یک اشاره
این نوشته از جانب یک روحانی است که حرمت قلم خویش را فرو کوفته و البته تا توانسته برای خود سپاس نوشته است. من درنوشته ی این روحانی هیچ دخل و تصرفی بکار نبرده ام. شاید نخواسته ام درقضاوت شمایان سهم داشته باشم. ایکاش همین یکی دوجمله را نیز نمی نوشتم.
محمد نوری زاد
وقایع اتفاقیه
به قلم قادر فاضلی
بسم الله الرحمن الرحیم
وقایعه اتفاقیه
هین بگو تا ناطقه جو میکند تا به قرن بعد ما آبی رسد
گرچه هر قرنی سخن نو آورد لیک گفت سالفان یاری کند
نامه ای به آقای نوری زاد
گویند روزی راهزنان با نگهبان کاروان شریک شدند و شبانه به کاروان زدند و هر چه خواستند بردند. چون روز شد، صاحبان کالا جمع شدند و به نگهبان گفتند: چرا کاری نکردی؟! گفت: چه می کردم که آنها چند نفر بودند و من یک نفر؟ گفتند: لااقل داد و فریاد می کردی تا ما به کمک تو بیاییم. گفت: راست می گویید. حال که آن زمان ساکت شدم اکنون چندین برابر داد و فریاد می کنم.
برادر داغدیده جناب آقای نوری زاد:
داد و فریاد شما و نامه نگاری هایتان، حکم داد و فریاد آن نگهبان سازشکار را دارد که خارج از وقت داد و فریاد می کند. این نامه را باید سال ها پیش از این ترتیب می دادید [قبل از آن که ترتیبت را بدهند]. این جمهوری یک شبه ظالم نشده است که با یک یا چند نامه عادل شود. سال های سال است که ظلم در همۀ اقشار با همۀ ابعادش به طور نسبی همانند عدالت جاری و ساری است. آزادی و عدالت به تازگی به خطر نیفتاده است. شاید شما به تازگی باخبر شده باشید، یا به تازگی احساس خطر کرده باشید. گمان نکنید که با حصر موسوی و کروبی اسلام و آزادی و عدالت به حصر افتاده است، بلکه از زمان آن ها و بعضاً توسط خود آن ها به حصر افتاد. از آن زمانی که برادران ذوب شدۀ در ولایت، روزی چندین فرغون موی سر از کاکل بیرون فتاده دختران جمع می کردند و چند گالون رنگ به دستان و بازوان جوانانی که پیراهن آستین کوتاه پوشیده بودند می زدند و … مقدمات حصر حقوق و عدالت رقم خورد.
آن چه از وجودش غافلیم این است که وقایع اتفاقیه روزگار، تکراری و به نوبت و به ترتیب است. آنان که روزی روزگاری نیروهایشان، عده ای را حصر می کردند. اکنون به حصر دیگران افتاده اند.
ور حریر و گر دری خود رشته ای
ناخوش و خوش هم ضمیرت آمده است
آقای نوری زاد!
آن چه امروز به نام جنگ فتنه نامیده می شود در واقع جنگ قدرت است. اگر فتنه هم باشد فتنه برای قدرت است. آن چه به نام دفاع از آزادی و عدالت و ایران و … بیان می شود، در واقع آزادی من، عدالت من، اسلام من است نه آزادی و اسلام و ایران و عدالت واقعی و فراجناحی. حقیقتاً دعوا سر لحاف ملاّست. طرفین دعوا نه تقوای لازم را دارند و نه شهامت لازم را تا آشکارا بگویند درد خود دارند نه خلق و خالق. لذا عده ای اسلام و ولایت را و عده ای آزادی و عدالت را یدک می کشند.
البته بنده این حوادث را رحمت الهی مینامم. زیرا دست خیلی ها رو شد و معلوم گردید که میل کسی به مراد اسلام نمی گردد. بلکه هر کس می خواهد اسلام را به مراد خود بگرداند. نشان به آن نشان که هیچ کس کوتاه نیامد. اگر درد حق داشتند، از حق به راحتی می گذشتند. زیرا امروزه حق ارزان ترین چیز است. باطل است که نمی توان از آن گذشت. باطل هر طرف بر طرف مقابل چون کوه سنگینی می کند.
اولین حق و بزرگ ترین حق در اسلام، حق علی (ع) بود که به راحتی از آن گذشت. دومین حق حق حسن بن علی و … که همه به راحتی از آن گذشتند. دشمنان آنها که بر باطل بودند ذره ای از باطل خود عقب نکشیدند و حاضر بودند به خاطر دستمالی قیصریه و بغدادی را به آتش کشند.
خدا را هزاران مرتبه شکر که بر جهانیان ثابت کرد که اسلام ورای آن چیزی است که مسلمانان ادعا می کنند و در عمل نشان می دهند. چه اسلام آمریکایی و چه اسلام سعودی و طالبانی و ایرانی و … اسلام پاک تر از آن است که توسط افراد آلوده گردد. مردم و حکومت ها را باید با اسلام شناخت نه اسلام را با مردم و حکومت ها. بنازم نَفَس آن ولی الله اعظمی را که گفت:
(یعرف الرجال بالحق و لا یعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف اهله).
مردم با حق شناخته می شوند نه حق با مردم. حق را بشناس تا اهل آن را نیز بشناسی.
آقای نوری زاد!
آن چه اتفاق افتاد، وقایعه اتفاقیۀ تکراریۀ تاریخ است که به عنوان سنّت الهی به طور ثابت و مستمر تکرار میشود.
