوت 25 خرداد, معجزه ای بود که سناریوی خشونت حکوت را خنثی و تعطیل کرد. //// راهپیمایی سکوت تا روز بعد از نماز جمعه خامنه ای ادامه داشت. که سر آن چهار راه بعد از انقلاب که سید جمال الدبن اسد آبادی و یا جمالزاده نام دارد با شلیک تیرهای هوایی , راهپیمایی سکوت پراکنده شد و در خیابانهای اطراف منتهی به آزادی بطور وحشتناکی سرکوب شد. آن روز چند مورد مجروح تیر جنگی در مسیر را من خودم شخصا دیدم.
    13910101 اکبر:
    عوامل اصلی فیلم قلاده های طلا, چه در روز دوازدهم اسفند 90 رای داده باشند و چه رای نداده باشند از جانب 13910101 اکبر مورد تهدید قرر دارند. من به آنها و نوامیس از ایشان برائت نجسته شان توصیه می کنم هر چه سریعتر به حساب بانکی من که هنوز هم تاسیس نشده است پول واریز کنند تا شاید شانسشان برای فرار از تهدیداتی که از جانب 13910101 اکبر متوجه ایشان است, افزایش یابد.

     
  14. 13901212 اکبر

    ای ملت بزرگ و بزرگوار ایران,
    به اطلاع شما می رسانم که من (علی اکبر ابراهیمی) بعنوان یک قطره از امواج سبز سال 88 خیابانهای ایران, بخشهای عمده ای از جوانی, انرژی, ظرفیتها, فرصتها و نیروهای شخص خودم طی سالها و دهه های گذشته را بطور اتوماتیک و غیر قابل بازگشتی به کار برده ام که یک روزی در همین نزدیکی ها همه رای دهندگان انتخابات 12 اسفند سال 1390 به پاسخگویی در مقابل سوال زیر وادار شوند و چنانچه هر یک از ایشان پاسخشان در مورد هر دو مورد مطرح شده در این سوال “آری” باشد بطرز پشیمان کننده, دردناک و آموزنده ای مجازات گردند. سوال این است:
    “آیا رای دادن شما در روز 12 اسفند سال 90 به معنی 1_ تایید نظام جمهوری اسلامی و سران آن و حمایت از ایشان. و 2_ تایید سرکوبها و بر خوردهای صورت گرفته با سبزهای ایران پس از انتخابات 22 خرداد سال 88 و حمایت از نظام و حکام وقت که آن سرکوبها را انجام دادند, بوده است؟”
    .
    اظهارات حقیقت پنتاگون در مورد “13901212 اکبر”:
    من از 13901212 اکبر حمایت می کنم و اعلام می دارم که هر چند در نظر دارم پس از سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی در ایران رفتارم با ایرانیان تا حد ممکن احترام آمیز باشد اما رفتارم با ایرانیانی که در 13901212 اکبر سزاوار مجازات اعلام شده اند متناسب با شان رژیم جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
    اکبر, محمد داوری را در بند 350 زندان اوین دید و حالات روحی و خصوصیات شخصیتی وی را تا حد لازم و کافی شناخت و مقاله اش را نیز که مدتی پس از آزادی اکبر از زندان منتشر شده بود, خواند. اکبر عبارات و رفتارهای حتاکانه سکسی مسوولین, پلیس, نظامیان و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران طی سه دهه اخیر را به وضوح مشاهده کرد. رژیم ایران طی سه دهه اخیر از تهدید, ارعاب و فشارهای فیزیکی و رروحی روانی سکسی نیز بر ضد شهروندان خود استفاده کرده است.
    من امروز صریحا اعلام می دارم ایرانیانی که در 13901212 اکبر سزاوار مجازات اعلام شده اند, خودشان و زن و بچه ها و نوامیس از ایشان برائت نجسته شان باید به زور, بطور سیستماتیک و در مکانهای مشخص و نا مشخصی همچون مسجد جامع قلهک که برای سخنرانی های رسایی در سال 88 در آنجا تبلیغ می شد و …. ////شوند و تحت فشارهای سخت و فیزیکی//// قرار بگیرند.
    ضمنااین قانون باید برای مجرمینی که نامشان در لیستهای اتاقهای فکر سبز اکبر ثبت شده است, بطور ویژه, اولویت دار و در انظار عمومی اجرا شود
    …………………………………………..

