ایکاش مراجع وشخصیت هایی که از آنان به نگارش نامه دعوت کرده بودم، تقاضای مرا اجابت می فرمودندو من یک به یک نامه های حکیمانه ی آنان را منتشر می کردم. گرچه خود می دانم نادیده گرفتن کفن پوشان و عربده کشانی که چون فنر فشرده درپس خانه ی هرمعترض دلسوزی کمین کرده اند، به شهامتی و درایتی غریب نیاز دارد. با این همه اما من همچنان چشم به راهم. شخصیت ها و مراجع بزرگواری که می دانم هیولایی به اسم جهالت در پس دیوار بیت شان هوار می کشد، یا آتشی را که در این خانه شعله می کشد می بینند و باوردارند، یا با احاله ی فاجعه ها به ورطه ی تعویق، بنا بر سکوتی مدام دارند. اگر می بینیم و باور داریم، سکوت کردن و نادیده گرفتن به رواج هرچه بیشتر آن می انجامد. و چرا این آتش، به دامان خود ما چنگ نزند و بساط ما و نسل های مارا تباه نکند؟ من این سخن ناب شریعتی عزیز را هماره بر چشم می نهم که: به نماز ایستادن در خانه ای که آتش در او اوفتاده، حماقت است….
ایکاش مراجع وشخصیت هایی که از آنان به نگارش نامه دعوت کرده بودم، تقاضای مرا اجابت می فرمودندو من یک به یک نامه های حکیمانه ی آنان را منتشر می کردم. گرچه خود می دانم نادیده گرفتن کفن پوشان و عربده کشانی که چون فنر فشرده درپس خانه ی هرمعترض دلسوزی کمین کرده اند، به شهامتی و درایتی غریب نیاز دارد. با این همه اما من همچنان چشم به راهم. شخصیت ها و مراجع بزرگواری که می دانم هیولایی به اسم جهالت در پس دیوار بیت شان هوار می کشد، یا آتشی را که در این خانه شعله می کشد می بینند و باوردارند، یا با احاله ی فاجعه ها به ورطه ی تعویق، بنا بر سکوتی مدام دارند. اگر می بینیم و باور داریم، سکوت کردن و نادیده گرفتن به رواج هرچه بیشتر آن می انجامد. و چرا این آتش، به دامان خود ما چنگ نزند و بساط ما و نسل های مارا تباه نکند؟ من این سخن ناب شریعتی عزیز را هماره بر چشم می نهم که: به نماز ایستادن در خانه ای که آتش در او اوفتاده، حماقت است.
چندی پیش جناب کدیور مرا به نگارش نامه ای در همین نزدیکی ها خبرداد. واکنون در صبحگاه جمعه به نامه ی جناب سروش برخوردم. شاید در فردا روزی، بزرگ دیگری ما را به ملاحت نوشته ای نوید دهد. وباب این نوشتن های حکیمانه و مشفقانه گشوده بماند. صادقانه می گویم که در نامه ی جناب سروش جز درستی نمی بینم. هربند سخن ایشان به شعری و شعوری کهن مزین است. که یعنی: “نصیحة الملوک” دغدغه ی هماره ی فصیحان و سخن شناسان و ناصحان ما بوده است. این نامه، گرچه به تناسب چرخش سخن، گاه به تلخی و تندی می گراید اما هرگز این تلخی به اندازه ای نیست که صدای سلامت آن شنود نشود. من سوز سخن این اندیشمند را در این نامه آنجا یافتم که رو به رهبر می نویسد:” قدر این قلم های بی طمع را بدانید”. بله، ما را از این سخنان، طمعی جز تقدیم “خیر” نیست. اما چه جای شکوه که جماعتی، این خیرخواهی را به زشتگویی مراد کرده اند و با خیرخواهان به زشتی فرو شده اند. به دوسوم پایانی همین نامه اگر دقت کنیم، در او جز رفاقت و جز اشارت های ناب و درستِ دوستانه نمی بینیم.
من این نامه ی جناب سروش را سراسر حکمت یافتم. بلی، در سخن حکیمان، گاه تندی نیز هست. درقرآن، آنجا که لقمان حکیم به فرزند خود می فرماید: بهنگام سخن گفتن صدای خود را بلند مگردان، بلافاصله او را به صدای بلند و عرعر الاغان اشارت می دهد. من بخاطر اجابت درخواستم صمیمانه از این دانشمند فرهیخته سپاس دارم و آرزوی روزی را دارم که مردمان ما و بویژه صاحب منصبان ما از گنج سخن وی دانه های پربها بردارند و شأن سخن منصفانه و حکیمانه ی او را دریابند.
ما نیز چون نویسنده ی این نامه، به سخن خود رهبر روی می بریم که :” البته نباید با مسئولان مبارزه و دشمنی کرد، اما این حرف به معنای انتقاد نکردن و مطالبه نکردن از مسئولان متخلف از جمله رهبری نیست، چرا که میتوان در عین صفا و دوستی انتقاد هم کرد. ” ( ۱۷ مهر ماه ۱۳۸۶ – پایگاه اطلاع رسانی دفتررهبری)
واینک نامه ی دردمندانه و صدالبته مشفقانه ی این حکیم خیرخواه:
باغبانا ز خزان بیخبرت میبینم
حرٌ زمانه و هنرمند دلیر و آزاده، محمد نوری زاد، باب نقد ناصحانه و نصح ناقدانه رهبری را گشوده است و از اصحاب قلم و اجتهاد خواسته است تا دعوت او را لبیک گویند و به نوبه خود ادای تکلیف و امر به معروف کنند و دفتر انتقاد را کلان تر سازند، مگر این آواهای نازک ناقدانه بدل به فریا د شود و پرده گوشی و صفحه وجدانی را بلرزاند و گره از کار فرو بسته خلقی بگشاید.
آقای سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران
صاحب این قلم چند بار با شما با عتاب و درشتی سخن گفته و مذمّتها و ملامتها بر شما باریده و قلم را بر سیاهیها و تباهیها گریانده است اما اینک بر آن است تا خشم خود را فرو خورد و قلم را به جانب دیگر بگرداند و از در ارشاد و نصیحت و انذار و موعظت در آید. و اگر چه به عین الیقین پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک میبیند، راه نکونامی و نیک سر انجامی را به شما نشان دهد، مگر به جاروب انصاف خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید و از خدا و خلق آمرزش و پوزش بطلبید و بند از پای عدالت و آزادی بردارید و زندانیان استبداد را آزاد و استبداد را (که اعظم منکرات عالم است) زندانی کنید و آب حکمت را به جوی حکومت بازگردانید و بازی سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید و بقیه دوران زعامت را به توبه و تدارک سپری کنید تا سپید روی به دیدار خدا روید.
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت / ناچار کاروان شما نیز بگذرد بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت / هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
میدانم که آزموده رامی آزمایم وای بسا که جز ملامت و خذلان نصیب نبرم، اما با خود میگویم “نور او نوشد که باشد شعله خوار”. در گفتن فایدهها هست که در نگفتن نیست: گزاردن تکلیف، آگاهانیدن خلایق، عذر تقصیر به پیشگاه خالق، جنبانیدن وجدان مخاطب، گشودن راه آزادگی و شکستن قفل غمناکی و غلامی و افسانه نیک شدن در تاریخ. پس “بیم خسران و خسروانم نیست”.
گر چو فرهادم به تلخی جان بر آید باک نیست / بس حکایتهای شیرین باز میماند زمن
آقای خامنهای
این تجربه نخستین من در گفتگوی نرم با شما نیست. سالها پیش وقتی در نوشته یی از روحانیت انتقاد کردم که چرا سقف معیشت را بر ستون شریعت زده اند، با عتاب شما رو به رو شدم که در خطابهای بر آن نوشته خرده گرفتید و چون پاسخ آن خرده گیری را با کمال ادب و فروتنی در مجله کیان دادم و از فتح باب دیالوگ با رهبری ابراز شادمانی کردم و عتاب تلخ شما را با قند تحمل فرو خوردم که “جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت”، شما در خطابه یی دیگر چنان درشتی کردید و این باب نیم باز مخاطبه را چنان غضب ناکانه به هم کوفتید که گویی دندهها و دندانهای مرا میشکنید تا به من و دیگران حالی کنید که ” شاه با تو گر نشیند بر زمین/ خویشتن بشناس و نیکوتر نشین”.
رفتارهای هراس آور وزارت اطلاعات از آن پس شروع شد و آنان به بهانه اینکه “تو صدای آقا را هم در آوردهای” بر من تنگ تر گرفتند و اشتلمها کردند و دشنامها دادند و محرومیتها پیش آوردند و “زور عریان” را که از آستین انصار حزب الله بیرون میآمد، حوالت من کردند و صریحاً گفتند که تکه تکه ات میکنند و آتشت میزنند که تا امروز هم آن گستاخیها ادامه دارد. چندی پیش بود که فرزند مرا، که تنها گناهش فرزندی منست، صدا زدند و به قتل تهدیدش کردند و گفتند آماده شهادت باش چون ممکن است “اسرائیلیها” کارت را بسازند و خونت را بگردن حکومت بیندازند. ممنوع التدریس و ممنوع الخطابه وممنوع الخروج بودن و سپس اخراج شغلی وکتک خوردن ها در تهران وقم ومشهد واصفهان وخرم آباد و… به جای خود، که از جنس “خشونت نرم”اند و از فرط نرمی و نعومت بیآزار مینمایند! رنجنامه های من به هاشمی رفسنجانی مطلقاً بی پاسخ ماند. از آن پس زبان در کام بردم و رسم مخاطبه پر مخاطره را فرو نهادم. اینها همه در زمستان استخوان سوز انسداد بود..
خاتمی که آمد گفتم فاتحت است نه خاتمت. باب گفتگو باید گشوده بماند که ضمان حرّیت است و نشان مدنیت.
او هشت سال رئیس جمهور بود و ما یکدیگر را ندیدیم. ازمکر ماکران و طعن طاعنان میترسید. به قم رفت و همه جا رفت، اما به ملاقات اعظم و افقه فقیهان، آیت الله منتظری رحمة الله نرفت. دست و پایش چنان به زنجیر احتیا ط بسته بود که پیوندش با احباب گسسته بود. با این همه من به او نامههای گشاده و سر گشاده نوشتم و نقدهای چالاک کردم و او را از سرهنگیهای فرهنگی با انگیزههای چنگیزی بیم دادم که: ” اگر ایران است، اگر ایمان است، اگر کرامت انسان است، اگر عقل و برهان است، اگر عشق و عرفان است، همه دستخوش تاراج و طوفان است. کجاست شیر دلی کز بلا نپرهیزد”.
پاسخی نداد، گر چه پاسخی واژگون هم نداد. حکایت حافظ بود و شاه یزد:
شاه هرموزم ندید و بیسخن صد لطف کرد / شاه یزدم دید و مدحش گفتم و هیچم نداد
به همین دلخوش بودم که اگر رهبری کلاه گوشه به آستین دلبری میشکند و برتر از سلیمان مینشیند و با موران سخن نمیگوید، رئیس جمهوری هست که آشکارا نقد میشنود و بر نمیآشوبد و به “آئین گفتگو” روی خوش نشان میدهد و به جوانان میآموزد که نقد آشکار حاکمان هم ممکن است و هم مطلوب. دریغا که او سپر بلای رهبری بود و در نقض پیمان با مردم تا آنجا پیش رفت که “ترک کام خود گرفت تا بر آید کام دوست”.
احمدینژاد که به جای خاتمی نشست “ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها”. این بار حتا وسوسه یی خرد دل مرا نگزید که نامهای به وی بنویسم و با او رازی بگشایم. بلی، “ز منجیق فلک سنگ فتنه میبارید” و کجرویها و بیرسمیها طوفان میکرد، اما “کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد” چه جای مکاتبه است با دولتمردی بی تدبیر و دولتی خرافه گستر و سفاهت پرور که از چاههای نفت بر میدارد و در چاههای جمکران میریزد ؟ و قایق خرد خیالات خام خود را با پاروی تائیدات رهبری در دریای مخاطرات بینالمللی به یمین و یسار میراند و به توهم “ظهوری” و فتح الفتوحی قریب الوقوع، انگشت تحریک در چشم خونریز جهان خواران جنگ طلب میکند و باکی از ویرانی خاک ایران ندارد.
ایام میگذشت و خود را برای نقد و نصیحت رهبری آماده میکردم که قصّۀ “وحی و نبوّت” پیش آمد وتهمت تکفیرو غوغای عنیفی که بر سر آن بر آوردند. دست نگاه داشتم و نخواستم شهد کلام را به زهر سیاست بر آمیزم و پا از کفش فقاهت بر نیاورده در کفش ولایت کنم. انتقادات عالمانه را پاسخ گفتم و به قدر مقدور شوخ های شبهه را از رخسار رسالت زدودم و حقیقت کلام خدا را که همان کلام محمد (ص) ست باز نمودم. غبار آن مناقشات که فرو نشست، برق انتخابات از افق سیاست دمید و چشمها را خیره و دلها را فریفته کرد. امید ها زنده و جانها تازه شد. همه جوشیدند و گفتند نوبت آزمودن بخت است و نشاندن عدالت بر تخت. کسی نمیدانست که درون پرده چه فتنهها میرود و شاخ گستاخ استبداد چشم عدالت را چه زود کورخواهد کرد. نتایج که ازپرده برون افتا د، آشکار شد که دست خیانت در صندوق امانت مردم بردهاند و دیوی را دوباره بر تخت سلیمان نشاندهاند و دامادی دروغین را به حجله حکومت فرستادهاند و غنیمتی را به غارت ربودهاند و پای اهانت بر شرافت مردم نهاده ند. خوشبختانه غیرت ملت بر غارت شورید و شیرینی سرقت را در کام راهزنان تلخ کرد.
مردم «زوال استبداد دینی» را جشن میگرفتند و باد و آتش در کار برکندن خیمه استبداد وسوختن ریشه بیداد بودند که مزدوران و شقاوت پیشگان فرمان یافتند تا قتل و شکنجه و شرارت و تجاوز و تطاول را به اوج رسانند و عَلَم شقاوت را بر قلٌه قساوت بر افرازند. گورستانها را پر کردند و زندانها را پر تر. اما جنبش فرو ننشست.
دانستید که کار از گلوله پیش نمیرود. به تحبیب پرداختید. هر روز به بهانهای جمعی را فرا خواندید و با آنان به سخن نشستید. حتی شاعران شعر به مزد را، مگر آب رفته را به جوی بازگردانید. اما شعارهای ستم رسیدگان نشان داد که شعورشان بسی بیشتر از این هاست و نارضائی آنان فراتر از آن است که به نوازشی فرو بنشیند. شعار”مرگ بر دیکتاتور” نشان آن بود که جز زوال استبداد و مرگ دیکتاتوری راضی شان نخواهد کرد.
در هنگامه این بیداد و استبداد و در یکی از مجالس لطف و عتاب رهبری بود که جوانی دلیری کرد و وام شجاعت بگزارد و شما را به شنودن انتقاد دعوت و سفارش کرد (محمود حمیدنیا). شما هم خشک و خنک پاسخ دادید که: بلی ما مخالف انتقاد نیستیم، همین و بس. پیدا بود که لغتنامه تنگ رهبری از شرح و بسط واژه انتقاد سخت تهی است و ذهن خو کرده به ستا یش ها و نوازش های مداحان، تحمل ورود این مفهوم ویرانگر را ندارد.
آشکار بود و رفته رفته آشکار تر شد که رهبری هواهای دیگر در سر دارد. نه مشتا ق نقد است نه مشوق ناقدان و خوی نکوهیده استبداد چنان در دماغش متمکن شده است که سیاهی درحبش و سرخی درآتش.
حدیث تلخ حوادث ایام بعد را چگونه میتوان نوشت که قلم را نسوزاند؟ اعظم مصائب آن بود که مزرع سبز جنبش را به خون سرخ جوانان آلودید و شمس و قمرِ آن را در بند کردید وآن دوشیر بیشه شجاعت را به زنجیر ستم بستید وآن دوچراغ راه آزادی را در تاریکخانه اسارت نشاندید بدین امید که جنبش فرو نشیند و بیداری فرو خسبد و اینک نیز مبتهج و مفتخرید که به عنایت ولیّ عصر فتنه گران را محبوس کرده اید و بد خواهان را مأیوس و” به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد”. جمعی از بهترین فرزندان این آب و خاک اکنون در سیاه چال و زنداناند و رنجه و شکنجه میشوند و تاوان نیکخواهیها و حق طلبیهای خود را میدهند و نجاست و خباثت سفلگان و سفّاکان را به جان میکشند تا ردای ریاست و هاله قداست شما آسیب نبیند.
بس کنم گر این سخن افزون شود / خود جگر چبود؟ که خارا خون شود
همین قدر بگویم کاری کرده اید که اینک کوچکترین اصلاح به یک انقلاب میماند، آیا هنروحسن تدبیر این نبود که هاضمه مدیریت را، چنانکه هنر همه دموکراسی هاست، چندان فراخ و نیرومند کنید که حرکات انقلابی بدل به اصلاح شود؟
آیا از ضعف بصیرت وسوء سیاست نبود که با دروغزنی کمخرد و فریبکار چون محمود احمدینژاد ابتدا به مغازله پرداختید ودولت او را فخر امت وشرف سیاست وا نمودید وحاشیه نشینان درگاه رهبری هم امام زمان را دعا خوان وپشتیبان او دانستند، لکن همینکه رفتار اورا حمل به نافرمانی کردید فرمان حمله باو را صادر کردید؟ جنٌ و انس جمع شدند و به شما گفتند:
بر تو میلرزد دلم زاندیشهای / با چنین خرسی مرو در بیشهای
و شما از سر رعونت گوش نکردید تا آنجا که:
سنگ روی خفته را خشخاش کرد / این مثل بر جمله عالم فاش کرد مهر ابله مهر خرس آمد یقین / کین او مهرست و مهر اوست کین
باری از پس نامهنگاریهای نورانی نوریزاد، بهجستجو در پایگاه الکترونیکی و دفتر خطابههای پیشین شما برآمدم و ازبخت نیک این جملات نادر را یافتم که درین فضای ملول وعبوس، مصلحت اقتضا میکند حقیقت انگاشته شود: ” البته نباید با مسئولان مبارزه و دشمنی کرد، اما این حرف به معنای انتقاد نکردن و مطالبه نکردن از مسئولان متخلف از جمله رهبری نیست، چرا که میتوان در عین صفا و دوستی انتقاد هم کرد. ” ( ۱۷ مهر ماه ۱۳۸۶ – پایگاه اطلاع رسانی دفتررهبری)
آقای خامنهای
حالا من از همین سخن ساده و کم جان شما میخواهم قلم را جان دهم تا با شما سخنان جانانه بگوید که: نه هر کس حق تواند گفت گستاخ / سخن ملکی است سعدی را مسلٌم
سالها پیش دیدم که بر کنگرهٔ ایوان، آنجا که مهمانان را میپذیرید کتیبهای نهادهاند و این سخنان امام علی را به خط خوش بر آن کندهاند: “من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتادیب نفسه قبل تأدیب غیره……”: “هر کس بر مسند رهبری مینشیند، نخست به تأدیب خود بپردازد و سپس به تأدیب دیگران، که معلم خویشتن احترامش بیشتر از معلم دیگران است”.
من میخواهم شما را در این تادیب کمک کنم
باور کنید من بر شما رقت بسیار میبرم که چگونه میتوانید از گرداب مداحیها طاهر و سالم بیرون بجهید ؟ ناز پرورده مدح نرم مداحان آیا طاقت نقد سخت نقادان را خواهد داشت؟
نیک خواهان دهند پند ولیک / نیک بختان بوند پند پذیر پند من گر چه نیکخواه توأم / میکند در تو سنگدل تاثیر؟
بر رعایایی چون خود و نوری زاد و… هم رحمت میبرم که چه مایه ناکامی کشیدهاند و ناراستی دیدهاند که اکنون کلماتی کم جان را که با کراهت ادا شدهاند باید به منزله کرامتی آسمانی بر گیرند و در پناه آن خطر کنند وای بسا که ترک جان و سر کنند غریبا ! واعظ مسجد کرامت مشهد را چه افتاده است که خود وعظ کسی را نمیشنود و قدرت مطلقه ولایت در گوش او چه خوانده است که ناشنوا مانده است؟
ای صاحب کرامت! شکرانه سلامت / روزی تفقّدی کن درویش بینوا را
شما که کراراً در خطابههای خود برای اعیان حضرت و ارکان دولت به ویژه سفیران و رایزنان و مبلغّان میگویید “پیام اسلام را به همه جا برسانید. ما برای جهانیان حرفهای گفتنی بسیار داریم” آیا نمیدانید که سخن بدون مجال نقد، نه گفتنی میشود و نه ماندنی. شما و همراهانتان که همیشه یک سویه سخن میگوئید و سخن دیگران را نه از نزدیک و نه از دور نمیشنوید و اصلا لایق شنیدن نمیدانید، کدام حرف گفتنی برایتان باقی مانده است؟ چهار صد سال است که جهان تئوری نقد آزاد و عمل آزادانه نقد را میآزماید و از برکاتش بهره مند میشود. حالا از شما چه بشنود که ز این بانگ جرس چهار صد سال است پس مانده آید و هنوز سخنان آب ندیده و نقد نشنیده خود را علاج دردهای جهانیان میدانید؟
ای کاش نقدها را فقط نشنیده مینهادید و ناقدان را این همه فرو نمیکوفتید.
کارنامه شما در پاسخگو کردن خویش و شنیدن نقد دیگران به هیچ روی درخشان نیست. جوانان و نیکخواهان توصیه های شما را بکدام پیشینه و پشتوانه جدی بگیرند؟ در آغاز رهبری که دماغ مرجعیت میپختید، فقیهی دلیر مشفقانه و عالمانه شما را پند داد که فروتنی کنید و جامه افتاء بر تن مکنید که “من افتی بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النّار”، صاعقه عذاب چنان بر او نازل شد که دیگر مراجع از بیم سرها در گلیم کشیدند وخائفانه در کنج خاموشی خزیدند. آنچه ولایتی ها با آن فقیه اهل بیت کردند ناصبی ها با علی واهل بیت نکردند. این پیمانه کوچک تحمل که به نیم قطره مخالفت پر میشود با سیلاب بی امان نقد چه خواهد کرد؟
البته در این میان فقیهی زیرک قد علم کرد وسر قدم کرد وجوهر در قلم کردو رسالهای در ولایت مطلقه شما فراهم کرد.مقام رهبری هم کرم کردو اورا به ریاست قوه قضاییه مفتخر ومکرّم کرد.
از سعیدی سیرجانی نمیگویم که او را از جان سیر کردید و به دست “سعید “شقی اسیر کردید و یک چند او را در غل و زنجیر کردید وعاقبت او را هم سرنوشت امیرکبیر کردید، و چون او بسی بسیار، از فروهر ها گرفته تا پوینده و سهرابی وتفضلی و زیدآبادی و احمد قابل و… و دریغ از یک جمله توضیح یا استغفار.
چرا با ناقدان و مخالفان چنین میکنید؟ از مقید شدن قدرت مطلقه میترسید؟مگر آنان جز این میگویند که بازی سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید؟ میترسید که دیگر نتوانید با اشاره انگشتی دفتر حیات کسی را ببندید؟ این همه که مردم را در خطابهها به تقوا دعوت میکنید، آیا میشود به انتقاد هم دعوت کنید؟ نقد، تقوای سیاست است و بی انتقاد و مطالبه، تقوا طبلی تو خالی است. مگر علی با مردم خود نگفت: “لا تکفٌو عن مشورة بعدل او مقولة بحق فانی فی نفسی لست بفوق آن نخطی”:
“از مشورت دادن و حق گفتن با من دریغ نکنید که من برتر از خطا نیست”.
