اگر آیت الله دیگری دلش هوای لاستیک دنا را داشت، یا آیت الله دیگری به واردات شکرعلاقه مند بود، یا آیت الله دیگری – همچنان که به اقامه نمازوحدت آفرین و دشمن شکن جمعه مشغول است – دلش را سنگ های سرخ معادنِ بیدخت استان فارس برده بود، یا دیگری مشتاقِ سرفرو بردن به داخل جوراب استارلایت بود، یا آن یکی به لبنیات و فراورده های جانبی آن می اندیشید، راه درستش این بود که اینها را با خود من درمیان می گذاشتند تا بلافاصله تقدیمشان کنم. وادامه می دهد:…
به نام خدایی که صلح آفرید
آنها به ما حمله خواهند کرد!
سلام به رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
یک: کاش متن صوتی نامه ی بیست و دوم مرا می شنودید. من برای این که صدای خود را به شما برسانم، برظرائفِ کلامی و موسیقایی آن متمرکزشدم. تلاش کردم تا “سیدعلی بشنو” کاری متفاوت از آب درآید و حوصله ی شما بهنگام شنودن آن سرنرود. من این متن را دوماه پیش برای جناب شما خوانده بودم. نامه نبود. دکلمه، یا بهتربگویم: گلبارانی از گلایه های گنج گونه بود. آمیزه ای از کلام و موسیقی. به دلیل قفل شدن اینترنت درهفته ی گذشته، این متنِ صوتی به صورت خودکاراز آرشیو داشته های من برآمد ومنتشرشد و دوستان من درچند نقطه ازجهان متن پیاده شده ومکتوب آن را نیز بدان افزودند و اسمش شد: نامه ی بیست و دوم. اگر نشنیده اید تقاضا می کنم حتماً بشنوید. از ابتدا تا پایان آن را. سخنان آهنگین خوبی درآن تقدیم جناب شما شده است.
دو: چه خوب که چهره ی شما این روزها بشاش است. حضورمیلیونی مردم در بیست و دوم بهمن، خیال خیلی ها را راحت کرد. هم خیال ما و شما را، وهم “دشمنان” ما را که دست ازسرما برنمی دارند وهمیشه ی خدا درکمین ما هستند. والبته این کم توفیقی نبوده ونیست. اولین بارقه ی تماشای این همه جمعیت درتهران و شهرستانها ، بارشِ “خیال راحت” است. آری، “خیال ما” راحت شد. خیال راحت هم اولین برکتش، بهت ولبخند است. بهت برای دیگران، ولبخند برای خودما. وشما بعد از مدتها لبخند زدید.
سه: مراچند پرسش است. پاسخ با جناب شما. این که آیا “آنها” به ما حمله خواهند آورد؟ وبساط ما را برخواهند چید؟ آیا این همان پازل یا تله ای نیست که سالها ما درآن جابجا شده ایم؟ تا درست به همین جایی برسیم که اکنون رسیده ایم؟ دنیا باردیگرآیا به تماشای شکستنِ مردمی خواهد نشست که تن به شعارسپرد ودربستری ازشعاربرای خود برج هایی ازشعاربالابرد؟ وآنقدرمرگ براین ومرگ برآن گفت تا عاقبت همان مردگانِ هزارباره سرازگورِ زیرکی بدرآوردند و دست به گلویش بردند؟
چهار: آنها ما را آیا خواهند شکست وبرچاههای نفت ما خیمه خواهند بست؟ جوری که نه ازموشک های شهاب ما کاری برآید ونه ازسرداران ما؟ درآن روزآیا ما برای قرنها تحقیر نخواهیم شد؟ وبار دیگر سرزمینمان ایران به شفیره ای از حقارت تاریخی فرونخواهد شد تا مگر در سده ای و هزاره ای دیگر جماعتی دیگربرای غارت مجدد فرزندان ونسل های بعدی ما خیزبردارند؟
پنج: دراین سی و سه سال پس ازانقلاب آیا ما به دستِ نفت خواران و مجامع بین المللی و کشورهای ماجراجو بقدرکافی بهانه نداده ایم تا برای بلعیدن ما آستین بالا بزنند و دریک زنگ تفریحِ مختصر پنجه درپنجه ی ما بیاندازند و خیلی زود همه ی حیثیت ما را به تاریخ بسپرند وازبساط خود “کرزایِ” دیگری برآورند وبرما بگمارند و با غش غش خنده هایشان به سمت تخلیه ی هویت ما دورخیزکنند؟
شش: تا برای پاسخ گفتن به پرسش های من مهیا می شوید، من با اجازه ی شما پنجره های بیتِ شریف را می گشایم تا هوای تازه ای درآن جریان یابد. دوستانه می گویم: چرخش هوا درمحیطی بسته، ما و شما را با واقعیت های جامعه ای که ناگزیراراده اش را به ما سپرده، بیگانه کرده است. چگونه؟ خواهم گفت:
هفت: ای بدا که این روزها جمعی از مردمان ما موافق دخالت نظامی اجانب شده اند. که با فشردن یک دکمه، موشک های قاره پیمای خود را از دوردست ها برسرمواضع اقتصادی و نظامی ما فرو بکوبند و تکلیف ما و شما را یکسره کنند. چرا؟ چون به این رسیده اند: حالا که جماعتی ازسران این نظام، هست و نیست ما را نشانه رفته اند و ازما می خورند ومی برند وتباه می کنند، بگذار یک چند وقتی هم آمریکاییها برسراین سفره بنشینند! وباز می گویند: وقتی ما اسیرحاکمان خویشیم، چه بهترکه اسارت آمریکاییها را هم تجربه کنیم. با این تفاوت که بسیاری ازحاکمان ما، به هیچ اصول انسانی و قانونی و حقوق بشری واسلامی پای بند نیستند اما آمریکاییها – به صورت ظاهر هم که شده – نشان داده اند که به افکارعمومی و موازین حقوق بشری و اینجورقضایا معتقد و معترفند و ازهمین منافذ می شود به دلشان نفوذ کرد و حداقل هایی را از آنان التماس نمود.
هشت: نمی دانم آیا شنیده اید یا نه، این روزها یک طنز رنج آوری از زبان شاهِ پهلوی درمیان مردم رواج پیدا کرده که: ای همه ی ایرانیان، اگردلتان برای تحریم و سرشکستگی و زد و بند وبیکاری واعتیاد ومصرف و دزدی و دروغ و چاپلوسی وسانسورو ریاکاری و چین و روسیه و موشک وماهواره و انرژی نیم بند هسته ای و دولتمردان بی لیاقت و ساواک اسلامی وحجاب اجباری و اینجورچیزها تنگ شده بود، خوب ما خودمان استاد همین قضایا بودیم. این ها را به خودمان اگرمی گفتید فی الفور ترتیبش را می دادیم! وادامه می دهد:
نه: اگر دل یکی ازآیت الله های شما برای داشتن دانشگاه ودرکنارش برای برج ها و مجتمع های تجاری تنگ شده بود، واگر آیت الله دیگری دلش هوای لاستیک دنا را داشت، یا آیت الله دیگری به واردات شکرعلاقه مند بود، یا آیت الله دیگری – همچنان که به اقامه نمازوحدت آفرین و دشمن شکن جمعه مشغول است – دلش را سنگ های سرخ معادنِ بیدخت استان فارس برده بود، یا دیگری مشتاقِ سرفرو بردن به داخل جوراب استارلایت بود، یا آن یکی به لبنیات و فراورده های جانبی آن می اندیشید، راه درستش این بود که اینها را با خود من درمیان می گذاشتند تا بلافاصله تقدیمشان کنم. وادامه می دهد:
ده: یا اگرحواریون آیت الله ها به هاله ی نورو داستانهای ابلهانه ای ازامام زمان و شرکت بیمه و کشتی های دروغین و اسکله های بی نشان و سهام مخابرات و حتی مثل خواهرخودمان اشرف، نبض شان برای قاچاق مواد مخدر می تپید و همزمان به هزار موضع اقتصادی و سیاسی و امنیتی و اطلاعاتی و برداشتن اموال مردم نظرداشتند، یا اگرشما ای مردم، مجلسِ صد درصد مرعوب ومطیع و رام و خبرگان پژمرده – مثل مجالس خود من – می خواستید، من مگر مرده بودم، به خودم می گفتید همه را برای شما و آیت الله های شما ردیف می کردم و جوری بساط سوروساتشان را پهن می کردم تا هرچه نفس دارند، هم خودشان هم نسلهای حاضرو غایبشان از آن سیربخورند. وباز ادامه می دهد:
یازده: اینها را اگربه خود من می گفتید دیگرنیازی به پیش کشیدن تاریخ هزارو چهارصد ساله و خدا و پیغمبروعلی و اولاد علی وکربلا و پسرفاطمه وهزارهزار شهید و این همه آسیب و خرابی وعقب ماندگی و این همه حقارت جهانی نبود. ما که داشتیم می خوردیم، یواشکی یک سفره هم برای این جنابان پهن می کردیم تمام می شد می رفت پی کارش.