    اکبرآقای گرامی
    ما باید یکجا و یک روز به این کینه توزی ها و خشونت ها و انتقام گرفتن ها و تندروی ها خاتمه بدهیم. هرخشونتی خشونت معادل درپی خواهد داشت. دیریازود. پس چه بهتراگر خشونتی هست آن را به بندبند قانون بسپاریم. قانونی که درآینده ای نزدیک دست دردست هریک ازما خواهدنهاد و ازما خواهد خواست که مراقب رفتارخود باشیم.
    قانونی که نفوذ ناپذیرخواهد بود و کجی ها را برنخواهد تافت
    به امید آن روز

    با احترام: محمد نوری زاد

     
  15. عید نوروز تان مبارک باشد جناب نوریزاد. الحق چه نامه زیبایی نوشتید. با دیدن این شوی جمهوری اسلامی به خودم میگفتم چگونه و چطور اسلام تا اینجا رسیده، بعد با شناختن افکار انسانهای مثل شما به خود  میگویم اینطور هم میتوان مسلمان بود. و این بهترین شناخت ازدین است. لطفآ بگویید باز هم بگویید ، به مردم و نه به آنها که پرده ای  کور و کرشان کرده است  

     
  16. سلام استاد- کتاب آیت الله برقعه ایی بخون- تا شجاع معلوم بشه- این مراجع خمس خور که رحمی ندارند.

     
  17. سلام- بتو ای شیر مرد- پدر جان باور کن – تو همینجور که با استدلال عقلی پیش بری خانه اینا که پوشالی از خرافات و قبر پرستی است خراب خواهی کرد- کتاب استاد برقعه ایی که از مراجع شجاع و شهید بود بخون-

     
  18. من بارها نماز جمعه جنتی را گوش کرده ام . ایشان همیشه و همه بار میگوید : من شما ها را و خودم را به تقوای الهی دعوت میکنم .یعنی اینکه ایشان تکبر دارن و اول میبایست تمام مردم ایران تقوی پیدا کنند و بعد ایشان .فکر میکنم که دومی تعارفی بیش نیست ،زیرا غرورش اجازه نمی دهد که خود را مانند مردم ببیند ، چرا که اگر مانند مردم بود ، ایشان که مفسر قانون اساسی هستند میدانن که از نظر حقوقی کلیه آحاد مردم این کشور از نظر قانون یکسان هستند ولی ایشان را هیچگاه دادگاه بخاطر شکایت “مصطفی تاجزاده ” به دادگاه فرا نخواند ، زیرا که خود را در کشور در جایگاهی میبیند که نباید به دادگاه برود (شأن ایشان به زعم خودشان از حضرت علی (ع) بالاتر است که با شکایت آن فرد یهودی به دادگاه رفت .

     
  19. خود شما عقل را به كناري گذاشته‌ايد و احساساتتان، احساسي كه ريشه در باد دارد شما را به اين سو و آن سو مي‌برد و چه فرق مي‌كند كجا باشي. خودت هيچ‌گاه احساسي عاقلانه نداشته‌اي، چه آن‌روزهاي پيش و چه اين روزها. اين حرف‌ها اگر درست باشد كه نيست و نيست بيش از مغالطه‌هايي بي‌هدف، خود شما اولين مخاطبش بايد باشي كه نيستي. طلبكاران عالم را چه به انديشيدن!

     
  20. آقای نوری زاد در سال 91 بهترین ها رو برای شما آرزو می کنم.
    و برای خودم و هموطنام ذره ای از شجاعت شما رو آرزو می کنم.

