سر تیتر خبرها

مرگ تدریجی میرحسین موسوی

اخیرا شایع شده که آقای موسوی به سرطان خون مبتلاست.

من شخصا نمی دانم حادثه های بعد از مرگ تدریجی آقایان موسوی و کروبی بکجا خواهد انجامید. اما می توانم با اطمینانی قریب به یقین هیمنه ی خودمان را در خاک ببینم، و اقتدارمان را در خاطره های محو تاریخ…

هرکشوری برای خود یک “میز مخصوص” دارد که من البته به عرض و طول این میزمخصوص و میزان بُرد و نفوذ آن کاری ندارم. خصوصیت این میز دوسه نفره دراین است که می شود سفره ی بحران های جاری و آتی کشور را روی آن پهن کرد و با تماشای آن، عقل ها را بهم پیوست و برای استحاله یا  اضمحلال یک یا چند بحرانِ پیشِ رو چاره اندیشی کرد. جا و مکان این میز مخصوص نیزچندان مهم نیست. این میز می تواند اساسا وجود خارجی هم نداشته باشد. اتاق این میز می تواند در مغزکوچکِ منِ نوری زاد پا بگیرد و درهمانجا هم محو و نابود شود.

باورکنید من قبول ندارم  قد و قواره ی حادثه های بعد از انتخابات سال 88 دراندازه ای بود  که سفره اش روی آن میز مخصوص پهن شود و خروجی آن مثلا بگیر و ببند و کشتار و حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی باشد. البته خود انتخابات سال 88 و خروجیِ خاصِ آن، چرا. شأن آن انتخابات کاملا درخورِ میزِ مخصوص بود و باید خروجی مناسبی نیز از آن انتخاباتِ کم نظیر عاید ما می شد که شد.

من در نوشته ی “با موسوی و کروبی چه خواهند کرد؟” سه گزینه را درباره حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی مطرح کرده ام. یکی تداوم حبس خانگی آنان ، دیگری محاکمه ی علنی آنان ، و سومی : آزادی بی قید و شرط آنان. و خود خیرخواهانه برهمان سومی انگشت نهاده ام. که : صلاح فعلی ما با اعتنا به شرایط داخلی و منطقه ای و بین المللی دراین است که موسوی و کروبی را آزاد کنیم و تبعات این آزادی را نیز بپذیریم. تبعاتی که حتما از آسیب ها و خسارتهای دوگزینه ی یکم و دوم کمتر و قابل تحمل تراست.

من اما فراموش کردم که دراین میان گزینه ی چهارمی نیز هست ومی توان سفره اش را برهمان میز مخصوص پهن کرد. و آن: مرگ تدریجی میرحسین موسوی و کروبی است.

مرگ موسوی و کروبی با همه ی شوکی که به جان جامعه ی ما درمی اندازد، می تواند اما سروته این فتنه ی پیچ درپیچ و بظاهر لاینحل را بهم آوَرَد و همه را در برابر یک عمل انجام شده و ماورایی قرار دهد. مثل مرگ تدریجی خیلی ها که اگر پرده ها پس برود، بهت ما را برخواهد انگیخت. وقتی دستگاهی، گوش تا گوش گلوی فروهر و همسرش را می برد، چرا از استعداد مرگ تدریجی سود نبرد؟

اخیرا شایع شده که آقای موسوی به سرطان خون مبتلاست. ما کاری به راست و دروغ این شایعه نداریم. ممکن است این شایعه صد در صد درست باشد و صد درصد هم نادرست. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم اکنون این شایعه درمیان مردمی که موسوی را هزار هزار برابر احمدی نژاد و امثال او قبول دارند و تعدادشان هم کم نیست، دهان به دهان می شود.

بزرگان ما اگر هوشمند باشند، اجازه نمی دهند کمترین غبار و تراشه ای از این شایعه به دامنشان بنشیند. این شایعه جدی است. بسیار جدی. و در کنار آن، شایعه ی “چیزخور” کردنِ موسوی و کروبی نیز جدی است. مردم می گویند برای دستگاه اطلاعاتی ما کاری ندارد موسوی و کروبی را با خوراندن چیزی که در دسترس همگان است، به یک بیماری ناشناخته و تدریجی مبتلا کند و پیش از مرگ و درست بیخ گوش انتخابات  آزادشان کند تا در خانه ی خودشان و جلوی چشم همگان و بستگانشان جان بکنند و بمیرند.

باید زیرک بود و این شایعه را پاکسازی کرد. پیشنهاد من این است که با گماردن کارآمدترین تیم مستقل پزشکی – ایرانی و خارجی – وضعیت جسمی و روحی آقایان موسوی وکروبی، مرتب و حتی روز به روز بررسی و به مردم گزارش شود.

بزرگان ما می توانند با هوشمندی و البته با نشان دادن حسن نیت شان،  با تشکیل یک تیم بین المللی پزشکی موافقت کنند و همه ی مسئولیت های مرگ احتمالی آقایان موسوی و کروبی را به همان تیم مستقل احاله کنند. این پزشکان می توانند از همین فردا صادقانه مردم را از سلامت یا نوع بیماری اینان مطلع سازند و هرشائبه ی نادرستی را از اطراف آن میز مخصوص و سفره مخصوص ترش برطرف سازند.