دوازده: حضرتعالی در نمازجمعه ی اخیرتان فرمودید: چرا می گویند کشوردربحران است؟ چه بحرانی؟ کشوری آرام، با نشاط، …. بله، بظاهرهمین گونه است که شما می فرمایید. اما شرمگنانه می گویم: کشورما نه آرام است و نه با نشاط. ما، هم در متن یک بحران بزرگ دست به دست می شویم و هم خُلق مردمانمان تنگ است. هم به قدرکافی برای مجامع جهانی بهانه آراسته ایم تا به دست ماجراجویان و قَدَرقدرتان تکلیفمان روشن گردد، هم از بس دزدی و بی قانونی دیده ایم و رجز و شعارتحویلمان داده اند، به مردمانی بی تفاوت وسردرگم وبلاتکلیف بدل شده ایم تا مگردستی ازآسمان خدا برآید و زنجیرغلامان بشکند. این بلبشو البته بهترین وناب ترین اوضاع برای ابن الوقت های ریزو درشت است تا با گلوگاههایی که دراختیار دارند دارایی های مردم را یک لقمه کنند و همان یک لقمه را به گلوی خود و خویشان خود فرو ببرند.
سیزده: راستی تا یادم نرفته اجازه بفرمایید ازطریق همین نامه پیغام خودرا به جناب حجة الاسلام طائب – رییس اداره ی اطلاعات سپاه – برسانم. وبه وی بگویم که پیغامش به من رسید. آنجا که درپاسخ به پرسش بنده خدایی گفته بود: “یک خوابهایی برایشان دیده ایم. بعدِ انتخابات”. منظورش از”برایشان” به جمع خانواده ی من برمی گردد. به وی می گویم: جناب حجة الاسلام والمسلمین، هروقت خواستی دست بکار شوی، حتماً یک نگاهی به پایان کارخویش، وبه دستهای خونینِ خود بینداز. ما را باکی نیست. ما مهیاییم.
چهارده: رهبرگرامی، بحران را چرا نگویم امثال آقای طائب وجماعتی از پاسداران فربه و اطلاعاتی های هیولاوش وروحانیانی که دستشان به خون و پول مردم آلوده است، برای کشورفراهم آورده اند. اینان نه که نخواهند – بل نمی توانند – روزی را تجسم کنند که ورق برگشته وآنان دربرابر مردم ایستاده اند و به یک یک خون ها و غارتهایشان اعتراف می کنند. همین تجسم ویرانگر، آنان را به فروبردن هرچه بیشترِ کشور به غرقابِ مخمصه های بین المللی تحریک می کند. که: اگر قرار است من نباشم، بگذاردنیا نباشد!
پانزده: می دانید به دست ما و شما چه ضایعه هایی به عمق اعتقادات مردم فروخزیده است؟ یکی اش را بگویم و بگذرم: آنجا که ما تاریخِ همین سی و سه سال انقلاب را پیش چشم رسانه های عینی و مجازی وارونه تحریف می کنیم، وبرّوبرّبه چشمان مردم خود می نگریم و به حلقشان دروغ می تپانیم، چه تضمینی است برای درستیِ هزارهزار حدیثِ قدسی و نبوی و معصومین هزار و چهارصد سال پیش، با توجه به نبود وسایل ارتباط جمعی؟
درحالی که ما سخنان نادرست خود را درهمین سی و سه سال اخیر، تاریخ می کنیم و به خورد بچه ها و مردم خویش می دهیم، چرا باید همین مردم، فلان سخنی را که ما وشما مصرانه به دوردست های تاریخ، به امام باقرو امام صادق منتسبش می کنیم، باورکنند؟
شانزده: درزندان که بودم،تأثیرسخن یکی اززندانیان تا مدتها با من بود. که ازقول یکی از معصومین(ع) می گفت: تا زمان قیام قائم ما، همه ی صنوف فرصت تشکیل حکومت پیدا می کنند تا فردا درپیشگاه خدا طلبکارانه با خدا محاجه نکنند که ای خدا اگر به ما فرصت حکومت می دادی، ما بشریت را به جایگاه معهودش فرا می بردیم. همو می گفت: درایران خودمان، بسیاری از صنوف فرصت پیدا کردند تا به حکومت برسند. مثل ماهیگیران( آل بویه) ومسگران(صفاریه) وصوفیان( صفویه) ونظامیان( نادرشاه و رضاشاه) وطایفه ها و قبیله های گوناگون. حتی مغولان و هیولایان. مانده بود روحانیان شیعه. که اگر به حکومت نمی رسیدند، مگر خدا حریف طلبکاری آنان می شد؟
روحانیان شیعه اگر به حکومت نمی رسیدند، درهمان محشرخدا یقه می دراندند که ای خدا، جلوی چشم ما همه را برکشیدی و برتخت مراد نشاندی و یک نگاهی به ما نکردی؟ مگر ما برمنابرخود از خوبی ها و شایستگی ها و بایستگی ها کم سخن می گفتیم؟ مگرما مرتب به ترسیم مدینه ی فاضله ی شیعی نمی پرداختیم؟ ما را اگر به حکومت می رساندی، ما همان خورشیدی را که ازمنابرمان سربرمی کشید، به نورافشانی عالم مأمورمی فرمودیم. وآنچنان دنیایی ازامن و امان و رفاه برمی آوردیم که گرگان با آهوبرگان به همزیستی و مجاورت قدم بردارند.
این شد که خدا زبانم لال ازغوغای روحانیان هراس فرمود و یک چند صباحی رشته ی امورِتنها کشور شیعیِ جهان را به دست روحانیان سپرد. نتیجه ی این واگذاری این شد که برای نخستین بار، دست روحانیان به خون نشست و پاسداران انقلاب اسلامی اش – امروز – به بی رقیب ترین دزدان منطقه بدل شده اند. جوری که درکشتی ها و کانتینرهای قاچاقش ازجان آدمیزاد که بی ارزش ترین کالاست، تا شیرمرغ، تا هرچه که شما نام از آن ببرید یافت می شود. حتی مواد مخدر؟ چرا که نه! چه کاروکسبی بالاتراز قاچاق مواد مخدر؟ راستی یک زمانی حدیثی از قول پیامبربرای ما می فرمودید که: الکاسب حبیب الله، این آیا شامل حال کاروکسب پاسداران فربه ی ما نیز می شود؟ کجایید ای شهیدان خدایی؟ بلاجویان دشت کربلایی؟
هفده: بعد ازتماشای فراوانیِ راهپیمایان بیست و دوم بهمن، خوشبختانه چهره ی شما به تبسم نشست. خدای را سپاس. حضورآن همه مردم درآن راهپیمایی باشکوه، یک واقعیت بی تردید بود. واقعیتی که دهان بسیاری ازخام گویان را بست و تبسم توفیق را برجمال شما نشاند. ما برای آنکه به یک چنین نمایشی توفیق یابیم، همه ی درها را به روی رقیبان خود بستیم. اجتماعات آنان را برآشفتیم. درپس دادگاههای غیرقانونی و دورازچشم به زندانشان انداختیم. وهیچ فرصتی برای نمایش عده وعُده ی آنان باقی نگذاردیم. بدیهی است که نمایش یک تنه وبی رقیب ما دربیست و دوم بهمن- مثل پرواز یک پرنده دربرابر پرندگان درقفس – تماشایی به نظرمی رسد. پیروزی ما آنجا به واقعیتِ محض می انجامید که ما زنجیرازپای رقیبان خود می گشودیم و به آنان فرصت می دادیم تا معترضانه اما درسکوت، باردیگر جمعیت خود را به ما وجهانیان نشان بدهند. سخن گفتن از اقتدارخویش ازیک سوی، و رجزخوانی برای” دشمنِ” زبون و ذلیل از دیگرسوی، آنجا به تعارض می نشیند که ما برای خفیف کردن معترضان داخلی، دست به بستن” ایمیل”های رایج مردم می بریم. این یعنی بجای درافتادن با کرکسی که برسرما چرخ می خورد، به گنجشکان یک درخت سنگ بپرانیم و باتماشای فرارفوج گونه ی آنان برای شجاعتِ خود کف بزنیم وهورا بکشیم.
هجده: شما یادم هست برای آنکه رقیبان داخلی خود را سرجایشان بنشانید، خط و نشان کشیدید که اگر بنا برمقابله باشد، ما راه امام حسن را که به صلح انجامید انتخاب نمی کنیم، بلکه به راه امام حسین درمی افتیم و تا آخرین قطره ی خون خود به مقاتله می پردازیم. چرامشفقانه به حضرت شما نگویم که این سخن واین نگاه، ازارتفاع مناسبی برخوردار نیست. وازتنگنای یک افقِ همسطح رنج می برد. شور بختانه اگر روند این خط ونشان جناب شما به جاهای باریک بکشد، فرزندان شما وارث یکی از تلخ ترین خاطره ها خواهند شد. وازمواجهه با نگاه پرسشگرمردم هراس خواهند داشت. می دایند کجا؟ آنجا که فرزندان تاریخی ما رو به آنان می گویند: یک بار، آری فقط یک بار، حکومت به دست روحانیان افتاد و رهبرروحانی این حکومت، تا توانست از مخاطبان داخلی و خارجی آن فروکاست و جامعه را به انشقاقی غلیظ درانداخت و دست پاسداران خود را برای هرکاری – آری برای هرکاری – واگشود.