در این روزگار چه حاجت به انوری پروری است که چنین با شاعران شب نشینی میکنید؟ آیا حافظان زمانه هم راهی به مجالس شما دارند؟ آیا اصلا حافظ صفتانی باقی گذشتهاید؟ شاعران پر گوی دم سرد وفصاحت فروشان بی درد کم نبودهاند و نیستند. حافط را دلیری نقد فقیهان و صوفیان و ریاکاران و تزویر گران و خرقه پوشان و زهد فروشان و محتسبان و اوقاف خواران و قارونان و گران جانان و عبوسان و شحنه شناسان، یعنی نقد جامعه دینی زمان، حافظ کرد نه حدیث سرو و گل و لاله و وصف چشم و ابرو وخال و گیسوی نازک بدنان و سیمین ذقنان.
شما هم بگذارید تا جامعه، حافظان دلیر و نقاد و تزویر ستیز خود را بپرورد حتی اگر در روی شما بایستند وبدرشتی بگویند:
گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی / ما نیستیم معتقد شیخ خود پسند
نگویید مجلس خبرگان و خبرگان مجلس هستند و “عرایض لازم را به استحضار میرسانند”. آنان مفلسان منقادند نه مخلصان نقّاد:
از دلق پوش صومعه نقد طلب مجو / یعنی ز مفلسان سخن کیمیا مپرس
دیانت را چرا بهانه خشونت کرده اید؟ گفته اید “اسلام تازیانه هم دارد” ولی آیا فقط تازیانه دارد؟ عسل فروشی چه عیب داشت که سرکه فروشی اسلامی دائر کرده اید؟ میدانم به حافظ ارادتی دارید. پس “ارادتی بنما تا سعادتی ببری.” جامعه حافظی بپا کنید: بی ریا و پر لبخند. هم کسوتان حلوا خوردۀ خود را بنگرید که کشوری را در ماتم وخرافه و ریا و گزافه غرق کرده اند، لبخند را از لب ها، معرفت را از مغزها ودلیری را از دلها ربوده اند، جلوه میفروشند و عشوه میخرند، آب میدهند و گلاب میگیرند، درس غلامی و غمناکی به مردم میدهند و تخم تقلید و تزویر میپراکنند.
بنگاه بانگ ورنگ هم اینک خادم طنازی ها و گزافه پردازیها و شعبده بازی های آنان شده است: مدرسهای برای نادانی و مصطبهای برای ثنا خوانی و قهوه خانهای برای نقّالی و سخنرانی و دغل سرائی برای آبرو سوزی و حیثیّت ستانی. صندوق صوت و صورت را بنگرید که سرای زاغ و زغن و خانۀ تزویر و دغل شده است و از آن جز بانگ تملّق ورنگ تزویر به چشم وگوش نمیرسد. نه صدائی از مدارا درآن هست نه سیمائی از مروّت، نه نقدی نه مطالبهای، نه سؤالی نه محاسبه ای. درس غلامی میدهند و نقد دلیری میستانند. آبرو ها میبرند و دروغ ها میپراکنند. نیم خرده بر خشونت نمیگیرند ولی صد آفت در آزادی میبینند. از ریختن آبروئی چندان بیم ندارند که نمودن تار موئی.
تا بداند مؤمن و گبر و یهود کاندراین صندوق جز لعنت نبود
خدا را بر رعیّت رحمت آورید و جای این نرم تنان گزافهگوی را به سخت رویان بدهید که با شما درشتی کنند و با خلایق نرمی. با شما سردی کنند و با خلایق گرمی.
آن قدر ارتفاع بگیرید که تیغ تصرفتان جامۀ قوای سه گانه را چاک نکند اما آن قدر ارتفاع نگیرید که گوشتان فریاد مظلومان و صدای ناقدان را ادراک نکند. به شما زبانی توانا دادهاند تا حق را بگویید ودستی نا توان یعنی که دراز دستی نکنید. مجلس و دستگاه قضا را به خدمت نگیرید واز آنها رأی و حکم بر وفق مزاج خود طلب نکنید. دستگاه قضا باید پنجه در پنجه رهبری بیفکند و او را در سوء معاملاتش مؤاخذه کند. با این مجلس ذلیل وقضای زبون کدام دادگری و کدام مردم سالاری ممکن است؟ و انتخابات چه گرهی از کار ملت خواهد گشود؟ مثلث زر و زور و تزویر یعنی سه برادران لاریجانی را گماشته اید تاشما رااز شر قضا وقانون وحقوق بشر برهانند؟ خلایق رااز نحوست این تثلیث برهانید وبی خطر بر خط راست برانید. چهره قضا وقانون را به آب عزت از غبار ذلت بشویید واز اسب انتخابات فرودآیید وزمامش را بدست مردم بسپارید.
آقای خامنهای
ولایت فقیه البته نه شرعاً اعتبار دارد نه عقلاً وکثیری از فقها وعقلا با آن مخالفند اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسی ست نه ولایت معنوی، ومفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد. امتحان کنید و همین را آشکارا بیان کنید “کافرم گر جوی زیان بینی”. تا نا آشنایان، ” ولایت فقیه” را دیگر عین ولایت باطنی و قداست معنوی نشمارند. دکان این مغالطه را خودتان ببندید. ریاست و سیاست را رنگ قدسی و آسمانی نزنید. صادقانه و آمرانه به صدا و سیما بگوئید تا ازین پس از زعامت فقیه سخن بگوید نه از ولایت او. تا هیچ مؤمنی به هوس ذوب شدن سر در تنور ولایت نکند و در آرزوی شفا یافتن، نیم خورده “ولیّ خدا” را نخورد و« بر زمینی که نشان کف پای توبود» بوسه نزند و برای انتقاد کردن وجدان و ایمانش نلرزد.
این مغالطۀ کلان را خود از اذهان پاک کنید تا آنچه را به جبر تاریخ یا به سوء اختیار یا از بلندی بخت در دامن ایرانیان افتاده نیکوتر بشناسند.
سخنان شما اگر حجت باشد در عرصه سیاست ست نه در عرصه معرفت،ودیگرچه معنا دارد درباره همه چیز سخن راندن و فقیهان و فیلسوفان و عالمان و مدیران و اقتصاددانان و هنرمندان و دانشجویان و روحانیان و شاعران و فیلمسازان و… را مخاطب قرار دادن و بهمه درس دادن؟ “خویش را کامل ندیدن خود کمال دیگر است” مگر نه؟از همه شگفت تر حدیث علوم انسانی ورهنمودهای ناروای شماست که عین نارسایی آگاهی و نا پارسایی اندیشه ست. تقوای سیاست که نقد است وتقوای اندیشه که سکوت است وتقوای عمل که مداراومروت است ازگفتاروکرداروپندار شما غایب است.در سیاست فراتر از نقد مینشینید ودر خطابه فزون تر از دانشتان سخن میگویید ودر عمل از حریفان ذلت وتسلیم میطلبید.
چه شبها نشستم درین سیر، گم / که دهشت گرفت آستینم که قم
آقای خامنهای
با خود میاندیشیدم که تفاوت من با شما در کجاست. هر دو ایرانی و مسلمانیم و در دعوی متابعت از پیامبر عزیز اسلام همداستانیم و خیانت به وطن و هلاک حرث ونسل را اعظم گناهان میدانیم. فراستِ چندان نمیخواست که ببینم اختلاف عمیق در آن جاست که من به قبح ذاتی استبداد معتقد و ملتزمم اما شما استبداد را اگر به خاطر دین و در خدمت نشرو بسط آن باشد، میپسندید و میپرورید وبا دینداری قابل جمع میدانید. بلی نقطه افتراق همین جاست و همه رفتار حاکمانه شما بر آن گواست (سخن ازوسوسه ثروت وقدرت نمیگویم وانگیزه های شمارا به پرسش نمیکشم وبینش سید قطبی شما از دین را هم در شمار نمیآورم). بی جهت نیست که گاه با یک سخنرانی جان و مال و آبروی کسی را به خطر میافکنید (ومن خوداز قربانیان این صلاح اندیشی مستبدانهام و چون من بسی بسیار)، در انتخابات دخالت وتقلب میکنید، مجلس را در رایزنی های مهم سر جای خود مینشانید، اجازۀ تظاهرات آزاد به هیچ گروهی و حزبی نمیدهید، بنام دفع تهاجم فرهنگی بروزنامه ها تهاجم میکنید، قوّۀ قضائیه را معلّق میگذارید و بی التفات به آن، مخالفان را مجازات ودر حصروحبس میکنید، حتی با درویشان که “وفا کنند و ملامت کشند و خوش باشند” وفا نمیکنید، به احدی اجازه نقد رهبری را نمیدهید، سپاهیان را به عرصه سیاست و اقتصاد میکشید، صدا و سیما را مهار میزنید، فرهنگ و دانشگاه را امنیتی نظامی میکنید، حوزه های علمیه دینی و مساجد ومنابر را حکومتی میکنید، ناقدان را حتی اگر از مراجع باشند فرو میکوبید، زور عریان را به خانه ها وخیابانها میبرید و انصار حزب اله را برتر از قانون مینشانید و مصونیت قضائی میبخشید و…
آخر اگر روزی این آب وخاک به مخمصهای و مهلکه یی بیفتد و بیگانگان دست طمع درآن دراز کنند از مجلسیان ذلیل، از دانشگاهیان مظلوم، از نویسندگان شکسته دل وشکسته قلم، از عالمان بسته دهان، از احزاب اخته و مرعوب، از سیاست پیشگان بله قربان گو، از مدیران ناکارآمد، از صدا و سیمای دروغگو، از روحانیان خونین دل، از کارگران فقیر، از نوکیسه گان فاسد انتظار چه معجزهای میتوان داشت؟
میگویید سپاه پاسداران هست، بلی “هیچ شهی چون تو این سپاه ندارد.” ولی کشور پادگان نیست، و همه کارش به قوای قهریه بر نمیآید. چه حسنی وهنری دارد تابع الگوی سوریه و لیبی شدن و کشور را به نیروهای نظامی و امنیتی و فراقانونی و… سپردن و در حصاری از عسکریان و لشکریان نشستن و به “نصربالرعب” دل خوش داشتن؟
باور کنید که استبداد ذاتا قبیح است وبا دینداری غیر قابل جمع ست و شرّش ازهر شرّدیگری فزون تر است. این رذیلت رابا فضیلت دفع کنید نه با رذیلت دیگر.” ادفع بالّتی هی احسن السیئة”.
به نقد تن دهید. “بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد”. استبداد را بکشید و خلقی را زنده کنید. نقد رهبری مقدمه آشتی ملی و نشانه نیرومندی و فروتنی است. آغاز ورود به عرصه مدنیّت و مدرنیّت، و تمرین دلیری و حریّت و نفی غلام پروری و عبودیّت است. چیزی را که چندین برکت در آن است چرا از رعیّت دریغ میدارید؟
زیرکان اطلاع واطمینان دارند که همه زجرها و زنجیرها وتجاوزها و تطاول ها به علم و رضا و اذن و اشراف شما ولذا گناهش بگردن شماست وبقول سعدی:
که گفت ار نه سلطان اشارت کند / که را زهره باشدکه غارت کند؟
خبر خباثت ها وقساوتهای قصابان شما به تواتر رسیده است. آیا تاوان اینهمه جنایت را میتوانید بپردازید؟ اگر همه خوبیهای مملکت محصول رهبریهای داهیانه وپیامبر گونه شماست چرا زشتیهایش نباشد؟ قدرت مطلقه مسوولیت مطلقه میآورد. مورٌخان آوردهاند که آغا محمد خان قاجار هم موسیقی مینواخت هم زیارت عاشورایش ترک نمیشد هم به دستان نامبارک خود سر میبرید وچشم در میآورد. چرا رفتار و کردار شما باید یاد آور احوال وی باشد؟ از فقه صفوی آموخته اید که با ” باغیان ویاغیان» چنین قساوت مندانه عمل کنید؟ بد نیست آن فقه را کمی هم به اخلاق بیامیزید و جان و مال و آبروی آدمیان را حرمت بگذارید. زندانهای شما خبر از خدایی خونخوار میدهند که از قتل وتجاوز باکی ندارد و پرده ناموس بندگان را میدرد. از چنین خدایی به خدای عادل رحیم پناه برید و بر این بی رحمی ها و جنایات نقطه پایان بگذارید.
****
می بینم که وام از غزالی و سعدی میگیرم و نصیحة الملوک دیگر مینویسم و از سلطان تقاضای عدل ورحمت برای رعیت میکنم و چه جای شگفتی است؟ نه نظام ما نظامی مردم سالار است نه مردم ما شهروندان حقّ مدار. بل همچنان سلطانی داریم ورعیتی. ” اینک ز بنده دعوی وز محتسب گواهی”.
سعدی گفت: “دو چیز حاصل عمر است: نام نیک و ثواب”. شما هم برای نام نیک این جهان و پاداش کلان آن جهان، در این “نصیحةالملوک” به عین عنایت بنگرید. ابراهیم نبی از خدا نام نیک میخواست: ” و اجعل لی لسان صدقٍ فی الآخرین” شما هم که از نام نیک نمیگریزید. از صحبت دوستی برنجید که بد را حَسَن و خار را سمن و عیب را کمال و زشتی را جمال مینماید.
کو دشمن شوخ چشم چالاک / تا عیب مرا به من نماید؟
من دشمن چالاک شما نیستم اما ناقد بی باک شما هستم و در کار شما عیوب بسیار میبینم که اگر بنویسم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ میشود. من در این مخاطبۀ پر مخاطره آبروی فقر و قناعت را میخرم و نام نیک و ثواب میطلبم. پروای حقیقت و مصلحت مرا به این خطر میخواند که بجای شربت شیرین مدح،داروی تلخ نقد را در کام شما بچشانم.
زان حدیث تلخ میگویم ترا / تا ز تلخی ها فروشویم ترا
بر این رعیّت فرشته فطرت رحمت آورید که در چنگال دیو استبداد همچنان اسیرند، نه لبخند بر لب دارند نه ایمان در دل نه نان در سفره، نه دانش در دفتر، نه نشاط عیشی نه درمان دلی. محتسبان لبخندشان را ربودهاند و واعظان شحنه شناس ایمانشان را. مفسدان نانشان را بریدهاند و جاهلان دفتر معرفتشان را دریدهاند. نه رنگ دادگری را میبینند نه چهره آزادی را. گران از تکالیف و تهی ازحقوق.
رهبرانشان شب و روز ارجوزۀ عدالت میخوانند و بدنیا درس مهر و کرامت میدهند. اما خود زندان ها را از قساوت انباشتهاند و جامعه را به عفونت دروغ و ریا آغشتهاند. درس غلامی به مردم میآموزند و رشته بندگی بر آنان میآویزند و در ” رسم ناقدکشی و شیوه شهر آشوبی ” استادند. صد خرده بر دیگران میگیرند و اما خردهای انتقاد بر خود را نمیپذیرند. خدا و دیانت را سپر بی کفایتی های خود نمودهاند و خود راقوم برگزیده و ولی ٌ مقرب خدا وانمودهاند. یحسبون کل صیحة علیهم. هر نصیحتی را صدای دشمن و هر ندای مخالفتی را نوای اهریمن میدانند. کارشناسان مقدس تراشیاند ومهندسان خبره زنجیربافی. قاتلان بی باک مروت و سارقان چالاک حریّت.
بر این بندگان بندی رحمت آورید که چون غلامان غمگین در اسارت ولایت شمایند تا زنجیر غلامی وقفل غمناکی شان بشکند و برق دلیری و شادمانی در چشمان نمناکشان بشکفد.
“یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم”، قومی جامه ونان و جان و جوانشان را دادند اما به آنان اجازه یک انتقاد و اعتراض ساده ندادند و جواب مطالباتشان را با داغ و درفش آبداده دادند؟
“با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل” جواب مراجع را هم با سنگ داد؟ و بهمه ناقدان اعلام جنگ داد؟ آن کو تو را به سنگدلی گشت رهنمون /ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی
آقای خامنهای
حرف جدّی من با شما این است که حرف خود را جدّی بگیرید. حالا که صحبت از نقد میکنید، نسیه اش نگذارید، آنرا نقد کنید “چونکه آنرا کاشتی آبش بده”. تا رعیّت به صداقت شما شهاد ت دهند و از برکاتش فایدت برند. از چه میترسید؟ مبادا حشمت و جلالت شما بشکند؟ مگر دل است که شکستنش گناه باشد؟ تازه “از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟” درآن شکستن صد برکت هست: سلامت میهن، سعادت رعیّت، پالایش فرهنگ، نام نیک، شکستن طلسم غلامی و دمیدن روح دلیری، تعدیل انحرافات و تقویم اعوجاجات و تصحیح اشتباهات… از این بیشتر چه میخواهید؟
من و دل گرفدا شویم چه باک؟ / غرض اندر میان سلامت اوست
از مولوی بیاموزید و چهره متبسّم اسلام باشید، نگذارید نامتان در زمرۀ بانیان و حامیان قراءت فاشیستی ازاسلام رقم بخورد. “ذاک دعوای وها انت وتلک الایام”.
من از نوشتن این نامۀ مشفقانه تنها فتح باب نقد را امید میبرم و بس وگرنه آنچه باید بر سبیل نقد گفته شود چندان است “که گرصد نامه بنویسم حکایت همچنان آید”.دیگران باید از راه برسند و از شما بپرسند دیوار وطن چرا خم شده است و جویبار فرهنگ چرا آلوده است و آسمان آزادی چرا ابری ست وچهرۀ دین چرا عبوس است وکمر عدالت چرا شکسته است وچشم هنر چرا گریان است و دل دانش چرا پریشان است و جان و آبرو چرا اینهمه ارزان است و داعیان شعار نه شرقی و نه غربی چرا در هوس پی افکندن یک “شوروی” دیگرند و هوای سیاست چرا مرگزاست و شکم اقتصاد چرا فربه از اختلاس وحرام است؟ کشتی انقلاب چرا کژ مژ میرود و ترکیۀ سکولار چرا از ایران دیندار بیش تر دل میبرد؟ و چرا
جاهلان سرور شدستند و ز بیم / عاقلان سرها کشیده درگلیم
می توانستم این نامه را نهانی روانه کنم تا ” به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد” بدست شما برسد اما رواتر دیدم که طبل زیر گلیم نکوبم و صفا را به خفا نپوشم بل بلاغ مبین کنم و بر سر مناره فغان برآورم و ” به پیش شحنه بگویم که صوفیان مستند”. بقدر طاقت خشم خود را فرو میخورم و با دلواپسی عمیق از آینده کشور و بی کفایتی های ویرانگر وایران سوز، صبورانه سرکشی های قلم را مهار میکنم و درست گویی را به درشت گویی نمیآمیزم و خطاب بی عتاب میکنم، وسخن بنرمی و آزرم میگویم تا دلی را به نصیحت گرم کنم وسلطانی را از سوء سیاست برهانم.
پست میگویم باندازۀ عقول / عیب نبود، این بود کار رسول نرم گو لیکن مگو غیر صواب / وسوسه مفروش در لین الخطاب
رهبری حق شما باشد یا نباشد،نقد رهبری بی شبهه حق مردم است وگوش کردن به نقد آنان تکلیف شما.آنهم در علن نه در خفا. صد محفل و مجلس برای تائید ولایت فقیه بر پا میکنید یکی هم برای نقد و آسیب شناسیاش بر پا کنید.صد مداح و ثنا خوان در روز نامه و صدا و سیما دارید،یک نقاد را هم تحمل کنید. نه فقط تحمل که تشویق کنید تا عیب شما را آشکارا بگویند. زیان نمیکنید. خشونت نقد را بچشید، خاصیتها دارد. دانشگاهها را بگذارید حقیقتاً دانش گاه ودارالعلم باشند. راضی مشوید که حرامیان و راهزنان دهان و استخوان دانشجویان را بشکنند و چشمشان را در آورند. دشنه را به مصاف دلیل نفرستید. بگذارید افکار شاخ یکدیگر را بشکنند. از زوال ایمان جوانان نهراسید. دشمنترین دشمنان ایمان، مستبداناند نه نقادان. به مغرب زمین نگاه کنید. سه قرن است گزندهترین و کوبندهترین مخالفتها و دشمنیها رابا دین کرده و میکنند، اما دین داری معرفت اندیش همچنان بالنده و باقیمانده است. کلیساها چراغشان روشن است. کتابهای محققانه در تاریخ و فلسفه و علم و دین، بهتر و بیشتر از کشور ما به بازار میآیند.عاقبت ماندنیها میمانند و رفتنیها چون کفی بر آب میروند.
دشمنان با انبیا بر میتنند / پس ملایک رب سلٌم میزنند کاین چراغی را که هست اونوردار / از دم و پفهای دزدان دوردار
آنقدر جامعه را چون کودکی تر و خشک نکنید و پستانک ولایت به دهانش نگذارید.خدایی نکنید بل خدا را در میان آورید ! هر جا عدالت و خلاقیت و رحمت و حرّیت هست، خدا هم هست. خدایی که ما میشناسیم و میپرستیم موصوف به این او صاف است. جامعه را لبریز از عدالت و رحمت و خلاقیت کنید، خدایی میشود.به قشور و ظواهر دل شاد مکنید و حقیقت را به مجاز نفروشید. “غرّه مشو که گربه عابد نماز کرد”.
آقای خامنهای
من و شما افسانه میشویم، اما این نامه ها جاودان میماند، چون پنجرهای به روی آینده و چون آینهِ یی برای آینده گان که چهره ریاست شما را مینماید و قصه زعامت شما را میخواند.
باری چو فسانه میشوی ای بخرد / افسانه نیک شو نه افسانه بد
به منزل نخستین قدم بگذارید و به منزله نخستین قدم، بگذارید این نامه را همگان بخوانند، آن هم به فراغت نه به تشویش، در روز نامهها نه در شب نامه ها، در علن نه در خفا. با رعیت فتح باب گفتگو کنید و به آنان جواب علنی بدهید و از“استبداد دینی تان “دفاع کنید.این نامه را خود بر مردم بخوانید وگر نه مردم بر شما خواهند خواند که:” من نام لم ینم عنه “از کثرت این گونه نقدها و نامهها نترسید.اگر رشته عدالت محکم شود، عده این نامهها هم کم میشود. اگر هم نشد، آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ کمترین حرمت به حقوق رعیت آن است که سخنش شنیده و سنجیده شود. این باب را گشاده نگاه دارید که صد گشایش در آن است.قدر این قلمهای بی طمع را بدانید و تا سیلی روزگار در نرسیده حلوای نقد رایگان را نوش جان کنید.