     
  21. توجه – توجه – مهـــــــــــم – بسیار مهم
    قابل توجه دکتر نوری زاد عزیز
    پس از عرض سلام و تبریک پیشایپیش
    دکتر جان مدتی است به محض ورود به سایت شما توسط
    nod32-smart security
    پیغامی مبنی بر
    JS/Redirector NIL Trojan
    دریافت میشود.
    دکتر این نامردها احتمالا در سایت شما نفوذ و در آن نرم افزار جاسوس رخنه داده اند لطفا تا کار دست مردم نداده مشکل را حل کنید.
    خدا حافظ شما باشد
    بیست و نهم اسفند نود

     
  22. سلام . سه نکته :
    1-حکومتها میوه درخت فهم مردمشان هستند . پس اگر میوه تلخ یا شیرین دیدید بصورت مستقل از درخت انرا بررسی نکنید .
    2- بعد از تشکیل این میوه تلخ رابطه بصورت متقابل و تصاعدی شکل میگیرد . یعنی میوه تلخ برای بقا ی خود مسبب خود ( جهل ) را تقویت می کند . و همین جهل بیشتر شده میوه را تلخ تر می کند و دوباره . . .
    3- واقعا شما باور می کنید اقای خاوری بر خلاف میل اقایان فرار کرد ؟ این ماجرا توسط کسانی ایجاد شد که خود الان از مدعیان بررسی آنند و نیاز به یک حلقه مفقوده داشتند تا سرخ نخ را پاره کنند . مثل سعید امامی که باید می مرد . اگر یادتان باشد در هر دو قضیه رهبری مشابه عمل کردند و فرمودند که ماجرا کش پیدا نکند .
    سال نو مبارک

     
  23. میگویند سن که از چهل بگذرد، تفکر شکل گرفته و اصلاح نادرستی‌ها بسیار مشکل خواهد شد. سی و اندی سال است که ملتی را به منتهای نادرستی‌ها تربیت میکنند. سی و اندی سال است این ملت به دروغ و ریا و تزویر و تهمت و غیبت و دزدی و نیرنگ و … خو گرفته است. بیدار شویم! فرصتی نیست. به چهل که برسد آرزوی اصلاح نیز به مخیله ما نخواهد آمد. همه ناپاکی‌ها در جزء جزء اعضا و جوارح ما رخنه خواهد کرد و جز به بلای آسمانی بیدار نخواهیم شد که آن وقت دیر است. صبر خدا هم چهل سال است. تا دیر نشده بیدار شویم.

     
  24. زهرا ابراهیمی

    با عرض سلام و تبریک سال نو با عنوان آشتی ملی . لطفا نظر قبلی مرا تایید بفرمایید . و یا اینکه بخش نظردهی تان را کلا مسدود بفرمایید . با تشکر : ارادتمند زهرا ابراهیمی

     
  25. آرزو می کنم سال آزادی و رهایی سرزمین مان از استبداد و جهل و ظلم باشد و زندانیان سیاسی به آغوش خانواده هایشان بازگردند

     
  26. لطفا pdf مطلب رو بگذارید

     
  27. من ارزو ميكنم كه يكي از روزها در همين نزديكي ها ارزوهاي شما به حقيقت برسد

     
  28. دوست عزیزدکتر نوری زادشما خوب می دانیدمردم ما احساساتی هستندیکروز با عمامه یک روز با کاپشین ساده احمدی نژادیک روز باعکس امام وپرچم امام حسین به خیابان می ایند یکروز صبح درود برمصدق بعد از ظهرمرگ بر مصدق یادتان هست نمایندگان با بصیرت ما در مجلس راه پیمایی شعار مرگ بر موسوی می‌گفتند آیا مجلسیان ما یکروز بربی عدالتی بازداشتها وشکنجه ها وحمله به کوی دانشگاه چیزی گفتند بجز تابع فرمان پشت پرده بودند همین بروجردی مکر بازندانیان بعد از انتخابات ملاقات نکرداخرش همه موارد را انکار کردالبته قبول دارم موارد فوق مربوط به مردم فهمی ما نمی شود مردم شعبان بی مخها بازآید جدا کرد چه درگذشته وچه حال منتها حق ما و مجلس ما همین ریس جمهور است چرا که از رهبر ودولت نظامیها وگروهی ازملت ایشان را انتخاب کردند وبعد از ایشان هم دروغ و تهمت و افترا ونابودی بیت المال نهادینه شده و مشکل است خرد جمعی بخواهد اوضاع را عوض کند البته ما باید امیدوار باشیم انشالله سال نو را با مواردی که عنوان فرمودیدو حرف دل آحاد ملت است شروع بشود از خداوند می خواهیم با آزادی اسرای دربند دل ملت خانوادههایشان شاد بشود. واسلام

