سر تیتر خبرها
نوزدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر(اختراع بزرگ)

نوزدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر(اختراع بزرگ)

قبول می فرمایید اگر رهبرشدن آسان باشد، رهبرماندن حتماً به فرسودن می انجامد. بیست و سه سال پیش جماعتی دست به دست هم دادند و شما را برای رهبری این کشوربرگزیدند. بله، این، به یک نشست صورت پذیرفت. آنان کوهی از امانت را برشانه های شما وانهادند و بلافاصله به سروقت کارو کسب خود رفتند.

به نام خدایی که درد آفرید

اختراع بزرگ

سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران

می گویند اختراعات و اکتشافات بشر همه و همه از سرِ نیاز او بوده است. ما نیز درست از همان بدو پیروزی انقلاب، والبته ازسرِنیاز به یک اختراع شگفت دست بردیم. این اختراع ، درزمان رهبری شما پروبال گرفت واکنون برای خود دم و دستگاهِ بُهت انگیزی پرداخته است. والبته سهم مهندسیِ شما در این اختراع، وتکمیل آن، وبها دادن به آن، وفضا بخشودن به آن، و ترمیم و بهینه سازیِ آن، وکاراندازیِ آن، سهم یک مخترع مکمل است. سهمی که نام شما را درکنار مخترعان این شگفتی بزرگ ثبت کرده است.

موتوراین اختراع، ویژگی های منحصربفردی دارد که تنها درمحدوده ی جغرافیایی ایران بکارمی افتد. جوری که اگر همین اختراع را به ترکیه ببریم، یا مثلاً به ژاپن و مالزی و سنگاپور، کارنمی کند. علتش تنها وتنها آب وهوای کشورما ایران است. که این آب و هوای خاص، درتهران و اصفهان و شیرازهست و در آنکارا و لندن و محله ی هارلم نیویورک نیست.

این اختراع، یک دستگاه کوچک کنترل از راه دور دارد که به گرمای تن ما و جنس صدای ما حساس است و تنها به اراده ی ما شروع بکار می کند. یعنی اگر یک نفراین دستگاه کوچکِ کنترل از راه دور را از ما بدزدد و بخواهد این اختراع را برای مقاصد شوم خود بکار اندازد،  شاید نتیجه ی معکوس بگیرد و بهره که نه، آسیب نیز ببیند. من برخی از خصوصیات این اختراع بزرگ را برمی شمرم تا جهانیان از ویژگی های آن خبردارشوند و برای بازتولید آن به خود ما مراجعه کنند:

یک: این دستگاه اختراعی ما گرچه از چشم و مغز تهی است اما حسگرهای بسیار حساسی در آن تعبیه شده که گاه بدون فشردن دکمه ای، خود بخود بکار می افتد و از جایی به جایی می رود و کارِبایسته اش را انجام می دهد و به جای اولش بازمی گردد.

دو: این اختراع با همان مغزو چشمی که ندارد، عجبا که به موضوعات فرهنگی و هنری و علمی و سیاسی حساس است و به محض اعلام نیاز، موتورش روشن می شود و کاری را که باید بکند می کند.

سه: ویژگی محوری این اختراع، در صداها و جنب و جوش های محیرالعقولی است که از خود برمی جهاند. شما یک رُبوتِ آدمگون را تجسم کنید که برای پذیرایی از میهمانان اختراع شده و سینی به دست به سمت میهمانان می رود. به دست هرنفر که چای می دهد، ناگهان با یک ویراژ، استکان چای را برسرمیهمان خالی می کند و با همان سینی بر سرش می کوبد و یک فحش ناموسیِ استخوان سوز هم نثارش می کند. شاید بفرمایید این اختراع، خوب تنظیم نشده و کارش را بلد نیست. اما اگر به کیفیت آن میهمانان توجه کنیم و آنان را نه دوست که دشمن بدانیم، دردل یک آفرین هم تقدیم آن رُبوت خواهیم کرد.

چهار: این اختراع بزرگ، کارش را ازمجالس و محافل مخالفان ومعترضان شروع کرد. مثلاً با حسگرهای حساسش متوجه می شد که درفلانجا جماعتی جمع شده اند و درباره ی فلان موضوع  صحبت می کنند. او کاری به این نداشت که محتوای آن صحبت، نهایتاً به رشد جامعه می انجامد، او تنظیم شده بود برای بهم زدن یک چنین محافل و مجالسی. ناگهان با چند شعار دلخراش به میانه ی مجلس می جهید و بساط تریبون و میکروفن و دکور و سخنران را درهم می پیچید و مستمعان را به وحشت درمی انداخت و بعد از آنکه خیالش از همه جا راحت شد، به جایگاه نخست خود بازمی گشت و نفسی به راحت می کشید و درپیشگاه خدا برای خود سفره ای از ارج و قرب پهن می کرد و درصف مجاهدان راه خدا قرار می گرفت و غش غش به بانیان آن مجلس و محفل می خندید و زنجیروقمه و چماقِ توی دستش را برای محفل و مجلسی دیگر در قفسه ی مخصوص جای می داد.

پنج: این اختراع، کاری به این ندارد که فلان نمایش و فلان فیلم و فلان کنسرت از دستگاه مربوطه اجازه گرفته، مهم فرمانی است که به همان حسگرهای حساس او می رسد. ناگهان می بینی درِ سالنی که در سکوت به صحنه ی نمایش و فیلم و موسیقی چشم دارد از جا کنده می شود و اختراعِ ناب ما پای به درون می گذارد و به یک عربده، هرچه را که دم دستش می رسد از جا می کند و خود را به صحنه ی مقابل می رساند. درآنجا چنان نمایشی از خود به صحنه می آورد که مگر داوران هنری هفت اقلیم از پس فهم ادبیات و الفاظ و پیچش های تن و بدن و دست و پای او برآیند و نمره ی ممتازش بدهند.

شش: برای این اختراع، فرقی نمی کند که فرد مخالف و معترض یک رهگذر است یا یک دانشجو یا یک آیت الله. چرا که او مغز و چشمی ندارد تا آن سوتر از مأموریتی که برای انجام آن کوک شده، به تحلیل اوضاع بپردازد. نباید هم چنین کند. اگر قرار باشد با هرفرمانی که به او می رسد، او به تحلیل و به پاسخ یابیِ چراهای بیشمار خود بنشیند، فرصت از کف رفته و خبراعتراض آن آیت الله و آن رهگذر به گوش رسانه های گوش بزنگِ جهان رسیده. این است که فی الفور خود را به درِخانه ی آن آیت الله می رساند و یک چند ساعتی را به شعارگویی و فحش و ناسزا سپری می کند تا ساعت از هفت بعد از ظهر به سه و نیم صبح برسد. حالا دیلم می آورد و الله اکبرگویان و یا زهرا گویان درِ خانه ی آن آیت الله را از بیخ جاکن می کند و داخل می شود. وقتی ازخانه ی ضِرار آن آیت الله خارج می شود، چیز قابلی از آن خانه به جای نگذارده. او تخصصش همین است که چیزقابلی بجای نگذارد.

هفت: شگفتیِ این اختراع دراین است که اگراز او درحال انجام مأموریت بپرسیم: داری چکار می کنی؟ تنها و تنها یک پاسخ را تکرار می کند. چرا که او بخاطرهمان یک پاسخ ساده کوک شده. به طور مثال اگر ازاو درحالی که به زن و بچه ی یک معترض فحش می دهد، یا درحالی که دیلم به زیر ساختمانی برده، یا آنجا که معترضی را به قصد کشت می زند، یا آنجا که مخفیانه به مکالمات تلفنی مردم گوش سپرده، یا آنجا که سربه اندرون خانه ی مردم فرو برده، یا آنجا که دل و روده ی قانون را بیرون می کشد، یا آنجا که دزدی می کند، یا آنجا که به سمت جوانان مردم شلیک می کند، یا آنجا که از هزار اسکله ی بی نشان قاچاق می کند، یا آنجا که فرصت های اقتصادی و سیاسی جامعه را به نفع خود درو می کند، شما اگر درهمه ی این احوال از او بپرسید: داری چکار می کنی؟ پاسخ می دهد: مشغول حفظ نظامم.

هشت: یک وقت فکر نکنید اگرچه این اختراع، برآمده از آدمهای کم سواد وجوان و جامانده است، مثلا به مجامع علمی علاقه ندارد وبدانجاها ورود نمی کند. نخیر، ازعلایقِ محوری او، هم ورود به دانشگاههاست و هم به کوی دانشگاه. منتها این ورود نه برای تحصیل علم که برای روفتن علم وادب و امنیت و آرامش و پاکسازیِ ابتدایی ترین حقوق انسانی از ساحت دانشگاهها و محل استراحت دانشجویان است. با این توصیف که: خروج این اختراع ازاین مراکز و این اماکن، مترادف است با چشم  بیرون زده ی دانشجویی که با هول وهراس از خواب برخاسته، و دستگیری و ضرب و شتم دانشجویان معترض، و البته با: یا زهراها و یاحسین هایی که باید به این اختراع انرژی  بدهد و او را در این مأموریت آسمانی مدد برساند. طوری که بشود همه ی آن ورود و خروج ها و آسیب ها و خراش ها را به دوش سربازی انداخت که یک ریش تراش از یک دانشجو برداشته.

نه: خودتان نیک ترازمن خبردارید که ما این اختراع را به شگردهایی مسلط کرده ایم که نه از گریزگاهها ونقاط کور قانون به یک جا ورود کند و خاک آنجا را به توبره بکشد و بی آنکه ردی و اثری از خود بجای بگذارد به پایگاههای همیشگی اش بازگردد، نخیر، بل مستقیماً جلوی چشم قانون و ضابطین قانون به امر مقدس فحاشی و تخریب و ضرب و شتم و شکستن حریم خصوصی مردمان اقدام می کند. واین البته کم تخصصی نیست.  که یک اختراع، با همکاری و یا سکوت نیروهای انتظامی به یک جا ورود کند و خاک آنجا را برسراهالی اش بیفشاند و پیروزمندانه از آنجا بیرون بیاید و لبخندی نیز به صورت متولیان قضایی و انتظامی تقدیم کند و بی واهمه به سمت سازمان مقدس خود بازرود. همه ی این برکات از آن جمله ی معروفِ ” برای حفظ نظام، بزن بشکن بکش”، حس و حال می گیرد.

ده: همه ی رفتارکلی این اختراع، متأثراز همان مغزو چشمی است که ندارد.  شما ندا دردهید وازهمه ی عرض و طول این اختراع، که دریکجا می زند و درجای دیگرمی کشد و می سوزاند و می دزدد و سربه اندرون حریم خصوصی مردم فرو برده، یک متفکر، یک پزشک، یک مهندس، یک استاد دانشگاه، یک هنرمند، یک منصف، یک بی غرض، یک انسان، بله یک انسان طلب کنید. مطلقاً پاسخی دریافت نمی کنید. مطلقاً. مگر یک انسان، بدون آنکه بیندیشد، می زند و می کشد و می دزدد و تخریب می کند؟

یازده: خصوصیتی که این اختراع برتمامیت آن تنظیم شده، این است که کاربه چند وچون یک ماجرا و یک سخن و یک حرکت اجتماعی و هزار هزار سلیقه و اندیشه و فکر و تجربه ندارد، بل او با همان چشم و گوش بسته اش به کاری که از او خواسته اند و حسگرهایش را بدان سو متمایل کرده اند، فرو می شود و ساعتی بعد با دست هایی خونین یا با بساطی درهم پیچیده از آن مأموریت بدر می رود. این اختراع، با آنکه علی علی زیاد می گوید اما کاری به این سخنِ علی ندارد که می گوید: به حق بنگر نه به فرد. چرا؟ به این خاطرکه این اختراع، همه ی حق را در فرد خلاصه کرده. کافی است زبانم لال خود خدا هم به فرد مورد علاقه ی این اختراع چپ نگاه کند، که دراین صورت به سمت خود خدا نیزخیز برخواهد داشت. اگر آدم متعجبی به این اختراع بگویید: پس حق چه شد؟ می گوید: اگر خیلی به حق مشتاقی، آن را درما وبا ما بجوی!

دوازده: باطری این اختراع هرازگاه خالی می شود. محل تغذیه وشارژ باطری آن محافل سطحی مداحی والبته نوشته های کیهانی است.  از این محافل شما بفرمایید آیا یک چیزکی به اسم فهم مستفاد می شود؟

سیزده: محل نشو و نما و تکثیر این اختراع، اماکنی چون صداوسیما و دستگاه قضایی و دولت و مجلس و البته دستگاههای اطلاعاتی و سپاهی ماست. بعنوان مثال، دستگاه قضایی ما بردزدیِ محمد رضا رحیمی انگشت می نهد اما بمحض خط و نشان این اختراع عقب می کشد. چرا؟ چون این اختراع می گوید: اگر محمد رضا رحیمی دزدی کرده، پول این دزدی را در انتخابات خرج کرده، و حتی بخشی از آن را به رییس مجلس هم داده. اینجاست که رییس دستگاه قضا مجاب می شود و حق به اختراع ما می دهد و از این دزدی بزرگ پا پس می کشد.

یا مثلاً به این اختراع می گویند: دست ازحمایت فلانی بردار. چرا؟ چون در اختلاس سه هزار میلیاردی دست داشته. اختراع ما می گوید: چه اشکالی دارد، شما همزمان  به دزدی های اطرافیان خودتان رسیدگی کنید تا من هم از حمایت این فلانی دست بردارم.

چهارده:  خودتان خوب می دانید که دستگاه قضایی ما عُرضه ی محاکمه ی این اختراع بزرگ را ندارد. چرا؟ خواهم گفت. مثلاً همین حالا جمعی از زندانیان سیاسی ما بخاطر توهین به رییس جمهور در زندان اند و دستگاه قضایی به تلخ ترین شکل ممکن با آنها برخورد کرده و می کند. چرا؟ چون نوشته اند وگفته اند: رییس جمهور فردی نامتعادل و دزد است. اما همین اختراع، جلوی چشم خلایق، رییس جمهور را شپشو و حمام ندیده و بوزینه و دهاتی و عقب مانده خطاب می کند و همراهان او را به توپ شنائت می بندد و دستگاه قضایی ما جرأت نُطُق کشیدن علیه او را ندارد. چه برسد به این که این اختراع را دستگیر کند وبه جرم توهین به رییس جمهور، درکنار سایر توهین کنندگان به زندان بیاندازد.

این اختراع علاوه بر تریبون نماز جمعه، درمجالس مداحی هم صاحب وجاهت و تریبون است و به هرکس که دلش بخواهد فحش ناجورمی دهد. بدون آنکه رییس دستگاه قضا شهامت یک چرا گفتنِ ساده را داشته باشد. خلاصه مگر قانون حریف این اختراع متفاوت ما می شود؟ هرگز! اتفاقاً کارکرد اصلی این اختراع، همین فراقانونی بودن اوست. اگر یک چیزکی اختراع می کردیم که قانون، دم به ساعت دستش را می گرفت و مورد مواخذه اش قرار می داد، اسمش اختراع نبود! خصوصیت اختراع دراین است که به فکر کسی نرسیده باشد و کارایی آن سرشار از منافع برای مخترع باشد.

پانزده: دایره ی تعلقات این اختراع، گرچه به داخل مرزهای ما محدود است اما برای آنکه از گردونه ی اعتبارات جهانی عقب نیفتد، به مقوله ی دیپلماسی نیز گوشه ی چشمی دارد. جوری که اگر دستش به گوشمالی آمریکا و بریتانیای کبیر نمی رسد، دستش درهمین تهران خودمان به سفارتخانه های اینان که می رسد. اختراع است دیگر! چه می شود کرد؟

شانزده: این اختراع هراز چندی به مجلس هم سرمی زند و از گلوی جمعی از نمایندگان، سخنان ممتازی برمی آورد. همان داستان مرگ براین و زنده باد آن. ویا چنان به جان نمایندگان چنگ می برد و آرام و قرارشان از کف می برد که با مشت های گره کرده و دهان های شعارگوی و شعارخوارشروع می کنند به راهپیمایی در همان صحن علنی مجلس! مرد می خواهم که با این اختراع پت و پهن و فراگیر و همه فن حریف دربیفتد!

هفده: شما خود به چشم مبارک دیده اید که این اختراع، چه به سر سردارعلایی و افروغ و پیش از آن به سر آیت الله شریعتمداری و منتظری و صانعی و دستغیب شیرازی و هزار محفل و هزار مجلس و هزار انسان بی گناه و هزار حرکت مصلحانه آورده؟ تنها به این خاطر که اینان سخنی متفاوت برزبان آورده اند. و تنها به این دلیل که این اختراع، تنها شما را می شناسد. به اسم شما می زند و به اسم شما تخریب می کند و به اسم شما از دیوار مردم بالا می رود و حتی به اسم شما می کشد.

هجده: من شخصاً درزندان، دورازچشم مراقبان به یک پژوهش قرآنی دست بردم. وخاطرات زندان خود را نیز با آن آمیختم. دراین نوشته ی مطول و شورانگیز، برای آنکه حساسیتی برنیانگیزم، خود را یک زندانی در لوس آنجلس کالیفرنیا معرفی کرده ام. با نام مستعار “اردشیر خرمنکوب”. رویکرد اصلی این پژوهش، نگاه به برخی از مفاهیم قران ازمنظرهای هنری است.

بعدها که از زندان بیرون آمدم، این نوشته را مرتب کردم و به روزنامه ی شرق سپردم. با همان نام “اردشیر خرمنکوب”. روزنامه ی شرق، این نوشته را تا یکصدو هفده شماره چاپ کرد و رفته رفته با استقبال مخاطبان خود مواجه شد. ظاهراً از آنجا که مردم دراین سالهای پس از انقلاب، خدا را هم باید از زاویه ی نگاه ما بشناسند وگرنه شناخت شان باطل و ناجوراست، شخصیت اصلیِ “اردشیر خرمنکوب” توسط دستگاههای مطلع و صاحب سبک اطلاعاتی ما شناسایی شد و به یک تلفن، از ادامه ی انتشار آن مطالب قرآنی جلوگیری بعمل آمد. می دانید چرا؟ چون همان اختراع ما  در پس دیوار هر نشریه و روزنامه پای می کوبد و صدای این کوبش مستمر، هر مدیر مسئولی را به تب و لرز می اندازد. تجسم کنید این اختراع، به دفتر محتضرِ یک نشریه ورود کند و کمی بعد از آن خروج کند. شما آیا باور می کنید چیزکی از آن دفتر جان سالم بدر ببرد؟

نوزده: شکل شمایلِ اختراع ما آنجا تماشایی می شود که: کفن بپوشد. ویا عمامه ای برسرگذارد. ویا به لباس بسیج درآید. ویا شعارگویان و سجاده به دست از محل نماز جمعه به سمتی که برایش مشخص کرده اند، به راه بیفتد. من خود به چشم خود روحانیانی را دیده ام که با کمترین سواد ممکن، جماعتی را برای شکستن خانه ی آیت اللهی تهییج می کردند و برخود او ناسزا می باریدند و همگان را برای شکستن و دریدن دار و ندار او تحریک می نمودند.

بیست: کفن پوشان را احتیاجی به مجوز نیست. تا مثلاً برای راهپیمایی و تجمع و قیل و قالشان از وزارت کشورمجوز بگیرند. همان کفنی که پوشیده اند، وهمان الفاظی که از دهان بیرون می دهند، مجوزشان است. صداو سیمای اختراعی ما نیز در انعکاس شیرین کاری کفن پوشان، وبا بکاربردن واژگانی چون: نیروهای خودجوش، عزاداران، نمازگزاران، غیورمردانِ عرصه ی ولایت، دشمن ستیزان، پای دررکابانِ ولایت، بر آتشی که اینان بپا کرده اند می دمد. انصاف این جماعت کجاست؟ انسانیت شان؟ ادبشان؟ قانون؟ نیروهای انتظامی؟ شوخی نفرمایید آقا جان. از صفاتی نام نبرید که دستگاه اختراعی ما بدان متّصف نیست.

بیست ویک: دراین سالها آنچه که از رفتار مستمر این اختراع به جان جامعه ی ما فرو شده، رواج بداخلاقی و بی قانونیِ بی درو پیکراست. شما یکبار تا کنون آیا براین اختراعِ نامیمون برآشفته اید؟ که مثلاً: من این رویه را تأیید نمی کنم؟ یا: از فردا هرکسی و هرکسانی اگر خودسرانه به راه بیفتند و دست به تخریب بزنند و برکسی فحش و ناسزا ببارند، سخت مواخذه می شوند؟ ویا به دستگاههای انتظامی بفرمایید: هرچه زودتر جلوی این اوباشان مذهبی را بگیرید؟ بله، شما تا کنون به رفتار این دستگاه اختراعی ما اعتراضکی نیز نفرموده اید. بدیهی است که این دستگاه، روشن شدن موتورش را مدیون شخص شما بداند و به کمتراز خود شما نیز روی خوش نشان ندهد. وگرنه چرا نباید دستگاه قضایی ما حریف آن سردار و امام جمعه و جوانک فحاشی شود که باخروج از تعادلِ روانی، همه ی کائنات را با شخص شما می سنجند و چرخش هستی را نیز مدیون تأیید جناب شما می دانند.

رهبرگرامی،

درد یک چیز است و غصه چیزدیگر. دردِ جسمانی را اگر بشود تحمل کرد، تحملِ دردِ ناشی از غصه دشوار است. با این همه، لایه های دردِ ناشی از غصه، گاه آنقدر برهم سوار می شوند که دریک جاهایی به لذت می انجامند. دراین وضعیت، درد می پژمرد و لذت گل می کند. اینجاست که می بینید دیگراز درد خبری نیست. واین لذت است که مطالبه ی افزون تری دارد. که: “غم از هردل که بستانی به ما ده”. اینجا درست فصل زایمان است. اینجاست که آدم دردمند، می زاید. اما: بهترازخود را. تولدی نه با درد، که با لذتی عمیق. همه بظاهر درد می بینند و او لذت. مثل پرنده ای که خونین بال از یک قفسِ شکسته بیرون می زند. وقتی قفس دریده می شود، همه، پروبالِ خونین می بینند اما پرنده: پرواز. جامعه ی ما نیز چنین شده است. کم کم از دردی که می کشد لذت می برد. فصل زایمان او فرارسیده است.

قبول می فرمایید اگر رهبرشدن آسان باشد، رهبرماندن حتماً به فرسودن می انجامد. بیست و سه سال پیش جماعتی دست به دست هم دادند و شما را برای رهبری این کشوربرگزیدند. بله، این، به یک نشست صورت پذیرفت. آنان کوهی از امانت را برشانه های شما وانهادند و بلافاصله به سروقت کارو کسب خود رفتند.

قبول می فرمایید اگر رهبرشدن آسان باشد، رهبرماندن حتماً به فرسودن می انجامد. بیست و سه سال پیش جماعتی دست به دست هم دادند و شما را برای رهبری این کشوربرگزیدند. بله، این، به یک نشست صورت پذیرفت. آنان کوهی از امانت را برشانه های شما وانهادند و بلافاصله به سروقت کارو کسب خود رفتند.

شما تا رهبر نبودید، افق مسئولیت هایتان درمحدوده ای مختصرفرو می نشست، اما به محض رهبرشدن، آن افق مختصر وسعت گرفت و به خانه ی تک تک ایرانیان وحتی نسل های برنیامده پای نهاد. بی خبری شما از هرآنچه که در این وسعتِ نفس گیردست به دست می شود، شانه های شما را از حمل مسئولیتی که به رویش آغوش گشوده اید، بدر نمی برد.

از آن روز تاکنون امضای شما پای هر اخم و لبخند و حادثه نشسته است و این امضاها نه تنها درآن دنیا که درهمین دنیا شما را به “عرصه ی مطالبه” فرا می خوانند. مگر این که شما از ظهور خطاها و آسیب ها و فاجعه ها برائت بجویید و به همگان خبربدهید: نقش من در این فاجعه هیچ است. یا: سهم من دراین خطا این است.

