به نام خدا
دلنوشتهای به نوری زاد
«ای کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم چه خوش بود تخمهای بارور مفید خود را در زمین شوره زار از سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید، هرچه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید.»
جملهای که آمد بخشی از نامه سید جمال الدین اسد آبادی است که در آخرین روزهای زندگی خود در زندان به یکی از دوستانش نوشته است. بیشک این نامه را خواندهای و از محتوای آن آگاهی، اما یادآوری آن خالی از لطف نبود. محمد نوری زاد عزیز، نامه پانزدهمت را که خواندم بر آن شدم که خطی برایت بنویسم. نه از این باب که همگان را برای نامه نویسی به رهبری دعوت نمودی، بلکه از جهت آنکه بگویم فراموش نکن که کسانی پیش از تو نیز به کاری که تو آغاز نمودی اقدام کردهاند.
من آنقدر تاریخ نمیدانم که بتوانم بگویم همه آنان که در این راه گام نهادهاند ناموفق بودهاند، اما به جرات میتوانم بیان کنم که اکثر آنها به آنچه میخواستند نرسیدند. مگر رهبر کبیر انقلاب از ابتدا داعیه حکومت داشت؟ مگر ایشان نبودند که ابتدا دهان به نصیحت گشودند اما مخاطب او از نخوت خود گوشی برای شنیدن و سری برای اندیشیدن نداشت. امام راحل خیلی زودتر از سید جمال الدین پی بردند که «بنیاد حکومت مطلقه فنا شدنی است». به همین جهت ایشان روی از مستکبرین غیر قابل اصلاح برگرداندند و به سوی آگاه سازی مستضعفین شتافتند.
روزی که تصمیم گرفتم برای جنابعالی نامهای بنویسم به این میاندیشیدم که نوری زاد از بزرگان خواسته که به رهبرش نامه بنویسند و صلاح مملکت را به خسروان گوشزد نمایند، مرا چه که با این زبان الکن قدم به مجلسی بگذارم که بزرگان و اصحاب علم و ادب را به آن دعوت نمودهاند. بیشک من نه جایگاه مدعوین شما را دارم و نه قلم امثال شما را. اما من نیز حرفهایی برای گفتن داشتم. البته بسیاری از آنها را بزرگان در این چند روز عنوان نمودهاند. بیشک نامه دکتر سروش یکی از بهترین، کاملترین و جذابترین متونی است که در نقد رهبری نوشته شده است. اما یکی از دوستان مشترک بنده و شما مرا تشویق نمود که حرفهایم را بازگو کنم.
نوری زاد عزیز، مرا تا حدودی میشناسی و از علاقه من به خود نیز آگاهی. در این چند خط قصد آن ندارم که بیش از پیش برنجانمت و روزهایی را به خاطرت بیاورم که شاید از بازگو کردن آن دل خوشی نداشته باشی. ولی از بیان برخی مطالب گریزی نیست. محمد نوری زاد اگر از نامههایش به رهبری هیچ عایدی نداشته باشد، این سه را بدست آورده است. اول آنکه وظیفه خود را در امر به معروف و نهی از منکر به خوبی انجام داده است، دوم آنکه برای تاریخ حجت را تمام کرده است و امروز کسی نمیتواند بگوید ظلمهایی که صورت گرفته و میگیرد بدون آگاهی رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بوده است.
محمد نوری زاد که زمانی بر این گمان بود که این مرد نایب برحق امام معصوم است، امروز زبان به شکوه گشوده کهای بزرگ چه نشستهای که مملکت امام زمان را نااهلان و نام محرمان به غارت بردهاند. آزاد مردی اینها را به او گوشزد نموده است که تا همین دیروز، در لشکر او از قلمش – که از شمشیر برندهتر است – بر علیه مخالفان او استفاده مینمود. مردی امروز اوضاع نابسامان این مرز و بوم را به او گوشزد میکند که روزی در روزنامه رویین تن او تنها از محاسنش مینوشته است. از این دست بسیار است دلایلی که بتوان گفت محمد نوری زاد پیام خود را به رهبرش رسانده است و حجت را بر او تمام کرده است. سوم که به نظر من مهمترین دستاورد نامه نگاریهای نوری زاد به رهبری بوده است شکستن تابوی نقد رهبری است.
تا کنون تمام کسانی که قصد تعرض به هاله مقدس خود ساخته رهبری را داشتهاند متهم بودهاند به دشمنی دیرین با او یا به دلیل عدم حضور در ایران مزدور بیگانه معرفی میشدهاند. افرادی که چنین اتهاماتی نداشتهاند و در کشور زندگی میکردند به دلیل نامههای محرمانه به رهبری بازخواست میشدند و جرات نوشتن نامههای آشکار نداشتهاند. جوان نخبهای که جسارت نقد رهبرش را داشت کارش به همان مجلس پایان یافت و هیچ کس دیگری جرات همراهی با او را نداشت. محمد نوری زاد کاری کرد که امروز این هاله مقدس از بین رفته است. اما تا کی چنین خواهی کرد؟ عمر کوتاه است و زمان اندک.
