سر تیتر خبرها
یک نگاه تازه

یک نگاه تازه

به قلم: اردشیرخرمنکوب (محمد نوری زاد)

پیشنهاد خیرخواهانه من به علمای اسلام این است که هر چه زودتر، به پاکسازی نکبت ها و آلودگی هایی که بر چهرۀ عقل انسان مسلمان نشسته، همت کنند. همان هایی را که در عصر بی عقلی و کم عقلی، بدیهی می نمودند، اما امروز، سخت آزاردهنده و نابخشودنی اند.

اشاره: این مقاله و سیصد مقاله ی مشابه، قرار بود هر روزه در روزنامه ی شرق منتشر شود که بعد از انتشار یکصد و هفده شماره  – به قلم اردشیرخرمنکوب و با عنوان ثابت ” کلبه ی کوچک من” – جلوی انتشار مابقی آن گرفته شد. ظاهراً نوشته های قرآنی من، به وزارت اطلاعات  و به اداره ی اطلاعات سپاه گران آمده است. چرایش را نمی دانم، اما می شود گفت: دستگاه های اطلاعاتی ما که همیشه معترضان وزندانیان سیاسی را با جاسوسی و وطن فروشی و وادادگی و نفاق آمیخته اند، چرا باید اجازه بدهند یک معترض از جایگاه جاسوسیِ خود خروج کند و سخن از قرآن و مسلمانی و تدبّر و اندیشه بگوید؟  من این نوشته ها را در روزهای تلخ زندان و دور از چشم مراقبان به سرانجام رسانده ام. درست درشرایطی که داشتن کاغذ و قلم ممنوع بود و نابخشودنی. و اما اصل مطلب:

پیامبری که در عصر جاهلی، و برای مردم جاهل و هیچ نفهم مبعوث شده بود، نمی توانست بی توجه به عارضه های عصر خود، مثلاً مفاد حقوق بشر امروز را برای مردم آن عصر تجویز کند. همچنان که عقل جمعی امروز، اجازه ندارد همین مفاد حقوق بشر را برای نسل های نیامده تحکم کند. ای بسا مردمان آینده، حقوق بشر امروز را پیش روی خود بگذارند. مواد خوب آن را برگزینند و تأیید کنند و کاستی های آن را، مطابق با نیاز عصر خویش، برطرف سازند. برده داری عصر پیامبر، یک عارضه عصری بود. عارضه ای از مناسبات جوامع آن روزگار. چه در عربستان، و چه در هر کجای دیگر. و بدیهی است قرآن نیز باید به این عارضه جمعی که مورد توافق مردمان آن روزگار بود می نگریست و آن را به سمت تعدیل، هدایت می کرد. امروز که عقل جمعی بشر، خفت برده داری را درک کرده و آن را به دوردست های تاریخ احاله داده، و از آن منزجر است، هر اندیشه ای که اسلام و قرآن و خدا را به برده داری عصر جاهلی الصاق کند، معلوم است که نه از اسلام بویی برده و نه خدا را شناخته است. چرا که خدای خالق عقل، هرگز به کاری مخالف عقل فرمان نمی کند. برده داری در روزگاران قدیم، ظلمی بوده که صورت عقلانی به خود گرفته بود. چرا که عقل بشر، به همان اندازه می فهمید.

باورم بر این است که اسلام با تحریم برده داری در آن عصر، خود به دست خود، زوال خود را امضا می فرمود. تحریم برده داری در آن عصر، بخشی از مغز جاری مردم آن دوره را از کار می انداخت. و اندام فهم جامعه را فلج می کرد. برای مسلمان امروز، حادثه ها و عارضه های عصر پیامبر، کاملاً در محدودۀ تاریخی شان حیات دارند. کهنه اند و فرسوده، و متعلق به همان مردم جاهلی. مگر این که عبرتی از آن ها بجوشد و کارکردی مطابق با عقل فعلی بشر اختیار کنند. آن دسته از آیات قرآن نیز که به همان مقطع تاریخی اشاره دارند، هرگز قابل استناد برای امروز ما نیستند. در این آیات، ما کاملاً میزان فهم عرب جاهلی را، و غصه های خدا و پیامبر را می بینیم. احاله معنای این آیه های تاریخی به امروز عقل، جفا به عقل و خدای عقل است. مگر این که ما را از مؤلفه های عبرت آیه های تاریخی، نصیبی باشد.