این نیز بگویم و بگذرم که: دستِ دستگاه اختراعی ما ، کج است. دزدی های کلان به او این اختیار را داده که به هرخانه که داخل می شود، از اموال مردم بردارد و با خود به مخفیگاه ببرد. اکنون بیش از دوسال است که دستگاه اختراعی ما چه دراطلاعات و چه درسپاه، اموال شخصی مرا وبسیاری را برده اند وتا کنون به ما بازنگردانده اند. لطفاً به این دستگاهها بفرمایید حسابرسی از دزدی های کلان را به بعد از آن زایمان سرشاراز لذت موکول می کنیم، فعلاً این بساطی را که از نوری زاد و دیگران برداشته اید و برده اید، به آنان بازبگردانید. والسلام.  بدرود تا جمعه ای دیگر.

جمعه سی ام دیماه سال نود

با احترام و ادب: محمد نوری زاد

لینک مستقیم PDF نامه نوزدهم

لینک مستقیم و بدون فیلتر PDF نامه نوزدهم

مطالب مرتبط :

هجدهمین  نامه ی محمد نوری زاد به رهبری(من یهودی تو علی!)

هفدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر(من در انتخابات شرکت می کنم!)

نامه ی شانزدهم محمد نوری زاد به رهبری(بیداری یا بیماری اسلامی)

نامه ی پانزدهم محمد نوری زاد به رهبری(بارانی در راه است!)

نامه ی چهاردهم محمد نوری زاد به رهبری(مرگ رهبران)

نامه ی سیزدهم محمد نوری زاد به رهبری(اینک روضه!)

دوازدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری(جام زهر رهبری)

نامه یازدهم محمد نوری زاد به رهبری(+هفت پرسش از سید محمد خاتمی)

دهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبری

نامه ی نهم محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی ایران

پوزش محمد نوری زاد از رهبر انقلاب

هشتمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر

متن استفتائات محمد نوری ­زاد از رهبر جمهوری اسلامی

آخرین نامه ی محمدنوری زاد به رهبر+Translated into English

نامه پنجم محمد نوری زاد از اوین به رهبری

نامه چهارم محمد نوری زاد از زندان اوین به رهبری جمهوری اسلامی

نامه سوم محمد نوری زاد به رهبر انقلاب

نامه دوم محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی ایران

نامه سرگشوده محمد نوری زاد به رهبرجمهوری اسلامی ایران(1)Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

88 نظر

  1. آقای نوری زاد نامه هایت را تقریبا مطالعه کردم از ته قلب میگم که احساس میکنم کمبودی داشتی که این نظام نتوانست آنرا برآورده کند خیلی ها را میشناسم که فکرمیکنند برای این نظام کاری کردند و منتظر پاداشی بودند که نشد یا اینکه نظام کوتاهی کرده اما بدان اگر کسی برای خدا گامی برداشته باشد ازهیچ کس انتظاری ندارد جز خدا… واقعا مخاطبتان مردمند!!!

     
  2. بزرگترین مشکل امروز ایران سپاه هست دست شما درد نکنه اقای نوریزاد

     
  3. آقای شاعر! حرف مخالفینت را بخوان بعد اگر منطقت اجازه داد آنگاه شعر بگو!

     
  4. سیدعلی جان! ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لایعقلون

     
  5. جواب ندارید آقای نوریزاد!؟
    عیبی ندارد. چون چه چیزی دارید که بگویید؟!

     
  6. آقای نوری زاد کاش این آقایان کمی از مردانگی شما در وجودشان بود بود.در کل من شما را انسان آزاده ای می بینم.
    با تشکر

     
  7. یا حسین میر حسین

    درود بر نوریزاد

     
  8. جانباز هشت سال دفاع مقدس

    باسلام به جناب استاد عزیزم بنده مطالب دلنشین و دلسوزانه شما را دنبال میکنم چرا نباید رهبر معظم انقلاب که ادعای رهبری مسلمین جهان را به یدک میکشند نباید درد و دلهای شما را بشنوند روزی خواهد از کرده خود پشیمان میشوند مطالبی که از فرمایشات حضرتعالی پیداست جز دلسوزی ونگرانی برای آینده کشور چیز دیگری نیست.

     
  9. تاریخ ، صحنه نمایش است که پلانهای آن با کمی تغییر هر از چندگاهی بصورت مشابه تکرار میشوند.سرگذشت انقلاب ما نیز به همین منوال بوده و مرا به یاد انقلاب 1917 روسیه می اندازد.انقلابی که بدلیل سلطه تزارها بر روسیه و انحصاری و موروثی و غیر مردمی بودن حکومت اتفاق افتاد .خانواده رومانوفها نهایتا تیر باران شده و انقلابیون در آن همه کاره شدند.انقلابیونی که بلشویک نامیده شدند و موجب کشتار میلیونها انسان در کشور خود شدند.انقلابیون بی سوادی که تنها هنر آن تیر باران کردن هرگونه ندای آزادی خواهانه بود.خدایگان استالین رهبر محبوب و بی نهایت خوانخوار این کشور بود که علیرغم قتل عام میلیونها انسان بیگانه ،نزدیکترین ” رفقای ” انقلابی خود را نیز نابود کرد.چرا دیکتاتورها از سرنوشت محتوم همفکران خود عبرت نمیگیرند.

     
  10. اردشیر پاپگان

    این اختراع بزرگ ، اختراع نیست چون پیش از این در آلمان نازی گروهی که به آن ها پیرهن قهوه ای ها میگفتند به همین کار مشغول بودند و گروه حاکم از تندروی های این ها بیمناک شد و در شبی که به آن شب کاردهای بزرگ گفتند همه آن ها را قتل عام کرد
    در ایتالیا فاشیست ها در آمریکا کوکلوس کلان ها و در هر نقطه دیگر دنیا هوچیگر ها ، شعبان بی مخ ها و چماق بدست ها همین رویه را انجام دادند و این کار جز به نابودی خودشان نیانجامید
    بزرگ هم نیست چون در هر جامعه ای ، انسان های ناآگاه و بیخرد فراوانند و آسانترین کار این هست که از آنها برای نابودی مخالفان و بهره برداری شود
    اگر مردم همدیگر را پیدا کنند و با هم گفتگو کنند. اگر مردم دست به مقاومت بزنند شعار بنویسند ، نامه بنویسند فعالیت کنند روزگار این کارها به زودی به سر میرسد و ایران در مسیر پیشرفت قرار میگیرد و همه حتی خود این چماق بدست ها در کشور بهتری و در دنیای بهتری زندگی خواهند کرد

     
  11. درود بر جویندگان حقیقت

    . واقعا نوشته بچه عمار را که خواندم به تمام حرفهائی که زده ای و نوشته ای و خود دیده ام و شنیده ام یقین پیدا کردم. از کسی که حرفهای علامه! مصباح را نشنیده او را مرجع خود میداند، درکی بیش از این قابل انتظار نیست! کلمه به کلمه آن متن متعفن را میتوان پتکی کرد و بر سر نویسنده ی آن فرود آورد. ولی هم اکنون فقط این یک جمله را میتوانم بر زبان بیاورم که ” برای جهل و حماقت بشر براستی انتها و غایتی قابل تصور نیست”

     
  12. نوشته بسیار محکم و چفت و بست داری است. ممنون

     
  13. دلم گرفته
    دلم گرفته از آنان که مصلحت خویش را بر مصلحت جامعه ترجیح می دهند…..از آنان که همه هم و غمشان حفظ صندلی و موقعیتشان استت…از مسئولین نالایق…از مدیران بی تدبیر…از آنان که پستشان، پستشان کرده….از متصدیان فرهنگی که طرح وبرنامه ندارند و چه بسا نمی دانند…از آنان که ولایت پذیری را تنها درحد نصب رهنمدهای او در بالای میز کارشان می دانند….از حزب اللهی نماهای چندچهره،از ریش داران بی ریشه،از شکم پرستان پر مدعا،از یسران بی خبر از گرسنگان، از آنان که نان دین می خورند و خدمت دنیا می کنند…از آنان که دین را تا آنجا قبول دارند که منافعشان تامین شود…..یومنونببعض و یکفرون ببعض هستند….از آنان که اجسام حقیرشان به جانب قبله نماز می گذارد ،ولی ارواحشان اصنام را پرستش می کنئ….از آنان که ادعای عدالت محوری دارند ولی کودکان آواره در خیابان ها را نمی بینند…..زن خیابانی را نمی ببینند کعه برای تکه ای نان خود را بفروش گذاشته اند….دلم گرفته از آنهایی که هر لحظه وضو می گیرند اما چشمانشان در پی دیگران است…از آنان که بر سر در اتاقشان می زنند ” با وضو وارد شوید” اما با لباس زیر و همخوابی با زنان نامحرم دیده می شوند….دلم گرفته از تمام آنهایی که ما را مرتد می خوانند ولی نمی دانند به گفته دکتر شریعتی “اگر نمی توانی خدمت کنی لااقل کنار برو که خیانت نکرده باشی” بودنشان در راس این هرم تنها خیانت است به این مردم….دلم گفته از تمام آنهاییکه بوی از انسانیت نیاورده اند و کشورمان را دچار خفقان نموده اند…..دلم گرفته ….دلم گرفته…از تمام انهاییکه دیگران را حبس خانگی می کنند و بر دهانمان مهر سکوت می زنند…………..ولی ما ساکت نمی مانیم و تا پای جلن می جنگیم تا دل گرفتگی هایمان برطرف شود…چرا که ما از نسل کورش و داریوش هستیم……

     
  14. قرزند کوروش و آرش و سیاوش

    (پاسخ به ساندیس خوری که اسم خودش را بچه عمار گذاشته) اول بهت توصیه می کنم بخوان و بخوان و بخوان تاریخ را بخوان تاریخ اعراب تاریخ طبری حمله اعراب به ایران را بخوان نه آن تاریخی که در کتاب های مدرسه به سبک کره شمالی به خورد اطفال معصوم می دهند متون قدیمی را بخوان تا عمار را که خود را بچه او می دانی و به او افتخار می کنی بهتر بشناسی. /// این ها را من و یا محمد رضا شاه ننوشته بلکه نوشته محمد بن جریر طبری است .خسته ات نکنم به جنگ ایران و عراق می رویم همیشه نعمات جنگ را برایت گفته اند اما پای درد دل آن دختر زیبا و معصوم خرمشهری ننشسته ای که میگفت حتی اعدام صدام نیز نتوانسته زخمهایی که بر جان و دلش نشسته را ذره ای درمان کند و من تو چه مرهمی بر زخمهایش گذاشتیم آری زمانی که کوچکترین شکوه ای کرد به زندانش افکندیم و …..چه ها که نکردیم . اعراب خود از جنایاتی که به بشریت کردند شرمسارند از آتش زدن هزاران هزارجلد کتاب در کتابخانه های ایران و اسکندریه بطوری که آب حمام ها تا شش ماه با سوختن کتاب ها گرم میشد و تاریخ و تمدن بشر را نابود کردند .دوست عزیز حال که سر از لاک خود در آورده ای و به سایت آقای نوری زاد آمده ای قدری تامل کن بر افشای این اختراع بزرگ تو که نوری زاد نمی شوی هم او که از جان می گذشت تا صحنه ای از رشادت و دلاوری را به تصویر کشد و روایت فتح بسازد . ببین این اختراع با او چه کرده , ببین با میر حسین نخست وزیر جنگ چه کرده, تو که نماینده ولی فقیه نمی شوی ببین با کروبی چه کرده , تو که سردار سازندگی نمی شوی اما ببین با هاشمی چه کرده,عجیب اختراعی است حتی خودی و غبر خودی نمی شناسد سعید امامی را می شناسی ببین اعترافات همسرش را در یو توب تا بیشتر این هیولا را بشناسی .حال منتظر باش تا روزی که زیر چرخهای همین هیولا له و لورده ات کنند

     
  15. در جواب bacheammar کم گوی و گزیده گوی چو در .قسمت هایی از نامه ات را خواندم عزیزم این حرف ها را سال57 مردم باور کردند و حالا عمرا” گول بخورند دلم برات میسوزه که خیلی عقبی خدا بهت درک و شعور بده.

     
  16. ششمین نامه پیسک دل به رهبری

    ‫دیروز آتش بر خرگه می انداختی ، امروز زچه می طلب کنی……………

    در آستانه پیروزی ‫انقلاب اسلامی ، انقلابیون دو آتشه بدستور علمای دلسوزی که می خوارگی و میگساری را عامل فساد جامعه می دانستند حمله ای سهمگین به شراب خانه ها و کاباره ها را اغاز نمودند و به برکت پیروزی اسلام تخم می فروشان در مملکت امام زمان گم شد و خیال خانواده های نگران از انحراف فرزندان به یکباره آرام گرفت، عامل فساد جوانان خشکیده شد تا اب گوارای انقلاب نهالهای نورسته خویش را نیک ابیاری کند،

    ‫رهبرمعظم انقلاب

    ‫نوشته مرا حمل برطرفداری از می خوارگی فرض نفرمایید ،چون کمی ازحکایت تلخ مافیای پر گرفته از دامان ولایت را برایت نقل می کنم تا بدانی ارتجاع تنها درتفکر و ایدئولوژی ساکن نیست بلکه انقلابیون گذشته نیز خیزی به عقب برداشته اند و بر عملکرد خویش لعنت می فرستند، جواب معادله را باید از حول رفقایی جست که طرفداری بی حدوحصر بیت شما را باخود داشته اند.،بعد از انقلاب موج ورود مواد مخدر به کشور فزونی گرفت و جوانان چون برگ گل یک به یک بر باد رفتند، الفبای اعتیاد توسط مافیای بزرگ قاچاق در مدارس مدرن پایتخت و ام القرای اسلام تا کپرهای بشاگرد توسط اساتید برجسته زر و زور و تزویر به نحو احسن تدریس شد تا ذبح شرعی غیرت مردانگی و لوطی گری پنج سیری خواران طاغوتی با جهش خون شاهرگهای معرفت و راستی انجام شود و فرصت طلبان ذوب در ولایت دلارهای باداورده خویش را درسرزمین کفر جهت بنای ویلا و باغ بهشتی با حوریان قدبلند و بلوند جشن بگیرند و در این سو عده ای مداح جیره خوار را بر فراز منبرهای شهر به دشنام کافران بی دین و مستکبر غربی بنشانند و ثواب اشکهای خون الود مادران به عزا نشسته از داغ فرزندان معتاد را به حساب سرزمین نینوا و شط فراط بگذارند،

    ‫جناب رهبر معظم

    ‫روزگاری موادمخدر سنتی مهمان محافل و اغوش گرم خانه ها بود ولی از برکت خدمت مافیای معتقد به ولایت /// ، مواد مخدر صنعتی را رواج دادند تا برکندن بنیان خانواده ها سهل و آسان انجام شود و بر رونق قوه قضا در بازار گرم سیاست بیافزاید.سالها شیشه و کراک نزد قوه قضا قوانین جزایی نداشت علی الخصوص درمرحله ترویج و نشر اثار و به محض گسترش و اپیدمی و ارزان شدن٫ قوه قضای اسلامی جرم ان را معادل هرویین تعیین نمود.ولی دیگر کار از کارگذشته بود و مافیای پشت پرده مشتریان خویش را در کف گرفته بود و عصاره جوانی کشور را با درهم و دلار معاوضه می کرد.سوالی اساسی مطرح است و گریزی از جوابش نیست چون کوچه پس کوچه های شهر شاهد بسیار دارد و نمی توان نیروهای جان برکف مبارزه با موادمخدر را دست در دست سوداگران ندانست و ادعا کرد که پلیس ما چون دولت ما پاک است……واما سوال ،،چرا فروشندگان مشروبات الکی را درکوتاهتریت زمان دستگیر میکنند ولی فروشندگان موادمخدر جوازکسب داشته و سالها بی مهابا بدون مزاحمت پیشه خویش را ادامه می دهند؟این برکات نتیجه ترسیم چه استراتژی نزد اتاق فکر حامیان دروغین شماست؟ایا غیر از اینست که در کوچه وبازار مردم ایمان پیداکرده اند که حکومت ازجوانان می ترسد و اگرجوانها مشروب بنوشنددل و جرات پیدا می کنند و بایستی کاری کرد که همواره سرخم کنند و حتی اگر خواهر و مادرش را درخیابان کتک زدند غیرتی از ان تراوش نکند؟

    ‫جناب رهبر گرامی

    ‫اگر خسته نشده اید به این حکایت گوش کن تا بدانی که دین،ایمان و اعتقادات ملت به فنا رفت و توصیه می کنم به گریه های باران گونه جماعتی را که نزدت بزک می کنند و ان کفنهای دوخته شده در قم هیچ اعتمادی نیست ،

    ‫اول انقلاب حاج ……یکی از کسانی بود که در اتش زدن مشروب فروشی ها و انبارهای دپو مشروب جلودار لشکر مبارزه با مسکرات بود، پس از انقلاب به برکت توجهات زندگی خوبی را برای خویش رقم زد،اما چرخ روزگار به گونه دیگری چرخید و دو فرزند جوانش در دام اعتیاد گرفتار آمدند، سالها مادر اب شدن عصاره جوانی فرزندش را شاهدبود ، جسد فرزند اولش را درجنگل های اطراف شهر با با سرنگ پیدا کردند، و داغ مرگ فرزند را تجربه کردند،ولی چرخش چرخ زمانه باز هم چرخید.حاج……از فرط اندوه به نوشیدن شراب رو اورد و فرزند معتاد دومش را به ترک مواد و نوشیدن شراب تشویق کرد،روزی حاج…….را باچند بطری مشروب دستگیر کرده و به پایگاه بسیج محل اورده بودند،فرمانده بسیج که حاج…..را میشناخت گفت از شما بعیده برادر شما که از سردمداران مبارزه با میگساری بودیدچرا؟حاجی نمی توانست بگوید که میخواهم به فرزندتحت درمانم بنوشانم تا از کشیدن مواد دست بردارد…………..

    ‫باری رهبرگرامی ،

    ‫امروز مادران و پدران و همسران راضیند فرزندان و شوهران مشروب بنوشند ولی سمت مواد نروند،ایا شما جواب این معما را میدانید؟چرا دگرباره شراب حریم امن خانه ها نام گرفته تا از شر اتش افیون خلاصی یابند؟چرا وقتی همسر و یا مادری می خواهد از پاره تنش تعریف کند بایست به شراب خوردن و نکشیدن افیون افتخارکند؟این یک واقعیت انکارناپذیر جامعه امروز ماست….نماینده مجلس و حاجی و اخوند نمی شناسد،،،،این یک درد، اسیب و یک واقعیت است،،

    ‫والسلام ۲۴/۰۱/۲۰۱۲

     
  17. نوری زادعزیز!لذت نامه های شمادرصوتی بودنشه صدای خوشت رااز فرزندان خمینی دریغ مدارچندوقته منتظرفایلهای صوتی بعدیت هستیم.تاکی انتظاربکشیم؟

     
  18. برادر عزیزم خواهش میکنم بگو به کجا وصلی؟ نوریزاد می توانست خیلی راحت تر از اینها باشد و نانش در روغن باشد فکر نمی کنی چرا قیام کرده ؟ فاعتبرو یا اولی الابصار

     
  19. رزمنده دوران جنگ

    برادر بزرگوار وعزیزم آقای نوریزاد دیشب نزدیک به اذان صبح خواب عجیبی مرا سراسیمه بیدار کرد . در خواب دیدم در مسجدی همه گرد هم آمده اند امام نیز حضور داشت بسیاری از همرزمان و بچه های محل چه آنهایی که زنده اند وچه بچه هایی که شهید شده اند گرد امام جمع شده بودند در این میان
    سردار علایی – و حاج علی فضلی رانیز که دست یک پسر بچه کوچک را در درست داشت نیز دیده می شدند. امام پرسیدند آقای میر حسین کجاست جواب شنید آقا در سرداب است امام فرمودند بگویید بیایند دیگر باید حرکت کنیم همه در رفت وآمد بودند چهره های آشنا ی بسیاری بودند حتی جعفر آقا ( از فعاللان دوران انقلاب و بچه های جنگ که در دوران انقلاب تدارک راهپیمایها و تدارکات را به عهده داشت ) الان به علت آثار بمبهای شیمیایی در منطقه فاو (عملیات والفجر 8 ) که باهم بودیم در بستر احتضار است بچه های قدیمی نازی آباد ومسجدالرسول او را خوب می شناسند. خیلی ها بودند با پرچمهای بزرگ سیاه مثلثی شکل. گویی همه برای عزاداریی مثل عاشورای دوران انقلاب آماده می شوند روی پرچمهای سیاه پرچم کشورها نصب شده پرچم سوریه ولیبی برایم آشنا بود از کسی پرسیدم این پرچمها چیست که برروی این پرچمهای بزرگ نصب شده چند نفر باهم گفتند امام گفته این کار بکنیم … امام گفته ما هم همپای دیگر کشورها باید برای آزادی واسلام خواهی علیه شاه برخیزیم .. بیدار شدم وضو گرفتم ازاینکه در خواب امام وخیلی از بچه های دوران جنگ را دیده بودم اشک می ریختم و دلم برایشان بیشتر تنگ شده بود. همش درباره ی این خواب عجیب فکر میکردم بعد از نماز قرآن را باز کردم سوره ی هود آمد چشمم به آیات 111 به بعد سوره هود افتاد : فاستقم کما امرت … پس همانگونه که فرمان یافته ای استقامت کن وهمچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده اند باید استقامت کنند وطغیان نکنید که خداوند آنچه را انجام می دهید می بیند 112 وبر ضالمان تکیه نکنید که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد ودر آن حال هیچ ولی و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت ویاری نمی شوید . 113 …. وچنین نبود که پروردگارت آبادیها را بظلم وستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند …..هنوز هم این خواب لحظه ای از فکرم بیرون نمی رود خواب عجیبی بود.

     
  20. بچه عمار ده صفحه مطلب نوشت و با خوندن اراجیفش فهمیدم چه خشک مغزهایی هنور تو این مملکت زندگی میکنند. بیا من ////کنم ببینم خدا میتونه جلوم رو بگیره.بیا من /////کنم ببینم چه اتفاقی میوفته. بترسید از روز ی که ورق برگزده و شما بچه عمار ها باید به رشته کوه های افغانستان پناه ببریدو. دیکتاتور سازی های خشک مغز.

     
  21. سلام
    حسینیه ای درکهنوج جنب اداره پست ازطرف خیری به نام آقای ارش ساخته شده
    است .گاهی که گذرم به کهنوج می افتد هنگام نمازبه جهت خلوت بودن این
    حسینیه ونبودن نماز جماعت دولتی در ان برای اقامه نماز به اجا می
    روم.هفته قبل هنگام نمازظهربه انجا رفتم با منظره ای عجیب روبرو
    شدم.درست درسمت قبله وکنارمنبرعکسی بزرگ بردیوارچسبانده شده بود.طبعا
    ازلحاظ شرعی وجود این عکس روبری نمازگزاراسگال دارد. به جوانی که از
    همسایگان مسجد بود گفتم اقا این عکس محل اشکال است .جوان پاسخم داد
    :بارها به روحانی مراسم محرم گفتیم اما چون دستورسپاه است جرات نمی کنند
    آنرا بردارند.

    من اما تا به حال جز به پیشگاه خدا به پیشگاه احدی به سجده و رکوع نرفته
    ام .ازخیرنمازدر آنجا گذشتم….

     
  22. ما خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ(3-احقاق)
    وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا(57-كهف)
    بهمني ر راه است….
    بهمني كه اهرام فرعونيان را زير زبر مي كند…
    و فرعونيان اين بار نه در نيل بلكه در بهمن ملت دفن مي شوند ….
    اگر ذرات ملت متحد شوند آنگاه ايمان داشته باشيد خداوند در وعده اش تخلف نخواهد كرد….