نه فخری است برای جمهوری اسلامی و نه نام نیکی برای شما که ناصحان نا امن باشند. اما اگر باری به صاعقه غیرت یا به ساءقه مصلحت، کارگردانان دیوان قضا فرمان یافتند تا صاحبان این قلمها را در بند کنند، بسپارید تا جرم دیگری برایشان نتراشند و بر گناه ناکرده شان نام گناه دیگر ننهند و برایشان جامه تنگ جاسوسی ندوزند و نامه ننگ ناموسی ننویسند.خویشاوندانشان را نیزآزار مکنیدوهمسران وفرزندانشان را به سیاهچال ها مبرید ودر سردخانه ها منشانید ودست تجاوز وتطاول در شرافتشان دراز مکنید. جوانمردی را به جوانمرگی میفکنید.آیا میپسندید با فرزندانتان چنین کنند؟
در پایان، باز هم وامدار گفتمان مهربان سعدی هستم که رعیت وار باب نصیحت را با سلطان میگشود: شهی که پاس رعیت نگاه میدارد / حلال باد خراجش که مزد چوپانی است
وگر، نه راعی خلق است زهر مارش باد / که هر چه میخورد او جزیت مسلمانی ست
قل اطیعوالله واطیعوالرٌسول. فان تولٌوا فانما علیه ما حمٌل وعلیکم ما حمٌلتم.وان تطیعواه تهتدوا وما علی الرٌسول الاالبلاغ المبین.هذابلاغ للنٌاس ولینذروا به ولیعلموا انما هو اله واحد.ولیذٌکٌر اولواالالباب
اوّل دیماه ۱۳۹۰ عبدالکریم سروش
آقای سروش بنده 40 سال در این مملکت دروس مختلف را بطور رسمی تدریس می نمایم و منتقد حقوق های نجومی و اختلاس بعضی از دولت مردان هستم اما مبارز بوده و هستم و جانم را فدای رهبری می نمایم و در راه اصلاحات اقتصادی کشورم می کوشم و توی دهن امپریالیست جهانی آمریکا و اسراییل و انگلیس میزنم ان شاالله که شما هم از یک معلم بازنشسته الگو بگیرید. هم بسازید و هم بسوزید و هم با زیاد خواهان داخلی و خارجی بستیزید.
بسلام وسپاس از کلبه دیت اندر کاران درنشر حقایق وححقبقت وآزادگی بخصوص با مشی اخلاق محمدی وصداقت و محبت توحیدی
انشاءالله که این بذرهای پاک به زکدی به ثمر نشیند
به نام خدا
هموطن گرامی سلام
«زندان و قلدری» ؛ پاسخ رهبری به پدر نقد ایران
دانشمندان و عالمان و تولیدکنندگان علم و دانش و خبرنگاران و اصحاب رسانه ای که تولیدات دانشی را توزیع می کنند، اگر در خدمت حاکمی باشند که سلامت ندارد و بر حق نیست، مردم را با تخصص خود به قربانگاه حاکمی می برند که شكارچی مردم در پس چهره تزوير و سياست شده است. رشد علم و پيشرفت سيستمها و پناه بردن به فنآورىها و تكنولوژى، اگر در خدمت حاکمی باطل و ستمگر باشد، براى مردم حاصلى ندارد جز اين كه آنان را به صورت مرموز به مسلخ اهل سياست می برد. امروز صاحبان دانش، اگر خطرهاى پيش روى مردم ایران را تشخيص ندهند؛ مردم را داوطلب رفتن به مسلخ سياستبازان مىسازند و بر این تصمیم ناآگاهانه نیز فخر مىفروشند. تولیدگران علم، نخست باید قاتلان و شكارچيان انسان و انسانيت و مدعيان دروغگو را از صاحبان راستى و درستى باز شناسد تا تولیدات علمی خود را در خدمت خیانت به مردم خود نگیرند. تازه بعد از اين پيشرفت است كه فضا براى ارايهى درست و برحق علمى و حكيمانه گزارههاى علمی فراهم مىشود؛ وگرنه هر گونه رشد علمى در مسلخ سياستبازان مزوّر، گردن نهادن تودههاى بيشترى زير گيوتين مديريت علمى ظالمان چند چهره است. باید نخست به شناخت قتلگاهها و شناخت شكارچيان راه یافت و كانون درستىها و فضيلتها را یافت، آنگاه علم خود را در خدمت حاکمان عادل و صاحبان درستی و فضیلت قرار داد.
دانشمندان پيش از آن كه نياز به دين داشته باشند، نياز به اين رشد عقلانى و بینش معرفتی دارند كه شكارچيان انسان را در عصر خود بشناسند. شكارچيان انسان در ایران اسلامی، برای استتار خود و شکار هرچه بیشتر انسان ها ، خود را به تمامى كمالات انسانى زيور می کنند. شناخت چهره پنهان و باطن خبیث آنان در زير اين همه كمالات انسانى، برای دانشمندان سخت است تا چه رسد به افراد عادی. شكارچيان امروز صحنه سیاست ایران، تله هاى خود را استتارى از جنس كمالات و به نام مردم و خواستههاى آنان و چهره دین می دهند.
دانشمندان و عالمان نيازمند هوشمندى و داشتن حسگرى هستند كه به محض اين كه فرد يا گروه مزوّرى ارادهى ورود به دنياى سياست و حاكميت را بر پايهى احساسات و عواطف جمهور و در چهره سالوس و ریای دینی يافت، آژير خطر را به صدا آورد. آنان بايد به اين رشد برسند و به این مهم توجه داشته باشند تا علم خود را وسیله ساختن قربانگاه مردم ایران نسازند و شكارچى پرورش ندهند؛ بلكه علم را براى سلامت زندگى و براى حيات و سعادت مردم در سایه حاکمیت کریمه و الهی بخواهند. اگر دانشمندان و عالمان دینی درک درستی از مسایل سیاسی نداشته باشند، به خدمت سيستمهاى سياسى می آیند و مردم را فداى منافع سياستبازان و كارتلهاى اقتصادى و حاکمان جور و ظالمان مزور مىكنند و سبب می شوند توده های ساده باور که به ظواهر دینی دل خوش می دارند، خويشتن را با پاى خود به قربانگاه ظالمانی بروند که اسلام را شاهنشاهی نموده و ولایت فقیه را به سلطنت و حکومت زور تبدیل کرده اند. باید به این هوشمندی رسید تا ايادى و نطفههاى شيطان را در زمين شناخت؛ نطفههايى كه به هر هيأتِ مردم پسند در مىآيند تا احساسات مردم را به بازى بگيرند و در اين بازى چنان جدى هستند كه هيچ گاه به مخيّلهى كسى وارد نمىشود كه در چهرهى آنان نقابى است كه نطفهى شيطان را در پشت خود دارد. عالمان و دانشمندان بدون داشتن حسگرهاى هوشمند، خود و مردم خویش را به ميدان مين می برند. امروزه دانشگاهها و مراكز علمى ایران، اسير یکی از شكارچيان انسانی شده و صنعت ساخت باتلاقهاى مرگ را مىپرورانند و سواره نظام و سپر دفاعى جلادانِ پنهان شده و سيستم شكار انسان اختراع مىكنند و حسن استفاده از آن را تئوريزه مىسازند و چهره ای استبدادی را در آستين علمى خود بزرگ مىكنند و احساسات مردم را براى پذيرش ناخودآگاه بردگى وی برمىانگيزانند. علم هرچند به ظاهر در خدمت مردم است اما در واقع یکی از شكارچيان مردم را در شکار انسان ها و گمراهی آنان ها حمایت می کنند تا مردم را در این فضای تاریک ، هدف سودجويىهاى شيطانى خود قرار دهد. مهم شناخت اين قتلگاه است و قانون، دین، علم و هر کمال دیگری با برچيده شدن اين قتلگاه است كه ارزش پيدا نموده و قدرت اجرا مىيابد.
حاکمان امروز ایران به خوبی می دانند که راه نفوذ آنان در جامعه و تسخير آنان، استفاده از چهره های علمی و تزريق داده های سفارشی در قالب به ظاهر علمی به جامعه و توده هاست. جامعه در قبال علم، كرنش دارد. تزريق علم به ساخت فرهنگ مىانجامد. اگر علم به صورت سفارشی در خدمت چنین ظالمانی باشد، تودهها و مردم را اسير فرهنگ پر تزویر خود مىسازد. امروزه حاکمان ظالم ایران ، سوارهنظامانی مزدور دارد که با تئوريزه كردن فرهنگى كه در پى آن هستند، به توليد علم فرمايشى و برانگیختن احساسات مردم در پرتو آن رو آورنده اند و اینان بدترین خاینان به مردم و کشور می باشند. حاکمان ظالم برای آن که داده های سفارشی خود را به راحتی به مردم و جامعه ترزیق کنند مهم ترین مانع این کار را دانشمندان و عالمان منتقد دیده اند و برای همین است که تمامی دانشمندان و عالمان منتقد را به زندان می کشانند؛ چنان که با پدر نقد علمی ایران و شاخص ترین منتقد حکومت و سیاست های آن، یعنی آیت الله العظمی محمدرضا نکونام (مد ظله العالی) چنین کردند. اگر جامعهاى سپر دفاعى دانشمندان منتقد را براى خود نداشته باشد، با هجوم داده های سفارشی و فیلم ها و سريالهايى كه سیاست های انان را دنبال می کند و محتوای احساسی روضه ها و محافل مذهبی که در خدمت حاکمان مستبد و شکارچیان جامعه ایران درآمده است ، بهراحتى در هم مىشكند و تابع ظالمان می گردد و بر این تبعیت خود نیز افتخار می کند؛ زیرا این تبعیت ، پشتوانه داده های سفارشی و فرهنگ حاکم زور و جور را با خود دارد و توسط آن تئوریزه شده است. امروز جنگ نرم داده های سفارشی که هیچ گونه فضای باز و ازادی برای ظهور و بروز علم منتقدان نگذاشته است، با ايجاد موج در مردم، آنان را گروه گروه به كام خود مىكشد و نتيجهبخشترين ميدان را برای حاکمان ظالم ایران فراهم کرده است؛ چنان که حاکمان مستبد و ظالم ایران نیز با آرایش رسانه ای و مسدود ساختن تمامی شبکه های ارتباطی و رسانه ای مخالفان و منتقدان، همین هدف را تعقیب می کنند و برخی عالمان منفعت طلب ، مزدور و خائن نیز به خدمت آنان درآمده اند؛ در حالی كه نمىدانند تراول هايى كه مىگيرند، همچون دانهى گندمِ مسمومى است كه در تلههاى مرگِ موشها گذاشته شده است و منفعتجويى ظاهرى آنان، باطنى پر از دشنه دارد كه روزى قلب آنان را خواهد شكافت. بارش روانى دادههاى قصابان بشر با آرایش رسانه ای موجود، حس يافت مخاطرات را در مردم و حتی در عالمان و دانشمندان، خفته نگاه داشته و بمبارانهاى تبليغى و جنگهاى روانى، آنان را در خواب خوشى فرو برده است؛ خوابى كه ظاهرى خوش دارد و پايان آن مرگ است و تنها تربيت معنوى است كه مىتواند حس شناخت قاتلان مردم ایران را در آنان زنده سازد؛ زيرا علم امروز که از معنویت و معرفت عالمان ربانی و حقیقی دور افتاده ، به جاى خدمت به مردم و رهنمون شدن آنان به ساحل سلامت و سعادت، با تولید علم سفارشی، به استثمار مردم به نفع شكارچي آنان رو آورده است.
البته مردم هوشمند ایران، با این که همواره تابع احساسات عاطفی و پاک خود بوده اند ، اما وقتی بدانند کسی به آنان حیله زده است، به حکم همان احساس پاک، به مزوران و خدعه گران فرصت دوباره نخواهند داد و همین مردم، روزی می شود که علیه جولان دغل بازان امروزی قیام می کنند و صدها آیت الله را که احساسات مذهبی آنان را به بازی گرفته اند به کام مرگ خواهند کشید. یکی از افرادی که امروز برای اربابان ظالم و ستمگر خود، خوش رقصی می کند و فردا به دام انتقام مردم گرفتار خواهد شد، قاضی انصاری است که امروزه در دادگاه ویژه به سرعت به نفع ارباب ظالم و مزور خود می تازد، دقت ندارد که با مرگ آیت الله خامنه ای ، ایران دیگر جای امنی برای وی نخواهد داشت. البته خوش رقصی ها و رفتار خصمانه و معاندانه وی با آیت الله العظمی نکونام (مد ظله العالی) به گونه ای خشن و اهانت آمیز می باشد که صاحبان علوم غریبه و آگاهان به سحر، این مجوز را یافته اند با استفاده از تخصص خود، قاضی انصاری را به سحری ببندند که زندگی او رو به پریشانی گذارد و خوشی از آن برداشته شود و جز ضعف اعصاب برای وی نماند. سحری که اگر کسی اراده بطلان آن را نماید، آسیب می بیند.
سخن این است که هماينك سياستبازان ایران که با ظلم و زور و با اسلام شاهنشاهی یعنی با زبان زور و ظلم حکومت می کنند و احساسات مردم را برانگيخته می سازند و با آن، 9 دی می آفرینند ، روزی گرفتار خشم همین احساسات خواهند شد؛ روزی که در همین دهه اتفاق می افتد و چندان دور نیست. حاکمان ظالم ایران، توده ها را كه روزى گوسالهى سامرى را به جاى خداى موسى مىگيرند و انتخابهایي از سر احساس و انگيزه دارند، با برانگيخته ساختن احساسات در روزهایی هم چون 9 دی، با پاى خود به قربانگاه خویش می برند و توده ها چه سادهلوحانه افتخار مىكنند كه براى آنان ذبح می شوند و البته سرعت ارتباطات و پیشرفت علم و فراوانى مصرف نیز به کمک این سیاست بازان آمده است؛ چنان که مدیران سایت حضرت آیت الله العظمی نکونام (مد ظله العالی) را تحت فشار گذاشته و مجبور کرده اند که اخبار بازداشت آیت الله العظمی نکونام (مد ظله العالی) و بدرفتاری ها ی ظالمانه دادگاه ویژه با معظم له را انکار نمایند و آن را پاسخگویی به پرسشهایی ساده جلوه دهند؛ پرسش هایی که برای آن، تاکنون38 روز از درسهای معظم له را تعطیل کرده و بعضی از شاگردان ایشان را برای بازجویی های پیچیده در حضور معظم له احضار نموده و با برخی از آنان نیز با زبان تهدید و توهین سخن گفته اند .
دادگاه ویژه روحانیت، این روزها هر کسی را که به تلفن همراه آیت الله العظمی نکونام (مد ظله العالی) زنگ زده و پیام هایی حتی با کم ترین ابراز احساسات و عواطف به مرجع تقلید خود داشته است احضار می کند و تحت بازپرسی های پیچیده و فشارهای روانی مضاعف و تفتیش و تجسس قرار می دهند تا آن را مستمسکی برای پرونده سازی احتمالی علیه ایشان قرار دهد و این اوج رذالت این بدخواهان را می رساند و نشان می دهد آنان معنای ولایت فقیه را که بر پایه احساس و عاطفه و معرفت است نمی شناسند و ابراز احساسات برای آنان تنها معنای هوس و قفس نفس را دارد. بازداشت آیت الله العظمی نکونام (مد ظله العالی) بهترین دلیل آن است که امروزه در ایران، سخن گفتن از امنيت حيثيتى معنا ندارد و ایران دیگر سرزمینی نیست که آزادى، حريت و كرامت انسانها در آن پاس داشته شود و قداستها بر قداست خود باقى باشد.
بازداشت آیت الله العظمی نکونام (مد ظله العالی) یعنی فضاى آزاد انديشى و نظريهپردازىِ مستند و مستدل به کلی در ایران تعطیل است و یعنی مقام رهبری اجازه می دهد با صاحبان نظريهها با خشونت و عصبيت برخورد شود. این بازداشت یعنی تنها باید یک نظر را نشر داد و عظمت بخشید و بزرگ نمود و آن ، نظر رهبری است . بازداشت آیت الله العظمی نکونام (مد ظله العالی) یعنی باید آزاداندیشان را قربانی قدرتهاى چيره و موجسواران کرد و ایران اسلامی دیگر اسلام حقیقی زمان حضرت امام خمینی را ندارد و دیگر با چیرگی استبداد، نمی تواند از فرزندان علمى و معنوى خويش صيانت كند.
باید توجه داشت یکی از عوامل مهم در غفلت از شناسايى مردابهاى مرگى كه توسط شكارچيان سیاسی حاکم بر ایران ساخته شده است، ترویج عامدانه فقر اقتصادى است؛ وگرنه ایران یکی از ثروتمندترین کشورها از حیث منابع انرژی و معدنی و نیروی کار جوان با هوشمندی بالاست. انسانى كه فقير است، چنان در مشكلات خود گرفتار و غرق در خويش است كه فراغت نمىيابد به سيستمهاى هدايتكننده و قتلگاهها بينديشد. او غصهى نان شبِ همسر و فرزندان خويش را دارد و از مسلخى سیاسی كه در انتظار آنان است به خاطر درد عمیق فقر، به کلی غافل است.
به هر روی، سیاستمداران مزور ایران برای آن که کسی نقاب از چهره آنان برندارد به این دو عامل مهم متوسل شده اند؛ یکی گسترش فقر اقتصادی و پایین آوردن توان خرید توده ها و وابسته ساختن هرچه بیشتر آنان به سیستم های اداری و بانکی و توزیع نقدی یا جنسی یارانه ها، و دیگر برخورد با تمامی رسانه های مخالف یا منتقد و گسترش شبکه هایی اجتماعی و رسانه ای و اطلاع رسانی که تحت نفوذ آنان باشد و جز آنچه که حاکمان مزور می خواهند سخنی را نقل نکنند و تحقیق و ارایه ای نداشته باشند و بتوانند احساسات توده ها را آن گونه که آنان می خواهند برانگیخته سازند.
باز هم خاطرنشان می شویم: استبدادگرایی پایان خوشی ندارد و رفته رفته مردم را به خستگى، بىاعتقادى و وازدگى نسبت به حاکم مستبد خواهد كشاند و زمينهى تغيير حكومت را ايجاد خواهد كرد؛ چنان که بعد از گذشت دهه فعلی و با مرگ آیت الله خامنه ای ، مردم طرحی نو درخواهند انداخت و تمامی دولتمردان آلوده و اهل سیاست مددکار ظلم و جور از جمله قاضی انصاری را به کلی از صحنه سیاست ایران پاک خواهند ساخت و اسلام شاهنشاهی فعلی را به امید یافت اسلام حقیقی سرنگون می سازند؛ هرچند زمان حاضر زمان غیبت مقام عصمت است و پاکی و طهارت رویایی که بیشتر مردم در پی آن هستند، در زمان طولانی و درازمدت غیبت، قابل دست یافتن نیست و در هر دوره ای، تنها نمایی ظاهری از اسلام ، حاکم خواهد شد و اسلام حقیقی تنها در نزد اولیای الهی این عصر و معدودی از یاران وی زنده خواهد بود تا آن که منجی حقیقی انسان ها حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور نماید و اسلام حقیقی را برای نجات بشریت عرضه نماید.
عبدالکریم عزیز همین که در کتاب “قمار عاشقانه” فرموده اید :
دین خود را از عرفا گرفته ام نه از فقها
این خود نغزترین پاسخ یک ادیب روشنفکر به آخوندهای متحجر و تمامیت خواه و کاهنان فریبکار و کشیشان تاریکخانه هاست که دائم رنگ سیاه برآسمان می پاشند و گمان میبرند زلال آبی آسمان را با این کار عبث می توانند تاریک کنند . از باید ها و نبایدها میگویند و دائم با انتشار ترس و هراس در دل مردم ، سعی در چشم بند زدن به مردم یا به زعم آنها (رعیت ) دارند . به بجای نفوذ در دلها ، جای در گلخنها دارند . انسان بدون خطا در دنیا وجود ندارد . اگر هم برخی می کوشند در جایی خطایی در گفتارهای نیک شما بیابند ، اشکالی ندارد . ما و شما از نقد هراس نداریم و خود را مقدس و کامل و فرا قانون نمی دانیم . خداوند انسانها را یکسان آفریده است و برتری یک انسان ضعیف بر هم نوعش معنا ندارد . همه حق نقد و اظهار نظر دارند که موجب بالندگی بشر است .
به تو و امثال تو افتخار می کنم و آرزوی آن دارم که موجباتی فراهم شود که در مکتبخانه شما ادیبان خدمت کنم و در تلمذ و انتشار مفاهیم والای مثنوی مولوی و روشنی بخش جان انسانها عمرم را وقف کنم. خداوند رحمن به همه نیک اندیشان نیکو سخن توفیق دهد . والسلام
درود بر دکتر سروش اما کو گوش شنوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقای سروش به علت ایک کونجایش مغزش کم بودوبیش ازحدبه مغزش فشارآورد قاتی کرده ویک موشت وطن فروش بیماران رویی روانی مثل خودش هم به باریگلامیگویند به نظرش می یادکه جای حق نسته اینها نتیجه انقلاهست که آدمها قربال میشوندمثل آبدریا که کف می کندوناخولسیها بیرون میریدازاین دسته آدمهادرطول تاریخ زیادندمردم اصیل ایران هم میدانندچه مکنندوکدام راه ودنبال چه کسی باید بروندبله درهراجتماعی مخالف هم هست اگرنباشدبایدشک کرد ودنبال نقاط ضعف. گوررفت حال این درفتگان ازدور زیربالپر دوشمن برای ملت دلسوزی میکننداین یک نوع کارهست که با کمک آن بهتر می آسیب شناسی کردبه امیدروزی که ایهاآدم شوند وبه آغوش ملت باز گردند
فقط طرز نوشتن این شخص ناشناس را بنگرید تا میزان سواد و فهم ایشان را دریابید.
با سلام
فقط چند سوال دارم که هرگزپاسخ آن را متاسفانه نیافته ام (با اینکه از سالهای 1366با افکار و آراء آقای دکتر آشنایی دارم و آثار بسیاری از ایشان مطالعه کرده ام ) از این موقعیت استفاده می کنم و آنها را مطرح میکنم شاید به پاسخی برسم. ببخشید سوالاتم کلی است و چندان ربطی به موضوع فوق ندارد.
1- چرا ایشان دیدگاههای خود را در کنگره های علمی و در جمع آشنایان به علوم انسانی و اسلامی مطرح نمی کند؟اگر امروز راهشان نمی دهند دیروز که چنین نبود؟احساس من این است رازی در این مطلب است آیا اشتباه می کنم؟
2- چرا ایشان هرگز به این همه مدعیان آمادگی مناظره که دایما اعلام آمادگی کرده اند پاسخ مثبت نداده اند؟و دایما طفره رفته اند؟ایشان که خدای سخن و …. اند چرا حاضر نشدند این مدعیان را از سر راه خود بردارند؟آیا این سخن که من حرف خود می زنم آنها هم حرف خودشان را بزنند ترفند از زیر بار در رفتن نیست؟ آیا این یکه به قاضی رفتن نیست؟آیا اعلام آمادگی آقای خرازی و یا غرویان یادشان هست؟
3- چرا ایشان عاشق روحانیون شهرت یافته به ساده لوحی اند؟ چرا ایشان شیفته منتظری و حامی کروبی اند که ساده لوحی آنان نیاز به توضیح ندارد- آن یکی در جواب رادیو بغداد و صدام که به او می گفت گربه نره میگوید صدام خره و این یکی در خواب و رویا همیشه باخته ریاست جمهوری است؟کی در ایران نمیداند کروبی رای نداشت؟ اساسا چه سنخیتی بین کوه علم (سروش)و کروبی وجود دارد؟غیر از این است که او فقط می توانست مستمسک و آلت دست خوبی باشد آنچنان که سیدمحمد خاتمی بود؟
4-آقای سروش دیدگاههای شما را باید شهید مطهری و سید حسین نصر و ملکیان و مصباح یزدی و شاگردانش بشنوند و نقد کنند یا باید فضای خالی از آنان را برگزینید و در جمع مردم و حتی دانشجویانی که رشته تحصیلی آنان نامربوط است، خود گویید و خود خندید و خود مرد هنرمند باشید؟و اگر هم مخالفی حتی در غالب یک سوال اندکی پا به اظهار نظر و خدای ناکرده مخالفت گذارد، او را متهم به خناسی کنید.