     
  29. مدتی است سایت شما آلوده به ویروس تروجان شده و آنتی ویروس ما اجازه رویت نمیدهد شاید به علت فعالیت سایبری آنهاست…

     
  30. بنده دربند خود

    خداوند سرنوست هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگرآن قوم خود بخواهند.بارپروردگاررا کمک کن تا ما بخواهیم

     
  31. مرتضی تبعیدی

    پیش از مردم باید عقلانیت را به جامعه به اصطلاح ر.شنفکری باز گردانید اگر چنین شود بقیه خیلی آسان دنباله روی خواهند کرد . مشکل تحصیل کردگان لایعقل ما هستند

     
  32. با سلام وعرض ادب واحترام : من هم آرزویی دارم ،بگذار تابگویم ؛آرزودارم مسولین برسر عقل ودرایت آیند وازپریشان گویی وپریشان کاری دست بردارند که اگر قدرت مرکزی به هر دلیلی کم شود سال آینده (92) باید با پاسپورت راهی آذربایجان وکردستان وبلوچستان شد ونه به سادگی حالا امیدوارم بزرگان خودخواه وخودبین خودشانرا زیاد هم بالا نبینند که از پایین بیخبر شوند و با چهارتا گلوله ….نظام قدرت متمرکز از دستشان رها وبدستانی نمونه اقلیم کردستان واقلیم آذربایجان ویا اقلیم بلوچستان و…تقسیم شود وآنوقت است که سالیان سال نه از عید خبری خواهد بود ونه ازسال نو …والسلام

     
  33. آقای نوری زاد عزیز؛تمام این آرزوها به اضافه آرزوهای بر باد رفته دیگر؛دست یافتنی ست.به شرط آنکه سپاهیان و بسیجیان پاکی که هنوز در این دو ارگان کم نیستند؛کمی بخود آیند و هراس رابه چاه جهل فرو ریزند و آن را ببندند تا هوای ایران از بوی تعفنش ازاد گردد.آری شدنی ست فقط کمی همت میخواهد.برای شما و خانواده محترمتان و همجنین برای دکتر خزعلی عزیز و خانواده محترمش سلامتی و صبر آرزو میکنم.سال نو مبارک

     
  34. زهرا ابراهیمی

    یا رئوف و یا صبور

    ؛

    با عرض سلام خدمت برادر بزرگوار و آشتی ملی طلب ؛ جناب نوری زاد گرامی .