دیروز خانهٔ یک مرجع تقلیدی که ده ها سال سابقۀ مرجعیت داشت را اشغال کردند و صدها فحش و ناسزا و تهمت زدند اگر ده تا اشکال و خلاف داشت صد تا نیز بر آن افزودند و عواملِ همیشه آماده در خیابان ها شعار دادند که:
مرگ بر سه مفسد روزگار ـ کارتر و سادات و شریعتمدار
بعد هم محاکمه اش کردند ولی اعدامش نکردند. و حال آن که حکم مفسد اعدام است.
امروز همان گروه، شیشه های خانه یک مرجع تقلید چند ساله را با سنگ و چوب جلو چشمان مأموران انتظامی پایین آوردند و آب از آب تکان نخورد. عجب صبری خدا دارد. این مرجع تقلید در زمان آن مرجع تقلید دادستان کل کشور بود و صدایش در نیامد ولی اکنون صدای وا مرجعای خود و طرفدارانش در آمده است.
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست؟
یک زمانی کسی را که به عرش اعلا بردند و آیت حق معرفی کردند و گفتند: قائم مقام رهبری آیت حق منتظری. یک عالم دیگری که همتای او بود به جرم مخالفت با قائم مقامی ایشان مغضوب واقع شد و به حصر خانگی افتاد. و سپاه پاسداران اطلاعیه ای را در مدرسه فیضیه به دست ما داد که وی را دومین مرجع شه ساخته معرفی می کرد. آن آیت حق لااقل برای اثبات آیۀ حق بودنش یک کلام حق در خصوص وی نگفت. عجب صبری خدا دارد. زیرا خود این آیت حق توسط همین افراد بعد از عزلش آیت باطل معرفی شد و به حصر افتاد.
در زمان آیت حق بودنش، از رادیوهای بیگانه و روشن فکران جامعه به لقب ـ گربه نره ـ ملقب بود. ولی بعد از حصر خانگی، یک مرتبه به مرجع روشنفکر، آگاه، آزادی خواه و … ملقب شد.
وقتی برای مخالفان و خارجیان گربه نره بود برای خودی ها آیت حق بود و به دروغ از زبان امام خمینی (ره) گفتند: من نه یک بار نه دوبار بلکه بارها در او خلاصه شده ام. همان دروغ پردازان هم اکنون در مورد رهبر جامعه به برکت دولت خرافات، سخیف تر از آن را می گویند. از شام و ناهار خوردن با امام زمان (عج) شروع کردند تا به هنگام تولد و یا علی گفتن اش پیش رفته اند. بعید نیست که چندی بعد بیشتر پیشروی کرده و بگویند: در رحم مادرش نماز اول وقت اش ترک نمی شده.
و چه نیکو گفته است جلال الدین محمد مولوی که:
هر که را مردم سجودی می کنند زهرها بر جان او می آکنند
ولی افراد مداح و شطاح و افواه، جانشان به نانشان و نامشان وابسته است و آب و نانشان را از ثناگویی و قبلة عالم جویی از نوع انقلابی و اسلامی اش می جویند. کاری ندارند که ممدوح آنها راضی به این کار هست یا نیست. زیرا مهم رضایت او نیست بلکه اثبات عنایت و جان نثاری و چاکری خود است که در زبانش نهفته است. من نمی دانم این بیچارگان هیچ نهج البلاغه نمی خوانند؟! و اگر می خوانند با این بیانات مولا چه می کنند که می فرماید:
«مردم! از پست ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش باشند و کشورداری آنها بر کبر و خودپسندی استوار باشد. خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم و خواهان شنیدن آن هستم… مرا با سخنان زیبای خود مستایید. و با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن می گویید حرف نزنید».[1]
ارادت ِساختگی و شیطانی عده ای چنان است که اگر ممدوحشان به آن ها اعتراض هم کند به اعتراض وی توجه نمی کنند و آن اعتراض و ناراحتی را نیز به عنوان یک کرامت وی می ستایند. حتی با کمال بی شرمی و وقاحت برای امام زمان (عج) تعیین تکلیف کرده و ایشان را موظف به مصون نگهداشتن رهبر از خطا می کنند. ارادت به قدری است که حاضر می شود به امام و پیغمبر و عندالضرورة بر خدا نیز تعیین تکلیف کند.در حالی که امام علی (ع) در مسائل اجتماعی مردم را به مرتبه خود ترقی داده و خود را در حدّ مردم تنزل می دهد و می فرماید:
«پس: از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید. زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم مگر این که خداوند مرا حفظ کند. پس همانا من و شما بندگان و مملوک آن پروردگاریم که جز او پروردگاری نیست».[2]
ولی صد حیف که گوش این مداحان از شنیدن حق کر شده است و به یاد ندارند که امیرالمؤمنین(ع) به مالک فرمود:
«ستایش بی اندازه، خودپسندی می آورد و انسان را به سرکشی وا می دارد».[3]
به یقین اگر به فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین توجه می شد اکنون به ویروس آقازاده ها گرفتار نمی شدیم که کشور را با سختی های فراوان روبرو ساخته اند. قربان آن دهان و قلمی شوم که چنین فرمود و بنوشت:
«همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند. ریشه ستمکاران را با بریدن اسباب آن بخُشکان و به هیچ کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین واگذار مکن و به گونه ای با آنان رفتار کن که قراردادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رسانند».[4]
آری در سایه دولت ولایت و امامت، دستورالعمل چنین است و قرآن و برهان، امام مُبین است ولی در سایه دولت خرافات است که چندین امام زمان و چندین پیامبر و امام و همسر امام زمان و چندین خدا پیدا می شود. ولی هیچ برخورد قاطعی صورت نمی گیرد. مدتی حبس می شوند وسپس رها می گردند. در حالی که به فتوای همه فقها و مراجع تقلید، مدعیان الوهیّت و نبوت و امامت حکمشان اعدام است. وقتی دعوا سر لحاف ملاّ باشد چنین می شود. مدعی نبوت و امامت رها ولی مدعی ریاست جمهوری در حصر می افتد. این مسئله در زمان همه روسای جمهور بوده و رفته رفته بیشتر شده است. این همه کتاب های ضد دینی و ضد معنویت در کشور تالیف و ترجمه می شود و از وزارت ارشاد نیز مجوز می گیرد و هرگز کتابی که در اعتراض یا نقد صریح رهبر و رئیس جمهور باشد از وزارت ارشاد مجوز نگرفته است. معلوم می شود برای این وزارتخانه رهبر و رئیس جمهور از خدا و پیامبر و امام مهم تر است.