سید جمال الدین اسد آبادی سی سال در این کارزار که تو وارد شدی جهاد کرد و در آخر ابراز پشیمانی نمود. اما خمینی کبیر در پانزده سال به نتیجه رسید. نمیخواهم بگویم که امیدت را از کسی که عمری به او ایمان داشتهای برکن. اما خود را در این راه بیحاصل تلف مکن. همانطور که دیگران نیز تا کنون بارها به تو گوشزد نمودهاند، تو اکنون تنها متعلق به خود و خانوادهات نیستی. امروز مسیح علینژاد نیز تو را پدر خطاب میکند و بسیاری از جوانان دیگر این مرز و بوم. خودت خوب میدانی که بازجوها نقد را با تخریب یکی میدانند و شخص سید علی خامنهای را عمود خیمه نظام و انقلاب میشمارند و بیشک بارها مانند دیگر منتقدین از تو نیز خواستهاند که به عمود خیمه کاری نداشته باشی و به دیگران هرچه خواستی بگویی.
اگر قرار است که محمد نوری زاد پودر شود چرا در راهی پودر شود که تا کنون هرچه محصول میتوانست بدهد از آن گرفته است؟ نامه پانزدهمت اما چیز دیگری بود. این بار ترس را در نوشتهات دیدم. شاید بگویی اشتباه است، ولی من دیدم که محمد نوری زاد هم میترسد. اینکه از چه میترسد نمیدانم و نمیخواهم به آن بپردازم. اینبار این یکه تاز نقد رهبری که به جرات میگویم به تنهایی هاله مقدس را برداشته بود از دیگران مدد میخواهد. از همه کس. چه آنها که پیش از این نیز نقد میکردهاند، چه آنها که مخالف هستند ولی مستقیما بیان نمیکنند و چه کسانی که اصولا مشکلات را در حد مسائل پیش پا افتاده قلمداد میکنند. این بساطی که پهن کردهای همه جور طیفی را در بر میگیرد. اما چند مثال میزنم تا بگویم که کار خوبی آغاز شد ولی نتیجه همان است که تا کنون خود به تنهایی از پس آن برآمدهای. مگر آیات عظام صانعی و دستغیب تا کنون انتقادی به رهبری نکردهاند؟ چه فایدهای جز آنکه شیاطین به بیوت و مساجد و حسینیههاشان تعرض کردند
مگر سروش و کدیور تا کنون نامهای ننوشته بودند؟ جز اینکه مزدور و خائن و اسرائیلیشان معرفی کردند و بدون توجه به توصیه معصومین که نگاه نکنید چه کسی میگوید، بلکه ببینید که چه میگوید، از انتقادهایشان بیتوجه عبور کردند. امثال هاشمی و خاتمی هم که هنوز ننوشته خواص بیبصیرت شدند. آنان که خود حکم حمله به حسینیههای گنابادیها را میدهند که هیچ. آری تو با اینها نیز اتمام حجت کردی و کار را بر آنان سختتر نمودی. اما نامههای اینان بیش از نامههای خودت اثر نخواهد داشت. محمد نوری زاد نیک خاتمی را میشناسد. خاتمی سیاست را خوب میداند و جمهوری اسلامی و رهبر آن را نیک میشناسد. خاتمی زمانی که دم از بخشیدن دو طرف و مصالحه زد همه جریان منتقد با او تند شدند. من نیز از آن گروه بودم و به قدری از این گفته عصبانی بودم که پدر روز اول پاسخی به چرای تند من ندادند. پاسخ خود را زمانی گرفتم که به دیدن یکی از زندانیان سیاسی رفتم. او میگفت دوستان در بند از این حرف استقبال کردهاند. بیشک در تشخیص درستی این حرف آنها از امثال من ذی حق ترند.
آری امثال خاتمی و هاشمی خود در سیاست بازی آب دیدهاند و روش خود را دنبال میکنند. روش و جایگاه آنها با شما متفاوت است، لذا آنها نه نامه مینویسند و نه اگر بنویسند تغییری در نتیجه حاصل خواهد شد. فرض کنیم که مسئولین سابق و حاضر نیز این مساله را دنبال کنند. اگر از اصحاب فتنه نباشند که میشوند، و اگر باشند که حرفشان برش ندارد. به خاطر دارید که زمانی که شورای شهر تهران با خرسندی محمود احمدینژاد را به عنوان شهردار معرفی نمود، پدر من مخالف بودند. زمانی که دکتر
شیبانی و مهندس چمران چرایی عدم حکم ایشان را جویا شدند، پرونده مفتوح فساد مالی در استان اردبیل را نشانشان دادند. موسوی لاری در آن زمان وزیر کشور بود، نه فتنه گر، جانشین فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی بود نه مزدور بیگانه، اما هرچه تلاش کرد از پس فشارهای وارده بر نیامد و تنها به این اکتفا کرد که من مسئولیت آن را بر عهده نمیگیرم و ارگانی دیگر مسئولیتش را به عهده گرفت. اگر گوش شنوایی وجود داشت آن زمان حرف مسئولین را حرمت مینهادند و به این گرفتاریها دچار نمیشدند، نه امروز که آنها را خائن و فتنه گر میدانند. ا
احمدینژاد در جریان انتخابات ۷۶ پرونده چند میلیاردی داشت، در شهرداری تهران چند صد میلیاردی و حال در ریاست جمهوری رکوردهای جهانی را شکسته و چند هزار میلیاردی به ارمغان آورده است. نمیخواستم اینقدر طولانی بگویم، چه کنم که حرفها بسیار است و زمان کم. همه را نمیتوان یکجا گفت ولی تا جایی که بتوانم میگویم. از این همه مثال چه نتیجهای میخواهم بگیرم؟ شما کار بزرگی را شروع کردهای. کمپینی را که تشکیل دادی میتواند از نامه به بزرگان و نامه بزرگان ارزشمندتر باشد. اینک این مردم تحمل انقلابی دیگر را ندارند. در حکومت مطلقه هم سادهترین راه اصلاح، اصلاح حاکمان است. اما به فرض محال که به این مهم در تاریخ کنونی نیز دست یافتیم. حاکممان آگاه شد و صلاح مملکت را به صلاح اطرافیان خودخواه ترجیح داد.
