سر تیتر خبرها

ای نامه که می روی به سویش(گزیده ای از نوشته ی نوشابه امیری)

ای نامه که می روی به سویش…

   آقای خامنه ای!

۱ ـ نامه ام را با این شعر آغاز  می کنم :«ای نامه که می روی به سویش…».

 ۲ ـ من به نقش شخصیت در تاریخ باور دارم؛از همین رو مدت هاست خطاب به شما می نویسم.  شمایی که فرصت های فراوان تاریخی داشتید تا نامی از خود به جای گذارید به نیکی، اما انتخاب تان این بود که مساوی احمدی نژاد شوید؛ احمدی نژادی که بخودی خود «رقمی» نیست، حتی اگر میلیاردها دزدیده باشد برای بردن همه کرسی های بی مصرف مجلس … و در این خیال که حاکم بعدی ایران باشد…. آینه که بشکند، او نیز در هم می ریزد؛ آینه ای که ترک های بسیار برداشته است.

۳ ـ در آینه ترک خورده تصاویر تکرار می شود؛ هر چند کج و معوج. چنین است که  صحنه سیاسی جمهوری اسلامی پرشده از دیگر جلوه ها…؛ شورای نگهبانی که هذیان می گوید و مردمان ساعت مرگ رئیس اش را انتظار می کشند، مجلس خبرگانی که به درد «فاتحه»خوانی می خورد، سپاهیانی که عسس شده اند وبر سر گردنه نشسته اند، مجلسی که  ـ از تنی چند که بگذریم ـ محفل کار چاق کن ها، دلال ها و ملیجک هاست، قوه به اصطلاح قضاییه ای که ویرانه ایست و دزد را هم بدان نباید سپرد، دولتی که شرکت سهامی خاص فاسدان و رمالان و پشت هم اندازان «هزار سایت»ی ست، نهادهایی امنیتی که شبروانی گمنام اند در سلول ها، و ….

۴ ـ و این«شما»، مرد اول، صحنه ای هستید که در آن هر روز، مداحان«آلت» دست، حسین را می کشند، شمشیر علی به رخ می کشند، زینب به اسیری می فرستند، طفلان مسلم به باد پنکه های هراس می سپارند، معاویه را بازسازی می کنند و شمررا نفرین و.. آن هم در حضور ملتی که دیگر نه به یاد صحنه کربلا، که در غم صحنه دلخراش ایران، قمه می کشد بر بودن خویش؛ «بودن»ی که معدودی از صحنه های آن چنین است:

ـ طفلانی که گزمه های شما شبانه به خانه هایشان ریختند، پدران و مادران شان بردند،خانه هایشان شخم زدند و…تخم هراس را در دل شان کاشتند؛ طفلان نسرین ستوده و احمد زیدآبادی.

ـ‌ مادرانی که حق ندارندغم «کوهیار»شان را باصدای بلند فریاد کنند؛ پروین مخترع.

ـ پدرانی که می میرند و آخرین دیدار با فرزند نیز از آنان دریغ می شود؛ پدر محبوبه کرمی.

ـ جوانانی که کلیه هایشان را زیر شکنجه شبروان گمنام شما از دست داده اند و درمان را نیز از آنان دریغ داشته اند؛ حسین رونقی ملکی.

ـ مردمانی که بر اثر فقر و بیکاری خودکشی می کنند؛ تنها ۱۲۰۰ نفر در استان ایلام خودکشی کرده اند در همین چند ماه.

ـ دخترکانی که در روز روشن و در نبود امنیت، مورد تجاوز قرار می گیرند؛ میدان تره بار تهران.

ـ نوجوانانی که از فرط فقر و ناچاری خودسوزی را بر زندگی ترجیح می دهند؛ پسر ۱۷ ساله ورامینی.

ـ  بچه هایی که راهی به مدرسه ندارند؛ در۱۱ استان کشور،کودکان ما از تحصیل بازمانده اند؛ بیش از ۱۴ میلیون ایرانی بی سوادند.

ـ زحمتکشانی که دیگر به دنیای کار راه ندارند؛ بیکاری در کشور بیداد می کند؛ بیش از ۱۵ درصد[اینها تازه آمارهای رسمی ست]

ـ زندانیانی که جای خواب ندارند؛ سه برابر زندان های کشور زندانی داریم.

ـ تولید کنندگانی که در پای واردات بی رویه قربانی می شوند؛ کارخانه هایی که در حال ورشکستگی کامل اند؛ صنایعی که چراغ شان خاموش می شود[صنایع کشور تنها با نیمی از ظرفیت خود در حال کار کردن هستند]

ـ بیمارانی که از درمان باز مانده اند؛ وضعیت بهداشت در کشور در حد فاجعه است؛ دولت حتی پول وزارت بهداشت را نمی دهد.

ـ سارقان خرده پایی که یک دست و یک پایشان قطع می شود؛ آن هم در حکومتی که نباید داستان اختلاس را در آن«کش» داد.

و….

و این همه داستان پر آب چشم میهن ما نیست آقای خامنه ای!

جنگ و ویرانی بر ایران ما خیمه زده؛ کشورهای جهان، یکی بعد از دیگری علیه «گربه» سخت جان ما به«اجماع» می رسند، از همه جهان برایمان  مافیای روسی مانده و بشار اسد قاتل و…. همسایگان ، خواب نابودی و ضعف ایران را می بینند، دشمنان در آب های خلیج همیشه فارس، دندان نشان می دهند، در خزر،سهم مان را بالا می کشند، گازمان را می برند، نام مان را می برند و…

آقای خامنه ای!هنوز این همه خونی نیست که از تن زخمی ایران ما جاریست،… شما هنوز از دین و عدل علی و «بیداری اسلامی» سخن می گویید و…

 Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

7 نظر

  1. اینهمه شعار و بعد حذف تمام کامنتهایی که مطابق نظر شما نیست. شما فقط شعار میدهید.
    همین.
    احتمالاً شما هم داری یک مشت سر و صدا میکنی تا قیمت خود را بالا ببری!
    مثل گنجی مثل سروش مثل کدیور و سایر یارانت.
    به زودی عکس شما و گوگوش هم در سایتها به چاپ خواهد رسید و ماهیت شما هم رو خواهد شد.
    اگر چه با این نامه ها که نوشته ای معلوم است سی سال خاکستر منیّت و نفاق بر روی وجودت نشسته است.
    و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین

     
  2. اکبریان مشهد

    با اهانت کاری از پیش نخواهید برد. خیلی خبرها در زیر نقاب گذشته ات بوده است و حال دارد رو میشود. به نام این و آن نامه مینویسی و در معرض دید میگذاری ولی این یکی خیلی کار کثیفی بود . بنام رها اهانت به رهبری. خیلی شخصیتت کوچک است!

     
  3. واقعا متوجه شدم جنبش سبز یعنی جنبش ضد انقلاب و ضد دین وضد ادب و ضد تربیت. این چه مطلبی گذاشته ای!؟ البته هر آدم منصفی می داند که این مطالب در حق خودتان بیشتر صادق است!

     
  4. خانم امیری خوب یک به یک برشمردید ان شائالله که رهبری متنبه شوند

     
  5. آري بايد خون گريست بر اينهمه بيداد ، جهل و تاريكي كه سايه اش بر سر كشورمان سنگيني مي كند.

     
  6. عزیز دل.نرود میخ آهنین درسنگ

     
  7. درود بر شما وزبان حق گویتان

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

71 queries in 0849 seconds.