به نام خدایی که نوش آفرید
سلام به رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
جنابِ خود را تجسم فرمایید که دریکی از خیابان های شهر تهران درحال رانندگی هستید. به ضرورتی، پای بر ترمز می فشارید. ناگهان دو نفر، با شتاب و بی اجازه داخل خودروی شما می شوند. یکی جلو می نشیند و یکی درست پشت سرتان. آن یکی که جلو نشسته و حدوداً سی و پنج ساله است و درهوای ابری عینکی دودی به چشم دارد و کلاهی پشمی به سر ، فوراً آینه را رو به سقف می گرداند تا شما چهره ی نفر پشت سرتان را نبینید. با گردشِ نا پیدای سرو گردنِ خود، تلاش می کنید از ریخت و قیافه و سن و سال مهمانانِ ناخوانده ی داخل خودرو، خبربگیرید. مرد سی و پنج ساله اما در کارِخود کارکشته است. محکم روی داشبورت اتومبیل می کوبد ومی گوید: جلوتو نگاه کن! و اما آن که پشت سرشما نشسته و لابد مقام بالاترِ این ماموریتِ بالاتر از خطراست، صدای گرفته ای دارد.
حداقل چیزی که عاید شما می شود این است که او متعمدانه سعی در تغییر صدای خود دارد. اوج قاطعیت و اقتدار و سربازی امام زمان را، یا نهایتِ درایتِ پاسداری از انقلاب را باید از سخنان همین نفر پشت سری دریافت: ” یا زیپِ تو می کشی، یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو!”
راستی برمن ببخشایید که جناب شما را به جای خود نشاندم و این یک جمله ی نامبارک را برشما باریدم. شما کجا و ما کجا؟ شما خوشبختانه از لمسِ یک چنین هول و هراسِ هماره ای که مردمان ما با آن به همزیستیِ ناگزیر مبتلا شده اند مبرّایید. نه کسی جرأت می کند به دیوار بلند حریم جناب شما دست بساید، و نه کسی را یارای این است که تجسمِ ابرازِ یک چنین سخنِ سخیفی را رو به شما درذهنِ خود بپروراند. با این همه، مرا چاره ای جز سکوت در آن بهتِ ناچاری نبود. مرد پشت سری که به فرو بردنِ تیزی سخن خود احتیاجِ مبرم داشت، باردیگر همان خط و نشان بی ادبانه اش را تکرار کرد: ” شنیدی چی گفتم؟ یا زیپِ تو می کشی یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو! “
من درپاسخ به او چه باید می گفتم؟ شما بفرمایید! می گفتم: چشم؟ من زیپم را می کشم، شما نیزکاری به من و به زن و بچه ام نداشته باشید؟ و لابد آن دو نیز از اتومبیل من پیاده می شدند و می رفتند و مرا با عهدی که با آنان بسته بودم، و با هول و هراس آن ملاقات ناگهانی تنها می گذاردند؟ اما نه، اوضاع جور دیگری پیش رفت. من هنوز در حیرتم چه شد که این جمله از دهانم بیرون جست:” من آنقدر ادب و شعور دارم که با زن و بچه ی کسی کاری نداشته باشم. اما فعلا این منم که ترتیب همه ی شما را داده ام.”
آن دو با تهدید به این که: ما بلدیم چطور پودرت کنیم و بلدیم چگونه داغ به دل تو و زن و بچه ات بنشانیم و توی صدتا سایتِ خبری وغیرخبری آبرو برایت نگذاریم، از خودروی من پیاده شدند و رفتند تا از فیض نماز جماعت اداره ی آسمانیِ خود بی نصیب نمانند. این واقعه را از این روی برای جناب شما بازگفتم تا اگر فردا روزی مرا پودر کردند و داغ مرا به دلِ خانواده ام، و داغ آنان را بردل من نشاندند و در یکصد سایت فراگیرشان مرا به خاک انداختند، هم شما و هم مردم ما شاهد باشید که در این مُلک، پاداش خیرخواهی و امربه معروف و نهی از منکر، چه گزاف و چه چشمگیراست.
واما آغاز سخن:
چرا نگویم: این روزها، تلخ ترین روزهای عمرشماست؟ وچرا نگویم: سالهای آرام و پرازاختیار شما سپری شد و رفت؟ درجوارما اما، حوزه ی اختیار فردی چون “امیرِ قطر”، هم همه ی کشور یک وجبی اوست و هم همه ی دنیای فراخ. او اکنون به هرکجا که بخواهد سفر می کند و با هرکشوری که بخواهد می آمیزد. چرا؟ چون دراین دنیای پرتلاطم، اندازه ومقدارِ خود را فهم کرده و سفره ای بقدر همان اندازه ی ناچیز خود گسترانیده است. امروز همان وسعتِ ناچیز او آنچنان قدروقیمت یافته است که هواپیماهای قطری باید آسمان حقارتِ ما را درنوردند و مغرورانه ما و شما را به اسم مسافر جابجا کنند. نمی دانم آیا این را شنیده اید: کشورقطر، درست درهمان سالی تأسیس شد که ” ایران ایرِ” ما تاسیس شد؟!
برخلاف امیر قطر که اگر پای به هرکجای دنیا گذارد، همگان برای او و برای دلارهای نفتی اش آغوش می گشایند، حوزه ی اختیارما و شما حتی درهمین داخل کشورمان به چالش گراییده است. چه برسد به این که ما را به مراوده با افغانستان و تاجیکستان و چند کشوراینچنینی محدود کرده اند.
من در حیرتم چرا جناب شما نمی توانید از کشور خود پای بیرون بگذارید؟ وچرا حتی نمی توانید برای بجای آوردنِ مناسک حج به عربستان سفرکنید؟ شاید به این دلیل که هم در داخل و هم در خارج، چهره عبوس و تند ما وشما افزون تر از چهره ی متبسم وفهیمانه ی ما به باور مردمان جهان راه یافته است! و بازبه این دلیل که درجمهوری اسلامی ایران، هیچ امری استحقاقِ ثبات ندارد الا این که امضای ثباتش را از بیت حضرت شما دریافت کرده باشد.
این “هیچ” ی که من برآن تأکید می ورزم، یک قاعده ی نفوذ ناپذیر نیست. پس چه بهترکه بگویم: از استثنائات که بگذریم، تنها دو دسته از هرتصمیم و تحرکی درجمهوری اسلامی ایران، ثبات دارند. یک: هرآنچه که امضای ثباتش را از بیت رهبری دریافت کرده باشد، و دو: دزدی از اموال و اعتماد و اعتقاد مردم توسط مسئولین، و به تبعِ مسئولین: خودِ مردم از همدیگر. این دو شجره ای که ریشه ی ارتزاقشان یکی است، همان است که ما را درهدر دادن و ضایع کردن هزار هزار استعداد بخاک افتاده دراین مُلک ، متبحر ساخته است.
یک زمانی ما رو به آمریکا شعارمی دادیم: “به بمب های اتم خود می نازی؟ ما ایرانیان هریک بمب اتمیم”. ودر توضیح این شعار خود می فرمودیم: ” درایران – برخلاف آمریکا – حکومت نه برجسم ها که بردل های مردمان استواراست”. و رجز می خواندیم: “حکومتی که پایه های استحکام خود را بردل مردمانش محکم کند، فرو ریختنی نیست”. این رجزها نه از آن روی پوک و بی پشتوانه بود که ما هم طرفِ خود را نمی شناختیم و هم دستمان از توش و توان نظامی تهی بود، بل از این روی که: ما سال به سال بر همان دل های مردمانِ بی پناهِ خنجر کشیدیم و یک به یک آنان را از خود متنفر و دور ساختیم. رجزهای پوکِ ما بیشتربه عربده های آن پهلوان سیلی خورده می مانست که هیبت پهلوانی اش، بلافاصله درآنسوی عربده هایش تمام می شد.
رهبرگرامی،
من، همچنان از باب ادب و دوستی و خیرخواهی تلاش می کنم منصفانه ترین راهکار خروجمان را از هزارتوی بُحران هایی که گرفتار آن شده ایم، تقدیم جناب شما کنم. عصاره ی این راهکار، این است که من کاسه ای و جامی را به نیابت از شما به درخانه ی یک یک ایرانیان می برم تا آنان به تناسبِ عُلقه ای که به ما و شما و نظام دارند، چیزی در آن فرو بریزند. سرآخر، من این جام لبریز از نوشیدنی را برای شما باز می آورم. به این شرط که شما نیز بی تأمل شربت این جام را سربکشید. اگرچه در او شهد باشد یا شوکران. شوکران نوشیِ بزرگان که تنها برای دفنِ در کتاب های تاریخی نیست. درهمین نزدیکی ها، حضرت امام نیز برای به دربُردنِ کشوراز بلایی که برسرمردمان ما پرپر می زد آن را نوشید. پس چرا شما ننوشید؟
شما از همان بدو انقلاب، و بویژه از همان بدو رهبری، عزتِ ما ایرانیان را در دشمنی با آمریکا تعریف فرمودید. وآنچنان براین دشمنی تأکید ورزیدید که گویا حیات ما با ابراز دشمنی با آمریکا معنا می گیرد و مرگ ما در مراوده با او. هرسفیر و کاردار و مسئولی اگر از چند صد متری یک آمریکایی عبور می کرد و تنه اش به او می سایید، با غوغایی غریب و آشوبی مفتضحانه از گردونه ی اعتبار به دور انداخته می شد. چرا که در تعریف جناب شما، به گناه نابخشودنیِ همنشینی با این عقرب جراره مبتلا شده بود و باید از حریم ما به دور می افتاد.
این برجِ بلندِ دشمن جویی و آمریکا ستیزیِ ما و شما، آنقدر افراخته و پرآوازه بود که هرکُنشِ نادرستِ ما را به ضربِ توجیه خود مجاب می کرد. که یعنی اگر ما در داخل به خطایی دست می بریم و زیر گوش کسی می زنیم و هست و نیستش را به باد می سپریم، یا اگر قانون را به شوخی می گیریم و ثروت ملی را همچو ارث پدری بالا می کشیم، برما حَرَجی نیست. چرا؟ چون در حال ستیز با آمریکا هستیم و در مسیر ستیز با آمریکا، بروزِ این خُرده خطاها بدیهی و البته قابل اغماض است.
ایکاش در ستیز با آمریکا بقدر سالهای بی خبریِ خود صادق بودیم. و به موازات تربیت مردم در شعارگویی و شعارخواری و مرگ برآمریکاهایی که مثل اکسیژن به ریه های مردم فرو می فشردیم، به تحکیم پایه های لرزان اقتصاد کشور، وترمیم آشفتگی های فرهنگی، و به مدیریتِ اوضاع نابسامان اجتماعی مان همت می کردیم. ای عزیز، زمان گذشت و ما با لباسی ژنده برهمان برج بلند شعارپراکنی جا ماندیم. با جامعه ای که هیچ نسبتی با آن همه هیاهو و شعار و خط ونشان بین المللی نداشته و ندارد. قبول بفرمایید که ما و شما راه را به خطا طی کرده ایم. پرچم دشمنی با آمریکا تنها فایده ای که برای ما و شما داشته و دارد، درهمان کوفتن برسرمخالفان و منتقدان خودمان است. که: خاموش! ما درحال جنگ با آمریکاییم! از باب نمونه به این سخن خام و تکراری وزیر اطلاعات خودمان که اخیراً درقم و درارتباط با انتخابات اسفندماه آتی افاضه فرموده اند، توجه بفرمایید: «احيای مجدد فتنه برنامه جدی آمريکا عليه ايران است.» می دانید کارکرد همین یک جمله ی کوتاه در چیست؟ یعنی: هرکه به ابروی بالای چشم ما اشاره کند، آمریکایی است و ما خوب می دانیم با آنها چه بکنیم!
اگر پا به پای این نوشته با من همراه شوید، به رازِ پوکی این شعارها اشاره خواهم کرد. می دانم به مرحوم “جلال آل احمد” علاقه ی وافری دارید. او را نویسنده و روشنفکری سرآمد و اُسوِه می پندارید. ما نیز در امتداد شیفتگی جناب شما به این نویسنده ی گرانقدر و در تجلیل از او، بزرگراهی را به اسم جلال آل احمد نام گذارده ایم. سردرِمدارس و کتابخانه ها و اماکن فرهنگی بسیاری را به نام او آذین بسته ایم. در یک نشست پر هیاهو به اسم جلال آل احمد، نویسندگان دولتی ما سالانه به انتخاب کتاب های برتر می نشینند. و کارهای بسیاری از این دست. اما چرا نگویم: نام جلال آل احمد بعنوان یک نویسنده ی مقبولِ جمهوری اسلامی، از آن روی برکشیده می شود که وی در اواخر عمر، آری دراواخرعمر، ودر چند اثر پایانی اش، به حس وحال دینی و به روحانیان روی خوش نشان داده است؟
من شخصاً به شیوه ی نگارش این نویسنده ی خوب، وبه نگاه تیز و صریح و کاوشگرانه ی او بسیار علاقه مندم. جلال آل احمد الحق در میان نویسندگان معاصرما، صاحب وجاهت و جایگاه ویژه ای است. وصادقانه می گویم: ما وشما در برکشیدنِ او، دچار افراط نشده ایم. منتها در این گزینش گری ناشیانه و البته متعمدانه، ازیک تارموی او آویخته ایم و از چهل گیسِ دیگران روی برتافته ایم. ای عزیز، خود شما بهتر از هرکسی می دانید: جلال آل احمد تنها در اواخر عمر خود، به گرایش دینی ما گوشه ی چشمی نشان داد. و درهمه ی سالهای جوانی و میانسالی، بلحاظ شخصی و فردی، نویسنده ای بی دین و لامذهب و مشروب خور و بی قید بود. ما عجبا به جلال آل احمد که می رسیم به همان اواخر عمر او بسنده می کنیم و سال های معلق بودن او را در دوره های جوانی و میان سالی اش، به خصلت کاوشگرانه ی او ربط می دهیم و از سرِ خطاهای او در می گذریم!
من اگر بخواهم یک انتخاب خوب جمهوری اسلامی را برگزینم، همین برگزیدن جلال آل احمد را نمونه می آورم. منتها با این ادلّه که: جلال آل احمد در جوانی و میانسالی هرچه بوده و هرچه کرده، به خودش، آری به شخصِ خودش مربوط بوده. به ما چه که او در خلوتش چه می کرده؟ مهم پایان کار اوست. اما متاسفانه این انتخابِ خوب، در همین جلال آل احمد متوقف ماند. و ما بلافاصله پس از انقلاب، به محض تماشای یک خطای مختصر از جوانان و زنان و مردانمان، آنها را از پشت میز درس و از دانشگاه و از کوچه پس کوچه های اجتماع، و درست از میانِ کشاکشِ کسب تجربه، بیرون کشیدیم و به دلایلی که با روح قرآن و با طریقِ انسانیت مغایراست، به زندانشان انداختیم.
من با اطمینان می گویم اگر جلال آل احمد در زمان ما بود و برای فهمیدن و تجربه کردن و برگزیدن بهترین ها، به همان راهی می رفت که رفته بود، و مثلا از دین برمی گشت و می رفت و کمونیست می شد تا بعدها هوشمندانه تر به مسلمانی بازآید، یا در نوشته های آوارگونش برمفاسد جاریِ ما انگشت می نهاد، حتماً به دست خود ما دودمانش به باد می رفت و ما تلسکوپِ افشاگرانه ی خود را برهمان مسائل شخصی اش تنظیم می کردیم و آبرویش را برطبقِ بی آبرویان می نهادیم. چه برسد به این که خبردار شویم جلال آل احمد برای فهمیدن و تجربه کردن دو بار به اسراییل سفر کرده است و در کتاب “سفربه عزراییل”، موشه دایان و امثال او را در ردیف پیامبران بنی اسراییل وبلکه برتر از آنها اسم برده است. که در این صورت ما ابتدا پوستش را می دریدیم و سپس باقیمانده اش را تا خود جهنم فرو می تپاندیم.
من در زندان دو الفِ سپاه، با جوانی هم بند بودم که اتفاقاً زندگی اش مثل زندگی جلال بود. درنوشته های جوانی اش هم به نعل زده بود و هم به میخ. برای کسب تجربه، به کارهایی دست برده بود که به گرد پای کارهای جلال نمی رسید. ما اما با او چه کرده بودیم؟ او را از میانه ی راه کسب تجربه، گرفته بودیم و بعد از ماهها انفرادی و تهدید و فشارهای ویرانگرِ روانی، تلاش کرده بودیم از او جاسوسی چند جانبه بسازیم. بلافاصله درهمان چند ماه نخست برایش حکم اعدام صادر فرموده بودیم ولابد به اسم این که او جاسوس است و عمله ی دستگاه استکباری، او را از بدیهی ترین حقوق انسانی اش باز داشته بودیم. کمی که گذشته بود، دستگیرمان شده بود که نخیر، او جاسوس نیست و ما باید سروته این حکم اعدام را یکجوری به هم آوردیم. با چه؟ با نوشته های سالهای دور او. گشته بودیم و یک الفاظی در نوشته های دور او پیدا کرده بودیم تا چیزی در مجاورت اعدام برای او دست و پا کنیم. من کاری به سستیِ این احکام عهد عتیق ندارم، بلکه روی سخنم به این است که چرا ما مسیر تجربه کردن را به روی زنان و مردان و بویژه به روی جوانمان بسته ایم؟ و چرا برای برقراری خودمان، از خود خدا در تعریف دین او جلو زده ایم؟
همین اکنون، چه بسیار زنان و مردانی که می خواسته اند بعدها جلال آل احمد سرزمینشان شوند، زندانیِ بد فهمی ما هستند و به حکم های خنده داری چون تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی و توهین به سران نظام و احکامی اینچنینی، گرفتار ماهها و سال ها حبس بی دلیل اند. باردیگر شما را دعوت می کنم به مطالعه ی احکام بُهت آوری که ما برای هنرمند نام آشنایی چون جعفر پناهی تحکم فرموده ایم!
رهبرگرامی،
من کاری به سرنوشت صدام و قذافی و رهبرانی همانند این دو ندارم، بلکه می گویم: رهبران لجوج و کج فهم و دیرفهمی چون صدام و قذافی، گرچه خود با خفت به دَرَک واصل شدند و ذخایر کشورشان را به تاراج اشقیا سپردند، اما همزمان مردمشان را، آری مردمشان را، درچشم مردمان جهان، حقیرو سرشکسته کردند. شما که قصد تحقیر و سرشکستگیِ ایرانیان ندارید؟ اگر می فرمایید: ” نخیر، قصد من فرا بردنِ شوکت و شأن و بهروزیِ مردمان ایران است”، می گویم: اگرهم قصد شما این بوده باشد، امروز، آری همین امروز، به برکت جمهوری اسلامی، یکی از حقیرترین مردمان جهان ما ایرانیان هستیم. اگر این ادعای مرا باور ندارید و نمی خواهید به حال و روز جاریِ مردم بنگرید، یک نگاهی به آمارهای جهانی بیاندازید تا بدانید جمهوری اسلامی ایران حتی از نظر اخلاقی درکجای جدول بداخلاقان و تربیت ناشدگان و ورشکستگان تاریخ لمیده است.
ما و شما هرچه توانستیم شعار پوک سردادیم و بی خیالِ مناسبات جاریِ دنیا، به همه پشت کردیم تا در خفا و بناگاه شعبده ای به اسم قدرت اتمی برآوریم و بُهت دنیا را برانگیزیم و دیگران را در برابر یک عمل انجام شده قرار دهیم و بشویم : یک قدرت اتمی! بله، این شدنی بود و هست. بفرض که ما همین اکنون به خیلِ کشورهای اتمیِ دنیا پیوسته ایم و سری میان سرها درآورده ایم. آیا نباید دراین روند کاذب و سطحی، به تعارض ویرانگری که بدان مبتلا شده ایم بیندیشیم؟ کدام تعارض؟ “از دست دادن وحدت ملی”! نکند با این تفسیرنادرست خود را بفریبیم که: اگر ما به انشقاق داخلی دچار شده ایم و بخش وسیعی از مردم خود را از دست داده ایم، باکی نیست، پول بی زبان نفت که هست، این خلأ را با پول نفت و قدرتِ ناشی از دستیابی به انرژی اتمی پرمی کنیم!
رهبرگرامی،
شما نیک تر از همه ی ما به اوضاع اسفبار این روزهای کشورمان واقفید. این اوضاع اسفبار یک واقعیت بی تردید است. و نه یک سیاه نمایی مغرضانه. ما: ورشکسته ایم ای عزیز. دستمان از آرزوها و آرمانهای انقلاب تهی ست. افق پیش روی ما تیره و تاراست. نه تنها تحریم ها، که هجومی از جهل های آذین یافته ما را محاصره کرده اند. اگر اکنون دهان گشوده ی تحریمها ما را بدهکار خود کنند، جهالت این روزهای ما، مدت هاست که ما را بدهکار نسل های بعدی مان کرده است.
چه کسی گفته ما مالکِ دار و ندار این سرزمینیم؟ که مرتب از کیسه ی دارایی های روبه اتمام مردم و نسل های بعدی خویش، برداریم و به دیگران ببخشیم و برای هرچه که خود می پسندیم خرج کنیم و جز خسارت و افسوس به آن کیسه ی تهی شده بازنگردانیم؟ نسل های بعدی ما بی بروبرگشت از ما مطالبه ی حق خویش را خواهند کرد. ما از همین امروز ، سخت بدهکارآنانیم. آخرچرا باید نسل های بعدی ما بدهکار خسارتهایی باشند که ما با ندانم کاری های امروزینِ خویش آن ها را ببار آورده ایم؟
بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید و مردمان این سرزمین رها مانده را از سرگشتگی، و از غارت اغنیا ونوکیسه ها و پاسداران اسلحه به دست به در ببرید. جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست:
یک: قدر و اندازه ی خود را بدانیم و رسماً به سازمان های بین المللی اعلام کنیم از این پس ما به همه ی تعهدات معقول و منطبق با منافع ملی مان پایبندیم. تعهداتی که سایر کشورها آن را امضا کرده اند و هرگز نیز نگران فروپاشی خود نیستند.
دو: داستان دستیابی به انرژی هسته ای را بنحوی آبرومند و با بهره مندی از ظرفیت های معمول جهانی به سرانجام برسانیم. اگر قرار باشد به ما حمله کنند و نابودمان کنند، دانش نیم بند هسته ای به داد ما نخواهد رسید. پایه های برقراری ما اگر بر دل و فهم و همراهی مردمانمان جوش خورده باشد، هیچ قدرتی و هیچ بمبی ما را فرو نمی پاشد.
سه: سپاه را در ارتش ادغام کنیم و ارتش کشور را از این ریخت نامناسبی که از او پرداخته ایم به درآوریم. اگر این برای جناب شما مقدور نیست، حداقل از ورود سپاهیان به مواضع پولی و سیاسی و اطلاعاتی کشورجلوگیری کنید. اتکای شما به سپاهیان، برای شما اطمینان، و برای آنان حاشیه ی امن ایجاد کرده است. این حاشیه ی امن، آنچنان بلایی برسرمقدرات کشور آورده است که مگر جناب شما با سرکشیدن این جام زهر و با مجاهده ای به یاد ماندنی، بتوانید سرسپاهیان را از سفره ی بلعیدن اموال مردم پس بکشید.