حاکم بعدی چه؟ حاکمان بعد از او چه خواهند کرد؟ آیا زمان آن نرسیده است که بذر خویش در زمینی بکاریم که محصولش پر بارتر و ماندگارتر است؟ آیا وقت آن نرسیده است که به جای نهیب زدن به بزرگان، مردمان را آگاه سازیم و شکاف عمیق بین نخبگان و مردم را پر کنیم؟ میدانم که تو در نامههای سرگشاده به در میگویی که دیوار بشنود، اما بازجوها این را نمیفهمند و همه را توهین به رهبری تلقی میکنند. حال بیا و مستقیما با مردم کوی و برزن سخن بگو و به اینان بیاموز که حق خویش را مطالبه کنند و نه گدایی. محمد نوری زاد از معدود انقلابیونی است که نقد خود را معطوف به دوره کنونی و رهبر فعلی نکرده است. نقدهای نوری زاد دامن امام راحل را نیز گرفته است. این آن چیزی است که تنها در نوری زاد و خزعلی دیده میشود. اینان علی رغم علاقه به حضرت امام، ایشان را نیز از تیغ نقد منصفانه خود مصون نمیدانند. کشتارهای اول انقلاب توسط خلخالی، تسخیر سفارت امریکا و گروگان گرفتن کارمندان آنکه بنده جدای از انتقادات سیاسی که امروز میشود و عزیزان مبتکر این عمل (که امروز در بند هستند) به آنها پاسخ گفتهاند، به عنوان یک آدم متشرع هنوز توجیه شرعیای برای آن نیافتهام و حضور در بیت علما نیز کمکی در این زمینه ننموده است.
پس از اینها میرسیم به قتلهای مبهم سال ۶۷ و غیره. تا کنون انقلابیون اینها را مطرح نمیکردند، اما امروز انقلابیونی چون نوری زاد و خزعلی از آن سخن میگویند و به نقدش میکشند. آری همه اینها را گفتم که بگویم محمد نوری زاد و امثال او نباید خود را در مسیری که بارها در طول تاریخ تجربه شده و نتیجهای در بر نداشته است تلف کنند. سه دستاورد محمد نوری زاد از نامه نگاری به رهبری کافی است. چهارده نامه نوشتی، بیا و این عدد مبارک را به میمنت بگیر و دیگر به رهبری ننویس. نهضت نامه نگاری به رهبری را پیگیری کن. خود را وقف آگاه سازی مردم بنما و بگذار خودشان خواستههایشان را از رهبرشان مطالبه کنند. به جای آنکه هر هفته نامهای به رهبرت بنویسی و آنچه را که نیک میداند به او گوشزد نمایی، برای مردمت نامه بنویس.
از مردم بخواه که خواسته برحق خود را بدون ترس و هراس مطالبه نمایند. باشد روزی را ببینی که در سفرهای رهبری به جای آنکه گونیها پر شود از نامههای فدایت شوم و درخواستهای پول و وام، گونیهایی پر از نقد رهبری به بیت ببرند. اما نوری زاد نشان داده است که روی دختر باردارش را نیز زمین میزند و دست از هدف خویش نمیکشد، چه رسد به من که تا کنون ذرهای از مشکلات او و خانوادهاش را نچشیدهام. شتاب مکن. پیشنهادی دارم که بیشک اگر هم در راهش خدای ناکرده پودر شوی ارزشش را دارد. همان طور که آمد، تاریخ ثابت نموده است که بیدار سازی مردمان بیش از هشدار به حاکمان محصول داشته است. امروز محمد نوری زاد از معدود انقلابیون دو آتیشهای است که امام خویش را نقد میکند. بیا و هاله مقدس امام و تسخیر سفارت امریکا و جنگ و دیگر مقدساتی که خود ساختهایم را نیز بشکن.
