سر تیتر خبرها

همصدا با محمد نوری زاد درخطاب به رهبری(حسین زاهدی)

همصدا با نوری زاد در خطاب به مقام رهبری

حسین زاهدی

وضعیت امروز ایران، معلول سوءمدیریت ها و سیاست های نامناسب است و شما میتوانید …

حضرت آقای ایت الله خامنه ای؛

امروز جنابعالی  در مقام رهبری نظام حکومتی کشور، با اختیاراتی همه جانبه و مطلق، امکان آنرا دارید که هر تحول لازمی را برای رفع نابسامانی و معضلات دردناک موجود به انجام رسانید تا ملت ایران بتواند بر طبق خرد جمعی و با وضع قوانین مورد نیاز، در این دوران سرنوشت ساز، که  به هیچ وجه با گذشته، حتی قرن پیش هم شباهت ندارد،  منافع ملی و سعادت و سربلندی خود را در میان سایر ملل تامین کند .
این نوشته را بنا به فرا خوان آقای محمد نوری زاد، در پانزدهمین نامه شان خدمت حضرتعالی می نویسم ، زیرا  بر این باورم که ایشان با دلسوزی بسیار برای مردم ایران  واز سر خیر خواهی و با رعایت احترام حضرتعالی قلم می زند، با وجودآن که، برحسب نوشته هایشان، که اخبار کشور نیز آنرا تایید می کند، گرفتار محدودیت ها و مشقات  ناگواری شده اند.  نگارنده به جای ذکر مصائب غم انگیز جامعه و خطرات زیانباری که آینده مملکت و مردم را تهدید می کند، می خواهد به توضیح بعضی علل ناکامی انقلاب سال ۱۳۵۷ مردم ایران بپردازد. انقلاب بزرگی که نزدیک به همه مردم به نوعی در آن مشارکت داشته و امیدوار بودند این تحول تاریخی کشورشان را در ردیف کشور های  مترقی و آزاد جهان در آورد و جامعه ای به معنای واقعی سالم و عادلانه بسازد. امید که این نوشته مورد عنایت و  توجه حضرتعالی برای انجام اقدامات لازم قرار گیرد :

۱–  مردم ایران برای تحصیل آزادی و استقلال،  یعنی حاکم بودن بر سرنوشت خویش، نه فقط استقلال دولت، دست به انقلاب زدند وموفق به دفع دیکتاتور و رفع نفوذ خارجی گردیدند، گرچه اصولا نفوذ خارجی به حدی که تصور می شد نبود و استقلال نیز در معنای استقلال دولت، به دلیل تحت اشغال نبودن، در حدی که اکنون داریم وجود داشت. آنچه تصوراعمال نفوذ خارجی را در آن زمان سبب شده بود،  فساد در میان بعضی دولتمردان بود که برای منافع خویش به بند و بست هایی با شرکت های خارجی می پرداختند و در غیاب آزادی مطبوعات و بی اطلاعی، مردم آنرا به حساب اعما ل نفوذ دولت /دولت های خارجی می گذاشتند. امروز نیز نظام جمهوری اسلامی تعامل و داد وستد های سیاسی خویش را دارد و در مواردی امتیاز های قابل توجهی می دهد که در مجامع بین المللی مورد حمایت قرار گیرد .
در آن دوران، جنگ سردی بین دو ابر قدرت زمان، شوروی وآمریکا ، در جریان بود که صحنه عملیاتی آن  کشور های فقیر و عقب مانده جهان سوم می شدند. شوروی می خواست از فقر و بی عدالتی موجود در این کشورها استفاده کرده  و آنان را  زیر نفوذ خود در آورد و آمریکا نیز متقابلا تلاش می کرد به هر وسیله ای مانع این نفوذ گردد. این جریان اکثر ممالک جهان سوم را صحته زور آزمائی دوابر قدرت کرد. اگر احیانا هریک از این کشورها حکومتی متکی به مردم داشت، می توانست از چنین رقابتی  استفاده کند، همچنانکه که کشور های معدودی استفاده کردند.

