به نام خدایی که دزدان را دوست ندارد
دزدان اطلاعات و دزدان سپاه
سلام به رهبر گرامی ما حضرت آیت الله خامنه ای
من با اجازه ی حضرتعالی تا روز انتخابات – اسفند ماه آتی – هفته ای یک نامه برای شما خواهم نوشت. گرچه خود می دانم این نامه ها آنجا بها دارند که توسط حضرت شما مورد اعتنا قرار گیرند. نیز این را می دانم که بهای واقعی این نامه های به هیچ گرفته شده، ثبت در سینه ی مردم ما و تارکِ تاریکِ تاریخِ این مرز و بوم است. اگر موافق باشید من برای هرنامه ای که برای شما می نگارم، یک عنوان خاص اختیار می کنم تا نوشته ام از همان عنوان اصلی روح بگیرد. عنوان نامه ی دهم خود را ” دزدان اطلاعات و دزدان سپاه” نهاده ام. شاید به این دلیل که: قرار بود این دو دستگاه اسلامی و شیعی، جلوی دزدی ها را بگیرند نه این که خود بدان روی برند.
رهبرگرامی،
مرا در این قحطستان بزرگِ آرزوهای انقلاب، درمیان پاسداران و بسیجیان، دوستانی است بس بزرگ که من جانم را فدای آنان می کنم. دوستانی که با ادب اند، فهیم اند، انسان اند، مردمی اند، واز شرمِ رنج های جاریِ مردم، روزی هزار بار می میرند و زنده می شوند. پاسداران و بسیجیانی که پاک اند، شریف اند، از مال دنیا به مختصری قناعت کرده اند، نه دزدند، ونه با دزدان داخل سپاه، شریک و همراه اند، بل بخاطر اعتراض های فراوان و فروخورده شان، اغلب منزوی و درحال دق کردن اند.
با اطمینان می گویم که در اطلاعات نیز، انسان های درستکار و فهیم و پاک فراوانند. عزیزانی که از کج رفتاری های همکارانشان می گدازند. مثلا ماموری که بازجوی اصلی و دیو صفتِ مرا کمک می کرد و دستیار او بود، همینگونه بود. انسان و با ادب. یکی دیگر که از من می خواست به او” دکتر” بگویم نیز با ادب و متفاوت بود. با این همه اما اراده ی این دو دستگاه نظامی و اطلاعاتی، بیش از آنکه در دست درستکاران باشد، دردست دیگرانی است که من بنا دارم در این نامه به تراشه ای از رفتار آنان اشاره کنم.
دریغ که جناب شما و خانواده ی محترمتان از آن روی که در محافظت شدید قوای امنیتی به سرمی برید، از برکات جاریِ برادران سپاه و سربازان گمنام امام زمان برخوردار نیستید. واین بی بهره گی شاید ما و شما را در دو سوی یک زندگیِ نا متجانس نشانده است. مثلا درخانه ی شما ” شنود “ی درکار نیست تا اگر با تلفن از حال و روز دوستی و آشنایی و همسر شهیدی جویا می شوید، فردای همان روز، همان صحبت صمیمی را برای شما سند کنند و شما را در تنگنای یک معامله ی ناخواسته قراردهند.
ویا درخانه ی شما دوربینی کار نگذاشته اند تا خصوصی ترین رفتار شما را، آنگاه که دستی به سرهمسر خویش می کشید یا از شنودن لطیفه ای غش غش می خندید یا چیزی می خورید و چیزی دود می کنید و چیزی را جابجا می کنید، همان ها را فیلم کنند و برای رسیدن به حاجت های سخیفشان، شما را به انتشار آن فیلم ها تهدید کنند.
یا شما درهمان خانه ی ساده ی خود – که من به سادگی اش ایمان دارم – خیالتان از بابت فرزندانتان آسوده است که صبح اگر بیرون می روند، حتما شامگاه همان روز به خانه باز می گردند. ومثلا درمیانه ی راه، همسر و دخترجوان شما را به زندان اوین فرا نمی خوانند تا پنج ساعت تمام، به اسم “پاره ای توضیحات”، خصوصی ترین مسائل خانوادگی را با همسرشما، و مسائل رختخوابی را با دختر شما درمیان بگذارند. درست همان کاری که سربازان گمنام امام زمان و برادران سپاهی با همسرمن و با دخترجوان من کرده اند. محض اطلاع جناب شما بگویم: معمول براین است که این مامورانِ شیعی ما، مخفیانه گفتگوهای خود با مطلعین و متهمین را ضبط می کنند. دستور فرمایید گفتگوی ضبط شده ی بازجوی هیولای مرا با دختر جوانم برای شما پخش کنند تا خود با دو گوش مبارکتان سخنان این هیولای جنسی و روانی را بشنوید تا به نمونه ای از برکاتِ جاریِ امثال او وقوف یابید.
رهبرگرامی،
درفهم من، دزدان اطلاعات و دزدان سپاه، دردو وجهِ همجوار قابل تعریف اند. وقتی می گوییم : دزدان بانک یا دزدان اتومبیل، کنایه از آن قسم دزدانی داریم که در ربودنِ پول های بانک یا سرقت اتومبیل متبحرند. در دزدان اطلاعات و دزدان سپاه، قصدِ نخستِ من اشاره به دزدانی است که اطلاعات و سپاه کشورمان را زیر بغل زده و دزدیده اند. وگرنه با اعتنا به مختصاتی که ما از اطلاعات و سپاه در نظام دینیِ خویش تعریف کرده ایم، این دو، سراپا درستی و هوشمندی و دوراندیشی و سرشار از خصلت های ناب انسانی و ایمانی اند و نمی توانند و نباید به انواع زشتی ها آلوده باشند و دست به غارتِ حیثیت و اموال مردم ببرند.
پس حتما یک جماعتی، چه از بیرون و چه از داخل، این دو دستگاه شایسته را دزدیده اند و آنها را به ریخت مطلوب خود آراسته اند. مثل همین کاری که آقای احمدی نژاد با جنازه ی وزارت اطلاعات کرد و درآن دوسه ماه سرپرستی اش، دست به اعماق واسرار این وزارتخانه برد و برای روزهای مبادای خود، اسناد و مدارکِ دلخواه را یکجا در چمدان مخصوصش ریخت و آن ها را به یک جای امن بُرد.
احمدی نژاد نیک می دانست فضاحت های سیاسی و پولی او خواه ناخواه آشکار خواهد شد. و نیک تر می دانست اگر دستش از سند و مدرک تهی باشد، جماعت اشقیا جِرواجِرش می کنند و هرتکه اش را به یک برهوتِ پرت پرتاب می کنند.
احمدی نژاد تاریخ مصرف داشت. این را خودش خوب می دانست. او می دانست که ما او را برکشیده ایم تا با اعتنا به روان نامتعادلش، برتابوت اصلاح طلبان میخ بکوبد. او باید از این ماموریت تکرار نشدنی، بار می بست و گودال شخصیت متزلزلش را با کیسه های بی زبان پولِ مردم پُر می کرد. کیسه هایی که می توانست به قَدَرقدرتیِ اومنجر شود.
نیزاو می دانست تاریخ مصرفش به زودی سرخواهد رسید و در یکی از سفرهای مکرراستانی به تیرغیبی ازپا درمی آید. ونیز می دانست رقیبِ صاحب سبک او در شگردِ خود کارآمد است و فی الفور از جنازه ی او هزار مجلس روضه و تجلیل برمی سازد و برای فرزند برومند سمنانیان گنبد و بارگاهی برمی افرازد. پس وی چه باید می کرد؟ من که می گویم: باید به او حق داد. شاید اگر ما نیز جای او بودیم، همین دزدی از وزارت اطلاعات را کم هزینه تر از سایر گزینه ها می یافتیم.
اسناد به غارت رفته از وزارت اطلاعات، گردنِ احمدی نژاد را دربزنگاه مرگ، از زیر تیغه ی گیوتین ما به در بُرد و بازی باخته را به نفع او رقم زد. اکنون، برگ های برنده در دست اوست. او علیه هرکس که شما از او اسم ببرید سند دارد. از رییس مجلس و خاندان او گرفته تا جنابان رضایی و قالیباف و یک به یک نمایندگان آلوده ی مجلس و آیت الله های صاحب نام و آقا زادگان خوش بر و روی و سرشناس.
برای احمدی نژاد، قدرو قیمتِ اسرار و اسناد برداشته شده از وزارت اطلاعات، همسنگ تریلیاردها پول و فرصتی است که او و اطرافیانش دراین مدت از هرکجای این مملکتِ بی بزرگتر بالا کشیده اند. اکنون این اوست که با همین اسناد ربوده شده، انگشت صغیر و کبیر ما و شما را به زیر پتکِ زیرکیِ خود برده است. حالا دیگرفلان شخصیت برجسته ی کشور یا فلان آیت الله پرطمطراق یا فلان آیت الله زاده ی پرنفوذ مگر می توانند به او چپ نگاه کنند؟ چپ نگاهش کنند، حیثیت آلوده و دروغین شان را با فشار یک دکمه برملا می کند. که: “اگر بنا بر غرق شدن من است، چرا همگی با هم غرق نشویم”؟
رهبرگرامی،
این کلاه گشاد، درست آن زمانی به سر برجستگان ما و ماموران بظاهر تیز هوش وزارت اطلاعات رفت، که آنان با لذت و کیفوری، مستغرقِ شنودِ مکالماتِ خصوصیِ مردم بودند و خط قرمزهای امنیتی کشور را تا حدّ مسخره ی شرکت چند جوان در یک مجلس دعای کمیل تنزل داده بودند.