انسان امروز، کسی است که به بخش قابل اعتنایی از قابلیت عقل دست یافته است. و حال آنکه عرب جاهلی، در ابتدای این قابلیت، دست و پا می زده است. اسوه کردن حادثه هایی که بر عرب جاهلی رفته، برای بشر امروز، توهین به قرآن و خدا و پیامبر و عقل است. پس، با شهامت تمام، و بدون شرم و حیا، عارضه های تاریخی قرآن را برای عرب جاهلی بایگانی می کنیم. قوانین برده داری قرآن و حقوق بردگان در اسلام، و احکام قطع دست دزدان و سایر احکام خاص تاریخی عصر پیامبر، هرگز قابل استناد برای امروزِ عقلِ بشر نیستند. پافشاری بر درستی این امور، بیش از آنکه قامت اسلام را برافرازد، به صورت او تیغ می کشد. آنجا که قرآن، به کرات، به کری و کوری و گنگی و لالی بشر اشاره می کند، با همان اطمینان، مسلمانان را به زلال نگری خود نیز دعوت می کند. که یعنی: با چشم عربِ صدر اسلام که در مجاورت جهل است، به من نگاه نکنید.

بعضی از ما بر این تصوریم که اگر آیه ای از قرآن، به خاطر تاریخی بودنش، کارکرد امروزی اش را از دست بدهد، نقصی نابخشودنی بر آن آیه سایه می اندازد. عقل می گوید: احکامی چون سنگسار زنان زناکار، امروز اگر به اجرا درآیند، جز آسیب و جراحت برای اسلام نخواهند داشت. متوقف کردن عاقلانه یک چنین احکامی، به دلیل تاریخی بودنشان، هیچ خسارتی به ساحت دین خدا وارد نمی کند. اجرای این احکام برای مردمان عصر جاهلی، که آغازین روزهای تولد اسلام را شاهد بودند، امری بدیهی و رایج بود. قطع دست دزدان در آن روزگار، با روحیه مردمانی که با کمترین تنش، تیغ می کشیدند و خون هم را می ریختند، سازگاریِ تاریخی داشت. اما امروز چه؟

حمل این همه بار تاریخی، بر شانه قرآنی که ما را به تعقل و ژرف اندیشی می خواند، جفا به قرآن است. اصرار بر اجرای قوانین فرسوده و تاریخی قرآن، هیچ خدمتی برای اسلام نیست. بلکه از او، چهره ای مخوف و جا مانده در سنوات دور تاریخ تعریف می کند. چهرۀ مخوفی که جز در جاهلیت طالبان افغانستان و مشابهان آن در هر کجا مخاطب ندارد. من خود می دانم نگارش این مطلب، برای جمعی از مسلمانان ای بسا ثقیل و ناشدنی جلوه کند. اما با اطمینان می گویم اگر ما خود به دست خود به سالم سازی چهره آشفته دین خدا همت نکنیم، به دست خود، او را از گردونه تعلق بشری، که تن پوشی از عقل به تن دارد، به دور می افکنیم.

مگر می شود قرآنی که مخاطبان خود را به عقل گرایی و اندیشه و تدبر و هوشمندی و رفتاری عالمانه می خواند، خود در وادی دور و جاهلیِ تاریخ جا بماند و به عقل بشر اجازۀ جولان ندهد؟ دنیای امروزِ عقل، به فرد خطاکار، فرصت اصلاح می دهد. ظهور علومی چون روان شناسی و روان کاوی و جامعه شناسی و قضاوتِ کارآمد و پزشکیِ مدرن، برای مداوای بیماری هایی فردی و جمعی است. اگر بشود به یمن این علوم، زن زناکار و دزد نابکار را اصلاح کرد و آنان را پاک و پاکیزه به دامان اجتماع بازشان گرداند، چرا نباید به استقبال چنین رویه مبارکی شتافت و احکام تاریخی اسلام را در مورد آنان، به بایگانی تاریخی سپرد؟ در عصر جاهلی، زنان، در پستوی خانه ها دفن بودند. و به خاطر امنیتی که در جامعه نبود، آنان را مجال درخشش نبود. این زنانِ پنهان و گوشه گیر، به فتوای قرآن، در مقایسه با مردان بادانش و باتجربه آن عصر، از ورود به بسیاری از امور، من جمله قضاوت منع شده اند. اما اکنون که زنان، گاه، گوی سبقت از مردان را در بسیاری از علوم روز ربوده اند، چرا باید همچنان از گردونه اعتماد الهی دور بمانند؟ مثلاً چرا باید شهادت و گواهی دادنشان، نیمِ مردان ارزش داشته باشد؟

کدام عقل سلیم می پذیرد که شهادت یک مرد تحصیل نکرده، با دو بانوی متخصص در علوم روز، برابری کند؟ درجا زدن بر مواد و احکام تاریخی، مخاطبان عاقل اسلام را می رهاند. و این گناهی است که خدای قرآن از او درنمی گذرد. در قرآن، «سدوا عن سبیل الله» فراوان آمده. یکی از موارد بازداری مردم از راه خدا، همین پای بندی های غیرعاقلانه به احکام دور تاریخی است.

