از جمعي به نام علما، فضلا و دانشمند طلب همراهي كردهاي. پيغام تو حقيقتاً به اينها تعلق ندارد. فقط نظمشان را بر هم ميزني. اينان درسشان را بلدند. تقيه، احتياط ، مدارا، مصلحت و… جماعت بدهكار را هيچ يك در برابر حاكمان طلا و تيغ و طمع هوس ايستادگي نيست. يكي ترس جان دارد و ديگري حرص نان. بدهكار فرسوده ميشود. مثل آهن زنگزده ميپوسد.
براي محمد نوري زاد.
سلام عزيز عاشق و دلسوخته.
دوستت داشتهام. دوستت دارم و دوستت خواهم داشت. نامه پانزدهم شما اينجاست. كنار دستم. روي ميز كارم. با هر نگاهي كه به آن مياندازم آه ميكشم و در سكوتي فرو ميروم كه با نور زرد و چركين چراغ بالاي سرم رنگآميزي ميشود. در اين نيمه شب تو را تحسين ميكنم و دشمنانت را نفرين. براي خانوادهات صبوري ميخواهم و براي دوستان و همسايههايت فهم. اما بعد:
آن كه نيكخواه ملت است به برادر ميماند. قلب برادر بسان آب است. پاك و زلال. اما ملت ديگر برادري در حضرات نميبيند. تو نيز بيهوده تلاش ميكني تا چهرهشان را به خودشان بازشناسي. نگاه حضرات نگاه تو و انسانهاي آزاده نيست. قلب شما آينه است و قلب رفقايتان مثل ساعت. آينه آواز نور سر ميدهد و ساعت سايهها را ميشمارد. حضرات كر و كور شدهاند و جز هوس و طلا و تمنا چيزي نميشناسند.
صبور مهربان:
همه ميدانيم كه در اين مدت تو در مقابل ارتش سايهها جانانه پايداري كردهاي و جز حق و خيرخواهي نگفتهاي قلمت زيباست و حرفت حق اما براي اين جماعت قلم بيهوده ميزني. اگر آنها ديده بودند موي سپيد چگونه ميرويد بر فرقشان و ساليان چه پر شتاب ميگذرد از پيش چشمشان، هرگز دل ياران را چنين پر خون نمي كردند. آنان آدميان دودلند. خود را گم كردهاند. كورمال راه ميروند. مشكوك نگاه ميكنند. هراسانند. شتاب زدهاند و به هر سو ميلغزند. براي حقيقت به دنبال اخلاق ميگردند. براي آزادي در پي قفساند و براي مشورت به دنبال دشمن. آينه را تاب نميآورند. آينه را گناهكار ميشمارند. آن را نشانه ميروند. برايش سنگ پرتاب ميكنند. سپس سنگي ديگر و باز هم. تا آينه را بشكنند. تكهتكهاش كنند و گناه را بر گردن مترسكها بيندازنند.
مرد نازنين:
مردم نيز خسته و اندوهگينند. تنهايي، سكوت، سكون. كج خلقي و احساس بيهودگي با آنها عجين شده است. زندگيشان هيچ ضربآهنگي ندارد، اما انتظار كشيدن كاري است كه آن را بسيار خوب ميدانند. همه منتظرند و در حالي كه مثل برگ خيس به زمين چسبيدهاند هر يك اميد دارند كه آن ديگري پا پيش گذارد و هيچ كدام از جايشان جنب نميخورند. دستهاي خدا را مينگرند و خدا آنها را. دستهاي ديگر ميگويند تا بوده چنين بوده و كاري نميشود كرد. گروهي هم مدام حرص ميخورند و به زمين و زمان دشنام ميدهند، اما همينكه سايهاي از بالاي سرشان ميگذرد لال ميشوند. ايستادگي و جاودانگي همواره در هم آميختهاند. آن چيست كه از جاودانگي حاصل مي شود؟ شجاعت و افتخار. اما زماني كه باورها، ارزشها و معيارها تفاوتشان از فرش تا عرش است، جز عدهاي قليل ديگر كسي به جاودانگي نميانديشد.