    امیدوارم در سال 91 همه دل ها ؛ خاصه دل مردم و مسئولین به یکدیگر نزدیک شده و دیوار هراس و بی اعتمادی که بن مایۀ اصلی بحران های داخلی مان در این اواخر بوده ؛ تبدیل به همدلی و وحدت محمدی صلوات الله علیه و آله ؛ بشود.
    برادر بزرگوار و عقل پیشه و صلحجو یم . جناب نوری زاد عزیز و گرامی ؛ می دانم واقعا انتقاد پذیر و دارای سعۀ صدر مسلمانی هستید ؛ لذا اولا با تشکر از آرزوهای خوب تان ؛ خاصه عقلگرایی و آشتی ملی ؛ می خواستم خواهش کنم اولین قدم مبارک در راه آشتی ملی را ؛ که همانا آغاز مهربانی و گذشت و رأفت است ؛ خودتان با قدم مبارک تان بردارید و برای تاثیر مثبت بر حاکمیت که جزئی از خود مردم هستند ؛ و برای اینکه بتوانند حُسن نیت شما را باور کنند تا ان شاالله ؛ آنان نیز در آشتی ملی بکوشند ؛ لذا بهترین مشارکت شما در وحدت محمدی ص و آشتی ملی به نظر حقیر این ست که : در سایت تان ؛ آنجایی که نوشته اید شکایت از رهبر ؛ لطف بفرمایید به جای این جملۀ دلخور کننده و قهر آمیز ؛ لا اقل بنویسید : درد دل با رهبر ؛ یا شِکوه با رهبری ؛یا گِله و درد دلی با رهبر …برادر بزرگوارم باور کنید از نرمخویی ؛ خاصه در زبان ؛ نه تنها کوچک نمی شوید ؛ بلکه به نتایج درخشانی جهت رفع کدورت ها و رفع نگرانی حاکمیت ؛ قدم بزرگی در تشویق حاکمیت به آشتی ملی برداشته اید . باور کنید حامیت نیز از سر ترس و نگرانی اش ؛ نمی داند چه کار کند ؛ خاصه در شرایط بحرانی کنونی ؛ حق دارد که نگرانی و هراس داشته باشد . بنا براین باید با رحمانیت و گذشت و باور اینکه آنها نیز دلشان می خواهد اشتباهاتشان را جبران کنند ؛ به کمک شان برویم و از ترس و نگرانی اش بکاهیم . حتما می دانید که مقام معظم رهبری ، خاصه در قشر تودۀ مردم طرفداران بسیاری دارند و از اینکه دائم از طرف جرس و تندرو ها مورد اهانت و بعضا تهمت های ناجوانمردانه نیز قرار می گیرند ؛ مردم بس ناراحت شده و جامعه دچار انشقاق می شود که نتیجه ای جز هرج و مرج اجتماعی نخواهد داشت . لذا باز هم استدعا می کنم آن جمله را با عطر محمدی ص ویرایش بفرمایید . بعدا در این مورد در وبلاگم مطلب خواهم نوشت . با سپاس و ارادت :زهرا ابراهیمی
    نوروز 91 با برآورده شدن خاصه نود و یکمین آرزوی تان ؛ بر شما و خانوادۀ محترم و همۀ ایرانیان مبارک باد . به امید آشتی ملی و وحدت محمدی ص .

    ارادتمند دوباره : زهرا ابراهیمی

     
  35. آقای نوری زاد واقعا قلمتون هر نامه از نامه قبلی زیباتر می شود و شما با واقعیات بهتری در نامتون مواجه می شوید و آن را به تصویر می کشید واقعا بهتون افتخار می کنم…

     
  36. با سلام و تقدیم احترام ,من هم ارزو میکنم نامه ام خطاب به رهبر را که مدتهاست برایتان فرستاده ام باعنوان”شکواییه به رهبر ” چاپ کنید!!!

    ………………………

    سلام دوست گرامی
    مدتی بود که سایت ازدسترس ما خارج بود. می شود نوشته خود را مجددا برای ما ارسال فرمایید؟
    پشتیبانی سایت نوری زاد

     
  37. با سلام و عرض ادب به تمامي نيك انديشان ،‌برادر عزيزم به نكات بسيار خوبي اشاره فرموديد اي كاش رودتر به اين نكات اشاره ميكرديد و تمامي گرفتاريهائي كه براي شما پيش آورده بودند را به خداوند ميسپاردي چون ميدانم تمامي آنچه را كه گفته بوديد كه آن فردي را كه در دنياي خود فكر كرده بوديد به صراط مستقيم باز خواهد گشت هرگز باز نخواهد گشت چون او مسبب تمامي اين نكبت هائيست كه براي ما بوجود آورده است ، مگر اينكه حس كند كه آنچه را كه خود كاشته باعث از بين رفتن خود ميباشد  والا  او همانند طفليست كه براي خود دنيائي ساخته و بدنيال ساختن آن دنياي كودكاانه خود ميباشد كه با لجاجت همه را و همه كس را  به قعر دريا حواهد كشاند مگر اينكه اين حفگي او را از سرابي كه خو د آنرا ساخته از آن دنياي كودكانه او را رهائي كشاند . الغرض گردش ديدگاهتان را بشما تبريك ميگويم و از طرفي نيز بايد عرض كنم كه دنبال روي از اين تفكر به يقين شما را از جانب حكومت بيشتر به چالش خواهد كشاند زيراكه آگاهي بخشي بمراتب براي حكومت بدتر است تا اينكه شما باحمله مستقيم ‌(‌آن هم به آن صورت زيبائي كه از رهبري ارائه ميفرموديد) به افراد ميفرموديد. من هم به نوبه خود براي عامه مردم  كه خود نيز بكي از اين طبقه هستم فهم و شعور و بينش صحيح از خداوند منان آرزو ميكنم .سربلند باشيد .      