جالب است در موارد بسیاری،حساب شده ژست آزاد اندیشی و عدم ورود به حوزه های خارج از تخصص خود را به خود می گیرید. ولی بلا فاصله چنان بی محابا به قلع و قمع همه می پردازید که گویا خدای عالم الغیب (العیاذ بالله)تجلی کرده است و اسرار می پراکند؟ نمونه بسیار است خود اندکی تامل کنید.در سخنانتان تکلیف همه را یکسره می کنید.
5-شما که سالیان سال در این کشور دم از امام امت می زدید چگونه است که حال در سایت خود طعن خیانت آن سفر کرده می زنید؟در حالیکه از عمالش بوده اید؟ و نان همراهیش خورده اید- لا اقل به میزبان این روزهایتان بی بی سی و …بفرمایید آبرویتان را در برنامه هایی که پخش می کنند نبرند.
6- شما که شیعه را اقلیتی مانند سایر اقلیتها می دانیدو دایما می گویید شیعیان چنین و چنان گفته و یا کرده اند، آیا ممکن است مسلک و مذهب و چهار چوب اصول مورد پذیرش خود را اعلام فرمایید تا مسلمانان تکلیف خود را با مبانی شما بتوانند فهم کنند؟ لابد خواهید گفت مذهبی ندارید وشآن شما اجل از مذهب است اما خود می دانید که این سخن
گذافی است و قبلا خود فرموده بودید انسان لامذهب وجود ندارد.مولوی و حافظ و ملاصدرا و امام خمینی و … مذهب داشته اند.امام صادق (ع)و امام علی (ع)خود رئیس مذهب بوده اند.
7-فقیهان چه هیزم تری به شما فروخته اند که مغضوب شمایند -فقیه چه گناهی کرده که رشته و تخصص او استنباط احکام دین از قرآن و سنت است در حد توان – چرا جسورانه و البته با (عرض معذرت ) ناجوانمردانه فقیهانی را که شرط اساسی کار آنها عدالت و تقوی واخلاق مداری و … است را لزوما مساوی دین فروشان و زهد فروشان و ظاهرگرایان و…. معرفی می کنید و با سوء استفاده از برخی عبارات شاعرانه و مصادره به مطلوب کردن عبارات آنها همه فقها را چنان معرفی می کنید – حقیر فقیهانی می شناسم که هزار امسال شما و مارا با عرفان نظری و عملی خود بر لب دریا برده و تشنه بر می گردانند- چرا فقیه را لزوما آخوند بیسواد و متهتک معرفی می کنید؟ کسی که در آثار شما فقیه معرفی می شود دقیقا دزد لباس پیامبر است و شما با گردن کلفتی همه فقیهان را چنین معرفی می کنید؟ لا اقل اندکی تلورانس کنید اندکی تساهل و تسامح کنید.شاید بین آنان شایسته ترحمی پیداشود؟شاید لازم باشد در قیامت رویا روی شوید؟عزیز من ویژگی فقیه حقیقی آن است که گناه و شیطان را هماهنگ و یک سو می داند و حتی الامکان گریز از او و آن را ضروری می داند و تخلف آز آن را شایسته توبه،ولی از شما می شنیدم که در سخنان تان می فرمودید گناه لازمه انسان است و نباید از آن نگران بود. همه گناه می کنند! گویا تضمین خاصی از سوی خدا مانند یهود دریافت کرده اید.! در حالی که خدا ما را در خوف و رجاء می پسندد.عیب فقیه آن است که خود را ملزم به احتیاط می داند نه جسور در بی پروایی!
8- فقیهی را که مورد انواع هر چه دلتان خواسته قرار داده اید و نظامی را که هنک کرده و فراوان دشنام داده اید بهتر از بسیاری می شناسید! !!!
حقیر دلیل این همه …… را فقط این می دانم که اگر همین فردا آقای سروش و سایر مدعیان از این دست اراده آمدن به ایران کنید و حتی بیشتر و بیشتر از این هم هرچه دوست می دارند روا بدارند، با کمال تعجب پس از ورود به ایران ملاحظه خواهند کرد که گویا غریب به اتفاق این ملت و بویژه ماموران و متصدیان امنیتی این کشور همه خوابند و به سخنان ایشان هیچ توجهی نکرده و هیچ وقعی به این عو …… آخر شبی برخی نمی نهند و این دلیل این همه هیاهوی انسانهایی است که فقط می خواهند مطرح شوند ولی طرف مقابل هم راز را در یافته و با تکیه بر حلم خود همه را خنثی کرده به قیامت وا می گذارد. و آگاهان از این امر نیز می گویند: مه بتابد و……
خداوند عاقبتمان را بخیر گرداند- با تشکر
گم شو
شما بیجا کردید که از ملت مایه میگذارید کسی جانش را فدای ایشان نمیکند
نمیدانم چرا وقتی از این اقایان انتقاد میشود واشتباهاتشان راکسی بازگو میکن بلافاصله صدها انگ به او وارد میکنند کارهایتان مستبدانه واشتباه است بپذیرید وبرای چاکریهایتان ازملت مایه نذآرید.به حد کافی به مردم ظلم شده
مجبورم بگویم بر دروغگو لعنت 95 درصد ملت از این حکومت جور و ستم به ستوه آمده اند و مخالف اویند چرا میهن را فدای منافع خودتان می کنید ای وطن فروشان این آقایان سر انجام فهمیده اند این حکومت ، حکومت جور و ستم و میهن فروش است و به دامان ملت برگشته اند شما هم تا دیر نشده برگردید که زمان به شمارش افتاده
ما نفهمیدیم بالاخره کسی بوده در راهپیمایی ها یا نه! ساندیس چی شد پس؟ الان دوباره شده مرخصی و حضور اجباری؟ به نظرم حرفا باید یه کاسه بشه. خیلی سنگین تره اونوقت…
جناب آقای جعفری پس چه کسی جواب این همه مفسده و دروغ و اختلاس و گرانی و تورم و …….را میدهد؟شخص اول مملکت نباید جوابگو باشد؟
سلام بر انسانهاي وارسته چون سروش و نوريزاد كه نخبگان اهل قلمند. اينان كه چنين شجاعانه در برابر دژخيمان زمانه زبان انتقاد گشوده اند كم از ياران امام حسين نيستند. چرا كه در اين زمانه دهشتناك چنين زبان به انتقاد گشودن //// به ولله شجاعتي فراتر از شجاعت حر امام حسين ميخواهد. اي كاش طرفداران ولايت عظما كمي صداقت از خود نشان ميدادند و عقل نداشته خود را بكار مي انداختن و شرايط امروز غاصبان حكومت //// را مقايسه ميكردند و ميديدند چگونه روي //// از رفتار اينان سپيد گشته.
سعید م.
شرمنده که اینجا ساندیس نداریم ازت تشکر کنیم
22بهمن با دوستان بیایید بخوریدش.
سکی را لقمه ای هرگز فراموش / نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ / اگر عمری نوازی سفله ای را / به کمتر تندی آید باتو در جنگ
آقای سروش و نوری زاد شماها در دامن همین انقلاب به جایی رسیده اید چون ذاتتان خراب است و جایگاهی ندارید در فکر منحرف کردن مردم هستید ولی این را بدانید که جان همه ی ملت فدای آیت الله خامنه ایست و اورا از دل وجان دوستش داریم
پاسخ این //// جیره خوار رهبری رابدهم که به دکتر سروش ونوری زاده گفته شما ها در همین انقلاب بجای رسیدید #حال این اقایان نا ملایمتها دیدن دوست دارن دیگر ادامه ندهند . ///////….
اینکه چه کسانی با ثابت کردن درجات // خود دراین مملکت به چه نان ونواهایی رسیدن بر همه واضحه هموطن محترم!!!!!!!!!!واین دو عزیزی که نامبردید از آن خیل نیستند
طریق انسانیت با سگی زیستن در تضاد هست شما هم کمی آزاده باش وهمه ی عمر به لقمه نانی انسانیتت را نفروش
هرجا دیدی راه اشتباه است می توان برگشت
با سلام خدمت خوانندگان عزیز اساسآ هیچ احساسی از خیر خواهی آقای سروش در این نامه نمی بینم بیشتر ایشان با لحن و سجع سخنان خود می خواهد خود را آرام کند و بر ضد نظام تبلیغ نماید شکی نیست که جامعۀ روشنفکر ما دنباله روی ایشان هستند اما حقیقت این است که ایشان غروری عجیب دارند تا آنجا که خود را دانای کل و دیگران (مخصوصاً مخالفان خود ) را مشتی نفهم ، سفیه ، گول خورده ، بی منطق ، شعبان بی مخ و… میدانند فرم استدلال های علمی ایشان هم همینطور است ، نظریات ایشان معمولاً مبسوط و آغشته به ادبیات و شعر است بصورتی که انگار خودشان هم از بی مغزی استدلال آگاهی دارند ، اینکه با چنین ادبیاتی ایشان چقدر عده و عُده برای خودشان به هم بزنند مهم نیست اما بیشتر برای آخرت ایشان هراسناکم چون ظاهراً در جوابگویی به خدای متعال نمی توانند از شعر و سجع و ادبیات بهره ببرند ، دربارۀ آقای خامنه ای باید بگویم ایشان فرد انتقادپذیری هستند اما بدون شک مغرضانی مانند آقای سروش که خود را در جایگاه خدایی می بینند و پیشاپیش تمام انتقادات خود را به حق و وارد می دانند ، به گمان این حقیر صلاحیت انتقاد ندارند ، در واقع ایشان با این ادبیات قوی هنوز تفاوت میان دو واژۀ انتقاد و محاکمه را نمی دانند و شاید تفاوت میان انتقاد و فحش های شاعرانه ، آقای سروش طوری سخن می گوید که انگار از بهشتی بودن خود اطمینان دارد پس من از درگاه خدا برای خود و رهبر عزیزم طلب مغفرت می نمایم
مراجع سر در برف فرو کرده اند.
همچین می گویید شبهه، هر کس نداند فکر می کند دکتر سروش برای اولین بار در تاریخ به الهی نبودن کلام قرآن و نبوی بودنش اشاره کرده است. بروید تاریخ فقه را بخوانید تا بفهمید در قرون قبلی هم این بحث ها بوده
اقای دکتر سروش از همون اول زیاد حرف می زد.وحرف می زنه.کاری به نظام و سیاست ندارم.ولی اقای دکتر سروش ،شما که اینقد دوست داری حرف بزنی،چرا مناظره با یک فرد دین شناس را رد می کنید؟شما که قران را تجربه نبوی می دانید،چرا از ماظره در این باره فرار می کنید؟شما عصمت ائمه را انکار می کنید،چرا از مناظره د ای باره فرار می کنید و………….غیره.اقای دکترسروش فکر نمی کنم اسم استاد فردید را فراموش کرده باشید.عمدا و قصدا اسم استادفردید را اوردم که فکر نکنیدکه که بدون تحلیل حرف می زنم.من شبهات دکتر سروش را تا اخر تجزیه و تحلیل کردم(علی لخصوص تجربه نبوی).در هیچ کدام از شبهاتش نه منطق هست.نه جوابی از سروش.شما خواننده ی محترم می توانید در google or bing کلمه استاداحمد فردید را سرچ کنید تا چهره ی /// سروش که مناظره با هیچ کس را قبول نکرد و رد کرد را بشناسید
کدام دین شناس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
// یزدی ؟؟
روح ا… حسینیان؟
سعید امامی ؟
سفیر وحشت ؟ (محسنی اژه ای = زمین خوار بزرگ استان تهران) ؟
احمد خاتمی ؟ ( آخوند جبهه ندیده دهن گشاد پر رو ؟ )
مشایی // اسراییلی ؟
سلام فقط خدا می دونه چقدر اعصابم ازشنیدن این همه دروغ خرابه این حضرات ماها رو چی می دونن بازم خدامی دونه جناب نوری زاد دم شما گرم خدایا مددی
من یکی از معتقدین به آزادی هستم ولی متاسفانه آنراازما گرفتند . من از رهبر درذهن خود چیزدیگری میپنداشتم ولی ایشان غیرازاین خودرا نشان داد . من ازآینده کشور چیز دیگری درذهن داشتم ولی آن نشد . والان نصیحت خالصانه دوستداران کشور را به رهبر بخشی از نجات آن میدانم . من دیگر نمیتوانم به فرزندم درس اخلاق اسلامی دهم چون او دروغ و نیرنگ را از بالاترین ها تا کمترینها میشنود وآثارش را در زندگی لمس میکند چگونه میتوانم من هم به او دروغ گفته و همه چیز را خوب و آرام جلوه دهم . گفتم درس بخوان او خواند گفتم باز هم بخوان او باز هم خواند ولی نتیجه تلاش او برای افراد دیگری رقم میخورد و او چطور قبول کند سی سال دروغ و نیرنگ را . ما را دیگر امیدی نیست . امیدوارم رهبر کشور که متاسفانه در کلیه اموردخالت دارد و این موضوع باعث نزول جایگاه ایشان گردید نصیحت دلسوزان را به گوش جان بشنود و از چاپلوسی اطرافیان دزد و حیله گر فاصله گرفته و سوالاتی را که در خراسان مطرح فرمودند بدانند سوالاتیست که ایشان باید به مردم جواب دهند . خداوند شر دشمنان به این آب و خاک را در هر لباس و یا هر منصبی هستند به خودشان بازگرداند . در پایان خوب است علی گونه عمل کنیم نه اینکه شعار علی (ع) را به دروغ وباافتخار وباصدای بلند به مردم نجیب برسانیم . دو صدگفته چون نیم کردار نیست . تا دیر نشد به فکر تجات کشور باشید . والسلام
آنانکه چنین عشقی را به قدرت حاکم در وجود خویش می پرورانند ؛ بد نیست از خود بپرسند واقعا این قدرت حاکم که مقدس است و الهی است و فرزانه است و حکیم است و…. در پی بیست و اندی سال حاکمیت، چه دستاوردی برای مردم مسلمان و البته گمراه و فریب خورده ایران آورده است ؟ آیا به مسلمان تر شدن آنها و اخلاقی تر شدن آنها کمک کرده است یا به فروپاشی و اضمحلال اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی منتهیشان ساخته ؟ بد نیست بپرسند آیا رفتارهای مبتنی بر خشونت و قساوت و غارت و دروغگویی و تزویر که حاکمیت بناچار به خاطر مصلحت و به منظور حفظ بیضه اسلام انجام می دهد بیش از آنکه شباهت به رفتار علی بن ابیطالب برد به رفتارهای عثمان ( عفی الله عنه) و معاویه بن ابی سفیان شباهت نمی برد ؟ ؛ به هر حال؛ آنها هم خلیفه مسلمانان و منصوب از ناحیه خداوند بودند و عمامه و ردا میپوشیدند ! بد نیست بپرسند اگر فرض بر این است که اکثریت ملت گمراه شده و فریب خورده اند و حال حاکمیت مقدس و الهی و فرزانه را نمی خواهند ؛ آیا در مکتب مقدس و الهی و فرزانگی آنان باید سرکوب شوند و به زندان افتند و به قبرستان بروند تا مگر حاکمیت الهی بر جنازه های آنان برپا شود ؟! بد نیست بپرسند اینهمه فساد و ویرانی و تباهی در عرصه اقتصاد و فرهنگ و سیاست اگر مهمترین مسئولش حاکمیت نیست پس عمه و خاله بنده است ؟ براستی چگونه این همه را توجیه می کنند ؟ و برای کدام مزیت و کدام فضیلت و کدام کارکرد مثبت ؛ به آقایشان عشق می ورزند و قدرت را می پرستند ؟؟؟!!!
سخنان دکتر سروش واقای نوری زاد انقدر محکم و مدبرانه است که هرانسان خواب الودی را بیدار می کند ولی در عجبم که شخصیتی مثل رهبر جمهوری به اصطلاح اسلامی چه خواب سنگینی دارد.
آقا مسعود عزیز؛ منظور جناب نوریزاد اینه که: اگرچه در این نامه، گاه سخن دکتر سروش به تندی و تلخی می گراید ولی نباید تندی سخن حکیمی چون دکتر سروش را مذموم دانست چرا که حکیمی چون لقمان نیز در اندرزی که به فرزندش می دهد الفاظی تند چون “عرعر الاغان” را بکار می برد
شما همه بيكار هستيد بابا
حتما ركود اقتصادي بهتون فشار آورده . . .
سلام به شما که خود را سرباز دهه شصت می نامید
امیدوارم که پاسخ مرا بدهید.
1. چرا فک آقای xپلاستکی است
2. چرا آقای y کراوات پاره می کرد و الان ترفدار آزادی هست
3. روحانی که به مسایل شرعی خودش عمل نکنه می تونه حکم شرعی بده.تاجدار در روز نخست ریاست خود سعد آباد رو برای زندکی انتخاب کرده و زن بچه را به آنجا می خواند.
4.به دکتر بگوید اول مشخص کند تقوا دارد یا نه
مخاطبم اقای سروش است.نامه ی سراسر حقد و دشمنی شما را خواندم. انشاالله خداوند شر افرادی چون شما را از سر این ملت کم کند. چرا که جز غرور و و تکبر خودخواهی هیچ چیزی در نامه ی خودننوشته بودید.چرا عقده های خود را با زبان شعر به خورد یک مشت جوان جاهل می دید. شما که اینقدر رهبر رو به تقوا دعوت کردی یه ذره اش رو خودت داری؟؟؟؟خدا هدایتت کنه که قلبت رو سیاهی تکبر و خودخواهی فرا گرفته. و باید حسادت رو هم به اون اضافه کرد که چشم نداری ببینی رهبر همه فن حریف با همه ی گروه ها دیدار داره.حسود هرگز ناسود.شما قوم یاجوج و ماجوج خودتون رو گول می زنید ؟ شماها که دنبال دین نیستید چر ا هی جانماز اب می کشید؟؟؟؟؟؟؟ یک کلمه بگید ما دین اسلام رو نمی خایم. ما که می دونیم فقط با این کارتون می خاید جوونای مردم رو گمراه کنید؟؟ خدا عذابتون رو زیاد کنه.
با سلام
خداوند دكتر سروش عزيز را براي جامعه علمي ايران حفظ كند
بنام خدا
من به عنوان عاشق مقام معظم رهبری جانم را فدایش میکنم وبه شما میگویم که در مقابل امام زمان ایستاده اید و ما نمرد ه ایم انشالله خدا شما را …. کند . من این شعر را برای رهبر عزیزم امام خامنه ای سروده ام . وبلاگ من ( همفکر ) است . آقای ما تنها نیست ای کسانی که همچون طلحه و زبیر در مقابل رهبر و امام خود ایستاده اید . من حاضرم با شما مناظره کنم تا شاید از این بدبختی نجات یابید و راه راست را پیدا کنید . راه توبه باز است و ……………
رهبرم اي عشق من ، جانم فداي لحظه ات
شاد باشي همچنان،آيد بسوي ما غمت
در مسير ما فروزان هست نورت يا علي
مرهم زخم دل هر عاشقي سيد علي
آن کلام دلنشينت ميرود در جان ما
هم وجود نازنينت با يقين درمان ما
در تولا چشم هايم عشق را پيدا کند
دست زیبای تو آقا، هر گره راوا کند
ديدني هاديده ام از فضل جدت يا علي
همچو يک ديوانه در راهت شدم سيد علي
حاصل کار هزاران در يد تائيد توست
آنچه پنهان است از ما با يقين در ديد توست
بي محبت با تو عهدي هر کسي هم بسته است
در مسير حق بلاشک خسته و وابسته است
عهد ديرين شايداز اقرار يک کاري متين
کشف حالت کار هر کس نيست جز اهل يقين
بس در اين فرصت بيامد هر طرف نوعي عمل
بار ديگر شد بپا از فضل حق جنگ جمل
معرفت نسبت به هر کس در جهان کار ولي است
پيرو تو هر که باشد تابع مولا علي است
صرف و نحو و خواندن بسيار هم معيار نيست
هر که دارد مجلس و درس و سخن هم يار نيست
جعفري در راه تو سر ميدهد مولاي من
انتهاي قله عشق تو باشد جاي من
محمدرضا جعفری 22/10/90
ساندیسش الکل داشته داداس ؟
اقای نوریزاد عزیز شماگفتید در انتخابات شرکت میکنید میدانم تمام تلاشتان را برای اصلاح با کمترین هزینه برای کشور و ملت بکار بستید و ان را از طریق این اقا (حاکم فعلی ایران)میدانید اما سوال من اینجاست که این اقا اگر این کارها که شما به تصویر خیالی هنگام رای داددن او در اوردید عمل نکند که 99.9999999999 درصد نمی کند ایا باز در انتخابات شرکت میکنید و ایا این خیانت به خون شهدا نیست که ما با شرکتمان مهر تعید این اعمال را بر انها میزنیم لطفا حداقال اگر دیدید که عملنکرد قبل از انتخابات اعلام کنید که شرکت نمی کنید
آقای نوری زاد سلام
کس دیگری هم این سوال رو پرسیده و تو هم جوابی داده ای ولی من قانع نشدم، درباره پرهیز از بلند حرف زدن و تشبیه آن به عرعر الاغان بلافاصله بعد از جمله ای در مورد تندی گهگاه سخن حکیمان:
«من این نامه ی جناب سروش را سراسر حکمت یافتم. بلی، در سخن حکیمان، گاه تندی نیز هست. درقرآن، آنجا که لقمان حکیم به فرزند خود می فرماید: بهنگام سخن گفتن صدای خود را بلند مگردان، بلافاصله او را به صدای بلند و عرعر الاغان اشارت می دهد.»
در توضیح گفته ای که به عمق مطلب برویم و در ظاهر سخن تند نمانیم ولی باز با این مثال خویشی نداره که یعنی به بطن گفته الاغ برویم و کاری به بلندی اش نداشته باشیم؟
به نظرم این مثل هیچ ربطی به تندی سخن حکیمان ندارد ولی اگر هنوز فکر می کنی که می گنجد لطفا توضیحی بده. (که سخن تند حکیم به کدام عنصر توی مثال تشبیه شده.)
با احترام
مسعود
…………………………………….
سلام مسعود گرامی
این مثال قرآنی آشکارتراز آن است که توضیحی طلب کند. این که شما به یکی که بلند بلند صحبت می کند(اعراب بادیه نشین برای آنکه صدای خود را به طرف مقابل برسانند بلند حرف می زدند. حتی از بلند حرف زدن خود، مرعوب ساختن طرف مقابل را نیز مراد داشتند. این اخلاق هنوز در جماعتی از این نسل هست) بگویید: آقا جان داد زدن هیچ به شخصیت تو که نمی افزاید بل از آن فرو می کاهد. ومثال بزنی. صدای بلند می خواهی؟ عرعر الاغان.
آیا سخنی بظاهر توهین آمیزتر از این؟ طرف اگر ظرفیت نداشته باشد همان دم دست به یقه ی شما می برد که: مرا با الاغان می آمیزی نابکار!؟
با احترام: محمد نوری زاد
.
خدایا ایران را از خشکسالی و دروغ محافظت بفرما
نامه پر معني و پر مغزي بود. باشد که در دلشان رسوخ کند و نظرشان به مردمان نزديک. انشاءالله.
یاحسین، میرحسین
عالی
لطفا به رهبر بفرمایید یک بار هم که شده اجازه دهد مردم مطابق قانون اساسی در مخالفت با او تظاهرات کنند. آنوقت خواهید دید طرفدار یعنی چه؟
عزیز جان مردم را با زور و تطمیع از ادارات در روز کاری !!! و با کمک اتوبوسهای دولتی از اطراف تهران جمع کردن را چرا اینقدر مهم می دارید. می ترسم آنقدر تکرار کنید که خودتان نیز باورتان شود اتفاق مهمی روی دادها!
از کارمندانی که در آن روز در راهپیمایی شرکت کردند سوال کنید ماجرا دستتان می آید.