تجسم این که ماموران اطلاعاتی و سپاهی یک نظام شیعی، مانند دزدان و نابکاران، به حریم خصوصی مردم سرفرو برده باشند و همانند انسانهایی که از حداقل مراتب انسانی بی بهره اند، خصوصی ترین مکالمات روزمره خانواده ها را شنود و سند کنند و از لذت استماعِ مستمرِصحبتِ یک مرد با همسرش یا دو نفر که هفت پشت با هم غریبه اند، در پوست نگنجند، وتجسم این که همینان اموال بی زبان مردم را بدزدند و برای اقرار گرفتن از یک متهم، او را با ناسزاهای رکیک و چندش آور بنوازند و خود متهم را با شیوه های تلخ و ناگفتنی بزنند و شکنجه کنند، و بالاتر از همه ی اینها، آدم بکشند، بله آدم بکشند، تجسم یک چنین دنائت آشکار، ناممکنی است که در این دیارِ فلک زده، امکان و مظهریت یافته است.
آری، نه همه، اما جماعتی از ماموران وزارت اطلاعات ما، و جماعتی از پاسداران ما که اختیارات کلی این دودستگاه با آنان است، اینگونه اند. ما زحمت و درستی و درستکاری کارکنان و ماموران مومن و انسانِ این دو دستگاه را قدر می دانیم و همیشه ی خدا از آنان امتنان داریم. اما آنچه که من دراین نوشته بدان اعتنا بسته ام، حرامیان و دزدان سرِ گردنه ی اطلاعات و سپاهند. کسانی که اکسیژن خود را با شنود مکالمات کاملا خصوصی مردم و با فرو شدن به حریم مطلق زندگیِ مردم فراهم می آورند. اینان متهم را در ورطه ای از هول و هراس، به سلول های تنگ انفرادی می افکنند و در همان ورطه، او را به گودالِ اقرار گیریِ هایی که با تهدید و فحش و ارعاب و ضرب و شتمی سخت توفنده همراه است فرو می اندازند.
این رویه ی متداول دستگاه اطلاعاتی و اخیرا سپاهی ما، از آن روی باور کردنی نیست که در نظام شیعی ما، فروشدن به نکبت های اینچنینی، یک بی تعریف بزرگ، و اساسا گناهی نابخشودنی است. گرچه بازجوی کودنِ من برای پاکسازی دستگاه خود از دنائت بازجویانی که برسر همسر سعید امامی فضاحت و اشمئزاز باریده بودند، گفت: آنها نفوذی خاتمی در وزارت اطلاعات بودند، اما آن سوتر از این سخن طنزِ بازجویِ بی سواد و بی ادب من، می شود با مرور آن فضاحت و اشمئزاز، به روان آلوده، و به بیماری های جنسی، وبه استعداد دستگاه اطلاعاتی ما در برآوردنِ یک چنین هیولاهایی یقین کرد. متاسفانه سپاه نیز از این نکبت مستمردور نماند و به آغوش هرزگی های سیاسی و اقتصادی و امنیتی فروشد و آنهمه اعتبار و سابقه و ارزش های نورانی اش را تباه ساخت، و با همه ی امیدهایی که برانگیخته بود، در زیر بغل دزدانِ صاحب شِگرد جا گرفت و به فهرست دزدان و دزدیده شدگان تاریخ سرزمین ما پیوست.
رهبر گرامی،
از دهان مبارک خود شما شنیدیم که روزی روزگاری به یک مرجع صاحب نام خبربردند: یک روحانی دزدی کرده و مردم او را دستگیر کرده اند. گفت: نگویید یک روحانی دزدی کرده، بل بگویید یک دزد به لباس روحانیت فرو شده و دزدی کرده. این حکایت، همان است که بعدها دستمایه ساخت فیلم “مارمولک” شد و از جانب آدمها و دستگاههای ذی نفوذ تحمل نشد. بله، درمورد سپاه نیز معتقدم جماعتی، چه از داخل و چه از خارج، به لباس سپاهی و غیرسپاهی درآمدند و با ورود به تشکیلات این یادگارغبار گرفته ی سالهای انقلاب و جنگ، هویت ناب و بی بدیل آن را از بدنه اش جدا کردند و پوسته ی آن را در چمدان شخصیِ خود فشردند و این چمدان پراز اسلحه و اختیار را به دارایی های مطلق خود افزودند.
مگر می توان تجسم کرد که سپاهیان جبهه دیده و شهید دیده ی ما، از هزار اسکله ی بی نشان، شب و روز، مشغول قاچاق انواع کالاهایی باشند که مثلا رُژ لبِ بانوان یکی از آنها باشد؟ یا همین سپاه، آنچنان غلیظ، با مسائل اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی و امنیتی دربیامیزد که گویا اساسا ورود به این حوزه های ممنوعه، جزیی از شاکله ی حتمی و هویتی او بوده است؟
این از معنا و وجه نخستِ دزدان اطلاعات و سپاه. وجه و معنای دیگر، به دزدی های رایج این دو دستگاه مربوط است. که البته روح این دو دزدی، یکی است و تنافری درمیانشان به چشم نمی خورد. دستگاههای اطلاعاتی و سپاهی ما که باید درهر تحرک و تصمیم و بیانیه شان، روح ظریف و حساس و شایستگی ها و بایستگی های شیعی و انسانی شان متجلی باشد، به آنچنان تناقضی ازعهد اولیه ی خویش درافتاده اند که دست هفتاد دستگاه پلید و کافر و خدا نشناس را از پشت بسته اند. جوری که دزدان اطلاعات و دزدان سپاه، آن سوتر از دزدی های تریلیاردی شان، از اموالِ معمولِ مردمی که به اسم متهم بازداشتشان می کنند نیز چشم برنمی گردانند.
همین اکنون، هزاران وسیله و ابزار و حتی هزاران دستگاه کامپیوتر خانگی و حرفه ای و هزاران آلبوم خصوصی و اثاثیه ی بی ربط مردم توسط دزدان اطلاعات و دزدان سپاه از خانه ها و دفاتر و انبارهای خانگی مردم برداشته و برده شده است و تاکنون بدانها باز گردانده نشده است.
طنزی که از آن ادا و اطوار قانون، و لابد مسلمانی مستفاد می شود این است که دزدان اطلاعات، به هنگام برداشتن اموال مردم، یک صورتجلسه ی سوری از لوازمِ برداشته شده تنظیم می کنند و از افراد حاضر در خانه یا محل کار می خواهند پای آن صورتجلسه ی دروغین را امضا کنند. صورتجلسه ای که یک نسخه و یک برگ بیش نیست و دزدان اطلاعات جلوی چشمِ بُهت زده ی اهل خانه، آن یک نسخه را نیز با خود می برند.
دزدان سپاه اما ادا و اطوار مسلمانی خود را کامل تر کرده اند. این صورتجلسه را در دونسخه تنظیم می کنند و یک نسخه اش را به اهل خانه می دهند. صورتجلسه ای که هیچ اعتبار قانونی ندارد. وشما که مالباخته ی این معرکه اید، نه نام و نشانی از سپاه در برگه ی صورتجلسه می بینید و نه محل مراجعه ای و نه تلفنی برای پیگیری. از این دهشتناک تر وقتی است که لاشخورهای اطلاعات، درغیاب خانواده، آری درغیاب خانواده، آری در غیاب خانواده، به خانه ی متهم سیاسی داخل می شوند و هرآنچه را که سیرشان کند برمی دارند و می برند و هیچ رد و نشانه ای نیز بجز اموال ربوده شده، والبته میکروفن های سوزنیِ شنود، از خود بجای نمی گذارند. اطمینان دارم سخن این کمترین را باور خواهید فرمود. چرا که در قاموس مسلمانیِ ما، مسئول بالا دست هرتشکیلات نیز، درقبال اعمال نیک و بد کارکنان و مامورانِ آن دستگاه مسئول است.
داستان غمبار این دزدی ها و نامسلمانی ها درباره ی خود من نیز رخ داده است. دزدان اطلاعات بیش از دوسال است که چهار دستگاه کامپیوتر و آلبوم هایی از عکس های خانوادگی و کاملا خصوصی و لوازم دیگر مرا از خانه و محل کارم برداشته و برده اند و تا کنون پیگیری های من برای بازپس گرفتن آنها بجایی نرسیده است. از دزدان سپاه بگویم: همانگونه که در نامه ی نهم برای جناب شما نوشتم، در خلوت و درسکوت خبری، برای آگاهی شخص شما، فیلمنامه ای از هرزگی های اطلاعات و سپاه و دستگاه قضایی پدید آوردم با نام ” محرمانه برای رهبرم”. و همان را با هزینه ی شخصی ام ساختم. درهشتادمین روز فیلمبرداری، دزدان سپاه به خلوت من داخل شدند و همه ی ابزار کاری و حرفه ای مرا، و آثار دیگری را که به خیال خامشان سند مجرمیت من بود، بارکردند و بردند.