آقای نوری زاد!
شما در چنین شرایطی چه توقعی دارید؟! زمانی تئوریسن این حکومت، شهید مطهری ها و شهید بهشتی ها و علامه جعفری ها و جوادی آملی ها و خامنه ای ها و … بودند. الآن چند روضه خوان ریش دراز و کرامت پرداز و دروغگو است که رسانه ها و سایت ها را اشغال کرده اند.
اسلام و عدالتشان به رنگ توبره ای است که از آن ارتزاق می کنند. خود شما مدتی سر در توبره رژیم جمهوری اسلامی داشتی و از نامه های ادیبانه و نصیحة الملوکی خبری نبود.
اکنون که توبره سوراخ شده است ادبیاتتان عود کرده است. آن دو کبوتر که در نامه گفته ای سال های سال است که آن سخنان را می گویند و آن دو استخوان جمجمه نیز سالهای سال است که به جای توپ از کودکان لگد می خورند. چرا الان دیدی؟ چون سرت را بالا گرفتی. تا وقتی درتوبره حکومت بود نه از کبوتر و نه از جمجمه و نه از ترتیب دادن ها و نه از … هیچ خبری نبود. عجب صبری خدا دارد.
به چیزهایی اذعان می کنید که هزاران نفر هزاران بار گفتند و باور نکردید تا این که به سر خودتان آمد.
آقای نوری زاد!
دادِ عده ای رانده شده علیه عده ای مانده شده، داد از ظلم و غصب و امثالهم نیست. مسئله این نیست که چرا ظلم می شود، بلکه مسئله این است که چرا دیگران ظلم می کنند؟ مگر ما که سال ها ظلم کردیم چه اشکالی داشت؟! ما که خود متخصص ترتیب دادن هستیم، چرا دیگران ترتیب می دهند؟
اگر مقداری خوش بین باشیم و بگوییم اینان درد عدالت دارند نه ظلم، باید بگوییم:این ها از این که عدالت در حقشان اجرا نمی شود فریاد می کنند نه از این که چرا عدالت در کشور اجرا نمی شود. مشکلشان این است که نمی فهمند که
روزگار است این و گه عزت دهد گه خار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
یادشان رفته است که: آسیاب به نوبت است. ترتیب دادن به ترتیب است. دیر و زود دارد و سوخت و سوز هم دارد. مقداری هم به شانس و یا به دعای پدر و مادر و مومنین باید معتقد بود که برای بعضی ها نیم سوز است و برای عده ای تمام سوز.
آقای نوری زاد!
آنان که از آن طرف آب با شما همدردی می کنند و نامه نصیحة الملوک ادیبانه می نویسند نیز درد علم و عدالت و اسلام و ایران ندارند. اگر هم داشته باشند، علم و عدالت و اسلام و ایرانی را دارند که مطابق میل آنهاست. آنهایی که ملت ایران را در گرفتاریها تنها رها کردند و در دامن دشمنان خزیزند چه می شد اگر میماندند و مقداری از مشکلات ایرانشان را لمس می کردند؟!
آثار آقای سروش که من بعضی از آنها را مستقلا در کتاب [آب و سراب شماره 2] نقد کرده ام، بیانگر این است که وی وحی را آن گونه که دلش می خواهد می پذیرد نه آن گونه که هست. عصمت را اصلاً قبول ندارد تا چه رسد به ولایت معصومانه، ولایت فقیه که جای خود دارد. او نیز تا زمانی که سرش در توبرۀ شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و سرنوشت فرهنگی کشور را در عالم لوح و قلم خود رقم می زد؛ هم اسلامی بود و هم ولایتی. ولی اکنون نه اسلامی است و نه ولایتی بلکه اسلامش، اسلام سروشی و قرآنش نیز قرآن سروشی است. البته تو خود می دانی که سروشش نیز مال خودش نیست بلکه عاریتی است که به حسین حاج فرج دباغ داده است. او با اسم عاریتی سخن های عاریتی می راند و با این امور عاریتی به همۀ امور واقعی می تازد.
ولایت فقیه مترقی ترین اصل حکومتی است اگر درست اجرا شود. عده ای زورشان به ولی فقیه نمی رسد از بغض ولی فقیه، تیشه به ریشۀ ولایت فقیه می زنند. دشمنی اینان شیطانی است. همان گونه که دفاع عده ای بی سواد و صرفا روضه خوان و توبره گرا از ولایت فقیه، دفاع ابلهانه و یا حرفه ای و تاجرانه است. بیچاره ولایت فقیه که در میان شیطنت و خریّت گرفتار شده است.