نوزده: چه تلخ اگرکه بگویم آن ” دشمن” ی که هماره از آن سخن می گفتید، امروزه برای برچیدن بساط ما شال وکلاه می کند.هموبا عنایت به رجزهای پوک ما وهیاهوهای جاهلانه ی افرادی چون احمدی نژاد همه ی عرصه های حقوقی وبین المللی را برای یک زنگ تفریح تماشایی آراسته است. برای او برچیدن ما کاردشواری نیست. تجربه اش را دارد. بدا به حال ما و شما در آن روز که هرچه نعره می کشیم: یا ایهاالمسلمون اتحدوا اتحدوا، کسی باورمان نمی کند. می دانید چرا؟ چون صداقت سخن ما رنگ باخته و کسی ما را درآن تنگنای بودن و نبودن باور نمی کند. جنگی اگر دربگیرد، بسیاری از مردمان ایران را باور براین است که این جنگ، ربطی به آنان و خواسته های آنان ندارد. جنگی است میان قدرت های زیرک جهان ازیک سوی، وروحانیان وپاسدارانی که درتنگنای رفتن و ماندن، به دست های خونین و اموال غارت شده ی خویش می نگرند، ازدیگرسوی. یکی دوماه پیش، یکی ازسرداران فدایی جناب شما گفته بود: ما با سیدعلی تا خود جهنم هم که شده پیش می رویم. شما خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل! گویا شمایان دست بکار این حکومت شدید تا ما را به بهشت خدا رهنمون شوید!
بیست: ای گرامی، تنها راه بقای ما و شما، مراجعه به مردم است. مباد بخواهید این مراجعه به مردم را درانتخابات اسفندماه نشان ما بدهید؟ خود نیک ترازهمه ی ما می دانید: بسیاری ازداوطلبانی که صلاحیتشان برای حضوردراین انتخابات تأیید شده، ازرام ترین و حرف گوش کن ترین و البته از کاسبکار ترین های این سالهای پس ازانقلاب اند. که همگانشان از فیلترهای تنگ و تاریک دستگاههای اطلاعاتی عبورکرده اند و پیشاپیش آداب چاکری به آنان تفهیم شده است. والله اگر طالب بقا در دوجهانید چاره ای جزروی آوردن به مردم ندارید. اعتمادتان را ازپاسداران فربه بگسلید و به مردم – همه ی مردم – چه کافرو چه مسلمان، روی آورید. این تنها راه بقای ما و شماست. تنها راه. آری تنها راه. خدای می داند که تنها راه.
بیست و یک: اگربه مردم – آری همه ی مردم – روی آورید، همین مردم نگرانی ها را از خاطر مبارکتان خواهند زدود. این مردم تنها چیزی که از ما مطالبه دارند، صداقت است. یعنی همان گوهر نابی که ما دراین سالهای انقلاب از آنان دریغ کرده ایم. مردم اگر صداقت ما را باورکنند، درکنارما خواهند ماند و درترمیم کاستی ها همراه و مشاورما خواهند بود. وعجب گوهر بی بدیلی است این صداقت. مردم اگرما وشما را باورکنند، خودشان ازپس تحریمها و تهدیدات بین المللی برخواهند آمد. کافی است ما را باورکنند. باوری ازجنس آب های زلال. به روانی ابرهای آسمان. و به سترگی کهکشان بالای سر. باوری که ازاو بوی درستی برآید. که با این باور، می شود برتوهین ها و تحقیرها و ناکارآمدی ها و گسست ها فائق آمد. می شود دست های مردم را در دست هم، ودست مردم را دردست خدا نهاد. مگرشما و خیل روحانیان به همین بهانه پای درحکومت ننهاده اید؟ پس کودست مردم؟ کودست خدا؟ به دست پاسداران فربه وهیولاهای وزارت اطلاعات منگرید. آن دست ها آلوده است. خونین است.
بیست و دو: من خود می دانم نوشته ام تلخ است. تیزابی است. و ای بسا روان شما را برآشوبد وبخراشد. باکی نیست. این سخن تلخ مرا امروز نوش جان کنید تا همگان – هم ما هم شما – به سلامت ازاین مهلکه بدر رویم. فردا با تبسمی درست به من خواهید نگریست. که : دوستان واقعی من دراین سوی بوده اند و من بدانان پشت کرده بودم.
بیست و سه: من کاری به این ندارم که آن” دشمن” کمین کرده به ما حمله خواهد کرد یا نخواهد کرد. اما باوربفرمایید بسیارمایلم تا زمانی که خواب جناب حجة الاسلام والمسلمین طائب تعبیرشود، به وسایل ربوده شده ام دست پیدا کنم. بیش ازدوسال تمام است که برادران اطلاعات و سپاه ابزارکارمرا دزدیده و برده اند و هیچ به خود نمی گویند که این بنده ی خدا شاید به این پنج دستگاه کامپیوترو دهها متعلقات ربوده شده ی آن محتاج باشد وبخواهد فیلم محرمانه ی دیگری از مخوفگاه های برادران بسازد. ایکاش دراین خصوص نیزدستورعاجل صادر می فرمودید. بدرود تا جمعه ای دیگرکه امید دارم تا آن موقع هم این نامه را خوانده وهم “سیدعلی بشنو” را شنیده باشید. و اکنون یک نجوای کوتاه با خدایی که برپیدا وپنهان ما وشما نظاره گراست:
خدایا، توشاهدی که من درهرنوشته وبا هرکلمه ای که برمی گزینم، می میرم و زنده می شوم. ازدرونِ من خبرداری که مرا به آزردن دلی اراده نیست. گرچه دلِ یک اطلاعاتیِ مخوف که ازاو با هیولا نام می برم. اما چه کنم که جامعه ی ما را چاره ای جز بدررفتن از این هزارتوی خوف انگیزنیست. خدایا مرا بکش وتاروپودم را به باد ده اما جامعه ام را بسلامت ازاین بحران بدرببر. خدایا مرا به دست طائب ها و اطلاعاتی ها وفربگانی که به لباس سپاه فرو شده اند تکه تکه کن اما سرزمینم را و مردمان سرزمینم را ازاندوه، ازرنج، ازبلاتکلیفی، ازغصه های تمام نشدنی، ازتحقیر، ازعقب ماندگی، ازدربه دری، ازغارت، ازترس، ازلکنت، ازقحطی، ازکاستی های انسانی، ازدست مدیران و روحانیان بی لیاقت رهایی ببخش. نابودم کن اما به مردم سرزمینم سرفرازی عنایت فرما. آمین
بیست و هشتم بهمن ماه سال نود
با احترام و ادب: محمد نوری زاد
لینک غیرمستقیم فایل پی دی اف(mediafire)
مطالب مرتبط:
بیست و دومین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری(سید علی بشنو! ، فایل صوتی)
بیست و یکمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری(چرا سید محمد خاتمی خواستنی تراز شما است؟)
بیستمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری(یک خبرخیلی خیلی خوب!)
نوزدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر(اختراع بزرگ)
هجدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری(من یهودی تو علی!)
هفدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر(من در انتخابات شرکت می کنم!)
نامه ی شانزدهم محمد نوری زاد به رهبری(بیداری یا بیماری اسلامی)
نامه ی پانزدهم محمد نوری زاد به رهبری(بارانی در راه است!)
نامه ی چهاردهم محمد نوری زاد به رهبری(مرگ رهبران)
نامه ی سیزدهم محمد نوری زاد به رهبری(اینک روضه!)
دوازدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری(جام زهر رهبری)
نامه یازدهم محمد نوری زاد به رهبری(+هفت پرسش از سید محمد خاتمی)
دهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری
نامه ی نهم محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی ایران
پوزش محمد نوری زاد از رهبر انقلاب
هشتمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر
متن استفتائات محمد نوری زاد از رهبر جمهوری اسلامی
آخرین نامه ی محمدنوری زاد به رهبر+Translated into English
نامه پنجم محمد نوری زاد از اوین به رهبری
نامه چهارم محمد نوری زاد از زندان اوین به رهبری جمهوری اسلامی
نامه سوم محمد نوری زاد به رهبر انقلاب
]چقدر دلم برات مي سوزه كه نون اين مملكت رو خوردي و به ملت خيانت كردي در زازاي چي …اربابانت به تو چي دادن ….خدا بيدارت كنه ان شااللة
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر مومن و بزرگوار جناب آقای نوری زاد سلام
در این زمانه ی سختی ها و تنگی ها و سختگیری ها و تنگ نظری ها و در این معرکه ی تزویرها و بازی ها اینگونه مردانه ایستادن و تاب آوردن و روشنگری کردن کار هر مبارزی نیست. بینشی عمیق می خواهد وایمانی اصیل و یقینی استوار و هدفی روشن ، و شما برادر بزرگوار نشان داده اید هنوز نسل مردان مرد زنده است و آنجا که همه می نشینند او بر می خیزد و یکتنه راه راست را برمی گزیند و از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسد. شما و امثال شما که بسیار کمند برای نسل من که برادران کوچک شمائیم الگوهای زنده ی ایمانید. و اگر درست بنگریم یار امام غائب کسانی هستند که در برابر ظلم از دوست سر زند یا دشمن سکوت نمی کنند و نیکی را در هر که باشد دوست یا دشمن می شناسند و می ستایند. انسانهایی آرام ، مطمئن ، آگاه و عارف به زمانه ، حق بین و حقیقت شناس ، صبور و بردبار ، شجاع و دلیر ، مودب و فروتن با ضعفا و سختگیر و مغرور در برابر جباران . این نشانه های روشن مردان خداست و من شهادت می دهم که شما را همینگونه یافته ام و شما را دوست تر دارم که یاور امام غائب بنامم . آری ؛یاور امام زمان شمائید نه آن کسانی که مدعیان سینه چاکند . اینها همان کسانی هستند که در تاریخ بارها آمده اند و نقش خود را بازی کرده اند . انتظار آنان به انتظار کسانی می ماند که حسین را به کوفه خواندند تا یاری اش کنند و آنگاه که آمد او را کشتند.آنان منتظران امامی هستند که مطیع آنان باشد و از هوسهایشان پیروی کند. امام آنها در حقیقت نفس آنهاست که امر را بر آنان آراسته و مشتبه ساخته است.مفسدانند و گمان می کنند که مصلحند. خداوند بر نور شما بیفزاید که اگر شما و انگشت شماری چون شما نباشید تا فریاد بزنید که این اسلام نیست ،پرده ی تزویر چنان هست که راه حقیقت را بر اینهمه مومن نا آگاه ببندد.