بگذار مردم بفهمند که امام را، انقلاب را، جنگ را و دیگر مقدسات امروز را میتوان منصفانه به نقد کشید. شنیدم که نوه بزرگوار امام در جایی گفتهاند که نقد عاقلانه امام از تقدس جاهلانه ایشان بهتر است (جمله بندی از بنده است). این گفته را چه صحت داشته باشد چه شایعه باشد به فال نیک بگیر و در این زمینه بکوش. آن قدر نقد کن و تحقیق کن و مردم را مطلع گردان که دیگر کسی برای ابراز عقیدهاش در خصوص امام نگرانی نداشته باشد. آن قدر فضای جامعه را از تقدسات بیهوده که مانع از نقد عاقلانه میشود پاک کن که دیگر جوانان کنجکاو در مقابل همه چیز و همه کس جبهه نگیرند و همه تقدسات را از ریشه نزنند و همه افراد را با یک چوب نرانند.
محمد نوری زادها و مهدی خزعلیها میتوانند به نمایندگی از نسلی که دوبار انقلاب نمیکند در آگاه سازی جامعه و تفکیک مقدسات واقعی و مقدسات ساختگی پیشگام باشند. اکنون پدران ما در مقابل این سوال که در زندانهای سال۶۷ چه گذشت تنها و تنها میگویند «نمیدانم». به راستی سوال ما را چه کسی پاسخ خواهد داد؟ شاید شما بتوانید در این مهم سهیم باشید. اما در پایان به عنوان یک جوان نسل سوم، من نیز نامهای به رهبر جمهوری اسلامی مینویسم تا کار بزرگی را که تو آغاز نمودهای بیپاسخ نگذاشته باشم.
رهبر جمهوری اسلامی ایران
با سلام مطلبی خواندم راجع به دیدارهای جنابعالی با خانوادههای شهدا. نوشته بود که شما در روز کریسمس به دیدار خانواده شهیدی ارمنی رفته بودید. با وجود آنکه از قبل هماهنگ شده بود و حضور شما به خانواده شهید اعلام شده بود، تا زمانی که صاحبخانه خود به شما اجازه ورود نداده بود پا به خانه شهید ارمنی نگذاشتید. این موضوع برای من هم باعث افتخار بود و هم تاسف. افتخار از این باب که ارمنیها دیده بودند یک سید روحانی شیعه چنین ادب و اخلاق را رعایت میکند و تاسف از این بابت که شما بر این تفکر خود محکم نبوده و نیستید.
نشان به آن نشان که عمال حکومت یعنی کسانیکه مشروعیت خود را از شما میگیرند و البته مسئولیت اعمالشان نیز بر گردن شماست چنان وحشیانه به خانه ارامنه که هیچ، مسلمانان، آن هم شیعیان انقلابی یورش میبرند که گویی گلهای گراز به مزرعهای یورش برده باشند. اما شما با این اعمال چه کردهاید؟ تصاویر حمله به منزل شیخ هم رزم قدیمتان را دیدهاید؟ خرابیهای ناشی از حمله وحشیانه به خانه آیات عظام منتظری و صانعی را چطور؟ یکی از هوادارانتان میگفت در زمان امیر المومنین (ع) نیز جریان خلخال زن یهودیه پیش آمد. گفتم آری ولی ایشان به محض اطلاع ندا در دادند کهای مسلمانان اگر امروز از این غم بمیرید سزاست. شما اما حداقل دو بار یورش به بیت یکی از بزرگترین علمای قم را دیدید و دم نزدید.
نیروهای خودسر سازمان داده شده هر روز وحشیتر میشوند، تا کی میخواهید حکومت خود را با سکوت به اعمال آنان بیمه کنید؟ در پایان خاطرهای از پدرم نقل میکنم. ایشان در زمان مسئولیت وزارت کشور به دلیل حکم جانشینی در نیروی انتظامی به طور مستمر با شما در ارتباط بودند. آن زمان مصطفی تاجزاده هنوز معاون سیاسی وزیر کشور بود. ایشان نقل میکردند که جنابعالی در برخی دیدارها میپرسیدید که «آقا مصطفای ما چطوره؟» و این نشان از رفاقت دیرینه شما با آزادمرد با شهامت ما داشت. از خرداد۸۸ تا کنون بارها به این فکر کردهام که آیا هنوزهم از بازجوها میپرسید که «آقا مصطفای ما چطوره؟»
والسلام سید مصطفی موسوی (لاری) دی ماه نود
استبدادودیکتاوری مال کسانی است که با رای کمترمی خواستند باصطلاح برای مارئیس جمهورتعیین کنند ماملت ایران خودمان می دانیم چه کسی رارئیس جمهورکنیم الان هم که احمدی علیرغم احترام به تمام زحمات شبانه روزیش چون درامورمملکتی مقداری ناموفق بوده ملت درصورت صلاحدیدخودشان به کاندیدای موردعلاقه ایشان رای نمی دهد
این نامه مربوط به سید مصطفی موسوی لاری است.
باسلام به عزیز تر ازجانم اقای نوری زاد من یک بسیجی هستم نه بسیجی که فقط دنبال پول وقدرت باشه بیست سال تهرانم هنوز خونه ندارم وبه مدت دوسال بیکارم گناه من این است جاپلوس نیستم گناه من این است دوم خردادی ام فقط من به خدا پناه می برم دوست دارت علی
برادر عزیزنوریزاد
همه شما ومهدی خزعلی عزیز را “حر” زمانه میدانیم، چرا که از همه مواهب دنیوی گذشتید وچون سرورتان حسین به مصاف با ظللم شتافتید.