چهار: یک نگاهی به جهان اطراف مان بیاندازیم. آخر چرا باید وهابی های عربستان سعودی به مردم معترض خود اجازه ی اعتراض بدهند و ما اما لجوجانه و البته ناشیانه، همه ی راههای نقد و اعتراض را که حق قانونی مردمان ماست، از آنان دریغ کنیم؟ این همه ترس از فریاد اعتراض مردم، اولین تعبیر بایسته اش، نابحق بودن خود ماست. به مردم اجازه بدهیم اعتراض کنند. فریاد بکشند. ما را با صراحت نقد کنند. اصلاً اجازه بدهیم خواستار سرنگونی ما باشند. مردم اگر امروز اجازه ی فریاد و اعتراض پیدا نکنند، فردا چشم به راه مجوز از دیوار بتنی وزارت کشور نخواهند ماند. اگر آنها امروز با ما به مسالمت سخن می گویند، فردا جور دیگر سخن خواهند گفت. آزادی را به صدا و سیما وسایر رسانه ها بازگردانید. اجازه بدهید مردم همه ی حرف های درگلو مانده ی خود را برسر ما و شما فرو بریزند. حرفشان که تمامی گرفت، حالا به میانه ی میدان بروید و به مردم بگویید: من همه حرف های شما را شنیدم و به تأسی از علی (ع) و به تأسی از دنیای عقل، آینده ی کشور را به تصمیم خود شما وامی نهم. اگر مرا بخواهید، می مانم و این باقیِ عمر را به جبران مافات می پردازم. وگرنه، این شما و این هرچه که اراده ی آن دارید.
پنج: با سازمان های بین المللی وارد گفتگو شویم و برای بازآوردن آبروی از دست رفته ی ایرانیان و حذف تحریم های جهانی همه ی همت خود را بکار بگیریم. خط قرمزهای بین المللی را رعایت کنیم. آنقدر از خود حسن نیت – ونه عجز- نشان بدهیم تا مجامع جهانی و مردمان جهان صداقت ما را باور کنند. دراین مجامع جهانی که عمدتاً تحت سیطره ی آمریکا و قدرت های برتر جهان اند، هنوز آنقدر انصاف و شرافت هست که بشود سرفرازی ایرانیان را از زیر دست وپایشان بیرون کشید.
شش: با آزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی و دلجویی از آنان و از خانواده های آنان، فضا را برای انتخاباتی پرشور و بدور از حساسیت های امنیتی فراهم کنید و مجلس و دولت و دستگاه قضایی و شورای نگهبان و نظارت استصوابی و پاسداری از انقلاب را به عرصه ی “بازتعریف” هدایت فرمایید. در حقارتِ رفتارما و بد اخلاقیِ ممتدِ ما همین بس که ما پاکمردی چون مهندس “محمد توسلی” را قریب به یک ماه درزندان نگاه داشته ایم و یک خبرمختصر به خانواده اش نداده ایم که او کجا زندانی است و اساساً آیا زنده است یا مرده!؟ مهندس محمد توسلی، هموست که هم درسالهای پیش از انقلاب به زندان شقاوتِ شاه رفته، و هم بارها در سالهای پس از انقلاب به زندان اسلامیِ ما. همو که هم اکنون داماد فهیم و فرهیخته اش مهندس فرید طاهری و دختر بی گناهش لیلا توسلی زندانی عصبیت ما هستند. ما با این همه لجاجت و کینه توزی به کجای آداب مسلمانی چشم دوخته ایم؟
رهبرگرامی،
از سخن تلخ من مرنجید. ما را چاره ای جز این صراحت نیست. می دانم سرکشیدنِ عصاره ی این شش منظرِ حیاتی برای جناب شما تلخ است. بسیار تلخ. با این همه من با اطمینان می گویم اگر شما شربت این جام را سربکشید – با هرنتیجه ای که برشما فرو بارد – نام مبارکتان در امتداد نامِ نیکمردانِ بزرگِ تاریخ جای خواهد گرفت و خدای خوب با تبسم به شما و به شرافتِ رفتار شما خواهد نگریست. یاعلی!
با احترام و ادب: محمد نوری زاد /
چهارم آذر ماه سال نود
سلام
چه بگویم
خیلی مانده تا امثال شما و مهدی خزعلی و…
سر از سِرّ انقلاب و نظام و قافله سالار آن در بیاورید و هر قدمی که در این مسیر می گذارید در گرداب فهم اشتباه خود غوطه ور می شوید و من هم متاسفم برای کسی که آنگونه با شما داخل ماشین برخورد کرد که فکر می کنم آن شخص هم که چنان حرفی را به شما زده خیلی از انقلاب ونظام نفهمیده که با چنین کلامی خواسته آتش به اصطلاح قهر خودش را فروبنشاند.
… و گمانم کار از نصیحت و… گذشته باشد هرچند کار از لطف الهی و بخشندگی او نگذشته است. که همه ما امیدواریم به لطف و کرم و عفو او
با عرض سلام و تقدیم صمیمانه ترین شاد باش خدمت حضرتعالی و خانواده محترم که مطمئنا در این روزهای سخت همراه و پشتیبان شما بوده اند با اندکی صبر تقریبا تمامی نظرات برادران و خواهران گرامی در خصوص گذشته نزدیک حضرتعالی را مطالعه کردم و پاسخ های از سر صبر حضرتعالی را نیز خواندم با عنایت به اینکه اینجانب نیز از خانواده دستگیرشدگان روزهای اخیر و میباشم و برادرم از دوستان نزدیک جهادی شما بوده و مشکلات بوجود آمده برای شما و خانواده را تا حدودی اندک درک میکنم مطمئنم درد شما درد فشار به خانواده ، زندان ، تهدید و فحاشی نیست درد بی عدالتی و ذبح اسلام است و مطمئن بدانید اگر چه در این راه اندک هستید و لیکن تنها نیستید هیچ وقت برای سلامتی شما دعا نکرده ام و نخواهم کرد فقط آرزومندم در این راه مقدس ثابت قدم باشید و من بنا به توصیه و وصیت حضرتعالی آیت اله منتظری به روشنگری و توضیح واضحات خانواده همکار و شهروندان مشغولم و نامه های شما را پس از تکثیر توزیع مینمایم و این بشارت را به شما بدهم در اینجا هستند انسانهای که با خواندن نامه های شما به فکر کردن مشغول شده و حقیقت در جایی دیگر می جویند به امید روزی که مردم با شعور و معرفت بالای سیاسی و مذهبی را ه حق را باطل تمیز دهند با تقدیم احترام مصطفی
برادر عزیزم جناب نوریزاد قطعا نامه های شما و نام شما در تاریخ ثبت و فرزندان این ملت یک روز آنها را خوانده و از قلم و جسارت و ایمانتان برای خود الگو خواهند گرفت و نام شما در تاریخ به نیکی یاد خواهد شد. شمائیکه بت شکنی کردی و غافلان را از سر خیر خواهی و به قیمت همه زندگیت اندرز دادی هر روز جمعه منتظرم تا نامه هایت را بخوانم. پاینده باشی و سرفراز از اینکه پیشنهاد 5 میلیون دلاری رسانه خارجی را نپذیرفتی و از اینکه از کشور خارج نشدی که اگر میشدی نامه هایت اثری نداشت همچون اکبر گنجی که تا در زندان بود و ایران خار چشم بود و چون رفت حنایش بی رنگ شد. ما که بضاعتی نداریم اما اگر امکان دریافت کمک مالی دارید شماره حسابی چیزی اعلام کنید تا مردم ما هر یک بفدر جوهر قلمی کمک کنند تا باشی و قلم بزنی و هیولاها اگر از ارعابت نامید شدند با حصر اقتصادی نابود و بی اثرت نسازند و چون سایت آینده به تعطیلیت نکشانند
برادر عزیز جناب آقای نوری زاد
سلام علیکم
من برادر کوچک تر شما هستم ، جوانی که مثل شما علاقه مند به دینش و اعتقاداتش است . من شما را نمی شناختم ، از وقایع پس از انتخابات که نامه نگاری های شما به رهبر شروع شد کنجکاو شما شدم و یک راست بگویم که از شجاعت و آزادمردی شما خوشم آمد . اینکه بر یک عمر افکار خود خط بطلان کشیدید و دلیرانه اشتباهات خود را به رخ کشیدید خیلی برای من دوست داشتنی بود
با بسیاری از مطالب شما انرژی گرفتم ؛ اخبار زندانی شدن و آزاد شدن و هی زندانی شدن و هی آزاد شدن شما را پیگیری می کردم
حتی بگویم قبل از عید نوروز 90 خطاب به رهبری نامه ای نوشتم و در خصوص نامه های بی پاسخ شما توضیح خواستم و نامه ششم شما به ایشان را پیوست کردم و نمی دانم … شاید در آزاد شدن شما اندک تاثیری داشت یا نداشت …
بر شما غبطه می خورم که اینگونه شجاعت دارید
اما … آقای نوری زاد عزیز ! گویا سنت شما و مرام شما امر به معروف و نهی از منکر است . امیدورام از کسانی نباشید که برایشان حق و عدالت تنها در حرف وسیع است و در عمل تنگ ترین و تلخ ترین چیز . من که اینگونه ام !
به هر حال دوست دارم شما را نصیحت کنم . نصیحت چیز خوبی است اگر زلال باشد …
من برای شما نگرانم ، نه برای جسمتان که شما را بگیرند و بزنند و تکه پاره کنند و بکشند که می دانم خودتان هم چندان نگران این موضوع نیستید بلکه به خاطر جانتان ؛ یعنی جان ِ جانتان .
هر چند که خداوند بر قلم قسم خورده است اما می ترسم همین قلم شما را به نابودی بکشد. در قلم خوف افراط و تفریط هست اینکه از حکم حجاب اجباری در جامعه اسلامی ایراد می گیرید مرضی خدا و امام زمان (عج) نیست
اینکه از دشمن ستیزی انتقاد می کنید با ” اشداء علی الکفار ” و بسیاری آیات دیگر قرآن کریم منافات دارد
اینکه به راحتی اسم و رسم بعضی اشخاص را در نامه هایتان می نویسد و گناهان کرده و ناکرده آنان را می شمرید چه بسا شما را در وادی گناهان کبیره سرگردان کند و حساب و عقاب سختی به دنبال داشته باشد .
دوست دارم نامه ای هم به خودتان بنویسید و از خود انتقاد کنید . حدیثی هست به این مضمون – گویا از مولا علی (ع) – که چه خوب است مومن معایب خود را بنویسد و در رفع آن بکوشد.
نکند به خاطر مظالمی که در این مدت به شما و خانواده ی صبورتان رفته است حق را و انصاف را نادیده بگیرید و مثلا مثل آقای گنجی آنچنان از آن ور بام بیافتید که دچار ضربه مغزی شوید
البته شما را اینگونه نشناخته ام ؛ در اول یکی از نامه هایتان که فکر می کنم از داخل زندان بود و پس از کلی رنج و سختی ، دیدم رهبر را با عنوان ” پدر ” خطاب کرده بودید پس شما آنی نیستید که به راحتی بخواهید احساسات را بر خرد خود حاکم کنید.
اما حس می کنم در این چند نامه اخیر خود کمی به بی راهه زده اید . به شما توصیه می کنم که کتاب معراج السعاده را در این شب های طولانی زمستانی بخوانید و از قلم خود و فکر خود و جان خود و جان ِ جان خود بیشتر مراقبت کنید و برای من هم دعا کنید
امیدوارم روزی برسد که من هم مثل شما شجاعت و غیرت پیدا کنم
ارادتمند – برادر شما ؛ امید. م – 28 سال
6 آذر 90
@امید.م,
سلام امید عزیز
چشم. مراقبت بیشتری خواهم کرد. از نصیحت شما تشکر می کنم. من، هم برای خودم و هم برای همه ، همین نکته های خوبی را که تو بدانها اشاره کردی از خدای خوب آرزو می کنم. چشم.
سلام اقای نوریزاد از اینکه وقت میزارین به پرسش های من جواب میدین ممنونم.اما از تحلیتون در مورد واکنش به اپسیون داخل خارج قانع نشدم مثلا نمیشد اقای خاتمی یا جنبش راه سبز در ساعت اولیه واکنشی در مورد حمله به سفارت انگلستان انجام بدن؟این نشانه چیست؟ایا مردم ما از لیبی و سوریه تر سو ترند؟ایا موافقید با این ضرب المثل ک میگن اگه میخوای بر ایران حکومت کنی باید اونا گرسونه بی سواد نگه داشت؟ اگه امکان داره در مورد جنگ بیشتر مطالب بنویسید اخه یه مطلب در سایت ندای سبز ازادی خوندم در مورد مجروحان اعصاب روان جنگ مو ب تنم سیخ شد،اگه میشه در نامه ای ک احتمالا در حال نوشتن هستید از همرزمان سابقتون ک در اون مرکز نگه داری میشن بنویسید
سلام اقای نوری زاد از پاسخ شما متشکرم.از شما تقضا میکنم در مورد اتفاقات این دوروز تحلیل خودتون بپرسم ؟ بنظر شما الان اپوژسیون داخل یا خارج باید چه واکنشی نشون بدن؟ خواستم نظرتون در مورد گروهی ک خودشون جنبش راه سبز در خارج چیه؟نظر شما در مورد اقای امیر امرجمند چیه؟ایا تونست وظیفه هاش انجام بده؟
………………………………………………………..
سلام دوست گرامی
اگر منظورتان تسخیر سفارت انگلستان است که این کار خروجی اش پراز آسیب است. اما این فایده را دارد که کشورما را در حالت بحرانی فرو ببرد. در حالت بحرانی، کشور وضعیتی پیدا می کند شبیه وضعیت جنگی. در این حالت است که هر ناممکنی در داخل ممکن می شود. می شود هر بلایی سرهرکس آورد و به اسم شرایط جنگی به کسی نیز پاسخگونبود. اما در باره اپوزیسیون خارج نظرم برآزادگی است. ونه حتما چارچوبی که از او خواستهای دقیق دینی مستفاد شود. هرانسان آزاده با هر آیین و با هر گرایش، همین که وطنش را دوست دارد و انسانی فهیم و آزاده است و به حقوق و نظر و عقیده ی دیگران ارزش قائل است می تواند همراه ما باشد . چه در داخل و چه در خارج. در مورد آقای امیرارجمندهم می گویم: هرکسی اگرما را به روشنگری ودرستی و آزادگی و انسانیت و احقاق حقوق به حاشیه رفته هشدار می دهد در نگاه ما شریف و خواستنی است.
.
دلتونو خوش نكنيد، ملتها هم قبولتون ندارند آقا. كافيست
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/82044/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DA%A9%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C%D9%90-%D8%AE%D9%8F%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%B3%D8%B9%D8%AF-%D9%88-%D9%87%D9%84%D9%87%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%88-%D8%AD%D9%8F%D8%B1-%D9%86%D9%87-%D8%AD%D9%8E%D8%B1%D9%85%D9%84%D9%87
From: rasol hakim
Date: 2011/11/29
Subject: باعرض سلام . آقای نوری زاد اظهار نظرهای بنده در مورد نامه هایتان به خامنه ای صریح و بی تعارف است . لطفا حرف حق را بپذیرید .نظریه هایم ذیل نامه 12 شما به خامنه ای در العربیه نت منتش شده است.
To: nurizad.com@gmail.com
1 – آقای نوری زاد این شماها بودید که به خامنه ای قدسیت کاذب دادیدابو محمد المحمراوی (Guest) 09:21am GMT, 12:21pm KSA, 28/11/2011آقای نوری زاد اولا- شماوامثالت نبایدازماموران زتدان وزندان بان و اطلاعاتی وسپاهی ناراحت شوید همه این افراددست پرورده های قلم بدستانی چون شمایندآقای نوری زادشمابودید باآن مقاله هایی که در کیهان منتشرمیکردیدو با تمجید و تقدیس خامنه ای مغز چوانان و نوچوانان را بنفع رهبر معظمت شستشو می کردی،ای کاش یک بار مقاله ها و کارهایت را قبل ازخرداد88 مرور میکردی،شما بودید که قدر خوب نوشتنت را ندانسته آنرابنفع دیکتاتور بکار گرفتی ودل وقلب میلیونهاانسان آزادیخواه را بدردمیاوردی واز امکانات عمومی بنفع دیکتاتور سوء استفاده می کردید.بقیه به تسلسل بخوانیدو.
2 – آقای نوری زاد آمدی خوب آمدی ولی حالا چراابو محمد المحمراوی (Guest) 09:41am GMT, 12:41pm KSA, 28/11/2011ثانیا- جناب نوری زاد، شما قلم بدستان که بنده شما را قلم داران تبصره دار می نامم ،باوامهای تبصره وویژه تاجایی که توانستیدشیر وشیره را برده وگاوراتاجاداشتید، دوشیدیدواز نفوذحسین شریعمتداری در دفتروخانه رهبرت سوءاستفاده کردید،وقتی تظاهرات چندروزه ومیلیونی معترض به نتیجه انتخابات رادرخیابانهای تهران دیدید شما هم مثل هم قلی هایت خیابان پاستور و رهبرعزیزتان را به امیدبرنده شدن اینطرفیها رها کردیدتا جایی در این سمت برای خود باز کنید تاضمن گرفتن وامهای جدیدخودراازمحاکمات مردمی نجات دهید،امااین فرصت طلبی های شمابسنگ خورددیکتاتورمقدس دستسازتان بشمارحم…
3 – آقای نوری زاد حال که آمدی چرا راست و درست نمی آییابو محمد المحمراوی (Guest) 10:01am GMT, 01:01pm KSA, 28/11/2011ثالثا- آقای نوری زادمتاسفانه نوشته هایت حکایت از توبه صادقانه نیست،بلکه درحال تراشیدن بتهای جدیدی هسستید،آیامظلومی پولدارتر از رفسنجانی ومحمد خاتمی نیافتی ؟!حال که دست ازتمجیدوتقدیس خامنه ای کشیدی چرا به سراغ کسانی رفتی که شرکای جرم وجنایتهای 33سال گذشته اند؟بر هزاران جنایت رژیم ازسال57 تا88پرده کشیده،فقط به چندجرم و جنایت تازه آنهم درطهران ودر چهارچوب مشخص اشاراتی می کنی؟آقای نوری زادآیامیدانی که این یکه تازی باقلم وبازی باکلمات واین قدرت انشاء در نویسندگی شماناشی از غصب یکطرفه بنفع خود و قوم مسلط شما برمن عرب وکورد و آذری ،بلوچ وترکمن است ..
4 – آقای نوری زاد ،متاسفانه هنوزدرهمان کوچه درجا دور می زنیدابو محمد المحمراوی (Guest) 10:21am GMT, 01:21pm KSA, 28/11/2011رابعا-آقای نورزاد بامراجعه به گویشهاونوشتارهای شماقبل ازسال 2009بیقین و بصراحت بگویم، شماقلم بدستان این چنین را باآب اقیانوس هم پاک نمی شوید،زیراشماهابا سوءاستفاده ازقلم بدستی ناشی ازنابرابری آنچه از خامنه ای وخمینی ساختیدبمراتب از بت سازی وبت پرستی بدتر است،اگر همان قدسیت تراشی های قبل 88 نبود ،خون جوانان برابرخواه عرب ،کورد،بلوچ و..خون اعدامهای 60 و67،قتلهای زنجیره ای وقبرجمعی خاوران وپنهان وکتمان نمی شد،خونهایی که شما قلم بدستان وخبرنگاران با قلمهای نژادگرانه ووام پرستانه (درهم ودینار)کشتار ها را بدست دیکتاتورالهی شماتوجیه شرعی وملی میکردید.
5 – آقای نوری زاد راه مسجدوخداشناسی ازمدرسه می گذردابو محمد المحمراوی (Guest) 10:46am GMT, 01:46pm KSA, 28/11/2011خامسا- بنده نوشته هایت به بت دست ساخته ات را خوانده وسئوالهای هماهنگی شده شماازمراجع وجوابهاراخواندم واگرعمری باقی ماند در یک ورودفضولی جوابی به سئوالهای شماوجوابی به جواب آنها خواهم داد،شما در یک شگردی خاتمی گونه برای عزیزان اهل سنت اشک تمساح ریخته برای آنها مسجدی سنی در طهران درخواست کرده ای؟!هرچندسینمایی بودن امتیاز دیگری برقلم بدستی شماست ولی لطف کنیدعقول سنی هارابه استهزاء نگیرید،اولا راه مسجدازمدرسه میگذردوقتی به بلوچ وکوردو.عرب.مدرسه به زبان مادری درسرزمینشان نداده ایدازسن 6سالگی چنین جنایتی درحقشان مرتکب شده اید،حرف از مسجددرطهران ریاست
6 – آقای نوری زاددرنبود مسجد تنهاخامنه ای مقصر نیست،شما و..ابو محمد المحمراوی باتشکرازالعربیه (Guest) 11:13am GMT, 02:13pm KSA, 28/11/2011محمدجان این رابایدبپذیریدکه متاسفانه شماقلم بدستان،ازروزنامه چی تااستادوهنرمندهنوزدرگهواره برتری طلبی قومی که از خصوصیات مطلق نژادپرستی است ممه به ممه میگردید واین اساس مبتنی برچنین کج اندیشگی باعث عدم پیشرفت وورودشماهابه کانون انسانی و حقوق بشری شده،مانع رسیدن میلیونها کودک غیر فارس به ابتدایی ترین حقوق شده آنها را از درس و مدرسه به زبان مادری شدید.آیا می توان تصور کردکه شماها متوجه این ظلم وجنایت در حق غیرفارسها نشده اید؟!حال برای نبودمسچدسنی هااشک تمساح می ریزید؟!شماهاسب وشتم به خلفاءرانهادینه کرده میخواهید بامنت مسجدبسازیدوشب وروزبه خلفاء
سلام. جناب نوریزاد برای 16 اذر و تاسوعا و عاشورا برنامه ای دارید یا قراره فقط حرف بزنیم و موسوی و کروبی عزیز پشت دیوارا چشم انتظار ما بمونن؟
امام خمینی فرمود :«بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و كینه توزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار می دهند، و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای كودكانه می گویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! كه چه خوب است به این سؤال پاسخ داده شود كه ملتهای جهان سوم و مسلمانان، و خصوصا ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشته اند كه امروز بی اعتبار شده اند! آری، اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین – علیهم السلام – را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممكن است جهانخواران او را به عنوان یك ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی كه آنها آقا باشند ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف، آنها ولی و قیم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها، نه یك ایران با هویت ایرانی – اسلامی ، بلكه ایرانی كه شناسنامه اش را امریكا و شوروی صادر كند، ایرانی كه ارابه سیاست امریكا یا شوروی را بكشد و امروز همه مصیبت و عزای امریكا و شوروی شرق و غرب در این است كه نه تنها ملت ایران از تحتالحمایگی آنان خارج شده است، كه دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت می كند. كنترل و حذف سلاحهای مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه بود خواسته همه ملتهاست، ولی این نیز یك فریب قدیمی است و این همان چیزی است كه اخیرا از گفته های سران امریكا و شوروی و نوشته های سیاسیون آنها آشكار گردیده است كه مراودات اخیر سران شرق و غرب به خاطر مهار بیشتر جهان سوم و در حقیقت جلوگیری از نفوذ پابرهنه ها و محرومین در جهان مالكیتهای بی حد و مرز سرمایه داران است. ما باید خود را آماده كنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب، جبهه قدرتمند اسلامی – انسانی با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشكیل شود، و آقایی و سروری محرومین و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود. مطمئن باشید قدرتهای شرق و غرب همان مظاهر بی محتوای دنیای مادی اند كه در برابر خلود و جاودانگی دنیای ارزشهای معنوی قابل ذكر نمی باشند. من به صراحت اعلام می كنم كه جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می كند و دلیلی هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوی جاه طلبی و فزونطلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.»
