یک اشاره مختصر:
لحظه های کند گذر زندان، بویژه روزها و شب های روح خراش سلول انفرادی، گاه زندانی را به سمت آشفتگی و حتی خودکشی، و گاه نیز به سمت پایداری و استقامت و واکاوی همه جانبه درچند و چون زندگی پیش می راند. من خود پس از عبور از “لحظه های گسست”، به نوشتن مخفیانه روی بردم. به شیوه هایی که نمی خواهم آنها را وا بشکافم. اما نوشتم. بسیار نیز. و عالم وهستی را بقدر بضاعتم واشکافی کردم. این نوشته ها را بعدها به شیوه ای که درباره آن نیز نمی خواهم سخن بگویم، به بیرون از زندان فرستادم. حجم فراوان این نوشته ها اکنون بقدری است که می شود از آنها یک کتاب قطور برآورد. نوشتن در باره مسائل روز، درعین ضرورت، گاه ما را از بایستگی ها باز می دارد. پسندیده این دیدم که در کنار نوشته های روز خود، به انتشار نوشته های زندان خود نیز مبادرت ورزم. من از جهنمی که هیولاهای وزارت اطلاعات برای من پرداخته بودند، بهشتی برای خود پرداخته بودم که لمس لحظه های آن، مرا تا دیرگاه صبح بیدار می داشت و مرا به نوشتن های دور از چشم در آن سلول های شکنجه، حریض می نمود. آنچه در ادامه خواهید خواند، یکی از نوشته های زندان من است. برگی مختصر از برگهای فراوانی که یک به یک آنها را برای شما منتشر خواهم کرد:
خون جاریِ قلم
یکی از زیباترین سوگندهای قرآن، که در وادی هنر و ادبیات، بینظیر است، سوگند خدای خالق و مقتدر، به «قلم» است. و: آنچه که مینویسد! من هر کجا به این سوگند برمیخورم، علاوه بر احساس غرور و لذت، به حسی درمیافتم که با حزنی شورانگیز آمیخته است. سوگند به قلم، یعنی سوگند به عقل. به فهم. به دانش. به خرد. به آموختن. به فراگرفتن. سوگند به قلم، یعنی سلام مدرسه. سلام دانشگاه. سلام دانستن. سلام روشنایی.
سوگند به قلم، یعنی دور شو ای جهل. دور شو ای تاریکی. فرو ریزید ای همۀ وزنههایی که از فهم بشر آویختهاید تا او را به درجا زدن فرابخوانید. و یعنی: ای باتلاقها و سنگهای پیش پای بشر، راه بگشایید. که او، انسان، به جادوی قلم مجهز شده است. “سوگند به قلم، و سوگند به آنچه که مینویسد”. راستی این چه نوشتهای است که خدا به نورانیت او آفرین میگوید؟ و در این آفرینگویی، همۀ پدیدههای هستی را به تماشا مینشاند. که یعنی: ای همۀ پدیدهها، شاهد باشید که منِ خدا، قدر قلم و نوشتهاش را میدانم!
این سوگند الهی، به غلظت غلیظی از «دعوت» آمیخته است. سوز من، از همین جاست که پا میگیرد. و اشکهای من، اینجاست که جاری میشود. جایی که: خدا، با همۀ بزرگیاش، هستی را به تماشای قلم، و نوشتهاش دعوت کرده است. که: بنگرید! ببینید چه خوب مینویسد؟ و چگونه راه مینمایاند؟ معجزۀ قلم را میبینید؟ میبینید با یک «نه»ی قلم، و با یک «بشودِ» قلم، چه جابجاییها صورت میپذیرد؟ به چرخش قلم بنگرید که چگونه دست فهم مخاطبان خود را میگیرد و از جا بلندشان میکند و بر پلههای «دانستن» مینشاندشان!