    به نام خداي خالق برف همان خدايي كه از دانه دانه هاي برف در شبهاي زمستان و در سرمازده ترين شب ها بهمني مي آفريند و بسوي طغيانگران ظالم رواني مي دارد…
    سلام بر ابوذر به پاخاسته زمان!
    برپا بمان اي مرد!
    بر پا بمان ای مرد ايستاده در تاريخ! و به پا دار مردمان!
    از مخلوقی از خلق بی شمار او و عبدی از عباد او به مرد ایستاده و شهیدي زنده که درهم شکسته 4 زندان وجود و سپس زندان پنجم يا همان زندان ديكتاتور را!
    به تو می نویسم ای که روح یخ زده ام به گرمای کلام خداییت گرما گرفت و آزاد گشت زاین سرمای سوزان و گرفته امان از مردمان…به گرمای خونی که از قلم بی هراست چکید و با اشك هاي زلالي كه از گونه هايت جهيد ممزوج شد و اكسيري شد كه پرده های کشیده بر حقایق را يكاايك درید!
    نامه هایت را یک به یک خواندم و چشم گشتم برای نظاره ايثار و ايستادگي يك مرد براي نجات انسان و جهدش بر بازگرداندن هر آنکه حر است و حریّتی در او مانده از اسپه ی شتابان به جهنم تاريخ به سوی مردمان سبز سیرت و صلح جو که جز حق طلبی گناهی ندارند.
    درس آموختم از تو و گام به گام با تو بالاو بالاتر آمدم…
    امامم گشتی…نه امامی مقدّس و وهمی و دارنده قدرت های خیاال انگیز، بل امامی که ابراهیم ها دعایشان بوده است که خداوند آنان را بر خود مهارزنان امام و پیشوا گرداند!
    تو نامه هايت را نمی نوشتی بر کاغذ بلکه کتیبه ملتی را به خون جگر و خون شهيدان استقلال و آزادي می نگاشتی تا در قیامت قریبی که در راه است، زبان ظالمان دوخته ماند و در كام كه ره توجيه بسته گشت پس از آنكه وجدان آنان روزهای پیاپی با فریادهای تو مورد خطاب و عتاب قرار گرفته بود و از عذابی قریب و بهمني مهيب که خدا ظالمان را کند نصیب انذارها داده شده بود و اكنون محلت توبه قضا گشته بود…
    پس اینک بخوان!كلمات پروردگارت را ای محمد!بخوان و پروردگار تو با كرامت تر است…
    آیات ابتدای نامه را خواندي؟ حدس زدی چه قصد گفتنش را کرده ام ،ای که قلم در دستانت بسان عصای موسی اژدهایی است مر ظالمان و مستبدان و دزدان را!
    [ ما] آسمان‏ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و تا سر آمدى معين نيافريديم، و كسانى كه كافر شدند، از هشدارهايى كه داده مى‏شوند رو گردانند
    كيست ظالم‏تر از كسى كه آيات پروردگارش به وى تذكر داده شود و او اعراض كند و آنچه را كه پيش فرستاده از ياد ببرد؟ ما بر دل‏هاى آنان پوشش‏هايى [از قساوت‏] قرار داديم كه آنرا را نفهمند و در گوش‏هايشان سنگينى نهاديم. و اگر به سوى هدايت دعوتشان كنى هرگز به راه نخواهند آمد!
    پس تو که بر «حق استوار بودن» جهان و و «بی حساب نبودن» آن یقین یافته ای از آن روی گردانان روی بگردان! و بیا بازگردیم از كاخ هاي آلوده حاکمان بسوی دل هاي پاك مردمان و بنویسیم نامه های خود را به آنان!
    آري هزاران نامه نوشته شد به مستاان قدرت و دگر تمام گشته حجت! اما اگر فقط آنان را خطاب کنیم از راه پیامبران فاصله زيادي گرفته ایم، که مردمان را باید از عذاب رهاند و بر قیام و قیامتی که در پیش است بخواند!
    لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
    به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان [حق و باطل‏] نازل نموديم تا مردم به عدل و انصاف برخيزند
    اگر تبشیر و انذارمان شد در انحصاربلعمیان ،قارونیان و فرعونیان
    اولا نشان این خواهد بود که ما نیز استبداد زده شده ایم که همه مشکلات و گره ها را در دستان چند فرد می بینیم كه اگر لحظه اي لبخندي بر چهره عبسوشان آيد و يا عصاي وهمشان از قدرت با موريانه حق گويي مداوم ما بلغزد و بر زمين افتد، نظام حكمراني مستبدانه شان با اين همه فساد گريبانگير و چاه هاي نفت گلو گيرفرومي پاشد و جهنمي مي رود و بهشت مي ماند!
    دوما نشان سست شدن ایمان مان به خداوند خواهد بود ،که دیگران را بیشتر از او می خوانیم و موثرتر از او مي دانيم؛ همان که خالق،حكمران و معبود جامعه مدني و مردمان بي شكل ماست،و هم اوست كه خطابش بيش از افراد و سران قوم به جامعه و توده هاست!
    بياييد ما نيز جامعه مان را به بازگشت بسوی او و برخاست علیه طاغوت ها دعوت سازيم
    مردمان آگاه مسولند چون قدرت پیشگان بلکه مضاعف بر آنان که خداوند در اين زمانه اراده کرده است آزاد گشتن مظلومان و مستضعفان از زير يوغ ظالمان و مستبدان و درهم شکسته شدن زندان ها بر سر زندان بانان و آغاز گشتن عصري نو با برپایی حکومت صالحان(درست كاران) نه صالح نه نماینده خود خوانده امام زمان!
    بیایید بنویسید نرم اما بی پروا، اما نه این بار به مستبدان و متكبران، بلکه به ما مردمان! به مردمانی از جنس خودتان که در تاخیر افتادن قیامت (دوران گرفتن حق و آشكار گشتن آن و حساب پس دادن مجرمان) شریکيم با مستبدان و ظالمان اگر سکوت کنيم درباره حقوقمان!
    که انسان ايم و خلیفه و جانشین خداوند جهانیان نه برده این یا آن سلطان!
    عتاب کنید فرد فرد معلمان را ،جانشینانی که تکیه زده اند بر مقام رفیع پیامبران !
    که چه شد حقوق حقه مورد مطالبه تان؟ چه شد مرگ هايی که سر می داید بر این زندگی پر از شرمندگي ،آيا زندگي تان به از شرمندگي درآمد؟ چه شد عدالت و برابری که می جستید برای نسل سازان ایران و اجراي قانون مصوبي كه مي خواستيد از دولتيان؟
    چرا و چه شد که تنها گذاشتید رهبرانتان را در وقت زندان؟ چرا می ترسید و از که می ترسید ای پیامبران ای سازندگان انسان!!!
    خداوند لایق خوف است اگر کسی باشد لایق آن !بر خیزید در 25 بهمن ،روز تاریخی مطالبه حقوق ايرانيان! قیامت کبری ما و و زمان آشکار گشتن ایمان ما، روز همبستگی اقوام ما و روزی برای آغاز بازپس گیری حقوق از دست رفته سال هاي ما!
    ما از مردمان دیار انگلیس و امريکا که فریاد می کشند برای وضع معيشتشان چه کم داریم؟ اگر اعتراض نکنیم و در خفقان گورستانی خود جان دهیم و اعتراض را و هزینه های حداقلی آن را نپردازیم پست تر خواهیم بود از آنان و لایق خواری و خذلان نه حکومت صالحان که پیامبران هم قسط و عدل را برپا نمی دارند الا به فعل مردمان!
    ما مردمان چگونه ایم؟ آیا کمتریم از یمنیان و حتی بحرینیان و سوریان؟که آغشته به خونند براي رسیدن به آرمان هايشان ؛که نگیریم حتی همین حقوق اولیه مان را از انتخاباتی آزاد تا اجرای قانون اساسی مان و آزادي زندانيان!
    پيشواي اميد و استقامت من!
    تا بحال از خود پرسيده ايد كه چرا من(با وجود همه حبس ها توهين ها و تهديدهايي كه تحمل ساخته ايد براي اين مرم و ما هيچيم در مقابل آن)،من محمد نوريزاد محاكمه مي شوم محكوم مي شوم با ظاهر قانون و‌دوباره آزاد مي شوم و آزادم مي گذارندم آن گرگان براي نوشتن نامه هفتگی به مقام اول كشورم؛
    اما موسي و هارون زمان و حسين و مهدي مردمان در حصر تمام اند بي حق ملاقات اهل خانه شان ، و حتي به روزنه هاي خانه شان نيز چه به بيرون و چه درون نمي دهند امان آن نااهل مردمان؟
    در حصرند و حبس و حصار بي دادگاهي و بي اثبات و حتي اعلام جرمي و بي استناد ظاهرين به قوانينمان؟براستي چيست سر ترس و لرز آنان ؟
    و در عين باز چه كسانيند كه پارس كنندگان «سران فتنه» مي نامندشان كه خواب را كابوس گرده بر يكايك آنان و اربابشان!
    بياييد كمي دقيق شويم خطاب مير سبزمان چقدر به مردم بود و هدايت و تبشير و تنذير آنان و چقدر به حاكمان؟
    آيا اين نيست سرّ خوف عجيب ديكتاتوران از دو انسان ساده و پاك و نجيب تا بدين حد؟ كه آنان مردمان را شخصيت بخشيدند و به خودآگاهي و انجام مسوليت هاي خود دعوت ساختند كه ليقوم النس بالقسط
    آنچه می توانیم:
    22 بهمن نقطه آغاز بهمن ما مردمان مي تواند باشد
    22 بهمن به توصيه مير دربند عمل خواهيم كرد كه با حفظ نمادهاي خود در خيبان ها حضور يابيم
    و نشان خواهيم داد كه هستيم از عبرت گيران از گذشته مان…
    25 بهمن را نيز روز آزادي حصرشدگان و زندانيان سياسي مي ناميم و روز حمايت از مردم بحرين و سوريه به اميد اينكه آنان نيز دست بيابند به حداقل حقوق انسانيشان و در آغوش كشند آزادي را چون مردمان مصر و تونس كه سالي قبل از آنان حمايت كرديم و پيروز شدند به ياري خدا!
    و تا 11 اسفند مطالبات خود را مي طلبيم از نمايندگان كه اين است حق هريك از صنف ها و گروه هاي مردمان!
    هر روز را( پس از 25 بهمن) نيز به نام يك قشر و صنف از مردمان مي نهيم از روز معلم تا كارگر از كارگر تا دانشجو از دانشجو تا پرستار از پرستار تا هنرمند از هنرمند تا بازاري و از روز….تا روز…
    و آنان را در آن روز دعوت مي كنيم براي مطالبه كردن حق هاي اساسي و پايمال شده و رها شده خود از مسولين ..
    و از آنان مي خواهيم كه يادآور شوند حقوقشان را به يکديگر حقوقي كه در ممالك دور و نزديك چگونه رعايت مي شود اما در اينجا وقعي نهاده نمي شود…
    و اينكه حق گرفتني است و بايد بر ان مقاومت كرد و هزينه داد و البته حول آن متحد شد و صنف تشكيل داد و بر آن پافشاري كرد…
    و از آنان ميخواهيم كه كه نامه هايشان را نه به يك فرد حاكم بلكه به مسئولان بالادستي شان با اسم و رسم بنويسند و شكايات و نقدها و مطالباتشان را بي پرده طلب كنند..
    مثلا من دبير مي نويسم به مدير آموزش و پرورش منطقه و سپس مدير آموزش و پرورش استان و سپس مدير و آموزش و پرورش و اين نامه ها را پيوست كرده و هر زير دستي را به بالادستي نيز اطلاع دهيم و همچنين همه اين ها را به صورت سرگشاده در اختيار رسانه هاي عمومي قرار دهيم تا مديران با اسم و مشخصات شناخته شوند در رسانه ها با توجه به حقوقي كه پايمال كرده اند يا بجاآورده اند!
    اينگونه اولا مديران از جزء تا كل و از پايين تا بالا (نه يك فرد حاكم) تحت نظارت و پرسش رسانه ها درمي آيند و مجبور به پاسخگويي مي گردند و دوما پرونده برخورد آنها با مردمان زير دست علني خواهد گشت و در هر زمان كه فرصتي فراهم شود قابل بررسي خواهد بود و پي گرد!
    سوما در همين مثال كه من دبير بودم گروه هايي شكل مي گيرند حول مطالبات خود در فضاي حقيقي و مجازي که درباره ضعف هاي مديريتي و اجرايي و ساختاري در مورد آموزش و پروش و مدرسه شان هم سخن و هم بحث می شوند و ديگر معلمان را كه مي شناسند اگاه می كنند و در زمان هاي لازم دست به تجمع تحصن يا هرگونه اعتراض قانوني ديگر بزنند!
    در واقع صنف اكنون معني حقوقي دارد ولي با باور يافن هر قشر به خودش، حقوقش و تواناييش در گرفتن اين حقوق عاملي براي تعين و معني يابي حقيقي صنف و سنديكا در سطح جامعه جامعه مي شود!
    در روز هاي مشخص شده ما بعنوان ايراني از هر صنفي كه باشيم مي توانيم شعارهايمان را براي آن صنف و حقوقش كه پايمال شده سر دهيم
    بياييم يك بار مطالبه محور باشيم بي تندروي و اسير راديكاليسم كور شدن و برخوردهاي احساسي –لحظه اي كردن و غرق در روياهاي خيال انگيز و مستي دهنده شدن بر مطالبات حداقلي اصناف و اقشار مختلف ايران پافشاري كنيم و درد ديگري را درد خود بدانيم
    آنگاه مي بينيد كه با تغيير روش ما چگونه تاريخ اين ملت عوض مي شود و نه بدست اين فرد حاكم مستبد يا آن حاكم صالح و نه لزوما با تغيير يك حاكم بلكه با دست خود مردم و آگاهي آنان به قدرت خود، سرنوشتمان عوض مي گردد.
    و چه معنادار مي شود اين جنبش آنگاه كه روز معلم در كنار روز كارگر و روز كاگر كنار روز دانشجو و
    و چه عصاي موسيي در دستان جنبش اعجازانگيزتر از اينكه هر قشري و صنفي خود را در اين حركت به صورتي مستقل بيابد و سرنوشت اين جنبش را با سرنوشت خود گره خورده ببيند
    كه مي بيند هموطنانش كه از صنف و قشر ديگريند براي او شعار مي دهند و خواسته هاي او را مطالبه مي كنند و حتي براي او هزينه مي دهند
    اما وقتي ما شعار «آزادي» ميدهيم يا شعار «مرگ بر ديكتاتور» چه خوش بداريم چه نداريم دسته هاي بي تفاوت زيادي به ما مينگرند و در خوش بينانه ترين حالت سكوت ميكنند چرا كه اين كار را «سياسي» مي دانند و البته «سياسي» در فرهنگ واژگان آنها يعني «خطرناك» «غيرعادي» و در عين حال «كله بادكرده» و «بوي قرمه سبزي»!
    آري ابوذر من، قلمم استواري و برندگي قلم تو را كه از ايستادگيت در مقابل دزدان اموال و حقوق مردم يافته را ندارد و نمي تواند در گوششان فرو كند كه دزدي از يهودي بددهاني چون ابوذر نيز حرام است!
    و اگر در فردايي كه دير نمي رسد به حكم محكمه اي بر قانون و عدل استوار دستان دزدتان براي مصلحت بريده نشد(كه البته هيچ مصلحتي از حقيقت بالاتر نيست) خداوند مصلحتي جز اجراي عدالت آسمانيش كه در قرآن وعده فرمود را روايتان نخواهد داشت!
    قلمم استواري قلمت را كه پاهاي فرعونيان مغرور را قلم كرده است ندارد، اما ميتواند تا قد كوتاه خودش مسؤليتش را انجام دهد و به ابوذر يادورشود كه سخن انقلاب سازش را دوباره فرياد زند:
    كُلُّكُمْ راعٍ، وَ كُلُّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ
    مسئولیت زاده توانایی نیست زاده آگاهی ست و انسان بودن.
    مسئوليت مخصوص رهبر نيست ؛ مخصوص روحانيون نيست ؛ مخصوص روشنفکران نيست ؛ هر فردي در اين جمع مسئوليت رهبري همه ي جمع را دارد ( مسؤليت شيعه بودن معلم شهيد علي شريعتي)

     
  23. بچه عمار جان اول برادری اون //// رو ثابت کن بعدش هم ردیف علمای شییعه بیارش.. اون که اصلا و ابدا مجتهد نبوده و نیست یا کم سن و سالی و یادت نمی یاد یا خودت رو به سلک همون /// جا زدی برو بابا بزار باد بیاد…

     
  24. استاد خسته نباشی نهضتی که میخواستی راه افتاده هر روز یک چهره موجه به خیل نگارنده گان اضافه میشه چهرهایی که دوست و دشمن بر صداقت پاکدامنی و وفاداریشان به نظام معترفن دیروز حسین اعلایی ، امروز دکتر رجایی و فردا بیشک یک ابرمرد دیگر در این وانفسا فقط روبه صفتان به خود اجازه توهین میدهند همانهایی که اگر امروز صدام حاکم بر ملک ما بود او را عظما خطاب میکردند و از حسنات و وجناتش داستانها می سراییدند. خسته نباش که این نهضت را تاریخ با نام تو بدرقه خواهد کرد.

     
  25. آقا یکی بیاد پول اموال دکتر رو بده خفه کرد ملت را

     
  26. درود بر صدای مردم

    بنگارید که اول راه است
    مرگ بر دی…
    درود بر نوری زاد
    همه باهم بدنبال پیروزی
    فرکانس تی وی (بستن دکان دیکتاتور)
    hotbird
    27500_11566
    3/4

     
  27. جناب رهبر ریاست مستقیم این اختراع نامیمون را بعهده دارند و از همه چی و همه جا با خبرند ایشون وقتی در رابطه با دزدی 3 هزار میلیاردی بحث و گفتگو بود خیلی راخت فرمودمد دیگه زیاد کشش ندهید .! در ضمن جناب نوری زاد عزیز از حصوصیات ویژه این احتراع علاقه شدیدشان به ساندیس است به همین دلیل مردم نام این احتراع را ساندیسخور نهاده اند با تشکر از شما که جمعه ها ی ما رو با این نامه های سراسر درد پر می کنید به امید آزادی ایران زمین