با سلام نامه دوازدهم شما را خطاب به رهبرعزیز انقلاب خواندم و آنجایی که از جام زهر سخن گفتید بر خود لرزیدم ، آیا شما این نامه را به امام بت شکن ما نوشته اید و یا سیدالشهدا را در این ماه عزیز مورد سوال قرار داده اید که فرمود هیهات مناالذله…یک بار هم پیام پذیرش قطعنامه را بخوانید و نامه سیزدهم خود را خطاب به امام به عرش سفر کرده این انقلاب بنویسید…
سلام آقای نوری زاد
آن جوانی که نوشته اید در بند دو الف سپاه با او هم بند بوده اید آیا حسین درخشان نیست؟ همان حسین درخشان که به اتهام جاسوسی و سفر به اسراییل برایش اعدام بریدند؟ و کمی بعد اعدام را به بیست سال حبس تقلیل دادند و معلوم نیست بعدا با او چه بکنند؟ همان جلال آل احمدی که می گویند : پدر بلاگفا و سایت و سایبری ایران است؟ اگر حسین درخشان است من کاملا به شما در باره او موافقم.
جناب احسان.اظهار نظر شما در رابطه با نامه دکتر کمی دور از انصاف است. مفهوم کلی در نگرش ایشان با هر نوع ادبیاتی ولو ابتدائی چیزی است که عین واقعیت است. ایا سرکار از وضعیت این مملکت راضی هستید و یا خیر. اگر نیستید لطف فرموده با انشائی زیبا و رسا درد خود که درد مردم هم باشد بیان بفرمائید. مگر چند نفر اینقدر از خود گذشتگی بخرج داده و درد بی درمان مردم را بیان میکنند.شما ازادید و ایشان هم همچنین. شما هم بگوئید تا ما هم شما را بیشتر و بهتر بشناسیم و قضاوت کنیم.دست خدا همراهتان
سلام آقای نوری زاد
من یکی از کسانی هستم که روزگاری از دیدن برنامه های شما لذت میبردم.
ای کاش به این روز نمیرسیدید و ما شما رو در این حال و روز نمی دیدیم.
آقای نوری زاد آیا کمی با وجدانتان خلوت کرده اید؟ آیا تاکنون به این مطلب فکر کرده اید که دیگرانی که از گذشته مرا می شناسند نخواهند گفت نه به دیروز و اورکت و یقه بسته ات و نه به امروز و نامه ها و اعمال و کردارت.
افسوس که دیگر نوری زاد هم نشین و هم آوای بیگانه ها شده .
آقای محترم لطفا یکبار دیگر برنامه های آن زمان که می ساختی را مرور کن.
فقط برنامه هایی که خودت درست کردی و با آن خودت را یکبار دیگر restsrt کن.
منتظر شنیدن ناامیدی بیگانه ها از نوری زاد خوبمان خواهم ماند.
باب جهاد اصغر بسته است باب جهاد اکبر که بسته نيست- از سرنوشت منافقین و سایر مخالفین نظام عبرت گرفته و تا دیر نشده به دامن ملت برگردید آنهم نادمانه
باب جهاد اصغر بسته است باب جهاد اکبر که بسته نيست- از سرنوشت منافقین و سایر مخالفین نظام عبرت گرفته و تا دیر نشده به دامن ملت برگرید آنهم نادمانه
امیدوارم شهامت و مردانگی ادعاهای خود را داشته و مطالب من را حذف نکنید هرچند برای نمایش .
این رهبر نازنین و … اصلا این نامه ها بدستش می رسه و یا می خونه . مثل اینکه شما در خواب خرگوشی هستید. وای از شما که با نسل ما چه کرد و چه می کنه. واگذارتون به همون خدایی که تو همه چی فقط طرفدار شما بود
فاتیمای گرامی
سلام
نوشته ی شما را خواندم. از این که اینهمه وقت صرف کرده اید و طومار مرا در هم پیچیده اید، به شما خسته نباشید می گویم. با این همه اما درهمان دوسه خط اول مرقوم فرموده اید: نوری زاد اکنون چهار نعل به سوی شیطان می تازد. خواستم بدانم این اطلاعات محرمانه را از کجا بدست آورده اید؟
با احترام:محمد نوری زاد
بنام حضرت دوست که هرچه هست ازوست
با سلام
جناب آقای نوریزاد بنا به نسبتی فراتر ازمادیات و دنیاییها و آن ماورائیها که باهم داشتیم پس متوقع هستم به عنوان اولین مرحله از شبهه های من با شما خواهشمندم پاسخگوی این مطلب باشید تا نظرتان را بدانم.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، پایگاه تحلیلی – تبیینی برهان با انتشار مطلبی به قلم روح الله امینآبادی کارشناس مسائل سیاسی نوشت:
به هنگام اذان در ماه مبارک رمضان دعا میکنیم «رَبَّنَا لاتُزِعْ قُلُوبَنَا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنَا؛ بار پروردگارا ! قلبهای ما را بعد از آنی که به نور ایمان منور کردی، منحرف مگردان» و چه دعای شیرین و عبرت آموزی است این دعا، زمانی که بدانیم تا لحظهی مرگ هرگز از وسوسههای شیطان رهایی نخواهیم یافت و یکی از دعاهای عرفای نامی همواره این بوده است: «خداوندا ما را عاقبت به خیر بگردان!»
نوشتن دربارهی کسی که روزی قلم در راه انقلاب میزد و دل برای نظام میسوزاند ولی امروز چهار نعل به سوی شیطان میتازد، دشوار است. دست به نوشتن نمیرود و دل میخواهد که ای کاش اینگونه نمیشد و ای کاش با این برادر دینی مینشستیم و برای زدودن غم از چهرهی مولا مینوشتیم، ولی حیف که اینگونه نشد …
«محمد نوریزاد» از ریزشهای انقلاب در سالهای اخیر محسوب میشود. وی اندک زمانی پیش از این با قلم و زبان و نیز هنر سینما به یاری انقلاب آمده بود و در این راه همچون یک بولدزر هر آن چه را که تشخیص میداد در راه انقلاب قرار گرفته و اندک زاویهای با رهبر عزیز دارد، از سر راه بر میداشت …
در این نوشتار بنا نداریم که به نقد نامههای نوریزاد بپردازیم که این کار به وفور انجام شده است و گمان نیز نمیرود که نه نوریزاد و نه کسانی که نامههای وی را میخوانند بر کج بودن مسیری که وی در آن گام بر میدارد، شکی داشته باشد بلکه بر آن هستیم که جواب نامههای نوریزاد را از زبان او مرور کنیم و اگر جایی اضافهای بر سبیل ضرورت بر نوشتار نوریزاد و بر قلم او تحمیل شده نه از باب تفسیر که برای نقل قول آن هم از نوع «مستقیم» ضروری دیده شده است!
چرا هجمه به ولایت فقیه؟
در سی و اندی سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره دشمنان انقلاب اسلامی نوک تیز هجمهی خود را به سمت رهبری نظام اسلامی نشانه گرفتهاند. دلیل این همه دشمنی چیست؟ چرا در جریان فتنهی پس از انتخابات، اصحاب فتنه همواره تلاش کردهاند حرمت ولایت و شخص ولی فقیه را خدشهدار کنند. شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» چرا سر داده شد؟ چرا تصویر بزرگ بتشکن قرن، حضرت روحالله به آتش کشیده شد و چراهای بسیاری دیگر که نوریزاد به آن پاسخ داده است.
او خطاب به چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶، میگوید: «از همه بالاتر زبانمان لال ]اگر[سایهی ولایت فقیه را از سر این مملکت بردارید، دو روزه آمریکاییها تهران را فتح میکنند. شما از این راز نورانی غافلید. با چشم زاغ غربیها به ایران نگاه نکنید … این را هم بدانید که جوان تازه داماد هرگز خودش را برای شعارهای شما فنا نمیکند اما به هر اشارهی ولی فقیهاش به یک طوفان زیر و رو کننده بدل میشود.»[۱]
بیحرمتی به ساحت خوبان؟!
چرا عدهای با عالمان مجاهد دشمن هستند؟ چرا همین عده در مواجهه با روحانی نمایان سکولار زبان به تمجید میگشایند؟ علت دشمنی با علمای ابرار چیست؟
در اوج دوران اصلاحات زمانی که عدهای «آیتالله مصباح یزدی» را مورد هتک حرمت قرار داده و از هیچ توهینی نسبت به ایشان خودداری نمیکردند، نوریزاد علت این دشمنیها را به خوبی توضیح داد، نوشتهی نوریزاد قاعدهای کلی است که هر چند دربارهی شخصیتی خاص به رشتهی تحریر درآمده است ولی در تمامی دورهها میتواند، عینیت داشته و علت دشمنیها را توضیح دهد:
«ما معتقدیم با ردیابی نسبت آدمها میشود به ذاتشان پی برد. شما در این وادی، به دنبال چیستید تا نسبت شما را و ذات شما را در همان راستا مطالعه کنیم؟ برای حفظ قدرت آمدهاید؟ پول و پلهای در کار است؟ هیبتی دارد از کف میرود؟ قول و قراری؟ کارخانهای؟ شراکتی؟ حزبی؟ نفوذی؟ استمالتی؟ نه! نه! نسبت شما را تنها با خدا باید سنجید. اگر نه، کافی بود شما هم قدری از نردبان وجاهت خود پایین میآمدید و سری به برلین و کنفرانسش میزدید، در این صورت میدیدید که چگونه نام شما را به سقف آسمان حک میکردند.»[۲]
نوری زاد خطاب به چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶، میگوید: «از همه بالاتر زبانمان لال ]اگر[سایهی ولایت فقیه را از سر این مملکت بردارید، دو روزه آمریکاییها تهران را فتح میکنند. شما از این راز نورانی غافلید. با چشم زاغ غربیها به ایران نگاه نکنید…»
«عمده زخمهایی که این روزها به تن شما مینشیند، از همین ناحیه است. دقیقاً به یاد دارم در مصاحبهی کیانوری، رهبر حزب توده با شهید بهشتی، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شأن خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد، آن گاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری نیز به راه خود و دستهای آلوده و مزدور کیانوری و حزب توده برملا شد، همین فیلم را مجدداً از تلویزیون خودمان پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام، نسبت حزب توده را با شوروی رد میکرد و بر اصلاح طلبی، توسعه و جامعهی مدنی پا میفشرد.»[۳]
نوریزاد راه و رسم چشم و چراغ ضد انقلاب بودن را به خوبی میدانست: «آری عزیز ما، گناه شما، همچون اسلاف شما، در همین است. شما اگر زبانم لال مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین، زیستی مواج و شکلپذیر داشتید. حالا چشم و چراغ آنها بودید و حجم روزنامههایشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده نگری خود پر کرده بودند. آنها به همان نسبتی که به غرب دل دادهاند، از شما و امثال شما دل بریدهاند.»[۴]
افراط و تفریط
مولای متقیان در توصیف انسان جاهل میفرماید: «لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً؛ جاهل را نمیبینی مگر در حال افراط یا تفریط»
نوریزاد همواره قلم به نقد گشوده است. قلم او چه زمانی که برای انقلاب مینوشت و چه امروز که ضد انقلاب را مورد لطف و مرحمت خود قرار داده است، رگههایی از افراط و تفریط را با خود به همراه داشت. او وقتی به نقد مینشست، هیچ نکتهی مثبتی را در طعمهای که به شکارش رفته بود، نمیدید. او دربارهی فیلم «بشارت منجی» اینگونه عنان از کف داده و به فحاشی میپردازد: «در فیلم سینمایی «بشارت منجی» نه فیلمنامهای در کار است، نه کارگردانی، نه بازیگری، نه فیلمبرداری، نه تدوینی، نه حسی، نه تعقلی، نه حتی فقط یک نگاه هنرمندانهای، نه، نه، هیچ خبری از هنر و حیطه و حواشی آن نیست. تنها فایدهای که این فیلم دارد، همان است که گفتم، بگذارند جلوی مدیرانی که ساخت آن را تصویب و حمایت آن را در مدار مدیریت خویش نهادند و از آنان پرسید برادر عزیز، بفرما خودت یک ساعت بنشین و تماشای آن را تحمل کن و ببین با چه شیوه و اسلوبی میشود کوهی از پول رایج مملکت را دود کرد و به هوا فرستاد!»[۵] او در حالی به کارگردان یک فیلم پر مخاطب اینگونه اهانت روا میدارد که خود مدتی بعد با ساخت فیلم «پرچمهای قلعهی کاوه» مصداق روشنی برای نقد هتاکانهی خود نشان میدهد.
«چهل سرباز» و «پرچمهای قلعهی کاوه» دو ساختهی پر هزینهی محمد نوریزاد بود که با کمترین اقبال مواجه شد. پرچمهای قلعهی کاوه با احتساب مجموع روزهای نمایش در شش سالن سینمایی شهر تهران در ۸۷ روز، ۳ میلیون و ۳۶۵ هزار تومان فروش داشت، این در حالی است که برای ساخت این فیلم بیش از یک میلیارد تومان سرمایهگذاری شده بود. بگذریم و از کلام خود دور نیفتیم، نوریزاد با این که معتقد بود: «اینجانب که با واژهها و کلمات و بار حقوقی و عاطفی آنان تا حدودی آشنا هستم، گاه، از زحمتی که بر دوش کلمهای میگذارم، خودم شرمنده میشوم. واژهها و کلمات حقی بر ما دارند که اگر آن را اجابت نکنیم، نتیجه این میشود که: یا دروغ گفتهایم و یا بر «حق» سرپوش نهادهایم.»[۶] ، از این رو نباید کلامی بر زبان راند که در آن ارزش کلمات نادیده انگاشته شود و در نتیجه خواسته و یا ناخواسته بر حق سرپوش گذاشته و یا دروغ بگوید ولی امروز و با گذر ایام میبینیم که او از هر واژهای و در هر جایی که دوست دارد بدون آن که با معنا و لازمههای آن سخن کاری داشته باشد، استفاده میکند، با راست و یا دروغش نیز کاری ندارد.
تولی و تبری …
یکی از ویژگیهای رسول گرامی اسلام که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است، رحمت بر مؤمنان و شدت بر کفار است. از این ویژگی با عنوان تولی و تبری نیز یاد شده است، مؤمنان باید با دوستان خدا دوست و با دشمنان دین دشمن باشند. در زیارت عاشورا نیز میخوانیم «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم …»، نوریزاد زمانی این گونه بود، با دوست داران انقلاب، بسیجیها، پاسدارها، مستضعفین دوست و با ضد انقلاب و مستکبرین با زبانی برنده سخن میگفت.
او زمانی از شهردار وقت تهران که رییس جمهور فعلی کشور است به این خاطر که لباس رفتگری بر تن نموده و در میان کارگران حضور پیدا کرده بود، تشکر میکند و میگوید: «در مطلبی، با استقبال از حرکت بسیار شایستهی شهردار تهران که همایشی با حضور رفتگران شریف تهران ترتیب داده بود و خود لباس رفتگری پوشیده بود و با افتخار، سرش را نیز بالا گرفته بود، به این مهم اشاره کرده بودم که همین لباس را هرگز نمیتوان بر تن جماعتی که هیچگاه با درد و داغ مردمان ما همراه نبودهاند، تجسم کرد. منجمله آقای بهزاد نبوی و آقای ابطحی و سایر همفکران ایشان!»[۷]
او پیش از انتخابات خرداد ۱۳۷۶و در مذمت یاران خاتمی میگوید: «ما انقلتهای شما را دربارهی ولایت مطلقهی فقیه هم خواندهایم و هم شنیدهایم و فراتر از این خواندنها و شنیدنها، چشم که داریم به جماعت هورا کش اطراف شما مینگریم. کدام یک از آنها صفات یک سرباز خوب وظیفه شناس را میدانند و خود متصف به آن صفاتاند! شما با اینها میخواهید رو در روی آمریکا بایستید؟ با کسانی که یک تشر غربیها را نمیتوانند تحمل کنند؟ و اساساً آیا نه گفتن به غرب و مطامع شیطانی آنها برای شما ارزش تلقی میشود؟ که اگر این گونه است، سوابق آدمها که چیز دیگری میگویند»[۸] و آیا اشخاصی که نوریزاد از آنان این گونه به بدی یاد کرده است، دچار انقلاب در ذات شدهاند و یا با درد و داغ مردم همراه گشتهاند که وی از آنان در مقالههایی با عنوان «گلها و سیم خاردارها» تجلیل میکند؟! بگذریم!
حدیث نفس نوریزاد …
نوریزاد درست ۱۱ سال پیش و زمانی که در روزنامهی «کیهان» قلم میزد، مقالهای نوشت و در آن مناظرهی سرداری را تصویرگر شد که در دفاع از نظام اسلامی متهم گشته و توسط همین نظام به زندان افتاده و از قضای روزگار با «عبدالله نوری» که درست به علت مبارزه با نظام اسلامی به زندان افتاده، هم سلول گشته است.
نوشتهای که در ادامه به آن اشاره خواهد شد در واقع مناظرهی نوریزاد آن روز با نوریزاد بعد از انتخابات ۸۸ است. وی در این نوشتار به تمامی سؤالها و شبهاتی که امروز دامنگیرش شده، پاسخ میدهد و تو میپنداری که حدیث نفس میکند. او در این نوشتار، به نکات ظریف بسیاری اشاره میکند گویی نوریزاد یک روانشناس خبره است که میداند چرا یک مبارز به جایی میرسد که شعارهای ضدانقلابی میدهد. او از سوت و کف هواداران سخن میگوید و از عبدالله نوری- بخوانید نوریزاد بعد از انتخابات- میپرسد آیا جرأت هجمه به استکبار جهانی در میان هوادارانش را دارد؟
او از عبدالله نوری میخواهد تا حق و حقوق ملت ایران را از چنگال آمریکا بگیرد تا پشت سر وی راه افتاده و مقلدش شود. امروز ۱۱ سال از آن مناظره میگذرد، نه تنها عبدالله نوری عوض نشده بلکه بر عقاید پیشین خود ثابت قدمتر و در مبارزه با نظام اسلامی استوارتر از پیش گشته است و اما جواب این نکته را که چرا نوریزاد مقلد نوری شده، باید از خود او پرسید.
«از هوادارانت! مرد میخواهم که در برابر سوت و کف و هورای ممتد و مکرر، دست و دلش نلرزد و ارادهی خودش را مهار کند. شما از زندان که بیرون رفتی، من باب امتحان، در یکی از آن مجالس داغ و فحش آلودت، یکبار و فقط یکبار، از ذات استکباری آمریکا بگو. اگر همان هواداران هوراکشت گذاشتند به حرفت ادامه بدهی! جوری اخم و پچ پچ میکنند که فوراً برگردی به همان مسیر مشخص. در حقیقت آنها شما را با سوت و کفشان دقیقاً به راهی میبرند که میخواهند.»[۹]
نوریزاد از عبدالله نوری میخواهد به آرایش جبههی دوستانش نگاهی بیندازد: «فقط به آرایش آدمهایی که برایت متن دفاعیه را نوشتند، دقت کن. آنها مستقیم و صریح، حرفهای خودشان را توی دهان شما گذاردند. منظم و طبق برنامه، با هدایت همان سوت و کف و هورا، شما را به راهی انداختند که میخواستند. آنها خود شهامت فحش دادن به مقدسات این انقلاب را نداشتند، پس این مأموریت را از حنجرهی شما بیرون کشیدند. کی فکر میکرد شما، یک روز پیش آمریکا و اسراییل سرخم کنی؟»[۱۰]
به واقع چه کسی باور میکرد که نوریزاد، ده سال بعد در مقابل آمریکا گردن خم کند و رهبری عزیز انقلاب را به خاطر مبارزه با آمریکا مورد توهین قرار دهد؟ «خدایا رهبری در این سالها تا توانست، با الفاظی تند و گزنده و با ادبیاتی که دورهاش سپری شده بود، با قدرتهای برتر جهان سخن گفت … این ادبیات، از گنجینهی داراییهای خود، فرد منطبقی چون «احمدینژاد» را برگزید و برکشید و بر مسند نشاند تا بلندگوی شعارگویی فعالتر شود و سفرهی شعارخواری عوام، با همهی فلاکتی که گرفتارش بودند، آذین یابد. این شعارها، کشور ما را بر صدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند. هر کجا در هر نقطه از جهان هم، تا اسم ما ایرانیان شنیده میشد، ای خدا، بی آن که دیرینگی چند هزار سالهی ما و داراییهای علمی و فرهنگی ما متبادر شود، تندی، عبوسی و هیمنهی تروریستی ما تبلیغ میشد.»[۱۱]
نوریزاد خود به این سؤال به خوبی و با دقت جواب میدهد، این که چرا انسانها تا این اندازه تغییر میکنند: «آدمها ممکن است امروز در قله باشند و فردا در کف دره. این به خودشان مربوط است. اما آن چه که تغییر نمیکند، حقیقت است، این حرف خود شما[۱۲] هم بود. ما منبرهای شما را دنبال میکردیم. شما یک روز از شدت ضدیت با استکبار و همین نهضت آزادی، کم مانده بود قالب تهی کنید. چرخش ۱۸۰ درجهای امروز شما، هیچ تغییری در ماهیت حقیقت ایجاد نمیکند. به قول امام علی(علیهالسلام): ما باید مردان را به حق بسنجیم، نه این که حق را به مردان. همین امروز که ما به شکل تمثیلی و در حیطهی قلم این نویسنده، داریم با هم گفتوگو میکنیم، مردم لبنان، پیروزی سالها مبارزهشان را با اسراییل جشن گرفتهاند. اگر مردم لبنان و مردم فلسطین، میخواستند با طناب شما در چاه مذاکره و تنش زدایی و رفتار غیرخشن بروند، حالا اسراییل بر گردهشان درخت کاج و زیتون کاشته بود.»[۱۳]
آری! به گفتهی مولای متقیان! ما باید مردان را با حق بسنجیم نه حق را به مردان.(*)
پینوشتها:
[۱]ـ ما میدانیم به چه کسی رأی دهیم،کیهان، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۷۶
[۲] ـ نسبت، کیهان، ۴ مرداد ۱۳۷۹
فاتیمای گرامی
سلام
نوشته ی شما را خواندم. از این که اینهمه وقت صرف کرده اید و طومار مرا در هم پیچیده اید، به شما خسته نباشید می گویم. با این همه اما درهمان دوسه خط اول مرقوم فرموده اید: نوری زاد اکنون چهار نعل به سوی شیطان می تازد. خواستم بدانم این اطلاعات محرمانه را از کجا بدست آورده اید؟
با احترام:محمد نوری زاد
فاتیمای گرامی
سلام
نوشته ی شما را خواندم. از این که اینهمه وقت صرف کرده اید و طومار مرا در هم پیچیده اید، به شما خسته نباشید می گویم. با این همه اما درهمان دوسه خط اول مرقوم فرموده اید: نوری زاد اکنون چهار نعل به سوی شیطان می تازد. خواستم بدانم این اطلاعات محرمانه را از کجا بدست آورده اید؟
با احترام:محمد نوری زاد
سلام اقای نوریزاد ارزو میکنم در صحت سلامت باشید ما بتونیم از نوشته های شما استفاده کنیم.
اگه اجازه بدین چند سوال داشتم: (1اقای نوری زاد میخواستم ازتون در مورد دهه 60سوال کنم نظرتون در مورد اعدام های اون زمان بپرسم؟(2 نظرتون در مورد نوع حکومت داری ایت الله خامنه ای با ایت الله خمینی بپرسم؟3)اگه باز ب اون زمان قبل از انقلاب برگردین باز انقلاب میکنین؟4)نظرتون در مورد اتفاقات کاهش روابط با انگلستان چیه؟
سلام نوید گرامی
اعدام های دهه ی شصت، آنهم با شتاب و شقاوت و دادگاههایی که هیچگاه تشکیل نشد و فرصتی برای دفاع به کسی داده نشد، از بنیان قابل دفاع نیست و عاملان آن، هرکه بودند و هرکه هستند، درپیشگاه مردم و در محضر خداوند باید پاسخگو باشند. اتفاقا مردان و زنان بزرگ و حاکمیت های فهیم ، در کوران بحرانها اگر اراده ی خود از کف ندادند و هوشمندی اختیار کردند، بزرگ و خواستنی اند. وگرنه در غوغا و غریو یک اوضاع درهم پیچیده، اعدام کردن و مصادره کردن ابتدایی ترین راهکاری است که به ذهن متبادر می شود.