برادر بزرگ و بزرگوار ، این بنده ی حقیر سال 1388 شکایتنامه ای منظوم علیه آقای خامنه ای به رئیس قوه ی قضائیه تسلیم کردم ولی با هزار افسوس و اسف پاسخم تهدید بود و توصیه به عدم پیگیری . درین باره پیشتر حضورا مختصری خدمتتان توضیح داده ام و بخشهایی از آن را برایتان خوانده ام . اما گمان دارم شاید چون زبان آن شکایتنامه زبان نظم بود از سوی رئیس قوه ی قضا جدی و رسمی تلقی نشد و این شد که یکبار دیگر شکایت خود را به زبان رسمی و روشن به تاریخ 2 اسفند 90 برای آقای لاریجانی قاضی القضات ، و رونوشتی از آن را به رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری و مجلس یشورای اسلامی فرستاده ام و امید دارم که به سرعت به شکایتم رسیدگی شده و حق و عدالت اجرا شود. از شما می خواهم به هر طریق که صلاح می دانید کمکم کنید تا صدایم به گوش مردم برسد و اگر در مواضعم حقیقتی یافتید برای احقاق حقم از یاریم دریغ نفرمائید.
ارادتمند جنابتان
برادر کوچک
سید سعید شجاعی
4/12/1390
سلام بر هموطن ناشناسم.گر چه آقای نوری زاد به تعریف و تمجید کسی نیازمند نیست ولی ما به تعریف از او نیازمندیم تا بزرگ شویم.او اسوه ی استقامت در راه حق است.ما برابر نیستیم . خداوند مجاهدان را بر نشستگان برتری و فضل بخشیده است.بین کسی که با همه ی هستی اش با ظلم و بی عدالتی می جنگد و کسی که از نوشتن نام خود در یک نظر پرهیز می کند از زمین تا آسمان فرق است.
عجب ارتباطی است بین قدرت وحماقت.اغلب مستبدان تاریخ قبل از ازدواج با قدرت افرادی شجاع وباهوشند.وهمانگونه که درلحظه اوج شهوت عقل مختل میشود در زمان هماغوشی حاکمان باقدرت چیزی که محلی از اعراب ندارد عقل است ودرایت ودقیقابهمین دلیل قانون وچارچوبهای اختیارات حاکمان افسار مهارسرمستان باده قدرت میشود ووای برجوامعی که این یاغیان قدرت سوارمافوق قانون شوند.و وای تر بر جامعه ای که به فساد کشیده شدگان قدرت داعیه تقدس داشته باشندوآخوندهای درباری برای تامین رضای مفسدان و البته سهم خواهی از روسپی قدرت قانون را غیرلازم واطاعت از حاکم فاسد رامقدس جلوه دهند.تزویج باقدرت بدون کنترل قانون مزدوج را به عنصری بی شعور تبدیل میکندودریکسال اخیرنمونه های جالبی در منطقه خاورمیانه دیدیم.قذافی مردم بجان آمده ازظلم راعاشقان خود میخواندکه حاضرند برایش جان نثاری کنندوپیشگویش رادنیادید.مبارک خودراناجی مردم ووطنش میخواند.مردک عقب مانده وبقولی گاگول سوریه کشورش راعاری از هرگونه نارضایتی میدانست.ولی امروز همین کشور امن رابمباران میکند.دریک جمله بایدگفت دیکتاتورها احمقترین افرادند وبیجاره کسانیکه احمقهاراتمجیدمیکنند.
جناب آقای دکتر نوری زاد، نامه های شما فوق العاده است. با هر کلمه اش یک ترفند حکام مقتدر را خنثی می کند و بطرو غیر مستقیم نشانمان می دهد که ما چه می خواستیم و انقلاب اسلامی یعنی چه و جمهوری اسلامی چگونه باید باشد. در خصوص راهپیمایی 22 بهمن هم خوبست به مسئولین یادآوری نمایید که این را به حساب حمایت و بیعت و این چیزها نگذارند. درست است که نهادهایی وظیفه تهیه و توزیع وسیع تراکت و پوستر هستند و هم پولش را دارند و هم پشتیبانی می شوند. درست است که ما اگر یک پوستر یا نوشته یا شعار مغایر بدهیم، سروکارمان با برادران چماقدار خواهد بود، ولی من هر ساله روز 22 بهمن را به راهپیمایی می روم چون این انقلاب مال ماست. حالا اگر نامحرمان و نا اهلان حکومت را بدست گرفته اند دلیلی بر رد اصل انقلابمان نیست. مثل اینکه بگوییم چون معاویه بر سرکارست و خود را امیرالمومنین می خواند پس ما روز بعثت را جشن نمی گیریم! در حین راهپیمایی هم افرادی را می بینم و روشنگری می کنم. انقلاب مال ماست.
با سلام خدمت جناب آقای نوری زاد عزیز با توجه به این که آیت الله منتظری یکی از شخصیتهائی بود که لب به اعتراض گشودو با توجه به اینکه شخص دوم مملکت بودوبیشترین ظلم را به ایشان روا داشتندبه جنابعالی توصیه می نمایم کتاب خاطرات ایشان را مطالعه فرمائید وازمطالب ایشان هم در سایت خود استفاده نمائیدبا تشکر
سالها قبل درست یکسال قبل از ریاست جمهوری آقای خاتمی وقتی ایران را ترک میکردم در جواب دوستان و همکاران و دیگرانی که می پرسیدند چرا میروی یک پاسخ دادم و در تمام اید سالیان و هنوز هم همان را میگویم:
من از دست حکومت آخوندی نمی گریزم بلکه از دست این هموطنان دروغزن و چاپلوس و ریاکار میگریزم که منافع ملک و ملت را فدای منافع کوچک و آنی خود میسازند و به هر پستی ای تن میزنند تا استخوانی از این خان یغما را به چنگ آرند.
آقای محمد نوری زاد عزیز
سرت سبز باد و وجودت شاد خدا قوت ای همراه
دریغا دریغاکه در سایه رهبری آقای خامنه ای
پاکان و فرزانگان و درستکاران و خیر خواهان در زندان و حصرند
دزدان و ناپاکان و شیادان و پلیدان سیاهکاران بر آنان حاکمند و زندان بان
بشکند دستی که بخواهد قلمت را بشکند.
درود
خوش حالم
نوری زاد عزیز
دستت درد نکند آقای خامنه ای باید از تو بسیار شرمنده باشد که به گفتار مشفقانه ات پاسخی نمی دهد انشاال… دردت بخورد بر سر دولت مداران بی لیاقت روحانی و سپاهی
نوری زاد عزیز ، سخن از زبان ما می گویی با شجاعتی بی مانند.
به سید علی بگویید صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را بیا و فقط یکبار نیکی کن . به قول فریدون مشیری و شجریان عزیز بیا بگو بشنو سخن شاید فروع آدمیت را در قلب تو بگشاید.
گفتم به ناله دلش مهمان کنم، چون سنگ بود بر دل سنگش اثر نکرد
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
درود نوری زاد عزیز
سلام حاجی
بغض و به شماره افتادن نفس این مردم را می توان در قلم تو برادر عزیز شنید . این اقا بدنبال مجلسی است تا از نمایندگان زبون آن یک مصوبه بگیرد که سلطنت فقیه و ولایت مجتبی را اعلام کند و نظام عدل اسلامی را اعلام نماید و روی جمهوریت خط بطلان بکشدو والسلام . حتی این سر شاخ شدن با امریکا و شایعه قحطی و مردم را به عمق محاصره و تحریم اقتصادی فروکردن در این سناریو معنی می شود . حاکم ///بدنبال فلج مردم و حذف کنش سیاسی ایشان است تا این هدف حقیرانه و در عین حال مخرب را به چنگ اورد . انا لله و انا الیه راجعون.
درود بر تو ای مرد آخرش اشک من رو در آوردی کاش دیگران هم یک تکه از وجود تو رو داشتند صبح تا شب در نمازم دعایت میکنم که حرف دل ما را میزنی همیشه بزرگ بمانی در تاریخ ما ای آزاده
درود برشما
مثل همیشه دل نشین بود دوست داشتیم با صدای دلنشینت این نامه را داشته باشیم
از کلمه جنگ دلم میگیرد فقط همین
با سلام
گفتن این حرفها یا شجاعت بسیار میخواهد یا کاسه ای زیر نیم کاسه است خدا می داند! من بدبین نیستم اما همه احتمالات را باید در نظر گرفت شما مدتها با این طایفه دوست بوده اید شریک بوده اید اینها را همه میدانند ، می شود حر شد یا عمروعاص این به خود شما بستگی دارد
برای التیام دل زجر دیدگان دههای 60 و 70 هم که شده از آن مردم و گروها عذرخواهی کن
با عذر خواهی کسی کوچک نمی شود با اعتراف کسی کوچک نمی شود با صدای بلند فریاد بزن که روزی با آنها شریک بوده ای در کارهایشان ولی حالا چشمانت باز شده این را هربار در هر نامه ای که می نویسی بگو
نامه خوبي بود، اما از خواندن نظرات سرشار از تملق هموطنان دلم به درد أمد. اين خود ما هستيم كه امثال خامنه أيها را بوجود مياوريم. تا وقتي ياد نكيريم كه همه با هم برابريم و ديكران را جاي خدا ننشانيم هر كس ديكري هم كه روي كار بياييد همين أش و همين كاسه خواهد بود.