من با اعتماد کامل می گویم که اگر مردمان عصر پیامبر، از گوهر عقل برخوردار بودند، بسیاری از احکام قرآن، به نفع عقل، تغییر ماهیت می داد. ما با همۀ وجود، ایمان داریم که خدای ما از برده داری بشر در همۀ دوره ها در رنج بوده است. آیا اگر بشر آن روزگار پای به وادی عقل نهاده بود، قرآن همچنان به اجرای احکام تاریخی خویش اصرار می ورزید؟ هرگز؟

کنار گذاردن احکام تاریخی قرآن، امروز، عین خواست و آرزوی درونی قرآن است. آرزویی که متأسفانه، به جهل بسیاری از ما و عالمان ما گرفتار است و فرصت تجلی نیافته است. دریچه بیست ودوم سورۀ انفال را که واکنیم، چهره بدترین جانوران عالم، هویدا می شود. آن هم نه جانوران بدهیبت. و نه از نگاه ما، بلکه از نگاه خدا. بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند: «ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون». این آیه، اوج توهین که نه، اوج توصیف بی عقلان و بی شعوران است. عجبا که این جانوران بی شعور، کر هستند، لال هستند، اما کور نیستند. که یعنی این بی شعوران، به چشم خود حقایقی را می بینند اما در ابراز آن، زبان به کام گرفته اند و سکوت اختیار کرده اند.

کسانی که متعمدانه، دروازه گوش خود را به روی موسیقی هستی، بسته اند تا چیزی از حقیقت نشنوند. و باز عجیب  تر این  که خدا در این آیه، آدمیان بی خِرِد را تنها در میان همنوعانشان قرار نداده تا با انگشت اشاره، آنان را نشان همه بدهد و بگوید: این ها بدترین اند. بلکه همه موجودات زنده از گیاه و حشره و خزنده و جهنده و دونده تا انسان و جنیان و فرشتگان را به صف کرده و در میان این همه، به انسان ها، و در میان انسان ها، به آدم های بی عقل و بی شعور اشاره می کند. که اینان از همه بدتر و پست  تر و نانجیب ترند. نه به خاطر کری و لالی مادرزادی شان. بلکه به خاطر این که خود را به کری و لالی زده اند، و حال آن که می بینند. در همین سوره، و در آیه پنجاه وپنج، بار دیگر خداوند به بدترین جانوران و جنبندگان اشاره می کند. اما این بار، به جای کری و لالی، دو صفت حق پوشی و بی ایمانی آنان را برملا می کند.

من شرمنده ام از این که بگویم: شماری از ما مسلمانان، بویژه عالمانی که خود را صاحبان خرد (اولوالالباب) و راسخان در علم الهی می دانند، شاهد مثال این دو آیه اند. مگر می شود کسی خود را عالم دینی بداند و در این عصر عقل و عقل گرایی، همچنان از برده و برده داری و سنگسار زنان و شلاق زدن در ملأ عام و قطع دست دزدان و بی کفایتی زنان بگوید؟ و بدتر: همه این ها را به حساب اسلام و خدا و قرآن بگذارد.! پس عقل این عالمان کجاست؟

یکی از حلاوت های این دو آیه در این است که عرصه جولان این جانوران را «عندالله» دانسته اند! یعنی چه؟ یعنی این که: ممکن است این عالمان دروغین، در نزد مردم، از شرافت علمی و مرتبت اجتماعی و آمد و شد و شکوه ظاهری برخوردار باشند، اما در «نزد» خداوند، به خاطر بی عقلی شان، و به خاطر این که خود را به کری و لالی زده اند، حقیر و پست و نانجیب و مالیخولیایی اند!

من پیش از این نیز به برداشت شخصی ام از واژۀ «عندالله» اشاره کرده ام. باورم براین است آنجا که خداوند به حضور کسی در «نزد» خود اشاره می کند، وسعتِ حضوری همه جانبه را به او می بخشاید. یعنی هر کجا که خدا هست، او نیز هست. در گذشته، در امروز، در آینده، در زمین، در آسمان ها. در هر کجا! در این دو آیه، خدا گویا این جور آدم های بی عقل را در همه جای هستی رسوای خاص و عام می کند و آبرویشان را می برد. گرچه در میان همنوعان خود، اعتباری دروغین داشته باشند.