من با اصل انفلاب صددرصد موافقم. ما با انقلاب سال 57 قرار بود به افقهایی که رژیم پهلوی از ما دریغ کرده بود دست یابیم و به دنیا نشان بدهیم که تعریف دیگری از انسان و انسانیت در این سوی کره ی خاکی در حال بازتعریف است. اما اگر می دانستم که ما با برپایی این انقلاب ، دست به کشتار بیگناهان و محدود کردن آزادی مردم و خراش انداختن به چهره اسلام و خدا و پیامبر و خوبان خدا و مصادره اموال مردم خواهیم زد، هرگز با آن همراهی نمی کردم.
درباره کاهش روابط با انگلستان هم می گویم: سیاستمداران قدکوتاه ما، یک هیاهو خلق می کنند که مصرف داخلی برای مردم از همه جا بی خبر ما داشته باشد و خودشان در خلوت کاری را که باید بکنند می کنند. اگر این کاهش روابط با انگلستان برخاسته از درایت و آینده نگری و منافع ملی باشد همه ی ما آن را تایید می کنیم. اما اگر از سراحساس گذرا و اخلاق شعارگویی و شعار پراکنی باشد، نه ، جز خسارت برای ما نخواهد داشت. مثل بسیاری از هیاهوهای احساسی این سالهای گذشته.
.
سلام اقای نوریزاد واسه 16 اذر و روز عاشورا نمیخواید با دوستانی مثل اقای خزعلی بیانیه ای پیامی واسه حضور مردم تو خیابون بدید؟ ما در نبود میرحسین موسوی و کروبی عزیز چشم امیدمون به شماست
بسم¬الله الرحمن الرحیم
با سلام
مدتی بود تصمیم داشتم نامه¬ای برای شما بنویسم و حرف¬هایم را درباره آن مقدار از مطالبی که از شما خوانده¬ام، بیان کنم. تا اینکه در آستانه محرم فرصت را مغتنم شمرده تا با مرور روزهای ایثار و گذشت و آزادگی امام حسین(علیه-السلام)، به مرور سرگذشت انقلابی خود بپردازیم و خود را در پیشگاه خداوند به قضاوت بنشینیم.
به هرحال این نامه برای شخص شماست، منتشر کردن یا نکردن آن هم بسته به خواست و تشخیص شماست. امیدوارم اگر قرار است این نامه در اختیار عموم قرار بگیرد، خواننده خود را در همان سال، با همان فضا و همان مشکلاتی که وجود داشت، قرار دهد؛ نه اینکه در زمان حال با پشت سر گذاشتن تجارب و مشاهده نقاط قوت و ضعف به آن چیزی بپردازد که فکر کنیم همه چیز برای ما مثل روز روشن بوده است.
فکر می¬کنم هر دوی ما حدود ربع قرن از عمرمان را در حکومتی با نام پادشاهی گذرانده¬ایم. و با توجه به حال و هوای اعتقادی آن زمان، هیچ گروه سیاسی و دارای فکر و اندیشه مردمی این نوع حکومت را شایسته مردم نمی¬دانست. و مبارزان و رهبران سیاسی سعی می¬کردند با مبارزات خود، مردم را متوجه اندیشه برتر خود برای اداره حکومت بکنند. و در این رابطه شخصیت¬های مطرحی وجود داشتند که زندانی هم شده بودند؛ ولی چرا اقبال عمومی و غالب، به فکر و اندیشه یک روحانی شیعه (امام خمینی) انجامید؟ آن هم در شرایطی که فضای مملکت، فضای به ظاهر دینداری نبود. ولی در باطنِ جامعه عشق و ارادت به خاندان پیامبر وجود داشت. آیا جز اینکه عشق حکومت علی(علیه¬السلام) و ویژگی برخوردش با گروه-های مختلف اعم از عمو، دختر، یهودی و… برای مردم بارها و بارها گفته شده بود و مشتاقانه طالب آن حکومتی بودند که فرزند و یهودی در چشم او برای برخورداری از حق زیستن در جامعه یکی باشد. تصورش حتی انسان را به وجد می¬آورد چه برسد به اینکه درآن جامعه زندگی بکنی. و یا گذشت و ایثار فرزندش – امام حسین(علیه¬السلام)- که همیشه یادآور اوج ستیز با ظلم برای زندگی شرافتمندانه بوده است. و این جمله معروف «هیهات منا الذله» نورانیت خاص خود را برای آزادگی انسان¬ها داشته است. بگذریم از اینکه در این زمان جملات ناب و رهایی¬بخش به¬قدری در دهان ظالم و مظلوم می¬چرخد و در سخنرانی¬های مختلف مورد استفاده قرار می¬گیرد که نورانیت آنها به چشم نمی¬آید.
ویژگی مردم ایران به خاطر مسلمان و شیعه بودن و الگوی برگزیده¬ای چون پیامبر و فرزندانش، مردم را خواستار حکومتی کرده بود که برگرفته از اعتقادی الهی باشد، آن هم مردمی که نه از رنسانس و نه از انواع حکومت¬های دنیا بی-اطلاع بودند، و نه از جنایاتی که به دست قدرتمندان جهانی بر کشورهای فقیر وارد می¬شد. بخصوص جنایاتی که به وسیله آمریکا بر مردم سیاهپوست ویتنام روی داده بود از مسائل داغ آن زمان بود. و یا بمب اتمی در هیروشیما و…. و در همسایگی¬شان نیز حکومت¬های کمونیستی و لائیک بود. ولی آنها طالب حکومتی شدند که خدا در افق دید حاکمانش باشد، آن هم با تفکر علی و حسین. چنین تجربه¬ای در هیچ جا آزموده نشده بود.
وقتی این نظام پا گرفت، چه جفاها از سوی کسانی که طالب این نظام نبودند بر مردم بیگناه رفت. وارد مغازه بقالی می¬شدند و فروشنده¬اش را فقط به خاطر عاشق امام بودن می¬کشتند و فرار می¬کردند. گاه و بیگاه منزلی را نشان می-کردند و شیشه¬های خانه را خرد می¬کردند ومرگ بر فالانژ می-نوشتند و می¬رفتند. آن هم با کسانی که نه با کسی برخوردی داشتند و نه متعرض کسی شده بودند، فقط و فقط به خاطر ارادتشان به امام و انقلاب بود. خوب به خاطر دارم که شما در پاسخ کسی که سال گذشته از شما پرسیده بود چرا آن موقع (سال 57 تا 61) از انقلاب دفاع می¬کردید اما حالا نه. شما جواب دادید: «برای اینکه آن موقع انقلاب طفلی سه چهارساله بود و من می¬گفتم بی¬انصاف¬ها اجازه دهید این طفل راه بیفتد و رشد بکند.» و واقعاً طفل انقلاب از همه طرف مورد آزار و اذیت قرار گرفت. مگر غیر از این بود که اوج ترور شخصیت-های مطرح جامعه در آن سال¬ها رخ داد. و همچنین جنگی که تحمیل شد و متعاقب آن، حوادثی که منجر به عملیات مرصاد شد و تصمیم¬گیری¬های مربوط به آن.
من نمی¬خواهم بگویم هر تصمیمی که در آن سال¬ها گرفته می¬شد به دور از خطا و صددرصد درست بوده است، نه، ولی با توجه به شرایط آن روز و درگیری¬های مداوم داخلی و جنگ، اجازه نمی¬داد به گزینه بهتری دست بزنند. و شاید حق¬های زیادی ادا ¬نشد، و یا بیگناهانی کشته ¬شدند. ولی هر دگرگونی در جامعه تبعات زیادی دارد ولی آن فضا و آن زمان کجا و این روزها کجا.
اگر این انقلاب، از ابتدا انقلاب خوبی نبود، چرا تمام کسانی که به جنبش سبز اعتقاد دارند بر روی خواسته¬شان در مورد حق انتخابشان نسبت به میرحسین پافشاری کرده و می-کنند – البته صرف¬نظر از کسانی که شاید انگیزه¬های دیگری داشته باشند-. همه به¬خوبی می¬دانند که میرحسین موسوی یکی از وزرای کابینه شهید رجایی و نخست¬وزیر سال¬های دفاع مقدس بوده و هشت سال بر مسند نخست¬وزیری آن تکیه زده بود. هشت سالی که از سالم¬ترین و پاک¬ترین روزهای انقلاب بوده است. سال¬هایی که بچه¬های سپاه و بسیج برای حفظ میهن اسلامی جان فدا می¬کردند. از همه چیز خودشان و دلبستگی¬هایشان برای باقی ماندن چیزی گرانبهاتر یعنی سربلندی ایران اسلامی تمامی غیرت و مردانگی خود را بسیج کردند. و این شناخت از بسیج و سپاه بود که مردم در راهپیمایی¬های سبز شعار می-دادند: «بسیجی واقعی همت بود و باکری» چون امثال آنها جان عزیز خودشان را سپر بلای مردم کرده بودند. و ما اگر بخواهیم بزرگی کاری را که به دست فرزندان این سرزمین انجام گرفت ندیده بگیریم بر انسانیت و وجدان بیدار بشری سرپوش گذاشته¬ایم. و جفای بیشتر بر آنان این است که در روزهای حمله¬های وحشیانه و به دور از انسانیت به مردم خودمان ئر این چند سال، از نام آنان استفاده می¬شود. بسیجی و سپاهی آن زمان پاک بود و فدایی آرمان¬های انقلاب، نه اینکه در چند سال اخیر برای حفظ موقعیت خودشان با تمام تجهیزات نظامی و زرهی تهران را به میدانی جنگی بدل کرده و اسم حمایت از دین بر آن بگذارند. در روز عاشورا حرمت¬شکنی کنند و با افتخار از قلع و قمع حرمت¬شکنان بگویند. و به همین دلیل است که واژه¬های زیبا اگر در زمانی دیگر هزینه شوند، زیبایی خود را نه تنها از دست می-دهند که کریه و چندش¬آور نیز می¬شوند.
و باز به همین دلیل بود که وقتی میرحسین نجیب و مظلوم بعد از بیست سال سکوت وارد میدان شد، احساس دلچسبی از بازگشت به سال¬هال اول انقلاب که سرشار از پاکی و ایثار بود بر وجود مردم حاکم شد. و این شوق آن زمان شدیدتر شد که سیدمحمد خاتمی مؤدب و فهیم و صبور برای شناساندن او پا به میدان گذاشت و او را با عنوان «ذخیره انقلاب» به جوانان معرفی کرد. زیرا میانسالان و کهنسالان با او آشنایی داشتند. ولی جوانان را هیچ شناختی از او نبود و با اعتماد به خاتمی، میرحسین را پذیرا شدند. مگر نه اینکه وزیر ارشاد زمان میرحسین، خاتمی عزیز و مؤدب بود؟
وقتی در روز راهپیمایی سکوت جوانان پرشور و مؤدب این سرزمین با این الفاظ: «مادر ممنون که همراه ما هستی. مادر خسته نباشی» از من تشکر می¬کردند، به آنان می¬گفتم: جوانی ما با جوانی میرحسین گذشت و پیری¬اش به جوانی شما رسید. من با اعتقادی که به او دارم آمده¬ام، پس باید می-آمدم. و آنان خوشحال از اینکه جوانان را تنها نگذاشته¬ایم باز هم تشکر می¬کردند.
من وقتی در رابطه با نامه¬های دردمند شما که دو سالی است منتشر می¬شود و از وقایع زندان و فجایعی که بر فرزندان این سرزمین با نام حمایت از دین اجام شده و از سوی شما اطلاع¬رسانی می¬شود، و جواب عده¬ای را می¬بینم که احترام هیچ چیز و هیچ کس (اهانت به اسلام و پیامبر و ائمه) را حفظ نمی¬کنند رنج می¬برم. و با خود می¬گویم اگر قرارباشد که معترضین چنین افرادی باشند، چه فرقی می¬کند که بی¬ادب مذهبی در رأس باشد یا بی¬ادب غیرمذهبی. هر دو هیچ نفعی از نظر رشد اخلاقی و انسانی برای این مردم ندارند. و اگر حکومت با نام «جمهوری اسلامی و به رهبری ولابت فقیه» انتخاب شده است، چون قرار بود دارای بار معنوی الهی (جمهوری اسلامی) و رهبری دانا و آگاه (ولایت فقیه) باشد.
جمله¬ای که برای من جای بسیار تعجب دارد و سؤال برانگیز نیز هست، این است که بعضی از این افراد فکر می¬کنند بر روی نفهمی مردم مسلمان انگشت گذاشته¬اند، می¬گویند: «ما مسلمان¬ها شناسنامه¬ای مسلمان شده¬ایم، خودمان که مسلمانی را انتخاب نکرده¬ایم!» آیا در هر کجای دنیا وقتی فرزندی به دنیا می¬آید خودش دینش را انتخاب می¬کند؟ آیا غیر از این است که فرزند مسیحی را در روز خاصی غسل تعمید می-دهند، همان¬گونه که ما در گوش فرزندانمان اذان می¬گوییم، و یا در هر جای دنیا طبق آیین و رسومشان فرزندان خود را مقید به آداب و مراسم خود می¬کنند. ولی بعدها معلوم نیست آن فرزند راه و روش خانواده را در پیش بگیرد یا به سمت و سویی دیگر برود. الان امثال شما که معتقدید از مسلمانی چیزی دریافت نکرده¬اید و با تحقیق مسیحی شده¬اید (البته من معتقدم با تحقیق چنین نکرده¬اید، با تطبیق حاکمان دینی و مقدارآزادی¬ای که در رفتار و کردار برای شما قائل شده¬اند، به این نتیجه رسیده¬اید. درصورتی که دین و حاکمان دینی دو مقوله جدا از هم هستند). مگر در گذشته و حتی در سال¬های اول انقلاب کم مسیحی مسلمان شده است؟ و یا از دیرباز تا کنون در خانواده¬هایی که پدر و مادر دیندار و معتقد به مراسم دینی بوده ولی فرزندانشان که هیچ رغبت و گرایشی به دین نداشته¬اند. ولی هیچ کس هم سؤال نمی¬کرد و نمی¬کند که تو دین داری یا نه؛ مگر اینکه طرف برای به رخ کشیدن فهم و کمالاتش و اینکه شبیه دینداران نیست، به ریشخند و تمسخر بپردازد.
در پایان بگویم که حرف و سخن بسیار است ولی اطاله کلام نیز خستگی می¬آورد. فقط احساس کردم اگراز فهم و شعور انتخاب این مردم نجیب در زمان خودش دفاع نکنم به شعور خود خیانت کرده¬ام. پس لازم دانستم به دفاع آنچه که بر ما گذشته است بپردازم اگر چه ممکن است مورد هجمه فکری عده¬ای قرار بگیرم. مهم نیست، چون هر فکری برای عده¬ای ناخوشایند است و برای عده¬ای خوشایند. و در این روزها که روزهای شرافت حسین و به سوگ نشستن شیعیان برای قربانی شرافت و انسانیت است، من نیز عزادار انقلابی هستم که فرزندانش که الحق پاک¬ترین و بی¬ادعاترین فرزندان این برهه از تاریخ¬اند در زندان و فشار و سختی به سر می¬برند. و از خدا عاجزانه می¬خواهم که به حق این ماه پر از غم، غم را از دل مردم عزادار حسینش بزداید.
در پناه حق
دوم محرم 1433 مصادف با 7 آذر 1390
سلام خدمت جناب نوری زاد
نکات مثبت زیادی تو نامه های شما دیده میشه ؛صراحت در بیان حقایق ،موضع فرا سیاسی ،لحن ادبی گیرا و جذاب که مسلما از هوش بالای شما ناشی میشه و احتمال تاثیر روی رهبری زیاد میکنه و نکات مثبت زیاد دیگه .
ولی تعجب میکنم چرا بعضی ها انقدر بدبین هستن ،آقای خامنه ای هرچند کارهای بسیار بد و خلاف عقلی تا حالا انجام داده ولی گذشته ی خوبی داره و با اتکا به همین گذشته ی خوب ما میتونیم بسیار امیدوار باشیم به تاثیر گذاری این نامه ها .
دوستان نباید ناامید باشند چون این تقریبا بی سابقه است که یه نفر با چنین صراحتی بطور پیاپی برای رهبر نامه مینویسه و اگر حتی یک کلمه از این نامه ها روی رهبر تاثیر بذاره باعث تغییرات بزرگی برای مردم ایران میشه .
پیشنهاد میدم به آقای نوری زاد که موضوع یکی از نامه ها شونو اختصاص بدن به رسانه ها ی حکومتی و دولتی .من به عنوان یک دانشجو حسرت به دلم مونده یک بار که تلویزیونو باز کنم یک حرف راست تحریف نشده یا بزرگنمایی نشده بشنوم .
امروز بوق های صدا و سیما و سایتهای وابسته به پول بیت المال زمین و زمانو متهم میکنن که جنگ روانی به راه میندازن ولی خودشون خیلی بدتر از اونا رو علیه مردم ایران و روزهای بعد از انتخابات برای سرکوب مردم بکار بردند .
یاعلی
سلام آقای نوری زاد عزیز
من به تازگی نامه های شما را دنبال می کنم،بعد از خواندن هر نامه بغضی فروخورده در درونم آزاد می شود و سبک تر می شوم،حرف شما حرف دل ماست،درکنار شما هستیم،خداوند یار و نگهدارتان.
سلام همنفس:
در سکوت ساخته حرامیان ،آواز چکاوکی و پرواز شاپرکی بسیار مغتنم است.حنجره ات پرتوان و جوهر قلمت جاری تر از هماره.اینک یک تنه مسئولیت تاریخی شریعتی ها ، بازرگانها و ……را بردوش می کشی، استوار باش که قلبها را یکایک میزبان گردیده ای .
اگر آدرس پستی عنایت فرمایید یک جلد دیوان شعرم را تقدیم خواهم کرد.(ادب جو)
برادرم!
اینها کار را بجایی رساندهاند که صحبت از اسلام تنها در جمعهای خودمانی مورد تمسخر قرار نمیگیرد. ولله معاویه نتوانست تشیع را اینگونه در چشم امت خوار کند اما اینها کردند.
برادرم عمری آقایان مراجع آقایان علما در گوش ما از حبیب مظاهر و میثم تمار و ابوذر و مولایمان حسین گفتند اما حتی حاضر نیستند قدم از قدم بردارند.
چه جای تقلید از کسانیکه خود بند این دنیا و کلاس درس و القاب دهان پرکن است؟
لقب آیت خدا کم چیزی نیست اینها خود را نشانه الله میدانند این کدامین الله است که اینگونه به زمین چسبیده؟
این کدامین علی است که میلیارد میلیارد بیت المال را میدزدند و صدایش در نمیآید.
برادر ما که ادعای مسلمان بودن داریم اینگونه سر خوردهایم وای بحال آن نوجوانی که با ذهن خام تصویری اینچنین از اسلام میبیند.
خوشا بحالت که انقدر شهامت داری، محمد نازنین برادر بزرگوار من ولله که وقتی یاد شجاعتت میفتم چشمانم خیس میشود. برادر، پدر! دستانت را میبوسم.
ضمن تشكر از آزادگي جنابعالي
خواهش مي كنم يكي از نامه هاي خود را در مورد ورود بسيج و نظاميان به سياست بنويسيد هرچند قبلا هم نوشته ايد اين مهم به خاظر اين اهميت دارد كه جناب خامنه اي در جمع بسيجيان علنا گفتند :
بسيج سياسي است و اين يعني فاجعه اي بزرگتر از قبل.
یک تحلیل خوب در مورد انتخابات پیش رو از حزب توده:
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2011/02nov/3/sarmaghaleh342.html
بازنده بزرگ انتخابات مجلس کیست؟
اولین نامه پیسک دل به رهبری
با سلام خدمت رهبر عزیز و گرامی،
من یک ایرانی از دیار جنوب که فقر و تبعیض و محرومیت را با جان و دل احساس کرده و همواره با این واژه مانوس بوده ام.شاید نامه حقیر هیچگاه بدستت نرسد چون ما جنوبیها همیشه از قاب نگاه پایتخت نشینها کم فرهنگ و عقب مانده بوده ایم و فقط به وقت نیاز در کلام بزرگ و شجاع خطاب شده ایم ولی آنقدر برایت می نویسم شاید حسب اتفاق نیم نگاهت بدان افتاد و نیک می دانم اطرافیانی دارید که هرگز اجازه نخواهند داد خاطرت مکدر گردد ولی بدان که خاطر ما ساحل نشینان بس مکدر، زخمی و آغشته به درد است،حداقل میدانم دوران تبیعدت روزگاری را با محرومیت گذرانده اید ولی امروز حدیث دیگری است چون همه اتفاقات در دوره حکومت و ولایت حضرتعالی روی داده است.
آیا به اطلاعت رسانده اند که شرق و غرب هرمزگان تشنه اند، نخیر تشنه آزادی نیستند سیاسی تصور نکنیدبلکه تشنه آبند ،اصولا ما جنوبیها سیاسی نیستیم و هر گاه از درد خویش گفتیم سیاسیمان کردند ،باری مردمان بشاگرد و جاسک ولنگه چارک هنوز از نعمت اب بی بهره اند،
ایا میدانید در جاسک و بشاگرد هنوز دکتر متخصص ندارند ،؟جاده دسترسی و مدرسه و بهداشت ندارند؟ انقلاب برای مستضعفان بود مگرنه ولی این انقلاب را صاحبان دیگری است ، میخواهم یواش یواش حرفم را بزنم تا تصور تند بودن قلم برایتان تداعی نشود.