نامه خوبي بود، اما ازخواندن نظرات اين هموطنان ازرده شدم. قامت بوسي و قربان صدقه تا كي؟ اين شما ملت جابلوس هستيد كه امثال خامنه ايها را درست مي كنيد. كمي به خود اييد. ما همه انسانها با هم برابريم. براي خود ارزش قايل باشيد لطفاً.
از طائب بعید نیست او مسئول جنایات بیشمار است سعید امامی را به قتلهای زنجیره ایی تشویق کرد و در وقت برملا شدن داروی نظافت را به او خورانید او رییس دطلاعات حسن صباخ است و اما شما خانواده را از خود دور کنید و هراس را به جان انان در نیندازید هر چه شد برای خود شما.
نامه ای از زبان یک بانوی اهل شرق جاسک
من زنی از حوزه شرق جاسکم ، من زن اول یک مردم که بغیراز من چهار زن دیگر نیز دارد، پس اگر با تو به تندی حرف زدم مرا ببخش چون دل خوشی از مردان ندارم، با تو ساده و بی پروا سخن خواهم گفت چون برای من فرقی ندارد تو کیستی؟
جناب رهبر!
من نه ساله بودم که به خانه بخت رفتم دقیقا همان روزی که تو رهبر شدی ، من طفلی بودم که عروس شدم و تو مردی بالغ که به هجله گه قدرت رفتی،بین من و تو فرق بسیار است، من و تو قابل مقایسه نیستیم ، تو فرمان می دهی و من فرمان می برم ولی به هر دو ما وظیفه ای محول کردند، من با همه ناملایمات، رهبر منزلی شدم که چهار زن دیگر پا بر عشقم نهادند و در برابر دیدگانم همخوابه مرد من شدند ،در زمانیکه کودکی نه ساله بودم بار سنگینی را بر دوشم نهادند که همه چیزش برایم ناشناخته بود، هرکدام از زنان درست در زمانی شریک زندگیم شدند که خود سخت نیازمند محبت و توجه بودم ولی هیچگاه از وظیفه ای که بر دوشم نهادند غافل نشدم و قانونی نانوشته ای که وظیفه سنگین کلفتی را بردوشم نهاد را هرگز سرزنش نکردم و امروز که با تو سخن می گویم فرزندانی موفق به جامعه تحویل داده ام م و از رهبری خویش در تربیت فرزندانم هیچ چیزی را دریغ نکردم، ناملایماتی که من تحمل کردم در احساسات خلاصه نمی شود ،اقلیم سخت و خشن همراه با اقلیم خشن سیاست های تو نیز سخت عذابم می دادند.
جناب رهبر
وقتی تو را با قدرت همخوابه کردند صدها کنیز و غلام تر و خشکت کردند.،شب زفاف تو تو با قدرت مملو بود از چاکر و نوکر و تو چنان سرمست از هلهله های چاپلوسان شدی که خیلی زود سید علی را با مقام معظم رهبری معاوضه کردی.، مرا مظلومانه چون کنیزکی از بازار برده فروشان خریدند و مفت به ارباب سپردند ولی از ابتدای اغاز زندگی مشترک تو با قدرت تصاویرت بر دیوار نقش بست و دستار دور گردنت مبدل به شفادهنده کور و کر دوران گردید.پس بین من و تو تفاوت بسیار است ولی نه اینکه تو از من برتری ..،،،هرگز چنین برداشتی نکن چون هر طور که می نگرم بین من و تو باز تفاوت بسیار است.
من در زندگی مشترک خویش هرگز خیانتی مرتکب نشدم ولی تو از شب اول بر همه تعهداتت پا نهادی و فراموش کردی که بین تو قدرت تعهدی هست، ۷۰ میلیون ایرانی قدرتشان را به تو سپردند تا دست نوازش برسرش بکشی و او را چون گل ببویی ولی در کمال ناباوری نه تنها دست نوازشی بر سرش نکشیدی بلکه بی رحمانه اموال قدرت رامصادره کردید و از فروختن جواهرات و تومبان قدرت نیز دریغ نکردی و بدتر از آن دست و پای قدرت را بستید و اورا به رفقای نزدیکت سپردید تا تجاوز به این امانت بزرگ را در کارنامه خویش به یادگار بگذارید.
جناب رهبر
من اگر در محرومیت بودم و مرد خانه ام چهار زن دیگر را در کنارم قرار دادولی عفتم را لکه دار نکردم و به سراغ هیچ فلسفه ای جهت تسهیل به خیانت نرفتم ،من اگر مادر شدم و فرزندانی را به آغوش کشیدم نخست به انسان بودنم نگریستم به آن چیزی که شما و مصباحیان درجه بندی اش کردید .شهروند درجه یک و دو که زنانی چون من با احتساب توضیحات مسائل شاگردانت در درجه دهم نیز جای نمی گیریم. من از سیاست هیچ نمی دانم ولی این را خوب میدانم که هر مسئول محلی که پا در منزل ما نهاد دل خونی از شما داشت، فرماندار و نظامی و یاهرکس دیگر که دستی بر کار دولتی داشت.،فراموش کردم بگویم که من همسر کدخدای محلم و منزل ما همواره میزبان ذوب شدگان ولایت توست،ولی من بس درعجبم که هرچه ذوب شده توست بنوعی مخل و مزاحم ملت تلقی می شود،فرماندهان جان برکف نیروی انتظامی ات در برابر دیدگان خودم با قاچاقچیان بست و بند مالی می کردند،فرمانده سپاهت حواله سوخت را جعل می کرد تا درصدی از فروش ان از قاچاقچیان سوخت دریافت کند.امام جمعه ات باز به طرقی ارتزاق می کرد.
جناب رهبر
تو در وظیفه ات تخطی کردی تو رهبر خوبی نبودی چون ملت تحت امرت در خلوت خویش جهت طول عمرت دعایت نمی کنند،این مساجد دولتی است که بالاجبار از عمر نمازگزارانش می کاهد تا بر عمرشما بیافزاید.در این مختصر سخنم از حق و حقوق زنانه ام هیچ نگفتم، از ظلمی که درطول این سالها بر ما روا داشته اند هرگز کلامی نگفتم ، از توهین های بزرگی که در ایام دهه فجر بر ما روا میدارید هیچ نگفتم ، توهینی که با برپاکردن بیمارستانهای صحرایی توسط سپاه فقط به مدت چند روز ما را چون گوسفند در اغل در تلویزیونهای خود به تصویر می کشید و نام مردم محروم بر ما می نهید تا برکت انقلاب را به مدت چند روز درسال نشان دهید. از بی آبی و خشکسالی و از محرومیتی که شما مسبب انید هیچ سخنی نگفتم. دراین مختصر کلام خواستم به شما بگویم که از قول یک زن جاسکی به حداد عادل و رفقایش بگویید که اینهمه نقل قول درویش گونه و ساده زیستی از شما نکنند و نگویند که همسر مقام رهبری پنیر از همسایه ها قرض می کرد و بودجه خرید شیربرنج را جهت خوراندن به بچه هایش نداشت چون زن بیسوادی چون من که درجغرافیای خشک جنوب در میان شنزارهای روان زندگی می کند این روایتها را باور ندارد چه رسد به شیرزنانی که درشهرهای بزرگ از شما چون کوه انتقاد می کنند و شما تاب شنیدنش را ندارید.
والسلام ۱۷/۰۲/۲۰۱۲
کورسوی نوری اندر این ستم آباد هست
با تو می گویم که شوری در صفیر باد هست
آتشی در نای ققنوسان آتشزاد هست
روزنی در متن این دیوار بد بنیاد هست
تا نفس در سینه نقاد نوری زاد هست
کورسوی نوری اندر این ستم آباد هست
تا نسیمی از سر خاک شهیدان با شماست
نغمه آب و صلای باد و باران با شماست
نامه ای از یوسفان مصر زندان با شماست
یادی از آن روزها وان روزگاران با شماست
کور سوی نوری اندر این ستم آبد هست
گردش این چرخ بازیگر بسا اطوار داشت
“شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت”
خواجه را محمود افغان بر سر این کار داشت
گرچه ابلیس لعین بس فتنه در دستار داشت
کور سوی نوری اندر این ستم آباد هست
خواجه تا آیینه را یکباره از کین نشکند
حرمت پیوند همراهان دیرین نشکند
تیغ را بر پیکر مردان فرزین نشکند
ملک را یکبارگی ناموس و آیین نشکند
کورسوی نوری اندر این ستم آباد هست
باغ را فردای کاج و لاله و شمشاد هست
دشتها را وسعت پروانه آزاد هست
رخصت رقصیدن و وقت مبارکباد هست
تا در آفاق وطن امثال نوری زاد هست
کورسوی نوری اندراین ستم آباد هست
دکتر احمد صادق زاده، “صبح صادق”
ای مرد ازاده خواهش می کنم دیگر از لبخند و تبسم این خامنه ی شاد مشو و از ان در نوشته هایت نگو که لبخندش همچون لبخند///// است که به اهداف /// رسیده و اینک بر //// فریاد در گلو خفه شده ما و تحقیر ما میخندد و قدرت خود را نمایشداده دل مظلومان را اتش میزند /// نوبت خنده ما در ان دنیا هم میرسد ما ما اما همیشگیست مال تو ممکنست به یک سال دیگر هم نکشد
جناب نوری زاد سلام
مدتی است که نامه های شما را دنبال میکنم. صداقت و دلسوزی شما در متن نامه هایتان پیداست. از راه دور با شما همدردیم .جناب نوری زاد در ایران مخاطبان زیادی دارید و مسلما” نامه هایتان به دلشان مینشیند. چه زیبا میشد اگر تعداد زیادی از مسئولین و نخبگان مانند شما به اصلاح فکر و اقدام میکردند. در فکرم چرا باید شخصی مانند شما که دلسوزیتان در نامه هایتان آشکار است مورد اتهام قرار گرفته و به زندان بروید.