خيلي عاليه فقط يه ذره شعرش زياده
رهبر عزیز وگرانقدر
اگر پاسخ دکتر سروش راندهید که البته با توجه به نوع ادبیات نوشتاری آن که مورد وثوق آن امام همام واندیشمند وادیب وشاعر فیلسوف می باشد نشان از سنگینی متن است امید دارم تا پاسخی حکیمانه ادیبانه از سر شوق وذوق ادبی ارائه فرمایید تاما تکلیف خودمان را بدانیم که در این زمانه وانفسا از که تبعیت وتقلید کنیم
ان شاالله
آقای دکتر سروش بسیار ممنون از لبیک به ندای ملکوتی وحق طلبانه آقای نوری زاد،خداوند بر تواضع ،علم درایت،تقوا وشیوایی قلمت بیافزاید وهمیشه سالم وسر بلند باشید.
واما سخنی هم با رهبر انقلاب :
عزیزم اگر مردم آرزوی رهبری اهل عقل ومنطق،مهربان،با انصاف،باتقوا،نقد پذیر،سربلند و…دارند گناهکارند؟شما واقعآ نمی بینید طرفدارانتان مثل برگ خزان در حال ریزشند؟! اگر مارهبرمان را دوست میداریم ودلمان نمیخواهد مثل صدام وحسنی مبارک و قذافی و…به سرش بیاید مجرمیم؟! ترا به جان هر که میپرستی بیا و دست بردار از این کار ها !! ترا به جان عزیز ترین عزیزانت!دست از جان این مردم بردار!حد اقل این ته مانده ایمان مردم را از بین نبر!! به خداوندی خدا ما دوست دار تو هستیم!!!
در ج elias
جناب الیاس ! ما معتقد به عصمت هستیم اما نه ان عصمت و معصومیتی که شما تعریف میکنید ..
شیعه را اینبار از نگاه شریعتی بخوانید ..
شریعتی میگه معصومیت به این معنی است که یک فردی که میخواد زمام دار حکومت مسلمان شود باید معصوم باشد یعنی گناه کار نباشد .. ضعیف و ترسو نباشد مصلحت اندیش و خائن نباشد و …
این اعتقاد همواره در طول سالیان باعث میشده که مسلمان شیعی ! حاکم مصلحت اندیش و ترسو و بی لیاقت را قبول نکند ودر مقابلش بایستد
اما تعریفی که الان از عصمت و معصومیت جاریس به اینگونه است …
معصومیت یعنی اینکه یک عده به نام امام معصومند یعنی گناه نکرده اند و نمیکنند ..
خوب این چه فایده داره !؟
فایده اش اینه که معصومین هیچ کدام زنده نیستن و تنها یک نفر معصوم است که ان هم در اینده خواهد امد …
و رهبر ! که معصوم نیس ! .. پس اگر اشتباهی کرد یا سازشی انجام داد یا مرتکب خلافی شد پیش میاد و معصوم نیس .
عین جملات رو نگفتم
مطلبی که عرض کردم در کتاب تشیع علوی و صفوی هست .. متن سخنرانی های ایشون هم بگردید در همین باب پیدا میکنید …
از نظر من
اعتقاد به تمامی اعتقادات شیعه اگر فهم درستی از اون بشه نه تنها باعث نمیشه که یک نظام به سمت دیکتاتوری نره بلکه هیچ گاه اجازه خطا به هیچ عنوان به مسئولین نمیده .. و این تفاسیری که اینها بر خود قائل هستند تمامی بر گرفته شده از شیعه صفوی هست که شیعه جعلی و تنها با داشتن حب علی … بر همه کارها لاپوشانی میکنند.
اگر طرفداران رهبری عزیز، فقط سپاهیان و مزد بگیران هستند در نه دی مشخص شد که غالب مردم ایران سپاهی هستند. دوره این گونه نامه نگاریهای تبلیغاتی گذشته. انقلابی که با خون شهیدان آبیاری شده بیدی نیست که با این بادها بلرزد
سلام آقای نوریزاد.
منظورتون از این قسمت متن چیست؟
کمی کژفهمی را باعث می شود.
:
بلی، در سخن حکیمان، گاه تندی نیز هست. درقرآن، آنجا که لقمان حکیم به فرزند خود می فرماید: بهنگام سخن گفتن صدای خود را بلند مگردان، بلافاصله او را به صدای بلند و عرعر الاغان اشارت می دهد.
…………………………..
سلام دوست گرامی
منظور آشکار است. این که در ظاهر کلمات و گاه در لحن تند یک جمله متوقف نشویم. بل به ذات سخن فروشویم.
محمد نوری زاد
.
جناب سروش ، درود بر قلم شما که ژیبا و شیوا امربه معروف و نهی از منکر کرده اید و مثل خیل عظیم متفکران ، هنوژ ترک امربه معروف و نهی از منکر نکرده اید.
کریمی
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۲۴ ق.ظ | پاسخ
درود بر عالم بزرگ جهان اسلام جناب دکتر سروش.
ستار سبز
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۲۵ ق.ظ | پاسخ
وای به حال … اگر این نامه هم بر وی تاثیری نداشته باشد.
رزمنده هشت سال جنگ
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۳۲ ق.ظ | پاسخ
ای کاش این نهضت نامه نگاری جدی گرفته شود. ای کاش همه حتا مردم عادی هم این کار را انجام می دادند. من امیدوارم با این شیوه فریاد مردم مستضعف ایران به جایی برسد. آخر با سکوت و تماشا کردن چیزی عوض نمی شود. حداقل باید کاری کرد. حداقل فریادی کشید از این همه ظلم. دوستان عزیز تادیر نشده فکری برای میهن خود کنید انقلاب منحرف شده و دارد کشور را به کام نابودی می برد. من دلم به حال آن همه شهید می سوزد
جمهوری
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۳۲ ق.ظ | پاسخ
درود بر عزت و بلندمنشی شما استاد عزیز. شادو پیروز باشید.
ناشناس
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۳۶ ق.ظ | پاسخ
یکی از دوستان من به دلیل نگهداری و مطالعه کتاب های دکتر سروش چند سال قبل از حوزه علمیه قم اخراجش کردند! این ها آن موقع که خبری نبود از آثار دکتر سروش به شدت هراس داشتند حتمن این نامه هم تاثیر عجیبی خواهد داشت
مسعود باستانی
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۴۰ ق.ظ | پاسخ
خیلی عالی دم سروش گرم از این قلم شیوا
خواهش می کنم روزنامه اش کنید تا مردم تکثیر کنند
ما بی شماریم
جانباز و برادر شهید
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۵۸ ق.ظ | پاسخ
جناب دکتر سروش از لبیک شما به آقای نوری زاد متشکریم
میم.تهران
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۵۹ ق.ظ | پاسخ
فوق العاده بود دست آقای سروش درد نکند… هم به خاطر نوشتن این نوشته ی زیبا و هم به خاطر لبیک گفتن به درخواست محمد نوری زاد عزیز/ و در ضمن ممنون از سایت عزیز کلمه به خاطر انتشار تمام و کمال این نامه
یا حسین میرحسین
موج سبز
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۲:۲۱ ب.ظ | پاسخ
منت خدای عزوجل ک چنین سخنوران عالم ودانشمندان با نزاکتی در این گستره گیتی هستند.
ولی افسوس ودریغ که:نرود میخ اهنین بر سنگ.
محمود
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۴:۲۵ ب.ظ | پاسخ
قلم روان و بیان بلیغ وشیواوفوق العاده رسا مو بر تن هر خواننده ای سیخ میکند..به والله ذره ای ایمان و خوف از روز رستاخیز و قطره ای شرم و حیا کافی است تا مستبدین عربده کش قران ها از زیر خروارها بی دینی بیرون اورده و دست اشتی و عذر خواهی به سوی مردم دراز کنند هر جند حق الله حساب دیکری خواهد داشت..افتخار جامعه علمی ایران است این دانشمند معظم جناب سروش عزیز که جانم فدایش.
بهدی
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۵:۳۵ ب.ظ | پاسخ
آرزو می کنم دم گرم تو در آهن سرد او اثر کند! ولی ولی فروشان کجا و نقد !!!
یاالثارات حسین
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۵:۴۶ ب.ظ | پاسخ
فوق العاده بود
احسان
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۷:۰۷ ب.ظ | پاسخ
درود بر عارف بیدار جناب آقای دکتر سروش که به درخواست آقای نوری زاد لبیک گفته امید است ذهنهای روشن این راه را ادامه دهند بنویسند و بنویسند و بنویسند تا شاید بر دل سیاه تاثیر گذارد
ترانه سبز
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۷:۳۹ ب.ظ | پاسخ
قسم به قلم. قسم به چنین قلمی بوده است.
نگفته ای باقی نماند.
مسعود دیپلمات
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۹:۱۴ ب.ظ | پاسخ
احسنت ، مرحبا دکتر جان!
سخن نکو گفتی و نام و نامه خود را در دل تاریخ نشاندی . فریاد محمد نوری زاد عزیز را که هل من ناصر ینصرنی بخوبی پاسخ دادی و شرافت و غیرت و انسانیت و اسلامیت و همیت خود را به ثبوت رسانیدی . ونصایح عالمانه و بالغانه خود را به کسی که رهبری دین و ایمان خلایق به ریاست و فرماروائی و مال و منال فروخته است نیک ابلاغ کردی . خداوند یار و یاورت باد و نگهدار . به امید روزی که این نامه شما همانند گلستان سعدی در کتب درسی فرزندان این مرز و بوم نورفشانی کند . انشاءالله
ازاد.تهران
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۰:۵۰ ب.ظ | پاسخ
اقای سروش از اینکه نوریزاد شجاع را تنها نگذاشتید ممنونیم.امیدوارم روز مجازات ستمکاران برسدوانوقت این ظالمین بفهمند که امثال شما چقدر با بصیرت بودید.
ناشناس
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۰۳ ب.ظ | پاسخ
عجیب است که کلمه نامه آقای یوسفی اشکوری را منتشر نکرد
رستم
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۲۸ ب.ظ | پاسخ
آقای دکتر نفسشان از جای گرم در میآید،مثال آقای خاتمی در ایران بمانند و پایی در حاکمیت هم داشته باشند و انگاه آنطور شجاعانه از زندانیان سیاسی ،از مطبوعات و …..دفاع کنند ،اینجا باید بند باز باشی که یک ذره تند روی یا کند روی به قیمت جانت تمام میشود وگرنه در فرنگ بودن و حرف زدن از همه بر میآید.
ساسان ایرانپور
۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ۱۱:۵۵ ب.ظ | پاسخ
آنهنگام که نوجوانی خود را در زندانهای ایران؛ در زیر شکنجه میدیدم، و سخنرانی نرم آقای سروش را، از بلندگوی زندانها،، میشنیدم، دلم میگرفت، و بر او هزاران نفرین میکردم، و اینک که بگمانم، با نوشته هایش تاوانم را میپردازد، بر او آفرین میخوانم.
ساسان ایرانپور
جانبازبسیجی امام خمینی
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۱:۱۲ ق.ظ | پاسخ
سلام:جناب آقای دکتر سروش از نامه مشفقانه و سرشار از مثالهای شیرین پرباروروشنگرستارگان درخشان وبی همتای آسمان علم وادب ایران که خطاب به رهبرنوشته اید سپاسگزارم امیدوارم که سپاهیان دژخیم شخص رهبروآقای ظاهریشان را نیز مانندتمام ایرانیان فیلترینگ نکرده باشند چرا که اکنون این فربهان زمال حرام وزالو صفتان بیت المال ، رهبرندو رهبر فرمانبر اینهاست و نعوذ بالله تازه خداوند نماینده ولی فقیه در ملکوت ، آرزو دارم این نامه را به صبربخواندوبی کینه بیندیشد از آن پند گیردنه ملال و شیوه حکومت بهینه کند تا از این بیش نرود ایران به زوال، دست از حمایت این دروغ زن بی لیاقت محمود متوهم بردارد وشجاعانه به مردم این ولی نعمتان واقعی بگوید که من در حمایت از این تهی مغز بی مقدار اشتباه کرده ام وچه هزینه سنگینی را به دوش شما مظلومان تحمیل کردم ومواضعم به اونه تنها نزدیک نیست! بلکه فرسنگها دور است واز ارباب خردومصلحان نیک اندیش وخادمان واقعی ملت که دلشان را به واسطه حمایت از این مدعی مدیریت جهانی که از مدیریت چهار دیواری خانه اش عاجز و ناتوان است شکسته است عذر خواهی کندوبگوید ای ملت من در جایگاه رهبری نظام: شرمسارم که در دولتی که رئیس جمهورش در برنامه تبلیغی تلویزیونی میگوید من آمده ام دستان ناپاکی را که به بیت المال چنگ اندازی کرده اندرا رسوا کنم اما شش سال ونیم از دولت نحسش میگذرد ونه تنها اسم یک فاسد را نبردبلکه بزرگترین اختلاس کشور از ابتدای تاریخ تا کنون از دل همین شجره خبیثه ودولت تزویر وتقلب رشد کرد ومن از این دولت حمایت کردم که مباد نخست وزیر ایام امام به روی کار بیایدکه چاپلوس نیست وبسابه شیوه خویش بخواهد خدمت کند نه به دلخواه من، وباز از ملت عذر بخواهد که شیخ تهی مغزی که خودمحتاج مصباح و چراغ است را مطهری زمانه خوانده ام اشتباه بود وباز بگوید مردم ارتشیان این مملکت هم انسانند شریفند مسلمان وایران دوستند وبچه زن بابا نیستند باید از آنها هم حمایت کرد وباز بگوید مردم این روسها از همه استعمارگران بدتر هستند ودر چرخش به سوی اینها اشتباه بزرگی مرتکب شده ایم پول نیروگاه بوشهر را چندین وچند بار از ما گرفتند وراهش نیانداختند مانند آن کودکی که مدام اردک را به آن مرد به مبلغ هنگفت میفروخت وباز به ناچیز میخریدومرد از ترس آبرویش که نریزد چون به خطا رفته بود دم بر نمیاورد.موشک های پیشرفته را فروختند وتحویل ندادند در شورای امنیت از تحریم ایران حمایت کردند وخلاصه کم نست از این عذر خواهی ها…… به امید ظهور موفور السرور قائم آل محمدعجل الله تعالی فرجه الشریف.
ناشناس
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۱:۱۳ ق.ظ | پاسخ
به این دلیل از سروش می ترسند و متنفرند:
“اگر همه خوبیهای مملکت محصول رهبریهای داهیانه وپیامبر گونه شماست چرا زشتیهایش نباشد؟ قدرت مطلقه مسوولیت مطلقه می آورد”.
روح سبز
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۱:۵۸ ق.ظ | پاسخ
سلام، خسته نباشید.
آرشیو خبریتون مشکل پیدا کرده. من وقتی می خوام خبرای قدیمی تر و ببینم، نمی تونم. فقط ص اول آرشیو باز میشه. لطفاً رسیدگی کنید.
ممنون.
ترانه سبز
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۸:۲۲ ق.ظ | پاسخ
قسم به قلم.
احسان
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۸:۳۸ ق.ظ | پاسخ
درود. خواندم و بعض را گلویم را بسته بود
دوستدار سروش
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۶:۲۹ ب.ظ | پاسخ
درود بی پایان بر فخر اندیشمندان روز ایران زمین
گرچه فامت کوتاه ما را نشاید که بر مرقومه فاخر و مطنطن شما تعریضی داشته باشیم. ولی دکتر جون تروخدا ساده تر بنویس حداقل
دانشجوهای ما که دوبیت عرل حافظ رو هم درست نمی خونن بتونن متن نامه شما رو بفهمن!
همیشه پیروز و در اوج باشی.
ناشناس
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۶:۳۷ ب.ظ | پاسخ
ماشاالله
ناشناس
۱۳۹۰/۱۰/۰۴ ۱۰:۳۳ ب.ظ | پاسخ
واقعا عالی بود واقعا عالی بود واقعا عالی بود. امیدوارم رهبری بخواند و بفهمد
ساسان ایرانپور
۱۳۹۰/۱۰/۰۵ ۴:۲۴ ق.ظ | پاسخ
میدانیم که بر سرخودکار آقای سروش زدن و شکستنش؛گناه است و ناروا، ولی این گناه نیست که به این نویسده بگوییم که برای کوبیدن رهبری و سردمداری کنونی ایران، بگفتن نارساییها و بیداد کنونیش نباید بسنده کرد، چراکه بیداد کنونیشان،برای مردم ، از آب و آینه روشنتر است، که همانا، باید گذشته ی این بیداد لگام گسیخته ی ۳۳ ساله را در ایران، بسختی به چالش کشید که هم فراموش نشود و هم راههیان آزادی،بهتر براه آیند، و هم از همه ستمدیدگان دلجویی شود.اگر آقای سروش گرامی در راهشان براستی اسستوارند و راستگو، بهترست از گذشته بیاغازند، و به امروز برسند که بیگمان، سودمندتر خواهد بود. ولی اگر گمان میکنند که گذشته ی رهبری در ایران؛ پاک از بیداد لگام گسیخته بوده، این بنده را، لب فروبستن، شایسته تر است.
ع . ؟ . ع
۱۳۹۰/۱۰/۰۵ ۱:۴۱ ب.ظ | پاسخ
آقای خامنه ای و اطرافیان آنها و حکومت را به حکومت اسلامی می چرخانید – آیا به آیات زیر توجه کرده اید ؟
قبل از شما سلسله های در طول تاریخ بوده اند که قدرتمند تر از شما آنها کجایند که شما نباشید ؟ شما با قدرت و مقام و ثروت عمر جاودانه خواهید یافت ؟ ارزش آن را دارد که به خاطر مقام از دست رفتنی زبان انتقاد را ببرید و قلم ها که خدا به او قسم خورده و گفته سوگند به قلم آنچه می نویسد ( آنچه یعنی خوبی و بدی ) و در آیه ۱۷ و ۱۸ سوره زمر گفته = مژده به به آن کسان که آنچه می شنوند و می خوانند و از میان آنها بهترین را انتخاب می کنند آنها هدایت یافتگان هستند – بگذریم َشما آیا زیر را قبول دارید ؟ و هزاران آیات سنگین که اگر خدا به کوه نازل میکرد آن متلاشی می شد ولی شما – با آیات الهی ککتان هم نمی گزد – این نشانه بی ایمان و بی اعتقادی نیست ؟
آیه ۷۴ سوره مریم : چه بسا گروه هائی پیش از آنها بودند که هلاکشان کردیم که آنها از جهت اثاث و جامه نیکوتر بودند.
آیه ۹۸ سوره مریم : وچه بسا گروه هائی پیش ازایشان هلاک کردیم.آیا یک تن از ایشان را مییابی و یا از ایشان اندک آوازی میشنوی ؟
این آیه گویای تذکر به انسانهائی است که از تاریخ و گذشتگان پند بگیرند – آیا حاکمان جمهوری اسلامی به این آیه تا کنون فکر کرده اند ؟
…………………………………………………………………………………………………………………………………………….
آیه ۱۰۲ سوره تکاثر : زیاده طلبی شما را مشغول داشت تا گورستانها را زیارت کردید
این آیه تذکر ثروت اندوزان و کسانی می کند که مال و منال و قدرت و ثروت و مقام آنها را آنچنان مشغول داشته که آخرت را فراموش کرده اند و در گردان دنیا غرق شده و عقل و درایت آنها از بین رفته است
آیا حاکمان جمهوری اسلامی و رهبر حکومت جمهوری اسلامی .و آیت الله ها و مراجع تقلید که ثروت اندوزی می کنند به این فکر کرده اند که هرچه اندوخته اند باید بگذارند و بروند و باید روز قیامت به آنچه اندوخته اند و کرده اند جوابگو باشند ؟
……………………………………………………………………………………………………………………
آیه ۲۹ سوره نجم : فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا
از کسی روی بگردان که به ما پشت میکند و جز زندگی دنیا را نمی خواهند یا محمد ص :
از کسی که از یا د ما دوری کند و جزء زندگی دنیا را نخواهد – روی بگردان یا محمد ص :
این آیه از طریق محمد رسول الله به مردم تذکر میدهد که کسانی جز دنیا را نمی خواهند و از خدا روی گردان هستند مسلمان نیستند و ثروت اندوزی و غرق تنعمات دنیوی آنچنان آنها را گرفتار کرده ا ست تا قبر ها را زیارت می کنند از انها دوری کن یا محمدرسول الله آنها مسلمان نیستند بلکه مدعیان مسلمان نما هستند که ابروی مکتب اسلام وخدا و مومنین را برده اند
…………………………………………………………………………………………………………………………………………
آیه ۳۴ سوره توبه : ای مومنین بدانید : که بسیاری از دانشمندان و زاهدان اموال مردم را به باطل می خورند و مردم را از راه خدا باز میدارند آنکسان که سیم و زر ذخیره می کنند آیه ۳۵ سوره توبه : روزی که آن زر و سیم در آتش جهنم افروخته می شود و پیشانی هایشان و پهلوهایشان و پشت هایشان باآن داغ گذاشته می شود. به ایشان گفته می شود : اینست آنچه برای خودتان ذخیره کردید پس بچشید آنچه را که ذخیره کرده اید
این آیه به روشنی ثروت اندوزان زاهدان و مومنان و آیات الله ها و مراجع تقلید راکه ثروت اندوخته اندو مردم را گرفتار معضلات گرانی و بیکاری کرده اند خطاب قرار میدهد و رهبر این گروه را که هدایت این جمهوری اسلامی را به عهده دارد و به اسم اسلام وقرآن و خداوپیامبر ولایت کشور اسلامی را با فقرو بیکاری وگرفتاری هدایت می کندو معترضین رابه زندان میاندازد وروزنامه هابخاطر انتقاد و اعتراض می بیندد و هرچه خودشان می خواهند باید بنویسند و خدائی که ناظر بر اعمال و کردار آنها است و آنها را می بیند نمی ترسند ولی از دو کلمه نوشته های روزنامه ها می ترسند و اسم خود را گذاشته اند مسلمان و رهبران جامعه مومن اسلامی و مجریان آیات خدا و رهبران اسلام که می بنینم و می شنویم
………………………………………………………………………………………………………
آیه ۶۴سوره عنکبوت:زندگانی این دنیا جزء لهوولعب چیزی نیست و به یقین سرای آخرت سرای زندگانی است اگر میدانستید
آیه ۴ سوره ضحی : و بی شک آن جهان ترا بهتر است از این جهان .
این آیه به خوبی تذکر می دهد و با ادله های و آیات آفرینش در طبیعت نشان میدهد که این عظمت برای لهو و لعب آفریده نشده است – یک چیز کوچکی مثل مداد و پاک کن و خودکار و کاغذ و امثالهم برای هدفی ساخته شده است این عظمت آفرینش انسانها وحیوانات وگلها و میوه ها و پرندگان و آنچه آفریده شده هدفی را تعقیب می کند و اگر انسان بمیرد وچیزی از او باقی نماندو دنیا بعد از مرگ نباشد نه خدامعنی دارد ونه منطق آفرینش و تمام جنایات بشری و کارهای خوب بشر پیش خالق و آفریننده کائنات از بین میرود یاب پرت می شود و معنی و مفهومی نخواهد داشت که این به عقل و منطقی نمیگنجد – حاکمان مملکتی به هیجکدام از این آیات ایمان ندارند و ریش و عمامه دلیل دیانت نیست – تقوا دلیل دیانت است
– ان اکرمکن عندالله اتقکم – نگفته = ان اکرمکم عندالله ریش کم یا عمامه کم – خدا روز قیامت به آنچه در روح خدا درجسم انسان است وثبت شده نگاه میکند نه لباس پوشیدن به عمل انسان نگاه میکند – در این رابطه آیاتی زیادی هست که در اینجا جای ندارد
ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لایحب المفسدین
در آنچه خدا به تو داده – ( اول ) سراى آخرت را بطلب، و( بعدا ) بهره ا ت را از دنیا فراموش مکن
همانگونه که خدا به تو نیکى کرده – نیکى کن – و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش ، که خدا مفسدان را دوست ندارد .