از میان افکار منفی و مثبتی که در مورد ولایت فقیه بیان شده است دو نفر را می شناسم که آزادانه به ردّ و اثبات آن پرداختند که یکی را از طریق تالیفاتش و دیگری را از نزدیک شناخته ام. مرحوم حجه الاسلام و المسلمین دکتر مهدی حائری که ناقد اصل ولایت مطلقه فقیه بود و مرحوم آیت الله علامه استاد محمدتقی جعفری که حامی ولایت مطلقه فقیه بود. این جانب چندین سال افتخار شاگردی آن حضرت را داشته و از نزدیک حضرت علامه را می شناختم. البته شاید عدۀ دیگری هم باشند که آزادانه به نقد و حمایت پرداخته اند که من نمی شناسم. ولی هر چه دیده ام [که زیاد هم دیده ام] غیر از این چند نفر که سومی آنها خودم هستم مابقی به نوعی مستقیم یا غیر مستقیم سر در توبرۀ رژیم یا رژیم های ضد رژیم داشته اند. یا از رژیم گزیده اند و یا از آن مزیده اند و بعضاً مکیده اند.
حکومت دینی اگر واقعا دینی باشد همانند دین، جامع و پاک و دوست داشتنی می گردد. خصوصاً دین اسلام که برترین و جامع ترین است. اگر تاریخ در عمر دراز خود چند حکومت عادلانه دیده باشد قطعا از حکومت های دینی بوده است که یا توسط پیامبر و یا امام و یا انسان وارستۀ دینی رهبری می شده است. حکومت حاکمان حکیمی که جناب افلاطون مطرح کرده است حقیقتاً یک تز حکمیانه و درستی است. اگر حضرت امام خمینی (ره) با هزاران خون دل به تأسیس حکومت اسلامی اقدام کردند ناشی از نگرش حکیمانه او بود که در سایه جهاد خالصانه او و خون پاک شهیدان کشور و دعای ملائکه و انبیاء و اولیاء و امام عصر(عج) به وقوع پیوست و هنوز هم همه ما از ثمرات آن بهره مند هستیم. گذشته از همۀ ادلۀ عقلی و نقلی که بر افضلیت حکومت دینی وجود دارد مهم ترین دلیل همگانی و عمومی فهم، برخورد دولت های مختلف استعماری با حکومت دینی است که همیشه از طرف اراذل و اوباش نیز یاری شده اند. همه دولت هایی که دستشان تا مرفق به خون ملل مظلوم دنیا آلوده است دشمن سرسخت جمهوری اسلامی هستند. جمهوری اسلامی با همه بی عدالتی ها و کاستی ها هزاران مرتبه بر تک تک این دولت های به ظاهر مترقی و طرفدار آزادی برتری دارد. بزرگترین افتخار جمهوری اسلامی این است که همیشه از سوی کثیف ترین دولت های دنیا چون آمریکا و انگلیس و اسرائیل مورد دشمنی واقع شده است. البته این فضیلت نباید رهبران جامعه را از رذیلت های موجود در جامعه غافل سازد و لکه های ننگی چون زندان کهریزک و امثال آن را به دامن نظام بگذارد.
آقای نوری زاد
هیچ حکومتی هر چه عادلانه هم باشد از ظلم و جور عواملش در امان نیست. به همین دلیل تاریخ چنین حکومت های معصومی را به خود ندیده است. حتی انسان های معصوم نیز حکومتشان معصوم نخواهد بود. زیرا معصومین معصومانه حکومت می کنند ولی نمی توانند حکومت را معصوم گردانند. حکومت معصوم فقط در قیامت امکان دارد که حاکمش خداست و ـ الملک یومئذ الحق. حکومت عادلانه حکومتی است که رهبر و پادشاهان آن و مسئولین طراز اولش در مسیر عدالت حرکت می کنند و بنابر بسط عدل و داد داشته باشند. اگر چنین شد زهی سعادت و اگر نشد باید به اصلاح آن پرداخت نه تخریب آن. اگر عدالت و قانون خوب است برای همه و همیشه خوب است نه فقط موقعی که منافع افراد را تامین کند. اگر ظلم و جور بد است برای همیشه و همگان باید بد باشد نه برای عده ای خاص. گویا برای بعضی ها جمهوری اسلامی اخیراً غیر اسلامی و ظالمانه شده است و باید از بین برود. برای بعضی ها هم باید رهبرش از بین برود. برای همین در شعارهای خود جمهوری ایرانی را سر می دهند. اینان به قدری احمقند که نمی دانند جمهوری اسلامی با شعار و راهپیمایی چند نفر در چند خیابان به وجود نیامده است تا به همین شکل نیز از بین برود. صدها هزار شهید و جانباز و اسیر و خانه خراب و … و ده ها سال تلاش شبانه روزی و زندان و شکنجه ها و … مقدمه تشکیل و استمرار آن بوده است. با رقصیدن و پایکوبی و روسری برداشتن و … حکومت تغییر نمی یابد. بلکه خون دادن و جون دادن لازم دارد که آنها شهامت این کار را ندارند. زیرا رهبرانشان شهامت ماندن نداشتند تا اینان را رهبری کنند.
اگر بگویی نظر عده ای از انقلابیون و دینداران نیز در مورد رهبری و حکومت تغییر یافته است که شمای نوری زاد نیز یکی از آن ها هستید. جواب این است که بسیار خوب، اگر نظر طرفداران جمهوری اسلامی در خصوص رهبری عوض شده است در مورد قانون که عوض نشده است. بنابراین طبق همان قانونی که رهبر را بدان واسطه به رهبری رسانده اند از رهبری عزل کنند. اگر رهبر از راه غیر قانونی اش عزل شود در این صورت قانون را فدای خودمان کرده ایم و کسی که به قانون وفادار نباشد به هیچ چیز وفادار نخواهد بود.
رهبر از طریق نمایندگان خبرگان رهبری انتصاب شده است از آن طریق نیز باید عزل شود.