من غصهناکی خود را، آنجا که میبینم مسلمین، از جایگاه بایستگی امروزین خویش دور افتادهاند، با قلمی که قدرش دانسته نشده، همردیف میدانم. که ما، مسلمین، یک چنین قلهای داشتهایم و قدرش ندانستهایم؟! قلم، در دست مسلمانان، بسیار نوشته است. و بسیار زحمتها کشیده است. اما چه رازی در میان است که این قلم، نتوانسته به مرتبهای درآید که لایق سوگند الهی باشد؟ جز آیا در نوشتهاش؟ و یا در: ننوشتههایش؟
حاکمان مستبد تاریخ، مردمان خود را از قلم، و نوشتههایش برحذر میداشتهاند. تا جهل، هر چه بیشتر دامن بگسترد. حکومت کردن بر مردمان جاهل، که بهراحتی فریب بخورند، و بهسادگی به ابزار دست حاکمان بدل شوند، مطلوبتر و شدنیتر است تا مردمی که بفهمند و در برابر هر تحکمی، یک «چرا» پیش آورند. مسلمین، فراوان نوشتهاند. گاه، بسیار خوب نیز نوشتهاند. اما از همۀ استعداد قلم سود نبردهاند. و یا: قلم خود را به استخدام حاکمان درآوردهاند و مزدش را گرفتهاند. اینجا دیگر، قلم، با هر چه که مینوشته، شایستۀ سوگند خدا نبوده است. استری بوده که اجاره داده میشده و بابتش پولی دریافت میشده.
قلم، اگر درست به کار میآمد، و اگر خوب مینوشت، سر پناه شایستهای بر فهم بشر بنا میکرد. «آزادی قلم» بستری است که به قلم جولان میدهد. تا جوهر و ذات خود را آشکار کند. قلم، میتواند به چنان شایستگی درآید که سوگند خدا را پای نوشتهاش بنشاند، و میتواند به چنان قهقرایی فرو شود، که سوگند شیطان از او بیاویزد. با این همه، نقطه رنج قلم، دو چیز است. یکی نبود آزادی. و دیگری نبود تعهد.
روی سخن من به کمسوادی و بیسوادی صاحبان قلم نیست. بلکه به خونی است که از قلم، به رگهای یک نوشته سرازیر میشود و به او حیات میبخشاید. آیۀ اول سورۀ قلم «ن والقلم و مایسطرون» گردنبندی است که همیشه باید به گردن ما باشد. تا یادمان نرود که ما، در جوار جواهری به اسم قلم زندگی میکنیم. جواهری که از خود او نور ساطع میشود و از نوشتهاش حیات. نبود آزادی قلم در کشورهای جهان سوم، و یا نبود «تربیت» چگونه نوشتن و چه نوشتن، از محوریترین دلایل عقب ماندگی این کشورهاست.
دردمندانه، در جوامع اسلامی، که بایستی فضا برای جولان قلم فراختر از سایر کشورها باشد، بنا به دلایل حکومتی، عرصه بر قلم تنگ است. قلمی که نتواند به جولان الهی خود مبادرت ورزد، حاشیهنشینی اختیار میکند. و درست با حاشیهنشینی قلم است که جهل عربده میکشد و میدانداری میکند و ریسمان اختیار و ارادۀ مردمان یک جامعه را به دست میگیرد. راز سوز نهفته در این سوگند شورانگیز در همین است.
مردمانی که به روی قلم آغوش بگشایند، از باران برکات آن بهره خواهند برد. قلم، اگر که در جایگاه واقعی خود قرار گیرد، هر چه که بنویسد، از خورشید حقیقت نور خواهد داشت. قلم، میتواند مردمان یک جامعه را برکشد، و در همجواریِ تراشههایی از نور اسکانشان دهد. نیز همین قلم میتواند راه تنفس مردمان را بند آورد، و آنان را به سردابی از پوسیدگی و جاماندگی دراندازد. قلم، از دیرباز تا امروز، و تا فردا، همچنان تعیین کننده خواهد بود. این قلم است که به یک حقیقت جاری، جلا میدهد. و آن را از دم دست مردم برمیگزیند و فهمها را به تماشای آن فرامیخواند.