     
  28. با سلام
    از این اخترا ع ایران یکی هم برا ی بشار اسد ساخته

     
  29. یا جبار و یا قهار.
    از بعد از ایام فتنه88 تا به حال در خبرگزاری‏ها منعکس می‏شود که یک شهروند محترم(محمد نوری زاد) هفده هجده جام زهرآگین محتوی دروغ‏ترین تهمت‏ها و سوزاننده‏ترین کنایات را به تنهایی و با سرافرازی و بدون ممانعت یاران 9دی و قوه‏ی قضا، به نائب امام زمان نوشانده و بدون هیچ مزاحمتی آن‏ها را به فضای اینترنت رسانده و پخش نموده است. آن هم از داخل کشور! و جالب اینکه قوه قضائیه‏ی بسیار محترم ایران (با آن‏همه جرم تعریف نشده یا بد تعریف شده در قاموسش!) نیز فقط و فقط سه‏چهار سال برایش زندان می‏برد! که بسیاری از آن مدت را هم با گرفتن تعهد، عفو داده است! و جالب‏تر اینکه عفو سخاوتمندانه‏ی مذکور به مذاق نامبرده خوش نیامده و آن‏را در تضاد با نیت و حرکتش (ادعای خشونت نظام با مخالفین و زندانی کردنشان) دیده و برای اینکه رسوا نشود و اخلاق جمهوری اسلامی در عفو مستمرِ (مشروط به توبه‏ی) یاغیان را انکار کند و ایران را همانند غرب صاحب برخوردهای تعطیل نشدنی و وحشیانه‏ی گوانتانامویی و ابوغریبی نشان دهد هرچه از شأنش برمی‏آمده دریغ نورزیده و به هم بافته است و در طی این چند ماهه، آجر به آجر قی و استفراغی کثیف را بالا برده و حالت مشمئزکننده‏ی بدی میان ملت ولایی ایران بوجود آورده است. جالب این که وقت کتک خوردن که دردش آمده، فرمایش فرموده که “ای قوم بی‏فرهنگ! فرهنگ آمریکا و غرب بدین جهت متعالی است که در آنجا اگر کسی یک رئیس جمهور را هم بشورد و بگذارد کنار هیچ کس اعتراضی به آن شوینده نمی‏کند، چرا شما اینقدر مرا تحقیر و تهدید می‏کنید؟” وی تقدس‏شکنی که استوانه‏ی ارزش‏های تمدن ساکسون‏ها و کابو‏هاست را کادو کرده و برای پیروانِ “حسینی که سرش را بخاطر تقدس‏زدایی از علی و فاطمه در قبل‏ها توانستند ببرند”، به ارمغان آورده و امر به ارتقاء فرهنگ ایرانیان نموده است. او انتظار دارد از این به بعد عوام و خواص همگی حق داشته باشیم سر ابوتراب(ع) داد بزنیم و یا مذل المؤمنین(ع) را درسی حسابی داده و خوار و خفیف نمائیم و یا حسین(ع) را شسته و اصلاحش کنیم! آن چهار نواب خاص امام زمان هم به این بهانه که معصوم نیستند تقدسشان را بزداییم یا نواب عامی چون شیخ طوسی و مفید یا صدوق و مجلسی را یا سید روح الله یا بهجت و سید علی، هر کدام که نمرده و بدین واسطه مقدس و امام‏زاده نشده باشند و هنوز در معرض و تقابل نفوس پلیده و حسادت‏های این روشنفکران هستند را برکنار یا حداقل تخریب نمائیم. خاک بر تمدن و شعور ملّتی که کسی با گوجه به صورت رئیس جمهور یا بزرگشان که البته خطا‏های زیادی هم دارد می‏زند و احدی با او کاری ندارد و حتی آن ملّت بر این کار افتخار هم کرده و پز انتقادپذیری هم می‏دهند! این بیچاره فکر کرده احترام مؤمن از احترام طویله‏هایی چون کاخ سفید و الیزه و بقیه کمتر است که بتوان دهان گشاد را باز، و او را به اسم انتقاد و نصیحت شست و بی‏آبرو کرد. نشنیده و نفهمیده و از همه مهم‏تر، از همه مهم‏تر، از همه مهم‏تر نخواسته که احترام مؤمن از خانه‏ی خدا هم بالاتر باشد! چرا که نفس شهوت‏پرست خود را عاجز از کسب درجات ایمانی یافته و خواسته به دلیل وجود فرد نجسی چون خود، درِ مسجدها را بسته و همه را به لجن بکشد بلکه بدین‏طریق درون پلید حیوانی‏اش را راضی نگه داشته تا احساس خسران زیاد به او دست ندهد. آن‏جنابِ بی‏اطلاع به گوشش نرسیده که بنابر روایات هر کس تقدس مؤمنی را بشکند با خود شخص شخیص خدا درافتاده. و فکر کرده فقط و فقط تقدس‏زدایی از معصومین، در افتادن با خداست! و بقیه‏ی بندگان خوب خدا پشمند و کشک! این نادان، گذشته از این که در جایی نخوانده؛ حتی به فکر و عقل و خِردش هم نرسیده که شروع تخریب یک خانواده و سپس یک جامعه، از تخریب پدر و رئیس آن خانواده می‏باشد. و فرمان داده که هر فرزند آسیب‏دیده‏ای اجازه دارد ولی‏اش را از تقدس بیاندازد حتی اگر توسط نادانی و جهل و انتخابات خود، آسیب دیده باشد. در حالی که در قاموس خدا و آموزه‏های ملت نجیب حسینیِ ایران، حتی در مورد والدین بد هم اجازه تخریب و تقدس‏شکنی داده نشده است چه رسد به کسی که حتی روشنفکران دشمن (روسی و آمریکایی و غربی) از باکفایتی و شجاعت و حکمت و تعالی‏اش سخن‏ها رانده‏اند.
    اولین و کلیدی‏ترین حربه‏ی منافقین در پیشبرد نیاتشان در طول تاریخ، این بوده که ابتدا تقدس کسی را شکسته سپس ضربات دیگر را به او و جامعه وارد کنند. و بدین علت است که امیرالمؤمنین با خلیفه‏کشی سخت مخالفت کرده است حتی اگر خلیفه از دشمنان اهل بیت بوده باشد. غرب را اگر می‏بینید آنقدر از اخلاق، دور، و از مفهوم خانواده، تهی است به این دلیل است که در کتاب‏هایشان به پیامبرانشان نسبت زنا و دروغ و غیره دادند و گفتند: “اشکالی ندارد! آن‏ها نیز آدمند و انسان نیز جایز الخطا!” و کم کم شأن بزرگان و اولیاء را پائین آورده تا بالأخره توانستند این خیل عظیم عریانی و همجنس‏بازی و خیانت به همسر و فرار از ازدواج را در داخل جامعه‏شان، و کرور کرور دزدی‏های کلان از کشورهای فقیر و استعمار و استبداد را در خارج از جامعه‏شان به راحتیِ آب خوردن مرتکب و حتی جزو ارزش‏هایشان کنند و برایش اسم “منافع ملی” گذارده و کلاً برایشان موضوعی حل شده شود. فیلم‏های پرهزینه و جذاب علمی، تخیلی و غیره می‏سازند و به عنوان پیام اصلی قصه، با یقین و اعتماد به نفسی مجازی و دروغین می‏گویند: “مذهب کامل نیست، چون انسان، کامل نیست!” یا “گشتیم نبود، نگرد نیست”. تمام همّ و غمّشان بر قطع رابطه‏ای به نام وحی و حتی ارتباط خدا با دیگر بنده‏ها و اولیائش و انکار معصومیت اکتسابی ایشان می‏باشد. البته تا حدی حق دارند! چرا که اسم عباس(ع) را نشنیده‏اند. و چون زینب(س) را نمی‏شناسند. چون ابرمردانی همچون سید رضی و مرتضی، و سیدِ بحر العلوم را ندیده‏اند. آن‏ها یا پادوهای داخلی‏شان حق دارند بگویند: “یا معصومیت نداریم یا اگر داریم ذاتی است و کسی دیگر نمی‏تواند آن را کسب کند!” آیا حالا که عباس جزو چهارده معصوم نیست مجبوریم بالاخره بگوئیم که گناهکار است!؟ آیا حضرات زینب و مریم و معصومه علیهن‏السلام که جزو حلقه‏ی چهارده معصوم نبودند، گناهکار بودند؟! یا اینکه به معصومیت اکتسابی دست یافته بودند؟ نامه‏های این بیچاره‏ی ناامید از بارگاه الهی و در نتیجه کافر به (خوبیِ) خدا را که خوب بادقت می‏خوانی می‏بینی اصرار عجیبی دارد که به هر شکل شده سیدعلی را که البته ادعای معصومیت نکرده و حتی مردمش هم معصومیتی برایش قائل نیستند، پائین کشیده و در کنار خود قرار دهد و با او با همان ادبیات رائج بین عوام (یعنی گاهی شوخی، گاهی توهین، گاهی تخریب، گاهی هم قربانت روم) صحبت کند! چرا؟ چون شنیده که امیرالمؤمنین اذن نصیحت مردم به والیانشان را داده و یا اینکه فرموده مردم باید با حاکمشان راحت باشند و از این موارد. و این را با اسائه ادب، ساختارشکنی، تهمت، تقدس‏زدایی، یاغی‏گری و سرگشاده بازی! اشتباه گرفته. فکر کرده راحت بودن با امام و رهبر جامعه به معنی تخریب و بی‏ادبی و تقدس‏زدایی از اوست. مثل اقشاری در عوام الناس که دیده می‏شود که می‏گویند: “فلانی از خودمان است” و منظورشان این است که راحت می‏شود به او هر بی‏احترامی را کرد چراکه ناراحت نمی‏شود!
    این حقیر در دو انتخاب گذشته، بدون هیچ دلبستگی و صرفاً بر اثر قحط الرجالی، برای نظام و به جناب احمدی نژاد رأی داده‏ام. در قضیه انتخابات سال هشتاد و هشت بوضوح دیدم که دسته‏ و گروهک هماهنگ آقای موسوی، کارش را از تقدس‏شکنیِ کسی که آن روز، مقدس و محبوب ملت مذهبی ایران بود آغاز کرد. از تخریب قیافه‏ی او در سخنرانی‏ها و مقالات و کشیدن کاریکاتور او در مجلات و روزنامه‏ها گرفته تا انگ‏هایی چون رمالی و بی‏سوادی و بی‏برنامگی و غیره تا انگِ بسیار بی‏پایه و کذبِ به قهقرا بردن مملکت و تورم کمرشکن و تعطیلی کارخانجات و بیچارگی روز افزون تولیدکنندگان و کشاورزان و غیره و غیره. آقای موسوی از چند ماه پیش از انتخابات شروع کرد به سیاه‏نمایی مطلق از وضع کشور، و جریحه‏دار کردن احساسات کسانی که بدون اینکه عنایتی به شخصیت او داشته باشند اما نهایتاً به او رأی دادند، و بی‏احترامی و تمسخر قیافه و علم و اخلاق احمدی‏نژاد. و متأسفانه این (تمسخر و تقدس‏شکنی)، در جامعه‏ی ما، نه بزرگترین جرم که اصلاً جرم نبوده و نیست! و هیچ حدّ و تعزیر درخور و عبرت‏آموز و بازدارنده‏ای برایش تعریف نشده است. اگر یکی تقدس دیگری را بشکند، نهایت اینکه چند هزار تومان جریمه و چند روز زندانش می‏کنند! فرض کنید شما رئیس یک محله‏ای، روستایی، جایی می‏شوید. بهترین عمل مخالفین در سعیشان برای سرنگونی شما این است که شما را با دروغ و تهمت‏های بی‏شمار، و اهالی آنجا را با شایعات بسیار بمباران کنند. می‏دانید مردمی که تحت بمباران هستند چه می‏کنند؟ یکی از دو رفتار را از خود نشان می‏دهند: گروه اول درصدد تحقیق در تمام شایعات بر می‏آیند و کذب و صدق شایعات را در می‏یابند. گروهی نیز ابتدا باور نمی‏کنند ولی درصدد تحقیق هم بر نمی‏آیند. نهایت اینکه از آنها که تحقیق کرده‏اند، مدام می‏شنوند که نه، اینها دروغ است. ولی کم‏کم یک حس خطرناکی که منافقین منتظر ایجاد همین حس در مردم بوده‏اند، درونشان شکل می‏گیرد! در اوائل می‏شنوند که این رئیس جدید، بی‏سواده. ولی طرفداران رئیس درصدد اثبات کذب بودن این شایعه بر می‏آیند. گروه دوم، این شایعه را مهمل می‏گذارند. اندکی بعد می‏شنوند که این رئیس، مثلاً حق برخی کشاورزها را خورده. باز طرفداران رئیس درصدد اثبات دروغ بودن مسئله برآمده و دروغ بودنش روشن می‏شود. گروه دوم، این بار هم در باور و ناباوری مانده و می‏گذرند و به جای تحقیق، می‏گذارند می‏روند طنزهای شبانه‏ی مهران مدیری و رضا عطاران و فیلم‏های کانال آزمایشیِ نمایش را نگاه می‏کنند! و یادشان می‏رود که خالقشان در قیامت در علت عذاب آنان خواهد فرمود: «کلّکم راع و کلّکم مسئول: شما مسئول بودید منصفانه و بی‏طرفانه تحقیق کنید». ماجرای شایعات همینطور ادامه پیدا می‏کند. شایعه سوم، چهارم، دهم، بیستم تا آخر. البته برخی از نواقص غیر اصولی هم در کار آن رئیس مشاهده می‏شود. بالاخره او معصوم نیست و اشتباهات کوچک و بزرگی دارد. آنقدر ماجرا کش پیدا می‏کند که بالاخره آن حس مرموز، قوی شده و پرورش می‏یابد. حتماً می‏پرسید کدام حس؟ این حس که تدریجاً گروه دوم، در ناخودآگاه ذهنشان علاقه پیدا می‏کنند آن رئیس واقعا یک چند خبط و خطایی داشته باشد و تعدادی از آن شایعات راست درآید! الله اکبر از نفس! در مکالمات درونی ذهنشان، به مخاطبانشان از گروه اول، می‏گویند: چقدر از این آدم دفاع می‏کنید؟ مگر طرف معصومه؟ یعنی شما می‏گوئید هیچ اشتباهی نداشته؟! من بدم میاد یکی را انقدر مبرّی کنند! من لجم در میاد که یکی پاکِ پاک انگاشته بشه. من بدم میاد یکی نزدیک به عصمت برده بشه. من! من! من! و من! اصلا حالا که اینطور شد، «««حتماً آن شایعاتی که در موردش بود راست بوده!!!»»» آخه تا نباشد چیزکی که مردم نگویند چیزها! اشتباهات معمولی آن رئیس بدبخت هم (که هر کسی بالأخره مبتلا به اشتباه است) دلیل قویِ این گروه می‏شود تا اثبات کنند طرف خطاکار است و باید از او دوری شده و حذف گردد! داستان، همان قصه‏ی همیشگیِ کور شدن عاشق نسبت به عیوب معشوق یا برعکس؛ نادیده گرفتن خوبی‏های زیاد دشمن به خاطر دشمنی‏اش با “منیت” من است. (البته انصافاً و تجرباً، قسمت اعظم گروه دوم، به واسطه پاکیِ درونشان، به حق می‏پیوندند و داستانی که ذکرش رفت مربوط به کمتر آنان است.)
    ببینید تقدسِ حتی کمِ یک رئیس را چگونه می‏توان راحت شکست! (عاقبتِ یک مملکت را به تباهی می‏کشند و جرمی که حداقل حکم آن یک بار اعدام است تبدیل به چند صبایی زندان می‏شود و تمام!) با بازی با احساسات مردم. مردمی که نه حالِ تحقیق را داشته‏اند نه شخصیتِ رد غیبت و تهمت در مورد رئیسشان را. مردمی که قضاوت در مورد شایعات قبلی را گذاشتند زمانی انجام دادند که دیگر از آن رئیس بدشان آمده بود! حالا یا به واسطه‏ی بد بودن طرفداران آن رئیس و بدطرفداری کردن آن‏ها از او و بی‏ادبیشان در برخورد با این‏ها، یا به واسطه‏ی مشکلات نفسانی خودشان، و یا تلفیقی از هر دو دلیل. اینطور می‏شود که می‏توان این همه مردم را با خود هم‏رأی کرد و با احساساتشان بازی کرد و گولشان زده و اقتصاد و فرهنگ کشور را به دوران ضعیف و سیاه و مهم‏تر اینکه به دوران سیستم منحرفِ رئیسان گذشته بازگرداند. و مردم بدون توجه به انتخابشان و انتخاباتشان، هی در مجالسشان بگویند چرا وضع مملکت این است؟!!
    نکته: بعد از نوشتن این مکتوبه فهمیدم که دوستی قبلا پاسخ آقای نوری‏زاد را داده‏اند و انصافاً که بسیار بهتر و شیوا و مستندتر از بنده، از عهده‏ی جوابی مؤدبانه و شبهه‏برانداز و واقعاً تأثیرگذار و بی‏نقص (که قوه‏ی قدرتمند انصافِ هر مخالفی را در تأیید حق، به غلیان در می‏آورد)، برآمده است. از اینرو خواستم که از انتشار نامه‏ی خود در سایت امتناع کنم که دیدم سخن گفتن بهتر از خاموشی است و ایجاد جبهه‏ای از نور مقابل این ابرهای سیاه و شبهه‏های دین ِ مردم‏سوز، (بنابر دستور خدای متعال به تشکیل ارتباطات قوی اجتماعی-سیاسی) بهتر از تک‏روی و تنها گذاشتن یاران است. لینک جواب برادر عزیزم آقای علی فائز را در انتهای نامه خواهم آورد که بعد از کسل شدن از تحمل بیان شکسته و نارسای حقیر، از خواندن نامه‏ی ایشان لذت وافی برده و ببینید که رفتار مطهری‏وار یاران ولایت که توأم با ادب و بدور از هر دشمنیِ شخصی یا بی‏احترامی به مخالفین است چطور تاریکی‏ها و شبهه‏ها را تبدیل به روشنایی و وضوح نموده و چطور قلب سلیم جوانان مخالف را نرم و به آرامش می‏رساند. و چقدر ما به تأثیرگذاری ادب وارثان و برادران عمّار نیازمندیم و چقدر محتاج ترک ادبیات زشت و فحش و ناسزا و لجاجت صفینی می‏باشیم. به امید اینکه خدا ما را به عبادات حضرت عمار نیز نزدیک گردانده و یارانی درون‏تهی و صرفاً مدافع قرار ندهد و آینده‏ی خروج از راه ولایت گریبان‏گیرمان نشود.
    نکته: بزرگوارانی که نامه ذیل را می‏خوانند ولی نامه‏های آقای نوری‏زاد را نخوانده‏اند توجه کنند که مطالبی که در زیر به هر عنوان و هر ترتیب مطرح می‏شود، جواب یا اشاره‏ای است برای موضوعات پراکنده‏ای که در نامه‏های ایشان آمده است. شاید برخی مطالب بدون ترتیب و بی‏ربط به نظر آید ولی اگر نامه‏های آن‏جناب را بخوانید همه چیز در ذهن شریفتان معنا یافته و سیر مطالب این نامه، طبیعی و روشن می‏شود. اگر هم نخواندید توجه داشته باشید که طرح هر موضوعی در پایین، کاشف از ادعای عکس آن، بصورتی توهین‏آمیز در فرازهای سخنان جنابشان می‏باشد.
    اما نامه‏ی سرگشاده به آقای محمد نوری زاد:
    جناب آقای نوری! پیشاپیش از اینکه مجبورم برای بررسی صدق و کذب شما و ابراز و اظهار ناراحتی از سیره‏ی خطرناک و زشت و دروغی که شما بر ضد خود و ملت به کار گرفته‏اید، کلماتی ناخوشایند را علیه‏تان به کار گیرم بسیار ناراحت و مکدرم. ولی چاره چیست؟ کاش می‏شد حرف‏ها را با نگاه به هم منتقل کرد و از زشتی و پستی کلمات پرهیز نمود اما چه کنیم که شعور ما، عمق نگاه‏ها و معانی آن‏ها را نمی‏فهمد. و نیز از اینکه کسی بدتر و معیوب‏تر از تو، تو را به خطاب گرفته جداً از خدا و خودم شرم می‏کنم.
    شما که دست به سوالت از مراجع و کوچک و بزرگ، خیلی خوب است، لطفاً راست و حسینی و صادقانه به پرسش‏های نهان و آشکار این نامه جواب بدهید. و خدای ناکرده رفتار شاخص منافقین در پریدن از شاخه‏ای به شاخه‏ی دیگر در هنگام جواب و تعویض زیرکانه‏ی موضوع را پیاده نکنید.
    آقای نوری! من هم البته از نوع و جنس و فصل اخلاقیِ خودتان می‏باشم و فکر نکنید که فقط جوهر بی‏مایه‏مان یکی است. هرچند میلی نداشته باشم مثل شما و آقای سروش، از کلمات موزون و قافیه‏ها استفاده کرده و شعر و ادبیات بزرگان عرفان و ادبی چون حضرات حافظ و سعدی را از مقام والایش پایین کشیده و بازیچه مطامع خود کرده و با ضمیمه‏ای از احساسات برانگیزاننده و مظلومیت‏نمایی‏هایی پرآب و تاب در قالب خاطراتی دروغین و داستان‏هایی جگرسوز، حواله‏ی فرزند امیرالمؤمنین(ع) نمایم، و چند روزی، مرهمی موقت روی دل بیچاره‏ام نهاده و آسایش و آرامی بگیرم. اما از جنس توأم آن‏هم از جنس عالی‏اش. آهای ملت! این حقیر در محضر شریف شما ملتِ اباالفضلی، اقرار و اعتراف می‏کنم که بنده حسدی ریشه‏دار و قوی نسبت به عباس و مقامش دارم. بنده به خود علی(ع) و محمد(ص) نیز نگاهی بی‏محبت دارم. آقای نوری! به راستی چرا خدا باید آنها را بیشتر از من و تو تحویل بگیرد؟ بیا با هم هم‏دردی کنیم. من که خیلی دردم می‎گیرد و کلاً خیلی درد دارم. من اصلا از خدا ناراحتم. تو پیش بنده، یک بچه حسود هم حساب نمی‎شوی. جوجه‏ای از جوجه‏های من شاید! شیطان را شخصاً درس داده‎ام، منکری برو و بپرس. می‎دانی چرا امثال من امثال تو را خوب می‎شناسیم؟ چون خودمان تا ته خط رفته‎ایم. آقای نوری! به نظرت چرا شیطان دشمنی قسم خورده می‏شود؟ چرا معاویه با درد می‏خوابد؟ و چرا مأمون عقده‏ای شده است؟ می‏دانی چرا هدایت خودش را می‏کشد؟ چرا کاظم شریعتمداری دست به آن کارهای سخیف می‏زند؟ چرا تک تک انسان‏ها که احساس می‏کنند به ایشان بی‎محبتی شده، اولین کارشان تخریب وجهه‏ی خدا نزد خود، و کفر و پوشاندن خوبیِ اوست، سپس وضع را بدتر می‏کنند و به ورطه هر کثافتی غوطه‏ورتر می‏شوند؟ و چرا دیگر نمی‎گویند: “سبّوحٌ قدّوس” بلکه می‏گویند: “ظالم ظلّام”!؟ همه و همه از نفس است. برادرم آقا محمد! ما همه یک درد داریم. و راه درمانش هم اقرار است. نه پیش جمع که نزد خدا. اگر به مرضت اقرار کنی مطمئن باش که خدا دستت را خواهد گرفت. من که به همین اقرار زنده‏ام. خودش در حدیث قدسی فرموده که: به جلال و جبروتم قسم نمی‏بخشم بنده‏ای را که به گناهش (و مرضش) اقرار نکند! جناب آقای نوری! نهضت نامبارکت را رها کن و وجود تغییر را داشته باش. این فقط حیواناتند که نمی‏توانند تغییر مثبت کنند. پیرهن عثمان (که ابتلای همیشگیِ تاریخ است برای مؤمنان و منافقان)، و یقه‏ی فرزندِ علی (ع) را رها کن و آخرتت را بچسب که خدا خدای جبار و شدید العقابی است و تعارفی با من و تو ندارد.
    آقای محمد آقا! یک چیز در نظرم خیلی عجیبه! این کثرت نصیحت و اندرزی که از پس پرده‏ی شما از راه قلمت خطاب به رهبری تراوش کرد برایم جالب بود. به ما بگو پشت پرده چه خبر است؟ بنده تمام نامه‏هایت را مو به مو خواندم. مثل کسی نصیحت کرده بودی که بسیار فهیمانه و حکیمانه و دلسوزانه، مشفقانه و عارفانه و برادرانه، برادر خاطیِ خود را از مخالفت الهی بیم داده بودی. مثل کسی که از عهده‏ی رابطه‏ی خودش با خدای خود برآمده و بنده‏ی خوب، و مومن وارسته‏ای برای خدایش شده و نفسش را مقداری تهذیب کرده و به مقاماتی حداقل بالاتر از دیگران رسیده و چشمان تیزبین ایمانی و بصیرتش باز شده و قدرت تقوا باعث گردیده که همه جوانب را در نظر گرفته و به حکمت نظری و عملی رسیده باشد. اما تعجبم اینجا بود که چرا آن خدایی که تو این مقدار به او نزدیک شده‏ای و طبیعتاً باید مقداری تقوا هدیه‏ات کرده باشد و مقداری نزدش عزیز شده باشی هنگام بلاهایی که طبق ادعاهای کذب و ثابت نشده‏ات، مأموران بدِ اطلاعات سر ناموست با فیلمبرداری‏ها و شنودها و بازجویی‏ها آورده‏اند تنهایت گذاشته باشد در حالی که ما در تاریخ دیده و خود نیز تجربه کرده و اصلاً عقلا محال می‏دانیم که خدا بگذارد ناموس حسین(ع) و اصحابش در طول تاریخ به کنیزی و بردگی، فحشا و عریانی، و بی‏آبرویی و حقارت بروند. نشنیده‏ای که آن مأمور قلدر حکومتی که خواست به ساره همسر جناب آقای ابراهیم حتی فقط نگاه معمولی کند چطور به عجز و لابه و ذلت و حقارت رسید و فوراً و آناً اظهار غلط کردن نمود؟ چطور خدای شخص نصیحت‏کننده‏ی مؤمنی چون تو، با بی‏اعتنایی به دعاهای مضطربانه و عاجزانه‏ی یا ستّار یا ستّارِ بنده‏ی خوبش، تو را تنها بین دوربین‏ها و شنودها و ریختن مأموران زیر لحافت همسرت و غیره رها کرد!؟ اگر هم ادعای تقوا و توکل و ایمانِ اینچنینی نداری که خب چطور شده که چیزهایی که به عقل نفس بی‏تقوایت رسیده را سریعاً به زبان آورده و نهضت نامبارکِ عقیمِ تقدس‏شکنیِ رهبر مؤمنان را راه می‏اندازی؟ به نظرت خنده‏دار نیست فردی بی‏تقوا، مثلاً کاندیدای نمایندگی مجلس برای خدمت به مردم و خلق خدا شود؟! من از خیلی مدت‏ها قبل، همینطور گیج و منگ مانده‏ام که چطور برخی نمایندگان گناهکار که رابطه‏شان با خدا در حد لیگ دسته سه یا حتی مشرکین هم نیست، دلشان برای مردم سوخته و قربتاً الی الله دنبال خدمت به مردم و نجات کشور از سیاهی‏ها و سقوط‏های عن‏قریب این مرز و بومند! خوشمزه اینکه قلبشان هم به شدت زیادی برای وطن و مردمشان، عاشقانه می‏تپد!
    بعد از آن داستان “اظهار تهدید شدنت”، که در یکی از نامه‏هایت ادعا کرده بودی که ماموران حکومت می‏خواهند خودت و خانواده‏ات را بیچاره کنند و بعد به دامن کس و ناکس (آن لیست بیست و خورده‏ای نفره) چنگ زده بودی که نگذارید مرا اذیت کنند دانستم که ترسیدنت بزدلانه و در اثر عدم توکل به خدای قهار است نه از جنس تدبیر برای شکست دشمن و بردن آبرویش. تو که این همه از خدا دوری که حتی ایمان نداری خدا ناموست را محافظت می‏کند، چطور این همه نصیحت و فرمایش حواله‏ی کسی می‏کنی که در صدجای نامه‏هایت او را به تقریبا تمام فضائل ستوده‏ای؟ نیتت چیست ای آدم متناقض؟ چه منظوری داری جز آنچه که علمای اخلاق از نفوس آدمی خبر دارند و داده‏اند. آن خصلتی که با آن شیطان را از درگاه و بهشت راندند را در پس مواعظ مشفقانه پنهان نکن. حداقل اگر درد داری مثل “هدایت” خودت را به رود زده یا خفه کن. یا مثل شیطان خیلی رک برگرد و مشکلت را اظهار کن، همان کاری که من در ابتدای نامه‏ام کردم. به خدا قسم عار نیست، شجاعت است. در جای جای نامه‏ات دیدم که بسیار دوشت داشتی آقا سیدعلی را از مکانش نزد خدا (الله اعلم أن یجعل رسالته) و تقربش به او و جایگاهش در دل پاک مردم، پائین کشیده و هم سطح خودت قرار دهی. ما اشکالی نمی‏بینیم تو و او هم‏سطح باشید و اصلا دوست هم داریم که ما و شما هم رشد کنیم ولی این راهش نیست برادر. خودت را بکش ببر بالا. او را نکش پائین. راه باز است، منتهی از مسیرش. خودت را تهذیب کن تا بشوی سید روح الله. درونت را تکانی بده، می‏شوی شیخ مفید یا بحر العلوم حتی بالاتر از پیامبران بنی‏اسرائیل. چرا به بیراهه زدی و دین و باور مردمان را تضعیف و متزلزل می‏کنی و شبهه‏های کمرشکن برایشان پدید می‏آوری. آیا آنقدر که در مقاله‏ها و نامه‏هایت چهره روحانیتِ بد را تخریب کرده‏ای، همانقدر هم روحانیت خوب را تقدیس و تقدیر کرده‏ای؟ تو که خود خوب می‏دانی اگر مردم به روحانیت یا رهبری سرد و بددل شوند دینشان از بین می‏رود. آیا آنقدر که سپاه را بواسطه‏ی معدود بدانش خراب کردی همان‏قدر و بیشتر، عقیده و احساسات مردم را برای سپاهیان خوب تحکیم و تثبیت کردی؟ آیا با گفتن اینکه «بله البته در سپاه هم آدم‏های خوب هست» حق خوبان سپاه و شاکله و اصل سپاه را ادا کردی؟ آیا مردم عوام را که با بادی و شبهه‏ای ایمانشان را از دست می‏دهند با این سیاه‏نمایی‏هایت، متزلزل نکردی؟ این چه نحوه‏ی آسیب‏شناسی سپاه و اطلاعات و رهبری است؟! این چه نحوه رشد دادن مردم است؟!
    امثال تو در این سی سال زیاد گفتند که مملکت تا چند روز دیگر نابود است و فقر کمرشکن و تورم و اعتیاد همه را بیچاره کرده و دشمنان خارجی حمله خواهند کرد و از چشم جهانیان افتادیم و از این اراجیف. ولی دیدی که هنوز سرپا و رو به جلوئیم. دیدی که اگر به روسیه و چین باج اقتصادی دادیم اما به هیچ احدی باج عقیدتی و فرهنگی و شخصیتی ندادیم و از حرفمان که محو جرثومه فساد بین الملل، صهیونیزم و سرمایه‏داری و استعمار بود کوتاه نیامدیم. آخر به جناب‏عالی چه ربطی دارد که چرا بدلیل تحریم، کالاهایمان را گرانتر می‏خریم؟ اصلاً شما را سننَ!؟ این را جدی می‏گم. مگر جامعه مدیر و مسئول ندارد؟ شما مسئولیتت چیست که در مورد هر خرد و کلانی دغدغه‏مندی، و جالب اینکه نظر خودت را هم درست می‏دانی؟ اگر اثبات کردی که “شما را سننَ”، بنده راهم را کشیده و می‏روم. خوبه؟ مگه مملکت صاحب ندارد که امثال شما در زیر و درشت مسائل اظهار نظر می‏فرمائید؟ اگر پیشنهادت، دریوزگی آمریکا و غرب برای ارزان‏خری است که خاک بر سر پیشنهادت با…! اگر گران خریدن اجناس از روسیه، به معنیِ نقض شعار “نه شرقی نه غربی” است که باید بگویم کلاً قوه‏ی تحلیل و تعقلت تعطیل است. برادرِ اقتصادیِ من! که همه چیز را با شکم و حوائجش می‏سنجی، منظور، ارزش‏های شرقی و غربی است نه کالاهای ایشان. جالب است که تا قبل از گران خریدن، دهانتان به نقض این شعار، باز نبود. بی‏انصاف! اگر سپاه نبود که الآن مملکتی نبود. اگر سپاه در امور جهادی و سازندگی و اقتصادی و تهیه تجهیزات و برای اعتلای قدرت کشور دخول نکرده بود که الآن کلاهتان پس معرکه و اجانب چکمه‏پوش اسرائیلی به شما دخول کرده بودند. اگر دانش سپاه، خودباوری سپاه، پیگیری و انسجام سپاه، و جرئت و شهامت مأموران سپاه نبود که دیگر کشوری به نام ایران در اطلس جغرافیایی دیده نمی‏شد. آخر تو را چه مربوط که سپاه سهام فلان شرکت را می‏خرد یا در فلان پروژه دخالت می‏کند؟ به شما چه که سپاه کار واردات کالاهای تحریمی یا اساسی را با واسطه‏های خارجی بسیار بر عهده دارد؟ اگر با چشمان خودت ندیدی که سپاه لوازم آرایش وارد می‏کند پس چرا فضا را از بوی تعفن کلماتت پر می‏کنی؟ و اگر دیدی به ما هم نشان بده و انتظار نداشته باش بدون سند از تو قبول کنیم چرا که در آن‏صورت شخصیتمان را از دست می‏دهیم و این اصلاً برای من و شما خوب نیست. اصلاً سپاه لوازم آرایش و بهداشتی و جنسی وارد کند، باز هم شما را سَنَنَ؟ چرا کالاهایی که تولیدکننده‏ی داخلی ندارند توسط واردکنندگان کلاشی وارد شود که مالیاتشان به بیت‏المال یک دهم مزایای واردات مستقیم توسط سپاه باشد و بقیه‏اش را خورده و آبی هم رویش و به ریش حکومت نیز بخندند؟ نکند منظور تو از تقویت بخش خصوصی، تقویت و چاق کردن واردکنندگان نامردیست که کمر تولید کننده را با واردات هر کالایی که به سودشان باشد شکسته‏اند؟ اصلاً برخی در سپاه مشغول منویات پلید خویشند و سپاه آسیب‏هایی دارد. اما خب تو چکاره‏ای؟ مگر مملکت، قانون یا دلسوزتر از تو ندارد که تو اظهار فضل می‏کنی و بعد همه‏ی این‏ها را می‏چسبانی به این که: بله نتیجه می‏گیریم که رهبری باید کنار رود!؟ خیلی غیرحرفه‏ای و رسوا، منظورت را می‏رسانی و آن کنایه‏های جانگداز و تهمت‏های ناروا را به ایشان می‏چسبانی.
    نفس خودت را پشت اندرزها و جملات پندگونه و دلسوزانه و جمله‏های گنده گنده مخفی نکن. کمتر از شیطان مباش که رک برگشت به خدا گفت “نمی‏تونم تحمل کنم من کمتر از آدم باشم”. فکر کردی مردم، بلانسبت نفهمند؟ فکر کردی تو اولین نفری که ادبیات دلسوزانه را برای اجرای نیت شوم و مبتذل نفست انتخاب کردی؟! نه آقای محترم! “این”، روش ما انسان‏هاست. قبل از تو خیلی‏ها امتحانش کردند. که البته نتیجه هم گرفتند. ولی اینجا ایران است و چند تا به قول خودت “سپاهی دلسوز و واقعی” وجود داره که نگذارند امثالتان به نیتش برسید.
    راست راست راه می‏روی و به رهبر یه مملکت به این عظمت و تمدن (و نه به صاحبان تمدن‏های ناچیز قرون وسطایی و سرخ و سیاه‏کُش) توهین می‏کنی انتظار داری به سرت عسل هم بگیرند؟ خب چهارتا تندروی فاسد هم پیدا شده و حالت را جا می‏آورند. (بر فرض که تو با آن نابکارانِ ضد رهبری، ساخت و پاخت نکرده و دوباره دروغ به خورد ملّت بیچاره نداده و این هم پروژه‏ی جدیدتان نباشد و واقعاً کسانی تو و خانواده‏ات را همانطور که”ندا” را زدند و خواستند تقصیر بسیج بیاندازند، زده باشند. اگر قرار باشد ما حرف‏های شما را گوش و چشم بسته و بی‏سند و مدرک قبول کنیم که باید حرف‏های دیگران در مورد شما در مورد خوش‏رقصی‏هایتان برای فاحشه‏ها را نیز باور کنیم! یا باید آن شایعاتی که از قول رفقای دردمندتان که فعلا زندانی سیاسی‏اند در محافل اینترنتی، در مورد رفتار و سخنان رکیک و بی‏حیای شما به خانم‏هایشان که در بازدیدتان از خانواده‏هاشان زده‏اید را بدون مدرک باور کنیم!) البته تو هم که بدت نمی‏آید. با طعمه کردن زن و دختر بیچاره و از دلِ تو بی‏خبرت، و بازی با احساسات مردم می‏خواهی مطرح شوی؟ قبل از اینکه امثال تو بیایند و از آسیب‏های وزارت اطلاعات بگویند خیلی‏ها قبلا داد زده بودند. البته نه از جنس تو بلکه از جنس خود رهبری و سپاه. منتهی تو دنبال نیت خودت بوده و آن فریادها را فراموش کرده‏ای. پیرهن عثمان گیر آورده‏ای و نیت زشتت را اجرا می‏کنی تا عقده‏های روانی و نفسانی خودت را فراموش کنی. در ماجرای عثمان هم دو گروه بودند که فریاد می‏زدند و افشاگری می‏کردند؛ یکی معاویه و زبیریان بودند یکی هم خود علی(ع). اما زبیریان منکر افشاگری‏های علی بودند و خود را کشف کننده و افشاکننده و صاحب خون عثمان می‏دانستند! اعمال تو شبیه اعمال کسانی است که به علی (ع) اتهام قتل عثمان را زده و به نان‏ها و نواها رسیدند و جگر علی را پاره و چشمش را خون کرده و در زمره‏ی بزرگترین جنایت‏کارانی که مسیر تاریخ را عوض کردند جای گرفتند. البته فقط اعمالت شبیه آن‏هاست وگرنه که تو چون پسر خاله‏ی خدایی، پس حتماً خدا از گناه تو گذشته و مقامی محفوظ (همانند یهودیان که مقامی ویژه برای خود نزد خدا قائل بودند) نزد او داری! چرا؟ چون تو فرد دلسوزی هستی که زندگی‏ات را وقف بیداری مردمان کرده‏ای و این همه داد زده‏ای آن‏هم با نیت قرب الی الله! یا نکند اصلا خود را همچون علی(ع) و نه معاویه و زبیر در افشای خون عثمان می‏دانی؟
    اتهامات نخبه‏کشی و مراجع‏ترسانی به فرزند علی(ع) نمی‏چسبد برادر. هر چند هیچ احمقی هم(جز طرفدارانِ “نابکارانِ از مراجع”) قائل به این نیست که همه علما در یک زمان باید مقبول مردم باشند. مگر در تاریخ کم بوده‏اند علما و مراجع خطاکار؟ مگر کم داریم روایاتی در باب تقبیح و طرد علمای نان ِ دین‏خور و علمایی که شهوتشات نشستن بر صدر مجالس است؟ مردم ما کثیراًما دیده‏اند صحابه و علما و مراجع ساکتی که تنها همّ و غمشان حفظ مریدان و مقام و عنوان و شأن و مجلس درسشان بوده است. آنجا که فاطمه‏ی زهرا (س) شأنی برای خود قائل نشده و در ِ خانه‏ی تک تک مردم مدینه را گداوار زده و برای علی دانه دانه رأی جمع می‏کند علمایی را می‏بینیم که به بهانه‏ی حفظ شأن مرجعیت، در جلوی چشمشان پله پله و رتبه رتبه، حق را ذبح می‏کنند و آن‏ها ساکت مانده و بین دعوای “علی و معاویه و پیروان آن دو”، به مطامع و منافع خود می‏اندیشند و درِ بیتشان رو به همه باز است (با اینکه از اهل بیت دستور داشتند که به گناهکاران روی خوش نشان ندهند). این علما محور تمام خوبان و بدان عالمند!! اصلاً رحمۀ للعالمین اینانند نه خاتم پیامبران! و سعه‏ی صدر بسیار بسیار بالایی دارند و خون جگر بسیار زیادی می‏خورند! اجرشان عند الله فی المحشر الکبری و فی ظهور المولی!
    مگر نه اینکه تو مراجع مقبول ملّتِ 9دی، کسانی همچون علامه مصباح و رهبری و باقی بزرگواران را قبول نداشته و اسامی مبارکشان را آورده و به لجن نفست آلوده‏شان کرده‏ای؟ خب همین فعل تو نشان‏دهنده‏ی این است که تو هم اقرار داری که بعضی از مراجع، دکان باز کرده و با احساسات پاک و ناب مردم و جوانان بازی می‏کنند دیگر! حالا فقط در مصداق، مخالف هم هستیم، خب این که اشکالی ندارد. این را می‏سپاریم به رأی مردمی که تو عوام و شایسته‏ی رشدشان می‏پنداری. چه نگرانی‏ای داری؟! بنده که شخصاً با اینکه طلبه و انشاء الله ملبس به لباس شریف پیامبرم اما کاری به میزان ریش و نوع لباس مراجعم ندارم. دکتر چمران هم می‏تواند مرجع من باشد. دکتر عباسی با کت و شلوارش نیز همینطور با اینکه نه تا به حال ایشان را دیده و نه صحبتی با ایشان داشته‏ام. چرا؟ چون زمانی که برخی علمای ما تمام غمشان تدریس صوم و صلاۀ و حج و زکات بود او سینه سپر کرده و گریبان چاک داد که ای فریاد! به داد اسلام برسید. آن هم در زمان اوضاع پرخفقان اطلاعاتیِ زمان آقای خاتمی با آن کارنامه وحشتناک در پرونده‏ی قتل‏های زنجیره‏ای توسط نفوذی‏هایش و آن زهرچشم گرفتن در قضیه همسر سعید امامی، که آب دهان همه را خشک کرده بود. پناهیان متواضعانه ریش و عمامه‏اش کوتاه است؟ باشد. اما این دلیل نمی‏شود مرجع من نباشد. مراجع تو او را به حساب نمی‏آورند؟ به اسفل السافلین. عوضش من هم آن‏ها را قبول نداشته و دیگر دوستشان ندارم. چه مجازاتی برای آنها از این بالاتر؟ علامه‏ی مصباح را که اگر او نبود آبرویی برای حوزه نمانده بود و حوزه حرفی جز احکام صلاۀ برای ملت نداشت را هم، نه دیده‏ام نه سخنانش را گوش داده‏ام ولی مرجع و رفیق خود می‏دانم. نمی‏دانم چرا آمریکا و اجانبش در ایران، بصورت کاملاً بی‏دلیل! از مراجع من بدشان می‏آید و از مراجع تو خوششان. چیز عجیبیست که لاینحل در ذهن ملت باقی مانده است. بگذاریم و بگذریم که این داستان حوزه، داستان خطرناکیست! و احتیاج داریم به وحدت و کمتر ضربه خوردن از دوستان! وگرنه برایت از دکان‏ها و مغازه‏هایش می‏گفتم. از غفلت هم‏لباسان خودم که با حضورشان در برخی مجالس درس، توهم بزرگی عمامه را به برخی مراجع محبوب تو هدیه می‏دهند. و فراموش کرده‏اند احادیث متواتری را که دستور اخم به گناهکار و دوری از او را داده یا آن روایاتی که پای هر منبر نشستن را از بزرگترین جرم‏های مردم پیامبر(ص) می‏دانند. بگذاریم و بگذریم که سری که درد نمی‏کند را چرا دستمال ببندیم هرچند ما را از سردرد ابایی نیست ولی نگرانیمان از نیش زهرآگین مراجع تو به مراجع واقعی ملت و بازی با احساسات و اقتصاد مردم و خدشه به نظام است. شاید خوشحال شوی از این کلماتی که من در ذم برخی مراجع به زبان آوردم و بروی آب و تابش داده و پیرهن عثمان جدیدی علم کنی. ولی بدان من در پازل تو بازی نکرده‏ام چراکه بنده عددی نیستم که باعث تفرقه شده و کسی از بزرگان به حرف او اعتنایی داشته باشد. بله اگر خواصی از حزب الله این حرف را می‏زد یا مثلاً کیهان این مقاله را چاپ می‏کرد، این می‏شد بازی خوردن توسط تو و امثال تو در ایجاد تفرقه و از دست رفتن وحدت.
    مطمئن باش آن‏هایی که چهارتا دشمن بی‏ضرر مثل فروهر و امثالش را عمداً زنجیره‏وار و در بدترین اوضاع امنیتی کشور قصابی می‏کنند یا زن مرحوم امامی را به آن وضع اسفبار بازجویی و تحقیر کرده و شوهرش را می‏کشند و فیلمش رو برای بردن آبروی نظام عمداً پخش می‏کنند یا آن‏هایی که به کوی دانشگاه حمله کرده و به اسم حزب الله به دانشجوی عمدتاً مذهبی حمله و احساساتش را بر ضد رهبری می‏شورانند و دیگر موارد، از جنس مواردی‏اند که معاویه در شام با بچه‏های شامی بر ضد محبوبیت علی(ع) و به نیت ایجاد تنفر از او انجام می‏داد. مثل حکایت اون بزهایی که به اسم معاویه بین بچه‏ها پخش شده و به اسم علی(ع) و با بدترین وضعیت أخذ می‏شد. برادر من! ملت 9دی نه بچه‏ی کم‏شعور شامی است که با ناله و داد و بی‏داد و سیاه‏نماییِ امثال تو و موسوی و سنگسارهای ثریا، خام شود. و نه دلسوزیه امثال عمروعاصِ مکار و طلحه و زبیر برای آسیب‏های پیراهن مبارک جناب خلیفه و مرجع سوم را باور دارند. با عنوان طرفداری از مراجع مطرود و مظلوم، به جنگ رهبری رفته‏ای غافل از اینکه هم‏مسلکان شما، علی‏رغم استفاده از عنوان طرفداری از خلیفه سوم، باز هم جزو شکست‏خوردگان و لعنت‏شدگان تاریخ‏اند.
    امثال تو، خاکستری‏ها را سیاه‏نمایی می‏کنند و سفیدها را کلاً حذف! امثال تو، به ما مردم خدمت که نمی‏کنید هیچ، بلکه دین نیم‏بندمان را هم می¬گیرید. تو از جنس مطهری نیستی. مطهری خراب نمی‏کرد تا شاید ساخته شود. مطهری امامش را تخریب نکرد. او تقویت می‏کرد. همدلی و همدردی در عین گمنامی.
    لعنت بر شمشیری که بخواهد علی(ع) را راست کند. حتی اگر علی گردنش کلفت و گناهش از کوه بلندتر و از فرعون و صدام و هیتلر، دیکتاتورتر باشد. هرچند گردنش از مو باریک‏تر و گناهش از همه کمتر است. در دیزی باز است حیای تو کجاست؟ این روایات(نصیحت رعیت به حاکم) را برای ما نخوان. تو و برادرانت اگر اهل راست کردن کجی‏های حاکمان بودید که در جنگ نمی‏گذاشتید نائب اول امام زمان زهر بنوشد. نوشیدن زهر، از سر بی‏کسیست آقای نوریزاد. تو اگر اهل تقوی، و ناصح حاکمان بودی، موقع جنایت‏های موسوی به جبهه‏ها و جیره‏بندی تجهیزات رزمندگان، و استقرار اقتصاد دولتی و مردم‏کُش و گداپرورش، و خیانت‏های بقیه‏ی رؤسای منتخب ملت در آن سال‏ها و بعد، دردت می‏گرفت و صدایت در می‏آمد. داد زدن بی‏هنر را که هر بسیجی‏ای مثل من بلد است. چند تا مستند یا فیلم تاثیرگذار در کمک به رهبرت در مبارزه با منتخبان نامرد مردم در این 30 سال و انحرافاتشان ساخته‏ای که انقدر زبانت دراز است؟! چقدر سر آن‏ها که قسمتی از اطلاعات را خراب کرده و بازداشتگاه‏های کهریزک را برای بی‏آبرو کردن نظام، مدیریت کردند داد مفید زده‏ای؟ البته قبل از این‏که به تو و خانواده‏ات تعرض نمایند و شخصاً دردت آید!! جز داد زدن بیهوده سر صداسیما و قوه قضا و وزارت اطلاعات و روحانیون ناسالم، دیگر چه غلطی کرده‏ای که این همه دل‏ها را خون، و سرافرازانه یکه‏تازی می‏کنی؟ آقای نوریزاد! شما و رفقای جدیدتان اعم از کارگزارانی‏ها و جبهه اصطلاحات و اصول‏گرایان دودوزه‏باز و سرداران چندسر، که 30 سال در عین عدم شایستگی، خودتان را قارچ‏مانند در همه انتخابات چهره کردید، و موقعیت‏های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی این کشور را با رانت و ریش و یقه‏ی تا خرخره بسته، ربوده و به مصرف خود و خانواده‏ها و آقازاده‏هایتان رساندید، حالا از رهبر شاکی هستید که چرا مقابل دزدی‏ها ساکت بود و مجازاتتان نکرده؟!! جل الخالق. یاللعجب و کُلّ العجل از این وقاحت. یا کر بودید و فریادهای رهبری را نشنیده‏اید و یا دزدی هستید که (به قول قدیمی‏ها) بازار آشفته می‏خواهد و دست پیش گرفته‏اید تا پس نیفتید. برای راحتی خویش، بادتان را داده و مردم را به زحمت می‏اندازید، و برای رسوا نشدن دنبال مقصر نیز می‏گردید!؟ سفیدیِ روی سنگ پای قزوین مبارک. جناب نوری زاد! کم “اَقولُ، اَقولُ” نمائید. “من من” بس است و ببین حرف‏هایی که در مورد دزد‏ی‏های آقاها و آقازاده‏ها می‏زنی قبلاً از حنجره‏ی پاک و خسته‏ی حضرتش، مکرر در مکرر درآمده یا خیر؟
    خواندم در نامه‏ات نوشته بودی ما که همیشه پشتیبان ولایت بوده‏ایم و وظیفه‏مان را انجام داده‏ایم پس چرا رهبری فلان و بهمان است!! آنجا فهمیدم که سواد بصیرتت به راهنمایی و دبیرستان هم نرسیده چه رسد به دکتری و سرداری و عماری. من و تو به فرموده‏ی امام روح الله، بهتر از مردم کوفه هستیم ولی روح اللهِ نجیب نگفت که چقدر بهتر. فقط حزب اللهی‏ها و تویی که از عهده‏ی وظیفه‏ات نسبت به رهبرت برآمده‏ای! را خطاب قرار می‏دهم: اگر ما هنرمند و آدم و مؤمن و متقی بودیم (مثل زین الدین و همت و بهشتی و آوینی و..) آیا کارمان در غیبت مهدی به 33 سال می‏انجامید؟! اگر قحط الرجال نداریم و من و تو آدمیم پس چرا آن امام مخفی در بین ما نیست؟ اگر اطراف رهبری را به جای گرگ‏های خون‏آشام و خواص سهم‏‏طلب، بهشتی‏ها و مطهری‏ها و صیادهایی می‏گرفتند که عددشان حداقل به نصاب آن گله کوچک گوسفندی که امام صادق(ع) نشان داد می‏رسید، الان دهان تو باز و فضا آلوده نبود.
    برادر زهرزبان و هرزه‏کلام که خدا با مارها و عقرب‏ها محشورت نکند! اتهام زدن به رهبری به این که از مدح و ثنا خوشش می‏آید اوج بی‏سوادی اخلاقی تو را نشان می‏دهد. بفرما چهار تا کتاب علم اخلاق بخوان ببین گذشتن از مدح و ثنای زبانی و ظاهری که تو به رهبری نسبت می‏دهی از اوائل و مقدمات سیر و سلوک هم نیست بلکه قبل از سیر است. حداقل می‏گفتی حب مقام دارد تا شاید دیگران باورشان شود. که آخه زبانم لال ای بدبخت! اگر این را هم بگویی در صورتی درست در می‏آید که رهبری هم مثل بعضی از روسای جمهور و برخی اعضای هیئت رئیسه‏ی مجلس که دمِ همه اعم از چپی و راستی و انحرافی و فتنه و سالم را دارند باید به گفته تو عمل می‏کرد و دم همه را می‏داشت و آشتی ملیِ حتی ظاهری برقرار می‏کرد که. برای کسب مقام و حفظ آن، یا باید تنهاخور شوی مثل پادشاهان گذشته، و یا باید مثل همان‏هایی که ذکرشان رفت که دم همه را دارند، سلوک کنی! مثل آنها که نیست به ادعای خودت. و اصلاً دغدغه‏ات همین است که چرا مثل آنان نیست. پس باید تنهاخور باشد و دیکتاتور؛
    ادعای تنهاخور بودنش که به شهادت کلمات منصفانه‏ی خودت در نامه‏هایت که مضموناً گفته‏ای: “اقرار می‏کنم که رهبری زندگی‏اش ساده و فرزندانش ممنوع التجارت و ممنوع الفعالیت و ممنوع الغیره هستند”، درست نیست و می‏بینی که اصلا اهل خوردن نیست چه رسد به تنهاخوری. از بزرگترین اشتباهات زرنگ‏ترین تاجر ایران جناب شهرام جزایری پیشنهادِ نه رشوه که هدیه و حلوا و شیرینیِ دنیا به امام خامنه‏ای و یکسان پنداشتن جنس ایشان با دیگر مسئولین بود که بحمدالله ایشان برگ زرین دیگری در کارنامه‏ی پاکان نظام پدید آورد و دل‏های بیشماری از ملّتش را آرام نمود. پس چطور می‏شود کسی که نه اهل بخور بخورِ تنهایی است نه اهل دم دیگران را برای حفظ قدرت خود داشتن، حب قدرت داشته باشد؟ کسی که حب مقام ندارد آیا حب مدح و ثنای امثال جناب یزدی و من و تو را دارد ای صغیر نحیف حقیر؟! انگار بگویی علامه طباطبایی که آن حوری را در نیمه شب رد فرمود حب موتورسواری یا عشق شکلات دارد! جداً که پیاده‏ای. حیف از من که کنج خانه نشسته‏ام با وجود خواصی چون تو! صد حیف!
    اما ادعای دیکتاتور بودن ایشان؛ از افاضات شما آقای نوری! در مصاحبه با رادیو فردا این بوده که: «اگر امنیت ملی با فریاد یک جوان بخواهد به مخاطره بیفتد نشان می‌دهد ما خیلی شکننده هستیم.» به شما عرض می‏کنم: «پس اگر یک مدیر مسلمان و خوبی در گوشه‏ای از مملکت ناخواسته مثلا 100هزار تومان اختلاس کرد، به این دلیل که امنیت ملی به مخاطره نمی‏افتد یا بیت المال ضرر زیادی نمی‏کند، پس نباید مجازاتش کنیم؟! هان؟! آیا برخورد با مجرمین، دیکتاتوریست؟!» در جای جای نامه‏هایت سید علی را به انواع فضائل ستوده و تمام خوبی‏ها را برایش ثابت کرده‏ای. آری خودت نه من و دیگران. باور نداری برو نامه‏هایت را بخوان! (ولی خواهشاً دوباره ننویسشان و تغییری درشان نده و زیرشان نزده و تأویل و توجیهشان نکن!) اینطور که به نظر رسیده تنها مشکلت، تندی و دیکتاتوری و دفع حتی حداقلی اوست. هرچند این علی کجا و آن علی(ع) کجا (البته ملت به کوری چشم کورچشمان، قربان جفتشان می‏روند) ولی بدانکه به علیِ صدر اسلام هم می‏گفتند تو خوبی و باتقوا. شجاعی و باسواد. فقیهی و توانا، فلانی و بهمان، ولی زبان تند و شمشیر نابینایی داری! علی(ع) غیر از مهربانی بی‏انتهایش، نماد غضب خدا روی زمین و زبان تلخ دین پیامبر(ص) و سنگسارکننده‏ی سنگسارکنندگانِ پیامبر بود. او نیز با طلحه و زبیر و معاویه که همگی از نخبه‏ها و مراجع و بزرگان مسلمینِ عصر خودشان بودند، آشتی ملی نکرد و دست به “وحدت” نزد. آیا خدا او را لعنتش کند؟ یا ما را لعنت کند؟ نظرت چیست؟ آخر وحدت با چه کسانی؟! آیا مثلاً وحدت ما شیعیان با برادران عزیزمان در دیگر فرق اسلامی، باید بدین معنا باشد که به ایشان توهین نکنیم و به اعتقاداتشان احترام گذاشته و هوایشان را در جنگ با دشمنانی مثل آمریکا داشته باشیم یا خیر؛ بلکه به معنای این باشد که در انتخابات و مسئولیت‏های سیاسی و اصولی مملکت که نیاز به تفکر ناب شیعی و علوی و أهل بیتی، و نه تفکری از جنس تفکر جناب عثمان دارد آن‏ها را وارد کنیم؟!! کدام عاقلی به این می‏گوید وحدت، و این را تأیید می‏کند؟ این کدام غفلت است که فکر کنیم که برای ایجاد دایره وحدت در جامعه، باید از هر حزب و منشی غیر از منش فدائیان ولایت مطلقه علویه فقیه، در آن داخل کنیم و راه را برای کسانی باز کنیم که با اعمالشان (نه شعار و ادعایشان!) نشان داده‏اند که فایده‏ای که برای جامعه ند