اگر اجازه دهید چند کلمه با رهبر محترم سخن بگویم .
رهبر گرامی : زندگینامه شما را شنیدم . شنیدم که دوران طلبگیتان را با چه مشقتی ادامه دادید و حتما در راه کسب رضای خدای تعالی بودید که طلبیه شدید و دراین راه زحمات زیادی متحمل شدید. رهبر گرامی اگر در ابتدای انقلاب بودیم و شما زمامدار انقلاب میشدید و اوضاع مثل الان بود یعنی تعدادی هنرمند ، روزنامه نگار منتقد ، رجال سیاسی دوستدار اهل بیت بله واقعا دوستدار اهل بیت در زندانهای شاه بودند و وقایع مانند الان از دید مردم مخفی میماند و صدا وسیما وقف یک گروه از عقیده خاص بود و….. مطمئن هستم سریع دستور ازادی زندانیان سیاسی را صادر میکردید و تمام قوا و امکانات اداری را در جهت اراده کلی مردم قرار میدادید. چون مسئولین از طرف مردم بکار گذاشته شدند و مملکت مال آنهاست .رهبر گرامی بعضی اوقات اطرافیان مانع درک واقعیات میشوند در گوشه گوشه مملکت به محبین اهل بیت ظلم میشود به این جرم که با سلیقه انها یا رهبری مخالفند .ایا سلیقه یک گروه مبنا است یا راه و سیره اهل بیت علیهما السلام .به مسجد حمله میکنند به خانه مراجع حمله میکنند به این سند که مخالف شما هستند اینگونه نیست اما اگر این گونه نیز باشد مگر مخالف علی علیه السلام بودند که تازه همان هم جواز حمله راصادر نمیکند. من خودم از نزدیک شاهد چنین حمله هایی بودم در حضور استاندار و نیروی انتظامی به مسجد خدا حمله میکنند وشعار ولایت ولایت میدهند. رهبر گرامی چقدر مسئولیت سنگین است تا دیر نشده فکری کنید که مطمئنا راه صواب راه جذب حد اکثری( در واقع) میباشد
بگذار زبان آزادگی تیر خلا صی باشد بر پیکر این ////
این همون نامه ای بود که باید می بود .عالی بود امیدوارم جای رهبر مردم یک دور این نامه ها رو بخونن
آقای نوریزاد آیا واقعا محمد رضا شاه پهلوی آنگونه که در طنز خود از ایشان یاد کرده اید بود بنده بعد از انقلاب 57 بدنیا آمدم و به لطف وجود و برکت رضا شاه کبیر و محمد رضا شاه کبیر تحصیلات رایگان در سطح عالی داشتم مقایسه این حکومت پر از جهل و تهجر و فساد با دوره پهلوی که به عنوان یک جوان ایرانی آنرا پر از خدمت به میهن می بینم به نظر من بی شرمانه است.هر چه بیشتر از پهلوی به ویژه رضا شاه بزرگ فاصله می گیریم پی به عظمت و ایران دوستی ایشان می برم.خوشحالم که با گذشت این همه سال آخوندهای متحجر نتوانستند آنگونه که می خواهند و می خواستند دستاوردهای ایشان از جمله در زمینه حقوق زنان را از بین ببرند رضا شاه کبیر چراغی را در این کشور روشن کردند که هیچوقت خاموش شدنی نیست.
پاینده باشی نوریزاد عزیز
خدا یارت
سلام بر تو
اگر نشنیده اید تقاضا می کنم حتماً بشنوید. از ابتدا تا پایان آن را. سخنان آهنگین خوبی درآن تقدیم مردم ایران شده است. لطفاً یکبار این کتاب را بخوانید:
آلفوس – پاسخ عقلی به دروغهای تاریخی در فرهنگ شیعه
دانلود فایل ورد کتاب:
http://sites.google.com/site/hosseinibook/book/alfos.zip
دانلود فایل پی دی اف کتاب:
http://www.aqeedeh.com/down/type/pdf/file/alfos-PDF.zip
دانلود کتاب برای موبایل:
http://www.aqeedeh.com/down/type/zip/file/alfus-mobail.zip
با تشکر از شما مهربان و شجاع
آمین دکتر نوری زاد مرد خدایی حامی مظلومان و ستمدیدگان … نمی دونم چرا
برای لحظه ای حضرت علی (ع) از نظرم گذشت بگذار اینگونه من هم دعا کنم :
خدایا تو را قسم میدهم به عظمت و شکوه و ظلم ستیزی حضرت علی (ع) ، تو را
قسم میدهم به فاطمه زهرا ، تو را قسم میدهم به مظلومیت حسین ، تو را قسم
میدهم به ابوالفضل علمدار کربلا ، تو را قسم میدهم به هر کسی که دوستش
داری ریشه ظالمان و ستمگران و دزدان و غارتگران و خوارجیان زمان را به
خشکان و وجودشان را از دامن ایران و ایرانی پاک بگردان و در آن دنیا هر
چه لیاقتشان است نصیبشان بگردان …. آمین
با سلام خدمت جنا ب اقای نوریزاد.
چندی پیش در اینترنت اپارتمان های را دیدم در منطقه کامرانیه که قیمت
انها به 23 میلیارد تومان هم می رسید.کاخ های که از زمین سر بر اسمان
کوبیدند ومردمی که با 5 ملیون تومان افزایش وام مسکن خوشحال شدند وبا عزل
این 5 ملیون تومان وام بیشتر ناراحت. به کجا می رویم سخن امام در گوشم
نجوا پیدا می کند که مستضعفین ومحرومان ولی نعمت ما هستند. طبق فرمایش
مولای متقیان هیچ کاخی برافراشته نمی شود تا کوخ خای با خاک یکسان
شوند.این تذهبون؟
واز ان سو احمدی نزادرا به عنوان دزد گیر 88 انتخاب کردند خودش یک دزد
قهار شده است پسرش همراه عروسش در دانشگاه صنعتی شریف شعبه کیش درس می
خوانند که هر ترم نفری20 ملیون تومان شهریه دارد.
ما این درد را به که گوییم که اگر شاه بود این کارها را واین دزدی ها را
بهتر انجام می داد . بعد از امام این انقلاب تحریف شد. وتا انجا منحرف شد
که چاره جز تخریب نظام فعلی باقی نگذارد.نظام اصلاح پذیر نیست باید تغییر
داد نوع حکومت را به چه کسی بگوییم که ما این نوع حکومت را نمی خواهیم.
اینها از علی فقط نام علی را به زبان می اورند ونعره این عمار این عمار
می کشند اما رسمشان رسم معاویه است.وحرف اخر را مصباح یزدی اول زد وگفت
که رای مردم در حکومت اسلامی مهم نیست ومردم حق دادن ولایت به کسی یا
گرفتن ولایت از کسی را ندارند.جالب انکه ائمه شیعه بارها ابراز کردند که
تا مردم ما را برای حکومت نخواهند ما حکومت نمی کنیم علی که اینها نام
مبارکش را لقلقه زبان کرده اند 25 سال دست از حکومت شصت با اینکه حقش بود
ولی چون مردم حکومت اورا نمی خواستند به سبز کردن باغ های خرما وکندن چاه
مشغول شد ولکن در حکومت نائب امام زمان مردم مهم نیستند. خدا دهانتان را
بشکند که به خدا ودین خدا برای نفع خود وحکومت ناپاک خود دروغ می بندید
ضربه که شما امثال مصباح وخامنه ای به اسلام زدید هیچ یهودی وهیچ شیطان
پرستی نمی تواند بزند.نمونه اش مساجد است که وقتی داخل می شوی یه مشت
پیر مرد بالای هفتاد سال می بینی انگار که شهر جوانی ندارد طبق امارهای
رسمی حکومت 50 درصد جوانان اباحه گرند واعتقادی به مذهب ودین ندارند و80
درصد جوانان التزام به به دسنتورات دینی ندارند چه کردید با اسلام؟ چه
کردید با ثروت ملی؟.چه کردید با مردم؟
در زمان اقای خاتمی اگر جنگ میشد من به جبهه می رفتم ولی اگر الان جنگ
اتفاق بیفتد تا چهار پسر خامنه ای وپسرا ن احمدی نزاد وتمام فرزندان
سرداران سپاه وخودشان در جبهه کشته نشوند جبهه رنگ من را وجوانان هم سن
من را نمی بیند.
خدایا مارا از دست این حاکمان فاسد ودزد ومنافق نجات بده.امین.