۲– چرا با وجود  پیروزی ملت در اخراج مستبد و بستن راه نفوذ خارجی، مردم نه به آزادی رسیدند ونه به حاکمیت بر سرنوشت خویش که استقلال واقعی یک جامعه است؟ حضرتعالی توجه دارید که استقلال دولت به تنهائی، هرگز به معنای استقلال ملت و حاکمیت آن ملت بر سرنوشت خویش نیست، تاریخ ما پر است از استقلال حاکمان  و اسارت مردم درچنگال آنها.  آنچه را ظاهرا علت پایه ای ناکامی مردم در رسیدن به اهداف انقلاب می توان به حساب آورد، اقدام روحانیون در قبضه قدرت سیاسی  می باشد .
بسیاری از رهبران رو حانی برجسته جمهوری اسلامی در آغاز، بی تردید از روی حسن نیت  و به دلیل آنکه زندگی شان عمیقا آمیخته با فقه و امور حوزوی بود، تصور می کردند حاکم شدن فقه و به تبع آن فقها، همه مشکلات مملکت و مردم را حل می کند  و جامعه ای سالم ، عادلانه و مرفه و پیشرفته می سازد،  بدون اینکه مجهز به دانش و تجربه بسیار اسا سی مدیریت  و دارای شایستگی لازم برای آن بوده و یا توجه کنند که فقه  مجموعه دستورات  و قوانینی است که فقها ی بزرگ به تناسب  شرایط جوامع ابتدائی گذشته تدوین کرده اند و اغلب هیچ تناسبی با شکل زندگی امروز ندارد.  فقیهان و حوزه های علمی به کلی از دانش و فن مدیریت  و سازمان و تشکیلات بی بهره بودند و صلاحیت چنین امر خطیری را که با سرنوشت  ملیون ها انسان سر و کار دارد نداشتند.
شاید آنچه از بعضی نوشته ها و گفته های شخص آیت الله خمینی بر می آید، ایشان ازجمله معدود فقهائی بود که بر این ناتوانی آگاهی داشت  و به همین دلیل  در ابتدا  بنا بر وعده ای که داده بود، کوشش هائی کردند برای عدم ورود روحانیون به امور اجرائی و اداره مملکت، هرچند توفیق انجام انرا نیافتند. در برابر این بخش از روحانیون دارای حسن نیت، روحانیونی نیز بودند که آگاهانه خواستند از فرصت پیش آمده استفاده کنند  و برای رسیدن به آرزوها یشان،  قدرت سیاسی را قبضه  نمایند و از همان آغاز تلاش هایی را شروع کردند که سرانجام با تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی موفق شدند پایه های تسلط بر قدرت سیاسی و ثروت و امکانات مملکت را بنا نهند. در حالیکه نه از نظر علمی صلاحیت و شایستگی این مسئولیت را داشتند  و نه از لحاظ علمی کوچکترین تجربه ای در این زمینه کسب کرده بودند. با احترام به روحانیت اصیل، آنان با وضع این اصل در قانون اساسی  و دیگراصول مربوط به آن، باعث شدند مردم ایران  هنوز از چاله حکومت مادام العمری شاه و استبداد در نیامده به چاه دیگری افتند.
توجه به  این نکته احتمالا راهگشا باشد که اصولا بزرگ شدگان و تعلیم یافتگان محترم حوزه های دینی، احتمالا در همه ادیان، به دلیل طبیعت و هدف نهایی علومی که تعلیم داده می شود، ذهنیت شان به گونه ای شکل می گیرد که مناسب علوم و فنون گوناگون و پیچیده حوزه مدیریت و مسائل مربوط به اداره یک مملکت نیست . برای روشن نمودن این مطلب به یک نمونه اکتفا می کنم . در مجلس اول نظام جدید، دولت برنامه سه یا پنج ساله ای را برای تصویب به مجلس داد. هنگامی که لایحه در مجلس مطرح شد، با مخالفت روحانیون به عنوان اینکه  برنامه تعین کردن  دخالت در امور خداوند است  و نباید مورد بحث قرار گیرد ( عین دلائل و عبارات را بخاطر ندارم  اما چنین مفهومی بود ) مواجه شد. لایحه از دستور مجلس خارج شد و دیگر در آن مجلس مطرح نگردید. چنین ذهنیتی وقتی در مسئولیت های بزرگ حاکم شود، بدون تردید با مشکلات حل نشدنی مواجه می گردد . وقتی  نمی توانند مسائل را از طریق علمی و مدیریتی صحیح حل کنند، واکنش آن افراط در طرف دیگر می شود .  نظیر آنکه حتی شخصیتی نظیر آیت الله خمینی را به صدور حکمی مبنی بر اینکه  برای حفظ اسلام (یا حفظ نظام که اوجب واجبات قلمداد شد) اگر لازم گردید، خوردن شراب نه تنها حرام نیست، بلکه واجب است و همچنین دروغ گفتن و حتی کشتن دیگران و… حاصل این نوع کنش و واکنش ها این می شود  که قتل یا هر ظلم دیگری  روی می دهد اما نتیجه آن حتی یک قدم در مسیر کمک به حل مشلات و خیر جامعه نخواهد بود و عاقبت زیانکاری است. هر محیطی ذهنیت مناسب خود را می سازد  و باید بهمان  امور بپردازد تا عنصری مفید برای جامعه بگردد.