اگر تو آن من باشي، به اين و آن نينديشم / ز كفر آخر چرا ترسم كه تو ايمان من باشي
رفيق شفيق:
از جمعي به نام علما، فضلا و دانشمند طلب همراهي كردهاي. پيغام تو حقيقتاً به اينها تعلق ندارد. فقط نظمشان را بر هم ميزني. اينان درسشان را بلدند. تقيه، احتياط ، مدارا، مصلحت و… جماعت بدهكار را هيچ يك در برابر حاكمان طلا و تيغ و طمع هوس ايستادگي نيست. يكي ترس جان دارد و ديگري حرص نان. بدهكار فرسوده ميشود. مثل آهن زنگزده ميپوسد. پودر ميشود و ميريزد. بگذار آنان سرگرم كار خويش باشند. عدهاي بر مدار مدارا بمانند و عدهاي در كار اندازه زدن برزخي كه من و تو و او را از هم جدا سازد و عدهاي ديگر عالم بي عمل. سري كه به بهانه همدلي و اصلاح و همراهي فريبآميز بر شانههاي سادهدلان و جانبازان تكيهگاه ميجويد و با رازها و رمزهاي به فريبآلوده به دنبال بهانه توجيه و رهايي خود از كوتاهي، فرصت سوزي و حفظ جان، مال و آبروي خود است، كجا و با كدامين معيار مي تواند داعيهي حق و آزادگي و ظلمستيزي داشته باشد؟
از جمعي به نام علما، فضلا و دانشمند طلب همراهي كردهاي. پيغام تو حقيقتاً به اينها تعلق ندارد. فقط نظمشان را بر هم ميزني. اينان درسشان را بلدند. تقيه، احتياط ، مدارا، مصلحت و… جماعت بدهكار را هيچ يك در برابر حاكمان طلا و تيغ و طمع هوس ايستادگي نيست. يكي ترس جان دارد و ديگري حرص نان. بدهكار فرسوده ميشود. مثل آهن زنگزده ميپوسد. پودر ميشود و ميريزد. بگذار آنان سرگرم كار خويش باشند. عدهاي بر مدار مدارا بمانند و عدهاي در كار اندازه زدن برزخي كه من و تو و او را از هم جدا سازد و عدهاي ديگر عالم بي عمل. سري كه به بهانه همدلي و اصلاح و همراهي فريبآميز بر شانههاي سادهدلان و جانبازان تكيهگاه ميجويد و با رازها و رمزهاي به فريبآلوده به دنبال بهانه توجيه و رهايي خود از كوتاهي، فرصت سوزي و حفظ جان، مال و آبروي خود است، كجا و با كدامين معيار مي تواند داعيهي حق و آزادگي و ظلمستيزي داشته باشد؟
آينه مهر:
بعد از اين باز هم بنويس! نوشتن مانند سيل است. موجي از گل و لاي كه چون سرازير شود قصرها و عبادتگاهها، تختها و منبرها و اربابان و سايهها را ميلرزاند و چه بسا با خود ميبرد، اما نوشتني كه نه او خواند و نه من، پيامي كه نه حضرات آن را تحويل بگيرند و نه برگهاي خيس را تكان دهد چه معني ميتواند داشته باشد؟ با اينحال تو باز هم بنويس. فقط در نامههاي بعدي نگاهت را به سمت مخاطبان ديگر ببر. به سمت اشباح و روحهاي سرگردان كه با سبكبالي پرندگان در آسمان ميچرخند و از گزند شكارچيان ارتش سايهها در اماناند. خطابت به مردگان باشد كه دنيا را تجربه كردهاند و پي بردهاند هيچ حقارت و ننگي بدتر از مردن در زير بار ظلم نيست و به يقين اگر دوباره فرصت زندگي بيابند اينبار ايستاده ميميرند.