اگر بگوئی نمایندگان خبرگان رهبری خود فروخته، ترسو، سازشکار و … هستند و نمی توانند رهبر را عزل کنند، این دیگر تقصیر رهبر نبوده و گناه نابخشودنی نمایندگان خبرگان است. در این صورت باید به تغییر افراد خبرگان رهبری پرداخت تا عده ای توانا و دانا و باتقوا انتخاب شوند که به عزل رهبری بپردازند. اگر بگویی این کار ناشدنی است زیرا نامزدهای خبرگان به گونه ای تأیید می شوند که در راستای منویات رهبری باشند. در این صورت وظیفه ملت است که به آنها رای ندهند. اگر ملت به چنین نمایندگانی رأی می دهند سزاوار چنین رهبر و حکومتی هستند. و اگر آگاهند و آگاهانه انتخاب می کنند مخالفت شما در واقع مخالفت با ملت است. البته هیچ کس و هیچ گروهی مصون از خطا نیست لکن خطا را نمی توان با خطا از بین برد که
آفت ادراک این قال است و حال خون به خون شستن محال است و محال
وظیفه امر به معروف و نهی از منکر برای همگان است و همیشگی می باشد. هر کس مقامش بیشتر و بالاتر باشد به مراقبت و راهنمایی بیشتری نیازمند خواهد بود. از این رو مرحوم امام خمینی گفت: من اگر اشتباه رفتم ملت به من تذکر بدهند. بالاتر از همه، کلام امام علی (ع) است که فرمود:
«فانّی لست فی نفسی بفوق ان اخطی و لا آمن من ذلک من فعلی الاّ ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی»[5]
(به یقین من آن نیستم که خود را برتر از آن بدانم که خطا کنم. و نه از خطای فعل خود در امانم مگر این که خداوند مرا از نَفسَم کفایت کند که او مالک تر از من به من است.)
بنابراین، ملت به امر الهی حاکم بر سرنوشت خویش اند چه در امر رهبری و چه در امور دیگر. چطور می شود که عده ای گروهی از مردم معترض را آگاه می دانند ولی مردم معتضد و کمک کار را ناآگاه و غافل؟!
نکته دیگر این که:
آیا رهبر در امر رهبری به تشخیص خویش باید عمل کند یا نه نصیحت من و شما؟! او مکلف به فهم و ادراک خود است یا مکلف به نصایح من و شما؟! او اگر غلط بفهمد نیز به فهم غلط خود مکلف و مسئول است. البته وظیفۀ مشاورت و مجالست با اهل ذکر نیز دستور قرآنی است. ولی در ادامۀ امر به مشاورت، امر به عزم و توکل یک امر شخصی می باشد. که «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله».
منصفانه ترین راه این است که ما از جایگاه خود به رهبر خرده نگیریم. بلکه در مقام او بنشینیم و از جایگاه او و از منظر او نظر دهیم زیرا که ـ باشد اندر پرده بازیهای پنهان ـ که در همه چیز اثرگذار است.
آقای نوری زاد
با توجه به این امور انصاف می دهید که همان طور که رهبری کار بسیار سختی است و رهبران بیش از دیگران در معرض خطر اند به همان مقدار نیز نصیحت صحیح بر آن ها نیز بسیار ظریف و حساس است. امروزه همگان ناصح اند و ناقد. لیکن نصیحت منطقی و حکیمانه و خالصانه کار هر کسی نیست. اگر یافت شود چون جان عزیز است و برای رهبران باید چون شهد باشد اگر چه شوکران باشد.
نامه نصیحت الملوک نوشتن از آن طرف آب به این طرف آب احیاناً در معیّت؛ الماء و الخضراء و الوجه الحسن، کار هر ابوالحسنی است. هنر آن دارد که بدون توجه به آب و علف و توبره و توهین و تشر، از روی تکلیف و تقوا، تواصی بر حق و تواصی بر صبر کند و رهبران جامعه را سزد که این جامها را اگر چه جفا باشد به جان نیوشند و در عملی کردن آن بکوشند.
آقای نوری زاد
آن چه نوشتنی بود نوشتی و بسیار خوب هم نوشتی، ولی یک چیز را ننوشتی که از همه خوب تر است ؛ و آن یک توبه نامه ادیبانه است به بارگاه خدا و خلق خدا از گناه دوران توبره گری و سر به زیر بودن و مدیحه خوانی از آنانی که الان به نصیحه خوانی آنها مشغولی. این احتمال را نیز بده که آن چه اتفاق می افتد نتیجۀ اعمال خودتان است که؛
«انّما هی اعمالکم تردّ الیکم»، (یقیناً آن چه می بینید همان کارهای خودتان است که به سوی شما برگردانده می شود).
ناخوش و خوش هم ضمیرت آمده استگر به خاری خسته ای خود کشته ای
ور حریر و قز دری خود رشته ای
هم چنین به یاد دارید زمان تودیع آقای منتظری از امامت جمعه تهران و معرفی آقای خامنه ای به جای خود، چه عبارات زیبا و خوشایند برای هم ردّ و بدل کردند ولی آخر الامر چه شد؟!
عجب صبری خدا دارد.
ما هیچ از خود نمی پرسیم که چه کردیم که چنین شد؟! عادت کردیم که بگوییم چه کردند و چه شد. همیشه دیگران را مقصر می دانیم. همه مسئولین و همه مردمی که حق رأی دارند و رأی دادند، در همۀ امور مسئولند. افتخار و ننگ حاصله از وقایعۀ اتفاقیه دامن همه را می گیرد. این حدیث شریف را دوباره می نویسم که ـ «انّما هی اعمالکم تردّ الیکم» ـ به همین جهت من این نامه را می نویسم. زیرا من نیز به عنوان یک عالم، آگاه، روشنفکر، حوزه ای، دانشگاهی، نویسنده و سرت را درد نیاورم چیزهای دیگری از این مزخرفات… مقصرم و از خداوند غفار طلب بخشش دارم. از دفاع هایی که کردم و انتقادهایی که نکردم. بسیاری از مدح و ثناها حتی در صورت مخلصانه اش زهری بر جان مداح و ممدوح است اگر بدانند.