یکی از جوانان ایران
والسلام29/11/1390
چرا چاره کار را به خدا وا میگذارید خدایی که به قول خودتان اختیار به انسان داده بهتر است دعا را کنار گذاشته و از خودمان برای رهایی از این مشکل مدد بجویم ، که در مرام خدایی در خواست این چنین خواسته ها حقیرانه است .
بشین تا یه روز خوب بیاد
سلام ازتون درخواست دارم در صورتی که اطلاعات محرمانه ای دارید اینها را به فردی امین در خارج از کشور انتقال دهید تا در صورتی که افرادی مثل طائب خوابهایی برای شما دیده اند بدانند که ساکت کردن یک انسان ازاده و حق گو برایشان چندان راحت و بدون هزینه نخواهد بود ازتان میخوام یک نامه خود را برای روز مبادا نگه دارید روزی که این نامرد صفتان بخواهند عقده هایشان را بر شما و خانوادتان خالی کنند من میترسم با شما هم مثل دکتر خزعلی رفتار کنند خواهش میکنم اگر با شما هم مثل دکتر رفتار کردن ان نامه را منتشر کنید نامه ای که دیگر توصیه به رهبر نباشد محاکمه رهبرو و اطرافیان فاسدش باشه موفق و موید باشید ع ش از مشهد
As long as you are scared shitle before this ///// Khamenei to call him as aRahbar gerami and shit like that you are wasting your time writing these useless //// and only that ///// can claim that therre is enough freedom in Iran that people like Nourizad can say whatever he wants. But fact of the matter is that you knowingly or unknolwingly are serving that piece of ////. Have some respect for yourself and if you want to write to this /// try not to call him in those phony stupid kind of ////dadash.
سلام بر صدای مردم
درود خدا بر شما و به شرفتان به نترسی تان به خانواده تان و لعنت خدا بر این مسبب و بانی این شوربختی ملت ایران
خدایا به این بزرگ مرد که ناامیدی من را در طول روز های هفته به امید تبدیل میکند سرفراز و سربلند نگه دار .
اقای نوزی زاد واقعا وقتی به وضع جامعه فکر میکنم سرتاسر وجودم از نامیدی پر میشود ولی وقتی نامه هایتان را در پایان هفته میخوانم امید را به من بازمیگرداند!
خدایا ایا امیدی هست یا باز این ناامیدی وجودم را فرا خواهد گرفت؟
اقای نوری زاد نامه های شما چون ابی ست که برای اتش ناامیدی من و مردمان رنج کشیده ریخته میشود. تا جمعه بعد منتظرتان هستم و هستیم
یک نفر به من بگه این نامه های آقای نوریزاد غیر از اینکه فشار بر سایر زندانی ها رو زیادتر می کنه و تماسشون با خانواده هاشون محدود میشه و دسترسیشون به تلفن کمتر میشه،چه فایده ای داره؟ لطفا به جای اینکه متعصبانه به من بد و بیراه بگین، واقعا از خودتون بپرسین این نامه ها چه نتیجه و فایده ای دارند؟ مگه بقیه بچه هایی که توی زندان هستن و صداشون درنمیاد و اظهار وجود نمی کنند جزئی از این مبارزه نیستن؟ این نامه ها و اظهار وجودها چه فایده ای دارن؟
بادروود برنوری زاد عزیز که مظهر مسلمانی ، آزاداگی ، شجاعت وبه دور از صفات زر ،زور وتزویر وتنها دلخوشی امروزهای من ودوستان همفکرم نامه های تکاندهنده شماست که امیدواری میدهد چون من هم مثل شما ازابتدا با این انقلاب بودم چه قبل از انقلاب وبعد از آن وجنگ تحمیلی وغیره واما بعد ازانتخابات کودتایی 88 به یکباره شوک برم داشت که چرا رهبری همه آنچه را که ذخیره چندین وچندساله شهیدان ، رزمندگان ،وآزادگان و…..فدای یک آدم دروغگو ؛نالایق وعوامفریب و… نمود وهمه خوبان را بد خطاب نمودند وچرا دست به خشونت وکشتار وتجاوز وزندانی بهترین ذخایر کشور نمودند وامروزا دیگر باورم شده است که ما از نظام موروثی سلطنتی گریزان بودیم گرفتار نظام موروثی واستبدادی دینی شده ایم که دیگر به باورهای دینی مان نیز لطمه وارد می شود باور بفرمایید من دیگر پاسخگوی فرزندان نوجوان خود نیستم یعنی این نظام باورهای دینی مردم را به خاطر حفظ قدرت نشانه گرفته است ؟پس چه باید کرد؟؟؟؟؟؟ پس علماء ومراجع وروشنفکران دینی چرا سکوت را انتخاب کرده اند ؟ آیا آنان از خدا نمی ترسند؟ پس اینهمه حدیث از امامانی که در مقابل ظلم وجور حاکمان ظالم وایستادگی کردند دروغ بوده؟ یا اینه ترسویند خوب است بدانند یزید وکربلا درهمه زمانه بوده وهست واگر بر راه حسین باور دارند بسم الله که جور وستم فعلی یزیدیان ایران خیلی بیشتر از آنهاست؟ والسلام
بالاترين مرتبه امر به معروف و نهي از منكر گفتن سخن حق در برابر حاكم ظالم است.
عظمت كار شما را آيندگان خواهند فهميد.
آقای نوریزاد، لطفا صوتی همه نامه ها رو هم تهیه کنید . خیلی ها که می توانند مخاطب اصلی این نامه ها باشند شاید فرصت و حوصله خواندن نامه ها را نداشته باشند این نامه ها را بخوانند با این وسیله پیام خود را به آنان برسانید.
فرماندهان سپاه، آیت ا…ها و مراجع تقلید و….
آقای نوریزادعزیز.چه خوب بوداگرمصاحبه آقای خزعلی باصدای آمریکاراتماشامیکردیدوخاطره شان راازحرف یک هم بندبهائی میشنیدید.مادرمرحله ای نیستیم که ماآحاد مردم مرام واشتیاقتان رابه آزادی وآبادی ایران عزیزبفهمیم.همانگونه که سه هزارسال پیش چندطبقه اجتماعی وجودداشت.درقرن بیست ویکم آقای ذوالنور درهرکلمه اشان مردم رابه خواص عوام ورهبری تقسیم می کنندوماباجان ودل قادربه فهم موضوع نیستیم.بارهبرانقلاب آشتی کنیدوعافیت طلب ومصلحت طلب باشیدتاخونتان هدرنرود.همه اینهاراازسردلسوزی گفتم.مانمیفهمیم به زندگیت بچسب.تنهاخداوند وآقاامان زمان قادربه نجات ماهست.موفق باشید.
با درود
با احترام فراوان برای شما علیرغم نفرتم از این نظام از شما متشکرم که با ادبیاتی در شان مخالفان با این حضرت ولی صحبت میکنید و در تعجبم که همیشه در قران میخواندم قفل بر دل ظالمان و حقی که قفلی که بر دل ایشان خورده و حاصل عقده حقارت 70 ساله اش به این راحتی ها باز نمیشود و فقط طبق قوانین فیزیک این قفل را میتوان با تکان به این سو و آن سو ,خسته کرد و شکستش/خدا خیرت دهد ای مرد خدا ,واقعا سر تعظیم فرو می آورم در برابر شجاعتت که حتما در تاریخ اسمت تا قرنها در کتابها خواهد ماند و چه افتخاری بالا تر از زنده ماندن یادت به نیکی .من ایران زندگی نمیکنم ولی شما را الگو تربیت فرزندانم قرار داده ام .دعای آخرت هم اجابت خواهد شد و جسمت را از بین خواهند برد ولی روحت را تا ابد نمیتوانند و من بعد از تو یادت خواهم کرد در همه جا و پس از آزادی ایران در حد توانم سعی خواهم کرد نامت را برزبانها جاری کنم /خداوند اسمت را در خوب ها نوشته و بدان آب روان راحتر از پتک گران سنگ را متلاشی میکند /راحت را ادامه بده
سلام جناب نوری زاد عزیز.مثل هر جمعه بر دستان شما و قلم رساتان بوسه می زنم.جناب نوری زاد اگر اجازه بفرمایید شما را با نام استاد خطاب کنم.استادم نمی دانم ایا شما نیز این نامه ی مرا می خوانید یا نه؟ اما واسه دل خودمم که شده این مطالب رو نوشتم. یک:28 سالمه کارشناسی ارشد باستان شناسی.بیکار . متاهل.و ده ها مشکل دیگر. ولی همه ی این مشکلاتم فدای سرافرازی و نام وطنم ایرانم . دو:استاد عزیزم بنده کوچکتر از آن هستم.و می ترسم که بخوام مطلب یا حرفی خدمت رهبر بزرگ عرض کنم به این علت این مطلب رو خدمت شما عرضه می دارم که اگر صلاح دونستید… .استاد عزیزم سوالم اینه که چرا با وجود این همه فیلم-عکس-خبر-و… در رابطه با جنایات بشار اسد در سوریه باز جمهوری اسلامی ایران از ایشان حمایت می کنند وبا این کار جامعه ی جهانی رو نسبت به کشور ایران جریح تر می کنند.؟آیا به نظر شما این مورد باعث فشار به مملکت ومتعاقب آن به مردم کشور ما نمی شود؟ آیا عواقب این حمایت دامن مملکت و مردم ما را نمی گیرد؟چرا بجای این همه حمایت از اسد از مردم کشور خودم حمایت نمیشه؟چرا از این همه جوان علاف و بیکار و معتاد و بیمار وورزشکار و نخبه و دانشمند حمایت نمی شه؟چرا همیشه ایران باید در مقابل تمام دنیا علم مخالف بدست بگیره حتی به قیمت بدبختیه مردم خودش ؟و هزاران چرای دیگر. سه: استادم.من وخیلی خیلی خیلی زیاد از مردم. از جوانان. هیچ اعتماد به نفسی در رابطه با هیچ موضوعی نداریم.همه افسرده و ناشاد هستیم حس هیچ کاری نیست نخوت و سستی همه ی اندامهامان رو گرفته. چهار:بی خیال… استاد خیلی حرفها داشتم اما به خاطر خیلی دلایل که خودتان بهتر از هر کسی میدانید نمی تونم بگم. در اخر. به بنده پیشنهاد شد از طرف دوستانم.که اگر می خواهی با در خواست تدریست در دانشگاه پیام نور(شهرمان) موافقت شود.یک جلسه ی معارفه برای رییس همان دانشگاه که کاندیدای نماینده ی مجلس شده اند در خانه ی خود برگزار کن وجواب صد در صد مثبت بگیر. اما استاد عزیزم این کار رو نکردم.تدریس به چه قیمتی؟زندگی به چه قیمتی؟شرافت به چه قیمتی؟ شما بزرگ وار را به خدای بزرگ می سپارم.منتظر دست نوشت آینده تان. البته دست نوشته های آینده تان هستیم ما.