-پیرو درخواست آقای موسوی لاری،بنده هم میخواستم جنابعالی تیغ تحقیق خودرا برتمامی پیکره فرتوت انقلاب فروبرده وهمه دملهای چرکین را که سالهاست بر دل مردم سنگینی کرده باز کنید تا شاید این پیکره متعفن ولاعلاج نگردد.
یکی از آفات انقلاب ما “قداست سازی” بود که با این قداست ها هرگز نمی شد مقدسین خویش را حتی از جانب فقیهی دانشمند چون مرحوم آیت اله منتظری مورد نقد قرار داد!.من که از نسل قبل از انقلابم ودر جنگ وهمه صحنه ها حضور داشتم اکنون سوالی بس بزرگ در برابرم قرار دارد وآن “کشتارسال67 درزندانهای جمهوری اسلامی” است.لطفا عالمانه وبی غرض ومرض وهرگونه تعصب به این مهم بپردازید تا این سنگینی مهم از دل ما برداشته شود وبرای نسل جدید خود پاسخی داشته باشیم واگر نیاز به توبه داشت تادیرنشده اقدام کنیم وهمه را بر ناآگاهی و”نمیدانم” خویش ارجاع ندهیم!!.ابوذر ایرانی
آقا رضا
شما از آقای نوریزاد خواسته اید تا از آیت الله صانعی استفتا کند.
بهتر نیست خودتان به سایت ایشان بروید و سئوالاتتان را بپرسید؟
http://www.saanei.org
شاید جوابتان این باشد: این آدرس که فیلتر شده است!
همین پاسخ نشان دهنده غیر اسلامی بودن حکومتی است که ادعایش گوش فلک را کر کرده است، اما به مراجع تقلیدش هم اجازه ارتباط با مقلدانش را هم نمی دهد!
برای پرسیدن سئوالتان به آدرس جدید سایت ایشان بروید و در صورت فیلتر شدن در آینده، یک عدد به آن بیفزایید:
http://saanei4.info
این هم جدیدترین نظر ایشان در مورد ظلم ظالمین:
http://saanei4.info/?view=01,00,00,00,0#01,01,02,132,0
“حضرت آيتالله العظمي صانعي: نابودي ظلم و نابودي ظالمان سنت الهي است
روزي فرا خواهد رسيد که ستمگران در مقابل اراده ملتها هيچ چارهاي نخواهند داشت
اين سنت الهي و سنت تاريخ است که نه ظلم ميماند و نه ظالم، و ان شاء الله روزي فرا خواهد رسيد که اسلام راستين حاکم خواهد شد.”
راستی، به نظر شما منظور ایشان از “ستمگر و ظالم” فعلی که وعده نابودی اش را می دهد کیست؟!
اقای نوریزاد .
با تشکر از اینکه بزرگواری کرده اید و نامه اینجانب را در سایت گذاشتید.
در قبال سئوالی که از اینجانب نموده اید که جرا سراغ ایت الله صانعی رفته ام ، در متن نامه مشخص است. زیرا بنده فعلا مقلد ایشان هستم و اینکه فرمودید نظر ایت الله صانعی امروز سحنی دیگر در رابطه با ولی فقیه دارند را اینجانب نه دیده و نه شنیده ام. وقتی موضوعی از طرف مرجعم انگونه با صراحت در مورد شخص خضرت ایه الله حامنه ای ولی مسلمین مطرح میشود قطعا در صورت تغییر بنا به مسئولیتی که در مقابل مقلدانش دارند حتما به همان صراحت مطرح میکنند. اگر شما عنایت فرمایید و این نامه مرا به عنوان استفتائ و یک سئوال فقهی از ایت الله صانعی بکنید به گردن من و امثال من حق بزرگی حواهید داشتم. خداوند مرا راهنمایی و شما را هدایت کند . ممنون. رضا
با سپاس از آقای موسوی لاری
من معتقدم آقای نوریزاد عزیز همچنان باید نامه به رهبر را با موضوعات مختلف ادامه دهند زیرا شیوایی قلم ایشان را دیگران کمتر دارند و اثر پذیری آن هم روی مخاطبان اصلی که توده های مردمند بیشتر است و خود به نوعی آموزش و یادگیری در نوشتن است. این نهضت بزرگی است که ایشان آغاز کرده اند و با ادامه دادن به آن دیگران نیز تشویق می شوند تا نتیجه گیری نهایی که همانا به زیر کشیدن تخت سلطنت استبداد دینی است در همین مسیر قرار داشته باشند.
با نام خدا
سلام.
اقای نوریزاد. واقای دکتر خزعلی.. راه اندازان نهضت نامه نویسی.
لطفا ،نامه مرا هم در تاریخ ثبت کنید
من یک جانبازم. و افتحار حضور در منطقه را داشتم. در اکثر عملیات ها توفیق حضور.