اینجا نیز پیگیری های من برای بازپس گیری ابزار کارم بجایی نرسیده است. خنده دار این که به یکی از کارکنانِ دزدستانِ بزرگِ سپاه که با من تماس گرفته بود گفتم : دوست عزیز، وجهِ ریالیِ اجاره ی وسایلی که از من برداشته اید و برده اید روزانه یکصد هزار تومان است. وبه او گفتم: شما هرچه از کامپیوترو حافظه ی “هارد”های من می خواهید بردارید و خود این دستگاهها را به من بازگردانید. که او مثل آدم های منگ به من گفت : عجب، ما فکر می کردیم این وسایل مال خودتان است. فکر نمی کردیم این ها را اجاره کرده باشید!
رهبرگرامی،
ماموران ما و شما در اطلاعات و سپاه، که رفت و آمدها و تلفن های من و خانواده ام را تحت نظر اسلامیِ خود دارند، حتما شنود کرده و می دانند: بعد از انتشار نامه ی نهم، درمحله ی جماران تهران، رابطِ ایرانیِ یکی از کمپانی های معروف و شناخته شده ی فیلمسازی آمریکا، با من ملاقات کرد و مبلغ پنج میلیون دلار برای فیلم “محرمانه برای رهبرم” و مبلغ پانصد هزار دلار برای فیلمنامه اش پیشنهاد داد. می دانید به او چه گفتم؟ گفتم: ” سپاس از پیشنهادتان، ما اما هدیه ای را که به کسی تقدیم کرده ایم، به هزار برابر قیمتش به دیگری نمی فروشیم. به او گفتم: من این فیلم را به نیت رهبرم ساخته ام و جز به او به احدالناسی نخواهم داد”.
من به زودی این فیلم را به همراه نامه ها برای جناب شما ارسال می کنم. آن را مشاهده بفرمایید تا بدانید هیولاهای وزارت اطلاعات و سپاه تا کجاهای مرز حیوانیّت پیش می دوند، و همزمان، همه ی فضاحت های جاریِ خود را به اسم خودِ شما، آری به اسم خود شما سکه می زنند.
دریغ که جناب شما را از طعم زندگی ما نصیبی نیست. زندگی در ورطه ی شنودِ نامحرمانِ اطلاعات و سپاه، زندگی با مراقبانی که اندرونی شما را نیزمی کاوند، زندگی در گودال بیم وهول وهراس، زندگی با صحبت های درگوشی، و گوشی های مخفی شده در یخچال، رفت و آمدهای تحت نظر، آه، چه می گویم؟ شما در رختخواب ودرکنار همسرتان غنوده اید، با این احساس که برادران گمنام و سپاهی ما به شما زل زده اند. راستی به ما می فرمایید ما با ظهورِاین انقلاب، به سمت کدامین مقصود خیز برداشته بودیم؟
بگذریم، متاسفانه در هروله ای که دزدان اطلاعات و دزدان سپاه مشغول آنند، وجه سومی نیز بر دزدی های آنان مترتب است. اینان، آن سوتر از دزدی اموال مردم، به یک دزدی رنج آور وخفت بار دیگر نیز دست برده اند که اگر دزدی اموال مردم را بشود به یک جوری مصالحه و جبران کرد، مرمت و بازآفرینیِ این دزدی اخیر با هزار ترفند ارضی و سماوی ممکن نیست. وآن: دزدی از اعتماد مردم است ودزدی از باورها و اعتقاد مردم. دراین میان، بدیهی است که نه اعتماد مردم را، ونه آن اسلام جِرواجِرنگون بخت را می توان به جایگاه اولیه اش باز بُرد.
اگر موافق باشید در حضور حضرت شما با خودِ این دزدان صاحب شگرد صحبت کنم. که: ای دزدان اطلاعات و ای دزدان سپاه، اموالی را که از زندگی مردم و از فرصت های خاص و از نفت دارو و مخابرات و اسکله های قاچاق و معدن و هزار جنس جوراجور و از هزار هزار پیمان بدون مناقصه برداشته وبرمی دارید، گوارای وجودتان. بردارید و بخورید و خوش باشید. اما شما را بخدا که نه، شما را به آن آرمان های سرنگون سالهای خوب عاشقی سوگند، بیایید و این ته مانده ی اعتقاد و اعتماد مردم را بیش از این مخراشید. اجازه بدهید یک ذره از اسلام و خدا و اخلاق ونور و اینجور چیزها برای نسل های بعدی ما بماند تا کورسویی از آن به روانِ خراش خورده ی مردم ما بتابد. بیایید و این یک تقاضای عاجزانه ی ما را اجابت فرمایید. اگر که هنوز باوری از خدا و پیغمبر و قرآن و شهید که نه، رطوبتی از انسانیت و آزادگی در شما باقی ست!
رهبرگرامی،
این روزها آمریکا و اسراییل و متحدان اروپایی شان فرصتی یافته اند تا یکبار برای همیشه از شرّ ما خلاص شوند. آنان از احتمال یک برخورد نظامی با ما سخن می گویند. همان کاری که با صدام و قذافی کردند. هرچه باشد ما نیز مثل عراق و لیبی از جهل و از نفت سرشاریم و زمستان های سرد این روزها طمع گردنکشان بین المللی را برانگیخته است. هزینه ای می کنند و چند تا بمب و راکت می اندازند و با جابجا کردن آدمها، دست روی چاههای نفت ما می گذارند. کاسبی از این بالاتر؟ همان کاری که با عراق کردند. وهمان کاری که با لیبی می کنند.
»رمباد با اعتنا به همین پاسداران و اطرافیانی که من گوشه ای از خصوصیات آنان را برای آگاهی جناب شما ترسیم کردم، ما و شما تحریک شویم و برطبل جنگ بکوبیم و خود و مردم خود را به چالشی دراندازیم که ورود آن با ما باشد و خروجش اما با دیگران؟ دیگرانی که اتفاقا برای درهم پیچیدن طومار ما سالهاست چشم به راه یک چنین فرصتی هستند. مباد شعارهای پوک این جماعت در جناب شما شوری پدید آورد و ما وشما را برای برای برون رفت از اوضاع درهم پیچِ داخلی، دست بدامان جنگی کند که دود پایانش از همین اکنون درچشم ماست؟
اکنون ما و شما در داخل کشور به تنگنای معترضان، و دزدهای تریلیاردی دولتمردان، و آلودگی مجلسیان، و فَشَل شدن دستگاه قضایی مبتلاییم. واین یعنی ” تعطیلی روند کلی مملکت”. ورود به یک جنگ ناگهانی می تواند تا مدتی صدای معترضان ما را فرو بنشاند و برای ما و همین پاسداران و مامورانِ طرفدارِ ما فرصتی اضطراری پدید آورد تا هرسری را که به دیدنش متمایل نیستند به ساطور انتقام بسپرند و یک چند روزی نفس به راحت بکشند.
با شرمندگی می گویم: ای عزیز، فریب این فربگان فرو مایه را نخوریم. نقاب اینان را اگر پس بزنیم می توانیم به چهره ی واقعی شان راه یابیم: چهره ی دزدان اموال مردم و قاچاقچیان کارکشته. با ریسمان اینان اگر به چاه جنگ داخل شویم، درنیمه راه، ما و شما را وا می نهند و با پولهای بالا کشیده به هرکجا گریز می کنند. اینان کجا و همت ها و باکری ها و خوبان سپاه کجا؟ چربی مال حرام از اینان، حرامیانی برآورده که حاضرند برای منافع شخصی شان به هر رفتار غیرانسانی دست بزنند.
دوستانه بگویم که اینان، بقدر یک سال نوری با پاسداران سالهای عاشقی فاصله دارند. اگر درآن دفاع هشت ساله ما توانستیم تا خود خورشید سفر کنیم و سهمِ نورِ خود را از آسمان خدا ابتیاع کنیم، این به مدد مردانِ آسمانی سپاه، و جوانان و پیران پاکنهاد و برومند بسیج، و ارتشیان مومن و میهن دوست آن سالها بود. امروز همه ی آنان یا رفته اند یا منزوی اند یا از دست همین بظاهرپاسدارانِ مال مردم خور و قاچاقچی درحال دق کردن اند. آن سوتر از اینان، مردم نیز آن مردم سابق نیستند. مردمان افسرده و پریشان و پراکنده ی امروز کجا و عاشقان و بهم پیوستگان دیروز کجا؟ بیایید و بجای تکیه به سلاح و پول و پاسداران فربه از مال حرام، به خدا و به مردم تکیه کنید. نوراینجاست. برکت اینجاست. و عاقبت بخیری نیز.