مگر در آیه ۱۱۳ سوره هود : میل نکنید به سوی کسانی که ستم کردند – که آتش آنها هم به شما میرسد ؟
مگر در آیه ۴۲ سوره بقره : حق را با باطل مپوشانید و حق را پنهان نکنید ؟
مگر در آیه ۴۴ سوره بقره : آیا مردم را به نیکو کاری فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید ؟
این آیات حقیقت اینکه اول آخرت را بطلب و به دنیا وابسته نشو و حق را با باطل پنهان نکن و زبان باز نشو رامی گوید الی اخر
…………………………………………………………………………………………………………………….
خدا انشاالله شر همه شما را از سر این ملت و جامعه جهانی کم کند و مانند گذشتگان بزودی به دنیای دیگر و روز قیامتتان محول کند که بدجوری امتحان مسلمانی دادی
آیه ۱۱۳ سوره هود : و میل نکنید ( همکاری و یاری ) به سوی کسانیکه ستم کردند ( و می کنند ) که آتش آنها به شما برسد
آیه ۲۵ سوره انفال : بپرهیزید از فتنه هائی که تنها به کسانی از شما که ستم کردند نمی رسد
آیه ۱۵ سوره جن : ستمکاران برای دوزخ هیزم باشند .
آیه ۴۰ سوره شورا : به یقین کسانی که مردم را ستم می کنند و بناحق در زمین فزونی می جویند آنها را عذابی دردناک است .
* – آیه ۷۱ سوره صاد : من آفریدگار بشر از گل هستم
* – آیه ۷۲ سوره صاد : و چون تمام کردم آنرا ( آفرینش انسان را ) از روح خود در او دمیدم .
* – آیه ۵۲ سوره قمر: و هرچیزی که کردند در نامه اعمال ( روح خدا در جسم انسان ) نوشته شده است .
* – آیه ۵۳ سوره قمر: و هر خرد و کلانی در آنجا ( در روح انسانی توسط عملکرد خود انسان ) ثبت شده است.
* – آیه ۱۴ سوره الاسرا : بخوان کتاب خویش را که امروز ( روز قیامت ) روح تو بر حساب کننده تو کافیست .
آیه ۳۳ سوره لقمان :
ای مردم بپرهیزید از عذاب پروردگارتان و بترسید از روزی که هیچ پدری به کار فرزند خویش نیاید و هیچ فرزندی پدر خویش را سود ندهد – بیگمان وعده خدا حق است – پس زندگانی دنیا شما را فریب ندهد –
و فریبنده ای بنام بخشایش خدا شما را فریب ندهد .
…………………………
آیه ۱۲۳ سوره بقره :
و از روزی ( روز قیامت ) که کسی به کار کسی دیگر نیاید و از او عوض پذیرفته و شفاعتی پذیرفته نمیشود و هیچ کس به او نمی تواند یاری برساند – بترسید
……………………..
آیه ۲۵۴ سوره بقره :
ای کسانیکه ایمان آورده اید – انفاق کنید از آنچه شما را روزی داده ایم – پیش از آنکه آن روز ( روز قیامت ) فرا رسد که در آن خرید و فروش – دوستی – شفاعت – نباشد .
آیه ۵ سوره هود :
آنچه را پنهان می کنند و آنچه را که آشکار می دارند میداند – بیگمان او به آنچه در سینه ها است داناست
آیه ۲۴ سوره شوری :
بیگمان او به آنچه در سینه ها است آگاه است .
آیه ۸۰ یا ۸۳ سوره زخرف :
آیا می پندارند که ما راز آنها و پنهان سخن گفتن آنها را نمی شنویم ؟ پس بگذار ایشان گفتگو کنند
و بازی کنند تا برسد بزودی که وعده شان داده بودیم .
آیه ۱۴۸ سوره نساء :خداوند از گفتار زشت و بد و ناپسند و بلند خوشش نمی آید – مگر کسی که به او ستم شده باشد و برای بدست آوردن حق خود فریاد کند
آیه ۲۶۸ سوره بقره : شیطان شما را به فقر وعده میدهد و به فحشاء امر می کند
آیه ۸۴ سوره هود : پیمانه و ترازو را به عدالت تمام بدهید و چیزهای مردم را کم مدهید
آیه ۸۵ سوره هود : حق را در فروختن اجناس از روی عدالت ادا کنید و هرگز کم و گران نفروشید .
آیه ۴۰ سوره رعد : فانما علیک البلغ و علینا الحساب = بر(عهده ) تو رساندن پیام است و بر ما حساب کردن ( در روز قیامت )
………………………………………………………………
آیه ۸۳ سوره زخرف : فذرهم بخوضوا و یلعبوا حتی یلقوا یومهم الذی یوعدون
پس بگذار ایشان را که گفتگو کنند و بازی کنند تا برسد به روزی که وعده شان داده ایم ( در روز قیامت )
پس رهایشان کن تا در باطل فرو روند و بازی گوشی کنند تا به آن روزشان که وعده داده ایم برسند ( روز قیامت )
………………………………………………………………
آیه ۴۷ سوره الانبیاء : و نضع الموازین القسط لیوم القیمامة فلا تظلم نفس شیا و ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین = روز قیامت ترازوی عدل بنهیم – به هیچ نفس چیزی ستم نشود اگر چه آن عمل همسنگ یک دانه خردل باشد – آنرا به ایشان بیاوریم – کافی است که ما به روز حساب ( روز قیامت ) برسیم
آیه ۴۰ سوره اعراف : بیگمان کسانی آیات ما را تکذیب کردند و از قبول آن سرکشی کردند – درهای آسمان بر آنها گشوده نشود و به بهشت در نیایند تا شتر از سوراخ سوزن در آید و بدینسان گنکاران را کیفر می دهیم
…………………………………………………………………………………………………………………………………
آقای خامنه که ولی فقیه این ملت ۷۵ میلیونی هستید و نسبت به همه آنها مسئولیت دارید کدام یک از آیات این عنوان را اجرا کرده اید ؟
کسانی که از این سیستم فقر گستر و ظالم و ستمگر نسبت به حق و حقوق مردم دفاع می کنند و از آنها حمایت می کنند حتی یک رای میدهدکه رای نشانه تایید حکومت است در فکر آخرت و زندگی جاودانه هستید – فکر نکنید و نگوئیدکه کسی از آن دنیا خبر نیاورده – حضرت علی ع هم اگر بیاد ومیلیون ها انسان بیائیدشما باز در ذاتتان ایمان نیست که بخاطر این دنیا ی موقت انسان می کشید — خدا آخر و عاقبت همه ملت را با این حاکمان و ولایت فقیه که ادعای دفاع از قرآن و مسلمین را دارد به خیر گرداند که اکثریت خسران دنیا و آخرت هستند
جناب سروش ، درود بر قلم شما که زیبا و شیوا امربه معروف و نهی از منکر کرده اید و مثل خیل عظیم متفکران ، هنوز ترک امربه معروف و نهی از منکر نکرده اید.
مظلومی که بر او ظلم و حرمان بسیار رفته از مقام شاکی به زیر می آید، ذیحقی که برای خود حقوقی به وسعت مقام انسانیت و وجود بشریت قائل است لحظه ای اندیشه تمامی حقوق بر باد رفته را به کناری می نهد و در کنار همان ناقض حقوق و نافی هیتی اش می نشیند. در کنار همانی که میداند تا چه حد به لطف و کرم و بخشایش دیگران و خداوند آدمیان نیازمند است و سزاوارترین مردمان است به رحمت و مستحق ترین آنان نیز.
و دردمندانه و مشفقانه او را نصیحت می کند، بازش میدارد از ادامه این راه ناصواب و هستی و آبروی خود را نیز در این راه به مخاطره درمی اندازد. این است راه و رسم پیامبران، که در این مفهوم رقیبی و شریکی در تاریخ بشریت ندارند، به غیر از همانانی که راه و رسم پیامبری را برگزیدند، و چنین است که خاتمیت پیامبران با امتداد سیره آنان که تنها رحمت است و رحمت، ادامه می یابد. و چه باک از طعنه آنانی که به نیم چرخش قلم، تمامی هویت و شأن نیمی از آدمیان را از بلندای تکبر و خودبینی شان اینچنین به سخره می گیرند که: “زیاده گویی تنها مختص بانوان نیست و …. همانانی که آزادگی و حر بودن در جهان بینی شان تنها به نقطه ای مفهومی دیگر به خود می گیرد و چه وسعت فکری! چونان آنان نباشیم و بر همانها نیز رحمت آوریم.
با سلام .. جناب آقای دکتر سروش .. مبنای فکر شیعی همین است اگر قرار باشد آقا نماند دیگر شیعه گری نمی ماند .جنا ب عا لی آمده اید واز بزرگان فکر سنی که معتقد به عصمت کسی بجز پیامبر ( آنهم فقط در حیطه ی وحی ) نیستند نصیحت برگزیده اید غافل ازاینکه کسی که معتقد به عصمت باشد از آن گذشته است که نصیحتی بشنود
ماشاالله ، هزار ماشاالله به این قلم. قلمی که خدا به ان قسم یاد میکند. چرا ما گرفتار این دور تسلسل هستیم. همیشه تاریخ یک نفر که بجای همه تصمیم میگیرد و زندگی همه در ید است. کاش آقای رهبر میدانست که سپاهی که مزه پول را چشید دیگر اهل جنگ و شهادت نیست. همانطور که خیلیها در اواخر جنگ به یاد دارند (از جمله خودم) که برادران سپاه کمتر انگیزه جنگیدن داشتند و سعی در فرماندهی از عقب! داشتند. آیا تا بحال کسی به رهبر این حرف امام را گفته است:امام خمینی در مقطعی فرمودند: «براى سپاهیها جایز نیست که وارد بشوند به دستهبندى و آن طرفدار آن یکى، آن یکى طرفدار آن یکى. به شما چه ربط دارد که در مجلس چه مىگذرد؟ در امر انتخابات باز هم به من اطلاع دادند که بین سپاهیها هم باز صحبت هست. خوب! انتخابات در محل خودش دارد مىشود، جریانى دارد، به سپاه چه کار دارد که آنها هم اختلاف پیدا کنند؟ براى سپاه جایز نیست این. براى ارتش جایز نیست این. سپاهى را از آن تعهدى که دارد، از آن مطلبى که به عهده اوست باز مىدارد و همین طور ارتش را» ؟
با سلام به دلیران عرصه علم و درود بر شهامتشان
امیدوارم نقد بی چشمداشت شما نوری باشد در این تاریکی
با عرض سلام خدمت نوریزاد عزیز
نامه ای بسیار زیبا و نقدی بسیار دلسوزانه بود.
با آرزوی طول عمر با عزت برای استاد سروش.
علی علیه السلام می فرماید:
[منافقان کسانید که] وصفھم دواء و قولو ھم شفاء و فعلھم الداء العیا ء
توصیفشان را چو بشنوی جان می گیری و سخنشان را بشنوی، آرام. اما امان از عملشان و رفتارشان که آتش است و درد بی درمان.
سلام به نظر ميرسد سايت نه توسط آقاي نوري زاد بلکه توسط افراد ديگر دارد اداره مي شود. مثلا” همين نامه زير در بخش نظرات که با اسم آقاي نوري زاد منتشر کرده ايد معلوم است ايشان ننوشته است. (اين ادبيات ادبيات نوري زاد نيست) حتي نظرها نيز مانند قبل آيا توسط خود ايشان به نظر وتاييد ميرسد وخوانده مي شود؟!؟!؟ داستان چيست؟
……………………………..
سلام رهگذرگرامی
از این که نگران سایت هستید و حتی به ادبیات این حقیر حساسید از شما امتنان دارم. بله، پاسخ ها کار خود من است. اما گاه ممکن است نظر یکی از خوانندگان از چشم من دور بیفتد و مثلا بدون اصلاح یا بدون توجه منتشرشود.اما همین پاسخ به جنابعالی کار خودم است. قرار نیست ادبیات این پاسخگویی ها هم همان باشد که در نوشته های اصلی می آید.
بازهم تشکر
محمد نوری زاد
.
البته در دنیای بزرگ امثال اقا میثم بین حر و خر تنها یک نقطه فاصله هست. اما در تصور ما به اندازه بی نهایت.
«جنبش» نامه نگاری و بحران سوژه گی جمعیPosted on December 24, 2011 by admin Comment
امین حصوری
یکم) در جامعه ای که مبارزه جمعی برای تغییر وضع موجود به هر دلیل رو به افول می رود، زمینه برای قهرمان پروری فراهم می شود. قهرمانان کسانی هستند که بخشی از نارضایتی ها و مطالبات مردم را به شیوه خود و با رویکردی معین انعکاس می دهند. فقدان جنبش های اجتماعی و پروسه های جمعی اعتراضی موجب می شود که در برابر اهمیت انعکاس (بخشی از) نارضایتی های عمومی، چگونگی و مضمون عمل این «نمایندگی اتفاقی» نادیده بماند. مردمی که خود را در برابر ساختار قدرت ناتوان می انگارند، سوژه گی نامحقق خود را در وجود و عمل قهرمان همذات پنداری می کنند. به این ترتیب سیل حمایت های معنوی به سوی قهرمان سرازیر می شود تا با تکثیر آن در رسانه های پوپولیستی و بازتکثیر آن در سطح جامعه، ابعاد حماسی کنش قهرمانانه رشد بیابد. در نهایت برای قهرمانان مشروعیتی نانوشته فراهم می شود تا برداشت خود از خواسته های و راهکارهای تغییر اجتماعی/سیاسی را به نام کلیت جامعه بیان کنند و لاجرم صورتی تقلیل یافته و تحریف آمیز از وضعیت اجتماعی را انعکاس دهند. مهمترین بستر بروز قهرمانی گری و پذیرش اجتماعی آن (قهرمان پروری)، این تصور است که گویا قهرمان با کنش فردی فداکارانه خود جبهه نبرد تازه ای در مقابل نظام مستبد می گشاید که راه گشایش جمعی آن مسدود می نماید. در این روندِ فردی شدنِ مبارزات اجتماعی نه فقط سوژه ستیزنده به فرد یا تک چهره ها فرو کاسته می شود، بلکه نظام مستبد هم به ناچار در چهره افراد تجلی یا تشخص می یابد؛ مثلا محمد نوریزاد در برابر سید علی خامنه ای؛ یا کمی پیشتر مهندس موسوی در برابر احمدی نژاد.دوم) مهندسین اجتماعی جریانات اصلاح طلب به یاری رسانه های «صنعت سبز» و حواریون «رئال پولیتیک» گرایِ خود در حوزه راست لیبرال یا چپ لیبرال، در تمامی دورانی که جنبش اعتراضی در سطح جامعه و در فضای عمومی و خیابان (به مثابه مهمترین نماد فضای عمومی) حضور زنده ای داشت، تلاش همه جانبه و نظام مندی به کار گرفتند تا گفتمان سیاسی ویژه ای را بر جنبش تحمیل کنند و در چارچوب آن مرزها و خطوط قرمز خود را برای تحولات درونی و افق های بیرونی جنبش ترسیم و تثبیت کنند. همه اینها به رغم آن بود که این گفتمان سیاسی هم با پراکندگی خواسته ها و خاستگاههای اعتراضی مردم و شیوه ها و مضمون اعتراضات آنان ناسازگار بود و هم به لحاظ مضمون سیاسی و راهبردی فاقد قابلیت های گسترش و پیشبرد جنبش به سوی افقی های تغییر و رشد «مردم سوژه گی» بود (1). در عوض اصلاح طلبان و حواریون تمامی انتقادات و هشدارها را به بدنیتی «رادیکال ها» و بیگانگی آنان با واقعیات جامعه نسبت دادند و به رغم همه داعیه ها، رویه حذف و تحریف سیستماتیک منتقدان را در پیش گرفتند تا هژمونی خود بر جنبش را تثبیت کنند.اکنون که نزدیک یکسال است که جنبش اعتراضی در نتیجه ی غلبه گفتمان انحصاری یاد شده کاملا به محاق رفته است، این جریانات قدرتمدار از طریق رسانه های پرشمار خود و تریبون های متعددی که در داخل و خارج کشور در اختیار دارند، نه تنها هیچ نقدی بر عملکرد خود روا نمی دارند، بلکه چنین وانمود می کنند که جنبش کماکان زنده و پویاست تا بتوانند از سرمایه معنوی آن همچنان به نفع آمال خود برداشت کنند! اصلاح طلبان به لحاظی درست می گویند: آنچه که از جنبش بر جای (زنده) مانده است همان شبه جنبش «استاندارد» و مطلوبی است که در طول یکسال و اندی حیات واقعی جنبش اعتراضی آنان تلاش می کردند از طریق مهندسی و استحاله جنبش از دل آن خلق کنند: شبه جنبشی نمادین و مجازی که «نخبگان بالادست» بتوانند به تمامی مهار آن را به دست بگیرند. بنابراین جای شگفتی نیست که بازیگران و خبرسازان و معترضین این «جنبش مجازی»، تک چهره ها باشند و الگوی مبارزه و اعتراض نیز روش های نظیر نامه نگاری به حاکمان باشد.اما هاله قهرمانی ای که رسانه های «صنعت سبز» به دور سر قهرمانان امروزی خود می کشند، از جنس همان هاله ایست که در طی جنبش اعتراضی بر فراز سر موسوی و کروبی ترسیم می کردند تا همه چیز با متر (سنجه) نظرات و رویکردهای آنها سنجیده شود و به تبع آن، «اصحاب» نزدیک ایشان نیز از حق تفسیر انحصاری این رویکردها و نظرات برخورادر گردند. بنابراین قهرمان گرایی و پذیرش اجتماعیِ امروزیِ قهرمانان، ریشه در پوپولیسمی دارد که معضلی آزار دهنده و رشد یافته در دل «جنبش سبز» بود؛ همچنانکه احساس ناتوانی جمعیِ مولد قهرمان پروری نیز مولود شکست جنبش در رفع تضادهای درونی اش و لاجرم ناتوانی آن در ارتقای سطح سازمان یابی و خودباوری مبارزاتی مردم بود.سوم) القای «توهم جنبش» (در مقابل پرورش و تقویت مقاومت سازمان یافته مردمی برای خیزش های آتی) اگر چه کارکردی در ایجاد تغییرات مترقی سیاسی و اجتماعی ندارد، اما کارکرد مشخص و مهمی برای حفظ جایگاه انحصاری اصلاح طلبان (و جریانات همسو) به عنوان اپوزیسیون اصلی نظام سیاسی حاضر دارد. این امر به ویژه از این رو دارای اهمیت است که وقتی سیستمی غیر مردمی به دوران ناپایداری حیات خود می رسد، هر دم امکان آن وجود دارد که بحران ها و نارضایتی های انباشته شده در شکاف های مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی به صورت خشم اعتراضی توده ای سر باز کند و شالوده نظام مستقر را در سراشیبی سقوط قرار دهد. در چنین بستری اقدامات قهرمانانه اهداف و کارکردهایی چندگانه می یابد: از یکسو با هزینه کردن از شخص در شکستن خطوط قرمز اعتراضی، سویه های نهایی تداوم وضعیت بحرانی حاضر به حاکم (حاکمیت) گوشزد می شود و از سوی دیگر جریانات سیاسی حامی قهرمانان یا منتسب به آنان همچنان در درون محدوده خطوط قرمز تعیین شده باقی می مانند تا راه بازگشت به «عقلانیت سیاسی» (بر سر عقل آمدن حاکم) مسدود نشود.در طرف دیگر این ماجرا، پروژه «آلترناتیو سازی» نظام نهفته است. آلترناتیو سازی در این معنا یعنی زمینه سازی برای مهار تحولات محتوم ولی پیش بینی ناپذیری که پیش روی جامعه بحران زده قرار دارد. تصور رایج اغلب مردم و حتی بخش بزرگی از نیروهای اپوزیسیون آن است که جریانات اصلاح طلب کمر به حفظ سیستم حاضر بسته اند و چون نفعی در سقوط آن ندارند، خواهان هدایت تحولات در محدوده مرزهای جمهوری اسلامی هستند. در حالیکه از میانه های جنبش اعتراضی، وقتی که جناح حاکم سرسختانه نشان داد که حاضر به هیچ گونه مصالحه ای نیست، به خوبی پیدا بود که استراتژی جریانات اصلاح طلب در جهت دنبال کردن یک بازی دوگانه تحول یافته است: بر مبنای این استراتژی، اصلاح طلبان در عین وانمود کردن به پایبندی به مبارزات قانونی درون نظام، شرایط ذهنی جامعه را در جهت تحمیل خود به عنوان آلترناتیو آتی این نظامِ سست بیناد آماده می کنند. در واقع فاز اولیه پروژه «آلترناتیو سازی» نظام جمهوری اسلامی چندین سال پیشتر کلید خورده است: زمانی که بخشی از نیروهای اصلاح طلب دست به «هجرت سیاسی» زدند و به مدد امکانات مالی و سازمانی خود و با حمایت گسترده دولت های غربی، به طور نظام مند روند تخریب اپوزیسیون سنتی برون مرزی و جایگزینی آن را آغاز کردند [«آلترناتیو سازی» از قضا بخش مهم و مرسومی از سویه های نیمه پنهان سیاست خارجی دولت های غربی است]. در چنین روندی و با تشدید منازعات داخلی، به تدریج بخش های دیگری از سران فکری اصلاح طلب نیز به این بازوی برون مرزی ملحق شدند؛ در کنار این طیف «بزرگان»، نسل جوانی از ژورنالیست هایی که در مکتب 8 ساله اصلاحات پرورش یافتند نیز به عنوان بدنه بوروکراتیک و اجرایی به این ساختار سیاسیِ در هجرت پیوستند.یکدست شدن گفتمانی جنبش اعتراضی و استحاله آن به «جنبش سبز مجازی»، تا حد زیادی مرهون فعالیت های گسترده بازوی برون مرزی اصلاح طلبان در پناه فضا سازیِ رسانه ای دولت های غربی بود [تاثیر جهت گیری های سیاسیِ کمابیش هماهنگ رسانه ها ی دولتی کشورهای غربی نظیر «بی بی سی فارسی»، «صدای آمریکا و پارازیت»، رادیو فردا، دویچه وله، رادیو زمانه و غیره را در تقویت و تثبیت گفتمان سیاسی اصلاح طلبان نزد ذهنیت عمومی جامعه نباید نادیده گرفت]. این امر در کنار این واقعیت که حتی فضای غالب بر اعتراضات برون مرزی نیز تحت تاثیر گفتمان سیاسی اصلاح طلبان قرار داشت، نمود عینی بارزی از موفقیت پروژه آلترناتیو سازی بود (ناگفته نماند که طیف هایی از درون اپوزیسیون سنتی نیز، نظیر سازمان فدائیان خلق اکثریت و اتحاد جمهوری خواهان، با مشی سیاسی سال های اخیر خود مسیر موفقیت آتی این پروژه را هموارتر کردند).بنابراین مبارزات کج دار و مریز داخلی اصلاح طلبان در قالب لاس زدن های مکرر با مقوله انتخابات مجلس و نظایر آن و یا در شکل اندکی تهاجمی تر و برون مرزی آن در قالب هدایت «جنبش مجازی» توسط نهادهایی مانند «شورای هماهنگی راه سبز امید» و رسانه های «صنعت سبز» (از قبیل «جرس» و «کلمه» و «ندای سبز آزادی» و «تحول سبز» و غیره) همگی در خدمت استراتژی آلترناتیو سازی قرار دارند که مهار تحولات محتوم آتی را هدف قرار داده است. افشاگری های تکراری و بی پایان در قالب سخنرانی ها و مقالات سران اصلاح طلب و یا نامه نگاری های قهرمانانه چهره های همسو با این جریانات را باید در چارچوب همین استراتژی تحلیل کرد.