هر که را مردم سجودی می کنند
زهر اندر جان او می آکنند
چون که بر گردد از او آن ساجدش
داند او کآن زهر بود و مؤبدش
چون مِی پُر زهر نوشد مُدبری
از طرب یک دم بجنباند سری
بعد یک دم زهر بر جانش فتد
زهر در جانش کند داد و ستد
منی که سرم به هیچ توبره ای بند نبود چنان بودم. وای به حال شما توبره گران و توبره گردانان.
البته درِ رحمت الهی و درِ توبه اش باز است. همگان نیازمند به توبه اند. خداوند نیز قول اجابت داده است که ـ «ادعونی استجب لکم»، [بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را] و ـ «انّ الله یغفر الذّنوب جمیعا»، (قطعا خداوند همه گناهان را می آمرزد).
تا دعا و توبه نکنیم. هیچ گشایشی حاصل نخواهد شد که خدا فرمود:
«قل ما یعباءبکم ربّی لولا دعاءکم»، (بگو: اگر دعایتان نبود پروردگارم هیچ اعتنایی بر شما نمی کرد).
شما و ما و همه خوانندگان به عنوان استغفار سزاوار است که این اشعار را صادقانه بگوییم و بگویند:
ای کریم و ای رحیم سرمدی
در گذر زین بدسگالان این بدی
دست گیر از دست ما ما را بخر
پرده را بردار و پردۀ ما مدر
بازخر ما را از این نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید
این چنین بندگران وین بار سخت
که گشاید ای شه بی تاج و تخت
منگر اندر ما مکن در ما نظر
و اندر اکرام و سخای خود نگر
از تهی دستان رخ زیبا مپوش
عشق سلمان و بلال ارزان فروش
باز ما را بر همان خدمت گمار
عشق خود بر عاشقان خود گذار
دست گیر و ره نما توفیق ده
جرم بخش و عفو کن بگشا گره
آقای نوری زاد
نامه ای که نوشتم هم به دفاع از شماست و هم علیه شماست. هم به دفاع از رهبران جامعه است و هم علیه آنهاست. همانند داروی تلخ است که نیکی آن به تلخی آن است گرچه برای بسیاری ناخوشایند باشد. ولی قطعا به نفع ایران و اسلام محض و خالص است. نه ایران و اسلام حزبی و گروهی. به نفع ایران و اسلام بی توبره و بی آخُر است. من چون تاکنون بی توبره بودم توانستم بی توبره سخن بگویم. حال این بی توبره گی یا از بی کفایتی یا بی توفیقی من و یا لطف الهی بوده یا هر چیز دیگر، به هر حال تاکنون سر به بالا داشته ام و سر در هیچ آخوری نداشته و استخدام یا مواجب بگیر جایی نیستم. تنها از راه تالیف و تدریس امرار معاش می کنم. تاکنون 60 جلد کتاب در زمینه های مختلف اسلامی نوشته و چاپ کرده ام و قریب به 30 جلد نیز آماده چاپ یا در دست تالیف و نشر دارم، اگر بعد از انتشار این نامه به آنها اجازه نشر دهند.
چون آن چه بر شما و بر بعضی ها رفته هنوز بر من نرفته که انشاءالله هرگز نرود، و این نامه را قبل از آن که ترتیب مرا بدهند ترتیب داده ام، از این رو گمان دارم که انشاءالله منشاء اثر خواهد بود. امیدوارم مایه عبرت و اتحاد دیگران و مایه آمرزش و رحمت برای خودم و خوانندگان آن بوده باشد.
همین بگو تا ناطقه جو می کند
تا به قرن بعد ما آبی رسد
گر چه هر قرنی سخن نوآورد
لیک گفت سالفان یاری کند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
مجرم آن قومی که چشمان دوختند
وز سخن ها عالمی را سوختند
ای خدا ای پاک بی انباز و یار
دست گیر و جرم ما را در گذار
هم بگو تو هم تو بشنو هم توباش
ما همه لاشیم با چند تلاش
هم عطا از توست هم آن نیکویی
ما که ایم اول تویی آخر تویی
[1]. نهج البلاغه، خطبه 216، ترجمه محمد دشتی.
[2]. همان مدرک.
[3]. نهج البلاغه، نامه 53.
[4]. همان.
[5]. نهج البلاغه، خطبه 276.
به به جناب استاد فاضلی
چه حُسن تصادفی که شما بزرگوار را در وبسایت ملحدین زیارت کردم.
قربان! از بنده خواسته شده بعرض مبارک برسانم که ///// جدیدتان آماده ست. لطفاً به فیضیه-بخش بیت المال تشریف بیاورید تا تقدیمتان گردد.
فقط قبل از تشریف فرمایی، سری به کلاس استاد طوسی-بخش /// کلام وحی بزنید تا ترتیبات لازم به روال معمول خود طی شود.
و من ا.. توفیق
با سلام خدمت استاد گرامی
نامه استاد فاضلی را خواندم، انصافاً اکثر بخشهای آن عالی و بسیار درس آموز بود هم برای من و هم برای شما و دیگران ؛ اما از دید حقیرنکاتی هم به این نامه وارد است که از خدمت نویسنده سئوال می کنم.