     
  30. حضور محترم آقای نوری زاد، نگارش زیبای شما نه تنها آگاه کننده بلکه انقلابی و حرکت زا در شرایط فعلی تاریخ اسلامی خصوصاً شیعه می باشــد. ابلاغ و افشاگری در حیطهٔ این پوستین وارونه به تن شدهٔ اسلام کنونی با رهبری ولایتش نقش بسزائی در کنار دیگر معترضین این رژیم بدنبال دارد. از طرفی بایستی در کنار آگاه کردن تودهٔ مردم که صرفاً از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آگاهی لازمه را دارد و طیف اعتراضی آنرا در اوایل انقلاب که آزادی موقتی وجود داشت و قیام توده ای و میلیونی از دو سال پیش را میتوان خاطرنشان نمود، آگاهی مذهبی را هم مد نظر داشت، چه اینکه در طول تاریخ اسلام به ویژه شیعه، آنهم شیعهٔ اصیل علی وار و به لحاظ تاریخیش شیعهٔ علوی تا کنون به این شدت بازیچهٔ دست قدرت و حاکمیت با متوسل شدن به مکتب فقهیسم الینه ومخدوش نشده است. لذا آگاهی مذهبی در شرایط شدید و مخرب مذهب زدائی فعلی توسط حاکمان کنونی در کنار نامه های متعدد انقلابیون، جهت گیری انقلابی را در چار چوب مشخصی بایستی بدنبال داشـته باشــد! بدون جهت گیری صریح و عادلانهٔ اسلامی و خارج از غرض و مرض و بی طرفانه و قالب بندیهای مبتذل و دور از اسلام محمدی و خاندانش(اصولگرا، اصلاح گرا و …) آیندهٔ مذهب اسلام وشیعه را دچار تشنج فقهی نموده و از چاه درآمده و در چاهی دیگر سرنگون شده و مسخ. والا از درد ها مکراً نوشتن و دائماً مسؤلیت رهبری را با نامه های هفتگی بلند بالا هدف قرار دادن مشگل اساسی جامعهٔ فعلی ما را حل نخواهد نمود. لذا انسجام تودهٔ مردم و شکل و جهت دادنشان از دیدگـاه این بندهٔ حقیر به عنوان نخستین آلترناتیو انقلابی در کنار نامه ها و درد ها و غصه ها می باشد. بایستی این درد و غدهٔ سرطانی را علاجی کاری نمود. آمین یا رب العالـــــمین