اگر قلم نبود، آسمان آفرینش لنگ میزد. و از هم فرو میپاشید. مگر میشود جهان را و هستی را بدون قلم تجسم کرد؟ اگر به تماشای اوجِ نورافشانی قلم مشتاقید، به قرآن بنگرید. قرآن، از نگاه ما، عالیترین جلوهگاه ظرفیت قلم است. در هیچ یک از شاخههای هنری، ما نمونهای برای نمایش عالیترین تجلی آن نداریم. غیر از: در کتابت! در نوشته! که: قرآن باشد!
در نقاشی، در شعر، در مجسمهسازی، در ادبیات، در موسیقی، در سینما و نمایش، در هیچیک، نمونهای نداریم که بتوانیم بر او انگشت بگذاریم و بگوییم: این، انتهای تجلی این هنر است. تابلویی نداریم که بعد از آن تابلویی نباشد. حتی در علوم محض نیز ما فراوردۀ علمیای نداریم که آن را به عنوان آخرین دستاورد علمی در یک حوزۀ بخصوص، به رسمیت بشناسیم. اما قرآن ما، تنها و تنها قرآن ما، این فرصت را به بشر امروز داده است که اوج یک ظرفیت هنری را تماشا کند. دلیل این انحصار، در «لیاقت» قلم است.
نتهای موسیقی، نماهای بههم پیوستۀ یک فیلم سینمایی، رنگهای یک نقاشی، سنگ و چوب یک مجسمه، الفاظ و آرایههای دم دست یک شاعر، با همۀ بنیه و ظرفیتی که دارند، در نسبت با ظرفیت کلمه و قلم، در حاشیه قرار میگیرند. از همین روی است که خدای ما، معجزۀ آخرین پیامبرش را یک «کتاب»، و یک اثر نوشتاری قرار داده است. وگرنه، میشد معجزه پیامبر ما، یک قطعه موسیقی باشد، یک مجسمه باشد، یک تابلوی نقاشی باشد. اما چرا از میان این همه، قلم، برگزیده میشود؟ و این همه مسئولیت بر شانۀ او بار میشود؟
دلیلش هیچ نیست جز این که: این تنها قلم است که توان حمل معانی سنگین و ژرف را دارد. این تنها قلم است که میتواند در کوتاهترین دو جملۀ پرانرژی هستی، «کن فیکون» محصولی از فعل و انفعال هزاران کهکشان را درخود جا دهد. از آن سوی نیز اگر که قلم به هرزگی درافتد، ویرانگری میکند. زحمتها و رنجها و برنامههایی را که صرف رشد بشر شده، به باد می سپرد و باران اسیدیِ فریب و جهل بر مردم میبارد.
شکوهِ «و ما یسطرون» قلم، آنچنان به شوق و شعور پل بسته است که از آن، جز تنومندی عقل و فهم و بایستگی، چیزی فهم نمیشود. جوامع اسلامی، اگر قدر قلم را میدانستند، لاجرم میدرخشیدند. چرا که اولین خاصیت و محصول قدر قلم، درخشندگی است. یک نویسنده، با اثرش میدرخشد. و یا نه، به انزوا درمیافتد. این درخشندگی، و این انزوا، نسبت مستقیمی با مخاطب دارد. و با: تربیت او. اگر جوامع اسلامی، قدر قلم را میدانستند، قدرت، اقتدار، عزت، سربلندی، رشد، فردا، پیش پایشان پهن میشد. قدر قلم، به گنجی بیپایان متصل است. که بر سر اهلش – هر کس که هست، چه کافر چه مسلمان- بارانی از مروارید شایستگی میبارد. کتابها و روزنامهها و نوشتههای اینترنتی، محمل حقیری از ظرفیت قلماند. قلم اگر از چشمه نور ارتزاق کند، نوشتههایش از صفحۀ کاغذ بهدر میرود و با جان مخاطب میآمیزد و نور به کام او میافشاند.
پوستۀ کاغذی یک نوشته خوب، محمل ناگزیری است برای ثبت انواری که در او پنهان است. سوگند به قلم و آنچه که مینویسد، یعنی: آهای انسانها، روی به عقل و دانش و معرفت آورید و از هر چه پس ماندگی جهل و تاریکی است، روی بگردانید.