1- آیا این مجلس خبرگان فعلی برای خود حقی جهت نظارت از ولی فقیه قائل هستند؟
2- با جناب آقای دستغیب منتقد حکومت چه برخوردی کردند؟ آیا او نماینده مردم نبود؟
3- آیا ولی فقیه فعلی مسئولیتی برای پاسخگویی به مجلس خبرگان قایل است؟ اگر هست پس چرا به جای پاسخگویی برای ایشان جلسه موعظه و نصیحت تشکیل می دهد؟ چرا به جای رفتن در مجلس و پاسخ به سئوالات، نمایندگان را به بیت خود دعوت می کند؟
4- نمایندگان مجلس خبرگان با کسب چند درصد از آراء مردم انتخاب می شوند؟ آیا میزان مشارکت مردم برای کسی مهم است؟
5- در کشوری که حاکمیت برای به اصطلاح خود بصیرت مردم از دهها شبکه رادیو یی و تلویزیونی، صدها منبر نماز جمعه و هزاران منبر نماز جماعت و هزاران مداح چاپلوس و… برخوردار است، منتقدین حکومت برای روشنگری مردم از چه میزانِ این امکانات دولتی برخوردارند؟
6- آیا می شود فردی هم نماینده ولی فقیه در بین مردم و همه نماینده مردم برای نظارت بر ولی فقیه باشد؟
7- آیا این جهاد آقای نوریزاد برای آگاهی مردم با صرف امکانات شخصی قابل سرزنش است؟
8- استاد فاضلی از حقِ خود می توان گذشت ولی از حق مردم هم می توان گذشت؟
9- برادر فاضلی آیا سکوت در مقابل ظلم و ظالم خیانت نیست؟
با درود از لطف شما، ما را از مطالب خود بهره مند سازید.
علی کوچولو ای مرد کوچک!!کتاب های ایشان فقهی است!!!!
سلام
حرف حساب زده است. در یک نقد هم زمان نیاز است که خوبی ها و بدی ها را با هم دید. نه مثل آقای نوری زاد فقط سیاه نمایی کرد.البته می دانم برخی ها اعتقاد دارند که در جمهوری اسلامی هیچ اتفاق خوبی نمی افتد!! آنها حسابشان جداست اما مطمئنا در این سایت هم انسان های منصف و اهل تفکر پیدا می شوند و این حرف بنده را باور دارند هرچند که می دانم تعدادشان کم است!
خود این اقا از انهایی بوده وهست که سر در اخور داشتند اگر چنین نبود اجازه برای چاپ کتابهای مزخرفش نمیدادند
ضمنا خود این آقا دروغگوی بزرگی است چرا که در شبکه 3کارشناس مسائیل دینی است و می گوید سر در توبره ندارد اما اگر آقای نوری زاد فیلمی ساخته یا نامه ای نوشته سر در توبره داشته
واما بعد
نویسنده قصد داشته یه سوزن به خودش بزنه یه جوالدوز به اندیشه های منتقدین در مجموع لب کلام حق دادن به رهبری وولایت فقیه بود وکوبیدن آقایان منتظری وسروش وآقای نوری زاد. در حالی که می دانیم آیت اله منتظری همزمان هم قائم مقام بود وهم منتقد .وبا آن بلاهای که سر دکتر سروش آوردند دیگر چه جای ماندنش بود .نکند توقع دارید دکتر سروش به جای هجرت به آمریکا یا فرانسه یا انگلیس و…که همه را دشمن اسلام می دانید برای تدریس به نجف می رفت.
واما در کجای تاریخ خوانده ایم که حضرت علی وفرزندانش از حق خود کوتاه آمده اند ..بلکه همه ی این بزرگواران به نوعی یا خانه نشین شده اند یا در حبس پادگانی بوده اند ویا به دست نزدیک ترین خویشانشان به شهادت رسیده اند .
جناب نوری زاد دوست داشتم جواب نامه ی این آقا را اختصاصی می دادید .اگر چه جواب ایشان در تک تک نامه های شما هویداست.
سلام
خیلی جالب است که این اقای فاضلی اگر درست فامیل خود را ذکر کرده باشد حرفهای خوبی زده ولی بجا نزده بایستی به این مرد شریف گفت شما که خود این مقاله را فرمودهاید چگونه در ان دوران که خود شاهد ان بودهاید دم برنیاورده اید و خطی یا نامه ایی ننوشته اید یا اینکه اکنون که شیر بر زمین خورده و در دام است شما هم بر ای عکسی یادگاری برای این شکار بی نفس خودی نشان میدهید که شما هم جزو شکارچیان شیر محسوب شوید و توجه داشته باشید که این شیر در خاطره ها شیر است و کسی که به او لگدی بزند بسیار حقیر چون رسم و راه مردانگی را در خاطره ها زنده کرده ضمنا اقای فاضلی هر انسانی در طول زندگی خود بسته به شرایط تغییراتی را متحمل میشود که گویا شما ان را ندید گرفته ایید حال ماجرای حر و داستان کربلا را بخوان و شما نیز از قیود خود ازاد شو تا ببینی به نفع چه کسیست اگر از این راد مرد حمایت کنی و اگر بر او زخم زنی به نفع چه کس خواهد بود من برای سلمتی و مردانگی او دعا میکنم
اين آقا خودش را رسيده به حق مي داند و هر چيز ديگري را با يافته هاي خودش مقايسه كرده و باطل اعلام مي كند.
هر كس كه اينچنين باشد، قابل اعتماد نيست.
ما مردم بايد ياد بگيريم كه حق و حقيقت هيچگاه در يك نفر جمع نخواهد شد.
از متن نامه این نویسنده بر می آید که از کسانی است که تاکنون از بیرون تشک لنگش کن را گفته و یا به قول معروف ،دیکته نا نوشته داشته و نمره اش 20 بوده . به زعم ایشان اگر کسی کاری کوچک برای این نظام کرده سر در آخور و توبره داشته و ایشان نداشته و این بدین معنی است که کوچکترین دخالتی در بوجود آمدن نظام اسلامی نداشته ولی یا از نظام تعریف کرده و یا آن را کوبیده است که این مغایر با اظهار نظر و طرفداری از عمر و زید است که خوش توجه ندارد.