     
  31. وقتي تو مي گويي وطن من خاک بر سر مي کنم

    گويي شکست شير را از موش باور ميکنم

    وقتي تو مي گويي وطن يکباره خشکم مي زند

    این ديده ي مبهوت را با خون دل تَر مي کنم

    وقتي تو ميگويي وطن بر خويش مي لرزد قلم

    من نيز، من نيز رقص مرگ را با او به دفتر مي کنم

    بي کوروش و بي تهمتن با ما چه گويي از وطن

    با تخت جمشید کهن من عمر را سر می‌کنم

     
  32. باش تا صبح امیدت بدمد ////

     
  33. سلام ما و همه بندگان صالح خداوند و پیامبر عظیم اشان اسلام و ائمه اطهار و شهدایی که در راه ارمان های انقلاب جان خویش را فدا کردند برتو شیعه راستین علی، محمد نوری زاد که که واقعا زبان گویای علی هستی خداوند یارو نگهدار تو و به امید حاکمیت حق و عدالت در این ظلمتکده

     
  34. ادب داشته باش،همین هستید همیشه،پرخاشگر و فحاش و بی مطق

     
  35. در پی آن همه خون که بر این خاک چکید
    ننگ مان باد این جان
    شرم مان باد این نان
    ما نشستیم و تماشا کردیم
    درود بر حر نوری زاد

     
  36. سایت محترم پشتیبانی 
    با سلام و عرض ادب 1- خیلی مدت هست که میخوام برام اخبارتون رو برام بفرستید ولی هر کار که میکنم نمیتونم از این طریقی که در بالای سایتتون گذاشتید به شما لینک بشم لذا خواهش میکنم که چنانچه براتون مقدور هست برام آخرین اخباری که میرسه رو برای ایمیلم بفرستید . 
    2- این فضای قسمتی رو که برای ارسال نظر گذاشتید خیلی کمه و نمیشه که بالابداهه اون چیزی که بنظر میرسه رو توشت نوشت چون ماقبل و مابعد نوشته ها رو نمیشه زیاد تطبیق داد مگه اینکه قبلاً اونو جائی بنویسه تا بتونه منظور کلامش رو برسونه لذا اگه ممکنه مقدار فضای اینجا رو بیشتر کنید . به امید موفقیت و پیروزی حق بر باطل 

     
  37. با سلام و عرض ادب 
    بالاخره بعد از 2 روز موفق شدم  سایتتون رو باز کنم ،، من هر جمعه شب تا پاسی از شب می نشینم تا بتونم نامه هائی که از دلتان برآمده را بر دل و دیده گان خود بنشانم و امروز مصادف هست با رحلت جان سوز حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و اله و فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام  هستش و اینو من بفال نیک گرفتم چون امروز میخوام سخنی داشته باشم با خود شخص رهبر : 
    ای رهبر من امروز بر خلاف  خیلی از دوستام که پیامکهای تسلیت داشتم ، یکی از دوستام یه پیامکی داشتم که مثل خیلی ها نبود  و اون این پیامک خیلی زیبا رو برام فرستاده بود “پیامبر اکرم:مومن باطل را از دوست خود نمی پذیردو حق را از دشمنش منکر نمیشود” این روایت خیلی منو بفکر فرو برد ،که آیا شما که توی نماز جمعه فرمودید که “من تن ناقابلی دارم که در راه اسلام خواهم داد” آیا براستی شما با دوستان و اطرافیان و دشمنان (مخالفین) خودتون همین طور برخورد می کنید؟ مگه همرزمان خوبم برادران  عزیز نوری زاد ، سردار علائی و یا عماد افروغ  و یا مهدی خزعلی و خیلی از اسیران و دربند شما بجز اینکه سخنی گفتند چه عملی انجام داده اند که باید طرفداران شما با فحاشی و هتک حرمت و با چوب و چماق و دیلم به جان و اموالشان افتاده اید؟ و آیا شما تا بحال این عمل زشت رو یک بار محکوم کرده اید و فرموده اید که اعتراض و پرسش حق همه هست و نباید این عملی که قرن هاست منسوخ شده رو اتجام ندید؟من که خوب یادمه ولی شما رو نمیدونم که اواخر سلطنت محمد رضا شاه هم بهمین منوال بود که چماقدارن و هواداران شاه هم همین کارها رو میکردن و اون هواداران هم بباید به تعبییر شما  باید گفت دلسوزان شخص شاه بودن که اون اعمال خلاف قانون رو انجام میدادن . یک کمی بخودت بیائین و حرف درست مخالفین خودتون رو خوب بشنوید شاید در اون فرجی باشه برای رهائی و رستگاری نه  شما بلکه ملت عزیز ایران .
    ////بخاطر همین هم هست که هر کسی که بر علیه مخالفین چوب و چماق برداره و به اونا فحاشی کنه بهشون چیزی نمی گید.    

     
  38. درس بزرگ نوری زاد ، چرا کسی به نوریزاد کاری ندارد
    شنبه 1 بهمن ماه سال 1390 ساعت 6:29 PM

    نوریزاد یک شاهکار است. زیرا به اولین شخص مملکت چنان ظریف و زیبا می تازد که کسی جرات دست یازی به وی را ندارد . او بسیار هوشمندانه سرنوشت خود را به سرنوشت رهبر گره زده است. ظرافت کار نوریزاد آنجا به اوج میرسد که به طور یک طرفه هزینه برخورد حکومت با خود را چنان بالا میبرد که دستگاه قضا و اطلاعات و انتظامات و نیروهای خودسر و گروه های فشار و غیره و غیره همه در مانده اند که با این پدیده چه کنند. آفرین به نوریزاد، آفرین به هوش و تیزبینی این حر جنبش آزادی خواهانه مردم. منتقدین ما، باید از وی شگرد مقابله با ظلم و جور این حکومت را بیاموزند. همان طور که افروغ ها دارند میآموزند، همان طور که همسر تاجزاده نیز به تازگی گونه ای از این شگرد را به کار میبرد، همه باید تماشا کنیم و بیاندیشیم و بیاموزیم که بهای خود را بالا ببریم.

     
  39. کامنت های سایت کلمه تا ظهر روز یکشنبه

    من کاملا با ایشان موافقم. دودوزه بازی یعنی چه؟ از دوحال خارج نیست یا آقا رهبری از این لباس شخصی ها خبر دارند یا بی خبرند. اگر خبر دارند بهتر است صاف و پوست کنده اعلام کنند و به ما بگویند بله من خبر دارم و وجود اینا برای حفظ آرامش و پراکنده کردن مخالفین لازم است و با پول و تجهیزات اینها را می فرستیم که کارشان را بکنند. اگر آقا این اظهار را بکنند، ما تکلیفمان روشن می شود و میدانیم با آقا و با این لباس شخصی ها چطوری تا کنیم. یا اینکه خیر ایشان جواب میدهند والله من خبر ندارم و اینها عده ای خود جوش و ….. خلاصه از این حرفها. خوب آقا هم خدای ناکرده زبانم لال حرف دروغ که نمی زنند. وقتی میگویند که من از این لباس شخصی ها خبرندارم که کی هستند و کدام سازمان اینها را بسیج کرده یا به اصطلاح خودمان تیر کرده و انداخته به جون مردم آنوقت باید بگوئیم آقا لطفا بفرمایید کنار. آخه قربون خودت که قابلی نداری جدت برم، این چه رهبریه که اختیاراتش از مجموع اختیارات هفتاد و پنج میلیون بالاتره و ارزش یک امضاء اش از رای چهل و سه میلیون رای دهند بالاتره(اگر رئیس جمهوری با چهل و سه درصد رای مردم انتخاب شود اما رهبر آنرا تنفیذ نکند، رئیس جمهوری طرف باطله) آنوقت خبر ندارد که این لباس شخصی ها کی هستند و ازکجا بسیج می شوند و تجهیزات می گیرند و میفتند به جان خوار مادر مردم نه والله ما باید تکلیفمان با این لباس شخصی ها روشن بشه آخه اینکه نمی شه. می زنند، می کشند، شل و پل می کنند وبعد هم میگویند لباس شخصی ها بودن یعنی دنبالش را نگیرید. یعنی مملکت این قده هرت و پرت و شل و وله؟

    امیرهمیشه سبز
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۷:۱۱ ق.ظ | پاسخ

    سلام بر استاد عزیزم جناب آقاى نورى زاد این هفته تاخیر داشتید و تا نامه نوزدهم شما را ببینم هزار بار مردم و زنده شدم وقتى نامتونو تو گوگل سرچ کردم و پیداش کردم از ته دلم خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم راستى بازم سایت خودتون باز نمیشه همونائى که ادعاشون گوش فلک رو کر کرده که ما آزادترین کشور جهان هستیم سایتتونو ازدسترس خارج کردند تا به آزادى موردنظرشون خدشه وارد نشه !! جناب استاد راجع به اختراعى که ازش یاد کردید خواستم بگم یکى از خصوصیات بارز این اختراع شوم که شما بهش اشاره نکردید اینه که افراد تشکیل دهنده اش اکثرا” کسانى هستند که پدرا وبرادرا وکلا”خانواده شون کوچکترین نقشى نه درانقلاب ونه در جنگ نداشتند ، حالا که خبرى از جبهه و جنگ نیست و دوره عافیته شدند به اصطلاح ولایتمدار دو آتیشه یکى تو محل خودمون هست که پدرش راهزن بود و به جرم سرقت مسلحانه اعدامش کردند و خودش رهبر یه گروه فشار و برادراى عرزشیه !! خب اینم از معجزات رهبرى کنونیه دیگه!!

    reza
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۷:۵۶ ق.ظ | پاسخ

    سلام بر شمس تبریزی من

    دستت و پیشانی شما میبوسم.

    داریوش
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۷:۵۷ ق.ظ | پاسخ

    سلام آقای نوری زاد
    من از آن زمانی که شما شروع به نوشتن کرده اید هی منتظرمانده ام که نوشته های شما کی تمام می شود یا به تکرار می افتد. اما می بینم نوشته های ابتکاری شما درهر بار که می خوانم یکی از دیگری متفاوت تر و جالب تر و منصفانه تر و شجاعانه تراست.
    من از همین نوشته شما می فهمم که بله کلید این اختراع دردست رهبراست و با همان حسگرهای خاص این جماعت را به طرف جایی که ماموریت دارد می فرستد. من نمی توانم باور کنم که رهبراز کارهای این اختراع خبرندارد. بلکه معتقدم قدم به قدم این اختراع با خود رهبر هماهنگ است . کاش دراین نوشته به فواید این اختراع هم اشاره می کردید.
    به نظرمن فواید این اختراع این ها ست:
    ۱ -صدای هرمخالف را خاموش می کند
    ۲ – نگرانی های رهبررا برطرف می کند
    ۳ – به این حرکت های شعبان بی مخی آب و رنگ مردمی می دهد
    ۴ – دست حکومت و رهبری را از کشتار مردم و خسارت ها مبرا می کند
    ۵ – همه معترضان و منتفدان را پیشاپیش می ترساند
    ۶ – وخیلی فواید دیگر مثل تثبیت و مداومت رهبری و همراهان او

    از شما بابت این نامه تشکر می کنم
    سهم شما در روشنگری این دوسال بسیار سهم درخشان بوده است.
    ما به شما بسیار مدیونیم

    مصطفی
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۸:۲۰ ق.ظ | پاسخ

    درود به شرف و آزادگیت.سبک شدم

    عمید
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۹:۳۳ ق.ظ | پاسخ

    خیلی از اهداف راهبردی نظام توسط همین اختراع بی نظیر رهبری ممکن گشته است و اساسا” ستون نظام بر پایه آن استوار است . درود بر نوریزاد عزیز که این شاهکار حکومت را بسیار زیبا توصیف نمودند .

    نادر
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۱۱:۲۰ ق.ظ | پاسخ

    این قسمتش منو کشته که هربار تکرار میشه و مثل پتک تو سرطرف می خوره:

    این نیز بگویم و بگذرم که: دستِ دستگاه اختراعی ما، کج است. دزدی های کلان به او این اختیار را داده که به هرخانه که داخل می شود، از اموال مردم بردارد و با خود به مخفیگاه ببرد. اکنون بیش از دوسال است که دستگاه اختراعی ما چه دراطلاعات و چه درسپاه، اموال شخصی مرا وبسیاری را برده اند وتا کنون به ما بازنگردانده اند. لطفاً به این دستگاهها بفرمایید حسابرسی از دزدی های کلان را به بعد از آن زایمان سرشاراز لذت موکول می کنیم، فعلاً این بساطی را که از نوری زاد و دیگران برداشته اید و برده اید، به آنان بازبگردانید. والسلام. بدرود تا جمعه ای دیگر.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۱۱:۲۷ ق.ظ | پاسخ

    بر حق گویان درد کشیده که سکوت را سنگر نکرده اند درود

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۱:۱۵ ب.ظ | پاسخ

    ایران در انتظار اول بهمن؛ ایران

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۲:۰۳ ب.ظ | پاسخ

    ضمن تاسف از اینکه سایتها دارند از دسترس خارج میشوند خوب این نامه های نوری زاد عزیز و خبر گرفتن از احوال مهدی خزعلی سخت تر میشود راه این کار چیست . نوری زاد عزیز درود بر شرافت و همت تو که از پای نمینشینی رهبری تا کی میخواهند با سکوت نظاره گر امر به معروف باشند و به راه راست هدایت نشوند

    ایران سبز
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۲:۴۱ ب.ظ | پاسخ

    باز سخن از دل ما گفتی اقای نوریزاد عزیز
    پاینده ایران زنده باد ایرانی

    ایران سبز
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۲:۴۲ ب.ظ | پاسخ

    باز سخن از دل ما گفتی اقای نوریزاد عزیز
    پاینده ایران زنده باد ایرانی

    ایران سبز
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۲:۴۲ ب.ظ | پاسخ

    باز سخن از دل ما گفتی اقای نوریزاد عزیز
    پاینده ایران زنده باد ایرانی

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۳:۱۱ ب.ظ | پاسخ

    خیلی زیبا، سنجیده بود…..اما این نامه ها یک طرف این پاراگراف اخر یک طرف ……امیدوارم همیشه برقرار باشید

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۴:۳۰ ب.ظ | پاسخ

    من از اقای خامنه ای میخواهم اشیائی که نیروهای او از محمد نوری زاد ما دزدی ه اند را به او مسترد کند تا یتواند بهتر در خدمت مردم باشد اقای خامنه ای اقای نوری زاد هر چه هست واله درغگو نیست

    امیر
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۵:۴۳ ب.ظ | پاسخ

    آقای نوری زاد لبیک ما را پذیرا باش،میدانم که میدانی این نامه ها بر کسی که قلبش از سنگ سخت تر است اثر ندارد ولی از آن جهت که افکار عمومی را باز میکنید و دا جنایتهای حکومت آشنا میکنی برایت دعا میکنم پاینده باشی و سرفراز

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۶:۱۵ ب.ظ | پاسخ

    هنوز وقت زایمان نرسیده است آقای نوری زاد. صبر لازم است (همان خون دل و صبری که گالیله پیشه کرد) تا همه اندام این نوزاد به رشد طبیعی خود برسند. وقتی آن زایمان طبیعی صورت گرفت از هیبت این نوزاد همه تعجب خواهیم کرد که اشتهائی سیری ناپذیر برای ترک عادت ها و شکستن قواعد و هنجارها و عبور از مرزها دارد. نه به کسی گوش میدهد و نه با نظر کسی کار دارد و نه از چیزی جز تجربه شخصی پند میگیرد.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۶:۲۰ ب.ظ | پاسخ

    Dorod be sharafat ey marde azadeh tarikh esme to ra az yad nakhahad bord ,bargharar bashi

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۶:۳۴ ب.ظ | پاسخ

    نکنداین عکس هم مربوط هحوم وحشیانه پلیس های خشن دولت جناینکار آمریکا ی ضد بشر است ، که با پایمالی حقوق بشر این چنینبی شرمانه به فرد بی دفاعی که روی زمین افتاده است با بی رحمی هرچه تمام تر برای شادی سردمداران کاج جنایت هجوم آورده اند؟؟

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۶:۴۲ ب.ظ | پاسخ

    بندهای هفتم و دهم نامه را باید چند بار خواند …
    از بخش مربوط به رحیمی که علی لاریجانی را شریک دزدیهای باند فاطمی کرده نباید غافل ماند…