والسلام
با احترام
محمد نوری زاد
هفدهم آبان ماه سال نود
درود برتو که ایرانی هستی نه مانند ماها فقط جامانده در ایران
درود بر تو که اسوه فهم و درک و شجاعتی و هزاران چون من که حتی ذره ای شجاعت تورا نداریم فدای یک تار موی تو. تو به تنهایی بیش از یک ملتی وتمام ایرانیان حق جو به تو افتخار می کنند
آقای نوریزاد عزیز، 32 سالی هست که “هیولاها” تا خصوصی ترین زاویه های زندگی ما مردم این سرزمین پیش رفته اند و گرگ های زنجیر پاره کرده داشته هایمان را تاراج کرده اند، 32 سالی هست که مطربان گورخانه ایران را سیاه پوش کرده اند. ای کاش شما و خانواده ی گرامی تان همچنان مثل گذشته های تان در امید و امنیت بودید، ولی تلخکامانه باید بگویم اینجا که امروز هستید، همانجاست که 32 سال است بقیه ی ساکنان این سرزمین بوده اند. به این غریبانه زیستن در میهن، به این غربت خانگی خوش آمدید!
http://nurizad.info/?p=11345
البته عزیز شما!!!!!!!!!!!!
باسلام دکتر عزیز باخواندن نامه ات بغض گلویم را گرفت واقعا در این مملکت 75ملیونی چند نفر مانند شما هستند اکثرا یا در زندان یا در حبس خانگی بقیه چه علما و چه بقیه از ترس سکوت کرده اند یادم هست گفته بودند که دختر اقای خاتمی و فرزند کروبی را گرفته اند وخیلی با وقاهت تمام توهین وحتی حرفهایی که نمی شود عنوان کرد به اینها گفته اند باور نمی کردم ولی با این نامه یقین پیدا کردم این جانیان بی دین همه کاری میکنند واقعا چه شده که خاتمی محجوب علا رقم اطلاع از مفاسد حاکمیت ولی سخنی نمیگوید واقعا فقط خداوند چاره ای بکند در خصوص رهبر زمانی که هاشمی رهبری را با یک نقل قول از امام به ایشان داد از ناراحتی می خواست قالب توهی بکند ولی ما ایشان را به اینروز انداختیم دوستانی دارم که به ایشان نامه می نویسند جهت تبرک از ایشان چفیه می گیرند تا ما اینگونه ایم وحسین شریعتمداری سناریو فتنه وسران امریکایی واسراییلی به هرنفس کشی خطاب می کند چه انتظار دارید رهبر متوجه حقایق بشود اگر نظر ایشان نظر کیهان باشد وای بحال ما و بدا بحال ایشان که دنیا واخرتش را به باد داده ولی با شجاعت ادامه بده شاید راه بازگشتی باشد
اآری حق با شماست سپاهیان ما یا دق کرده اند یا مرده اند و یا منزوی شده اند و امروز دیگر نمیتوانند بجنگند….تاریخ بیاد دارد علی(ع) 25 سال خانه نشین بود لیکن هیچکس فراموش نخواهد کرد همان مولا چه با دشمنانش در جمل و صفین کرد..امروز کشورمان مملو از همان علی هاست که همچون جنابتان منزوی شده یا دق نموده اند.پس نباید نگران جنگ بود..تا شما هستید غمی نیست.
عزیز کاموف…
جناب نوری زاد…نکته دیگر اینکه متن زیبای شما شبیه فیلم نامه های معروفی مثل فیلمنامه فیلم دشمن ملت است..گویا شما را با هالیوود نسبتی است.عزیز جان فراموش نکنیم روزهایی ابتدای انقلاب را که مملکت تعطیل که هیچ خاموش بود و مسئولین خائن که خیر…فراری زن نما بودند و دوستانی که نمیدانم چرا شباهتی عجیب با جملات آنان با شما احساس می کنم به اماممان هشدار دادند که نباید در ورطه جنگ بیافتیم جنگی که نه به خواست خود بلکه بر ما تحمیل شده بود.انان هم گفتند که ورودمان به جنگ با خودمان است و خروجمان با دیگران…دیدیم که ورودمان با دیگران بود و خروجمان با خودمان.
سلام…جنابتان چه زیبا رهبری را از جنگ و تبعات آن بر حذر می دارید…لیکن جملاتتان بقدری شیواست که سوالاتی برایمان پیش می آید…سوالاتی از این قبیل که چرا این نصیحت ها را بر کسانی که کشور مظلوممان را تهدید می کنند نثار نمی نمایید؟؟؟سوالی شبیه اینکه اگر کشور شما را اینچنین تهدید نمایند شما چه عکس العملی نشان میدهید حتی اگر دوستانتان دزد باشد!!آیا به دشمناننتان می گویید حق با شماست چون دوستان من دزدند جان مادرتان کشور مرا تهدید نکنید!!!!!!این چه منطقی است؟؟در ضمن عزیز دل کاموف سخنان شیوای شما را قبول داریم…همه دزدند قبول///مردم چه؟؟؟آنها هم دزدند؟؟چگونه می توان در مقابل کسانی که آشکارا مردم کشور مظلوممان را تهدید به آتش افروزی می کنند خاموش باشیم…آیا شما که از دلسوزان رهبری هستید..روا می دارید رهبرتان در مقابل تهدیدات نظامی ولو بخاطر دزدی امثال ما خاموش باشند؟؟؟بزرگوار مردم کشورتان جز از خدای متعال از کسی نمیترسند…همه دزد هستند قبول لیکن مردم دزد نیستند…غیورند..دوست دشمن را خوب می شناسند..مردم را از جنگ نترسانیم..بگذارید همه فرار کنند کاموف تا شما و رهبری را دارد از هیچ کس نمیترسد.
نامه بعدی کاموف به نوری زاد
آقای نوری زاد آیا زمانی که شما کتاب “بکوب، محکم تر بکوب” را می نوشتید زشتکاریهایی که از آنها نام برده اید در کشور انجام نمی شد؟ یا شما نمی دانستید؟ یا انجام می شد اما شما قربانی آن نبودید؟ پرسش من این است: “چه چیز” تغییر کرده است که شما چنین تغییر کرده اید؟
من این کتاب را ندیدم و نمی دونم محتواش چی هست ولی هر کسی می تواند عوض شود آقاز نوریزاد هم از این قاعده مستثنی نیست البته خودشان جواب بدهند بهتر هست .
سلام، الحق که حرف دل ما رو می زنی و رعایت انصاف می کنی. یکی از این سپاهی های کار درست حاج حسن مقدم بود که رفت. ایران باید داغدار چنین عزیزی باشد. یه تار موش به همه ی این آقایون می ارزید.
هنوز در این کشور مردان بزرگ نمرده اند , جناب نوری زاد صبح نزدیک است. لطفا نامه هایتان را فایل صوتی هم بگذارید.اگر نیاز مادی دارید اعلام فرپایید.
سلام
لطفا درنامه هایتان خلاصه نویسی را رعایت کنید.نامه های مطول کمتر با دقت خوانده میشوند.
من مانده ام که جنابعالی پس از نوشتن این نامه ها به فرض که جواب گرفتید ، خوب که چه بشود که مثلا به شما بگویند دوباره تشریف بیاورید و فیلم بسازید ، راستی امام حسینی و بی غل و غش از شما می پرسم ، آیا واقعا شما ده سال پیش نمی دانستید که در این مملکت چه می گذرد ، راستی شما در دوران قتل عام همونطنانتان در زندان های ایران کجا بودید و چه می کردید که حالا مثل نامه نگاران جنب دادگستری دل خوش به نامه هایی کرده اید که گهگاه می نویسید و به چیز هایی اشاره می کنید که پیران طریقت در خشت خام دیده اند و شما اکنون در آینه صیقلی خویش می بینید. البته این را هم بگویم من احترامم برای شما بیش از انانی است که هزار طبل و دهل بیدارشان نکرد و هر چراغ راهی را به مغراض بد دلی هاشان چیدند و خاموش کردند. به هر حالا این آرزوی من هم هست که
روزی نامه رسان در خانه تان را بکوبد و جوابی را که چنین مردانه پا سفت کرد ه اید را دریافت کنید ، به امید انروز
رها
در صورت امکان کلیه نامه ها دریک کتاب جمع اوری ودراختیار علاقه مندان قرارگیرد
درست است که این نظام استحاله گردیده ودچار فساد سیاسی و افتصادی مفرط گردیده است،ولی تاثیر گذارترین وجدی ترین جرکتها هم علیه این کژیها، ار درون همین نظام واقراد صادفی از بدنه و جتی راس همین نطام مثل موسوی وکروبی وامثال نوری راد ها صورت پذیرفته است ومطمین هستم با همت همین افراد وحمایت مردمی به مسیر اصلی باز جواهد کشت ویا طرجی نو در خواهد افتاد
درود بر شما و بر درک و فهم و بینش و منشتان. نشان آزادگی و آزدمردی دارد. فقط مواظب باشید اخلاص نوشته هایتان کم رنگ نشود و غره به تعریف و تمجید از نوشته هایتان نشوید.
