
ورود پیشنهاد محمد نوریزاد برای نوشتن نامههای سرگشاده به رهبر جمهوری اسلامی، در کنار اقدام شخصی او از کودتای انتخاباتی بدین سو، در تاریخ تحولات سیاسی ایران ثبت خواهد شد. این، مستقل از آن است که ناظر، با کنش و ایدهی او همدل باشد یا نه.
نام نوریزاد با نامههایی که از همان فردای کودتای انتخاباتی 1388 به آیت الله خامنهای نوشت، با جنبش سبز گره خورد. اینک، پیشنهاد جدید او برای نوشتن نامههای سرگشاده در ادامهی اقداماش، موجد موج جدیدی در حوزهی سیاست شده است.
اما رویکرد و پروژهی نوریزاد، با برخی ملاحظات و نقدهای گفته و ناگفته –بهویژه از سوی برخی تحلیلگران و صاحبنظران در داخل کشور- همراه شده؛ چنان که نگارنده اطلاع یافته مهمترین نکات در مورد پیشنهاد او به شرح زیر است:
1. هزینهی امنیتی و مخاطرات محتمل برای نوریزاد؛ این نقد و ملاحظهی واقعبینانه، شاید ناواردترین نقد و بیاهمیتترین نکته باشد؛ چرا که وقتی یک کنشگر سیاسی یا روشنفکر، دست به چنین اقدامی میزند، در فضای امنیتی و سرکوب و خشونت حاکم بر ایران، بیشک در این خصوص به قدر لازم تأمل کرده است. هرچند جان و وجود شریف و ارجمند نوریزاد و دیگر آزادگان، تنها از آن خود ایشان نیست، ولی در این عرصه (تهدیدهای مترتب بر نگارش نامه) درنهایت این خود نویسنده و کنشگر سیاسی است که باید اتخاذ تصمیم کند و عمل نماید. چنانکه سیاستورزی در ایران –در هر سطح وحوزهای- محتاج برآورد حداکثری و واقع بینانه در مورد «هزینه – فایده»ی اقدام است.
2. غیرراهبردی بودن پیشنهاد نوریزاد؛ این نقد و ملاحظه، شاید مهمترین و قابل تأملترین نکتهی مطرح در مورد کنش سیاسی از جنس نوریزاد و همراهی با پیشنهاد او باشد.
آشکار است که نامههای نوریزاد و نگارش نامههایی مشابه به رهبر جمهوری اسلامی، بهطور مستقیم منتهی به تغییر ساختار سیاسی قدرت در ایران نخواهد شد. وضع اجتماعی را هم در دچار دگرگونی معنادار نخواهد کرد. پس چه فایدهای بر آن مترتب است؟
اگر از یک احتمال بعید (یعنی متأثر شدن آیت الله خامنهای از مکتوبات نوریزاد و برخی دیگر از صاحبنظران و روشنفکران نظیر دکتر عبدالکریم سروش، مهندس عبدالعلی بازرگان و حسن یوشفی اشکوری و دیگر منتقدان) از منظری واقعبینانه صرفنظر کنیم، به نظر میرسد مهمترین نتایج و کارویژههای نامههای نوریزاد و مکتوبات مشابه خطاب به رهبری اینچنین اند:
الف. آگاهی بخشی؛ نامههایی از این دست، بیش از آنکه بخواهد دادهای ویژه را به عالیترین مقام نظام سیاسی منتقل کند، آگاهی بخشی در جامعه را در دستور کار دارد. بهعنوان نمونه، میتوان به مواردی اشاره کرد که نامهی چهاردهم نوریزاد به آنها مستند شده است: نحوهی بازجویی از یک دختر دانشجو؛ ربایش یک فعال سیاسی در نیمه شب از درون تختخواب و با کیسه گونی؛ و اظهارنظر آیتالله نوری همدانی در مورد فشارهای وارده بر وی. مثالهایی جدید که جملگی کیفیت نظام سرکوب و دروغ را در ابعاد غریب، تبیین کرده بود. آگاهیبخشی هرچند واجد پیامدهای کوتاهمدت نباشد، اما در میانمدت و درازمدت میتواند کمیت و کیفیت اعتراض و معترضان را ارتقاء دهد. آگاهی، پاشنه آشیل رژیمهای بنا شده بر تحریف حقیقت و مروج دروغ است. در شرایطی که حاکمیت اقتدارگرا با استفاده از ابزار صداوسیما، معرفت دروغین میپراکند، از هر امکان و ابزاری برای مقابله با تحریفگری جریان مسلط باید سود جست. انتشار نامههایی اینچنینی بهجای خود، توزیع سی دی و روزنامههای تکبرگی جنبش سبز، شعارنویسی بر دیوار و اسکناس، نصب اعلامیه و پوستر و پلاکارد، و دیگر امکانها، هریک بخشی از این مبارزه است؛ مبارزهای که عاملان آن در عرصهی قدرت نرمافزاری به جدال با صاحبان قدرت سخت افزاری میروند.