    ترانه سبز
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۶:۴۲ ب.ظ | پاسخ

    آقای نوریزاد سایت شما در دسترس نیست. اگه براتون ممکنه یه توضیحی در این باره به من بدید که چرا نوک پیکان انتقادات و حمله ها از احمدی نژاد و باند مخوف مافیایی نظامی اش به سمت آقای خامنه ای معطوف شده؟
    آیا آقای خامنه ای از این گروه منحرف غارتگر در سایه , حمایت میکند و همسو با آنان است ؟ نمیخواهد با آنان رو در رو شود یا نمیتواند با آنها مقابله کند؟
    اگر نمیتواند, که نوشتن این نامه ها به او بیفایده است و ذهنها را فقط و فقط متوجه تقابل با آقای خامنه ای میکند.
    اگر نمیخواهد و همسو و مشترک المنافع است, پس این رهبر گرامی رهبر گرانقدر رهبر عزیز که شما مرتبا تکرار میکنید برای چیه؟
    شواهد نشون میده که حامیان و پشتیبانان احمدی نژاد , با رهبر در جنگ پنهان و آشکارن. شواهد نشون میده که دولت سرمایه هنگفتی از بیت المال رو بدون نظارت در اختیار گرفته و بحش بزرگی از نیروهای نظامی شبه نظامی امنیتی حمایتش میکنن. ما مردم میخوایم بدونیم سر بزنگاهی که میرسه , نیروی سوم کجاست؟
    ما مردم سی و چند سال فساد و قساوت و سلب آزادی گذشته رو نمیخوایم. جنگ داخلی نمیخوایم. حمله اجنبی نمیخوایم. تحریم اقتصادی و آسیب دیدن مردم ضعیف رو نمیخوایم. نه دلخوش به عنایات ملوکانه ایم (چون از جنس فدائیان مطیع نیستیم) نه امیدی به تاریک اندیشان مصباحیه داریم.( که گمان میکنیم باند احمدی نژاد همان باند سعید امامی است) نه میخوایم وزیر بشیم(عشق قدرت نداریم) نه میخوایم دستی به دمب حکومت داشته باشیم.(به زندگی زحمتکشی قانعیم) ما صلح و امنیت و آزادی میخوایم.
    میخوایم بدونیم جبهه سوم کجاست؟ موسوی و کروبی در حصرند. در حصر هم نبودن, مثل خاتمی همین جمهوری اسلامی با همین نهادها و ساختارها رو میخوان. روشن کنید ما آدمهای عادی غیرسیاسی بلازده را لطفا. شما در نامه هایتان به حوادث و بلاها اشاره میکنید که شهامتی والا از جنس قدیسان میطلبد . ما به دنبال منبع شر و سرچشمه آلوده آنیم. اگر بدانیم دشمن کجا پنهان شده, سنگر خودمان را پیدا میکنیم. آن بسیجی و آن سپاهی و آن لباس شخصی هم شاید همسنگر ما شدند .
    کلمه سانسور نکنی

    سبز سبز ریشه دار
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۶:۴۶ ب.ظ | پاسخ

    مگر می شود آقای خامنه ای از این دستگاه خبر نداشته باشد؟ بیست و سه سال و شاید مدتی بیشتر است که دولتها می روند و میایند ولی دستگاه اختراعی حیات دارد. مگر می شود این دستگاه اختراعی نیاز به تغذیه نداشته باشد؟ تغذیه فکری که آقای نوری زاد گفتند از کجا می آید البته چون چشم و مغز ندارد احتیاجی به تغذیه فکری هم ندارد. ولی باید فکری برای شکمش کرد. تغذیه اش کرد، والا بدون تغذیه که زنده نمی ماند.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۷:۱۵ ب.ظ | پاسخ

    تغییر رفتار رهبر جمهوری اسلامی ، فقط و فقط در ضرورت مطلق انجام می‌پذیرد و نه در امکان قدرت. یعنی‌ ضرورت مطلق شرط لازم و کافی‌ برای آن تغییر است. در هنگام احساس فشار ، مقداری نرمش اول از طرف عوامل رهبر جمهوری اسلامی ، فقط در حرف و نه در عمل دیده میشود. بعد این نرمش در حرف و نه عمل رهبر جمهوری اسلامی آشکار میگردد و آن هم در محافل خصوصی. بعد این نرمش در حرف رهبر جمهوری اسلامی در حوزه عمومی‌ آشکار میگردد. و اگر هنوز آن ضرورت مطلق موجود باشد و اپوزیسیون کوتاه نیامده باشد ، آن تغییر در عمل اتفاق می‌افتد. در تمام مدتی‌ که نرمش در حرف و نه در عمل ممکن است دیده شود سرکوب مردم به شدت ادامه خواهد داشت.

    آوای غم
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۷:۱۸ ب.ظ | پاسخ

    آقای نوری زاد ارجمند!
    جانا خوش می نویسی اما افسوس دیر شروع کردی ! بهترین سالهای عمر پاره ای از هم نسلان شما از جمله پدر و مادرم که آن روز مثل شما نمی اندیشیدند اما قلبشان بدون چشمداشت به برای انقلاب تپید. بنا به بضاعت خود در کنار مردم وبا مردم تلاش کردند که انقلاب به ثمر برسد و آنان امام را ،عدالت را و آزادی را ،باور کرده بودند وهمپای همه کمر همت را برای آبادی ایران پس از انقلاب بسته بودند «که اولین ضربه از دستگاه اختراعی نصیبشان شد !> انقلاب فرهنگی هفت هزار دانشجوی جوان را سرگردان کرد.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۷:۴۴ ب.ظ | پاسخ

    آقای نوری زاد عزیز و گرامی ، من همیشه نامه های شجاعانه و حق طلبانه شما را می خوانم و برایتان دعا می کنم که پاینده باشید. در نظری که یک خواننده محترم در همین سایت روی نامه پیشین شما گذاشته بود با حالتی ناراحت تلویحا نوشته بود این آقای نوری زاد همش به فکر کامپیوتر و وسایلشه و …..
    استاد عزیز شاید شما حق دارید این همه اسرار به پس گرفتن آنها داشته باشید اما همانگونه که شما رهبر را یاد آور اشتباهاتش می شوید اما فایده ندارد من هم یاد آور شما می شوم که هر بار که به بحث پس گرفتن اموالتان می رسم حس بدی در من ایجاد می شود که اثر نامه ی زیبایتان را کمرنگ می کند و شاید کسان زیادی چنین حسی مشابه من داشته باشند ، استاد بزرگ مرا ببخشید که چنین گفتم اما دوستانه گفتم و امیدوارم شما نیز مانند رهبر گوشی نا شنوا نداشته باشید.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۷:۵۶ ب.ظ | پاسخ

    درود بر دکتر نوری زاد عزیز… سپاس فراوان

    نوای سبز
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۸:۲۱ ب.ظ | پاسخ

    با ارزوی توفیقات الهی برای شما عزیزان و به امید صحت و سلامت برای جهادگر و مستند ساز و فیلم ساز دیروز حماسه ساز و شور افرین امروز ابوذر زمان {برادر ارجمند محمد نوریزاد}پیامهای هفتگی ایشان را به گوش جان میشنویم و ارزو میکنیم روزی ایران عزیزمان را سربلند ببینیم…

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۸:۳۵ ب.ظ | پاسخ

    جناب نوری زاد
    نامه آقای پروازی در مورد این اختراع را به خاطر دارید؟

    یا قصه کتک خوردن دو عضو کابینه در حاشیه نماز جمعه وجلسه اعتراض اعضا کابینه ودریافت پاسخ دندان شکن ؛که حرف بی ربط نزنن تا کتک نخورن!

    ۹۹٪ مردم صلحجو و نرم خوی ایران
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۹:۲۷ ب.ظ | پاسخ

    شگفتیِ این اختراع دراین است که اگراز او درحال انجام مأموریت بپرسیم: داری چکار می کنی؟ تنها و تنها یک پاسخ را تکرار می کند. چرا که او بخاطرهمان یک پاسخ ساده کوک شده. به طور مثال اگر ازاو درحالی که به زن و بچه ی یک معترض فحش می دهد، یا درحالی که دیلم به زیر ساختمانی برده، یا آنجا که معترضی را به قصد کشت می زند، یا آنجا که مخفیانه به مکالمات تلفنی مردم گوش سپرده، یا آنجا که سربه اندرون خانه ی مردم فرو برده، یا آنجا که دل و روده ی قانون را بیرون می کشد، یا آنجا که دزدی می کند، یا آنجا که به سمت جوانان مردم شلیک می کند، یا آنجا که از هزار اسکله ی بی نشان قاچاق می کند، یا آنجا که فرصت های اقتصادی و سیاسی جامعه را به نفع خود درو می کند، شما اگر درهمه ی این احوال از او بپرسید: داری چکار می کنی؟ پاسخ می دهد: مشغول حفظ نظامم.

    شما تا رهبر نبودید، افق مسئولیت هایتان درمحدوده ای مختصرفرو می نشست، اما به محض رهبرشدن، آن افق مختصر وسعت گرفت و به خانه ی تک تک ایرانیان وحتی نسل های برنیامده پای نهاد. بی خبری شما از هرآنچه که در این وسعتِ نفس گیردست به دست می شود، شانه های شما را از حمل مسئولیتی که به رویش آغوش گشوده اید، بدر نمی برد.

    از آن روز تاکنون امضای شما پای هر اخم و لبخند و حادثه نشسته است و این امضاها نه تنها درآن دنیا که درهمین دنیا شما را به “عرصه ی مطالبه” فرا می خوانند. مگر این که شما از ظهور خطاها و آسیب ها و فاجعه ها برائت بجویید و به همگان خبربدهید: نقش من در این فاجعه هیچ است. یا: سهم من دراین خطا این است

    محل نشو و نما و تکثیر این اختراع، اماکنی چون صداوسیما و دستگاه قضایی و دولت و مجلس و البته دستگاههای اطلاعاتی و سپاهی ماست. بعنوان مثال، دستگاه قضایی ما بردزدیِ محمد رضا رحیمی انگشت می نهد اما بمحض خط و نشان این اختراع عقب می کشد. چرا؟ چون این اختراع می گوید: اگر محمد رضا رحیمی دزدی کرده، پول این دزدی را در انتخابات خرج کرده، و حتی بخشی از آن را به رییس مجلس هم داده. اینجاست که رییس دستگاه قضا مجاب می شود و حق به اختراع ما می دهد و از این دزدی بزرگ پا پس می کشد.

    یا مثلاً به این اختراع می گویند: دست ازحمایت فلانی بردار. چرا؟ چون در اختلاس سه هزار میلیاردی دست داشته. اختراع ما می گوید: چه اشکالی دارد، شما همزمان به دزدی های اطرافیان خودتان رسیدگی کنید تا من هم از حمایت این فلانی دست بردارم.

    ناشناس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۱ ۹:۳۱ ب.ظ | پاسخ

    جاناسخن از زبان ما می گویی…..اینان انقدر دله دزدند که دانه از دهان مورچه می گیرند چه خوش می گویی که در پایان هر نامه یادآور می شوی که دله دزدند و آفتابه دزدانی که از اموال به غارت گرفته مردم هم نمی گذزند وباز پس ده نیستند ……درود بر نوری زاده سبز ایرانی

    سبز
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۲ ۱۲:۰۲ ق.ظ | پاسخ

    با درود بر نوری زاد عزیز. رهبر از این جماعت شعبان بی مخ بارها با صراحت پشتی بانی کرده و حتی یکبار در سخن رانی در بیتشان در برابر تلوزیون گفتندلازم است تا این ها هرجا که خواستند حضور یابند!!!!!!!!! .انها هم قانون شرع اخلاق انسانیت مهربانی را قورت داده اند و یک اب هم بالاش خورده اند . هر چیز که بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک

    سلام هم وطن
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۲ ۱۲:۱۴ ق.ظ | پاسخ

    تمام کارها مستقیم زیر نظر خود رهبر انجام میشود. تمام انیها که آیا خبر دارد یا خیر ؟؟ نمایش نامه ای بیش نیست.اخه یک بار هم بپرسد چرا فلانی را زدید یا زندانی گردید. اصلا” این سیاه جامکان ( لباس شخصی ها چه کسانی هستند) یک با برای همیشه بگوید این بسات را جمع کنید . نمیخواهد . چون سلطنت بخطر میافتد.

    محمد رزمنده و برادر شهید .مشهد مقدس
    ۱۳۹۰/۱۱/۰۲ ۱۲:۴۴ ق.ظ | پاسخ

    یک روزی در اوایل انقلاب من در مشهد سر باز بودم و به طرفداری از انقلاب و اقای خمینی از ارتش فرار کرده بودم و پس از انقلاب بقیه خدمتم را در مشهد در کمیته می گذراندم و گاهی که اقای خامنه ای به مشهد می امدند من محافظ ایشان می شدم اما نه از این محافظ های دست بوس و حلقه بگوش اتفاقا هر گاه با ایشان بودم بحث و گفتگو می کردم و گاهی حرف ایشان را رد می کردم و ایشان هم گاهی حرف مرا قبول و تائید می کردند
    ان سید علی با این سید علی اسمان تا اسمان فاصله و فرق دارد . ما فکر می کردیم که شاه به خاطر بزرگ شدن در کاخ و به دور از مردم بودن
    دیکتا تور و صد مردم است و از مشکلات کشور و مردم بی خبر است اما امروز با کمال شگفتی و سر شکستگی می بینیم شخصی را که از میان خودمان به ان بالا ها فرستادیم و در راس یک انقلاب قرار دادیم این همه خود شیفته و خود باور و.. شده است کسی که روزی هم نشین شریعتی ها بوده و افتخار به ان می کرده امروز در چنگال تحجر و استبداد و اختلاس کنند گان و تازه از راه رسیده ها که فرزندان انقلاب را به حاشیه رانده اند گرفتار شده و یک جورهائی انها را حمایت می کند. ان سید علی زمینی که با ما بود و ما می شناختیم و با هم می خوردیم و می خوابیدیم و در دل می کردیم با این سید علی که از اسمانها به گفته چاپلوسان اطرافش الهام می گیرد کجا . ان سید علی نه لجباز بود نه خود شیفته نه متعصب و نه ضد مردم و نه دوست داشت نخبگان را در بند ببیند هی هات و هزاران افسوس که باز در دور باطل افتادیم بزرگترین مشکل ما مردم و نخبگان حوزوی و
    دانشگاهی و بر پا کنند گان انقلاب اسلامی امروز به نظر میرسد کم تجربگی کم سوادی و بی اطلاعی از انقلاب های دیگر بود و یک فاکتور دیگر هم اهمیت ندادن به ازادی بیان بود شاید!
    در شعار می گفتیم ازادی .استقلال .جمهوری اسلامی ولی با این واژگان یا اعتقاد کامل نداشتیم یا خوب انها را درک نکرده بودیم که از چا له در امدیم و به چاه فرو رفتیم . ای کاش سید علی ما به خود اید و از ان تار ها ی سیاه که به دور خود کشیده وا رهد و به ملت و نخبگان انها رو کند و به نصایحه مانند نوری زاد و فزندان انقلاب و خانواده شهیدان و دیگر سر داران مانند علائی ها و محمد خاتمی ها و هاشمی ها و هزاران نفر دیگر از بر پا کنند گان این انقلاب خونین بپیوندد و همگان را خوشحال کند و پیامی تازه در این شرایط خطیر و خطر ناک به جامعه و مردم و چشمان نگران انها بفرستد و جهان را
    شگفت زده کند که سید علی همان سید علی سال ۱۳۵۸ و اوایل انقلاب است نه بیشتر
    در نا امیدی بسی امید است ..پایان شب سیه سفید است .انشا الله

     
  40. البته این اختراع با باد هوا کار نمی کند بلکه با پول همین بیتالمال مردم کار کرده و بر گرده آنان می کوبد

     
  41. با سلام اگر از لحاظ امنیتی مشکلی بوجود نمی آید لطف کنید آمار بازدید کنندگان از سایت رو تو صفحه نمایش بدید
    متشکرم

    ………………………………
    سلام مرودشتی گرامی
    متاسفانه برادران ازهمین منافذ به سایت نفوذ می کنند. ما خود نیز به حذف آن راضی نبودیم

    پشتیبانی سایت

    .

     
  42. درود بی پایان به شما که با صبر و اندیشه توانستید در رسوایی حاکمان بی مغز نقشی اساسی داشته باشید

     
  43. واقعا بعضیها که به بعضی دهاتیها میگویند خر تو را دیده اند!

     
  44. آدم بیسواد!
    افتاده ای به ته دیگ !
    تو که سواد نداری و چیزی بلد نیستی مجبوری پا در کفش بزرگان کنی؟!
    خوشحالم با این نامه های بی محتوا بزرگترین خدمت را داری به رهبری میکنی.
    دوره نفاق گذشته!
    مردم بسیار روشنتر از این چیزها هستند.
    بهتر از تو کسی نمی توانست آبروی دوستانت را ببرد. خاک بر سرت. آدم احمق با هر کس دوست شد او را نابود میکند.
    دوستی خاله خرسه!
    و شما مجموعه اتان یک مجموعه احمق هستید و یک مجموعه احمق برآیندش هم حماقت است و نابودی!

     
  45. معلوم نیست جناب عالی چرا یک دفعه خود را فوق همه تصور کرده ای به مراجع میتازی و به رهبر و به همه و فقط خود را قبول داری و آنهم با این حد فهم و شعور که دشمنان دارند دانشمندان کشور را مظلومانه ترور میکنند و تو داری به رهبر انقلاب که چون کوه در برابر آنان ایستاده است را تخریب میکنی و یکبار هم آنان را محکوم نمی کنی. این نشانگر ارتباط جنابعالی و دوستانت با دشمنان است که عده ای از آنان دارند در شبکه های آنان علنا به آنان خدمت میکنند.
    خداوند همگی شما را لعنت کند.
    خودتان را و اربابانتان را!
    خداوند نسلت را همانگونه که خود به لجن کشیدی خاموش کند و تک تک آنان را مثل خودت نوکر و خدمتگزار طاغوتها قرار دهد و زندگیشان را به باد بدهد و آنان نیز تک تک تو را که مسبب آن هستی لعنت کنند .
    خداوند ریشه ات را بکند.
    خداوند مثل عمر سعد در آخر زندگی قرارت دهد خسر الدنیا و الاخره.
    خدا نا کامت کند.
    خداوند به امراض وحشتناک روحی دچارت کرده به امراض جسمی وحشتناک نیز دچارت نماید تا فکر نکنی که هر کار دلت خواست میتوانی بکنی و هر چیز که دلت خواست میتوانی بگویی . مگر توبه کنی!
    خدا خودت را و سروش رذالت و اشکوری کثیف خلع انسانیت شده را لعنت کند.
    خیلی بی شرافتی

     
  46. با سلام

    بايد در هر حال بدانيم شرکت يا عدم تحريم “انتخابات ” گرم کردن تنور ادامه حیات نظام است ! ضمنا” با مطالبي چون ” در ايران، کليه اطلاعات کاربران در روي اينترنت، بي واسطه در اختيارسازمانهاي اطلاعاتي قرار داده مي شود” و مطالب بسيار ديگري در آدرس زير بروز مي باشيم

    http://mahramaneh.blog.com

    “کسی که حفظ جان را مقدم بر آزادی بداند لیاقت آزادی را ندارد”

     
  47. Aghaye Noorizad

    Nasre bacheganehi darid

     
  48. چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟ / برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی زند
    هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)

     
  49. مشخصات ” دجال ” ، درروایات شیعه : ” درزمان “دجال ” ، ده آیه ی اول سوره ی کهف راحفظ کنید _ گوشه نشینی پیشه کنید که تنهادین گوشه نشینان محفوظ خواهدماند _ ” دجال ” همه راتابع خودمی خواهد،عده ای رابازورشمشیر،تابع خودمی کندوعده ای رابامال ومنال _ درزمان ” دجال ” انزواپیشه کرده ، برخداتوکل کنید _ ” خردجال ” ، پهن می ریند ، برخی خیال می کنند ” طعام ( غذا)ست ، می خورند _ ” دجال ” ، مثل خرکوته بین است فقط جلوی پای خودرامی بیند تومثل شترباش که به دوردست هانظر دارد . . . ((( ضمنا بعضی ازمورخان درباری ومحققان درباری تلاش دارندکه ازدجال تفاسیرمختلف بدست بدهندکه بلی دجال یک گروه هست . دجال های مختلف هست و . . . نخیر ! یک دجال بیش نیست . یکی . خداهمه ی مارازشر ” دجال ” حفظ فرماید : ” آمین ” یارب العالمین ) اگرمی شد وب راه می انداختیم وآدرسش هم میشد ” دجال دات آی آر ولی حیف این زمان نمیشود

     
  50. من شما را از برنامه شب های رمضان می شناسم. بعضی از این بسیحی های بی کله را هم از نزدیک دیده ام و میشناسم. متاسفم که خیلی از اینها از روی صداقت و اخلاص این کارها را می کنند. توی این کشور یک تراژدی غم بار داره اتفاق می افته. چون انسانهای عاشق هدفشان را در هر دو طرف را دیده ام. شده مثل جنگ ایران و عراق! عراقی که بیشترشون شیعه اند. مشکل اینجاست که از روی اخلاص آدم می کشند. به نظر من این مساله ریشه در کتابها و تئوریهای فققی ما دارد که بعضی را مهدور الدم و محارب و …. تلقی می کنند. ریشه در این دارد که بجای تجربه گرایی اهل استدلال عقلی ای هستیم که هیچ اعتباری ندارد. خیلی طول می کشد که اینها ریشه ی عوض بشود. حالا حالا معطلیم محمد جان…

     
  51. Bearbeiten
    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است
    von Afshin Darabkhani, Freitag, 6. Januar 2012 um 18:03

    اگر اعدام و تیرباران ره دین است….

    اگر کشتار مردم در قوانین است….

    اگر دین مبین تازیان این است….

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    اگر سینه زنی فرمان این دین است

    قمه بر سر زدن نامش اگر دین است

    عزاداری اگر کیش است و آئین است

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    اگر اهریمن دین بر سر زین است

    اگر عدل علی شمشیر خونین است

    اگر آزاده بودن پاسخش این است

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    اگر دین سوره های جنگ خونین است

    همه جا آیه های آتش کین است

    اگر صلح و صفا محکوم تمکین است

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    اگر زن برده بی مایه دین است

    اگر دین چادر چرکین و ننگین است

    اگر زن در حجاب تار و غمگین است

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    اگر دین آرزوی مرگ نسرین است

    اگر پایان عشق ویس و رامین است

    اگر دین دشمن فرهاد و شیرین است

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    اگر زاهد به منبر والی دین است

    ولی پائین منبر حیله آئین است

    اگر زاهد ستمکار و سیه بین است

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    اگر بابک خرد را مهر و آئین است

    خردمندی اگر دشمن به هر دین است

    اگر کافر خردمند است و بی دین است

    چه بابک شاد و خرسند است که بی دین است

    بابک اسحاقی

     
  52. طنز غم انگیزی بود!

     
  53. جناب نوریزاد!
    آن چه طبق گفته شما بر این کشور رفته و می رود چیز تازه ای نیست. طبق گفته ها و نوشته های خود شما پیش از انتخابات 88 هم رخ داده است. پرسش این است: چرا قبل از اتفاقات دو سال اخیر هیچ نقد یا مخالفتی نکردید؟ دست کم من چنین مخالفتی را به یاد ندارم!
    آیا تازه پی برده اید؟ دوست دارم جوابتان را بدانم.

     
  54. جناب نوریزادشجاع!این ربوت اختراعی توسط بروبچه های اقا هدایت میشود.اقای نوریزاد!گاهی از شمامایوس میشوم ؟اخر مگر شکایت از اختراع را پیش مخترع میبرند؟!لطفا به این اقای مخترع!بگویید که چگونه ذوب شدگان درشما با اخلاق اسلامی مختص به خودشان!دست ودندان دکتر مهدی خزعلی را هنگام اسارت شکستند؟

     
  55. این نوشته طنز بدیعی دارد که نمونه آن را در نوشته های خودتان قبل از بازداشت و زندانی شدن شما خوانده بودم. عنوان نوشته را بیاد ندارم اما موضوع آن در مورد سخنرانی شما در سالگرد شهیدی بود که با موضع گرفتن یک روحانی بی سرانجام ماند. توصیف شما از فضای آن جلسه بسیار طنازانه بود و بسی مر اخنداند. شاید از آن موقع تا بحال چنین طنزی را در نوشته های شما نیافتم تا نامه ی نوزدهمتان که در آن باز همان قدرت طنز را یافتم و همان میزان شعف را احساس کردم . اوج این طنازی را در بند هفتم یافتم .از قدرت طنز در نوشتارتان غافل نشوید. هر چند که بقول خودتان ترجیع بند پایانی نا مه هایتان بیش از آن که مطالبه ای ناچیز باشد تکراری موتیف گونه و هنرمندانه است که خنده را برلبان مخاطب می نشاند.یاد بگیریم که در منقبض ترین لحظات منبسط باشیم . انبساط خاطری که این نسل بشدت نیازمند آن است .