خدا نگهدارت ای مرد
وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد.
وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه گماشت و به اهل آن آب رساند.
وقتی مردم، بعد قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش میکنم”. اینطور که برخی میگویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند.
اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”.
سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و “خواص بی بصیرت” خواندش.
طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی روید!”؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم فتنه گری در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و “سران فتنه” خواندشان.
شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد. سلاحش “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”.
روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.
بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت.
سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با 40 زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود.
کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و فتنه گر” نخواند، گفت “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”.
نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن!”.
“غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”. ادب را ببین، مسالمت در عین مقاومت را ببین. صلح اندیشی اینست، نه آنکه از طرف مردم از خونهای بچه هایشان اعلام گذشت کنیم و بسوی طاغوت دست دوستی دراز کنیم.
در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت.
خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد.
خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند “فاصبر، ان وعد الله حق”. همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام.
میگفت “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”.
وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت “سیاه نمایی نکنید”. خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”!
بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست! مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را “لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت “تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست”.
مردم که میگفت فقط مسلمانها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت که “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد.
به منصوبانش میگفت “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”.
هیچگاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد.
به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد!
به از کارافتاده ها مقرری داد.
در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان فریاد زد! مردم را خوار نمی خواست.
صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت “بچش علی، این سزای حاکمیست که مردمش را فراموش کند”.
خدمات دولتهای قبل را ستود، بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند!
به معاویه نگفت “خدا حق حکومت را به من داده”. گفت “مردم مرا خواسته اند”.
بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده اند همسطح فقیرترین مردم زنگی کنند.
در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد”.
در دولتش دزدی که میشد، 70،80 نفر آدم هیچکاره را نمیگرفت سران فاسد را رها کند، نمیگفت “موضوع را کش ندهید”. با اصل کاریها سریع و قاطع و قدرتمند برخورد می کرد.
.
.
.
علی اینچنین بود. روزش مبارک.
پاورقی: تمام مطالب بالا مستند است: نهج البلاغه و کتاب “امام علی، صدای عدالت انسانی” از دکتر “جرج جرداق” مسیحی! او که مرحوم مطهری کتابش را بهترین کتاب درباره علی دانست.
booya booyaka
به اين رهبر فرريخته خوب 619 زدي.دمت گرم.
درپناه لطف حق باید گریخت کو هزاران لطف بر ارواح ریخت تا پناه یابی آنگه چه پناه آب و آتش مر ترا گردد سپاه نوح و موسی را نه دریا یار شد؟ نی بر اعداوشان به کین قهار شد؟ آتش ابراهیم را نی قلعه بود؟ تا بر آورد از دل نمرود دود ؟ کوه یحیی را نه سوی خویش خواند؟ دشمنانش را به زخم سنگ راند؟ گفت ای یحیی بیا درمن گریز تا پناهت باشم از شمشیر تیز پروردگارا ، دستهایمان را رو به آسمان پر مهر و بی کرانت که همواره از آن نعمات و برکات بسوی ما روان است بلند میکنیم و از عمق جانهای دردمندمان برای این مرد بزرگوار و خانواده عزیزش که به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارج نهاد و حسین وار قیام کرد و به این اصل تحقیرشده و مفروض شده در فرع ، حیات و منزلتی دوباره بخشید طلب رحمت و امنیت و سلامت و سربلندی مینمائیم و تو را به عزت و مظلومیت حسین قسم ، آنانرا از تیررس آتش کینه وخشم سیه دلان در امان دار و در حلقه امن داوودی خویش محفوظ بدار ، آمین یا رب العالمین ، سرباز پیاده نظام جنبش سبز
سلام دوست من
نامه ها ی مرا اگر خوب و عمیق و شایسته بخوانی، به پاسخ این پرسش دست خواهی یافت. صریح گفتن چیزی، از بار معنایی و ماندگاری و تاثیرعمیق آن می کاهد.
سلام. آقاي نوري زاد، آيا گمان مي كنيد كه در اين ساليان كه گذشت آقاي خامنه اي از مسائلي كه تذكر داديد بي اطلاع بوده است؟ اگر چنين باشد كه واي بر اين ملت ، و اگر غير از اين باشد يعني كه او خود از همه اين مسائل آگاه و در اجراي آنها مديريت مي كند كه در اين حال نيز واي بر اين ملت!!!!!!!!!
اینجارو خوب اومدی:
“چیزی دود می کنید”
درود آقای نوریزاد.در عین اینکه یه خاطر ستم هایی که بر شما و خانواده محترمتان رفته با شما همدردی می کنم، اما انتقادی هم به شما دارم. به راستی شما نمی دانید که تمام جنایتهایی که صورت گرفته به دستور همین جلادیست که شما چنان او را وصف کردید که اگر شخصی از مریخ میامد گمان میبرد که مخاطبتان جبرئیل امین است؟؟! یا دارید با خدای خود راز و نیاز میکنید. قبول دارم که اگر اورا ستایش نمی کردید، شاید این بار کمر همت به قتل شما و خانوادتان میبست، ولی براستی که چنین ستایشی درخور او نیست.چرا گمان میبری که بدون دستور شخص خامنه ای، قدمی برداشته می شود؟ چرا باید تصور نمود که ایشان از حال و روز مردم و آنچه بر ما می گذرد بی اطلاع است؟؟ اگر واقعا اینطور است، حقا که شایستگی حضور در جامعه به عنوان یک شهروند ساده را هم ندارد تا رسد به رهبری جامعه!!!
با سلام آقا فرهاد عزیزدر اظهار نظرها نباید افراط و یا تفریط نمود آقای خامنه ای هم همانند همه ما می باشد با تمام نقایص و ضعف های انسانی همانگونه که می توانست کاری کند که هیچ گاه صدای از جنایات کهریزک به گوش کسی نرسد می توانست جلوی ظلم به اصلاح طلبان واقعی و دلسوزان نظام را بگیرد چرا آن جا خوب عمل کرد و اینجا بد اگر جناب نوری زاد به تعبیر شما ستایشی هم می کنند اولا سیاستی است برای بیان منویات بعضا به حق خودشان دوما واقعا بخشی از عملکرد رهبری قابل دفاع می باشد اما اینکه معدل عملکرد ایشان چگونه است باید پذیرفت که متاسفانه قابل دفاع نیست اما نباید ما ظلم را با ظلم جواب بدهیم بلکه جواب ظلم عدل است پس در تعابیر خودمان هم نباید ازروی ناراحتی ظالمانه سخن بگوییم اینکه چاره چیست همانا بیداری مردم نسبت حقایق پیرامون خودشان یعنی کاری که جناب نوریزاد انجام می دهند که البته به آن بزگوار نیز ایراداتی وارد است /
حاجی میدونم چی می کشی.سالها پشت همین قبله بسیج و سپاه نماز خووندی، سالها فیلم ساختی و از خوبی و پاکیشون گفتی و حالا…
حاجی سخت که آدم بعد از یه عمر شمشیر زدن بفهمه که جبهه رو اشتباه اومده.بفهمه که پشت معاویه بوده نه علی.علی یارت حاجی
درود بر شرفت آقای نوریزاد ، نام شما در تاریخ ثبت خواهد شد همچون آخرین هشدارهای مرحوم بازرگان به شاه فقید ایران
راستش حالا حالا ها حرف جدی نزده بودم،نوشتن که دیگه نپرس،امروز صبح مصاحبه محمد نوری زاد(که من برای او بسیار احترام قائلم ونامه هایش را هم با وجودیکه چندین بار لینک داده بودم،تا بحال تا ته نخونده بودم،بجز نامه نهم )را گوش دادم ،وبعدش رفتم سراغ نامه دهم،من که تا وسطش که خوندم ،بغض و گریه امانم نداد،گفتم باقیش را سر فرصت خواهم خوند،حیفم اومد که تا داغ داغه شما ازش بی بهره باشین،اگر شما چون من رقیق القلب نیستید،بخونیدش،اگرم همش رانتونستید،لا اقل هرچی شد.استعینوا بالصبر والصلوه…….