و یعنی: آهای انسانها، حق را به دست قلم بسپرید و خود از آن حمایت کنید تا همان قلم، دست شما را بگیرد و به ملاقات نیک بختی و رستگاری ببرد. و یعنی: از حقگویی و تلخگویی قلم نهراسید. چرا که تلخی و گزند امروز قلم، حلاوت و کامیابی فردا را در پی دارد.
و یعنی: راه بر شتاب و عروج قلم مگیرید. که اگر این کردید، روح قلم از شما و از نسل شما روی برمیگرداند. آنجاست که شما به قهقرای ظلمتهای آذین بسته فرو میغلتید. و زمانی به خود میآیید که تارهای فلاکت، دست و پای مغزتان را از کار انداخته و بینایی و بصیرت شما را فلج کرده است.
و یعنی: شما را بخدا قدر قلم و نوشته هایش را بدانید!
سلام
سالها زىادى از شما و اوىنى به خاطر نادیده گرفتن زحمات ارتش و واریز تلاشهاى اىن قشر مظلوم به حساب سپاهىان متنفر بودم شما و اوىنى ارتش را پاىمال کردىىد وابروى نظامىان را به باد دادىد بخدا خجالت مىکشىدم با لباس نظامى به مرخص بىلىم وشعار بسىجىان در نماز جمعه اصفهان من را براى همیشه از نماز جماعت فرارى داد در سال شصت ارتش برادر ماست چهل کىلو متر پشت سر ماست روزى که حقایق جنگ بر ملا شود خىلى ها حتا شما باىد جواب بدهید مخصوصا از سال شقاوت وسمه به بعد بعد از فتح خرمشهر ولى حالا نظرم نسبت به شما عوض شده واحساس مىکنم لقب حر زمان لایق شماست دوستان دارم.
با سلام و عرض ادب
بی اختیار با خوندان این نوشته هائی که از دل که برآمده بر دلم نشست و بیاد قلم شیوای معلم شهید دکتر علی شریعتی افتادم . حق نگهدارت باشد
سلام اقای نوری زاد این روزها که احساس تنهایی و منزوی بیش از حد میکنم و در انزاوی افکاراتم هستم این نوشته های به من روحی تازه می بخشد
سلام
لینک به گروه جی میل که گذاشتین اشکال تایپی داره و گروه رو پیدا نمی کنه
به جای nourizad نوشته شده nuorizad
لطفا اصلاحش کنین
در ضمن هر روز اولین سایتی که چک می کنم اینجاست. یک دنیا ممنون و خسته نباشید 🙂
…………..
پ: سلام و درود بر شما
تشکر از بابت یادآوری این مشکل
رفع گردید
سپاس
پشتیبانی سایت رسمی
نون و القلم و ما یسطرون. برادر جان, دلم برای دکتر شریعتی خیلی تنگ شده,با اینکه چند سال بعد از رفتنش من به دنیا اومدم. دست شما درد نکنه. یادش زنده شد با این نوشته ی عجیب
Manham bashooma moufgham
درود خداوند بر شما كه در راه حق و دفاع از مظلومين قلم مي زنيد. ظلمي كه به هم نسلان من شد اين است كه ما را از مطالعه خيلي از كتابها محروم كردند تا مبادا سوالي در رد آنها در ذهنمان شكل بگيرد و اساس خودشان را زير سوال ببرد.
عزيز دل ما! در پناه خداوند سلامت و استوار باشيد كه فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين
سلام جناب نوری زاد
بدون اندکی مبالغه دست مریزاد می گویم! نوشته ات بر جانم نشست. نظیرش را نخوانده بودم. نوشته شاهد صادق ادعای مطرح شده در آن است! اهل قلم بودم و فهمیدم که بیش از گذشته باید پاسدار حرمتش باشم.
درود بر تو و بر مادر تو که از گفته هایی که به نقل از او خوانده ام فهمیده ام که تو هرچه داری از او داری.درود بر همسر و فرزندانت.