۳– از  دروغ و فساد مالی و اخلاقی در سطح بسیار وسیع، مسلما مطلع هستید و احتیاجی به یاد آوری نیست. از عقب ماندگی از کشور هایی که قبل از انقلاب از آنها جلوتر بودیم نیز مسلما آگاه می باشید  و نیازی به تشریح این فاجعه نمی بینم . حضرتعالی مطلع هستید که ایران و ترکیه قبل از انقلاب  همطراز هم بودند و شاید ما کمی جلوتر. اما امروز می دانید و همه دنیا میدانند که ترکیه تا چه حد از نظر رفاه عمومی و موقعیت اجتماعی در جهان و از نظرسلامت دستگاه اداری و … جلوتر از ماست.  نکته ای که مورد غفلت قرار گرفته  و در این مقایسه به حساب نیامده، این است که اگر ترکیه در این سی سال  حدود  یک تریلیون دلار( هزار میلیارد) پول بیشتر برای سرمایه گذاری در اختیار داشت ( پولی که در این سی وسه سال در آمد نفت و گاز ما بوده است)  امروز چند ین برابر بیشتر از ما فاصله داشت. اگر حضرت عالی این فاکتور را به این مقایسه بیافزائید  به حقیقت درد ناکی که مدیریت نادرست دست اندرکاران جمهوری اسلامی داشته اند پی خواهید برد  و تصور می کنم احساس مسئولیت اقدام در تغییر را بیشتر وعاجل تر مورد توجه قرار خواهید داد.

برای بنده روشن است که احتمالا هیچ یک از مدیران حکومتی و اساسا بخش روحانیت،  تا به حال به درک عمیق اینکه نتوانسته اند مملکت را با توجه به سرمایه ها و امکاناتی که در اختیار داشته اند، حتی در حد متوسط، اداره کنند نرسیده اند. گر چه نوشته ام کمی طولانی می شود، اما با پوزش تصور می کنم مفید باشد حقیقتی را برای نمونه بنویسم :
در اوآخر دهه ۱۹۷۰ صنایع اتومبیل سازی آمریکا با بحران جدی روبرو شد. در سال های      ۱۹۷۸-۷۹میلادی بسیاری از کارخانه های اتومبیل سازی در آمریکا بر اثر زیانهای بزرگ تعطیل شدند  و کارخانه کرایسلر به کلی تعطیل گردید و ارزش سهام آن شاید به زیر یک دلار رسید. مدیران کارخانه های اتومبیل سازی علت زیان و ورشکستی را رقابت ژاپن  و کشور هایی دیگر با دستمزد کارگر ارزان تر می دانستند  و تقاضای محدودیت واردات یا بالا بردن موثر نرخ تعرفه گمرکی واردات اتومبیل را داشتند .
در پاسخ آنها گفته می شد  ژاپن آهن ندارد و سنگ آهن را نیز وارد می کند . هم هزینه حمل و نقل واردات و صادرات دارد و هم بازار فروش اش عمدتا در خارج است. سازندگان آمریکائی  با بازار گسترده داخلی و مواد اولیه فراوان، اگر نمی توانند رقابت کنند،  معلول بی لیاقتی مدیران و شاید تنبلی کارگران آنهاست، بنابراین ۲۷۰ میلون مردم آمریکا (در آن زمان) نمی توانند جور بی لیاقتی چند صد مدیر یا چند صد هزار کارگر را تحمل کنند  و حق دارند کالای ارزان به دست شان برسد تا زندگی بهتری داشته باشند . به دنبال این وضع صاحبان سهام کرایسلر تصمیم به تعویض هیت مدیره گرفتند  و شخصی بنام ” آِی کاکو” را به مدیر عاملی برگزیدند. این مدیر توانست ظرف مدت دوسال کارخانه را چنان سامان دهد  که به سرعت میلیارد ها دلار سود نصیب کارخانه کرد. وقتی مدیران سایر کارخانه ها عملا مشاهده کردند اشکال در رقابت ژاپن و مزد ارزان نبوده و اشکال در سیستم مدیریتی است که نتوانسته با شرایط  روز تحول لازم را ایجاد کند، آنها نیز مدیرانی با دانش روز و لیاقت کافی بر سرکار آوردند و برای بیش از دو دهه از رونق و سود دهی قابل ملاحظه برخوردار شدند.