جناب آقای نوری زاد، همزبان و همفرهنگ شما هستم از کشور همسایه تان افغانستان، امروز صبح مصاحبه شما را با رادیوی بی بی سی شنیدم، سخنان ارزشمند شما مرا واداشت که این نامه و یک نامه دیگر شما را پیدا کرده و مطالعه نمایم، ادبیات قوی این نامه ها مرا لذتی داد تا آنرا به دقت مطالعه کنم، البته از روی حس انسان دوستی و حقوق بشر خواهی آنچه که امروزه بر مردم فرهیخته ایران می گذرد را از نزدیک رصد می کنم و همدلی دارم؛ اما آنچه بیشتر مرا واداشت تا نظرم را برای شما بنگارم ترس و واهمه ای است که از سلامتی شما به من دست داد هم از انتهای آن مصاحبه که با دلیری از “پاک باختگی” خویش صحبت کردید و هم از فحوای این نامه فهمیدم که ممکن است مخاطبین شما، شما را تحمل نکنند، همانگونه که گفته اید شکنجه کردن، تحقیر کردن، هتک حرمت، ورود به زندگی خصوصی و روابط فامیلی انسان ها و حتی کشتن انسان برای آنها خیلی آسان است، کما اینکه بارها اینکار را کرده اند و آب از آب تکان نخورده است؛ استاد محترم، فرهیختگی، تجربه، دانش و خاطرات ارزشمند شما از نظام و برخوردها و … مسایل مهمی است که نباید به این زودی ها از دست برود، باید همانگونه که گفته اید این امانت ها را به تاریخ بسپارید، با توجه به وضعیت امنیتی، شنود ها، مراقبت ها و … که بر زندگی شما مستولی است و می تواند انسان را دچار عذاب و تشویش روحی کند بهتر است خود را از این مخمصه نجات دهید تا بار دیگر شما را اسیر نکرده اند، سرزمین خداوند وسیع است، مهاجرت کنید و آنجا به کارتان ادامه دهید، زندگی و حق حیات ارزشمند است نباید آنرا به آسانی از دست داد.
اگر به کشور ما آمدید، دست شما را به گرمی می فشاریم، اینجا اگر چه مشکلات داریم، اما آنها از جنسی که شما اشاره کرده اید نیست.
وسلام، محمد از افغانستان
باسلام و دعای خیر و التماس دعا اول برایتان آرزوی موفقیت دارم . دوم درخواست دارم فایل صوتی ده نامه اتان را همانند نامه نهم روی سایت بگذارید تا استفاده کنیم
من پس از خوندن آنچه بر شما و خانواده محترمتان رفته برخود لرزيدم و در حال حاضر به شدت بيمناك هستم كه اينان مجدد و حتي با شدتي بيش از پيش باعث آزار شما و خانواده شما شوند.
با درود بشما و همه مردم ایران
بزرگ در نامه بعدی اعلامی هم بفرمایید این چه ولایتی هست که نمازش در مسجد و جلو مردم نمیخواند ایا محمد وعلی ابوبکر وعمر و عثمان و حتی معاویه نماز خصوصی داشتند ؟یا نمیدانستن که در نماز ممکن است مورد سو قصد واقع شوند کما اینکه همه انان شدند دوم اینکه این ولایت چطور عاشق چنهان کاری هست چرا کارهای مجتبا دیگر فرزندان برداران و هم بیت های در خفا باید انجام شود
آرزوی سلامتی شما و سرافرازی مردم ایران
پایه کاخ حیات ما کج از بنیاد بود
صحن کج شد بام کج شد در کج و دیوار کج
چرخ با ما کج رو از آن روست که اندر ملک ما
مردمان راست باشند اندک و بسیار کج
راستشو بخوای این نظام از اولش تو زندگی خصوصی مردم رفته یادته حرف خمینی رو ” همه باید اطلاعاتی باشند” فرقش اینه که اوایلش کسی کاری به شما نداشت شما هم دربست مخلص نظام بودی و همه هم عاشق و مخلص و نیکوکار بودن. حالا که نوبت به خودت رسید (که البته من خیلی از بابتش متاسفم) همه دزد و حروم خوار و جانی شدن. یه ذره عمیق تر که بشی میبینی که خامنه ای هم از این حرفا خبر داره. عزت زیاد
بابی انت و امی پدر و مادرم بفدایت کجاست حسین ابن علی که معنی شجاعت امت جدش را رؤیت کند . تو معنی حقیقی شجاعتی تو دائر مدار صبرواستقامتی تو موسای زمان مائی کفر اگر نگویم موسی ابن عمران غبطه شجاعت تورا میخورد پروردگارت در گوش تو چه نجوا کرد تو چه کردی که برگزیده شدی فتبارک الله احسن الخالقین اگر ثمره خلقت فقط تو باشی خدا را بس است
برادرعزيزرهبرمعظم اين مسائل راخيلي بيشترازمن وشماميداند.شك نداشته باشيدمسبب اصلي اين پلشتي هاشخص معظمشان هستند
هموطن گرامي سالهاست ازاينكه مسلمان زاده ام سخت ناراحتم واگرنبودند امثال جنابعالي اززادن دركشوري همچون ايران ناراحت بودم به ديگرسخن بايدگفت اگرعشقي نسبت به وطن باقي است به سبب وجوددلاورمرداني همچون شماست.حقا كه يك آريايي هستي/مي ستايمت هرچندباافكارت ديني ومذهبي ات سخت مخالفم
جناب اقای نوری زاد من یک سوال داشتم شما را به شرف قلم سوگند می دهم رک و بی پرده جوابم را بدهید واقعا شما باور دارید که اطرافیان اقای خامنه ای نمی گذارند اطلاعات واقعی به ایشان برسد و ایشان از وضعیت اقتصادی،اجتماعی،سیاسی،فرهنگی اطلاعی ندارند.
جناب نوری زاد عزیز:
روان وروحم از آنچه که امروز بر سر شرف ملت ایران یعنی زندانیان سیاسی می آید آتش میگیرد!میدانم که شما هم چون من وما میدانید که رهبر مملکتمان دستش آلوده به خونهاست.دستش آلوده به دزدیهاست.دزدی شرف!ومی ستایم شما را برای گفتن سخنانی که گفتنش بسیار ناگوار تمام خواهد شد برایتان وخانواده تان
دکتر عزیز! ای دلیر مرد! ای راست کردار و راست پندار!
نوشته های شما را دیر زمانی است که پیگیرم. نه به آن روی که هم فکر شما و از سنخ شما بودم. نه!
من بیشتر به جریان های مخالف شما نزدیک بودم ولی شما و قلمتان را می ستودم. و البته امروز مردانگی شما را.
اما سخن شما با کسی است که خریدار نیست. اگر بود و اگر می شنید سخن رادمردانی که به دلسوزی میهن و نظام رهنمودهایی داشتند، کنون سرانجام ما به دیگرسان بود. افسوس که هرچه به پایان نزدیکتر می شود، خرد از وی دورتر می گردد. ما مردم ایران را به چشم گوسپندانی می بیند که در راه ارضای امیال وی (و به خیال خود آرمانهایش!) به سلاخ خانه جنگ خواهیم رفت. سخت در اشتباه است.
به راستی تاریخ درباره ایشان جز بهبدنامی چه یاد خواهد کرد؟
شیر مادرت حلالت اقای نوری زاد الحق که نوری زادی
سلام آقای نوریزاد . کار شما ارزشمند است . اما نمیدانم که مخاطبتان اینقدر از موضوعات ناآگاه باشند . ندانستن آنچه که میگذرد ، جرم را بزرگتر میکند . من اهل اهانت نیستم . اما باور کنید نمیتوانم مصلحت این سکوتها را درک کنم . یاد مرحوم امام ره به خیر که اجازه ی سو ء استفاده را به متحجرین نمیداد. کاش شهامت آن بچه را داشتم من ، و شهامت امکام ره را رهبری داشتند که یکی خود را در اندازه ی نصیحت به امام ره نمیدید و یکی هم میگفت : ایکاش مرا نصیحت میکردی فرزندم! دیگر خیلی دیر شده اما انسان و امید به توبه تا دم مرگ با همند . کاشکی … / قربان مرامت
راستی اگر فرصت کردی در نامه ی بعدی خودتان بنویسید : آقا ! آریا (محمد) آرام نژاد هم دوباره بازداشت شد و اجازه ی ملاقات هم ندارد.
به نظرت تو با سالهای عاشقیت چقدر فاصله داری؟ عجیبه که یه عده آنچنان سینه چاک ملت و رهبر و جنبش و اسلام و شیعه میشن! خدایا ببین ملت ما عقل شونو میدن دست ممدی که خودش هم نمی دونه تو نامه ش دنباله چیه!
البته شاید آقای نوری نمی دونن چه فرقی بین خونه ی خودشون با خونه ی رهبری وجود داره! شایدم میدونن به روی خودشون نمیارن! عجیبه! آقای نوری و امثالهم عجیب از ریاکاری می نالن! خودشونو دلسوز مردم انقلاب و رهبر میدونن! اما فرموش کارن! عب نداره. جون من اینقد خودتونو دلسوز جا نزنید
@یوسف,
به هرروی نوشتار ایشان در تاریخ ثبت خواهد شد و پرده از جنایات بر خواهد کشید.
به هر نیتی و با هرشیوه ای اطلاع رسانی شود، می پسندم. اگر هدف دکتر تنها شیخ پیر کج فهم بود، یقین بدانید نامه را شما هرگز نمی خواندید. شیوه ای اطلاع رسانی درپیش گرفته اند و از ایشان سپاسگزارم
من چي بگم؟ فقط اينو ميگم يه عمر امديم فحش داديم تا گفتن پخ… زرتي خزيديم سوراخ موش…! محمد نوري زاد من ميخوام جسارت كنم خودم رو برادر كوچكت بنامم. برادرم به راه حقت ادامه بده… تاريخ نامت رو به ياد خواهد داشت. از خوندن رفتارشان با ناموست حالتی بهم دست داد كه وصف ناپذیره. ميدونم كه بهتر از من ميدوني حق هميشه پيروزه…!