مردم جنوب حاضرند از اب ، نان و بهداشت بگذرند ولی از شر نهادهایی خلاص شوند که همگی منتسب به شماست،پلیس حافظ جان و ناموس ملت است ولی نیروی انتظامی تحت امر شما با بیژامه می آیند و با چندین کامیون اساس و حساب بانکی آنچنانی باز می گردند،میدانید چرا؟حتما میدانی که بعضی از پاسگاهها و ایستگاههای بازرسی سرقفلی نیروهای جان برکفند،نیروی انتظامی مخل جامعه جنوب و مایه نفرت مردمند و واژه الگانس را اگر شنیده اید نماد وحشی گری و تحقیر بشر جنوبی است،بلایی که الگانس نشینان وحشی برسر مردم آوردند هیچگاه از حافظه ما پاک نخواهد نشد، میدانید چرا؟ صد رحمت به راهزنان بهالو ،انداختن مثقالی تریاک در ماشینها و زور گیری و سر کیسه کردن تا تجاوز به زنان چترباز ی که نان آوران بچه های صغیر قربانی طلاق بودند کارنامه یک ثلث امتحان جان بر کفان امنیت در مملکت امام زمانی تحت امر شماست،اگر بالباسی مبدل سری به پاسگاههای نیروی انتظامی بزنید متوجه خواهید شد تحقیر توسط پلیس تا چه عمقی پیش رفته است.آیا میدانید نیروی انتظامی شریک وارد کنندگان کالای قاچاق اند، واژه بست و بند در فرهنگ جنوب در گوش هر طفلی زمزمه کنید میداند یعنی چه؟فروشندگان مواد مخدر در سایه امنیت ماموران مواد مخدر و پاسگاهها ارتزاق می کنند و فراوانی شیشه و کراک محصول همین همکاری است.رهبر عزیز ایا نام محله شهناز و دوهزار وتلابند را شنیده اید؟خیر هرگز نشنیده اید چون اطرافیانت نمی گذارند ولی امر مسلمین متوجه چیزی بنام اعتیاد و تزریق و فقر و فلاکت شوند،
خانه ای نیست که معتادی در آن نباشد و محله ای نیست که دهها جوان سنگکوب کرده مواد عزادارش نکرده باشد،از چتربازی گفتم ،در کدامین جای ایران دیده اید زنان سیگاربفروشند و یا حمل تضمینی سیگار و پارچه از جزیره به بندرعباس و سپس با اتوبوس به همه استانها بکنند، ایا میدانید نیروهای جان بر کف انتظامی با این زنان چه می کنند؟ کاش برای یکبار هم میشد دیداری با زنان چترباز جنوبی میداشتید نه با زنانی بنام بسیجی که نسخه گریه کردن و چاپلوسی را به دستارشان می بندند تا میزان ارادت به مقام شامخ ولایت را با اشک های قلابی به اثبات برسانند، درد زنان جنوب دیوانی است قطور از رفتار غیر انسانی ماموران بی ناموسی که در هر گذری به ناموس دیگران رحم نکردند و صاف و سرو قامت به شغل شریف خویش مشغولند.رهبر گرامی این نامه اول من است که کمی نرم نوشتم و نامه های بعدی را در ارتباط با بسیجیان ، سپاه ،نمایندگان حضرتعالی در سازمانها و کسانی که در لوای ذوب شدن در ولایت چه جنایتهایی که مرتکب نشدند،
اصلاح این سیستم فقط بدست شما می تواند صورت بگیرد و کاش صبح که از خواب بیدار می شدیم خبر فرمان رهبری را در رسانه ها می شنیدیم که دستور پاکسازی دزدان ، و غارتگران را داده اند و نور امید را در دل ملت دمیده اند،
بدرود تا نامه بعدی
سلام دوست من
من خود نیز از نزدیک شاهد این شناعت ها بوده ام. بخصوص در باره ی قاچاق کالا و سوخت. وقتی پاسداران ما اسکله های قاچاق بوفور داشته باشند، این لابد کمال نامردی و بی انصافی است که سلحشوران نیروی انتظامی از این خوان گسترده بی نصیب بمانند. البته در این میان ما حساب خوبان و مردان و زنان خوب نیروی انتظامی را از این سیری ناپذیران جدا می کنیم. سپاس از نوشته ی خوبتان
سلام و احترام خدمت شما آقای نوری زاد سئوالی دارم اینکه چرا بعد از سالها تصمیم گرفتید چنین با سخن بگویید در باره کسانی که قبل از شما چنین رویکردی داشتند چه فکر میکردید ؟
سلام صداقت عزیز
من فکر می کردم هرنظام و حکومتی بعد از انقلاب افت و خیزهایی دارد و باید به او فرصت داد تا به تعادل برسد. افق هایی که انقلاب اسلامی برای ما ترسیم کرده بود الحق افق های نابی بودند و رسیدن به آنها مستلزم همراهی بود. و من سخت برای آنها بقدر بضاعتم جان کندم. دفاع کردم تا مگر هرچه زودتر از مرحله ی گذار به مرحله ثبات برسیم. فکر نکیند این تنها من بودم که اینگونه می اندیشیدم. میلیونها جوان و پیرو شهری و روستایی اینگونه فکر می کردیم. خیل شهدا و جانبازان و اسرا و بسیجیان در همین مسیر قابل شناسایی و تفسیرند. اما با انتخابات سال 88 و فجایعی که در آن سال رخ داد باور کردم سکوت من یعنی همراهی و امضا کردن آن همه مفسده. نخواستم در ردیف کسانی قرار بگیرم که رودر روی مردم قرار گرفتند و آنها را زدند و کشتند و اموالشان را تخریب و نابود کردند و بسیاری را نیز به زندان انداختند. این صادقانه ترین دلیلی است که برایت بازگو می کنم. پیش از این نیز بارها گفته ام.
به امید دیدار
.
سلام دوست گرامی
داستان جذابی تدوین کرده اید. اما یک نکته را بگویم تا این داستان اگر بخواهد به همین نحو ادامه پیدا کند کار به جاهای باریک می کشد. مثلا مگر کم دیده ایم جوانان بسیاری را که عکس فلان آدم مشهور ایرانی و خارجی را در اتاقشان نصب می کنند و همین که هوادار و طرفدار اویند در پوست نمی گنجند. طرفداری از کسی و کسانی و جریانی فی نفسه بد نیست. مهم این است که از این طرفداری چه چیزی نصیب ما می شود. ما اگر مشتاق علی هستیم، کاری به این نداریم که شکل و قیافه اش چه گونه بوده و عرب بوده یا عجم. گرچه به اینها بها می دهیم اما متوقف در اینها نیستیم. بلکه آنچه از علی می آموزیم و تلاش می کنیم خود را به آن صفات متصف کنیم، خصلت هایی چون ادب و فهم و انصاف و عدالت و پاکی و پایداری و انسانیت و بزرگی است. گرچه ما شیعیان در طول تاریخ از علی گفته ایم و راه علی را نشناخته یا بدان توجهی نداشته ایم اما علت علی دوستی ما به این است و نه شکل و شمایل او. شما از طرف ما مسلمانان وکیل، یک آدم بی خدا را بیاور که انسان باشد و اهل انصاف و آزادگی و ادب و فهم ، ما او را نیز در مدار اشتیاق و احترام می گذاریم. ما با علی شروع می شویم. ما در علی متوقف نیستیم. البته می دانم که خرافات و خرابکاری مسلمانان را به حساب اسلام نمی گذاری.
.
سلام
اقا خواستم یه ای والله …. مشتی بگم خمتتون واسه این روحیه ازادمنشی و ازاد مردیتون. خدا وکیلی اگه فقط 20% ایران مثل شما ازاده بودند الان دیکتاتوری تو ایران فقط تو کتابای تاریخ پیدا میشد .اگه امثال شما نباشن ادم شرمش میشه بگه ایرانیم .
خدا حفظت کنه شرف ایرانی
golf – بلژیک – هاسلتمقایسه جالب و حقیقی ، بسیار خواندنی و فکرکردنی. بعد از جنگ جهانی و اشغال فرانسه توسط نیروهای آلمان برخی از مردم آنجا رفتارعجیبی پیدا کردند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را نوکرهیتلر و یا کنیز هیتلر میگذارند. نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتمآ میروند و دیوار برلین را بازدید میکنند. با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه آلمانی فرانسوی شده اند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها از پدر آلمانی و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم میکنند. یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه اشان قاب کرده اند و میگویند این عکس هیتلر است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و میگویند اصلا هیتلر سبیل نداشته.سهشنبه 14 تير 1390
golf – بلژیک – هاسلت. هروقت این ماجرا را برای آشنایان ایرانی مسلمان! تعریف میکنم قاه قاه می خندند و می گویند اینها چه آدمهای احمق و نادانی هستند. دلشان شدید برای حماقت آنها میسوزد و به حالشان تاسف میخورند. غافل از اینکه خودشان به همان اندازه …. می پرسید چرا؟ ببینید متن پایین چقدر به متن بالا شباهت دارد. بعد از حمله اعراب و اشغال ایران توسط سربازان عرب مردم ایران رفتارعجیبی پیدا کرده اند. آنها نام فرزندان خود را علی و حسین میگذارند. برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آنها را غلامعلی و یا غلامحسین میگذارند. نصف این جماعت هنوز به شهرهای دیدنی ایران سفر نکرده اند ولی حتمآ میروند و مکه و حرم امام رضا رو زیارت میکنند.سهشنبه 14 تير 1390
golf – بلژیک – هاسلتبا اینکه اصلا خوب عربی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به قبله به زبان عربی دعا میخوانند. آنهائیکه که بر اثر تجاوز اعراب به اجدادشان دورگه عرب-ایرانی شده اند، یک شال سبز به کمرشان میبندند تا همه بدانند که اینها سید هستند و از پدر عرب و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به سید بودن افتخار هم میکنند. یک عکس از یک جوان خوش قیافه با چشمهای درشت و ابروهای کمانی را توی خانه شان قاب کرده اند و میگویند این عکس حضرت علی است و به آن احترام میگذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی علی را نشانشان میدهند، زیر بار نمیروند و. میگویند اسلام وعلی زیبا بود.
روز پنجشنبه مقام رهبری درمراسم تحلیف فارغ التحصیلان دانشکده افسری ضمن حمله لفظی به “امریکا و سگ نگهبانش در منطقه یعنی اسرائیل” وعده مقابله ایران با تهدیدات امریکا با مشت آهنین ملت ایران را دادند.
من از طرف خودم میگویم و کاری با دیگران ندارم، حضرت آقا !!! آنزمان که ما داوطلبانه و با عشق شهادت به جبهه ها میرفتیم امامی رهبرمان بود که به اذعان دوست و دشمن تنها ملاکش حق بود و تکلیف و در اینراه ملاحظه احدی را نمیکرد و اگر نزدیکترین یارانش خطایی میکرد با آنان مقابله میکرد و هوی نفس و شیطان درون را مغلوب روح الهی خود کرده بود.
اما حال انصاف بدهید که آیا اکنون نیز چنین است؟
آیا اثری از کینه سالیان ماضی نسبت به مهندس موسوی در رفتار سالیان اخیر شما نیست؟ همان سالهایی که امام در سمتی بودند و شما نیز در سمتی دیگرو مهندس موسوی نیز بمانند امروز تحت حمایت قاطع امام بودند؟
آیا احمدینژاد و لشکر منحرفین و اختلاسگران و نا اهلان و نامحرمان حاکم و حاضر در حکومت که تنها دلیل بقایشان در حکومت اعلان حمایت و نزدیکی آنها به رهبری میباشد و رفتنشان سبب رفتن آبروی رهبر میشود به همان سرنوشت قائم مقام رهبری در زمان امام رفتند یا با خیل اسناد دزدیها و رانتخواریها و… از مسئولین صدر تا ذیل حکومت برای خود دژی غیر قابل تسخیر ساخته اند؟
آیا ما شهامتی مانند شهامت امام راحل را امروزه در رهبرمان شاهدیم که آبروی خود را با خدا معامله نمود و جام زهر پایان جنگ را نوشید و آبرویی ابدی یافت؟
آیا پس از جنگ به وصایای امام عمل کردید ومسیولین را از اهل درد و جبهه انتخاب کردید یا احمدینژادها و رحیمیها و مشاییها که حتی یکروز سابقه جبهه ندارند شدند عزیز کرده شما ورزمندگان و خانواده شهدایی مثل حاج داود کریمی و باکریها و همتها آماج حمله و بی حرمتی قرار گرفتند؟
بنده بعنوان یک رزمنده و خانواده شهید زمان جنگ شاهد له شدن بسیاری از دوستان جبهه و جنگ خود در زیر چرخهای زندگی پس از جنگ بوده و هستم در حالیکه قرار بود نگذارید آنان در کوچه پسکوچه های زندگی روزمره گم شوند.
آیا قرار بود پس از جنگ به اینجا برسیم که پس از 23 سال از پایان جنگ هریک از مسئولین از روحانی و مکلا بواسطه بودن در دایره قدرت هر یک کارخانه ای و صدها هکتار زمین و امتیازی و … را در پرونده خود داشته باشند؟
برای اینکه نگویید غیر مستند میگویم لاستیک دنا ولنجهای جنوب و سلطان شکر و جنگلهای شمال ومعادن سنگ دهبید وزمینهای ورامین و سوآپ نفت و اختلاس 3000 میلیارد تومانی و 1000 میلیارد تومانی وخانه فاطمی و …را نام میبرم که یکفی بالاشاره.
وقتی فرزندان رزمندگان دیروز را بجرم سوال از حق و رایشان در کهریزک و خیابان آماج داغ و درفش و گلوله و ظلم کردید و حتی اوین منزلگاه رزمندگان دیروز شده چطور توقع دارید ملت ایران مشت آهنین شما باشند در ماجراجوییهای جهانی شما؟
امام میگفتند “ما در سراسر جهان بر ظالم میتازیم و از مظلوم دفاع میکنیم ” اما امروزه ما میبینیم بر عکس ازحکومت سوریه که بیش از 3500 نفر از مردم بیگناه خود را کشته است حمایت میشود!!! و در رسانه های ایران کشتگان بیدفاع را تروریست مینامند.
اگر روی احمدینژاد و فرزندانش و سایر مسئولین که آنروزهای جنگ در سوراخ موش پنهان بودند و سایر مسئولین که امروزه خبر گرین کارت و دربدر دنبال اقامت کانادا بودنشان میرسد ویا امثال سرداران نقدی و فیروز آبادی برای مقابله با دشمنان حساب کرده اید بهتر است فکر دیگری بکنید که نوشیدن این جام زهر به 8 ماه نیز نخواهد رسید.
ولی اگر روی بسیجیان سرد و گرم روزگار چشیده ای چون ما و فرزندانمان حساب کرده اید باید بگویم “آقا ما نیستیم”.
جناب نوری زاد عزیز
سلام
از آن روزی که ما (همه ما که بی شماریم) گام درمسیر بی بازگشت برداشتیم و در سکوت قسم خوردیم که تا بازستاندن حقوق ، ارزش ها وکرامت انسانی خود از پا ننشینیم، یک به یک دوستانی که صدایشان به جایی می رسید یا بهبند نشستند و یا خفقان صدایشان را برید. عده ای از این دوستان هنوز که هنوز است دربندند و عده ای هجرت را بر ماندن و نمایش مقاومت در بیرون مرزها را به مقاومت در سرزمینپدری ترجیح دادند. این است که رسیده ایم به این روزها. به روزگاری که در چهاردیواریوطن، جز شما و معدود کسانی که شاید به عدد انگشتان یک دست نرسند کسی از یاران باقینمانده و در آن سوی مرزها هم کسانی خود را به نمایندگی از جنبش سبز نشانده اند، کهاز میانشان به سختی بتوان یک نفر را پیدا کرد که سبز های ایران را به واقع نمایندگیکند و برخی از این دوستان هم مطالبات ما را از مسیر بحث و بررسی وجود نداشتن امامزمان(عج) پیگیری می کنند!
روزگار غریبی است. روزگاری که آدمی بیشتر از هراحساسی، حس تنهایی را تجربه می کند. از یک سو سرکوب، خفقان و بی همتی یاران دل رامی میراند و از سویی طمع بیگانگان و چنگ و دندان نشان دادن افزاینده ایشان اندوهرا تازه می گرداند.
در این وانفسای تنهایی، گاه به گاه شنیدن ازشمایی که هنوز امید در کلامتان پابرجاست و این امید خود را نیز به دخالت بشردوستانه در سرزمین پدری نبسته اید، مرهمی بر دل های منتظر گشایش است. با همه اینها، برخی ترکیبات جام زهر تدارک دیده شده توسط شما برای مقامات عالیرتبه نظام،باعث حزن و اندوه فراوان این همراه شما گردید. آنجایی که در سه بند از شش بندترکیبات جام خود، مطالبات بین المللی از حکومت ایران را نمایندگی کردید.
نگارنده به خوبی واقف است که شما خیرخواه کشورو حتی نظام و رهبری هستید و البته از دیدگاه خود سخن می گویید و از تلاش برای تحققمطالبات بیگانگان نیز مبرا هستید. اما غرض، توجه دادن شما به این نکته است که چوندر فضای کنونی، صدایی جز صدای شما و انگشت شمار دوستانی جز شما باقی نمانده است،خواه ناخواه اظهارات شما، نظرات بدنه جنبش را نمایندگی خواهد کرد و تا جایی که منمی دانم، پیگیری مطالبات بیگانگان در هیچ جای مطالبات مردم سبز ما از ابتدا تاکنون وجود نداشته است.
نگارنده این حق را برای شما قائل است که هرراهکاری را که بهتر می دانید، برای برون رفت از چالش های بین المللی کنونی تجویزکنید. اما مگر جز این است که آنچه باید اجرا شود، برآیند خرد جمعی ایرانیان ازطریق برقراری حاکمیت قانونی و خردمدار است و تصمیم گیری مستبدانه در پستوهایمحرمانه و بدون در نظر گرفتن مصالح ملی مضموم شمرده می شود؟ پس چه فرقی می کند اگربنا باشد باز هم “برآیند خرد جمعی ایرانیان” کنار زده شود و رهبری بهتجویز شما اقدام کند؟!
جناب نوری زاد عزیز!
خواهش می کنم توجه داشته باشید که بحث بر سراین نیست که چه اقدامی باید در مواجهه با چالش های امنیت ملی انجام شود. مساله ایناست که چه مرجعی باید در این خصوص تصمیم گیری کند. شخص رهبری یا شخص شما؟ اگر قرارباشد یک شخص تصمیم گیری یا تجویز کند، اصولاً چه فرقی می کند که این شخص چه کسیباشد؟ پیشنهاد می کنم ما به سرفصل مطالبات بر حق خویش برگردیم و توجه داشته باشیمکه چون پای بست خانه را ترمیم کردیم و هر امری در مجرای طبیعی خود قرار گرفت،آنگاه هر تصمیمی که در حیطه سیاست خارجی گرفته شود، هر کس که شناسنامه ایرانی داردباید به پایش بایستد و از آن حمایت کند. می فرمائید حالا چه کنیم که هیچ چیزی درمجرای طبیعی خود قرار ندارد و ما نیز در کوتاه مدت نخواهیم توانست امری را از پایهاصلاح کنیم؟ من می گویم در دعوای دشمن داخلی و دشمن خارجی، جانب دشمن داخلی خود رابگیریم و اگر شده وطن را به نامادریش بسپاریم و خود در خلوت و انزوا عمر را به سربریم، مطالبات بیگانه را _ولو که بر حق باشد _ در میان مطالبات خود نگنجانیم. روش تصمیمگیری را اصلاح کنیم نه تصمیم ها را. ما و شما و همه ایرانیان یک خانواده هستیم کهبه زعم ما و به تعبیر شما یک “پدر” بد داریم. یک “پدر” بد کهتصمیم های بدتر می گیرد. بیایید در داخل خانواده هر چه خواستیم یقه این پدر رابگیریم و اگر عرضه اش را داشتیم در تصمیم سازی ها نقش داشته باشیم، اما اگر درخیابان کسی یقه همین پدر بدمان را گرفت، رگ غیرتمان بیرون بزند و تصمیم های بدش راتصمیم خودمان بدانیم. او ما را از خودش نمی داند اما ما او را از خودمان بدانیم. غیر ازاین اگر باشد، چه فرقی بین ما و ایشان است؟
ارادتمند شما
م.هیس
دوست من سلام
از نوشته ی خوب و شریف شما سپاس مندم. از شما درس آموختم که در تجویز یافته های خود شتاب نکنم و به خواست جمعی بها بدهم . از شما و از قلم شریف شما ممنونم. چشم. تلاش می کنم یا از طرف خودم صحبت کنم و بنویسم یا اگر نکته ای به ذهنم خطور می کند آن را به تصمیم جمع موکول کنم. درباره دشمن داخلی و خارجی قصد من برون رفت از چارچوبهایی است که بی دلیل برای خود مهار بسته ایم و دنیای به این فراخی را برای خود زندان ساخته ایم. اگر دقت بفرمایید در همه ی آن سه نکته ای که وجه بین المللی دارند، من حتما عزت ملی و منافع ملی را لحاظ کرده ام. که اگر بخواهد به این عزت و نفع آسیبی برسد قطعا سخن من و ما با شما یکی خواهد بود و آن درکنار هم ایستادن در برابر دشمن است. دستتان را می بوسم بزرگوار
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=41967
ماجرای تقلب فجیع در اولین انتخابات پس از انقلاب (رفراندوم جمهوری اسلامی)
نامه های دکترنوری زاد یک کارگاه آموزشی برای همه بویژه نسل جوان وپرشورماست که می توان درس های زیادی رادرآن عملافراگرفت.درس هایی همچون:محوریت اخلاق وفضیلت حتی درمواجهه باکسانی که دیواری به بلندای بی اعتمادی وجدایی وگودالی به عمق خشم ونفرت مارا آژآنهادوروجداکرده باشد.خردمداری ومنطق درگفتارحتی باکسانی که خشونت وفحاشی راوظیفه شرعی وحجتی برولایت پذیری خودمی انگارند! – آگاهی وبیداری -آزادگی وشهامت دربیان حق وپرهیزازعافیت طلبی ومماشات -رعایت انصاف درداوری هاوانتقادها -دردآشنایی وآسیب وآفت شناسی -اخلاص وپاکدلی وخیرخواهی…واین همه موهبت هایی الهی وآسمانی است که دیربازیست که برخاک بلاخیزسرزمین مانباریده است وهمه ماسخت تشنه وعطشناک آنیم ورهبرگرامی ازهمه بیشتر!
نوشته اید:”فکر می کنم این غوغایی که برسر موسیقی آوار شده بیشتر از ناحیه ی مراجعی همچون آقای صافی گلپایگانی است که حتی حضور زن و مرد در سالن سینما و یک سالن مشترک را حرام می دانند”
با جناب ایشان گفت و گوهای بسیار سازنده ای خواهیم داشت در ایران فردا. خداوند عمر بسیار طولانی تر (شبیه عمر آقای جنتی) به ایشان بدهد تا آن روز در خدمت شان باشیم.
جناب نوری زاد عزیز؛نوشته اید:”هرچه زیبایی و درستی و خیرخواهی و ادب و انسانیت و انصاف در هرکجا و با هرکس که دیدی همو مسلمانی است. یک مسلمان واقعی در لفظ و در پوسته های ظاهری متوقف نیست. یک کمونیست آزاده هزار بار ناب تر و مسلمان تر از یک شیعه غلیظ حسین حسین گوی دزد و دروغگو و ریاکار است.”
من به عنوان کسی که دین اسلام و مذهب شیعه را مهم ترین بخش”مساله ساز” در فرهنگ مان می دانم با نظر شما موافق نیستم. قطعا تعریف شما از مسلمانی به مذاق اسلام گرایان فقاهتی هم خوش نمی آید.
البته اخلاقی زیستن تا سر حد امکان را باور دارم و مرام و مسلک من است در آن مقاله ای که در کامنتی ذیل همین مطلب لینکش را تقدیم کردم نیز آمده است اما باور کنید حتی نمی خواهم کسی به من بگویدمسلمان واقعی. من مسلمان نیستم و هیچ دین دیگری هم ندارم. اخلاقی رفتار می کنم چون عاقلم و عقلم به من می گوید اخلاقی رفتار کردن خوب است.
اگر بپذیریم که واسطه ی حجم عظیم در گردش (!) روزانه ی دروغ سبب بی اعتمادی همه به هم شده و در نتیجه جامعه مان دچار فروپاشی شده من مقصر اول این وضعیت را دین اسلام و یدک کشان عنوان عالمان این دین می دانم.
من هر چه فریاد دارم بر سر اسلام می کشم آقای نوری زاد. عمرتان به دنیا باشد تا در یک ایران آزاد برای تان جنایتی که نماینده ی فلان آقا در فلان ارگان در حقم کرد و هنوز نتوانسته ام از زیر آن ضربه سر بلند کنم و فقط برای ضربه نخوردن بیشتر سالهاست خفه شده ام و از بازگویی کردنش خودداری می کنم را برای تان بگویم تا بدانید چگونه ترتیب من و زندگی زناشوییم داده شد.
آقای نوری زاد؛ تجاوز هیچ وقت از یاد کسی که بهش تجاوز شده نمیره. چه به جسمش تجاوز شده باشه چه به روانش.
منتظر نامه ی سیزدهم تان هستم!
دکتر عزيز فکر مي کنم نصيحت و اصلاح آنان که در ديوار بلند نخوت فرعوني خود محصور و اسيرند آب در هاون کوبيدن باشد.
ديکتاتور هرگز جام زهري که نه جام نوشداروي البته تلخ شما را سر نخواهد کشيد . . . تا زماني که مجبور شود باقيمانده جام سعيد امــامي را سربکشد.
فاعتبروا يا اولوالابصار
ولي او که مدعي بصيرت است و جزپاچه خواران دربارش همگان را بي بصيرت خوانده اين بصيرت را خواهد داشت ؟
به خاطر ايران و به خاطر اسلام و به خاطر مذهب تشيع دعا ميکنم اين بصيرت را بيابد.