با سلام به اقای نوریزاد
اگر غیر از لحن نگارش میکردند میبایست تعجب کرد و به نظر این حقیر بسیار خود را کنترل کردند که اینطور نوشتند
یادش بخیر یاد ضربالمثلی افتادم
خلایق هر چه لایق
تا ما مردم مانند گوسفندانی که چوپانش هر جا میخواهد انها را میبرد و هر چه دلش میخواهد به انها میخوراند و هر وقت میخواهد هر کدامشان را سلاخی میکند شده ایم
باید گفت چرا؟
چون خودمان خواسته ایم
یه چند تا ولی فقیه دیگه باید بیاد تا مردم حسابی جر و واجر بشن تا ایشان نیز اینوری بشن هنوز بااین همه گرفتاری می گه ولایت فقیه خوبه بدینش به من خوب می کنم!
آقا ولایت فقیه خوبه نوش جونتون واسه خودتون دست از سر ما بردارید
ما اگه ولی نخوایم و بخوایم بریم تو جهنم کجا باید بریم و به کی باید بگیم این همه صغرا کبرا چید که بگه ولایت فقیه خوبه اون زمان که همه باید اعتراض می کردن خود این آقا کجا بوده چرا اعتراض نکرده حتمن مطلحت نظام بوده یا مطلحت اسلام خوب اینم که شد اسلام ایشان یکی بهش بگه برو جلو بابا حال نداری اگه راست می گی مثه نوری زاد قدرت رو به چالش بکش
اين بنده خدا تا حالا داشته حرف ميزده و كتاب مينوشته الان بفكر افتاده عمل كنه
.حال ببينيم بعد از عمل چه تغييري در افكارش بوجود مياد
نویسنده مدعی شده که سر در آخور ندارد. ولی با کنکاشی ساده در جزئیات نامه، میتوان فهمید سر در چه آخوری دارد و دوست دارد وام دار چه کسی باشد. و همین بس که ایشان معشیت خود را از طریق شریعت تامین میکند…
همه مطالب دوستمان درست بود الا اینکه خرد شدن قانون بدست اقای خمینی ودفاع بیمورد ایشان از اقای خمینی بود .من درنامه ای مفصل عرضکردم تمام ماها در بوجود آمدن دیکتاتوری سهیم بوده ایم (خوب فکر کنید )آنجا که عرضکردم آقای نوریزاد بجای جام زهر سطلی از زهر بسازید وبه تمام مسولین گذشته بخورانید واینکه میبینید آقای هاشمی امروز درعذاب است ، غیراز خودش کی کرده؟شاید نتوانم مانند شما با کلمات وجملات ادای وظیفه کنم ولی راحت بگویم از ان لحظه که بربام مدرسه علوی کشتار راه افتاد وما تماشا کردیم مقصریم وآقایان موسوی وکروبی اگر درمقابل اعمال غیر قانونی آقای خمینی ایستاده بودند ، امروز گرفتار نمیشدند .آنروز تماشا کردند که آقای منتظری درحصرباشد ، امروز خود درحصرند بدون تعارف باید بگوییم بموقع نجنبیدیم واگر ظلمی بردیگران رفت تماشا کردیم تا بخودمان رسید وحالا دیگران تماشاگرند وما مظلوم.آخرشب است وبعلت مریضی قادر به ادامه نیستم ولی آقای نوریزاد تا بارها نگویید که اشتباه کرده اید همیشه دم تیغ خواهید بود .
سراسر نفاق بود
زشت ترین اعمال را میتوان با بازی با کلمات توجیه کرد . این دقیقا کاری است که این آقا یا خانم مدعی روحانیت کرده است .
سلام به نوری زاد گرامی
من هم از شرح صدر شما و این که اجازه دادید این نوشته با غروری که نویسنده اش دچار آن شده و درچند جا دیدم به شخص شما نیز با = توبره= یاد کرده تشکر می کنم. اینجور نقدها درمجموع خوب است و کارشما البته بسیار خوب تر
کاش میشد در موقع نوشتن نامه صداقت کلام هم ظاهر میشد. چیزی که برای من در این نامه بسیار روشن بود، ته افکاری از جناب مصباح یزدی، استاد نویسنده نامه است. نویسنده سعی کرده با ظرافتی دقیق این نظریات را به خود نسبت دهد ولی گاهاً در سخنرانی های مصباح یزدی هم اینگونه صحبت های دو پهلو به چشم میخورد. بر عکس جناب نوری زاد، بنده صافی و ذلالی در این نامه ندیدم.
با سلام نامه این دوست عزیز بسیار زیبا و موشکافانه نوشته شده .سخن که از دل برآید بر دل نشیند واقعیات و اینه تمام نمای جامعه وسیاستمداران حال حاضر مارا تا حدود زیادی نشان داده .ما نباید همه مشکلات را گردن رهبر ونمایندکان ورییس حمهور بیاندازیم وقتی خودمان مهر تایید بر عملکرد اینها میزنیم و خودمان انتخابشان می کنیم دیگر هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست .به قول ابن خلدون حکومت هر دوره ای متناسب با لیاقت مردم همان دوره است
سلام آقای نوری زاد
من نویسنده ای به این بی ادبی و البته بی سوادی و مغرور ندیده بودم که به لطف شرح صدر شما و این سایت شما با جناب ایشان آشنا شدم.
با سلام
مطالب خوبی بود و بنظر از سر خیرخواهی و دغدعه مرز و بوم و دین. مهم اینه که بدور از افراط و تفریط از تخریب گذشته و سیاه نمایی بیش از حد پرهیز کنیم و دلسوزانه نقد کنیم