متاسفم که هنوز رهبر دزدان را رهبرگرامی خطاب می کنی حاجی کجای کاری؟ چراغ سبز همه ی دزدان سرگردنه رهبرگرامی شماست!!!!!!
واای واای از این نامه ها، از این خام نگری ها، از این رهبرم رهبرم، از آن شاهنشاهم شاهنشاهم از این سرورم سرورم. وای به اینها که از جلّادها بت میسازند، میپرستند و خود قربانی آن میشوند.
جناب نوري زاد عزيز شما و من ميدانيم كه خامنه اي در منجلابي كه خود ساخته است فرو رفته و گوشش به اين حرف ها بدهكار نيست.شما به نوشتنتان براي ثبت در تاريخ ادامه دهيد اينها هم دارند با دست خودشان گور خودشان را مي كنند
هرچندآقای خامنه ای چندباردرمقاطع مختلف به صراحت اعلام نموده اند:هیچ کس به اندازه من ازریزودرشت آن چه درکشور می گذردمطلع نیست(عین عبارت ایشان است)که این ادعایاراست است یادروغ ودرهردوحال وای وصدوای به روزگاروعاقبت رهبرگرامی ،اگرباور داشته باشندکه :ازپس امروزبودفردایی!البته دوستان بردکترنوری زادعزیزخرده نگیرندکه:آب درغربال می کنی ومیخ برسنگ می کوبی!نه عزیزان،جناب دکتربرآن چه می کنندنیک واقفند.جناب ایشان سرآن دارندکه به قدراستطاعت خودوبه این وسیله خواب قدرت رهبرگرامی راکه بسی سنگین وبی حس کننده ووهم آلوداست،پریشان کنندودرواقع جناب نوری زاد رهبرگرامی رابه محکمه وجدان فرامی خوانندکه محتاج قاضی نیست.باشدکه ازاین رهگذرعافیت سوز،هم گره ای ازکاربسته ملت مظلوم وانقلاب مظلوم تربگشایدوهم به عنوان ناصحی مشفق وخیراندیش،حق صحبت قدیم رابه رهبرگرامی ادانمایند.امیداست مقام رهبری نیزفرصت اندک باقی مانده رامغتنم شمارندوشوکران حیات بخش این عبدصالح خدارابرشهدپرشرروهستی سوزمشتی رجّاله چاپلوس دشمن خداوخلق واننهدکه فراهیچ حجت وتوجیهی کارسازنخواهدبود:«کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»
سلام من هیچگاه فکر نمی کردم کسی باشد که دلش برای مردم هم بسوزد
پدر بزرگم در جنگ بسیجی بود، شیمیایی شد بهش گفتن بیا با خرج بنیاد برو مداوا شو گفت من اسبم را می فروشم خودم و مداوا می کنم. چند سال بعد جنگ بود که دیگه جان به جان آفرین تسلیم کرد اما به خاطر شیمیایی نبود اون از غم اینکه ، این جمله نقل قولی است از پدر بزرگم که من هیچ وقت فراموش نمی کنم.
” توی جنگ به ما (بسیجی های مثل پدربزرگم) می گفتن بچه ها خط مقدم آقا (امام زمان) را دیدن و ما هم با شوق می رفتیم جلو” اما دوسال بعد از جنگ یک نفر توی شهرما ادعا کرد که امام زمان را می بینه کار به جایی رسید که همه مردم می رفتن پیش یارو، این حرف به گوش امام جمعه معروف شهر ما می رسه اون میاد توی نماز جمعه میگه که ” به نقل از خود امام زمان میگه : هیچ کس در زمان غیبت نمی تونه با امام زمان ملاقات کنه! ” اون پیرمرد که بین این دوتا جمله گیر کرده بود همه اش با خودش می گفت پس تو خط مقدم چرا به ما این چوری می گفتن؟ اونقدر این جمله را پیرمرد توی ذهنش می گفت که دیگه طاقت نیاورد.
آره سرتو درد نیارم آقای نوری زاد. پدر بزرگ نازنینم که مطمئنم یکی از سالم ترین افراد این کره زمین بود و صداقت و پاکدامنی اون هنوز بعد از 17 سال همه می گن حالا شماهایی که اون زمان خودت دست اندر کار بودی تو بگو چرا ” می گفتین به دروغ بچه ها خط مقدم آقا را دیدن؟ ” امروز اگر بخاطر بلاهایی که سرت آوردن صدات در اومده و چون دست به جایی بند بود و زنده موندی من چطوری باید دق کردن پدربزرگم را در خودم حضم کنم؟ آره اگه امروز می بینی دزدها برکسی نشستن، اونها توی این دوسال که نیومدن قبل از اون بودن، چرا وقتی که توی کیهان بودی این ها را نمی دی؟
آقای نوری زاد ظلم از کلفتی پاره میشه.
با سلام . جناب آقای نوری زاد آن بخش از نوشته شما که در خصوص به سرقت بردن لوازم منزل و کارتان و یا دیگر متهمین می باشد ارتباطی به ماموران ندارد بلکه چه یک نسخه صورتمجلس و یا دو نسخه مراتبدر پرونده اتهامی متهم منعکس می گردد و قصور اشاره شده مستقیما به عهده مقام قضایی صادر کننده دستور است
جناب نوري زاد در همين جريان اختلاس از يك طرف خامنه اي دستور داد كه موضوع كش داده نشود و از ان طرف احمدي نژاد غير مستقيم در سخنراني براي استانداران در لفافه مي گويد كه پشت پرده اختلاس بيت رهبري قرار دارد ان وقت شما مي ايي مي گويي كه ايشان از اين مسائل بي خبر است بخدا در هردو حالت چه با خبر وچه بي خبر پيش خدا مسئول است
با سلام خدمت اقای نوری زاد
بنده تمام نامه های شما به رهبری را مطالعه نکردم ولی از این 2و3تای اخر نمی دانم چرا حس می کنم که شما قصد دارید برای این اقا راه فرار بگذارید اصلا طبق رفتار اقتدار گراها شما چرا ازاد هستید نکنه از اون اسناد طبقه بندی شده دزدی شده به شما هم چیزی رسیده؟
با درود بشما و آرزوی سلامتی برای شما و سربلندی برای همه مردم شریف ایران بزرگوار اگر 100 نفر از مومنین مانند شما فعال بودند وضغ ایران و ایرانی هم طور دیگری بود درود بشرف شما مواطب سلامتی خود باشید بعد بزرگ امام المسلمین جهان هنوز دود میگیرد اما اگر توان دست کشیدن به خانم خحسته داشته به سبب معجزه عشق این همه سنگ دلی را ترک میکرد حضرت اقا شدید در توهم زدن رای خدا و گرفتن کلید دنیا برای کنترل امور خدایی هست و ان نوکر ایشان هم در فکر فتح قله های منظومه شمسی هستی
بزرگ در باره این برداران لاریجانی و مادر فساد ها بخصوص ان جواد پر رو بنویس که رهبر بداند با کی دارد سواری میده از این ها بیشرم تر تاریخ یاد ندارد ان برادر اخوند هم که به اندازه یک بچه ابتدایی نه سواد اجتماعی دارد نه شعور اجتماعی بدش نمی اید شما همه پا روی دمش بگذارید
دست بوس شما
جانا سخن از زبان ما میگویی صبر پیشه کنید تا 12 اسفند بدون شک اتفاقاتی خواهد افتاد اما سادگی است که آقای نوری زاد از دزد به رئیس دزدان شکایت می کنند . مگر نشنیده اید که شاعر گفته است : از دشمنان شکایت برند به دوستان * چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم
سلام،
آقای نورزاد فکر میکنید که کشور را چه کسانی میگردانند. در زمان مصدّق، کاشانی را آوردند و در زمان این انقلاب مذهبیون را بجان دلسوزان انداختند. ببینید هر موقع که دولت احمدینژاد در خطر هست چطور با تهدید نظامی تمام فشار را از او برمیدارند. قدری بیشتر و عمیقتر فکر کنید. استثمار پیر انگلیس به این زودیها دست بردار نیست.
رهبرش چارهای جز به قول خودش آرامش در کشور ( که البته بأعث نبودی خواهد شد) ندارد. البته هیچ خطری نخواهد بود اینها نفت ایران را میخواهند برای ۲۰ ساله آینده. بنابرین انتظار تحریم بلند مدت را داشته باشید. ,
آقای نوریزاد ، هیچ امیدی به بیداری کسی که خود را به خواب زده نیست …….باور کنید…..
tamame kesanike dar awaele engelab dar koshtare bi gunahan nagshi dashtan be bad tarin sarnewesht dojar shudan wa mabagi ham dar nobat .tarig ham gezawat mikone
سلام ودرود بر نوری زاد قهرمان .اگر بزرگان عزیزان دینداری همچون جنابعالی .تاج زاده .مومنی .کرمی و..نبودکه به این صورت در مقابل ظلم وظالم به ایستد .الساعه ترک دین میکردم وعطایش را به لقایش می بخشیدم.