۴– وضع ایران  نه معلول توطئه خارجی ها است و نه معلول عوامل بیرونی دیگر،  بلکه منحصرا معلول سوء مدیریت وسیاست های نامناسب است که تغییری بنیادی نیاز دارد.  به نظر بنده، حق به جانب آقای نوری زاد است و شخص حضرتعالی می توانید تغییرات بنیاد ی را  بدون بهم ریختن مملکت و تلفات جانی و مالی  انجام دهید. زیرا بگونه ای آشکار بنظر می رسد دیگر هیچگونه اصلاح موردی نه ممکن است و نه می تواند مملکت را نجات دهد.  امید که شجاعانه دست به چنین اقدام نیکی بزنید و نام خود را در تاریخ جاودان سازید .
۵– یکی از اقدامات اساسی در این راه،  ظاهرا مهمترین قدم، جدا کردن حکومت از دین است. به نظر می رسد تا این اقدام اساسی انجام نگیرد، هیچ اصلاحی به نتیجه مطلوب نمی رسد . برای توضیح بیشتر توجه حضرتعالی را به یکی از موارد و دلائل متعدد مربوط این مسئله جلب می کنم ؛ حکومت دینی سبب گردید که روحانیون از موقعیت اجتماعی ممتاز و ویژه ای در دستگاه حکومتی و ادارات مر بوطه برخوردار گردند و اعمال نفوذ، چه به قصد خدمت، و چه برای تامین منافع شخصی که به نظرشان امری عادی و بدون اشکال شرعی بود،  نظیر تجارت یا ایجاد صنعت، آغاز شد. از همین جا  و از همین نوع  کار های به ظاهر مشروع، فقیه سالاری در امور جاری اجتماع آغاز گردید و کم کم رو حانیون موقعیت ویژه ای یافتند، موقعیت و نفوذی به مراتب بیش از خیل شاهزادگان در نظام های سلطنتی. مسلم بود که این وضع به فساد  و بند و بست هائی (  که گاهی روحانیونی که وسیله قرار می گرفتند از شدت فساد آن بی خبر بودند) می انجامد و کل ساختار حکومتی و به دنبال آن کل جامعه  و سازمان روحانیت را آلوده می کند.
حضرتعالی می دانید که امروز هر روحانی وابسته به نظام  نقش یک شاهزاده در نظام سلطنتی را دارد و گره گشای عمده کارهای پر در آمد،  به ویژه در ارتباط با دولت و سپر حفاظتی برای هر تخلف و تبعیض و… می باشد  و می دانیم  اقتصاد ایران شاید بیش از هفتاد درصد آ ن دولتی است و بقیه آن هم نوعاً اجازه دولت را نیاز دارد . اگر شاهزادگان  تعدادشان محدود بود، تعداد روحانیون وابسته بی شمار است. نه حضرتعالی  و نه هرکسی دیگر، اگر به جای شما بود، محال بود بتواند از عهده اصلاح مملکتی با این تعداد شاهزاده متنفذ که حرفشان را حرف خدا می دانند! برآید. اصلاح این مشکل، فقط و فقط از راه جداکردن امر حکومت از امر دیانت است، روحانی سالاری که فقط در امور مادی و اداری بلکه در همه شئون جامعه جاری گردیده است از میان برداشته شود  تا سلامت  و اعتبار، هم به حوزه دیانت  و هم به حوزه های مختلف جامعه باز گردد.
رضا خان سردار سپه با اینکه مدیری توانا و با فکر بود،  اگرسلطنت قاجاریه را لغو نکرده بود، که به طور اتوماتیک از خیل شاهزادگان متنفذ خلع قدرت و نفوذ می کرد، هرگز نمی توانست در مدت شانزده سال با وجود فقر کشور و در آمد بسیار ناچیزدولت، آن همه سازندگی و تحول و تغییر در مملکت به وجود آورد . افسوس که به جای جمهوری، سراغ سلطنت رفت تا قدرت مادام العمری خود  و خانواده اش را تضمین کند و دیدیم که هم خودش و هم فرزندش چه بد عاقبت شد ند. حضرت عالی نیز اگر صمیمانه طالب اصلاح مملکت در راه حاکمیت مردم هستید، یکی از اساسی ترین قدم ها باید در جداکردن حکومت از دیانت باشد. کاری که هم مرضی خداست و هم به خیر مردم است .
تصور می کنم تجربه تاریخی ایرانیان در زمان ساسانیان  و تجربه قرون وسطای اروپای مسیحی و حتی تجربه نیمه دوم حکومت عباسیان،  که افول علم و دانش تمدن اسلامی راموجب شد. نشان می دهد ادغام دین و دولت  جز بازیچه شدن دین در دست طالبان قدرت و ازدست رفتن معنویت دین و معنا بخشی آن برای زندگی ولذا انحطاط جامعه در همه جهات اجتماعی، سیاسی و مادی و فرهنگی ثمره دیگری نداشته است . اگر آنها را در تاریخ خوانده ایم، امروزه  سی وسه سال حکومت دینی عملا بما نشان داده که ادغام دین و دولت چه آسیب های وحشتناکی به بار آورده است ، با آنکه بالا رفتن قیمت نفت ثروت باد آورده رایگانی در اختیار حکومت قرار داده است. اگر دو/سه قرن اولیه تاریخ تمدن اسلامی همراه با پیشرفت و جهش هایی در همه ابعاد زندگی جوامع مسلمان بوده است، به این دلیل آشکار است  که در آغاز، نه تشکیلات روحانی به وجود آمده بود و نه فقه چنان فربهی گرفته بود. مردم دین را در وجه ساده ایمان به خداوند و تبعیت از سنت پیامبر به عنوان انسانی که به کمال و در جه عالی انسانی رسیده است، می فهمیدند .هرچه فقه گسترش یافت و پیچیده تر شد  و تشکیلات سازمانی متولیا ن دین شکل بزرگ تری یافت، از اصالت و روحانیت  و معنابخشی دین کاسته شد و جوامع اسلامی رو به انحطاط نهادند و علم بکلی در این جوامع از بین رفت . مسلما می دانید که در قرون اخیرمحققان بزرگی نوشته اند که جامعه ایران همواره در گذشته جامعه ای دینی بوده است.  پرسش اینست که اگر این گفته درست است،  چرا در قرون اخیر  جامعه ایران غالبا فاقد فضائل اخلاقی بوده  و دروغ و ریا  و… تا به این حد رواج داشته که در سالهای اخیر به اوج خود رسیده است.
تصور میکنم تصدیق می فرمائید که روحانیت به دلیل این اقدام نادرست تاریخی، چه از روی حسن نیت و چه بعضا به خاطر قدرت وثروت، دینی بزرگ به مردم ایران  و مسئولیتی عظیم در برابر خداوند دارند که باید آنرا جبران کنند. اصلاح فرد ی امری محال است، تنها راه جدائی دین ازدولت  است که امتیازات تبعیض آمیز و دخالت های نادرست را از بین می برد و زیان های حاصله را جبران می کند واحترام سابق را به آنان باز می گرداند .
نه توان  و نه قصد حکمت آموختن دارم و نه فعال در حوزه سیاسی ام. فقط علاقه بسیار به مطالعه مسائل اجتماعی و تاریخ دارم و نگران سرنوشت نسل های آینده کشورم هستم، هرچند خود به علت سنی شاهد آن نخواهم بود. این توضیحات را بنا به احساس وظیفه نگاشتم، امیدوارم با لطف و حسن نظر به آن نگاه فرمائید.