من بعد از امام بزرگوار از مقلدان ایه الله صانعی هستم در مسائل فقهی.
بنا بر صحبت ایشان در رابطه با اطاعت از ولی فقیه که عین جملاتش را در زیر می اورم ( ایت الله صانعی :«من به عنوان یک مسأله شرعی میگویم که تخلف از فرمان آیت الله خامنهای گناه و معصیتی است بزرگ و رد بر او، رد بر امام صادق (علیهالسلام) و رد بر امام صادق (علیهالسلام) رد بر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) و رد بر رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) رد بر الله و موجب خروج از ولایت الله و ورود به ولایت شیطان است و طبق روایت عمر ابن حنظله در باب ولایت فقیه رد بر او در حد شرک به الله است و اما حفظ و تقویت آیت الله خامنهای هرچه بیشتر تأیید و تقویت شود، اسلام و انقلاب اسلامی و حوزههای علمیه و فقه و قرآن تقویت شده است.» خرداد 68، روزنامه جمهوری اسلامی ) در تلوزیون هم یکبار با چشمان خودم دیدم و با گوشهایم شنیدم .از ولی فقیه عزیزمان حضرت ایه الله خامنه ای خلف راستین انقلاب اسلامی تبعیت محض میکنم. و هر وقت اشاره ای از رنج ایشان در رابطه با جریانی را متوجه میشوم دلم به درد می اید و یاد سخن ایه االه صانعی می افتم و مسئولیتم صد چندان میشود در دفاع از اقا و مولایم . و به تظاهرات میروم در دفاع از ولایت و بی ابرو کردن اهل نفاق و نشان دادن قدرت ارتش بیست میلیونی، و حضور خودم را که کاهی از کوه عاشقان ولایت است نشان میدهم
چندی است ،شایعاتی دال بر هجمه به بیت ایه الله صانعی را میشنوم یا می خوانم . که اینها، را کار نفاق افکنان میدانم .و هر گز باور نمی کنم گه از طرف بیت رهبری باشد و یا ایشان راضی به اینکار باشند .در حالی که اگر این گونه باشد مجتهد اعلمی چون ایشان (ایت الله صانعی ) قطعا موضع میگیرد . تا زمانی که سخن پر گهر ایشان راکه در بالا اوردم رد نشده باشد توسط حود ایشان ، اطاعت از ولی فقیه بر من فرض صد چندان خواهد بود. و خواهش میکنم شما و اقای دکتر خزعلی مردم را بنام این مجتهدان بر علیه رهبر عزیز تحریک نکنید. ایشان مثل یک فرماندهی که در جنگ دستوری را صادر میکند و در صورتی که ان دستو قابل لغو باشد حتما ان را لغو میکند و به اطلاع نیرو های تحت امرش میرساند. چرا که یک فرمان یا یک دستور و یا یک حکم فقهی اجراش واجب است. خواهش میکنم عاجزانه شما از زبان انها سخن نگویید. مراجع همیشه جرات و جسارت ابراز و اعتراض را در طول تاریخ شیعه داشتند و دارند. شما کار را جایی رسانده اید که ایت الله موسوی اردبیلی و ایهت الله ناصر مکارم شیرازی و ایت الله صانعی را نصیحت میکنید. که نامه ای بنویسند. اگر به حاطر رفتارتان در گذشته رقیبانتان بر شما تاخته اند و شما اذیت شده اید( الله و اعلم) چرا به زمین و زمان هوار میکنید و همه را می خواهید به نفع خود ترغیب کنید.
هر چند بعید میدانم این سخن مرا چاپ نمی کنید چرا که به نفعتان نیست ولی باز من برای رفع دین مینویسم برای شما و به اقای خزعلی هم خواهم فرستاد. .
من سخن شما را گوش کنم؟ یا سخن و حگم مرجعم را به این صراحت که من به عنوان یک مسأله شرعی میگویم که (تخلف از فرمان آیت الله خامنهای گناه و معصیتی است بزرگ و رد بر او، رد بر امام صادق …… حد شرک به الله است.)
همه را می خواهید مشرک کنید؟
جواب خدا را چه خواهید داد؟
جواب شهدا را در روز قیامت چه خواهید داد؟ بقول مولوی:
نکته ای کان جست ناگه از دهان …… همچو تیری دان که او رست از کمان
و ا نگردد از ره ان تیر ای پسر …. بند باید کرد سیلی را زسر
چون زسر بگذشت جهانی را گرفت … گر جهان ویران کند نبود شگفت.
من حرف شما را قبول کنم که فقیه نیستید؟ یا حرف مجتهد جامع اشرایط را که در زمان امام هم قاضی بودند. مگر امام مسند قضاوت را به افرادی که اهل فن و فقیه و مجتهد نبودند می سپرد؟مگر به کسانی که جسارت اعتراض به مشکلات جامعه نداشتند و حرف حق را با جسارت نمی گفتند می سپرد؟ مگر به افرادی که مصلحت طلب بودند می سپرد؟این را به خاطر این گفتم که از جمله دونفر از افرادی که شما ازشان ( ایت اله اردبیلی ایت الله صانعی ) خواستید که نامه به رهبری بنویسند دارای چنان سوابق درحشانی هستند که من و شما را نیامده انها را تحریک کنیم.