سلام آقای نوری زاد شما خوب مرا میشناسید منهم همینطور هر چند مطلب شما را با بغض تمام خواندم وآخر سر نفهمیدم باید خوشحال شوم یا ناراحت از این واقعیات تلخ تر از زهر اما فقط از یک جهت راستش را بخواهید خوشحال شدم که کسی چون شما حداقل میتواند این حرفها را بزند ! هر چند نمیدانم به چه بهایی . امیدوارم خدا خودش به ما واین کشور و… رحم کند . موفق باشید
آفرین بر شما جناب دکتر نوری زاد. این نوشته های شما کمترین اثرش ثبت در تاریخ است تا نسل آینده بر ما کمتر خرده بگیرد که چگونه آنهمه خیانت و ویرانگری را دوام آوردید. حداقل این نوشته ها نشان میدهد که در این مملکت آزادگانی بودند که فریاد کردند و هزینه دادند. شما مار را در مقابل نسل آتی ، اسیران سبز و خانواده های مصیبت کشیده این نظام مصیبت بار سربلند میسازید. من که با هر نامه شما به خود میبالم که وطنم چنین میهن پرستانی را در دامان خود بالیده است که التیام بخش خانواده های عزاداری چون ماست.
آفرین زیبا مینویسید.
آفرین . اتمام حجت میکنید با همه کسانی که باید بفهمند. ای کاش که بیدار شوند و برگردند. شاید هم مثل دیکتاتور مسخره لیبی و عراق در جهل مرکب خود بمانند .
این نظام خیلی وقت است که سقوط کرده… نمی دانم چه اصراری دارید که یک جنازه را نجات دهید
آقای نوریزاد اگر قبول دارید که ایشان هیچکدام از این فجایع را نمیدانند و شما مجبورید که یاد آورر شوید ، چرا به ذهنتان نمیاد که پس این شخص چگونه مسئولیست که از هیچ چیز زیر دستان مستقیم خود خبر ندارد ؟
ظریفی میگفت : اگر اداره کشور به این سادگی ها میسرمیبود که ما قادر به اداره همه جهان بودیم ! اگر کسی چیزی را متعلق به خود ش بداند تلاش حداکثری برای حفظ آن میکند ، همانگونه که دین متعلق به این نظام است و هزینه ای سنگین از جیب ملت برایش صرف میشود و تلاشی سیری ناپذیر برای استقرار بی چون و چرایش در جریان است ! اگر روزی دین در این جامعه طالب نداشته باشد فکر میکنید اولین ضربه به کسانی غیر از روحانیون خواهد خورد ؟
آقای نوری زاد شما را به جان همین رهبرتان اینقدر دین,دین نکنید در کشوری که مردمش برای خوردن یک قرص نان خودفروشی میکنند.چه دیده اید و دیده ایم از این دینتان?
آقای نوری زاد این رهبرتان اگر انسان بود به این سادگی به دزدان سپاه و دزدان اطلاعات بها نمیداد.آقای نوری زاد مگر می شود مملکت را اداره کرد و چشم و گوش خود را بست?ما که یک شهروند ساده ایم از زجه های این ملت عاصی شده ایم.یعنی آن آقا نمیشنود و نمیبیند?مگر می شود چنین چیزی?!?آقای نوری زاد, این رهبر شما شاید روزی انسان بوده, اما اکنون و در این زمان تبدیل به دیوی خونخوار شده است که با سرکردگی گروهی گرگ صفت دیگر خون این ملت را توی شیشه کرده اند.و امان از روزی که این شیشه بشکند و تمام این مملکت را خون بگیرد. ملتی که به وسیله همین دین شما پر از خشونت بار آمده اند و درحال خوردن خون همدیگرند و غافل از اینکه خون همه شان شیشه عمر این دیو را سیراب ساخته است.ملتی که نمیداند آسایش چیست,آزادی چیست,حق فردی چیست,حقوق چیست,قانون چیست.و همه این از کرامات این انقلاب و این رهبری شماست.
روی دیگر این سکه ترساندن مردم از سپاه و اطلاعات و یا شاید گرا دادن به آمریکا و اسرائیل برای فراهم بودن زمینه برای حمله به این کشور میتواند باشد !!!
@مجید,
shoma sandiseto bokhor baba
البته دود از كنده بلند ميشه،آقاي نوريزاد عزيز چرا اصرار داريد ايشان را جداي از حراميهاي نهادهاي امنيتيش بدانيد؟
جناب نوريزاد بغض گلويم را گرفت ، فقط احساس ميكنم شما ميخواهيد حجت خدا را بر اين قوم تمام كنيد، احساس عجيبي دارم مثل همون احساس قبل از عمليات توي زمان جنگ ، فكر ميكنم عذابي اليم وطوفاني عظيم به ما در حال نزديك شدن است، نميدانم چيست، خارج از توضيح با كلمات است.
خانه از پای بست ویران است جناب نوریزاد!
ماهی از سر گنده گردد, نی ز دم!!
استاد بزرگوار لطفا از ضمیر من در متن سلام استفاده کنید وبا سپاس
خانه از پای بست ویران است جناب نوریزاد! این نظام سزارینی هیچگاه مقبولیت و مشروعیتی از بدو شکل گیری تا به امروز نداشته و همواره از روز تولدش مولد نکبتی, تباهی, جنایت, خیانت و غارت بوده است, درتمامی این 32 سال گذشته. نظام اسب تروا که نفتخواران و غارتگران بین المللی با تکیه بر سیاستهای عامدانه و خائنانه و عمیقاً ضدّ ملّی آن حال بر سر سفره غارت نفت و گاز خاورمیانه جاخوش کرده و بدین آسانی نیز از این لقمه چرب و نرم دل بر نخواهد کند. موتور محرکّه این طرح شیطانی تسخیر منابع انرژی خاورمیانه توسط 5 قدرت مسلط, رژِیم اسلامی- استعماری حاکم بر ایران بوده است که همیشه با نعل وارونه زدنهای خائنانه و شعارهای دجّال مآبانه ضد استعماری!! قدم به قدم پروژه های استعماری اربابان خود را به پیش برد و پایشان را را هدفمند به منابع انرژی ملتهای محروم خاورمیانه باز کرد و در ازای این خدمت اکنون هر کدام از این عناصر خائن و تبهکار با غارت در حد میلیونی و میلیارد دلاری حسابهای بانکی خود و خانواده های خود را انباشته و با پاسپورتهای کشورهای غربی یعنی کارفرمایان خود راهی دیار فرنگ می شوند. این است چهره حقیقی مسئولان نظام جنایت و غارت و این بود فلسفه انقلاب اسلامی- استعماری برای تحمیق مردم به خواب رفته تاریخی ایران! از شما هم میخواهم که دیگر در انتقاداتتان برخورد سلیقه ای نکنید و سعی نکنید که به بعضی ها چهره تقدّس که بری از انتقاد و فساد هستند, بدهید که: ماهی از سر گنده گردد…….!!
@جلال مظهری,hala ke chi yaeni saremon ro bezarim bemirim?
رود ازسرچشمه گل ميشود جناب نوري زاد، شما چه اصراري داريد كه نشون بديد ايشان در بيخبري قرار دارند ، بي شك ناباوري شما ناشي از جدالي دروني بين آن تصورات آرماني و اين واقعيات عيني است ، برادر شما عمري را در استقرار و استحكام اين موجود صرف كرديد و اكنون ناباورانه متوجه شده ايد كه شما هم زير گامهايش در حال له شدن هستيد درست مثل خيليهاي ديگري مانند من وشما ، تنها راه شما، خارج شدن از اين دايره ترديد است و اينكه سمت وسوي خود را مشخص كنيد
آفرین بر شور آفرینان جبهه های حق وباطل که با زیباترین هدیه الهی عشق را معنی کردند.روان باکری ها،همت ها،تجلایی ها و…..شاد باد.سپاه ،بسیج واطلاعاتی که می شناسم جان ودل در راه اعتلاء دین و میهن نهاده ومی نهند.برای تشخیص به لطف خدا دچار کوررنگی نیستیم.نوری زاد عزیز کمک کن تا انشالله زنگار از دلها بزداییم وتصاویر آن روزها وآن رفتگان واین ماندگان غریب را شفاف تر ببینیم.
زنده و پاينده باشيد جناب نوريزاد
سلام گمان من اینست اینهمه نامه را می نویسی تا ثابت کنی رهبر در حصر این دزدان سپاه و دزدان اطلاعات است؟!
شما را بخدا که نه، شما را به آن آرمان های سرنگون سالهای خوب عاشقی سوگند، بیایید و این ته مانده ی اعتقاد و اعتماد مردم را بیش از این مخراشید. اجازه بدهید یک ذره از اسلام و خدا و اخلاق ونور و اینجور چیزها برای نسل های بعدی ما بماند تا کورسویی از آن به روانِ خراش خورده ی مردم ما بتابد.