ب. ستیز با فضای ارعاب؛ یکی از مهمترین دستآوردهای نامههای نوریزاد و مکتوبات مشابه، شکستن فضایی است که خودکامگان ارعابگر در تلاش برای تثبیت و تعمیق آن هستند. مبارزه با فضای وحشت و ترسی که سرکوبگران مجهز به سلاحهای نفتی در پی آن هستند، کم اقدامی نیست. در شرایطی که حاکمیت اقتدارگرا میکوشد بر دهانها قفل زند و همهی پاها را از رفتن و دستها را از اقدام، منصرف کند، قد برافراشتن و شجاعت آزادگان و جانبازانی چون نوریزاد و مهدی خزعلی یا زندانیان سیاسی اوین و رجایی شهر، مانع از تثبیت وضع مطلوب سلطهگران استبلاجو میشود.
قیاس مع الفارق است؛ اما حتی در مقام نقد و نتیجهی راهبرد مبارزه مسلحانه چریکهای فدایی و مجاهد، نمیتوان نسبت به تاثیرات روانی مقابلهی آنان با نظام خودکامه، و نشر شجاعت و پیام مقاومت و امیدی که در جامعهی خاموش و یخزده پراکندند، بیتفاوت بود. چنانکه بسیاری از صاحبنظران و تحلیلگران، جانبازی و ستیز آنان را واجد تاثیراتی از جمله همین امر (یعنی بسط روحیه و فرهنگ مقاومت و مخالفت) دانستهاند.
در همین راستا، نامهها و مکتوبات نویسندگان و روشنفکران و فعالان سیاسی در رژیم شاهنشاهی (از مهندس مهدی بازرگان و داریوش فروهر و دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی تا سیاوش کسرایی و داریوش آشوری، و بهرام بیضایی) قابل اشاره است؛ نامههایی مهم و معنادار به امضای یک یا چند یا چند ده روشنفکر که در شکستن فضای خفقان و سرکوب، کم تاثیرگزار نبود.
خوشبختانه در جامعه مدنی ایران، راهبرد مبارزهی قهرآمیز منتفی است؛ و دیگر به ندرت گروه و تشکلی در این روز و روزگار، آن را مورد تایید قرار میدهد. اما در زمانهای که نهادهای سرکوب و ارعاب در جمهوری اسلامی، مخالفان و منتقدان وضع موجود را خاموش و مرعوب میخواهند، ایستادگی و سخن گفتن بی ترس و واهمه، به قدر لازم برای خاموشان و منکوبشدگان، امیدبخش و شورانگیز است، و موجب ترویج روحیهی مقاومت و تداوم امیدوارانهی کانونهای مقاومت و شبکههای اجتماعی سبز خواهد شد.
3. رادیکالیزه کردن فضای سیاسی در ایران؛ برخی از منتقدان، این دست مکتوبات را موجب دوقطبی شدن فضای داخل ارزیابی میکنند. از نظر آنان، این دست نامهها میتواند باب «گفتوگو» را مسدود کند.
این منتقدان ظاهرا همچنان دلخوشاند که رهبر جمهوری اسلامی، با الهامی یکباره، تغییر سمت و سو دهد یا جریان امنیتی-رانتی-نظامی همراه و گرداگرد وی، و مسلط در ساخت قدرت، دست از راهبردها و پروژههای تمامیتخواهانه و سرکوبگرانهی خود بشویند. اگر قرار بر تغییر معنادار وضع بود، همان سخنرانی هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه، یا هنگامی که کهریزک علنی شد، نتایجی اثباتی و همدلانه در پی داشت؛ نه آنکه بر خودکامگی و اقتدارگرایی و سرکوبهای خونین بیافزاید.