پیشنهاد خیرخواهانه من به علمای اسلام این است که هر چه زودتر، به پاکسازی نکبت ها و آلودگی هایی که بر چهرۀ عقل انسان مسلمان نشسته، همت کنند. همان هایی را که در عصر بی عقلی و کم عقلی، بدیهی می نمودند، اما امروز، سخت آزاردهنده و نابخشودنی اند. اگر علما و برجستگان جهان اسلام، در هر کجا، به این پاکسازی همه جانبه دست نبرند، زمان با شتاب از آنها عبور خواهد کرد و آنان را با همه دارایی های کهنه و فرسوده شان جای خواهد گذارد. در عوض اما، عقل جمعی مسلمانان، نسل های تازه را به این مهم ترغیب خواهد کرد تا این رشته های چندش آور آویخته از عقل را دور بریزند. امروز، شتاب عقل، در تسخیر کهکشان های کشف نشدۀ آسمان اسلام، فزونی گرفته است. اگر علمای کهنه نگر کشورهای اسلامی، خود را با این شتاب درست همراه و هماهنگ نکنند، نسل عقل، هرگز بخاطر دیرفهمی و کندفهمی آنان، از شتاب خود نخواهد کاست.

 Share This Post

درباره پشتیبان

10 نظر

  1. من هم اکنون موفق شدم این دست نوشته بلکه این حقیقت مسلم را به خوانم .تبریک می گویم به اقای خرمنکوب بلکه اقای جهل وجهالت کوب که با شهامت به جهال عالم نمای عصر اگاهی دادند ودر واقع از حریم قران دفاع کردند.که گفتید من ان چه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال

     
  2. نوری زاد از کی علامه دهر شدی لعنت بهت تونمازبلدی کثافت منافق ماسون

     
  3. قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند
    اما کاغذی را در دهان سگ دید .کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود” لطفا ۱۲
    سوسیس و یه ران گوشت بدین”.۱۰ دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده بود
    سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه راگرفت
    و رفت .
    قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال
    سگ راه افتاد .
    سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ
    سبز شد و بعد از خیابان رد شد. قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به
    ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد .قصاب
    متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
    اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ایستگاه
    برگشت .صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره انرا چک کرد. اتوبوس
    درست بود سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
    اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد
    .پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس
    ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.
    سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید .گوشت را روی پله گذاشت و کمی
    عقب رفت و خودش را به در کوبید .اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را
    باز نکرد.
    سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره
    رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در
    برگشت.
    مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ کرد.قصاب با عجله به
    مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این
    باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.
    مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این میگی باهوش ؟این دومین بار تو این
    هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!

    نتیجه اخلاقی :

    1- اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.
    2- چیزی که شما انرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند
    و غنیمت است .
    3- بدانیم دنیا پر از این تناقضات است.
    پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های
    مان را بدانیم…

     
  4. به ما ربطي نداره كه كي گرسنه است

     
  5. اقاي نوري زاد نامه نوشتن را من بلدم در نامه هايت در مورد بشار اسد نگو در مورد فقر لرستان بگو نگو بحرين چگونه است نگو مير حسين زنداني است بگو مردمي در لرستان وجود دارند كه نان شب ندارن

     
  6. نه آب ، نه برق رایگان میخواهیم

    نه کاخ ، نه گنج شایگان میخواهیم

    نه یک ز هزار آرمان میخواهیم

    امروز گرسنه ایم نان میخواهیم

     
  7. نوریزاد هم مثل کارتر اسلام شناس شده.وای بر سرما با این اسلام شناسامون

     
  8. سلام آقای نوریزاد عزیز من و امثال من تشنه دانستن هستیم دانستن قران و اسلام و شناخت خدای مهربانمان به همان مهربانی که تو میگویی از روحانی محل فرق بین روح و جبراییل را که در سوره قدر امده می پرسم فواید شرکت در انتخابات فرمایشی را توضیح می دهد و خلاصه کلام کسی یا چیزی نمی داند که بگوید یا نمی گوید و یا نفاسیر چندین قرن گذشته را میگوید از دکتر عزیزمان اقای خزعلی خواهش کردم که بماند و مارا با اسلام آشنا کند درسمان بدهد ما نیز فرزندانمان ،همسرمان و دوستانمان را می اموزیم و بدین صورت ظلم ازبین خواهد رفت و حتی ان شاالله ظهورهم محقق خواهد شد که قبول نکرد و قصه و غمی و نگرانی ای بر جانمان افزود عاجزانه می خواهم که  بمانی برای من ،برای فرزندم ،برای اسلام و ما را اموزش دهی از قران برایمان بگو و از خلق عظیم پیامبر رحمتمان که از او هیچ نمی دانیم از حسین بگو که از 57سال زندگیش یک نیمروز نیمه برایمان گفته اند دوران ما تشابه بسیار با دوران خلافای عباسی دارد باید امام صادق بود نه امام حسین و در اخر تو را سوگند می دهم به عظمت اسلام که برای اسلام و ما بمان 

     
  9. سلام سید جان
    یک نامه مناجات گونه هم به خدا می نویسی که دلمان شاد شود
    مگر نه اینکه خدا صدای مظلوم را می شنود؟

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

78 queries in 1876 seconds.