چهارم) بنا بر آنچه که گفته شد، به طور مشخص مخاطبِ نامه نگاری های امثال نوریزاد نه رهبر فرزانه حکومت اسلامی، بلکه آحاد مردم ایران و به ویژه ناراضیان و معترضانِ بالقوه هستند، تا به «قهرمان» مشروعیت نمایندگی بدهند و به زعامت جناح سیاسی حامیِ قهرمان و هژمونی گفتمان سیاسی هم بسته آن تن دهند. تا نهایتا چرخه «تکلیف مداری» در پروژه های سیاسی به گردش خود ادامه دهد (2).در یک نگاه کلی، نامه نگاری به بزرگان از جنس نگاه رو به بالای همیشگی اصلاح طلبان و طیف وسیعی از حقوق بشر گرایان ایرانی است که برای ایجاد تغییرات اجتماعی، نقطه اتکای خود را نه مردم، بلکه نهادهای قدرت قرار می دهند. اینکه در این گونه متون به ندرت مردم مخاطب واقع می شوند تصادفی نیست؛ چون در نگرش مهندسی اجتماعی (که به تبع گرایش قدرتمدار خود، عرصه سیاست را عرصه مدیریت تحولات و توده ها می انگارد)، نقش مردم نهایتا همچون فوج سربازان پیاده ایست که برای فتح سریر قدرت وجود حمایتی آنان لازم است. برای جلب حمایت مطیعانه یا شیفته وار مردم باید آنها را با گفتمان های دو گانه و پوپولیستی مغزشویی کرد: از زبان آنان سخن گفت و همزمان امکان دخالتگری آنان را محدود کرد. به بیان دیگر مردم ابزار تغییر در جهت «مطلوب» نخبگان هستند، نه سوژه های تغییر!این گونه متن های «افشاگرانه» از سوی تک چهره های اصلاح طلب را می توان با ارجاع به نمونه های کلاسیک آن در تاریخ ادبیات، نامه های «انذار به حاکمان» نامید (3)، در مقابل این قبیل نامه نگاری های تبلیغاتی، نمونه های تاریخی دیگری هم هست که از سوی انسان های آزاده و مستقل از نهادهای قدرت انجام گرفت؛ نظیر نامه معروف سعیدی سیرجانی به خامنه ای که به قیمت جانش تمام شد (4). کلیشه مسلط اما در نامه نگاری های تبلیغاتی دو سه ساله اخیر آن است که به حاکمان در خصوص خطراتی که در صورت ادامه عدول از «اصول و آرمان های اولیه انقلاب» از ناحیه اعتراضات مردم خشمگین متوجه آنان خواهد شد، هشدار داده می شود. حاکمان دعوت به اصلاح رویه خود می شوند و البته به طور ضمنی یا صریح از آنان خواسته می شود تا بر سر «عقل» بیایند و از پافشاری بر حذف اصلاح طلبان از قدرت دست بکشند. به بیان دیگر تناقضات ساختاری نظام مسلط و بنیادهای ضد مردمی آن به خظا ها و زیاده روی ها یا زیاده خواهی های فرد یا افرادی نسبت داده می شود و به طور ضمنی امکان اصلاحات از بالا برای رفع این نارسایی ها (به مخاطبان) گوشزد می شود.سویه دیگر کلیشه های رایج در این نامه ها آن است که تاریخچه انحراف نظام از مسیر «قابل قبول» آن به زمانی باز می گردد که اصلاح طلبان به تدریج در مسیر خلع قدرت قرار گرفتند و بازگشت به روال تقسیم قدرت از طریق انتخابات (نه حتی انتخاباتی با مشارکت همه طیف های سیاسی) به مثابه راه حل نهایی معرفی می گردد. به طور مشخص در نامه اخیر عبدالکریم سروش به خامنه ای (5) نیز که در لبیک به «کمپین نامه نویسی محترمانه به رهبری» (6) پیشنهادی از سوی آقای نوریزاد مرقوم و منتشر شد، به رغم بلاغت ادبی بی مناسبتی که سروش به مدد آن گویا تعلق خود به حوزه ادبیات و عرفان (اسلامی) را به مخاطبان بیرونی نامه یادآوری می کند، در لابلای سطور مملو از جناس های ادبی، فراموش نمی شود که خط سیاسی مشخصی که سروش را به اصلاح طلبان اسلامی پیوند می دهد به صورت ارائه راهکاری مشخص ترسیم گردد:” … خلایق را از نحوست این تثلیث برهانید وبی خطر بر خط راست برانید. چهره قضا وقانون را به آب عزت از غبار ذلت بشویید واز اسب انتخابات فرودآیید وزمامش را بدست مردم بسپارید. … “به طور کلی کسانی که به دلیل سوابق «انقلابی» یا نسب ها و وجود پیوندهای خانوادگی تنگاتنگ و تودرتو میان سران نظام از حد بالایی از مصونیت برخوردارند، در حالیکه از مصونیت خود برای پیشبرد خط سیاسی جناح خود بهره می گیرند، وانمود می کنند که در راه استیفای حقوق مردم ، زندگی خود و خانواده شان را به خطر افکنده اند (نوریزاد، تاجزاده، خزعلی و … ). می توان با قهرمان گرایی هایی از این دست به عنوان بخشی از واقعیات تلخ و واقع نمای جامعه ساده تر کنار آمد، اگر قهرمانان و حامیان رسانه ای و سیاسی آنها به جای وانمود کردن به اینکه کنش قهرمانانه منافع کل ملت را نمایندگی می کند، آشکار و شفاف به مخاطبان خود بگویند که این اقدامات قهرمانی معطوف به منافع کدام قشر سیاسی و چه لایه های اجتماعی است.این احتمال هم به قوت خود باقی است که برخی از این دست قهرمانان با حسی از فداکاری و از خودگذشتگی شخصی، ابزار دست جریان ها و گفتمان های قدرت طلب واقع شوند (7). برخی از آنان نیز با این گونه از خود گذشتگی ها به نوعی مبهم و غیر شفاف بر این تصورند یا چنین وانمود می کنند که با گذشته سیاسی خود گسست کرده اند، در حالیکه در عمل به تداوم همان مشی سیاسی گذشته و قدرت یابی مجدد آن یاری می رسانند.پنجم) دستگاه تبلیغاتی اصلاح طلبان برای پیشبرد «جنبش سبز مجازی» و در خدمت به پروژه «آلترناتیو سازی» خویش، علاوه بر شیوه افشاگری های مهار شده و نامه نگاری های اعتراضی و مناسبت های تقویمی، زرادخانه های دیگری هم دارد که یکی از آنها مقوله زندانیان سیاسی است: به این معنا که در اثنای حمایت های گزینشی از زندانیان سیاسی و در پوشش باورهای حقوق بشری، فرآیند چهره پردازی (ویرایش هویت سیاسی زندانیان) هم به ظرافت دنبال می شود تا ماهیت ناعادلانه و سرکوبگرانه زندان و کلیت مقاومت زندانیان سیاسی به سود تثبیت آرمان های «خاص» اصلاح طلبانه مصادره شود. یعنی نفس به زندان رفتن و استادگی زندانیان و نیز اقدامات سمبولیک آنان در درون زندان همگی به طور یکدست در پیوند با قرائت ویژه ای از «جنبش سبز» قلمداد می شود تا با استفاده از محبوبیت برخی از چهره های زندانی نزد مردم و حس همدردی جامعه نسبت به ستم های رفته بر زندانیان سیاسی، تلقی ویژه ای از الگوی مبارزه «مطلوب» در چارچوب اهداف و راهکارهای اردوگاه اصلاح طلبان برجسته و تکثیر گردد.سلاح تبلیغاتی دیگری که اخیرا پرده برداری شده، آن است که طیف های مطرح اصلاح طلبان مخالفت با تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی را دستمایه «مردم گرایی» خود قرار داده اند. شعاری مترقی اما بی پشتوانه و در حقیقت دروغین! نخست آنکه مخالفت با دخالتگرایی خارجی اگر از منظر رایج گفتمان حقوق بشر طرح شود به ناچار اشکالی از جنگ و تحریم اقتصادی را در بر خواهد گرفت. دیگر آنکه مخالفت با تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی تنها در جایی به صورتی بی تناقض قابل طرح است که تعهد و پایبندیِ عملی به سوژگی مردم وجود داشته باشد. در مورد اصلاح طلبان وطنی این تعهد (به سوژگی مردم) هم در روند تسلط انحصاری آنان بر جنبش اعتراضی و استحاله آن به «شبه جنبش مجازی» آشکارا نقض شد و هم در روند همکاری ضمنی آنان با دولت های غربی در مسیر پروژه آلترناتیو سازی نظام مستقر (هر دو روند همچنان در حال تکاملند). وانگهی در شرایطی که هم حاکمیت مستقر در ایران و هم قدرت های مسلط جهانی هر یک با منافع ویژه خود بر طبل جنگ می کوبند، تنها در صورتی می توان از کابوس یک «جنگ امپریالیستی بشردوستانه» (که هر دم واقعی تر می شود) خلاصی یافت که مردم جنبشی فراگیر را تدارک ببینند که مخالفت با جنگ را با مخالفت با ساختار های قدرت حاکم پیوند بزند. چنین ضرورتی مستلزم رشد یافتن خودباوری «جمعی» و سازمان یابی اعتراضی مردم است که هیچ یک از این دو با کارنامه سیاسی اخیر اصلاح طلبان و راهکارهای کنونی آنان (نظیر قهرمان محوری پوپولیستی) سازگار نیست.بنابراین به نظر می رسد که طرح این شعارهای ظاهرا «رادیکال» در مخالفت با جنگ و تحریم با این هدف انجام می شود که از رادیکال شدن شکاف اجتماعی ای که تهدید جنگ و شرایط تحریم اقتصادی در جامعه ایجاد می کند جلوگیری شود و شکاف بالقوه در این حوزه به گستره ای قابل مدیریت منتقل شود. همچنان که پروژه مردم سالاری دینی در 8 ساله اصلاحات چنین کارکردی داشت و نیز تحمیل گفتمان «سبز» بر جنبش اعتراضی پس از انتخابات.خلاصه کلام آنکه «توهم جنبش» که از طریق دمیدن رسانه ای در ابعاد «جنبش سبز مجازی» بازتولید می شود چیزی نیست جز انکار سوژه گی مردم و ایجاد مانع و وقفه در روند شکل گیری «مردم سوژه گی» که با مغشوش سازی ذهنیت جامعه دنبال می شود. این شبه جنبش کاذب و مهندسی شده نه در خدمت آرمان تغییر، بلکه به طور مشخص در خدمت پروژه «آلترناتیوسازی» اصلاح طلبان برای جابجایی گریز ناپذیر قدرت در ایران قرار دارد. «جنبش سبز مجازی» در راستای تحقق چشم اندازهای خود به ناچار به خلق «رخداد» های تصنعی می پردازد و از دل آنها برای جامعه «قهرمان» تولید می کند. فعالین و کنشگرانی که قائل به تقکیک میان بنیان های مردمیِ جنبشِ اعتراضیِ افول یافته و اهداف قدرتمدارنه و مشی انحصارگرایانه جریانات اصلاح طلب نیستند، مستعد آنند که با رویکردی نوستالژیک، نابودی جنبش پیشین را انکار کنند و برای هر ندایی که به اسم جنبش صادر می شود حقانیت قائل شوند. به بیان دیگر شی گشتگی و بت واره گی جنبش موجب آن می شود که عده زیادی با تصور خدمت به جنبش و به امید تحولات مترقی، به تکرار و تکثیر انفعالی گفتمان سیاسیِ قدرتمدار اصلاح طلبان روی بیاورند. این رویکرد نه تنها کمکی به سر بر آوردن جنبشی بدیل (در گسست بنیادین با گفتمان تسلط یافته بر جنبش پیشین) نمی کند، بلکه به بیراهه رفتن ذهنیت جامعه یاری می کند و ناخواسته شکل گیری سوژه گی جمعی را سد می کند.سوم دیماه 1390
با سلام زياده گويي تنها مختص بانوان (بويژه از نوعي که سرگرمي ندارند) نيست. در آقايان نيز ديده مي شود بويژه در نوعي که مايل به مغلطه يا خودنمايي مي باشند! به همين دليل است که /// بيشتر از اين قماش محسوب مي شوند. (کار شما را راحت کردم و خودم سانشورش کردم)
در چند سطر مي شود اصل مطلب را به خواننده رساند مثلا” مي خواهيم به فردي برسانيم تو به آخر راه رسيده اي! آنقدر شعر و خطابه مي گوئيم که خواننده ممکن است بگويد نکند شخص دروغ ميگويدو دارد سفسطه ميکند. مقصودم آقاي سروش نيست چون ادبياتشان را دوست دارم اما اين ادبيات مبتني بر پرحرفي از بسياري خطبه ها و برنامه هاي تلويزيوني به ديگران نيز سرايت کرده است. درد دل دواي درد مردم بيچاره نيست. من که مدتها ست با ديوار درد دل مي کنم چون مي دانم زبان درد دل ممکن است انسان را سبک کند ولي نتيجه و گوش شنوايي براي ان وجود ندارد. انتظار مي رود مطالب حماسي در نوع خود بي بديل بوده و تکراري نباشند
با سلام
آقای حر انقلاب میشه بفرمایید امام حسین شما کیه که به سمتش رو آوردید ما هم بدونیم
مواظب باشید اگه امام حسین داستان رو پیدا نکنی یا اشتباه کنی بین حریت و خریت یک نقطه تفاوته
غلامرضا مصباحی مقدم، رئيس کميسيون طرح تحول اقتصادی مجلس، روز جمعه گفته است که دولت ايران گشايش اعتبار اسنادی برای واردات کالا از امارات متحده عربی را ممنوع کرده است.
رییس کمیسیون اقتصادی مجلس به خبرگزاری مهرگفته است:« براساس جديدترين تصميم دولت، گشايش “ال سی” ( اعتبار اسنادی) برای کالاهای وارداتی از امارات ممنوع شد. »
به گفته غلامرضا مصباحی مقدم متوقف کردن يک روزه ثبتسفارش واردات کالا از امارات، يک هشدار برای اين کشور بود.
غلامرضا مصباحی مقدم در ادامه می گويد،کشورهای همسايه ايران و از جمله امارات متحده عربی می بايست در مقابل فشارهای خارجی «مقاومت» کنند تا بتوانند مناسبات اقتصادی خود با ايران را ادامه دهند
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولي من مي گم: خواب ديدين خير باشه بالام جان!
…………………………..
سلام دوست گرامی
این نوشته ی شما ربطی به اصل نوشته ندارد. ایکاش این را رعایت می فرمودید.
پشتیبانی سایت رسمی
.
ماهیت این رژیم اقلا برای 80-90 درصد ایرانیان شناخته شده است. الان این رژیم هیچ اندوخته ای ندارد و چون لانه عنکبوت سست است.خواب ببینند کسیانی که باور میکنن به محض یک حمله نظامي یا آشوبی در کشور، عامه به حمایت از آخوند بر خواهد خواست.
قهر روزگار مرد را كه حالا در سن 49 سالگي به پيرمردهاي 60 ساله ميماند در بند خود گرفتار كرده است. از قهر روزگار و نامرادي دنيا مينالد براي من كه ميخواهم با سماجت از چند و چون زندگيش سر در بياورم صحبت كه نه درد دل كرد به اين اميد كه شايد در پس ضبط صوت و قلمي كه دارم بتوانم امثال او را از اين نوع زندگي نجات دهم. هر چه بيشتر ميگفت، كمتر باورم ميشد.
مرد بيخانمان كه نشسته بود و آرام و با وقار حرف ميزد فوق ليسانس فيزيك داشت و مدرس يكي از آموزشگاههاي خصوصي كنكور بود. اما شب را در گرمخانه سپري ميكرد.
مرد با پيروزي انقلاب و تعطيل شدن دانشگا هها مثل بسياري ديگر از دانشجويان موقتا ترك تحصيل كرد و دوباره در سال 67 براي ادامه تحصيل به دانشگاه رفت و فوق ليسانس فيزيك گرفت و بعد از فارغالتحصيلي از دانشگاه دست به همه كاري زده بود. براي امرار معاش معلم حقالتدريس شده بود اما به علت حقوق كم عطاي تدريس را به لقايش بخشيد و به كار واردات دستگاههاي كپي مشغول شد اما به مرور نتوانسته بود در بازار واردات همتاي رقبايش پيش برود و ورشكست شد.
مرد زندگي آرامي داشت اما دست روزگار تقدير ديگري برايش رقم زد. چند سال قبل در يك درگيري خانوادگي باعث مجروح شدن طرف مقابل شده بود و دادگاه برايش 23 ميليون ديه و چند ماه زندان بريد. تقاضاي همسرش بعد از زندان رفتنش، طلاق بود.
مرد مجبور بود بعد از آزادي از زندان خيابانگرد شود. در همان شبهايي كه در خيابانها ميخوابيد مداركش را از دست داد و شروع دردسر زندگيش از همان جا بود. مرد مدتي در خيابانها سرگردان بود شايد به دنبال نيمهگمشده زندگيش و بعد توسط چند خيابان گرد ديگر با محلي به اسم گرمخانه آشنا شد. مرد هنوز با وجود خيابان گردي حاضر نميشود دست تكدي جلوي رهگذران دراز كند و براي اين كه حقوق بخور و نميري داشته باشد سه ساعت در هفته را در يك آموزشگاه كنكور براي بچههاي پشت كنكوري تدريس ميكند و پولي را كه از اين راه به دست ميآورد براي خرجي دختر 9 سالهاش ميفرستد.
از آرزو – دخترش – ميپرسم كه با تمام شدن امتحانات خرداد حضانتش به مرد سپرده ميشود، ميگويد: آخرين بار توي دادگاه ديدمش و ماهي صد هزار توان براي خرجي به مادرش ميدهم.مي پرسم اگر يك روز در اين وضعيت ببيندتان… موزاييكهاي زمين را با چشمهايش ميشمارد. ضرب و تقسيمشان ميكند چند بار دهانش را بيصدا باز ميكند و بعد در حالي كه سعي ميكند از زير بار نگاهم فرار كند، قبل از رفتن ميگويد: ضربه روحي سنگيني ميخورد،خيلي سنگين….
سكانس چهارم:عدالت كجاست؟
اگر با چشمهاي خودم او را در محوطه گرمخانه نديده بودم باور نميكردم كه يك بيخانمان است. شايد شما هم اگر روزي او را در يكي از خيابانها ببينيد حتي به مخيله تان هم خطور نميكند فردي كه ميبينيد براي اين كه از سرما نميرد به گرمخانه پناه ميبرد. سر و وضع مرتب و لباسهاي تميزش حكايت از زندگي مرفه گذشتهاش دارد. زندگياي كه سالهاست اثر آن را در خاطراتش جستوجو ميكند. دو سال كارتن خوابي بدترين روزهاي زندگي او را تشكيل داده است. كارشناس مديريت بازرگاني است. سالهاي سال در شركت تالبوت انگلستان كارمند بوده و همزمان قطعات يدكي ماشين آلات را به ايران وارد ميكرده اما امروز براي اين كه امرار معاش كند و پولي براي خريد لباس داشته باشد مجبور است به دار الترجمه برود و به آنها بگويد كه در كار ترجمه اسناد و مدارك به زبان انگليسي تبحر دارد.
برق عجيبي در چشمهاي سبزش خانه كرده انگار اشك صدها سال در گودي چشمانش مرداب شده و آنقدر گريه نكرده كه حالا سبزي جلبكهاي ته چشمش زده است بيرون. براي اين كه متوجه برق اشك در چشمانش نشوم چشم به زمين ميدوزد و آهسته ميگويد بعد از بيخانمان شدن تنها دنبال يك چيز بودم: عدالت. اما هر چه بيشتر جستوجو كردم كمتر يافتم.
سهم مرد از دنيايي كه روزي با رفاه تمام در آن زندگي ميكرده در حال حاضر فقط يك دست لباس است و يك كيف كوچك كه صبح به صبح تمام بدبختيهايش را در آن ميريزد و تا غروب با خود حمل ميكند.
از مرد كه حالا از ناراحتي در خود مچاله شده و با انگشتان دستش بازي ميكند از زندگياش ميپرسم و بچه هايش. مرغ خيالش را تا بوشهر پرواز ميدهد.سري به خانهاش كه حالا پنج سالي ميشود از آن خبري ندارد ميزند، از حال و روز بچهها پرس و جو ميكند و بعد كه خيالش از بابت زندگياش راحت شد، ميگويد: برادرم براي گسترش كارش دست مردم چك داشت و براي اين كار به ضامن احتياج داشت. به حكم بزرگتري و برادري ضمانتش كردم اما برادرم بعد از مدتي كه نتوانست جواب طلبكارها را بدهد خودكشي كرد و من ماندم و يك دنيا طلبكار كه ضامن بازگرداندن پولشان شده بودم.
شب و روز از دست طلبكارهايي كه براي وصول طلبشان مراجعه ميكردند آب خوش از گلويم پايين نميرفت. تمام زار و زندگيام را فروختم اما فقط توانستم طلب تعدادي از آنها را بدهم و براي خودم جز فرش زمين و روكش آسمان چيزي باقي نماند. پنج سال است فقط از طريق تلفن احوال بچههايم را ميپرسم.
سرمايه دار ديروز و گرمخانه خواب امروز ميگويد: دو سال آزگار در يك مسافرخانه در خيابان سعدي زندگي ميكردم و بعد كه ديگر پولي براي كرايه اتاق نداشتم مجبور شدم به خيابان پناه ببرم. اما براي اين كه از خيابان گردي راحت شوم خودم را به كلانتري معرفي كردم و آنها مرا به گرمخانه فرستادند.
كارتن خوابها نميخندند
كارتن خوابها نميخندند. خيابان خوابها نميدانند خنده چيست، شايد كه سرما را هم ديگر حس نميكنند. كارتن خوابها ديگر به سرماي كشنده زمستان و گرماي تابستان عادت كردهاند و برايشان مهم نيست كه شب را در كوچه پس كوچههاي مسگر آباد و مشيريه و دولت آباد بخوابند يا در زمهرير زعفرانيه و محموديه و كامرانيه شب را به صبح برسانند. زمان براي بيخانمانها تصوير خامي است از تكرار روزها وشبهايي كه در تعقيب و گريز عقربههاي ساعت و غبار فراموشي از ياد ميروند. همشهريان فراموششده حرمان زده در دوزخ پايتخت در حالي شبهاي سرد زمستان زودرس را به صبح ميرسانند كه سرما از هفت جانشان ميگذرد تا به جانشان رخنه كند.
كارتن خوابها، فراموش شدگان زندگي اجتماعي امروزند كه هيچ كس آنها را به خاطر نميآورد. تنها بايد يك كارتن خواب باشي تا كارتن خوابها را درك كني. فقط يك شب كه در سرماي زير صفر در جه در خيابان با يك پيراهن نم دار بخوابي و جز حرير آسمان رو اندازي و جز زمين سخت تشكي نداشته باشي ميتواني ادعا كني كه درد كارتن خوابها را حس ميكني.
متاسفانه مردم ما هنوز خود را کمتر از سروش و نوری زاد میدانند ! و همیشه توقع دارند کشور را دیگرانی چون خودشان نجات دهند !