با سلام جناب آقای نوری زاد من تمامی مطالب شما را مطالعه میکنم استدعا دارم کمی با مردم ایران صحبت کنید پیام برای رهبر ثمری ندارد متاسفانه ایشان در گردابی هولناک گرفتار شده اند که چاره ای جز ادامه این راه ندارند مردم ایران باید دست از منافع شخصی خود برداشته و به فکر منافع عام باشند در این سی و سه سال گذشته نظام با برنامه ریزی مردم را به سمت سوئی سوق داده که حالیه از آن بهره برداری مینماید هر زمان که ما یاد بگیریم که به هم احترام گذاشته و به فکر همدیگر باشیم و بی تفاوت از کنار یکدیگر نگذریم شاید اتفاقی بیفتد در غیر اینصورت امیدی نیست چپاول همچنان ادامه دارد
زنده باشی وبا صلابت و شجاعت راهت را ادامه دهی شایدبرود میخ آنینین بر سنگ
چقدر خوشبختم که در سمتی ایستاده ام که نوریزاد هست و چقدر مفلوکند آنها که در سمت امثال شریعمداری ها ایستاده اند.
baradar azis, motasefam keh in martike keh ra hazart, padar azis, khatab mikonis. hameh kesafatkarihaa az zir sar hamin aag va hashemi va sayer is shoroo shod, bidar sho , bidar baradar
رهبر از میان ما برآمده و در دامان ما پرورش یافته. کشور ما هفتاد میلیون مشکل دارد که اولینش من هستم و دومی رهبر. اگر من آدم بشوم شاید بتوانم یک رهبر آدم در دامانم بپرورم. من یک ایرانی هستم: دزد و دروغگو. و شما؟
رامین عزیز سلام
من با بخش وسیعی از این سخن موجز و کوتاه شما موافقم. مردمان خردورز و فهیم و هوشیار و مودب و نظیف و پاکدست و پاک فکر، حتما به رهبری دست خواهند یافت که هم جنس خودشان باشد. البته یک استثنائاتی نیز در میان است. گاه مردانی بزرگ و فهیم و پاک ، گرفتار مردمی جامانده در کنج تاریخ می شوند. مردمی جاهل و کج فهم و دست کج. در اینجا نیز آن مرد بزرگ کاری جز فرسودن نخواهد داشت. مشکل پیامبران درهمین دومی بوده است.
این سومین نظر را دادم تا ایمیلم را بنویسم.شاید روزی افتخار دادید و از برای موضوعی برایم پیام بفرستید.لزومی به نمایش این پیام سومم نیست لطفا
و فکر میکنم نامه ماه محرم باید یک نامه استثنایی از شما باشد.راستی آقای نوری زاد می دانید ، ما از نامه های شما برای دفاع از دین خدا در برابر کسانی که از دین متنفر شده اند و به پیامبر و امامان توهین می کنند استفاده می کنیم و می گوییم این دیندار واقعی است نه آن.باز هم یا علی
سلام.برادر عزیز آقای نوری زاد ، دست مریزاد. اما دو نکته را به شما یادآور شوم .اول اینکه گاه استدلالی که طرف مقابل به راحتی آن را رد می کند ضربه ای به نامه شماست.مثلا فرمودید که امروز در جهان آبرویی نداریم.و مخاطبتان به راحتی استدلال می کند که اولا اگر کافرین که البته اکثریت کشورهای جهانند ، با ما دشمنی می کنند دلیلی بر نادرستی راه ما نیست.دولت های ظالم غربی اگر برای ایرانی ارزش قائل نباشند ، هیچ اشکالی که ندارد شاید نشانه خوبی هم باشد و دوم اینکه این دولت ها هستند که با ما بدند ولی مردم و ملت ها ما را دوست دارند.// سپس شما با این بخش ضعیف در نامه تان ، قسمت های قوی و زیبا را هم تحت تاثیر منفی در ذهن آن مخاطبتان قرار می دهید.. یاعلی
با سلام
نظر به فيلترينگ و حذف مکرر سايت “سانسور نيوز” اين سايت با اهداف جديدتري در عرصه وارد گرديده است و از انتشار مطالب خود عليرغم فيلترها و حذفهاي مکرر نيز در راستاي اهداف عالي خود مبتني بر ارائه فيلمها و اسناد مهم عقب نشيتي نخواهد نمود. منتظر مطالب بعدي ما نيز بطور ويژه باشيد. (+سند)
درود بر شرافت و آزادی خواهی شما به امید اینکه جمعه های آِینده هم آزاد باشید
آقای نوریزاد خواسته ام را ملتمسانه تکرار میکنم:
لطفا لطفا لطفا فایل صوتی هم ضمیمه کنید.با صدای شما حالی دیگر دارد.خواهشا توجه کنید
آقای نوریزاد خواسته ام را ملتمسانه تکرار میکنم:
لطفا لطفا لطفا فایل صوتی هم ضمیمه کنید.با صدای شما حالی دیگر دارد.
سلام
فکر کردم ما باید به شما برای تهیه مطالبتون کمک کنیم، برای همین این چند تا لینک خدمت شما
http://www.khabaronline.ir/detail/176034/%D8%A7%D9%88%D9%BE%DA%A9-%DA%AF%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8%DB%8C-%DA%AF%D8%A7%D8%B2-/%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF
http://ghanoononline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=244
http://www.khabaronline.ir/detail/185181/%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%AA-/%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF
http://www.aftabnews.ir/vdcjtoevvuqetmz.fsfu.html
بسم ربّ الشّهداء وَالصّدّیقین
توجه– برای درج در بخش نظرات نیست
دکتر عزیز سلام . با عرض احترام به حضرت شما و خانواده مجاهد و مکرمتان.
تجربه اخیر شما در تهیه فایل صوتی از نامه های پر از مهر ، دوستی و مملو از ادب حضرتعالی به رهبری ، باعث گردیده که خواننده یا بهتر عرض کنم شنونده (بخصوص کسانی را که کم بینا هستند) علاوه بر استماع صدای روح بخشتان ممکن سازد تا در حین کار و گاه بطور دستجمعی از محتویات نامه های پر مغز و هدایت گرتان به سهولت آگاه نماید که این ، اشتیاق زیادی را در دلسوزان نظام جمهوری اسلامی مظلوم پدید می آورد تا حتا در هنگامه بی حوصلگی سراپا گوش صدای پر مهرتان باشند لذا این شاگرد کوچک به استاد خویش متذکر میگردد:
1- گر چه بسیار وقت گیر خواهد بود ولی در صورت امکان از تمام نامه ها به رهبری فایل صوتی تهیه و در سایت قرار دهید.
2- سعی بفرمائید بجای کیفیت صدا ، فایل ها دارای کمیت حجم باشند تا هم دانلود سریعتر و هم در کل جای کمی را اشغال نمایند.
در نظر است حال که نامه ها به 12 یعنی به تعداد دوازده امام هدایت(ع) رسیده را همراه با بقیه نامه هایتان که تا فصل انتخابات انشاءالله منتشر خواهند شد همراه با عکسهائی از شما به ویژه عکسهای دوران دفاع مقدس و جهاد در سی-دی جمع آوری و پس از تکثیر در اختیار هموطنان قرار دهیم .انشاءالله
از شما نیز خواهشمندیم بخشی را در سایت فراهم آورید بنام آلبوم یا هر نام دیگری و تمام عکسهای خویش از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا اکنون را در آن قرار دهید تا علاوه بر امکان بازدید همگان ،ما نیز بتوانیم سی-دی مورد نظر را مزین به شمایل راوی روایت فتح الفتوح هشت سال دفاع مقدس نمائیم.
خدا به همراه
بسم ربّ الشّهداء وَالصّدّیقین
دکتر عزیز سلام . با عرض احترام به حضرت شما و خانواده مجاهد و مکرمتان.
تجربه اخیر شما در تهیه فایل صوتی از نامه های پر از مهر ، دوستی و مملو از ادب حضرتعالی به رهبری ، باعث گردیده که خواننده یا بهتر عرض کنم شنونده (بخصوص کسانی را که کم بینا هستند) علاوه بر استماع صدای روح بخشتان ممکن سازد تا در حین کار و گاه بطور دستجمعی از محتویات نامه های پر مغز و هدایت گرتان به سهولت آگاه نماید که این ، اشتیاق زیادی را در دلسوزان نظام جمهوری اسلامی مظلوم پدید می آورد تا حتا در هنگامه بی حوصلگی سراپا گوش صدای پر مهرتان باشند لذا این شاگرد کوچک به استاد خویش متذکر میگردد:
1- گر چه بسیار وقت گیر خواهد بود ولی در صورت امکان از تمام نامه ها به رهبری فایل صوتی تهیه و در سایت قرار دهید.
2- سعی بفرمائید بجای کیفیت صدا ، فایل ها دارای کمیت حجم باشند تا هم دانلود سریعتر و هم در کل جای کمی را اشغال نمایند.
در نظر است حال که نامه ها به 12 یعنی به تعداد دوازده امام هدایت(ع) رسیده را همراه با بقیه نامه هایتان که تا فصل انتخابات انشاءالله منتشر خواهند شد همراه با عکسهائی از شما به ویژه عکسهای دوران دفاع مقدس و جهاد در سی-دی جمع آوری و پس از تکثیر در اختیار هموطنان قرار دهیم .انشاءالله
از شما نیز خواهشمندیم بخشی را در سایت فراهم آورید بنام آلبوم یا هر نام دیگری و تمام عکسهای خویش از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا اکنون را در آن قرار دهید تا علاوه بر امکان بازدید همگان ،ما نیز بتوانیم سی-دی مورد نظر را مزین به شمایل راوی روایت فتح الفتوح هشت سال دفاع مقدس نمائیم.
خدا به همراه
سلام عبدالله عزیز
پیشنهادات خوب شما را خواندم و با همه ی آنها موافقم. با این محذوریت که : اگر بخواهم به آنها عمل کنم از کار و زندگی خواهم افتاد. اما شاید یک روزی تلاش کردم به این خواسته ی خوب تو دست یابم. بازهم تشکر
آقا احسان با شما موافق نیستم. این نامه ها دست به دست می چرخد و مردم را آگاه می کند. من تاثیر آن را در بسیاری از نیروهای وفادار به رهبری دیده ام ضمن اینکه این حقایق باید برای ثبت در تاریخ گفته شود. قرار نیست با چند نامه همه چیز عوض شود اگر اینگونه بود که ما می بایست هر سال دچار انقلاب می شدیم. این نامه ها روشنگرست و در ذهن مردم رسوب می کند و آنان را نسبت به حقوقی که باید داشته باشند آگاه می کند.
جناب آقای نوری زاد جا دارد که از شما وجدان بیدار شما و جرأت و توانای شما تشکر کنیم. متاسفانه تملق و چاپلوسی در فرهنگ ما ریشه دوانده و همین باعث آن شده که به سرعت از انسانهای بت ساخته و به پایشان سجده بریم. یک شاه میبریم و یک شاه دیگر به جایش میگذاریم. هزاران قول بیهوده میدهیم و هزاران قرار بیهوده میگذریم. چه شد آن همه قول و قرار ؟ کجاست آن آزادی؟ کجاست آن برابری آن برادری؟ کجاست آن جامعه بدون فقر و بدون اختلاف طبقاتی فاحش؟ کجاست آن رفاه اجتماعی و اقتصادی؟
با عرض سلام و ارادت خدمت شما بزرگوار
نگاهی که بعد از نامه 12 شما به رهیر ،برای هر ناظر بی طرفی بوجود می آید این است که : شما دیگر در باب نصیحت و رهنمایی یا بقولی امر بمعروف و نهی از منکر ،قلم نمی زنید و فقط روی سخنتان با مردمان است تا در تاریخ ثبت شود .
آقای خامنه ای هم مسلما با واسطه هایی متوجه نگاره های شما خواهند شد و اگر وقت کند شاید پارگرافی از نامه شما را برایشان بخوانند
ولی دوست بزرگوار و عزیز رنج کشیده من !
مملکت داری ،پیچیده گی هایی دارد که هرکسی را تاب تحمل آن نیست
بنظر من حکومت کردن همین است که آقایان انجام میدهند . فقط یک ایراد بزرگ در این نوع حکومت است که اگر عقل کنند و آنرا برطرف کنند دیگر مشکل خاصی بوجود نمی آید
حضرت امام در خاطرات زندان خود بیان می کرد که وقتی در سلول اش پذیرای تیمسار پاکروان بود ،اینگونه از سوی ایشان مورد نصیحت واقع شده بود که ؛ “حاج آقا سیاست چیزی جز پدر سوخته بازی و کثافت نیست ،شما را چه به این کارزار ” امام هم در پاسخ به ایشان فرموده بودند که “ما سیاست را می خواهیم ،بدون این پدر سوختگی هایش !!!”
نمیدانم این راهکار عملی است یا نه ،ولی اگر رهبر جمهوری اسلامی این واژه اسلامی را از حکومت اش حذف کند ،دیگر هیچ هرجی نه به ایشان وارد است و نه به حکومتشان
حکومت کردن همین گونه است که میبینیم . سیاست آنقدر کثیف است که دست یازی به آن ،افرادی در شان خود را می طلبد
دیگر باید ایشان کار را یکسره کنند و در تریبونی بفرماید که نه سیاست ما عین دیانت ماست و نه دیانت ما عین سیاست ما .
در آخر هم با شعری از مرحوم کاشانی(سالک) عرض ام را تمام میکنم .
پدرم پیوستهپند می داد مراو به من می فرمودکه سیاست پسرمچیز بسیار کثیفی است، بپرهیز از آنمن پذیرفتمآن روز از اوروحش شاد…….اما بعد…به نجس بودن آن پی بردم
یا حق
درود بر محمد نوری زاد
درود بر تو ای مرد پاک و شریف . ای پیرو راستین حسین . ای که تهدید و شکنجه و زندان نه تنها به لکنتت نیانداخته بلکه تیزی سخنانت از هر شمشیری بران تر شده . پاینده و استوار بمانی مثل همیشه ای بزرگمرد میهن
برای احسان زائری عزیز
سلام دوست من. اگر نوشته ای را که به جناب سیدحسن خمینی تقدیم کردم بخوانید مرا در کنار افق هایی خواهید یافت که سالها از بخاک افتادنشان می گذرد. عنوان آن نوشته بود: به سیدحسن خمینی و سیادت سیلی خورده اش. آن را حتما بخوانید.
محمود عزیز سلام کاش همین حرفها را می زدید بی آنکه به کسی ناسزا بگویید. ناسزا حتی به یک قاتل و جانی، شأن آدمی را به زیرمی کشد.
خودتی
امیدوارم کفته های شما بزرگوار که عین حقیقت است بر قدرت خانم تاثیرپذیر باشد قبل از اینکه دیر شود
درود بر نوری زاد و /// بر تو ای سید علی اگر تا نایت امام زمانی . لعنت امام زمان بر //// مفسد فی الارض
من هر بار که یک نامه جدید از شما میخونم بدنم میلرزه و به این فکر میکنم که آیا هفته بعد نامه ای در کار خواهد بود یا خدای نکرده شما رو باز می برن اوین.
اقاي نوريزاد درود به شرفتان كه متاسفانه در حاكمان يافت نميشود هميشه پاينده باشيد
یک)بزرگی گفته: وقتی فریاد میزنی فقط شنیده میشوی اما وقتی صحبت میکنی، مردم به تو گوش میدهند یا یک همچین چیزی
نامههای آقای نوریزاد بیشتر به همان فریادها میماند. که فقط ملت میخوانند و میروند پی زندگیشان. به نظرم اگر این نامهها، یکی بود و مطالبش با این املا نبود، بسیار تاریخیتر و تاثیرگذارتر مینمود، تا اینکه بصورت سری دوزی، هر هفته، چندین صفحه نگاشته شود (و باز هم با این املا و ادبیات که بیشتر به وبلاگ شبیه است تا نامه به رهبر) و ککی هم از کسی گزیده نشود، حتی اصحاب این صفحه (از میزان لایک این مطلب مشخص است).
دو) کتابی سائول بیلو دارد به نام «هرتزوگ» داستان مردی که شروع میکند به همه جهان نامه نوشتن. پیشنهاد میکنم حتما بخوانیدش. فوقالعاده است این کتاب. به آقای نوریزاد هم پیشنهاد میکنم این کتاب را بخواند.
سه) به شخصه چند نامه از آقای نوریزاد خواندم و اصلا خوشم نیامد. مطالب سطحی و آبکی با قلم (مثلا) رندانه نه فخیم و موثر. در همین نامه اشاره به امیر قطر شده است، کجای دنیا تاکنون برای امیر قطر آغوش باز کرده است؟ و الخ
چهار) سالها قبل اتفاقی مشابه این کار اتفاق افتاد. پس کافیست نگاهی کنید به مورد مشابه این نامهنگاریها، به قلم مرحوم سعیدی سیرجانی. تفاوت زمین تا آسمان است. کدام اثرگذار تر بود؟
پنجم) بازگردیم به همان نکته اول، به نظرم آقای نوریزاد، با توجه به شناختی که نسبت به ایشان دارم، نامهنگاریهایشان شده است همانند کاری که ملا میکرد. ملا در بیابان میدوید و آواز میخواند. یکی گفت: چه میکنی؟ ملا گفت: شنیدم که صدای آواز از دور خوش است، میخواهم به دور بروم تا ببینم صدایم واقعا خوش است یا نه!
1 mard agar beyne in mobarezin bashad an ham shomaied. ahsant!
حکایت نامههای آقای نوریزاد شد ماجرای سریالهای تلویزیون، آقا خودتان خسته نمیشود از این نامه نوشتنها؟
همچنان که خودآقای نوری زاد گفته اند این نامه هابرای ثبت در تاریخ است . اینها برای من وشما وآیندگان است.
سلام و خدا قدرت و خدا قوت به شما وقلمتان — در پناه وحفاظت خداي قادر متعال باشيد و من ايمان دارم كه تا خداي بزرگ افريننده وپروردگار جهان اراده نكند انها هيچ گزندي به شما نمي توانند بزنند –و اگر گزندي به شما رسد هم او نگهدار شما است –من شعار هميشگي خود را مي نويسم —تا خدا هست اميد هم هست—شما را به خداي مهربان اميد افرين ميسپارم –ارادت مند شما
نامه های آقای نوری زاد به بخشی از تاریخ ما تبدیل میشود ولی تنها یک ایراد بر آن میبینم ، ایشان بیش از حد ادب از خود به خرج میدهد و دائما کلکاتی مانند رهبر عزیز و … به کار میبرد ، این جنایتکار خبیث کجا و رهبر ملت ایران کجا ؟ در دنیای پیشرفته امروز مردمان دیگر به چشم رعیت و گوسفندانی بی بهره از فکر نگریسته نمیشوند که نیازی به رهبر داشته باشند. اگر منظور آقای نوریزاد جایگاهی است که این شخص پلید غصب کرده است ، باز هم چنین جایگاهی در بین مردم دیگر وجود ندارد. ضمنا آقای خامنه ای مدتهاست کوردلی و تکروی خود را نشان داده است و با او باید برخورد قانونی صورت پذیرد نه اینکه از او مرتب خواهش و تمنا کنند. او جنایتکار است و ملت فقط باید به مجازات او و دار و دسته اش بیندیشد. ملت باید عزم خود را بر سرنگونی فیزیکی این جرثومه های فساد جزم کند و زبان خواهش و تمنا را به کناری نهد. باید این بسیجیان سرکوبگر را که به هیچ عنوان ایرانی نیستند به درک واصل کرد. تنها راه آزاد کردن ایران برخورد فیزیکی با این جانیان است و بقیه راهها آب در هاون کوفتن. باید تاوان بدهند تا چشمشان باز شود. به زبان خوش چیزی نخواهند فهمید و ثروت نفت ملت را رها نخواهند کرد. فکر میکنید خامنه ای در دل خویش کوچکترین اعتقادی به امام زمان دارد ؟ او خود بهتر از هر کس میداند که امام زمانی وجود ندارد و اینها چرندیاتی است که برای عقب مانده نکه داشتن مردم سر هم کرده اند. ما باید با سرنگونی کامل این حکومت بساط خرافات مذهبی را بر اندازیم و تشیع 12 امامی را برای همیشه به زباله دان تاریخ بفرستیم و اسلام ناب محمدی که در آن جز خدا و قرآن و پیامبر ، کسی مطرح نباشد را رواج دهیم. اسلام دین خدا پرستی است نه امام پرستی. چیزی به نام امامت در اسلام وجود ندارد. اینها ساخته و پرداخته صفویان است. علی نیز جز خلیفه جهان اسلام و همرزم پیامبر چیز دیگری نبود. امروز در ایران ما به جای خدا ، علی میپرستند . نگاهی به دنیا بیندازیم و بفهمیم که مذهب تشیع جز غرور بیجا چه به ما داده است ؟ سرنگونی این نظام در کنار اعدام یا حبس ابد برای تمام سرتیپهای سپاه پاسداران و آخوندهای صاحب مسند در این نظام آرزوی من است.
………………………………………………….
آقا محمود گرامی
سخن حقی که به ناسزا آلوده شود، تاثیرش را از دست می دهد. امیدوارم همین مطالب را که در بن مایه ی آنها می توان عقلانیت را نیز مشاهده کرد، در یک نوشته ی شریف و شایسته از خود شما بخوانم. با احترام: نوری زاد
دوستان
درکامنت هایی که می دیدم مشخص بود که تعداد زیادی از خوانندگان نگران این بودند که مگر آقایان به این نامه های توجه می کنند؟
میخواستم عرض بکنم دقیقا همینطور است.اساسا زندانی شدن نوری زاد و شکنجه و انفرادی وی مگر دلیل دیگری داشت؟سال گذشته در ابتدای محرم نوری زاد پیام داد که تا عاشورا اعتصاب غذا خواهم کرد و روز دهم جنازه ام را بر سر دیکتاتوری فرو خواهم کوفت.حمله به خودروی وی و تهدید او مگر دلیلی بغیر از حق گویی دارد؟دوستان رهبری و همه اطرافیانش که مسسببین این وضعیت هستند مطمئنا از من و شما وقت بیشتری پای اینترنت و اخبار می گذارند و با هر نامه نوری زاد خود را از هدفی که در سر داشتند و آن سکوت گورستانی کشور بود خود را دور تر می بینند.پس قبول کنید که هر کدام از این نامه های دردی بیش از گلوله دارد.به امید پیروزی.
“دستمان از آرزوها و آرمانهای انقلاب تهی ست”
جناب نوری زاد عزیز، از کدام انقلاب و آرمان و آرزو صحبت میکنید!؟ از انقلابی که از روز اول روی خوش به مردمان سرزمینش نشان نداد..از انقلابی که کینه توزی و خون خواری را از روز اول شروع کرد..از انقلابی که از روز اول مصلحت را جایگزین منطق کرد..از انقلابی که از روز اول فرصت ابراز عقیده رو از مخالفان خود گرفت..و …
آقای نوری زاد، اگر فرض بگیریم که بعد از هر انقلاب چند سالی زمان لازم است تا به مطلوب مورد نظر دست یابیم، ما این فرصت را خیلی وقت پیش پشت سر نهاده ایم..ولی در طول این سالیان همواره از آرزوها و آرمانها سخن گفته ایم!
جناب نوری زاد، وقتی شما و بزرگوارانی امثال مهندس موسوی و کروبی از دوران طلایی امام و انقلاب حرف میزنید، به نظر خود را در حاله ای از توهم فرو برده اید و نمی خواهید واقعیات آن موقع رو بپذیرید..
بله آقای نوری زاد عزیز، این انقلاب برای ما فقط آرزو و آرمان به ارمغان آورده و نه ثمر دیگری..آرزو و آرمانی که هر سال که از انقلاب گذشته “امید” تحقق اونها کمرنگ و کمرنگ تر شده..