شما که خود را نویسنده و دکتر و اهل علم میدانید می توانید تصور کنید که من اگر به این اقایان و رفتارشان شک کنم چه میشود؟اینها صحبتهایشان را مثل من و شما از روی احساس نمی گویند. اگر به موضوعی موثق دست یافتند همچون اماممان خمینی کبیر انرا اعلان میکنند.سال چهل و دو در مقابل ان قدرت جهنمی شاه مگر امام نبود مگر مراجع و حوزه های علمیه نبودند که یکتنه فریاد زدند بر علیه شاه… ببخشید که کمی عصبانی شدم ومرکب سخن را تند راندم. اگر جوابم را ندهید علاوه بر شکایت در پیشگاه خدا ، نوشته فوق را به همه جا خواهم فرستاد که همه بدانند پاسخم داده نشد.
اگر انشائ الله خدا توفیق دهد به قم خواهم رفت و از خود ایت الله صانعی هم این شبهات را سئوال خواهم نمود
خداوند مرا راهنمایی و شما را هدایت کند . امین یا رب العالمین.
با تشکر: رضا ،جدا مانده از خیل دوستان عاشق
…………………………….
سلام آقا رضای عزیز
شما در باره ولایت فقیه چرا به سراغ آقای صانعی رفته اید که دیروز سخنی و امروز سخنی دیگر دارند. به این سخنان امام خمینی چرا مراجعه نمی کنید:
«اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند، از ولایت ساقط میشود.» منبع: صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۲۹ و ۱۷۴؛ ج ۱، ص ۳۱، ج ۱۰، صفحهٔ ۸۹ و ۲۹.[۲]
«اگر ولیّ فقیه، یک کلمه دروغ بگوید یک قدم بر خلاف بگذارد، آن ولایت را دیگر ندارد.» منبع: صحیفه نور، ج ۱۱ ص ۳۷.[۳]
«اگر فقیه یک گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط میشود.» منبع: صحیفه نور، ج ۱۱ ص ۳۷.[۴]
« اسلام برای آن کسی که سرپرستی برای مردم میخواهد بکند، ولایت بر مردم دارد؛ یک شرایطی قرار دادهاست که وقتی یک شرطش نباشد، خود به خود ساقط است، تمام است، دیگر لازم نیست که مردم جمع بشوند.» منبع: سید روحالله خمینی، صحیفهٔ نور، ج ۳، ص ۱۴۱-۱۴۲.
«فقیه نمیخواهد به مردم زورگویی کند، اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد.» منبع: سید روحالله خمینی، صحیفه نور، ج ۱۰، ص ۲۹.
«و وصیت اینجانب به رهبر و شورای رهبری در این عصر که … گمان ننمایند که رهبری فی نفسه برای آنان تحفهای است ومقام والایی ، بلکه وظیفه سنگین و خطرناکی است که لغزش در آن اگر خدای نخواسته با هوای نفس باشد، ننگ ابدی در این دنیا و آتش غضب خدای قهار در جهان دیگر در پی دارد.»
با احترام به شما : محمد نوری زاد
.
به نام انکه جان را فکرت اموخت
سلامي چو بوي خوش اشنايي بدان مردم ديده ي روشنايي
نمي دانم از کجا بگويم واز کدام از رييس جمهوري که دارد همه را به باد مي دهد يا رييس قضايي که مردانگي را به باد مي دهد يا رييس مجلسي که
اخه مگه ممکن است که اينها رو نديد ولي خوب مگه ممکنه ديد ودم نزد
مانده ام سخت عجب
شايد بايد فکر ديگري کرد
شايد بايد در هر نامه يک نفر رو با خصوصياتش توصيف کرد
اينجوري اگه جوابي هم نگيريم لا اقل يه کار جديد انجام داديم
ولي اين وسط يه چيز قرباني مي شه چيزي که خيلي ارزش داره و اون عيب پوشي هست ولي چه مي شه کرد کم کمش اينه که ما چيزهايي رو که ديديم مي گيم و در عوض تهمت هاي غريبي که اونها به بزرگانمون مي زنند رو مي شنويم
خوب بايد يه چيزي رو هم از اول مشخص کرد اين که اگه کسي اشتباهي چه کوچک چه بزرگ انجام ميده خودش مسووله نه خانواده اش خيلي از عزيزاني که الان دارند سعي مي کنند براي اصلاح جامعه از نزديکان وفرزندان ويا حتي خود کساني هستند که زماني اشتباهاتي رو مرتکب شدند و باعث اين وضعيت شد که ميبينيم
مطمينا من هم به اندازه ي خودم و خيلي بيشتردر کجروي هاي جامعه مسوولم
همه ي ما مسووليم به اندازه ي اختياري که داريم
شايد بشه اين چند خط پر از اشکال روخوند و دقيقه اي تامل کرد