منتقدانی که از این زاویه نوشتههای نوریزاد و دیگر مکتوبات را نقد میکنند ظاهرا هنوز در ارزیابی صریح روش و منش رهبر جمهوری اسلامی، با خود نیز تعارف دارند. اگر «دیکتاتوری» و انسداد سیاسی در کار نبود، آیا احمد زیدآبادی در چنین وضعی بود؟ چه دلیلی برای این فشار غریب بر مصطفی تاجزاده وجود دارد؟ و یا آیا آیت الله خامنهای از وضع مهندس توسلی، بیخبر است؟
وقتی دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی، وکیل آقای خامنهای پیش از انقلاب، به دلیل بیان دیدگاهها و ابراز نقدهایش، در 95 سالگی مورد شدیدترین تهدیدها قرار میگیرد، کدام «گفتوگو» متحقق شده است؟ و آیا رهبر جمهوری اسلامی از این وضع سیاسی و سرکوبها بیاطلاع است؟
اگر قرار بر رادیکالیزه شدن فضای اجتماعی باشد، خون ندا و سهراب و هاله و هدی، به قدر لازم وضع را دوقطبی کرده است. آنکه بر طبل رادیکالیزه کردن مناسبات سیاسی میکوبد، جریان امنیتی-نظامی-رانتی حاکم است که امضاکنندگان نامهی مشهور به 143 امضا به سیدمحمد خاتمی را تحت فشار شدید و تهدید قرار میدهد و روانهی انفرادی میکند؛ زندانیان سیاسی را بعد از صدور حکمهای غیرقانونی و ناعادلانه، با محدودیتهای مضاعف و فشارهای جدید تهدید مینماید؛ مجوز برگزاری نشستی به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات برای انتخابات نمیدهد؛ منتقدان را از تاکسی روانهی اوین میکند؛ به انذارهای خاتمی بیاعتنایی نشان میدهد؛ و … آن «گفتوگو»یی که منتقدان این نامهها، گمان میکنند با مکتوبات نوریزاد و دیگران، مخدوش میشود، مدتهاست (بهویژه پس از کودتای انتخاباتی) از سوی رهبر جمهوری اسلامی و همراهان تمامیتخواه وی، به تمامی نفی و طرد، و حتی به شکلی خشونتآمیز، سرکوب شده است.
تا هنگامی که متفرعنان و خودکامگان و تمامیتخواهان، خود را در موقعیت «یک به یک» با جنبش سبز، نبینند، حاضر به «گفتوگو» نخواهند شد. منتقدان آیا شک دارند که بدون یک فشار متحقق اجتماعی، وضع موجود ادامه خواهد یافت؟
در آن مقطع زمانی (درک پتانسیل و توان عینی جنبش اعتراضی توسط حاکمیت)، البته روند و فرجام گفتوگو را مضمون مطالبات دموکراتیک جنبش دموکراسیخواهی ایران مشخص خواهد کرد. خوشبختانه، جامعه مدنی ایران بیش از پیش نضج میگیرد و عمق مییابد و مستقر میشود. بعید است ایرانیان دموکراسیخواه، حتی در سطح معترضان تونسی، «مدنی» رفتار نکنند. اما آیا تمامیتخواهان چون حاکمان مصر و تونس عمل خواهند کرد یا راه و روش قذافی و اسد را برمیگزینند؟
نگارنده البته از رادیکالیزه شدن بیش از پیش فضا استقبال نمیکند؛ اما مراد از طرح این نکات، تبیین ناوارد بودن نقد منتقدان این نامههاست.
صرفنظر از اینها، فرض محال، محال نیست؛ اجازه دهید کمی دلخوش باشیم و امید بندیم که نامههای صریح روشنفکران به رهبر جمهوری اسلامی، شاید بهمثابهی آخرین انذارها، در ضمیر آیت الله خامنهای اثر نهد. پس، چه باک اگر این مکتوبات با شفافیت هرچه تمامتر، تیغ تیز انتقاد را متوجه عالیترین مقام نظام سیاسی ایران کند؟ بماند که متاسفانه، واقعبینی و شواهدی که هر روز از راه فرامیرسد، ناظر خوشخیال را به جغرافیای سیاسی خشن و یخزدهای که رهبر جمهوری اسلامی عنان آن را در اختیار دارد، پرتاب میکند.
جمعبندی نگارش نامههای سرگشاده به رهبر جمهوری اسلامی، میتواند افزون بر آگاهی بخشی، فرهنگ مقاومت و مخالفت را نشر و گسترش دهد، امیدافکنی و شورانگیزی کند، و همراهان جنبش سبز را نسبت به چشمانداز تحولات، و لزوم تغییر ساختار سیاسی مطلقه و متکی به شخص و سرکوبگر، و حرکت بهسوی تحقق انتخاباتی آزاد، سالم و عادلانه، تهییج و همگام و امیدوار سازد.
منتقدان آیا شک دارند که بدون یک فشار متحقق اجتماعی، وضع موجود ادامه خواهد یافت؟
جمعبندی نگارش نامههای سرگشاده به رهبر جمهوری اسلامی، میتواند افزون بر آگاهی بخشی، فرهنگ مقاومت و مخالفت را نشر و گسترش دهد، امیدافکنی و شورانگیزی کند، و همراهان جنبش سبز را نسبت به چشمانداز تحولات، و لزوم تغییر ساختار سیاسی مطلقه و متکی به شخص و سرکوبگر، و حرکت بهسوی تحقق انتخاباتی آزاد، سالم و عادلانه، تهییج و همگام و امیدوار سازد. با نظر شما کاملا موافقم اگر رهبری کمی باهوش و تیزبین باشند می توانند کاری کنند که مانند گاندی و ماندلا در قلبها ماندگار باشند. یادمان باشد روشنگری مردم زمان زیادی می برد حتی همین تاریخ انقلاب را نگاه کنید متوجه می شوید که استارت انقلاب تا واقع شدن ان خیلی زمان برده.
ولی بیچاره ما که نسل سوخته ایم