به خدا سوگند که شما نه بی کس هستید و نه ! بی پناه
اگر به خدا ایمان دارید یا ندارید ! مهم نیس .. مهم این است که هر کدام از ما میتواند محمد نوری زاد باشد نه بی کس نه بی پناه.
تا زمانی که اندیشه غلط اینکه باید کسی بیاید و ما را نجات دهد و صرفا بخاطر نمره یا شرایط شغلی در اینده بار مسئولیت را از دوش خود برداریم ! و حتی از کوچکترین مسئله که پای صندوق های انتخابات در شرایط بحرانی بریم .. سروش و امثال نوری زاد باید زندانی شوند یا ترک وطن کنند و ما دست به دعا باشیم که شخصی بیاید و بدون هیچ هزینه ای برای ما .. ایران را گلستان کند …
به خدا سوگند حضرت محمد و امامان هم خود دست به شمشیر بردند .. ننشستند دعا کنند
اما ما فقط دعا را یاد گرفتیم.
میسوزم برای ارمانهایی که داشتیم و اینچنین نقش بر اب شد ازفهیمانی چون دکتر سروش و ذکتر نوری زاد سپاسگزارم
گر چه از آتش دل چون خم می در جوشم /مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم….درود بر هر دو بزرگوار وهمه عزیزان در بند ،واما در پاسخ دوستان عزیز: عزیزان باید شکر کنیم که دهها وهزاران بزرگوار مثل اینها هم در دامان این ملت تربیت شده وسر بر آورده اند! لذا این ملت ملت لایقی هستند ضمنا بدا به حال آقا اگر نصیحت این رشید مردان عرصه های علم وتقوا و صداقت وشجاعت و…را نداند وباز تملق مجیز گویان را ترجیح دهد….
اللهم العن عمر ابن سعد و شمرا…
جناب آقای سروش با سلام دو جهان بینی کلی مد نظر است یکی مبتنی بر هدفمند بودن دنیا بر مبنای وجود خدا و آخرت و باز خواست و جهان بینی مادی بر اساس تصادفی بودن خلقت. در جهان بینی دوم گناه بی معنیست پرهیز از دزدی،زنا،حرام خواری،ضلم قتل و… نوعی کوته فکریست چون زمانی که آخرتی در کار نباشد پس پرهیز چرا؟ حالا یک وجه دیگر را بررسی می کنم. در بسیاری از کشور های دمکراتیک سردمدارانی سر کار آمده اند که اکنون نام آنها برای کسی آشنا نیست مثلا چند نفر در دنیا نام روئسای سویس یا بلژیک را می شناسند؟ اما از اسامی صدام و قذافی بپرسید… کسی هست که نشناسد؟ بنده فکر می کنم که افرادی چون صدام و قذافی اعتقادی به وجود خدا نداشتند اما می دانستند که چیزی به نام تاریخ و شهرت قابل انکار نیست. اگر قذافی پس از ساقط کردن ملک ادریس مثلا پس از دو دوره 4 ساله حکومت دمکراتیک خود را به رئیس جمهور بعدی تحویل می داد آیا الان به این اندازه شهرت داشت؟ حتی شهرت به بدی؟ صدام و قذافی به صورت هدفمند استبداد می ورزیدند زمانی که خدا و آخهرتی نیست چرا خود را مقید کنیم؟ ضلم کن استبداد بورز زنا کن شراب بخور نه خدا نه آخرت،نه… همه کشک است. این دو سردمدار با هدف ظلم کردند و اگر چه با خفت مردند اما عمری را با لذت قدرت حکوت پول کاخ به تکریم خود پرداختند.آنها نمی دانستند که ظلم می کنند؟ چرا خوب می دانستند و از روی عمد ظلم می کردنند. حال اگر سرمداری به آخرت و خدا و بهشت و جهنم اعتقادی داشته باشد از ظلم از حتک حرمت از زندانی کردن…. به خود می لرزد و به خدا پناه می برد.حال، جناب آقای سروش شما آشنایی بشتر و نزدیک تری نیبت به افراد ساکن در معبد قدرت ایران هستید می شود این سوال بنده را پاسخ گویید؟ آیا حضرت آیت الله…. به خدا و آخرت ایمان دارد؟
بيچاره حاكمي كه چنين نقدهاي حكيمانه اي را نمي شنود و لعن و نفرين ملتي را تا انتهاي تاريخ بر خود مي خرد
با سلام به دلیران عرصه علم و درود بر شهامتشان
امیدوارم نقد بی چشمداشت شما نوری باشد در این تاریکی
خیلی عجیبه همیشه به نسل ما میگفتن این سروش کافر و ملحده ، و حالا که اینطوری از خوندن این نامه مست میشم تنها چیزی که تو ذهنم می چرخه و می چرخه اینه: در دهر چو من یکی و آن هم کافر / پس در همه دهر یک مسلمان نبود
علی یارتون
متن کامل نامه اوّل دیماه۱۳۹۰عبدالکریم سروش به آقای خامنه ای
يافتن آب به عشق است نه به سعي.اما پس از سعي
با عرض سلام خدمت نوریزاد عزیز
نامه ای بسیار زیبا و نقدی بسیار دلسوزانه بود.
با آرزوی طول عمر با عزت برای استاد سروش.
جناب سروش، من به عنوان خواننده نامه شما، نامه را خالی از نقد صمیمانه یافتم. طعنه و زشت تر نشان دادن وضعیت کنونی، نامه تان را پر کرده بود. کسی به شما هم این چنین نامه می نوشت، می پذیرفتید؟ من عبوسی و بد خلقی را در نامه شما می بینم و جز این تکبر و خود بزرگ بینی تان را. جهان براساس سلسله مراتب است. یک خانواده هم سلسله مراتب دارد. رهبری اگر از جانب شما پذیرفته نیست، در این کشور میلیون ها سرباز دارد. هر کس باید جایگاه ادب خود را بداند.
کاش گوش های قیر اندود بشنوند
درود بر شرف و وجدانتان آقايان دكتر سروش و نوري زاد عزيز وشجاع.دوستتان داريم.
درك اين نامه ها لياقت ، بصيرت و دانايي مي خواهد كه با نگاهي به گذشته ، اميد چنداني به درك آنها نيست .
اگر نبودند نوریزاد شجاع و سروش اندیشمند و امثالهم ما مردم بی کس به چه دل خوش می کردیم تنها دلخوشی و کور سوی امید ما شما هستید
إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ
درود بر دكتر سروش و جناب نورى زاد
سپاس فراوان از شما دانشمند فرزانه كه با نقدى مدبرانه و آگاهانه آيت االه خامنه اى را به پيروى از راه و رسم شريعت و پذيرا بودن سخن منتقدان دلسوز دعوت نموده ايد. هر چند اميد به تغيير بسيار اندك است وليكن روشنگرى و آگاه نمودن جامعه رسالت هر انسان آگاه و فرزانه اى است كه شما بزرگوران پرچم دار اين راه مقدس هستيد. از حضرت حق براىشما بزرگوران توفيق و سلامتى روزافزون آرزومنم.
اگرچه نمى توان ظلمت را از بين برد ولى مى توان شمعى روشن كرد.
سلام آقای نوری زاد.
شما حرکتی را شروع کرده اید و از بزرگان این کشور خواسته اید که به رهبری نامه بنویسند اما این گونه به نظر می رسد که بسیاری از آنان به این مسله بی اعتنا هستند. حتما می دانید که اکنون فقظ شما نیستید که فی المثل از آقای خاتمی انتظار دارید با رهبری نامه بنویسند ما همه از ایشان انتظار داریم به رهبری نامه بنویسند . پیشنهاد می کنم در گام بعدی دوستان جنبش سبز به آقای خاتمی نامه بنویسند و به اطلاع ایشان برسانند که ما چقدر از ایشان انتظار داریم بگذارید از تعداد نامه ها بفهمند ما از ایشان انتظار داریم . لطفا اطلاع رسانی کنید. ظمنا من نامه ای در این رابطه برای آقای خاتمی نوشتم و برای شما فرستادم کاش منتشر می کردید. بیایید کاری که آغاز شده را به مقصد برسانیم
بنام خدا
وباسلام به مایه فخر واعتبار ایران وشیعه استاد ودانشمند بزرگ سروش عزیز وبرادر شجاع ودلسوخته نوریزاد عزیز
آیا کسی از حضرات توانایی این مطالب مستند وزیبا را دارد اگر جوابگوبودند که وضع به اینجا نمیکشید
افتخار میکنم به اینکه در زمانه ای زندگی میکنم که بزرگمردی چون استاد عبدالکریم سروش به عنوان معلم حقیقی اخلاق و دین و ادبیات در آن زندگی می کند.
آقای سروش نازنین ما! تمام انبیا، اولیا و عرفا از فهم بلند رهروی چون شما سربلند هستند. امام حسین (ع) بیش از همه به شما افتخار می کند که پیام حرکت آن بزرگوار را بهتر از همه فهمیدید و تبیین کردید. باور بفرمایید در مورد شما اغراق نمیکنم. چون نیک میدانم تفکر پاک و روشن امثال شماست که میتواند یک ملت را از جهل و تنگ نظری و خرافه پرستی و افراط و تفریط نجات دهد. شرمنده ام که پاسخ فهم و دید عمیقتان را با سنگ و خشونت داده اند و شعور گرامیداشت وجودتان را نداشته اند.
گرچه ما از این حکومت کاملا ناامید هستیم اما بازهم از خدا میخواهیم شرایط برای بازگشت و برقراری کلاسهای درس شما در ایران هرچه زودتر فراهم شود. ان شاءالله در یک حکومت فرادینی و مردمی البته با مردمی باشعور و فهیم که قدر اندیشمندان را بیشتر از ورزشکاران بدانند.
محمد نوریزاد عزیزمان! در برابر روی تو عزیز نیز شرمنده ایم که کاری از دستمان برنمیاید جز اینکه بگوییم به خدا سوگند شب و روز به تو و راهت و آینده نگران کننده ایران فکر میکنیم.
خدا هر دوی شما بزرگواران را برای کسانی که قدر شما را میدانند و برای ایران و بشریت حفظ نماید.
http://www.rahesabz.net/story/46686/ فراتر از ذهن کوچک یک بازجو
بسیار زیبا و تامل برانگیز
دوستان پبشنهاد می کنم که در سایت نامه ها برای نامه ها ایندکس بگذارید تا مشخص شود چند نامه تا حالا نوشته شده است. در ضمن من برنامه نویس کامپیوترم اگه کمکی میتونم بکنم بگید
گرچه به مصداق “نرود میخ آهنین در سنگ” تاریخ گویای این است که متاسفانه حاکمانی که در بند قدرت میشوند به هیچ عاقبتی نمی اندیشند و مصلحت را جز در تحکیم قدرت به هر روشی نمی دانند ولی باز این نامه ها حداقل از باب آگاهی بخشی و ثبت در تاریخ که دلسوزان گفتند آنچه را باید واجد ارزش اند و قطعا واجد اثر, به امید روزی که حکومت به دولتی تبدیل شود که حاکمش وکیل مردم باشد برای اداره بهتر امور تا جایی که موکلان به او اختیار می دهند.
من پیشنهاد می کنم که مقام معظم رهبری برای اینکه جواب همه این نامه ها را یکجا داده باشد، یک نامه به شورای امنیت بنویسد و از آنها دعوت کنند تا هیئت کاملی از ناظرین سازمان ملل را به ایران اعزام نمایند و در حضور آنان و نمایندگان کلیه گروههای سیاسی یک همه پرسی برگزار گردد تا معلوم شود مردم ایران جمهوری اسلامی را می خواهند یا نه؟
درود بر نوری زاد و شهامتش
و درود بر سروش عالم و شیرین سخن
یک قدم عقب نشینی یعنی شکست. شما در جایگاهی هستید که صداهاتان شنیده می شوید. حرف شما حرف ماست. پس بگویید آنچه در دل دارید.
یاحق
استاد گرامی علم و معرفت جناب دکترسروش /یقینآ مخاطب نامه موارد نقد وانحرافات را میداند ونیزراه اصلاح و برون رفت از اینهمه شقاوتها را به خوبی می شناسد ولی عاملی که مانع اصلی رستگاری ایشان است همانا “قدرت”عریان وافسار گریخته است که او را وادار میکند دین و ملت را قربانی و در برابر وسوسه های ابلیس زانو بزند.تا “قدرت”از این اقا گرفته نشود درب بر همین پاشنه میگردد.
جانا سخن از زبان ما می گویی
نقد هارا بود آیا که عیاری گیرند؟
آرزو دارم سرزمینم ایران از وجود شجاعانی چون نوریزاد و دانشمندانی چون سروش خالی نماند . خدای بزرگ نگاهبان شما و عزیزانتان باشد.
لطفا pdfاین نامه ها را جهت دانلود در سایت قرار دهید جهت تکثیر راحت تر
سلام آقا شنيده ايد سپاه ايراز مي کند که رتبه دوم در ساخت هواپيماهاي بدون سرنشين را در دنيا دارا هست!!!!!!!!!!!!!! ياد جک يک ايراني و آمريکايي و سفرشون در قطار افتادم! من نمي دونم تا کي به اين دروغها مي خواهند ادامه دهند. اگر اين همه پيشرفت کرده اند چرا بعد اين همه نتونستند هواپيماهاي اف-14 را که در اختيارشون هم بود به توليد انبوه برسونن و هنوز از اف4 و اف 5 هم دارند استفاده مي کنند! البته از اين دورغها کم گفته نشده و ماجراي بهشتي و دقيقا”!!!! 72 نفري که گفتند کشثه شدند که مي خواستند به امام حسين هم ربطش دهند از آن حرفها بود البته بالاي يکصد نفر کشته شدند و اسامي آنها هم موجود هست اما اينها گفتند 72 نفر! تا مردم هم لابد بگن آخي بميرم 72 نفر!!!
جای بسی تاسف است که دانشمند بزرگی را به خاطر سیاست های اشتباه از کشور دور کردیم و دانشجویان مستعد نمی توانند از کلاس هایش بهره بگیرند.
ولایت فقیه البته نه شرعاً اعتبار دارد نه عقلاً وکثیری از فقها وعقلا با آن مخالفند اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسی ست نه ولایت معنوی، ومفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد. امتحان کنید و همین را آشکارا بیان کنید “کافرم گر جوی زیان بینی”. (آقاي سروش) ….چه عجب يکي پيدا شد که اين حرف را بگويد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولايت معنوي درست است نه ولايت سياسي!
رهبر اگر خوب یا بد است در دامان ما پرورده شده. ما ایرانیان نخاله پرور و نخبه کشیم. ما شایسته بهتر از این نیستیم . خود کرده را تدبیر نیست. خلایق هر چه لایق.
درود بر عالم دینی و فیلسوف بزرگ این عصر دکتر سروش عزیز
اولین لبیک گوی مخاطب نوریزاد غیور که با این خطاب عالمانه رهبر را مورد عتاب قرار داد تا بلکه از آن جامه جهل و غروری که بر خود پیچیده بدر آید و نظری عالمانه به اطراف خود بیاندازد و بیش از این زحمت خلق خدا را افزون نکند.
آقای دکتر سروش و نوری زاد, زنده و پاینده باشید.
خوش به حال آقاي خامنه اي كه چنين ناقداني دارد!
درود بر جناب نوریزاد که درب نقد خاضعانه سلطان را بی هیچ ترسی گشوده و رواج داده و درود بر سروش بزرگوار که پس از این همه آزار و اذیت که دیده و چشیده باز هم قلم نقد به دست میگیرد و فریاد نوریزاد را اجابت میکند /
خداوند هردو شما را نگه دارد
سپاس دکتر سروش به خاطر لبیکی که به این دعوت گفتید
آقای نوریزاد: با سلام خدمت شما و ستودن پایداری و شهامت شما در پیشبرد اهداف جنبش سبز مردم ایران، سوالی از حضور شما داشتم که چرا نامه اعتراضی امید کشتکار به اقای خامنه ای با عنوان: نامه ای به خامنهای؛ حکایت روشنفکرانی که دیکتاتور میشوند را در سایت خود نیاورده اید؟ آیا این همین تقسیم مردم ایران به خودی و غیر خودی تعبیر نمی شود؟ سپاسگزار خواهم بود که دلیلی برای این امر ذکر کنید.
……………………………………….
سلام خانم خوب
نامه ها یا نوشته هایی که به اهانت آلوده باشند یا درآنها الفاظ رکیک فراوانی داشته باشند، قابلیت نشر در این سایت نخواهند داشت. یا شاید بشود گفت: سایت آقای نوری زاد لایق نشر آن نوشته ها نخواهد بود.
پشتیبانی سایت رسمی
قلم هنرمند و هنر قلمت بزرگوار بسان چنگال عقابیست که نه برای کسب روزی بل برای خراشیدن استبداد امروزی میلغزد، برای تو ای بزرگوار آرزوی خوشی و سلامتی میکنم در این روزگاران ناخوش و برای مخاطبت اندکی تفکر و تامل!
درود به شرف شما دو بزرگوار شجاع
خیلی خوشحالم که یک چنین نامه ای رو خوندم
امیدوارم راهی رو که نوری زاد با خیر خواهی و حسن نیت شروع کرده رو عده ی بیشتری از نخبگان مملکت درک کنن و با اجتناب از ترس و بدون معطلی به این کاروان بپیوندن و مطمئنم که این حرکت سرانجام نیکویی داره پس با قدرت راهتو ادامه بده جناب نوری زاد…یا حق
بسیار زیبا ،متین … انتظار روزی رو میکشم که صدتا انسان که همزمان خرد ،علم ،شجاعت ،شهامت و قلم زیبایی چون سروش ،محمد نوری زاد ،محسن کدیور ،اکبر گنجی پیدا بشن.
این مملکت هنوز نمرده ،خوشحالم که چنین انسانهایی ایرانی هستن و امیدوارم هر روز تعدادشان زیادتر بشه ….یاعلی
«سبز است دوباره!»؛ شعری از هیلا صدیقی
«از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست
انگار که این قوم غضب، هموطنم نیست
اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند
با پرچم بیرنگ بر این خانه نشستند
پا از قدم مردم این شهر گرفتند
رأی و نفس و حق، همه با قهر گرفتند
شعری که سرودیم، به صد حیله ستاندند
با ساز دروغی همه جا بر همه خواندند
با دست تبر، سینه این باغ دریدند
مرغان امید از سر هر شاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبتزده نعمت
این خاکِ کهنبومِ سراسر غم و محنت
از هیبت تاریخیاش آوار به جا ماند
یک باغ پر از آفت و بیمار به جا ماند
از طایفه رستم و سهراب و سیاوش
هیهات! که صد مرد عزادار به جا ماند
از مملکت فلسفه و شعر و شریعت
جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
دادیم شعار وطنی و نشنیدند
آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند
دیروز تفنگی به هر آینه سپردند
صدها گل نشکفته سر حادثه بردند
خمپاره و خون بود و شب و درد مداوم
با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
آن دسته که ماندند از آن قافلهها دور
فرداش از این معرکه بردند غنایم
امروز تفنگ پدری را در خانه
بر سینه فرزند گرفتند نشانه
از خون جگر، سرخ شد اینجا رخ مادر
تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر
فرسود هوای وطن از بوی خیانت
از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت
این قوم نکردند به ناموس برادر
امروز نگاهی که به چشمان امانت
غافل که تبر، خانهای جز بیشه ندارد
از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
هر چند که باغ از غم پاییز تکیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گُل به چمن در قدم باد بهاران
میروید و صد بوسه دهد بر لب باران
ققنوس به پا خیزد و با جان هزاره
پر میکشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین، آب شود ظلم و قساوت
فرداش ببینند که سبز است دوباره!»
(هیلا صدیقی، زمستان 1388)
عالی بود خواهرم
فکر میکنم در جایگاه عام هر کدام از ما هم می توانیم مخاطب این نامه باشیم.
ای مردم ! ای مسافران !
ناخدای کشتی خواب نیست تا بیدار شود . ناخدای کشتی پیرمردی////// است که مدتهاست //// است و شما باور ندارید .
مگر نمیبینید کشتی مستقیم به سمت صخره میرود و هر چه فریاد میزنید بیدار نمیشود . فاجعه نزدیک است درب کابین را بشکنید
بنام خدا وباسلام به دانشمند بزرگ وفحر عالم شیعه جناب دکتر سروش
حقا که حلال زاده ای واز خداوند سلامتی برایت آرزو مندم
ماشالله قلم شما و آقای نوریزاد بسیار تواناست انشاءالله که در عمل هم همین است….حیف که رهبر اینقدر /// ندارد که از وجود امثال شماها در ادارۀ کشور بهره ببرد….از یه مشت لات و اوباش و اراذل و چاقوکش و دزد و قاچاقچی بهره میبرد ..////..فکر کنم حتی //// خواندن نامه ها رو نداره همینه که جواب نمیده…..بلد نیست….خودمونیم…خدا وکیلی همچین کسی میشه //// ؟؟؟!!!!والله روضه خونی هم ////….رهبر ////…تا مردم مثل //// خودت برو یه گوشه ////…..یا الهی خدا /// بده….
سلام و درود به استاد نوری زاد و دکتر سروش. خوشحالم که می بینم این نامه های علنی تاثیر دارد چون خود من دیگه از هیچ استبدادی نمی ترسم دلیلشم نامه های افرادی مثل نامه های شما بزرگان به رهبری است. خدا سایه ی امثال شما اساتید رو از سر ما کم نکنه. شما به ما یاد می دید که در آینده چگونه باشیم و چه راهی رو بریم. شما الگوی ما هستید. این راه ادامه داره جوونایی مث من راه رو ادامه خواهند داد در این راه رویش هست و زایش و این یعنی به مرور ما بیشمار میشیم. شما پدرانی هستید که می تونید فرزندانی مثل ما تربیت کنید و این یعنی رویش.
دکترجان اینهاازنصیحت گذشته اند..
خلیفه دوم حضرت عمرخطاب روزی درجمع صحابه صحبت میکرد درهنگام صحبت زنی صحبت اورقطع کردوگفت ای امیرالمومنین به خطارفتی من این حرف شماراقبول ندارم یاران پیمبربرآشفتند که ای زن ساکت شو وبه امیرالمومنین انتقادمیکنی خلیفه دوم گفت ای یاران حوصله کنید این زن درست میگوید برشماواجبست اگرمن به خطارفتم مرآگاه کنید وبرای آن زن شجاع هدیه ای داددگفت ای مردم شجاعت راازاین زن یادبگیرید..
جناب دکترسروش ونوریزاد حال باهم مقایسه کنید منش خلفای صدراسلام باحاکمان امروزکه مداحان شب وروزدرتمجیدش رقابت میکنند واوراازخدابالاترمیدانند
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین واجعلنابین ایدیهم سالمین
خداوندهردویتان راپایدارکند
مثلث زر و زور و تزویر یعنی سه برادران لاریجانی را گماشته اید تاشما رااز شر قضا وقانون وحقوق بشر برهانند؟ خلایق رااز نحوست این تثلیث برهانید وبی خطر بر خط راست برانید. چهره قضا وقانون را به آب عزت از غبار ذلت بشویید واز اسب انتخابات فرودآیید وزمامش را بدست مردم بسپارید.
بسیارزیبابوداین جمله بسیارقابل تامل بود
دکترسروش میدانم نهضت نامه نویسی وانتقادراشماشروع کردی یادم میادسالهای قبل هم مینوشتی برای آقای خامنه ای
دوستت دارم همچنان که مولوی رادوست دارم
درود بر جناب دکتر سروش و نوری زاد عزیز
واقعا تمام این نامه کلام خدا است