با احترام و آرزوی توفیق حسین زاهدی

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

4 نظر

  1. مرحبا جناب زاهدي كاش خامنه اي به يكي ازين هزاران راه صوابي كه به او ميگويند گوش ميداد و خود را //// هموارهء يك ملت نميكرد

     
  2. هر چند مخاطب این نامه(http://news.gooya.com/politics/archives/2011/12/133666.php) برای آقای نوری زاد نوشته شده ولی اگر آقای زاهدی هم مطالعه کنند جواب بسیاری ار سوالاتشان را واقعا خواهند یافت

     
  3. جناب اقای زاهدی

    عالی بود خیلی علمی و با مثال نقد کردید.

    این حکومت دقیقا یاد اور عصر حاکمیت کلیسا بر اروپاست که ایشان هم خیلی زود به این نتیجه رسیدند که دین باید از سیاست جدا شود. و باعث موفقیت انها شد این را هم خوب می دانیم خیلی از حکومتها سعی کردند مردم را از دین جدا کنند ولی صی چند صد بلکه هزار سال نتوانستند ولی این حکومت چنان تنفری از دین بوجود اوردند که اکثریت سر به جنگ با دین گذاشته اند و مسئله سوئ مدیریت کاملا در مملکت فاحش می باشد با اعمال گزینشی آقایان.

     
  4. عالی بود آقای زاهدی

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

78 queries in 0792 seconds.