بیچاره کسانی که دستی که این چنین حرمت قلم را شناخته و پاس داشته را بسته اند و حرمتش را پاس نداشته اند.
عزیزم! اگر فقط همین متن را در زندگی قلمی کرده بودی! دستت بوسیدنی بود.
معین
زیبا بود
be ghalam ke hame be an bedehkarim bayad bedehi ra pardakht
آقرین به این شعور. البته کاش به این هم اشاره می کردید که سرانه مطالعه روز به روز در ایران پایین می آید. نوری زاد عزیز! این جهل فراگیر و رخوت و تنبلی ملی، طالع شوم تاریخی ماست. آری ای عزیز! دست روی مهمترین نقطه گذاشته ای. راز پیشرفت و رهایی مغرب زمین از زنجیر جهل همین ارج نهادن به اندیشه مکتوب شده در کتابها بود. آنها با نوشته های نو و آزاد و تند لوتر بود که بیدار شدند و بر جهل و خرافات و بردگی دیکته شده از جانب کلیسا شوریدند. اینگونه بود که دوره طولانی قرون وسطی یا به قول خودشان Dark Ages به پایان رسید. میبینی محمد جان؟ جالب نیست که نام دوم قرون وسطی “دوران ظلمت” است؟! خود اروپاییان این نام را بر آن نهاده اند. این به دلیل غایب بودن همان نوری است که شما در نوشتار زیبایتان به آن اشاره نمودید. باور کنیم که ما سالهاست که در دوران وسطا یا ظلمت خودمان به سر میبریم.
اما محمد عزیز! مگر حداقل در 8 سال ریاست جمهوری خاتمی بزرگوارانی مانند دکتر سروش هر روز و هر روز ضرورت آزادی قلم و بیان و بها دادن هر چه بیشتر به قلم منتقدین را فریاد نزدند؟ مگر نسبت به این آفات که امروز به شکل بلای همه جانبه به جان جامعه افتاده است و حکومت ظالم و فریبکار کمال خوشحالی را از آن دارد اخطار ندادند؟ از خودمان باید بپرسیم چرا مردم ما خودشان را از منجلاب جهل نجات ندادند؟ شوربختانه باید بگویم به نظر این بنده کمترین خدا، اکثر مردم ما لیاقت برخورداری از محصولات قلمهای نورانی را نداشته و ندارند. اگر داشتند وضع ما الان اینچنین نبود. بله! مردمی که سطح سلیقه شان در هنر آثاری مثل فیلم بی محتوا و سفارشی و ضد ملی اخراجیها باشد، مردمی ه نزدشان یک ورزشکار ارج و احترامی بسیار بیش از یک اندیشمند باشد و اصلا خیلی از آنها اندیشمندان زمان خود را نشناسند و و و … چه انتظاری از آنها دارید؟ چه انتظاری از نوع جامعه دارید؟ مگر جهان سوم چه معنای دیگری دارد؟ می خواهید با وجود این همه جاهل حکومتی تشکیل یافته از افراد خردمند و باشعور برکشیده شود و به راس امور بیاید؟ اصلا مگر ممکن است؟ یا اگر هم باشد تا این جهل و استبداد ناشی از آن ریشه کن نشود مگر یک حکومت مردمی و شایسته و پاک در چنین منجلابی دوام میاورد؟
در آخر این نکته را هم اضافه کنم که فکر میکنم خیلی خوب به سمت قلمهای مسموم نشانه رفتید. قلبم شهادت میدهد که شخصی مانند حسین شریعتمداری به خاطر آلوده کردن و سوء استفاده کثیف و همه جانبه از این عزیزترین ابزار در نزد خداوند جزو مغضوبترین و لعینترین موجودات در نزد حضرتش هستند مگر اینکه واقعا معجزه ای بشود و این شیاطین بالفعل به انسانیت بازگشت نمایند. امیدوارم روح قلم از کلیت جامعه ما روی برنگرداند.
Nefrine Abadi bar Jahlo Nadani