سلام به همه آزادگان و آزاد اندیشان ، و همت بلند آقای دکتر محمد نوری زاد و همه اجابت کنندگان به درخواست ایشان در نامه پانزدهم از بزرگان عرصه سیاسی اجتماعی و مذهبی (که البته تاکنون از نامبردگان در نامه ، غیر از همسر محترم شهید باکری هیچکدام بزرگی نکردند و پاسخی بدان ندادند.) این نامه ها و پاسخها و نظرات ابراز شده که انصافا” غوغایی در فضای مجازی ایجاد کردند ، هر ایرانی در طلب آزادی را به وجد آورده ، امید از کف رفته را مجددا” به دلها بازگردانده ، ولی بدانیم که امید موقعی نتیجه بخش خواهد بود که همه خود را مخاطب آقای نوری زاد بدانیم . پس با توکل به خدا دست به قلم بریم ، چرا که خداوند وعده داده که ” سرنوشت قومی را تغییر نخواهد کرد مگر اینکه خود بخواهند.” پس الهی به امید و توکل به تو ، خدایا کمک کن این بار که با شجاعت و پایمردی کسانی همچون نوری زاد امیدها برگشته، دیگر ناامید بر نگردیم . انشاء اله. بامید پیروزی .
کما اینکه صحبت های آقای رئیس حاوی نکاتی درخور توجه می باشد لیکن اینکه همه را به یک چوب و تقسیم افراد با عینک خودی و نخودی -با معیار من- به دور از انصاف است و روش مسرفین و مبذرین است و به نظرم آقای نوری زاده بایستی به این نوع برخورد پاسخ مناسبی بدهد تا جلوی انحراف از خواسته اصلی و هدف غائی ایشان که قطعا همان رهایی از قید و بند و قیام به روش امام حسین است گرفته شود
سلام : خدایا در زیر پوست این بیمار نذار چه غوغائی است؟ ایا هیچ یک از علما و سران این نوشته ها را میخوانند؟ ایا میدانند در پس این کلمات چه بغضی فرو خفته است؟ میدانند اگر این بغض بترکد چند مگاتن انرژی ازاد خواهد کرد؟ نمیدانم . فقط میدانم که چاشنی صبر و حوصله در حال عمل کردن است تا اتش را به انبار باروتی در دل نوری زادها هست برساند . و من از انفجا میترسم . و مطمئنم که علما و اقایان که عمری در منبر ها پول تحلیل حوادث تاریخی منجر به انقلابات را خورده اند باور ندارند که ، اول اسلام سپس مملکت و دست اخر خودشان روی بشکه باروت نشسته اند و سرگرم بازی با کبریت هستند . اگر بگوئیم نمیدانند که این همه پسوند علم و روحانی و فاضل و….. را چه کنیم و اگر بگوئیم نمیدانند پس وای به روز مردمی که عالمانشان نمیفهمند . به هر صورت دست شما درد نکند .
آقای خرم یادت باشد همچون کسانی هستی که برای بهشت رفتن وداخل ثواب شدن سنگی به امام حسین (ع)پرتاب میکردند
درود بر این سرداران شریف و میهن دوست که همچنان بر آرمانهای انقلاب وفادار مانده اند. این را یک انقلابی دگر اندیش می نویسد که در دهه 60 به جرم دفاع از انقلاب سالها در زندان سر کرده است. امثال من کم نیستند که همانند این سرداران شریف به پیروزی حق بر باطل همواره ایمان دارند. بنویسید، چون سیل و باعث آرامش ملت ایران من جمله زخم دیدگان به ناحق چون این بنده شوید. درود
با درود به عاشقان ایران و آزادی از شما عذیزان تقاضا میکنم به حرکت رضا پهلوی کمک کنید تا بدینوسیله دموکراسی خواهیتان را هم محک زده باشید
Aghaye Norizad aziz!