جناب نوری زاد، در مسیری قدم گذاشته اید و با کیفیتی قلم میزنید که جای تحسین بسیار دارد..ولی به عنوان یکی از مخاطبانتان خواسته ای دارم از شما: در یکی از نامه هایتان به نقد همین انقلابی که جمهوری اسلامی ثمره آن است و به نقد همان “دوران طلایی” که بزرگوارانی چون مهندس موسوی و کروبی تاکید بسیار برای بازگشت به آن دارند، بپردازید..با صراحت و شجاعت..مشخصات آن چه بوده که ما الان بخواهیم به آن رجوع کنیم و بازگردیم؟
…………………………………………
احسان عزیز سلام
چشم. اگر عمری بود و امکانی ، حتما نقد انقلاب اسلامی در مدار نوشته های من است. باز هم می گویم: چشم.
نوری زاد
استاد به شرافت و شجاعتتون تعظیم میکنم
نگرانم دوست عزیز میدانی اوین با من و تو ملت چه کرده هر شب کابوس و فرار از خواب. لاک پشت وار ملت بیدار میشود زنده تو ارزش دارد نه …
جناب نوریزاد با تمام توان به راهی که انتخاب کرده اید ادامه دهید. تلاش شما بسیار ستودنیست.
درود بر شما که یک تنه به خلوت دزدان زده اید و عزت وکرامت و آزادی و آرزوهای 75 میلیون ایرانی را فریاد می کنید. …. امیدوارم سید علی خامنه ای از سخنان شما پند نگیرد و روزی شمشیر عدالت دکانش را پاره کند همآن که بر سر رهبر انقلاب مُعَمَّر محمد قَذّافی آمد.
جناب نوری زاده، فریادهای ما برای بازپس گرفتن حقوق انسانیمان دقیقا” مصداق عيني “یاسین خواندن به گوش سیدعلی خامنه ای” است.من به عنوان یک ایرانی هرگاه از حقوق انسانیم دم زدم “جمهوری اسلامی” تفنگش را بروی شقیقه ام فرو کرد و با خنده های حیوانی و به اسم قانون مرا به زنجیر کشید….آیا چاره ای جز اسلحه به دست گرفتن مانده؟!!
……………………………
سلام دوست من
ناسزا گفتن شایسته ی ما نیست دوست من. اگر قرار باشد طرفداران رهبر نیز در پاسخ به ناسزاهای شما شروع به فحاشی کنند می دانید چه بلبشویی شکل می گیرد؟ از دور که به این جماعت فحاش بنگری، حالت به هم نمی خورد. تا می توانی نقد کن . بی آنکه به کسی ناسزا بگویی.
نوری زاد
درود بر شرفت
درود بر شما که حر زمانی، نمیدونم آیا خامنه ای حتی این نامه ها را می خونه یا نه! هر چه بیشتر میگذره، بیشتر حس می کنم این گره به معجزه باید باز شود و دیگر عقلانیت و نصیحت تاثیری بر این قوم ندارد!
من شک ندارم مقام معظم رهبری نوشته های شما رو می خوانند و هرگز چنین برخوردهای خشن و تندی را روا نمی دارند … ایشون سید بزرگواری هستند که بر کسی که عیبی از ایشان قلم بفرساید، اتفاقا نظر تفقد و محبت دارند. الگوی مقام عظمی رهبری، رئیس فقه جعفری امام صادق (ع) است که فرمود : أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيوبِي. پس ای تندروها و افراد ترمز بریده خودسر! بدانید و آگاه باشید که شما از خوارج و بیرون زدگان از دین هستید که خلاف سخن ائمه و پیشوایان دینی حرکت می کنید. وای بر حال شما …
پدر گرامي كه حالا رهبر گراميست! آقاي نوري زاد، شهامت شما قابل توجه كساني هست كه نميخوان باور كنن در اين چند دهه به بيراهه رفتند.آچه برام مهمه اينه كه اين بيانيه چطور منتشر شده و چرا از انتشارش جلوگيري نشده؟! با اميد به داشتن ايراني كه ايراني به آن بيارزد…
شما در این نوشته ها بدنبال شرافتی بی بدیل برای این رهبر هستید ولی سنن الهی پابتند و دیکتاتورها تا دم اخر لجاجت دارند و اخر سر متاسفانه با خواری بدر میروند … کاش این رهبر دیکتاتور نباشد.
چندین بار این نوشته را خواندم ؛نه “بلعیدم”. زبان در ستایش کلام و افکار شما قاصر است.نیکنامی تاریخ مختص کسانی ست که افکاری بلند در حفظ حرمت مردمان و سرزمین خویش دارند.ایشان جام شیرین قدرت را تا ته سر کشیده.وچنین کسی حاضر به خوردن قطره ای از جام پیشنهادی شما نیست.باید با او به گونه ای دیگر سخن گفت و رفتار کرد.او دیگر مستحق “نیکنامی”نیست.برای شما و خانواده محترمتان سلامتی و موفقیت آرزو میکنم.
سلام جناب نوری زاد
شهادت میدهم که شما خیر مردم نکو نهاد ایران و حتی شخص رهبری را میخواهید. میدانم هزینه میدهید اما از خدا میخواهم که به عزتتان بیفزاید که او هرکه را که بخواهد عزت میدهد. / یا علی
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است…
حاجی تو گوش خر یاسین خوندن هست چند وقت دیگه میمیره از شرش خلاص میشیم.
………………………….
آلکس عزیز
جوری با دیگران سخن بگو که دوست داری با تو سخن بگویند. من می توانستم این نوشته ی کوتاه تو را حذف کنم. اما نکردم. می دانی چرا؟ چون دوست داشتم با تو به همین اندازه سخن بگویم.
نوری زاد
جناب نوری زاد قلم زیبای شما طلسم این دیو را نمی شکند . آب در هاون می کوبید. این نامه ها کار ساز نیست، تنها آبی است بر آتش رنج بی پایان این مردم تا دل های سوزان شان اندکی ارام بگیرد. نگاه کنید به یک هزار و سیصد نامه که از زمان زنده یاد سعیدی سیرجانی تا امروز برای این آقا فرستاده شده است، اگر سنگ هم بود از جا می جنبید. اقا راه دیگری را انتخاب فرموده اند: راهی که تاریخ سخت ترین قضاوت هایش را درباره او خواهد کرد . باید کار دیگری کرد.
سلام. اگر آقای خامنه ای جهت برون رفت از این اوضاع عسفبار به بخشی از راهکارهای جناب نوریزاد عمل کنند ، نامشان تا ابد نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا به نیکی جاودانه خواهد شد ، سوای تمام جنایات مرتکب شده.
آقای نوریزاد قبل از انتخابات 88 وقتی اون حمایت گسترده ی مردم از موسوی را دیدم فکر نمی کردم که رهبر این قدر احمق بشود که بخواهد تقلب کند و همان زمان هم به دوستان می گفتم احمدی نژاد باعث فروپاشی جمهوری اسلامی هست و موسوی باعث بقای این رژیم.من این را فهمیدم اما انگار کهولت به مغز رهبر زده و بصیرت را از او گرفته و یا پاچه خواری و تملق تملق گویان افکار خام در سر او انداخته یا هم به تعبیر مستند بی بی سی می گوید روی رفسنجانی و موسوی کم میکنم حتی اگه خودم و ملت و مملکت رو به باد بدم
…………………………………
سلام جریان عزیز
معتقدم هیچ زیوری به زیبایی ادب نیست. مودب باشیم حتی با دشمنانمان
با احترام : نوری زاد
درودبه شماجناب نوری زادعزیزوغم ودردهای بزرگ و مقدستان.1-جناب عالی بهتر می دانیدکه درنظام مقدس ما!آنچه که دردرجه اول اهمیت قرارداردوبه عنوان معیاروملاک ردیاقبول یک اندیشه یامرام یافردکاربردداردهمانادنباله روی بی چون وچراازروحانیت حاکم بطورعام وولایت فقیه بطورخاص است ولاغیر!حال باهرسابقه ولاحقه ای که داشته باشی ،کافیست که باآقاقرابت فکری پیداکنی ویاحتی اگرفقط ادای این قرابت رادربیاوری کافی وبلکه بهترووافی به مقصوداست!ولذاامثال مرحوم آل احمدومرحوم شهریارودیگرادباوشعراو…دراین قالب بانظام هماهنگ شده اند.اماکسی همچون دکترشریعتی ومهدس بازرگان که درپیدایی وبرپایی این نظام نقشی انکارناپذیروبی بدیل داشته وبسیاری ازسخنان آموزه های بویژه دکترشریعتی هنوزبرایشان کاربردداردودستمایه قرارمی گیرد،اماهرچه می کنندنمی تواننداسلامیت منهای آخوندوتقلیدگریزی آنان رابرتابندونادیده بگیرند! 2-به نظرمی رسدآقا ازنامه های شما خیلی هم بدش نمی آید!چراکه اولا: بازارنامه سرگشاده به رهبرکسادوبی رونق می شود.دیگرکسی چه وچگونه بگویدکه شمانگفته اید!؟(گسادی دکان دکترخزعلی راببینید).ثانیا:بدینوسیله آتش خشم فروخفته جوانان کمی سردمی شود!ثالثا:رهبری سماحت وانتقادپذیری خودونظام رابه منصه انظارمی گذارند!رابعا:ضمن تکراری وازسربیکاری جلوه دادن نامه های شما،شبهه اپوزسیون حکومتی بودن جناب عالی رابه مردم القامی کنند!موفق باشید.
………………………………
افشین خوب سلام
به این چهار احتمالی که دادی این پنجمی را نیز بیافزای. این که شاید با نوری زاد، که چیزی برای از دست دادن ندارد، و برای این که همین نوشته ها را به اطلاع مردم برساند جانش را کف دستش گرفته، نمی شود جور دیگر رفتار کرد. تنها می توان او را از سرراه برداشت. و صورت مسئله را پاک کرد. ونوری زاد برای همین هم مهیاست و باکی از پایان اینچنینی کار خود ندارد.
نوری زاد
با سلام خدمت متولیان سایت.
یک درخواست دارم
لطفا از نامه ی اول تا دوازده ام را و از به بعد را همانند نامه ی دهم به صورت فایل صوتی در سایت قرار بدهید. چرا که آنها هم خوراک عده ای دیگرند.
موفق و سربلند باشید
یا علی
drood bar nourizad.paydar bashid.
پدر عزیزم تو را میستایم تو الگوی کسانی هستند که در بند هستند یا کسانی که هنوز در جهالت بسر میبرند شما در هرجا که هستی برایم نشانه حکمت الهی هستی…از خواندن نامه و نوشته هایت به این جناب اشکهایم جاری شد کاش متوجه خودش بشود و به روز قذافی نیقتددلم آتیش گرفت از حقیقتهایی که اینها از گفتار آن هاس دارند…تو پدر عزیز من هستی و هر لحظه برای سلامتیت عا میکنم
شجاعتتان را تحسین میکنم.مطمئنم تلاشهای شما بی نتیجه نخواهد ماند.
پیشنهاد میکنم بجای اینکه از “امام علی “مدد جویید از پیشگاه خداوند یاری بخواهید زیرا که او از رگ گردن به شما نزدیکتر است…
احسنت
درود بر شرافت تو ای بزرگ مرد
این است هنرمندواقعی که دردجامعه اش رابه خوبی درک می کندوپیامبروارراه حل درمان م
یکی از افتخارات تاریخ ما شمایید عزیز. شده اید محل ارجاع ما به هر که هنوز این ظلم را باور ندارد. خیرخاهی شما را از تمام کلمات میتوان فهمید و این راز به دل نشستنتان است. برای ایران نوریزادها آرزو میکنم.
نوریزاد عزیز ، در احوال آقای خامنه ای که دقت میکنم، به این نتیجه میرسم که ایشون متاسفانه نشان دادند که از نظر هوشی و جسارت به این اندازه نیستند که جام زهر سر بکشند.به قول دکترخزعلی دوروبر ایشون رو یه مشت دغل گرفتند که دیدن حقیقت رو بر ایشون مشکل میکنند. درود بر شما مرد خدا
سلام
خواهشمندم این سوال را جواب دهید
شما از کجا می دانید رهبری به موسیقی علاقمند است؟
اگر علاقمند بودند که وضع موسیقی ما اینطور نبود
با تشکر
……………………………
فرهاد عزیز سلام
من هم خود شنیده ام و هم خود در یک فیلم خبری دیده ام که ایشان با علاقه به موسیقی و به آلات موسیقی توجه دارند. در فیلمی که من دیدم ایشان در سالهای رییس جمهوری سفری به چین رفته بودند و در آنجا از کارگاه ساخت سازهای زهی دیدن کردند و خودشان یکی از آنها را خریداری کردند. ایشان انصافا در باره موسیقی اطلاعات خوبی دارند. البته در حد یک مطلع و نه کارشناس. فکر می کنم این غوغایی که برسر موسیقی آوار شده بیشتر از ناحیه ی مراجعی همچون آقای صافی گلپایگانی است که حتی حضور زن و مرد در سالن سینما و یک سالن مشترک را حرام می دانند. خلاصه اوضاعی است در این میان دوست من که ربط چندانی به ذات موسیقی ندارد. در این انقلاب خیلی چیزها به خاک افتاد یکی اش موسیقی است. و ایشان هم حتما نمی خواهند در برابر علمای قم موضع بگیرند اگر چه به قیمت آشوبی که به اسم موسیقی زیر زمینی مبتلا شویم. اگر می خواهی بعنوان یک موسیقی دوست بدنت کهیر بزند بگویم: اداره ی صدور مجوز موسیقی در ارشاد
با احترام : نوری زاد
بی ادبی نباشه این داستان رو میذارم که به اوضاع مملکتمان شباهتی بس زیاد دارد
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر طوماری بنبشت و به جارچیان داد. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت گوزیدن هم ممنوع اعلام شد. پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت. وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. بند گوزیدن همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند. و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد یا افزایش مالیات و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع گوزیدن خیلی زور است.آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که اینان متحجرانی بیش نیستند. به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت گاهی به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و پادشاه و وزیر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق و همگان را گوزو کرده اند…
به امید شکستن ترس و هزینه شدن برای ایندگان .
هر اثری که ما بر جای گذاریم در این مقطع زمانی بر ایندگان تاثیر میگذارد و به امید اینکه ایندگان نگویند ننگ بر مردم گذشته
درود بر شما
اقای نوری زاد در این جامعه اسفبار کنونی که مردم حق گفتن کوچک ترین حق خود را ندارند هر کسی گوید حرف دل این مردم را در دل این مردم جای دارد.
بدرود
جناب نوری زاد شما فوق العاده اید. به حرمت قلم شریفتان سرسجده فرود می آورم. نام مبارکتان در تاریخ دموکراسی خواهی ایران ثبت شده. ای عزیز؛ کاش فرمایشات خیرخواهانه ی شما مثمرثمر قرار گیرد. با آرزوی بهترینها برای شما.
با این واژه های زیبا به هشدار دیوسیرتان کمربستن ستودنی است اما نرود میخ آهنی درسنگ گفته باشم حاجی!!
جناب نوری زاد شما فوق العاده اید. قلمتان را میبوسم. مدتهاست که نام مبارکتان در تاریخ دموکراسی خواهی ایران ثبت شده. شما از اندک مردان دلیر و بی باکید. ای کاش نصیحتهای خیرخواهانه ی شما مثمرثمر قرار گیرد. بهترینها برای شما وخانواده ی محترمتان.
سلام برادر!
انشالله حضرت حق پشتیبان شما باشه. برادر شما آدم شناخته شدهای هستی باهاتون اینطوری رفتار میکنند ببینین با زن و بچههای بی دفاع مردم عادی چه میکنند.
خوشا بحال اکثریت مراجع که خفقان محض گرفتهاند و کلاه شرعی تقیه را به رخ ملت میکشند که اگر لب بگشاییم اسلام بیشتر به خطر میفتد.
این چه اسلام بیبنیادیست که 200-300 سال است همیشه در خطر است؟
شما نگران اسلام نباشید حضرت حق خود نگهدار اوست.
برادرم آقای نوریزاد! برایتان خیر و آرامش و سربلندی دنیا و آخرت و شفاعت مولایمان حسین را آرزو میکنم.
شجاعت نعمتی است که خداوند تمام و کمال به شما ارزانی داشته است.
جناب نوریزاد، عالی بود. افسوس که چون همیشه گوش شنوایی نیست و خود را به خواب زدگان، آن چنان سرمست قدرت و توهم محبوبیتند که قصد بیداری ندارند. مسئله اینست که چنان تقدس پروری کرده ایم و دچارش نیز شده ایم که برای آیات قران، ناسخ و منسوخ قائلیم با آن که معتقدیم کلام خداست و از هر گونه خطایی مبرا، اما برای کلام انسان های جایزالخطا و مهمتر از همه در رأس حکومت نشسته که بیشتر در معرض امور نفسانی است، تصور خطایی برایشان نمی کنیم. به عزیزی گفتم که مگر همه ی خطاهای حکومت را باید به پای آمریکا نوشت و او گفت نه، ولی تا زمانی که آمریکا از مخالفان این حکومت پشتیبانی می کند، باید دانست که حکومت در مسیر صحیحی هست و تنها استنادش هم این کلام امام بود که هر زمانی آمریکا از شما تمجید کرد بدانید به خطا می روید و زمانی که به آن عزیز گفتم همه چیز در گذر زمان قابل تغییر و فهم مجدد است ، فرمود با این اوصاف شما مسئه ی ولایت پذیری اتان اشکال دارد. هر چند راست می گفت مدت هاست که دیگر انسان های ظالم و بی تقوایی که دو روزه ی دنیا را بر امارت بر دلها ترجیح داده اند و به هیچ کلامی جز تملق گوش نمی دهند اعتقادی ندارم و معتقدم حکومت اسلامی تنها در زمان معصوم می تواند رخ نماید هر چند بسیاری از ائمه با وجود پتانسیل در جامعه و آمادگی لازم و کافی برای ایجاد چنین حکومتی از ایجاد آن خودداری کردند. صدق کلامم را می توانید در کتاب مکتب در فرایند تکامل اثر مدرسی باطبایی جستجو کنید .
تجسم عینی صم بکم عمی و فرعون را خداوند به ما ارزانی داشته است. افسوس که بهای سنگینی را باید بپردازیم به قیمت جان های بسیار و بدنامی برای شریعتمان
…………………………….
سپاس و سلام بخاطر نوشته ی خوبتان
نوری زاد
.
ممنون آقای نوریزاد حقیقتا این ادمی که خودشو جای خدا گذاشته قبول کردن حرف مردم عادی رو نمیتونه قبول کنه مطمئنا وقتی قبول میکنه که هم دودمان مردم این سرزمینو به باد میده هم خودشو
درود بر شما که یک تنه به خلوت دزدان زده اید و عزت وکرامت و آزادی و آرزوهای 75 میلیون ایرانی را فریاد می کنید. …. امیدوارم سید علی خامنه ای از سخنان شما پند نگیرد و روزی شمشیر عدالت دکانش را پاره کند همآن که بر سر رهبر انقلاب مُعَمَّر محمد قَذّافی آمد.
………………………………
سلام بهزاد عزیز
ما هرگز خواستار آشوب و درهم شدن اوضاع کشورمان نیستیم. دوست داریم عقلانیت به حاشیه رفته به صحنه آید و پیش از شورش مردمان به چاره اندیشی پردازد
.
با سلام خدمت جناب نوری زاد
واقعا دست مریزاد چگونه بی رحمانه از روی غضب سخن گفتی…چگونه عرض خود را بدست خود تباه میکنی و این رسم همان تفکرو مکتبی نیست که از آن دم میزنی.
………………………………………………..
سلام امین عزیز
اگر منظور شما خود من هستم که نویسنده ی این مطلبم، باید بگویم صراحت و تندی موجود در نوشته ی من نه بخاطر گستاخی و تندروی و عصبیت من است . بلکه بخاطر این است که کندروی و پرده پوشی و به کنایه گفتن و با لکنت سخن گفتن در میان ما باب شده. در زندان اوین یک آقای دادیاری به من گفت: آقای نوری زاد داری تند میری! به او گفتم : من معمولی راه می روم. اما شما به این دلیل که کند می روید ، حرکت معمولی مرا تند می بینید. شیوه ی نوشته های من اگر توسط نویسندگان دیگر تکرار می شد، همین نوشته ای که شما از آن به عصبیت تعبیر می کنی در میان سایر نوشته ها گم می شد.
.
جناب نوری زاده، فریادهای ما برای بازپس گرفتن حقوق انسانیمان دقیقا” مصداق عيني “یاسین خواندن به گوش سیدعلی خامنه ای” است.من به عنوان یک ایرانی هرگاه از حقوق انسانیم دم زدم “جمهوری اسلامی” تفنگش را بروی شقیقه ام فرو کرد و با خنده های حیوانی و به اسم قانون مرا به زنجیر کشید….آیا چاره ای جز اسلحه به دست گرفتن مانده؟!!
………………………….
بهزاد عزیز سلام
اسلحه اگر چاره ساز بود دیگرانی که پیش از ما اسلحه دست گرفتند و طومارها را در هم پیچیدند موفق شده بودند. حتما به چیز دیگری غیر از اسلحه بیاندیش. به رواج عقل در جامعه ای که عقلانیت در او در حال احتضار است.
.
چرا همه ی بار نامه نویسی و فعالیت سیاسی به دوش شما و مهدی خرئلی است و نامه ای از سوی آقایان قم نشین با آن القاب عریض و طویل شان منتشر نمی شود؟ جان شان از شما عزیزتر است؟ خون شان رنگین تر است؟ آبروی شان را می خواهند با جان شان هم زمان به عزرائیل تحویل دهند؟ امروز به گمانم در جمهوری اسلامی روز بسیج است. وضعیت شما و خزئلی نشان می دهد چه بر سر بسیج آمده. آن آقای قم نشین که احتمال نمایش چهره ی ابولفضل در تلویزیون او را چنان بر می آشوبد که تهدید می کند کفن پوش به خیابان می آید نمی بیند که با شعار ابولفضل علمدار؛ولی ما نگهدار دنیای ما را به آتش کشیده اند و شخصیت مان را به لجن؟
آقای نوری زاد! اگر ایران آزادی فراهم شود به فهم مان سوگند؛ از این آقایان قم نشین حساب خواهیم کشید. این را از الان و با صدای بلند می گوییم تا شعله های خشم و نفرت مان آنها را از عاقبتی که دیر یا زود به آن دچار خواهند شد بترساند.
آقای نوری زاد! بیا فرض کنیم دین اسلام منشاء آسمانی دارد. کارنامه ی این دین چیست؟ چه جامعه ای تحویل ما شده در اثر حکومت احکام اسلامی؟ مسلمانان چگونه مردمانی هستند؟ خوب است که پیامبر اسلام به صداقت معروف بوده و اینها کذاب لغت کوچکی است برای توصیف شان!
تا به حال هر هزینه ای برای بقای حکومت ایشان پرداخته ایم بس است. به همان خدایی که ایشان به اسمش حکومت می کند سوگند؛ اگر ایشان چند صباح باقی مانده ی عمرش را برای خودش زندگی کند؛ برای دین اسلام؛ اگر چیزی از آن در این مملکت باقی مانده باشد؛ بهتر است.
بگذارید با صدای رسا فریاد کنیم که ما نمی خواهیم به کشورمان حمله شود. نمی خواهیم بمباران شویم. نمی خواهیم کشته شویم. نمی خواهیم حتی خون از دماغ مان بریزد.