     
  56. i’m not one of your sort and i dont belong to your islamic socciety becouse i believe in the Heumann goodness and now the religion and specially islam is only the way to expolit the people. the best example is islamic republic of iran, killing, mord voillence and never freedome. im only iranian and will be a iranian for ever, we will celbrate the day when this goeverment is gone and when we never more hear the arabic words in our country. but although you are not one of us iran lover , but we are proud of you and your brave action, dont be worry becouse we are every where 🙂

     
  57. سلام من موقعی که کیهان قلم میزدی ازت بدم می امد و باور کن باور کن الان میترسم ذوست عزیز تو هو از خودشان باشی از همین اختراعی که گفتی باور کن من و خانواده ام خیلی ناراحتیم که پدرمان در جنگ شهید شد که اینها الان حالشو ببرم باور کن درک نمی کنی بی پدری چه بروز ما اورد و مادرم چه راحت دق کردو مرحوم شد باور کن دلم خون است از این نظام و خیلی شبها خوابم نمی بره از غصه کشورم جان من بگو که تو هم جزو اختراعی یا نه؟ واسه کی قلم میزنی قربانت علی سی و دوساله از ایران تهران دفتر و شرکت ساختمانی خودم. اینو گفتم که بدونی کارم درسته ها

     
  58. با سلام به شما آقای نوری زاد. من یک پیشنهاد داشتم به این صورت که حالا که سپاه با رانت خواری سهام مخابرات رو مفتخور کرده : 1- برای نشون دادن اینکه ما بیشماریم و 2- برای اینکه جلوی قسمتی از درامد سپاه از این رانت خواری رو بگیریم و 3 – برای جلوگیری از شنود مکالمات خودمون توسط سپاه به سبک گاندی با یک مبارزه منفی توفنده ، همه با هم سیم کارتای همراه اول رو کنار بزاریم و از خطوط ایرانسل استفاده کنیم. بررسی کنید اگه پیشنهاد خوبیه خودتون فراخوان بدین . یا علی

     
  59. متاسفانه پدارن و مادران ما مخترع این اختراع جانسوز بودند.سالها ما دهه شصتیهای خوشبخت جز زدیم تا بالاخره پدر و مادر های عزیز هم بهشون ثابت شد.هی ی ی…….

     
  60. نوریزاد عزیزم..دلم میخواد به تمام نظرات مخاطبان یه جوری جواب بدین..این روش نشان دهنده ی تعامل و احترامتان به مخاطبین است و البته انگیزه ی بیشتر برای ما

     
  61. آقای نوری زاد با سلام
    از خدا می خواهم قلبهای ما وشما را بسوی حق سوق دهد ونیروی صبر رابه ما وشما عنایت فرماید .این اختراعی که نامش رفت از سالها پیش در خاطره ی من نقش بسته است .و خواندن آن مرا برآن داشت تا یادمانش را برای شما بازگو کنم –اگر چه این خاطره ممکن است موجب شناسایی ام شود-.پیش از این یک بسیجی بودم .درسال 78برای جلوگیری از آشوب وتشنج دانشجویان معترض دانشگاه شیراز به محل تجمع دانشجویان درمقابل دانشگاه علوم پزشکی رفته بودیم وبسیجیان زیادی هم با ما درمحل حضور داشتند با نام “گروه لبنان “دانشجویان همه ساکت نشسته بودند که دریک لحظه دستور حمله صادر شد ومن با چشم خود دیدم که همراهانم با چوب وباتوم به جان دانشجویان دخترو پسر افتادند وحتی رکیک ترین فحشها را نثار دختران وپسران دانشجو می کردند . چند لحظه ای مات شده بودم وخیره به رفتارهای زشت همفکرانم می نگریستم شرم وتفکر همه ی وجودم را فرا گرفته بودوتوان حرکت نداشتم ناخودآگاه به یاد آموزه های دینی ام افتادم که مومن فحش نمی دهد مومن ناسزا نمی گویدو… در این اوضاع و احوال بود که از فرمانده ی پایگاهمان گفتم :اگر میزنید بزنید چرا دیگرفحش می دهید ؟فرمانده پایگاه رو به من کرد و گفت باید خواهرو مادر اینها را….از همان روز بود که دانستم چقدر کلاه سرم رفته و چه زمان های زیادی را صرف یک تفکری که هیچ سنخیتی با سیره ی ائمه اطهار ندارد کرده ام به درک این سخن معاویه رسیدم که گفت به علی بگو با صدهزار نفربه جنگ او خواهم آمد که شتر ماده را از نر تشخیص نمیدهندونماز جمعه را چهارشنبه خواندم وکسی اعتراض نکرد.
    به یاد تهمت ها وفحاشی هایی که بر سر منابر نثار علی ع می کردند افتادم دامنه این تهمت ها به حدی بود که وقتی خبر شهادت امام علی بر سر نماز به دیگر شهرها رسید جماعتی با تعجب پرسیدند مگر علی نماز میخوانده؟

    از همان روز یعنی 13سال پیش تا کنون از بسیج و از مسجدو از همه کناره گرفتم و به قول یکی از دوستان ریش کوته کردم ومومن شدم …
    جناب نوری زاد دیر شده خیلی خیلی دیر شده این فسادی که به جان وطن افتاده از سالها پیش نمایان بود اما آنزمان کسی نامه ننوشت کسی انتقاد نکرد ومن اینک 13سال است که بار این خاطره را بردوش می کشم . دیر شده است . خدا را ننویس دیگر ننویس .اگر چه هرجمعه منتظر نامه هایت می نشینم .و نوشته هایت اگر چه مسکنی است بر دردهای دیرینه اما ننویس .ننویس که این درد را دیگر درمانی نیست .خیلی نگرانم .نگران سرنوشتتان .اینها را خوب می شناسم اینها دین ندارند اینها آزادگی هم ندارند .ننویس .خدا را ننویس .شما کار خود را کردید وحجت تمام شد دیگر حرجی بر شما نیست .من این من گمنام این من ناشناس این من ترسو به شما آقای نوری زاد التماس می کنم دیگر ننویسید .اینها رحم ومروت ندارند .نگاه نمی کنی به اطرافت تنهایی تنها وما حتی جرات اینکه ناممان را برزبان بیاوریم نداریم .خدا را دیگر ننویس سکوت کن چون مولایمان خشمت را در خودت بریز وخار در چشم و استخوان در گلو سکوت کن .
    حالی درون پرده بسی فتنه می رود تا آن زمان که پرده برافتد چها کنند

     
  62. گروه پشتیبانی سایت
    این نامه من به رهبر است. لطفا در بخش ”نامه ها به رهبری” ثبت نمایید.

    جناب آقای خامنه ای

    بخدا قسم هنوزهم میتوانید خود را نجات دهید. نگذارید تا قیام قیامت لعن و نفرین ابدی گریبان شما را بگیرد. خودتان چندین بار به تن علیل خود اشاره کرده اید، من خود از نظرجسمی همچون شمایم، پس با تمام وجود نیک میدانم که ”زر و زور و تزویر” چندان به کار تن علیلانی چون من و شما نیاید. من درمانی برای تن علیل خودم نمیبینم، اما فکرو ذهن علیل درمان دارد. جسارتا شما فکرو ذهنتان به شدت علیل است. شما انسان با هوشی هستید، میتوانید آنرا درمان کنید. این همه ظلم و جور برای ارضاء فکر و ذهن علیل روا مدارید. شما بطور قطع و یقین اهل مال اندوزی نیستید، زندگی ساده ای نیز دارید، ولی بدانید (که میدانید) کسانی که شما را احاطه کرده اند، اصلا چنین نیستند. آنها برای دستیابی به اهداف پلید و کثیف دنیوی خود، در حال تکمیل پروژه ”تباه کردن دنیا وآخرت” شما هستند. آن دغل کاران در این راه، بی رحمانه تمام اقدامات ضد بشری دیکتاتورهای گذشته و معاصر را بنام و یا توسط شما یکجا بانجام میرسانند. آنها بخوبی معنی بصیرت را میدانند، و در دل خود به فقدان بصیرت شما میخندند. آنها خود بخوبی میدانند ”فتنه واقعی” چیست و فتنگران واقعی چه کسانی هستند. عمر محمد نوری زاد، این ”شریعتی زمان” دراز باد. او تا کنون طی ۱۹ نامه، تمام حرف ها را به شما گفته، حجت را تمام کرده و کار دیگران را آسان نموده است. نوشته های گهر بار او در سر تا سر دنیای مجازی پخش شده و قابل سانسور و حذف شدن نیست. آیندگان کافیست با صرف زمان کوتاهی نامه های او را بخوانند، همه چیز دستگیرشان خواهد شد.
    بنظر من، تنها تاثیر روشن گری های نوریزاد، اگر معادل فتنه ۸۸ (اعتراضات مسالمت آمیز چند میلونی مردمی علیه تقلب در انتخابات و دزدی آراء مردم) نباشد کمتر از آن هم نیست. نوریزاد و نوشته هایش یک واقعیت است که نظام شما در مقابل آن کاملا مستاصل است.مراقب باشید، ممکن است بعضی ابلهان در دستگاه جور شما عزم خود را جزم سر به نیست کردن و حذف فیزیکی او نمایند. هرعاقلی میداند، کمترین نتیجه این کار، جاودانگی و صدها برابر شدن تاثیرات حرف های او خواهد بود. مضافا اینکه بسیاری خواهند بود که راه نوریزاد را ادامه دهند و بجای هر نوریزاد، هزاران نوریزاد سبز خواهد شد.

    آقا جان، شما تنها دو راه در پیش رو دارید. یا ادامه روش فعلی، که در آن صورت دنیا و تاریخ بد ترین قضاوت ها را در مورد شما خواهد کرد. قضاوتی بمراتب بد تر از سایر دیکتاتورهای گذشته و معاصر. این راه علاوه بر همراه داشتن لعن و نفرین ابدی، خیرات جاریه اش برای شما گناه حاصل از ”گریزان از دین شدن” میلیون ها ایرانی خواهد بود.
    اما راه دوم، بازگشت به بصیرت است. بیماری فکر و ذکر خود را علاج و مافات را جبران کنید. چگونگی آنرا نوریزاد (و دیگران) با جزئیات به شما گفته اند و نوشته اند. در این صورت بعنوان یک رهبر شجاع و قهرمان در تاریخ خوهید ماند، رهبری که خود و ملتش را تا دم پرتگاهی مهیب فرو برد، ولی در حساس ترین بزنگاه بیدار شد، قهرمانانه ناکسان بد خواه را پس زد، ملتش را جان و حیات تازه بخشید و خود را از سقوط حتمی بدرون پرتگاه نجات داد.
    شما انسان با هوشی هستید. بخدا هنوزهم میتوانید خود را نجات دهید. نگذارید تا قیام قیامت لعن و نفرین ابدی گریبان شما را بگیرد.

    از صمیم قلب آرزوی عاقبت بخیری برایتان دارم.
    درویش آزاده

     
  63. درود
    گویا بی غیرتان عرصه دین وفرهنگ و سیاست بنا ندارند از رخوت و سکون به در آیند و هنوز مصلحت می ریسند و تقیه تفسیر می کنند و حفظ جاه و مال می کنند !!!
    برخیزید و قلم به دست بگیرید و از نجابت این مردم شرم کنید .
    ای مردان دین محمد (ص) وظیفه شما حفظ و تبلیغ دین این مردم است نه حفظ نظام و دین رهبرش . اگر هنوز آبرویی هست از همین مردم است .
    یکی از شما به محمد نوریزاد گفته به خدا قسم اگر میدانستم نصیحت من تاثیری دارد ساکت نمی ماندم ! عجب !
    به قول خودتان شما وظیفه ات را انجام بده باقی با خدا و مردم .
    ای مرد فرهنگ . آ ن قلم که در دست شماست قداستش را از خدا و مخاطبانش ( مردم ) گرفته . امروز به شما نیاز داریم نه فردایی که دیگر دیر شده . دیر نکنید . مبادا روزی پشیمان شوید و شرمسار حرمت قلم و شرف این مردم .
    ای مردان سیاست .
    ای باغبان های باغ وطن . گلهای سربدار ایران شما را نمی بخشنداگر همدست باد زمستان باشید . که پس هر زمستانی بهاریست مبادا ز خزان بی خبر باشید .

     
  64. از رفتار ژورنالیستیت واقعاً ممنونم که وقت می‌گذارید و به‌‌‌ کامنتها جواب میدهید. نامه‌هایت عمیقند و با مفهوم ولی با روش نامه نگاریت موافق نیستم. من فکر می‌کنم اگر آزاد اندیشان بجای نوشتن به رهبر به همدیگر بنویسند و مواضع خود را شفاف کنند میتواند اعتماد مردم را جلب بکنند. من واقعاً نمیتوانم اشخاصی‌ مثل رمضان زاده را با اشخاصی‌ مثل سید حسین موسوی تبریزی را در یک مسیر ببینم. وقتی میبینیم که سرکوبها یک منشا دارند، فکر نمیکیند وقتش رسیده که همصدا باشیم و در یک جهت حرکت کنیم. نوریزاد عزیز بخدا قسم نمیخواهم بلائی که سر دکتر خزعلی و سایر همفکران آمده سر شما و هیچکس دیگر بیاید هر چند که میدانم کم نکشیدی! خداوند یارت و همراه خانواده گرامیت باشد.

     
  65. در قسمت21 گفته اید :(شما یکبار تا کنون آیا براین اختراعِ نامیمون برآشفته اید؟ که مثلاً: من این رویه را تأیید نمی کنم؟ یا: از فردا هرکسی و هرکسانی اگر خودسرانه به راه بیفتند و دست به تخریب بزنند و برکسی فحش و ناسزا ببارند، سخت مواخذه می شوند؟ ویا به دستگاههای انتظامی بفرمایید: هرچه زودتر جلوی این اوباشان مذهبی را بگیرید؟ بله، شما تا کنون به رفتار این دستگاه اختراعی ما اعتراضکی نیز نفرموده اید. بدیهی است که این دستگاه، روشن شدن موتورش را مدیون شخص شما بداند و به کمتراز خود شما نیز روی خوش نشان ندهد. وگرنه چرا نباید دستگاه قضایی ما حریف آن سردار و امام جمعه و جوانک فحاشی شود که باخروج از تعادلِ روانی، همه ی کائنات را با شخص شما می سنجند و چرخش هستی را نیز مدیون تأیید جناب شما می دانند).باید به شما بگویم که شما شاید یادتان رفته ،که رهبری در زمان آقای خاتمی که از این اختراع 23 ساله شکوه ای نموده بودند، به اینها و به امثال جنابعابی و بنده فرمودند :اینها در عین اینکه بی قانونی میکنند ،اما “دغدغه دین” دارند.پس چندین سال است که نکته مهم مشخص شده است!!!

     
  66. خبرگزاری کلاغ( همان قلاغ سابق)

    با درود مجدد برشما آقای نوریزاد کلاغه میگه یه دونه از این دستگاه ها را بردن سوریه ببینند چواب میدهد و دارند روش کار میکنند . یه نوع دیگه از این دستگاه که البته با این نوع ما فرق داره تو کره شمالی است میگن یه مجسمه 32 متری از ایل سون ساخته و هرکسی که از اونجا رد بشه و به این مجسمه برنزی ادای احترام نکنه بهش حمله ور میشه حتی مردم همه باید نیششون تا بنا گوش باز باشه و خوشحال باشند که یک همچو دستگاهی و مجسمه ای دارند که سایر کشور ها ندارند.

     
  67. آقای نوری زاد این دستگاهی که گفتی از یک منظر به سگی هار شبیه است که فقط پاچه خودی ها را نمی گیرد البته قصد جسارت به این حیوان با وفا و مفید را ندارم چون این حیوان دزد نیست و کاری هم به دوربین وکامپیوتر نداره. البته یه جایی خوندم که این دستگاه بشدت سرطان زا است و اشعه ای که تولید می کنه صاحبش را به سرطان مبتلا و زود از پا. در می آورد. راستی یادم رفت بگم آقای نوری زاد درود بر شما خدا قوتتان بدهد.

     
  68. آقای نوریزاد ، سلام. میشه از شما خواهش کنم یک نامه با موضوع امید و دادن دلایل بیشمار برای داشتن امید ، در رابطه با بهتر شدن اوضاع برای مردم بنویسید؟ البته نامه های هر جمعه تان هم قطع نشود که خود آن نامه ها امیدی است برای مردم. آرزوی هدایت خودم وهمه را دارم. منتظر پاسخ شما هستم.

     
  69. جان مني اي شير مرد //// كه گوشي براي شنيدن اين حرفهاي حق ندارد و عاقبت در چنگال خشم ملت تكه پاره ميشود

     
  70. کم کم از دردی که می کشد لذت می برد. فصل زایمان او فرارسیده است…

     
  71. درود بر شما جناب نوریزاد عزیز .
    بسیار جالب بود . من فکر کنم این اختراع با این همه مزیت شایسته دریافت جایزه بهترین اختراع قرن بشه . حتی اگه یه خورده روش کار کنند میتونه در کشورهای دیگه هم کار کنه . به نظرم دارن روی نسخه های آزمایشی در کشورهای همسایه کار میکنن . اما با وجود این که اختراع از بمب های اتمی خطرناک تره هنوز مردم ما به خطر اون پی نبردند . خدا ما رو از شر این اختراع منحوس که داخل حافظه ی اون توجیه رفتارهای …. به هر قیمتی ذخیره کردند خلاص کنه .
    والسلام .

     
  72. آقای علی که با گفتن عبارت “تنت برای ارشاد میخاره” بر جمله آقای نوریزاد صحه میگذارید که وقتی می گوید اختراعاتی بی چشم و مغز هستید راست میگوید راستی اصلا از خودت پرسیدی چرا به شما می گوید اختراع؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چون شماها به عنوان انسان شناخته نمی شوید

     
  73. قربون آقای نوری زادعزیز، حال میکنم خصوصا بعد تمام حرفات از دزدی اموالت حرف می زنی یاد داستان عبدالمطلب با ابرهه میفتم (ابرهه اومده بود کعبه را خراب کنه عبدالمطلب از او جویای شتراش بود ، ودر پاسخ ابرهه که با تعجب پرسید تو کلید داره خانه خدایی باید از کعبه دفاع کنی گفت : من مالک شترهایم هستم نه کعبه آنجا هم خدایی دارد و از خانه اش دفاع می کند )بله این مملکت هم خدایی دارد و با دادخواهی ما( حرکت ما ) حق مظلوم را از ظالم خواهد گرفت

     
  74. نوری زاد عزیز این اختراع از بنیاد گرایی دینی و ظاهر گرایی دینی و رانت نفت ارتزاق میکند و مبارزه با آن کاری است مرد افکن. ملتی باید آگاهانه و دلیرانه قیام کند.

    عا

     
  75. در مجلسی بودیم و درمورد بسیج میکردیم با یکی از همین اختراعات نظام و خیلی جالب ایشون جواب دادند که بسیج کار فرهنگی میکنه و یکی از حضار که از دوستانمان بود حرف خیلی قشنگی زد گفت: با چماق نمیشود کار فرهنگی کرد واقعا ای اختراعات با چماق نمیشه کار فرهنگی کرد خواهش می کنیم فرهنگ مردم رو تخریب نکنید

     
  76. زنده باشند گروه پشتیبانی سایت اقای نوریزاد ممنون برای زحمتی که در جهت مقابله با این ارتش سرتا پا مجهز و ملعون میکشید یادمون باشه که یزید و یارانش هم تمام دستگاه تبلیغ و قدرت را در دست داشتند ولی ملعون ابدی شدند

     
  77. برادر عزیز کم بنویس و مفید بنویس. شما هنوز از رهبری انتظار رحم و شفقت دارید. دارم کم کم بفکر این می‌‌افتم که اگه وسایل و دوربینات رو پس بدن دیگه نامه نویسی هم تمام میشه. فکر نمی کنید که وقتش رسیده که به جای رهبر عزیزت به‌‌‌ مردم بنویسی. آیت الله شریعتمداری و منتظری‌ها را به‌‌‌ اون روز انداختند که افرادی مثل شما پشت رهبری بودند و بقیه  خودتان بهتر میدانید. 

    ……………………………………

    سلام سام گرامی
    آیا واقعا فکر می کنی من با ترجیع بند بازگرداندن وسایلم به چهارتا کامپیوتر و چهارتا دوربین فکر می کنم. من آرزو دارم این ابزار برده شده را سی سال به من باز نگردانند و من سی سال زنده باشم و سی سال از دزدی اینان بنویسم. اما مگر قرار است این دزدها سی سال سرکار باشند؟ هرگز!

    ……………………………….
    با احترام: نوری زاد

    .

     
  78. درودبرشهامت وشجاعتت مثل همیشه اصل درد را گفتی اما مثل همیشه درد را به طبیب نگفتی !اصلا طبیب این درد خود بانی این درد است شاید هم پادزهرش را داشته باشد لیکن آنرا به ما نخواهد داد

     
  79. اقای رهبر ا ین اقای نوریزاد چه میگوید ا یا گفته ها و نوشته هایش راست است مگر ممکن است ا ینهمه خطاب به یکنفر بدون پاسخ بماند منکه فکر میکنم اقای رهبر اینگونه نوشتها را نمیخواند واصولا اینکه چون سایت اقای نوریزاد فیلتر است ایشان یا فیلتر شکن ندارند و یا اینکه اگر هم میخوانند پیش خود میگویند بگذار هرچه دلش میخواهد دادو فریاد کند بقول معروف انچه جایی نرسد فریاد است . مگر خدا بفریاد برسد. اما اخه کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     
  80. سلام حاجی
    اینجا هم دست از طنازی برنمی داری؟ بابا ول کن این اموالتو !؟یا دست بر دار از این نامه ها .برادر تنت برای ارشاد شدن میخاره ها!؟
    عزیز دارم چیزکی می نویسم ولی نمی شه با اسم خودم منتشر کنم . خدا تورا حفظ کند .

     
  81. درود به تو برادر دلاورم -مثل هميشه مفيد و باشهامت

     
  82. فوق العاده بود مثل همیشه…
    البته این اختراع به نظرم چشم و گوش دارد. چیزی که ندارد هوشیاریست…

     
  83. آقای نوریزاد
    هر اختراعی از جمله همین “ماشین تخریبگری” که شما توصیف کردید بر پایه تئوری هایی بنا شده که تئوریسین هایی آن ها ارائه داده اند. کاش شما به نظریه هایی که “اختراع” مد نظر شما بر آن اساس طراحی و ساخته شده هم گوشه چشمی می داشتید و یا در نامه های بعدی تان به آن بپردازید. برای مثال اگر شما واژه “مصلحت” را در اینجا
    http://almazaheri.org
    جستجو کنید با نهایت شگفتی متوجه می شوید که بر خلاف نص صریح قرآن کریم و سنت نبوی (ص)، زشت ترین زذائل غیرانسانی و بزرگترین گناهان کبیره مانند نفاق، نمّامي و سخن‌چيني، مکر و خدعه، تهمت، خلف وعده، خيانت، دروغ، دشمني، کينه‌توزي وقهر، ربا، رشوه، سِحر، غيبت، فحش، اشاعه‌ فحشا، تجسس و تفحص و تندخويي به صورت تئوریزه در هنگام “مصلحت!” (بله مصلحت!) نه تنها مجاز بلکه واجب(!) شمرده شده است! خداوند بزرگ بر ما رحم فرماید و ما را از آتش دوزخ مصون دارد!

     
  84. جماعتی نبودن فقط آقای هاشمی بود که این فرد رو رهبر حزب جمهوری اسلامی کرد. و حالا رفسق گرمابه و گلستان شده ضد انقلاب!

     
  85. آقای نوریزاد نازنین : برو که کسی ندا به گوش کر نمی زند!

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

84 queries in 1129 seconds.