Beh mardom nameh benevis, beh mal bakhtegan, beh farzand bakhtegan, beh aziz az dast dadegan. Anha mikhanand va pasokh midahan. Be niroye mardom tekieh kon motmaen bash piroz mishavi
Mokhtaban ra mardom gharar dahid, motmaen bashid karsaztar ast
شرمسار نگاه های لرزان خانواده ی شما هستیم.اکنو حس مردمانی را که بیش از سی سال است که در بیم و هراس و نگرانی جان عزیزانشان درک می کنید.شهامت و پایمردی شما و جناب رییسی را می ستاییم
با درود بر مردان و زنان با شرفی که ایران هنوز بشوق آنان نفس میکشد و امیدوار فرداست. درود بر همت بلند و شرف سترگتان که هیچ ظالم و دنیاپرستی را یارای گذر از آن نمیباشد. جناب نوری زاد برای شما سردار آزاده و تنهای ایران از پروردگار منان سلامتی و برای دربندان آزاده ایران رهایی و مردم خفته در این زندگی حقارت آمیز بیداری آرزو میکنم.
فوق العاده بود درك بسيار صحيح ايشان از اوضاع ايران مرا شگفت زده كرد و بسيار اميدوار.
دوست عزيزي كه به آقاي رئيسي ميگه به آغوش مردم خوش آمديد واقعا حرف عجيبي ميزنه! مگر خود ما در آغوش ملتيم؟! ما يكي از همان برگهاي خيسيم كه ايشان توصيف كرده حالا چه شده كه ما به او بگوييم به آغوش ملت خوش آمديم!
هزار بار دعاگوی همت بلندت هستیم
درود بر مردان بزرگ آقايان نوري زاد ورييسي.شما در دل اين مردم جاي دارين.
آقای رضا رئیسی . « آن گاه که شيپورهاي جنگ نواخته شد، مرد از نامرد شناخته مي شود . دست و قلمت درد نکند که مردونه وقتی دیدی لاشخورها دور نوری زاد عزیز حلقه زده اند آسایش و عافیت دنیوی رو رها کردی وارد کارزار شدی
جناب خرم وای به روزی که امام زمان ظهور کنه وای بر آن روز وای به شما و اربابان شما وای به شما
خیلی خوشحالم که میبینم هنوز آزادگی و مردانگی زنده است
درود بر شما
سحر نزدیک است به امید خدا
برقرار و عزیز باشید آقای رئیسی
سلام
به اغوش ملت خوش امدید اقای رییسی. امیدوارم از این پس شاهد انتشار دادنامه های کوبده شما در دفاع از این ملت مظلو م وستم دیده باشیم.
دلم برای ایران و ایرانی میسوزد که حاکمانش تقیه و تیغ و طلا و مردمش مثل آهن زنگزده میپوسند.
خدای من.. آقای نوریزاد.. موفق شده ای.. این نامه نشان از موفقیت توست در همراه کردن دلهای بزرگ و قلمهای آتشین.. آقای نوریزاد.. قلمت دارد می سوزاند…
به جمع با شرفان ایران خوش آمدی
دلم گرم می شود وقتی می بینم تنها نیستیم. وقتی می بینم این نامه دارد برگهای خیس را از روی زمین بلند می کند. وقتی می بینم آنهایی که روزی در مقابل شلاق خوردن پدران ما، اعدام عموهایمان در زندانهای دهه شصت سکوت می کردند دست کم، امروز دوشادوش ما می ایستند در مقابل ظلم، حتی در خطوط مقدم تر. آقای رئیسی نام شما در خاطر ما ثبت می شود که در این روزگار تلخ، بر کورسوی امید ما نور تاباندی.