     
  38. آب کم جوتشنگی آور به دست   + تابجوشد آبت از بالا وپست

     
  39. نظرات سایت کلمه تا صبح شنبه

    At 2012.03.17 01:14, ناشناس said:

    حیف که با آرزو کردن چیزی دوا نمی شود جناب نوریزاد عزیز. برای ارتقاء فرهنگ باید تلاش کرد. مثل همین تلاش هفتگی و نامه نگاری شما. اما حیف که صدای شما را همه نمی توانند بشنوند چون دسترسی به اینترنت ندارند. ما باید رسانه ای از جنس تلویزیون داشته باشیم و ۲۴ ساعته شعور و فهم را در آن آموزش دهیم. کاش چنین چیزی میداشتیم.
    سال نو شما پیشاپیش مبارک هرچند میدانم که دیگر کسی حوصله نوروز را هم ندارد.
    []

    At 2012.03.17 01:16, غلامی said:

    صواب این است که مقام معظم رهبری در نوروز امسال میرحسین عزیز و خانم زهرا رهنورد و شیخ مهدی عزیز و دکتر خزعلی و دیگر زندانیان سیاسی را آزاد نمایند و از آنان و از خانواده شهدا و اسیران و آسیب دیدگان جنبش سبز عذرخواهی نموده و جبران مافات نمایند. وگرنه مطمئن باشند که عمر حکومت شان تا پایان دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد به درازا نخواهد کشید.
    []

    At 2012.03.17 01:38, اصفهانی said:

    سلام استادگرامی
    من نمی خواهم بی دلیل ازشما تعریف کنم یا بی دلیل از شما تشکر. اما وظیفه خودمی دانم ازشما بخاطردوراندیشی های درستتان تشکرکنم. همین که بعداززندان و زخم زبان و ناسزاها و ضرب وشتم ها همچنان دست به قلم دارید و می نویسید و نمی هراسید به سهم خودم و خانواده ام و مردمی که دراطراف من با شما آشنایند از شما تشکر می کنم. ما با قلم شما رودرروی رهبرومسئولین نشسته ایم و با آنان سخن گفته ایم. ما با قلم شما تا اسکله های قاچاق تا اتاق شکنجه تا سلول بازجویی تا دفترکارفلان مسئول رفته ایم و به او خسته نباشید گفته ایم یا ازاو انتقاد کرده ایم. باورنمی کنید با نوشته های شما ما به اخلاق و ادب و ادبیات مجددا علاقه مند شده ایم. من یک ایرانی مسیحی هستم. به ایرانی بودن خود افتخارمی کنم. ازاین که با شما هموطن هستم به خود می بالم. ازاین که درنوشته های خود به حقوق ضایع شده ما اشاره می کنید ازشما ممنونیم. ازهمه اینها به کنار بخاطر این که راه درست مباشرت فکری را برای اصلاح امور برگزیده اید و دراین راه آسیب فراوان نیز دیده اید ازشما سپاس داریم. به امید روزی که ایران و ایرانی از نکبت وابستگی های جوراجور رهایی یابد و همه ما دست دردست هم میهن خویش را کنیم آباد.
    به امید دیدار و بوسیدن دست مبارک شما که این قلم را با این شیوایی به چرخش درمی آورد.
    []

    At 2012.03.17 01:40, داریوش said:

    دیروزبه کامله مردی برخوردم که زباله ی مغازه اش را به جوی آب می ریخت. به او گفتم: آقای محترم، شما بظاهرخود را ازشراین زباله رها می کنید اما کمی پایین تر، مغازه داردیگری را گرفتارآن می کنید. سخن من نه تنها دراواثرنکرد، بلکه اخم او را درهم بُرد و فحشی نثارباعث وبانی فلان معضلی فرمود که هیچ ربطی به زباله و جوی آب نداشت. کارنادرست این کامله مرد، تا کاری که رییس جمهوربا مجلس کرد و پخمگی جمع کثیری ازنمایندگان را برای هزارمین باربه نمایش گذارد، ازیک جنس است. همان رواج جهل. با این مردم و با این مسند نشینان، انتظار تحول درزیروبالای جامعه، یک آرزوی کورِ بی پشتوانه است. تنها راه مقابله با این جهلِ خیمه خوابانده، رواج عقل وجانبداری ازعقلانیت است. چرا؟ چون معضل جامعه ی ما بیش ازآنکه به نبود پول وسرمایه وواردات بی سرانجام ازچین وفرش شدن درزیرپای روسیه ودشمنی های تمام نشدنی آمریکا و اسراییل مربوط باشد، به فربگی جهل درمیان ما مربوط است. روفتن این جهل دامن گسترده، جز با راه گشودن برعقل وعقلانیت ممکن نیست. واین، به یک عزم ملی محتاج است. عزم ملی نیز به یک حرکت ناگهانی وهمگانی موکول نیست. می شود از هرگوشه ی این سرزمین ستمدیده شروع کرد و نهایتاً به یکدستی ملی انجامید.
    []

    At 2012.03.17 01:51, میرزایی said:

    احترام من به آقای نوری زاد از این بابت است که او صریح می نویسد. واین صراحت را با ادبیات خوشگوارمی آمیزد. من راستش را بخواهید کلمه به کلمه نوشته های این مرد را می نوشم. سرمی کشم. تناول می کنم. او سخت ترین مفاهیم را به یمن قلم مبارکش خواندنی و سهل الفهم می کند. مثلا درهمین نامه چه خوب ازپس ادای دین مطلبی که می خواسته برزبان قلم جاری کند برآمده است. بخصوص ازآن آرزوی نودویکمش کیف کردم. دست مریزاد
    []

    At 2012.03.17 01:53, ناشناس said:

    درود به نوری زاد گرامی
    بله من هم همین آرزوها را دنبال می کنم و می گویم : آرزوی من برای سال نودویک سرنگونی ظلم دراین سرزمین است. وسرنگونی ظالمین. هرکه هستند و هرسابقه ای که دارند. ظالم ظالم است. گرچه لباس پیغمبرپوشیده باشد.
    []

    At 2012.03.17 01:54, کتایون said:

    aaaaali bood mesle hamishe. misetaeemat mard
    []

    At 2012.03.17 02:08, خاطره said:

    تو از حر حرتری آزادمرد سبز ما
    []

     
  40. سلام استادگرامی
    من نمی خواهم بی دلیل ازشما تعریف کنم یا بی دلیل از شما تشکر. اما وظیفه خودمی دانم ازشما بخاطردوراندیشی های درستتان تشکرکنم. همین که بعداززندان و زخم زبان و ناسزاها و ضرب وشتم ها همچنان دست به قلم دارید و می نویسید و نمی هراسید به سهم خودم و خانواده ام و مردمی که دراطراف من با شما آشنایند از شما تشکر می کنم. ما با قلم شما رودرروی رهبرومسئولین نشسته ایم و با آنان سخن گفته ایم. ما با قلم شما تا اسکله های قاچاق تا اتاق شکنجه تا سلول بازجویی تا دفترکارفلان مسئول رفته ایم و به او خسته نباشید گفته ایم یا ازاو انتقاد کرده ایم. باورنمی کنید با نوشته های شما ما به اخلاق و ادب و ادبیات مجددا علاقه مند شده ایم. من یک ایرانی مسیحی هستم. به ایرانی بودن خود افتخارمی کنم. ازاین که با شما هموطن هستم به خود می بالم. ازاین که درنوشته های خود به حقوق ضایع شده ما اشاره می کنید ازشما ممنونیم. ازهمه اینها به کنار بخاطر این که راه درست مباشرت فکری را برای اصلاح امور برگزیده اید و دراین راه آسیب فراوان نیز دیده اید ازشما سپاس داریم. به امید روزی که ایران و ایرانی از نکبت وابستگی های جوراجور رهایی یابد و همه ما دست دردست هم میهن خویش را کنیم آباد.
    به امید دیدار و بوسیدن دست مبارک شما که این قلم را با این شیوایی به چرخش درمی آورد.

     
  41. زهرا ابراهیمی

    یا رئوف و یا صبور

    ؛

    با عرض سلام خدمت برادر بزرگوار و آشتی ملی طلب ؛ جناب نوری زاد گرامی .