اگه ذهن کوچک من ياري کنه شش هفت سال پيش بود که اقاي احمدي نزاد تصميم به تسخير کرسي رياست جمهوري گرفت بگذريم از اينکه درباره ي مافياي نفتي اي حرف مي زد که هيچوقت سراغي ازش نداد وبگذريم از مفسدان مالي اي که اسمشون هيچ وقت از جيب لباسش در نيومد بلکه فقط به چند نفري بهتان زد و نتونست اون رو ثابت کنه
بگذريم از بازنشسته کردن استادان دانشگاه در پي در گذشت استاد شهيدي به بهانه هاي واهي وبگذريم از دخالت بيجا در حوزه هايي که هيچ ربطي به ايشون نداشت
اما يک چيز اين وسط براي من خيلي عجيبه اينکه ايشون چه علاقه اي داره که جاي پاي کشورهاي ديگر رو در اطراف کشور ما محکم کنه از صحبتش درباره ي هولو کاست وتهديد اسراييل شروع شد تا حالا که رسيده به تهديد بستن تنگه هرمز
واقعا اين تهديد اخر بر اساس چه منفعتي بيان شد اگر بناست شجاعتشون رو به رخ بکشند از خودشون خرج کنند نه از مردم
اين تهديد يقينا غير عملي فقط باعث حضور بيشتر نيروهاي نظامي خارجي در اين محل ميشه
باعث افزايش تدارکات نظامي در کشورهاي همسايه مي شه و باعث تنزل همکاري بين کشور ما وديگر کشورها
کمي بندشيم واقعا به چه بهايي مي شه يه ابراه بين المللي که يک طرفش ابهاي سرزميني ماست رو بست
اين تهديد چه نفعي براي ما داره و چه ضرري براي دشمنان ما
نکنه اين همه مطالبي که هيچ وقت نخواستيم باور کنيم راست باشه
نکنه دشمن در لباس دوست
نکنه شريک دزد ورفيق قافله
والله اعلم
البته من نه سياستمدارم نه کارشناس نظامي و نه حقوقي ولي از بزرگان دانشمند مي خواهم اگر دليلي بر اين سخنان مي بينند در محيط مجازي و نيز در روزنامه ها شرح بدهند تا ما هم به انها اگاه شويم
با تشکر
با همون مجوز شرعی که خلخالی- شخصی که افراطی بودن از سر و روش میبارید- رو حاکم جان مردم کرد و آدمای با گناه و بی گناه رو با محاکمه های آبکی و بدون حق داشتن وکیل اعدام کرد. با همون مجوز شرعی که به خاک عراق حمله کرد.با همون مجوز شرعی که تمام مخالفانش رو با سیاست و آروم آروم حذف کرد.
واین است اسلا م با قرائت حضرت امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی
زورهای آخرتون رو هم بزنید،ما دیگر از شما و دینتان و رهبرتان و این مجیزه گوییها خسته شدیم و کشوری بدون هیچ دخالت دینی با سیاست را خواهانیم. مرگ بر ….
آقای موسوی لاری مطلبی که من از قسمت اول نامه شما گرفتم روشنگری مردم بهتر از پند به حاکمان جواب میده این درسته ولی درسته این نامه ها به رهبری نوشته میشه ولی روی سخنش به مردمه که این اتفاقات داره می افته فکر میکنم برای افرادی مثله ما که مانند شما داخل حکومت بزرگ نشدیم روشنگرانه است
اینو هم بدونید من خودم پاش بیفته از اقای نوری زاد انتقاد هم میکنم مثله انتقاد از سانسور نامه اون آقای محافظ
برداشتن همون هاله کار خیلی بزرگیه
من حرفای زیادی قبلا شنیده بودم ولی ادمی هستم که به صرفه اینکه مخالفم قضاوت نمی کنم بلکه دوست دارم مدرش رو هم ببینم و حرفای آقای نوری زاد ،شما و هرکسی که با این اقایون مراوده داشته اگر یکی باشه مردم رو روشن میکنه
نوریزاد عزیز می دانی شروع ماه صفر با جنگ صفبن همراه بود. زمانیکه معاویه به “نامه” های علی ع دیگر توجه نمی کرد و حجت تمام شده بود. ولی تو همچنان بر او موعظه می کنی باید بدانی روزی که حجت بر او تمام شد او را در صفین خواهیم دید.
بله یک نسل دوبار انقلاب نمی کند ونباید هم بکند زیرا اگر هدفش در انقلاب اول محقق نشد در انقلاب دوم هم اهدافش به نتیجه نخواهد رسید وتوسط لاشخوران به سرقت میرود.بجای انقلاب باید مبارزه منفی ومدبرانه نمود ودر نهایت با اعتصابات فرا گیر علاوه بر ازادی مصطفی و زیدابادی وتوکلی/تخت سلطانی را برای همیشه از این سرزمین بر کنیم.در مورد نامه نگاری شما ونوریزاد شجاع ودلیل عدم تاثیر ان در مخا طبتان لذت قدرت وحکومت است وگرنه مقام رهبری خیلی بیشتر از شما از ظلم وستم سربازان گمنام…..!مطلع میباشند.
آقا من هنوز نفهمیدم که با چه مجوزشرعی امام تسخیر لانه جاسوسی را تأیید نمود!