درود بر شجاعت و شرافت
باسلام نوری زاد عزیز باز هم بنویس شما تنها کسی هستی که در غیاب شیران در بند می غری وزبان گویای تمام حق طلبان میشوی کاش زره ایی حاکمان متوجه سرنوشت محتوم ونکبت بار دیکتاتورها می شدند و یاد زمانی می افتادند که خودشان قبلا انقلابی بودند و زجر زندان راکشیدند و چگونه دوست داشتند ازاد باشند و در خیال خود می پنداشتند بعد از ازادی وگرفتن حکومت چه مدینه فاضله ایی درست می کردند ولی هم اکنون به تنها چیزی که فکر نمی کنند حق انسانهاست و فقط خود را حق می دانند که نفت و سرمایه ملت را چپاول بکنند و به فکر هیچکس نبا شند ولی صدای گویای شما شاید تلنگری باشد که از خواب غفلت بیداربشوند و به فکر بدنامی در تاریخ و دران سرای باقی باشند
ba arze adab va ehteram tanha khaheshi ke azat daram nameharo ba seday jazab va ghashngeto to sayt bezariiid chon adam mitone to mashin ya har jaye digeh behtar vaghashangtar goosh bede ba arezoye movafaghiyat
خ
جالت بكش رييسي حيا كن همتون واگذار امام زمان
سلام نوریزاد عزیز
خطاب قرار دادن این حضرات هیچ که نداشته باشد این را دارد که بار آنهارا سنگین خواهد کرد وفردای دنیا وآخرت خود را بیش از این تباه خواهند کرد
درود بر رضا رئیسی! بسیار زیبا وو با معنی
سلام ودرود به ازاد مرد تاریخ معاصر ایران که چون ابوذر سخنش ترس بر اندام مشرکین وجلادن سیاه دل می اندارد .تیرت را بی هدف رها مکن همین هدفی را که نشانه کرده ای درست است به هدف میزنی برای همین پریشان حالشان کرده ای ما ترا حر زمان میدانیم تو ابروی ایرانی از پروردگار عالم برای تو وخانواده محترمت ارزوی سلامتی وصبر را دارم ندای تو امید و ارامش به ایرانیان میدهد. به امید ازادی ایران و ایرانیان
در آغاز هم به شما ميگفتم كه ميخ كلام شما در مغز آهنين آنها فرو نخواهد رفت و شما اين حرفها را براي ثبت در تاريخ مي نويسيد خامنه اي اگر بوئي از عدالت علي را استشمام كرده بود روزگ
ارمان اين نبود .شما در اوقات مناسب بنويس و اما مخاطبت را تغيير ده كه او ارزش اين سخنان را ندارد و بيش از ين ها در تعفن قدرت فرو رفته است
زیبا زیبا زیبا
محمد جان سلام
حرف جناب رئیسی حرف خیر خواهانه و مشفقانه ای است دوباره بنویس اما اینبار بی مخاطب و “با مخاطبان نا اشنا” برادرم تو بذر خیرخواهی خویش را بیافشان هر جا که زمین مستعدی یافت شد اجر کار خود خواهی یافت برای تو چه فرقی میکند که این مخاطب چه کسی باشد ” خدا رحمت کند مردی را که حرف حقی را میشنود و میپذیرد” مهم این است نه چیز دیگر و اگر در ان راه هم مسئولیتی بر دوش خود حس میکردی بدرستی و خیرخواهی بجا اوردی حالا بگذار برادرم هر کسی راه خود برود و صد البته نتیجه ان ببیند. بر پیشانی بلندت بوسه میزنم /خدا نگهدارتان باشد
جماعت تیغ و طلا و تسبیح
زر و زور و تزویر
جور و جهل و جنایت
دروغ و دغل و خیانت…
و نوریزاد و نوریزادان، آزادمردان صدق و صلح و صفا، آزادگان ایستاده بر درگاه، به امید یافتن راهی به رهائی از طریق آگاهی…
جماعت تیغ و طلا و تسبیح