    امیدوارم در سال 91 همه دل ها ؛ خاصه دل مردم و مسئولین به یکدیگر نزدیک شده و دیوار هراس و بی اعتمادی که بن مایۀ اصلی بحران های داخلی مان در این اواخر بوده ؛ تبدیل به همدلی و وحدت محمدی صلوات الله علیه و آله ؛ بشود.
    برادر بزرگوار و عقل پیشه و صلحجو یم . جناب نوری زاد عزیز و گرامی ؛ می دانم واقعا انتقاد پذیر و دارای سعۀ صدر مسلمانی هستید ؛ لذا اولا با تشکر از آرزوهای خوب تان ؛ خاصه عقلگرایی و آشتی ملی ؛ می خواستم خواهش کنم اولین قدم مبارک در راه آشتی ملی را ؛ که همانا آغاز مهربانی و گذشت و رأفت است ؛ خودتان با قدم مبارک تان بردارید و برای تاثیر مثبت بر حاکمیت که جزئی از خود مردم هستند ؛ و برای اینکه بتوانند حُسن نیت شما را باور کنند تا ان شاالله ؛ آنان نیز در آشتی ملی بکوشند ؛ لذا بهترین مشارکت شما در وحدت محمدی ص و آشتی ملی به نظر حقیر این ست که : در سایت تان ؛ آنجایی که نوشته اید شکایت از رهبر ؛ لطف بفرمایید به جای این جملۀ دلخور کننده و قهر آمیز ؛ لا اقل بنویسید : درد دل با رهبر ؛ یا شِکوه با رهبری ؛یا گِله و درد دلی با رهبر …برادر بزرگوارم باور کنید از نرمخویی ؛ خاصه در زبان ؛ نه تنها کوچک نمی شوید ؛ بلکه به نتایج درخشانی جهت رفع کدورت ها و رفع نگرانی حاکمیت ؛ قدم بزرگی در تشویق حاکمیت به آشتی ملی برداشته اید . باور کنید حامیت نیز از سر ترس و نگرانی اش ؛ نمی داند چه کار کند ؛ خاصه در شرایط بحرانی کنونی ؛ حق دارد که نگرانی و هراس داشته باشد . بنا براین باید با رحمانیت و گذشت و باور اینکه آنها نیز دلشان می خواهد اشتباهاتشان را جبران کنند ؛ به کمک شان برویم و از ترس و نگرانی اش بکاهیم . حتما می دانید که مقام معظم رهبری ، خاصه در قشر تودۀ مردم طرفداران بسیاری دارند و از اینکه دائم از طرف جرس و تندرو ها مورد اهانت و بعضا تهمت های ناجوانمردانه نیز قرار می گیرند ؛ مردم بس ناراحت شده و جامعه دچار انشقاق می شود که نتیجه ای جز هرج و مرج اجتماعی نخواهد داشت . لذا باز هم استدعا می کنم آن جمله را با عطر محمدی ص ویرایش بفرمایید . بعدا در این مورد در وبلاگم مطلب خواهم نوشت . با سپاس و ارادت : ابراهیمی

     
  42. سلام علیکم
    اقای نوریزاد امیدوارم حاله شما خوب باشد چرا اینقدر گیردادید به پس گرفتن وسایلتان مگه نمی دونید این اخوندها هرچی از ادم بگیرن یا بدونه اجازه بردارن پس نمی دن پس بیخود زور نزن

     
  43. آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

     
  44. آرزو میکنم که ایران واقعاً حکومتش اسلامی بشود همان اسلامی که با نام محمد و علی و… به ما شناسانده شده بود و روش و منشی که آنها داشتند.

     
  45. “وما نمی خواهیم دست دوستان ما به حرام آلوده باشد.” …
    میدانی یادم به چه جمله‌ای افتاد وقتی این جمله را خواندم؟ “برادران قاچاقچی ما …” قال احمدی نژاد!
    آقای نوریزاد، بنظر می‌رسد شما هم در کنج خزش، دستی در دست “دوستان”تان دارید.
    مبارک است، “برادر”!
    آنکسی کاو دور ماند از اصل خویش…

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

72 queries in 0968 seconds.