فایل صوتی نامه ها بسیار عالی و تاثیر گذار بودند ادامه دهید
استاد خدای ایران نگهدار شما باد. نوشته های شما مو بر تن هر انسان ازاده راست میکند
آقای نوری زاد هنوز منتظر جوابم
فایل صوتی نامه بیست سوم کجا هست ؟
…………………………………….
سلام دوست گرامی
فایل صوتی نامه بیست و سوم هنوز کار نشده اما درهمین نامه به فایل صوتی نامه بیست و دوم اشاره شده است.
پشتیبانی سایت رسمی
Ye ruuze khuuuub miaaaaad …
لحن نامه چنان است كه گويا آقاى خامنه آى شخصى هستند جداى از سپاه و اطلاعات و مبراى از جنايات و تبهكاريهاى آنان و لذا ميتوانند اين تبهكاران را سركوب و منكوب كنند و به سوى مردم بازگردند اما و صد اما كه هم أيشان /////هستند
خدایا ما را ازشر خودت و این هیولای وحشی آدمخوار جمهوری اسلامی نجات بده!
جناب نوریزاد عزیز
این معجزه خداوند است که در زمانه و دوره ای که که طراری و مال اندوزی وجهل بر جان و روح ما ایرانیان چیره گشته وفردیت و مآل اندیشی ذبون و ذلیلمان کرده عیاری چون تو را به میدان آورده که بار دیگر به ما آدمیان گوشزد کند که سنتها و ارزشهای خداوند تغییر ناپذیرند
از خداوند میخواهم که تو و خانواده عزیزت را در حلقه امن داوودی خویش محفوظ بدارد انشاء الله
خدایا انچه شرط بلاغ یود نوریزاد عزیز گفتنند خودت هدایت فرما واین ملت رانجات وازاقای نوریزاد محافطت فرما و به تلاشهایش نتیجه ببخش امین
قای نوریزاد بر قامت همچو سروتان بوسه میزنم
اما در دل آرزو میکنم به نصایحتان گوش نکند چون اگر از این راه باز گردد جواب آنهمه ظلم را که خواهد داد
@yk irani, اقبال خصم هر چه فزونتر شود نکوست فواره چون بلند شود سرنگون شود
دیروقت است وفردا باید ازسرصبح برای لقمه ای سگدوبزنم.گفتنیها کم نیست.ولی اینها رامیگذارم تاوقت دگر .اگروقتی برایم مانده باشد.فقط این رابگویم وبروم تاسرببالین بگذارم اگرچه اندوه این سرزمین اهورایی ومردم صبورش که اگرصبرشان سرآیدطوفان وشند خواب راحت رادیریست ازمن ربوده .درودبرشرف مردانی که شرافت خودراچوب حراج نمیزنند.ودرودبرهمه کسانیکه دل به آزادی خلق ووطن بسته اند.
mesle hamishe aaaaaliii bud
vaqean zabane hale mardoome
dooorooood besharafet nurizad
حتی بلند ترین شب هم محکوم به صبح است…من هفته پیش خواب شمارو دیدم(محمد جان) که صورتتان را بوسیدم و پرسیدم که چرا فایل صوتی نامه هایتان را منتشر نمیکنید..که تو فقط خندیدی..و فردا متوجه شدم فایل صوتی نامه 22 را منتشر کرده ای
من با نوشته های تو مست می شوم
واز بارش باران کلماتش
می رویم
رشد می کنم
وبه آسمان می نگرم
واز آسمان می آویزم.
این تویی که مرا با آسمان آشتی داده ای
دوستت داریم
ba dorod be paky aghaya norizad man bawar mikonam ke shoma ba sedaghat sokhan migoeid ama arade elahi bar ein hast ke ma ra be daste khodeman azan konad ein dardha wa ranjha hasele baware ma be maramy batel wa sakhtegi hastbe name shieawa sedaghat
Salam Norizad Aziz
Chon hamishe ziba bood. Monajatat dele man ra be dard avard va dobareh khandam. Eikash gosh shanevaei bood.
Eiman
از این تیکه هاش خیلی حال کردم:
هشت: نمی دانم آیا شنیده اید یا نه، این روزها یک طنز رنج آوری از زبان شاهِ پهلوی درمیان مردم رواج پیدا کرده که: ای همه ی ایرانیان، اگردلتان برای تحریم و سرشکستگی و زد و بند وبیکاری واعتیاد ومصرف و دزدی و دروغ و چاپلوسی وسانسورو ریاکاری و چین و روسیه و موشک وماهواره و انرژی نیم بند هسته ای و دولتمردان بی لیاقت و ساواک اسلامی وحجاب اجباری و اینجورچیزها تنگ شده بود، خوب ما خودمان استاد همین قضایا بودیم. این ها را به خودمان اگرمی گفتید فی الفور ترتیبش را می دادیم! وادامه می دهد:
نه: اگر دل یکی ازآیت الله های شما برای داشتن دانشگاه ودرکنارش برای برج ها و مجتمع های تجاری تنگ شده بود، واگر آیت الله دیگری دلش هوای لاستیک دنا را داشت، یا آیت الله دیگری به واردات شکرعلاقه مند بود، یا آیت الله دیگری – همچنان که به اقامه نمازوحدت آفرین و دشمن شکن جمعه مشغول است – دلش را سنگ های سرخ معادنِ بیدخت استان فارس برده بود، یا دیگری مشتاقِ سرفرو بردن به داخل جوراب استارلایت بود، یا آن یکی به لبنیات و فراورده های جانبی آن می اندیشید، راه درستش این بود که اینها را با خود من درمیان می گذاشتند تا بلافاصله تقدیمشان کنم. وادامه می دهد:
ده: یا اگرحواریون آیت الله ها به هاله ی نورو داستانهای ابلهانه ای ازامام زمان و شرکت بیمه و کشتی های دروغین و اسکله های بی نشان و سهام مخابرات و حتی مثل خواهرخودمان اشرف، نبض شان برای قاچاق مواد مخدر می تپید و همزمان به هزار موضع اقتصادی و سیاسی و امنیتی و اطلاعاتی و برداشتن اموال مردم نظرداشتند، یا اگرشما ای مردم، مجلسِ صد درصد مرعوب ومطیع و رام و خبرگان پژمرده – مثل مجالس خود من – می خواستید، من مگر مرده بودم، به خودم می گفتید همه را برای شما و آیت الله های شما ردیف می کردم و جوری بساط سوروساتشان را پهن می کردم تا هرچه نفس دارند، هم خودشان هم نسلهای حاضرو غایبشان از آن سیربخورند. وباز ادامه می دهد:
یازده: اینها را اگربه خود من می گفتید دیگرنیازی به پیش کشیدن تاریخ هزارو چهارصد ساله و خدا و پیغمبروعلی و اولاد علی وکربلا و پسرفاطمه وهزارهزار شهید و این همه آسیب و خرابی وعقب ماندگی و این همه حقارت جهانی نبود. ما که داشتیم می خوردیم، یواشکی یک سفره هم برای این جنابان پهن می کردیم تمام می شد می رفت پی کارش.
سلام خدمت استاد گرامی آقای نوری زاد
این نامه مرا به یاد قصابی می اندازد که برای سیرکردن شکم فرزندان گرسنه اش به ران خود چاقو می کشد.
گریه کردم. مخصوصا آن بند آخرش را که با خدا نجوا کرده اید. چاقو به خود زده اید. برای سیرکردن ما که قدری بفهمیم. بفهمیم که چه به سرمان دارند می آورند. مگر می فهمیم؟ باورمکن برادرم
سلام آقای نوری زاد
خوشحالم که بخش نظرات را دوباره فعال کردید. از این نوشته شماهم خیلی لذت بردم. راستش را بخواهید تنها لذت این روزهای ما همین نامه های شماست. آنقدر می نشینم تا نامه جدیدتان دراین ساعت ازشب روی سایت بیاید. دراین نامه من روح تازه ای ازشما را نظاره گرم. روحی که انگار از پرخاش به هیولاها خودش مکدراست.