این اسمش ترس است؟ خب! باشد. چگونه است که حسین شب عاشورا به مردمانش گفت هر که می خواهد جان خود بردارد و ببرد اما ما حق نداریم جان خودمان را حفظ کنیم؟
من جامعه شناس هشدار می دهم ملتی که برای دفاع از حقوق پایمال شده اش به خیابان نمی آید در مقابل دشمن خارجی هم نمی ایستد.
لطفا این دو مقاله ی بنده را مطالعه فرمایید. اولی تحلیلی جامعه شناسانه از امروز و فردای جامعه است و دومی در خصوص انتخابات پیش رو و جنبش سبز.
http://www.mihan.net/press/1390/05/25/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%C2%AB%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4%C2%BB/
http://www.mihan.net/press/1390/05/29/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D9%86%D9%87%D9%85-%D9%88-%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%B3%D8%A8%D8%B2/
………………………………..
می خواهی یک مسلمان واقعی نشانت بدهم؟ نلسون ماندلا. همین راشد الغنوشی تونسی که به محض پیروز شدن گفته من هیچ مسئولیتی نمی پذیرم و تنها نظارت خواهم کرد و مشورت. تا در عمل کارش به کجا انجامد. باز بگویم مسلمان کیست؟ کافران سوئد و کپنهاک و میشیگان که اهل نظافت اند. مگر نه این که : النظافه من الایمان؟ هرچه زیبایی و درستی و خیرخواهی و ادب و انسانیت و انصاف در هرکجا و با هرکس که دیدی همو مسلمانی است. یک مسلمان واقعی در لفظ و در پوسته های ظاهری متوقف نیست. یک کمونیست آزاده هزار بار ناب تر و مسلمان تر از یک شیعه غلیظ حسین حسین گوی دزد و دروغگو و ریاکار است. بازهم بگویم؟
.
بردن آبروی ضحاکان کاریست بس پسندیده. درود بر شما مرد بزرگ
درود بر شما که یک تنه به خلوت دزدان زده اید و عذت وکرامت و آزادی و آرزوهای 75 میلیون ایرانی را فریاد می کنید. …. امیدوارم سید علی خامنه ای از سخنان شما پند نگیرد و روزی شمشیر عدالت دکانش را پاره کند همآن که بر سر رهبر انقلاب مُعَمَّر محمد قَذّافی آمد.
سلام برادر بزرگوارم نوریزاد عزیز خدارا شاهد میگیرم هر وقت مطالبت را میخوانم چنان بغض راه گلویم را میگیرد که دوست دارم فقط بگریم چرا بزرگان ما کمی نمیاندیشاند همیشه سربلند باشی وبا عزت
شمس تبریزی من
نفست گرم عمرت جاوید قلم ت پویا شرافت ت مستدام باد ودعای خیر ما همیشه بدرقه وجود پر خیر شما باشد.
شما با این نامه ها ان چنان روشن گری میکنید که راهی برای فرار و بهانه اوردن هیچ مسولی نمی گذارید.بی شک 50 میلیون ایرانی لحطه به لحظه نفسهای شما پیگیری میکنند .
جناب نوری زاده عزیز،
درود بر شما که با دست خالی به کاروان دزدان سید علی زده اید و آبرو و عزت و آرزوهای دزدیده شده مان را فریاد می کنید.
صد افسوس آقای نوریزاد عزیز … شما و دوستان دیگر بسیار دیر به فکر افتاده اید . آن روزهایی که انسانیت را فدای مصلحت اسلام فرمودید باید به فکر می افتادید … دیر است … دیر ..
……………………………..
سلام کوروش خوب
گیرم که سخن شما درست. می فرمایید چه کنیم؟ اجازه بدهیم باز هم دیر شود؟ دیرتر؟ ما داریم به منفعت می اندیشیم. مگر نگفته اند : جلوی ضرر را از هرکجا بگیری منفعت است؟ نه دوست من. برای تغییر هیچگاه دیر نیست.
.
ممنون جناب نوریزاد، و امیدوارم بتونی نامه بعدیت رو هم بنویسی…
کاش دیگران هم کمی از جرات تو رو داشتند…
در پناه حق باشی
baradar, baa shomaa hamdard hastam va mara da gham khod sharik bedanid, vali bayad bedanij ke aab az sar cheshmeh gelaalood ast , man naarahat hastam ke shoma baa aan hameh sedaghat , samimiyat va ekhlaas, sardasteh lathaay eslaminamaa, va ghaachaghchihaa, shekangxhgarhaa, , aadamkoshhaa, ra padar ketab mikonid. kmidanam nemikhaahid in haghighat talgh raa bepazird, aam dir ya zood beh aan khaahid rasid.
سلام علیکم
آقای نوری زاد درد دل ما را بازگو می کنید؛ مایی که دل به نظام و انقلاب داریم، از ستم های فراوان موجود بیزاریم و فرار دین را از قلوب جوانان را با اندوه نظاره گریم. آقای نوری زاد همین را بگویم که یک نفره برای مردم ما یک دنیا امید هستید. وجود شما و نامه هایتان در این خفقان “نوری” است بس تابان. به راستی نام “نوری زاد” برازنده شماست.
خداوند به شما و قلمتان طول عمر فراوان دهد.
درود بر شرفت نوری زاد عزیز من یک جانبازم و به شما افتخار می کنم اما اقای عزیز این رهبر عزیز و گرامی نیست که شما ان را اینگونه خطاب می کنید می دانم از ادب شماست من چه می نوانم بگویم از این همه ظلم که بر ملت ما می رود من شب ها خواب ندارم از وقتی که هزاران نفر بی گناه در زندان ها هستند من خجالت می کشم که جانبازم و 4 سال از جوانیم را در جبهه برای این ها گدارندم اما اینطور نخواهد ماند و صبح ازادی نزدیک است برایتان دعا می کنم با اشکهایی …
………………………
محمد جان سلام
اشک های من فرش گامهای تو. تو روسپیدی عزیز. تو بخاطر وطنت و بخاطر جلوگیری از تجاوز دشمنی که نابودی ما را در سر می پروراند به جبهه رفتی . بخاطر اعتقادت و بخاطر پاکی سرشارت. ضرر آنانی کردند که قدر قدمهای تو را ندانستند. بهتر بگویم: آنانی که از قدمهای تو برای خود کاخ ها ساختند. ای من فدای امثال تو که ما به شما بسیار ، آری بسیار مدیونیم. اگر من بتوانم برگذشته ی خویش خاک بیفشانم، تو بخاطر زخمی که برتن داری، همان گذشته را با خود پرچم کرده ای. همین که فهم و خرد و گرایش به فهم و انصاف و درستی آغوشش را به روی تو باز کرده ، چه می گویم، تو آغوشت را به روی فهم و انصاف گشوده ای ، ما شادمان و شاکریم. پیروزی ها همیشه بعد از روفتن جهل به دست می آیند. سرورویت را می بوسم ای عزیز
.
ای کاش من نیز یک نوری زاد بودم …
آقای محمد نوری زاد شما نامه دوازدهم خودتان را هم با عنوان جام زهر رهبری نوشتید. مطمئن هستم که شما از خواب غفلت دوسالیست که بیدار شده اید و همه سعی و تلاشتان این است تا این رهبر /// را که علاقه بسیاری به او داشتید وشاید هنوز هم دارید شفا داده و عقل از دست رفته او را با نوشته هایتان به او باز گردانید اما من براین باورم که کار از این کارها گذشته است حتی هزارمین نامه شما هم فایده ای نخواهد کرد. شما بیدارشدید اما دیر بیدار شدید خیلی دیر!!!! شما و امثال شما باید دهه ها قبل در همان ابتداء انقلاب اسلامی از خواب ناز اسلام ناب محمدی ملایان بیدار میشدید و این آیند نگری و دلسوزی الآن را آن موقع میداشتید!!! دریغا که انسانهای ذوب شده درایدئولوژی دین و مذهب، یا از خواب غفلت هرگز بیدار نمیشوند و یا اگر بیدارشدند دیر این اتفاق می افتد. برخلاف شما که تنها نگران آینده ایران اسلامیتان هستید!!! من نه تنها آینده ایران بلکه آینده اسلام و شیعگری رانیز تیره و تارمیبینم!!! ازاین بابت هم ناراحت و وحشت زده هستم و هم خوشحال. ناراحتم و وحشت زده چون ایران ما سالهاست که به نابودی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی کشیده شده است و ازاین بدتر هم ممکن است در آینده با تحریم ها و یا یک درگیری نظامی خارجی بشود. حتی چه بسا کار به درگیری خونین داخلی و جنگ مسلحانه بکشد. امااز طرف دیگر خوشحالم که بساط دین سیاسی و خرافات دینی برچیده خواهد شد و ملایان و هم پیالگانشان، این شیادان و دکانداران دین آرامش و فرصتی دوباره برای فریب دادن مردم نخواهند یافت. خوشحالم که این مدت سی وسه سال این فرصت را پیش آورده است تا چهره زشت و کذب مذهب و روحانیت فاش شود و ایرانیان را از خواب چند هزار ساله بیدار نماید. خوشحالم که بت پرستی( امام زاده پرستی) و فرد پرستی به پایان خودش میرسد و در حوزه های علمیه دینی برای همیشه تخته خواهد شد. خوشحالم که جایگاه تاریخ راستین و فرهنگ ایران زمین به آن باز خواهد گشت و ایرانیان با قوانین زمینی خودشان در ایران زندگی خواهند کرد و سند ایران به اسم هر جنایت کار تاریخ و موهوم تازی زاده ای به ثبت نخواهد رسید. مردم ایران بویژه نسل جوان وستم دیده ایران برای این تجربه های بسیار تلخ اما با ارزش بهای بسیار بالائی را پرداخت کرده اند. به نظر من و بسیاری دیگر آزادی واقعی ایران و مردم آن، فقط یک راه دارد و آن دفن کردن دین سیاسی و خرافه گرائی در قبرستان تاریخ است و بس(کاری که در اروپا اتفاق افتاد). ما باید این ننگ 1400 ساله را یک بار و برای همیشه از دامن ایران زمین پاک کنیم کاری که بابک خرمدین و بسیاری دیگر آغاز گر آن بودند و عجبا که نسل جوان و دانای امروز ایران باید این کار قهرمانان واقعی تاریخ خود را به سرانجام برساند. زمان زیادی تا آن روز تاریخی نمانده است. امیدوارم شما هم آن روز پرشکوه را نظاره گر باشید.
………………………………..
سلام بابک عزیز
اگر می خواهی به عقیده ات احترام بگذارند، به عقیده ی دیگران احترام بگذار. قرار نیست با اتفاق مبارکی که در آینده ای نزدیک در ایران می افتد، مردم مسلمان ایران دست از اعتقاداتشان بکشند و مثل شما به دوردست های تاریخ پناه ببرند. من هم با شما موافقم که کهنه پرستی و خرافات و نان خوردن از دین و مفت خوری ها و دکان بستن به اسم دین کار شیادان است. اما یک مسلمان پاک و درستکار، حتما آنقدر فهم دارد که برای آزادی بیان یک کمونیست آزاده گریبان بدرد و غم او را بخورد و حتی برای آزادی او از جانش بگذرد. این مسلمان با این مختصاتی که من برشمردم ، دوست داشتنی است. مسلمانان و مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان و حتی بهاییان، سالهای سال و قرنهای قرن بوده اند و خواهند بود. قرار نیست عقیده ای با روی کار آمدن یک گرایش سیاسی و برکنار شدن گرایشی دیگر از میان ما برچیده شوند. مهم انسانیت و آزادگی است. به این مهم اگر بیاندیشیم، هم مسلمان خواستنی است هم مسیحی هم آنانی که به ایران باستان علاقه مندند. با من موافق نیستی؟ اگر موافقی دستهایت را به من بده تا ببوسمشان.
.
نگرانتیم مرد بزرگ . آیا کسی راه تو را ادامه خواهد داد
جناب نوری زاد تمام گناهانت در کمک به انداختن ایرانیان در چنگال کوته استینان بخشوده باد ,من تعجب می کنم اگر شما ندانید قدرت وثروت آنقدر وسوسه انگیز است که کسی با نصیحت انرا رها نمی کند خصوصا اگر از آن گروه باشند که خود از راه حرف زدن و نصیحت کردن زندگی کرده اند.
محمد نوری زاد یعنی غربت محمد نوری زاد یعنی تنهایی
محمد نوری زاد یعنی مظلومیت
جناب اقای نوری زاد کلمات ادیبانه ی حضرتعالی اهنگ بسیار زیبایی داره و خون در رگ ما ایرونی ها که اصلا ادم های احساساتی هستیم به جوش میاره. ما عادت کردیم به این که با نوای طبل ها قلبهامون به تپش دربیاد و فکرهامون خاموش بشه… این میراث پدران ماست متاسفانه! ما نسلی هستیم که هرگز به ما اجازه ندادند فکر کنیم، برای ما پختند و به خورد ما دادند قبل از این که متوجه شویم چه می خوریم و چرا می خوریم… شاید خنده دار باشه ولی این اتفاقیه که برای نسل ما افتاده، من دیگه هرگز کلمات رو باور ندارم، امروز مثل این که از یک خواب خرگوشی بیدارشده باشم با حسرت تمام فکر می کنم متاسفم پدر، تو اشتباه می کردی! و خوشحالم که امروز امثال پدرم در این دنیا نیستند تا نابود شدن همه ی ارمانهایی که خالصانه باورش داشتند و براش می جنگیدند رو ببینند. جناب اقای نوری زاد نسل ما که با فریب همین کلمات شکل گرفته، امروز در گرداب همین کلمات ادیبانه اسیر شده، من با تمام وجودم امیدوارم حداقل شما خودتون به حرفهایی که می زنید ایمان داشته باشید…بی ادبی منو ببخشید ولی من مدتهاست مطالب شما رو می خونم و همیشه فکر می کنم ایا در ورای این فصاحت و شجاعت مقصدی انسانی نهفته است یا … . می گم مقصد انسانی چون پتک کور تحجر حداقل این باور رو نمی تونه نابود کنه و اون این که خدا بهانه است … مقصود انسانها هستند. و متاسفانه همین ادمها همیشه حکم پله رو دارند تا گروهی پا بر روش اونها بگذارند و بالا بروند و قلعه هاشون رو بر استخوانهای همون ادمها بنا کنند.
………………………………………
الهام خوبم سلام
یک بار در سالهای پس از جنگ مرا به یک دبیرستان شاهد دعوت کردند برای سخنرانی. در یک کلاس با بیست دختر جوان . همه فرزند شهید بودند بجز یکی که دختر خودم بود. آن روز وقتی صحبتم گل کرد، به موهای بیرون زده ی یک دختر اشاره کردم و از او خواستم مراقب موهایش باشد. الهام عزیز، شتاب آن دختر در آن روز برای مخفی کردن موهایش هنوز که هنوز است مثل اسیدی سوزان تار و پود مرا می سوزاند. هروقت یاد این صحنه می افتم از کج فهمی و ستمکاری خودم به خدا پناه می آورم و آرزو دارم یک روز همان دختر را که حتما امروز ها برای خود خانمی شده ببینم و پیش پایش به خاک بیفتم و از او بخواهم مرا و گستاخی مرا ببخشاید. من بارها خودم را بخاطر این صحنه و بسیاری از این دست سرزنش می کنم. حتی پدر شهید او را متعمدانه در نظر می آورم که یقه ی مرا می گیرد و برمن می شورد که : تو کی هستی و که بوده ای که به دختر من چنان حرفی را بزنی. بله دخترم الهام، ما خطا بسیار داشته ایم. بسیار. ما به اسم دین، خون ریخته ایم. و خون به دل مردم بی گناهی که به ما پناه آورده بودند کرده ایم. مگر در این فرصت های کوتاه باقی مانده آن زشتی ها را بروبیم . من به تو حق می دهم. ما روسیاهان این آزمون سی و سه ساله ایم. ما نتوانستیم به درصد مختصری از آن وعده های نورانی پیش از انقلاب دست یابیم. مگر مردم و خدا از خطای ما گذر کنند. من به تو حق می دهم که به من و به ما اعتمادی نداشته باشی. ما شما را و نسل شما را سوزاندیم. وحتما سوزاندن خدا در انتظار ماست. مگر این که ما را ببخشایید. می بخشایید؟
.
آقای نوریزاد. تو وجدان این مملکتی. وجود امثال تو باعث می شه از انفعالمان شرم کنید. خدا حفظت کند.
من درود ميگم به اقاي نوريزاد . چشمم اب نميخورد که قدرت بگذارد . مواظب خودتان باشيد زندان اشکال نداره . نگرانم جام شوکران به شما بدن وبزور بخورانند بهت
ای عزیز تو بزرگی و این را اینده گواه خواهد داد
salam age 20 safhe ham bood emshab hamasho mikhoondam, aali bood
آقاي نوري زاد به خاطر نامه هايتان كه تلنگري به خفتگان مي زند از شما سپاسگذارم اما 2 نكته را يادآور مي شوم :1- رهبري خواب نيست كه بخواهيد بيدارش كنيد (اگر بود سخنان مصلحاني چون محمد خاتمي ، موسوي ،كروبي ،رهنورد و … او را بيدار ميكرد)
2-چرا حال كه مجال هست از سيد مظلوم و همسر گراميشان و همچنين آقاي كروبي سخن نميگوييد؟
در پايان به خاطر اينكه وقتتان را گرفتم عذر مي خواهم-
نامه هاتون زیباترین نامه های سیاسیه که نوشته شده..
اگه روح بزرگی نداشتید خدا همچین باری رو روی شونه هاتون نمیگذاشت
خدا نگهدارتون باشه
الله اکبر. اشک بارها و بارها به چشمانم آمد. معظم اله همچین رفیق نازنینی داشته اند و اینهمه به خطا رفته اند. تو را به خدا آقای خامنه ای از این راه برگرد. تو را به هر آن کس که میپرستی حرفهای نوریزاد را گوش کن. بخدا نوریزاد عزت و شرف تو را میخواهد جناب خامنه ای.
جناب نوریزاد عزیز من مانند فرزندت دستت را میبوسم و به این همه شجاعت و شرافت شما درود میفرستم. شما شهید زنده ای هستی که هر آنچه داری اعم از زن و فرزند در راه آزادی این سرزمین در طبق اخلاص گذاشته ای. اجرت با سید شهیدان امام حسین.
لینک دانلود نامه دوازدهم نوری زاد در فرمت ویدئویی ویژه نمایش در ویدئوهای خانگی
http://www.mediafire.com/?2dd4id0qxqslzy1
دانلود نامه دوازدهم نوری زاد در فرمت ویدئویی ویژه نمایش در ویدئوهای خانگی
http://www.mediafire.com/?2dd4id0qxqslzy1
درود بر این جسارت و شرافت و بزرگی. خدایا به سلامت دارش!
جناب نوری زاد: تلاش شما برای تزریق عقلانیت در رهبر جمهوری اسلامی و حفظ نظام قابل تقدیر است. و البته ناشی از ذات پاک و ساده شما دارد. تصور می کنید این نظام یک شبه به این هیولای زشت تبدیل شده که با انجام چند اصلاح سطحی مشگلاتش با مردم ایران حل و فصل شود؟
ننویسم که دمی نوشته باشم کوشم زنوشته زده باشم ننوشته کسی که جان بتن نیست هستم چو زجان نوشته باشم این شرح حال کسانیست که قلمشان استخوان تنشان و مرکب آن خون رگانشان است. قلمت هرچه تیزتر و مرکبش هرچ گلگونتر باد. حق نگهدار.
شما به درستی جای خالی رهبران اسیر جنبش سبز را تا اندازه ای پر کرده اید. اگر چه این عزیزان هیچگاه به صراحت شما با شخص اول مملکت چنین سخن نگفتند، اما شما با راهکارهای خردمندانه خود به درستی رهبر را خطاب داده اید. به این روش شجاعانه خود ادامه دهید و از خاطر نبرید عزیزانی چون سحرخیز و زیدآبادی و … را که پیشقراولان نامه نگاری به رهبر باید شمردشان. قلمتان پاینده باد
درود خدا بر آزاد مردان ایران زمین. در پناه حق باشید آقای نوریزاد
این معجزی که حسین آرزومند آن است چه بسا همین نامه های شما باشد آقای نوریزاد عزیز. پس دریغ مدارید باران بی امان معجزه را که ما و شما و تمامی مردمان این سرزمین سخت نیازمند آنیم.
نوري زاد عزيز قلمتان را مي بوسم و نوشته هايتان را مناسب قابي از طلا مي دانمزنده باشيد و پايدار
جناب نوری زاد عزیز سپاس از شجاعت شما.اما بحث اینجاست که مگر معجزهای ذرهای عقل به کله حضرت آقا فرود آورد.در این سالها تنها چیزی که از ایشان دیده نشده است عقل است و فکر و بینش.آقای رهبر در بهترین شکل و با تخفیفهای فراوان میتوانست فرمانده یک پایگاه بسیج باشد.دانائیشان در حد اقیانوسی به عمق بندی انگشت است.یشان برای حفظ کردن نه فهمیدن فقط حفظ کردن کلمات قلمبه سلمبه جهت افاضات در بین جماعتی بیسوادتر از خودش عدهای را مسول کرده که علوم دنیا را در چند خط به زبان ساده آماده و ایشان مطالعه فرمایند.حال با چنین بندهای چه ادبیات مشترکی میتوان ایجاد کرد.جام زهر نوشیدن وجودی به مراتب عظیم تر از وجود جناب خامنهای میخواهد.
درود بر شرفت آقاي نوريزاد
ن و القلم وما يسطرون……
ایمان دارم که این کار بزرگیست که نتایج بزرگتری خواهد داشت. دستمریزاد!
ایکاش در ستیز با آمریکا بقدر سالهای بی خبریِ خود صادق بودیم. و به موازات تربیت مردم در شعارگویی و شعارخواری و مرگ برآمریکاهایی که مثل اکسیژن به ریه های مردم فرو می فشردیم، به تحکیم پایه های لرزان اقتصاد کشور، وترمیم آشفتگی های فرهنگی، و به مدیریتِ اوضاع نابسامان اجتماعی مان همت می کردیم.
جناب نوریزاد همه این ایکاش شما مهارت و تجربه میخواست که ما نداشتیم و فقط بر طبل دین کوفتیم ، مثلی هست که میگه : اگر سورنا را بدی دست ناشی ، از سر گشادش فوت خواهد کرد ، این سورنا خیلی وقته که از سر گشادش فوت میشه و شما هم دارید آب در هاون میکوبید …
هرگاه عقل جمعی داخل احزاب نفوذ کند امکان حل مسالمت آمیز مسائل کشور فراهم خواهد شد .
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح/ هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
فوق العاده. خداوند حافظ شماست. خداوند آفریننده و راهبر شماست. تنها از او باید ترسید.به راهتان و نامه هایتان به توکل به خدا و استعانت از ائمه اطهار ادامه دهید. موفق و پیروز باشید
سپاس، یک سپاس تاریخی. ما هرگز از زیر دِین شما بیرون نخواهیم آمد.
درود بر شرافتت و درود و رحمت بر شير مادري كه چنين فرزند شجاع و آزاده اي را به ايران تحويل داد
خداي محمد پشت و پناهت باد اي عزيز
جهان افرین چون جهان افرید / چونو مرزبانی نامد پدید /خداون رای و خداوند شرم /سخن گفتن خوب و اوای نرم.شما بی مانندید در پناه خدا باشید.
آقای نوری زاد من نگران شما هستم . خواهشا ی مدت Stop کنید . این وحشی ها ننه بابا نمیشناسند
@ماهان, تا الان حقیقت را فدای مصلحت کرده ایم و وضعمان این است.اگر تمایل به ادامه این وضعیت دارید بله آقای نوریزاد باید مدتی Stop کنند
درود برشما مرد خدا
کاش ده بیست نفر مرد بزرگ مثل شما پا پیش میگذاشتند و این جنبش نامه نویسی رو پیش میبردند، خیلی زودتر از آنچه فکر کنیم به نتیجه میرسه.