این پیشنهاد من اگر به هیچ گرفته شود، و اگر آقای موسوی یا آقای کروبی حتی به مرگ طبیعی فوت کنند، آن شایعه ی سرزنده و بانشاط از کمینگاه خود بدر می آید و همه ی ساحت های حیثیتی ما را به تسخیر خود در می آورد. این شایعه در آن روز، به واقعیتی پرانرژی بدل خواهد شد و از چهره ی ما جلادانی خون آشام  نشان جهانیان خواهد داد.

من شخصا نمی دانم حادثه های بعد از مرگ تدریجی آقایان موسوی و کروبی بکجا خواهد انجامید. اما می توانم با اطمینانی قریب به یقین هیمنه ی خودمان را در خاک ببینم، و اقتدارمان را در خاطره های محو تاریخ.

(سیزدهم آبانماه سال نود)

لینک دانلود مستقیم فایل پی دی اف این مطلب(جهت چاپ)

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

21 نظر

  1. ملت مجاهد ایران آرام ننشینید.
    مطمئنا خائنین به این مملکت روزی به مجازات عمل خویش خواهند رسید.

     
  2. آزاد آزاده (ع. خ.)

    آدرس صفحه فیس بوک کتاب «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» (نامه‌ها، نوشتارها، گفتارها) (کتابی در 1326 صفحه مشتمل بر نامه‌های انتقادی خطاب به خمینی، خامنه‌ای و بسیاری مطالب خواندنی تاریخی دیگر)
    http://www.facebook.com/pages/کتاب-نجواهای-نجیبانه-Noble-Whispers-Book/275862409095942

     
  3. الهی دشمنهای میرحسین رئیس جمهورمون بمیره.

     
  4. سلام قهرمان
    بگو مرگ تدریجی زشتی.بگو مرگ تدریجی ظلم…
    مگر میر میمیرد بزرگ مرد؟؟

     
  5. شکه شدم یکساعت است که چند خط اول مقاله را خواندم در شک هستم مطمئنم من با امیدهایم با هم دق میکنیم ، شایعه “زبانم لال” سرطان حون موسوی اشک در چشمانم جاری کرد ،اشک به یاد ایثار و فداکاریهای همراه با مظلومیتش در دوران جنگ ، اشک یادآوری صدای لرزان ولی مکحمش در پایداری ، اشک حسرت ناکامی ملتی از محرومیت از پاکی او …… من دق میکنم .
    آقای نوریزاد شما را بخدا قسم این خبر را تا انتها پیگیری کنید و مردم را در جریان قرار دهید محض رضای خدا نگذارید در بین کوه گرفتاریهای دولت ساخته برای مردم ، نگرانی سلامت موسوی عزیز دلمان ، از خواب که تنها لحظات آرامش ماست نیز محروم شویم ، در صورت وقوع این مصیبت من ها و ماها واقعآ دق میکنیم.

     
  6. دلم میگیره وقتی حرف از مردن موسوی میشنوم . غم منتظری و اصحاب بس نبود ؟؟!! چرا تو دلم آدم رو خالی میکنید؟؟ خدا کنهد شما واقعا بفکر جنبش باشید نه …!!

     
  7. بعد از نامه دل انگیز نهمتان این مطلب بسیار شوک آور بود من بسط این این شایعات رو به این شکل دارای هدف میان مدت می بینم

     
  8. بدلیل این هست که هنگام کریت فایل پی دی اف توسط دوستان خوبمان در بخش پی دی اف ها ، در تاریخ 13ام این اتفاق افتاده بود.
    پشتیبانی سایت رسمی

     
  9. ce book%, Shahab, Shahpasandi

    جناب نوری زاد در فایلی که از گروه گوگل برای بنده ارسال شده تاریخ ۱۸ ابان ذکر شده در صورتی که نامه ۱۳ ابان به من رسیده.
    ایراد بنی اسرائیلی نیست چرا که امروز هر تناقضی ذهن رو قلقلک میده.
    یا علی

     
  10. اميد به آينده روشن ، ما رو زنده نگه داشته جناب نوري زاد ، محكم بايد بود

     
  11. همانطور که آیت الله منتظری را به مرگ طبیعی کشاندند و تصور میکنند که مردم نمی دانند.

     
  12. بریده باد دستی که به کشتن موسوی و کروبی دراز شود.

     
  13. ba salam be abozare zaman,khaste nabashi delavar,midanam che zakhmhaie bar del dari,ama beda in dardha ra ma ham hamrahe to ba khod darim,delavar dor nist ke dar havaie pak,to ra dar aghosh begiram,va pishaniet ra bebosam,.in ra bedan namat dar tarikh iranzamin mandegar khahad shod.ma ba to hastim.

     
  14. يه روز خوب مياد اينو ميدونم…!

     
  15. در ضمن شیر نر و خروشان عدالتخواهی ، جناب نوری زاد خسته نباشید.

     
  16. تک درختی هستیم،
    دور افتاده، به تنگ آمده، از تنهایی.

    همتی کو که در این بادیه جنگل گردیم؟

     
  17. زندگی سخت شده و مردم خسته، دیگه طاقت خون و خونریزی ندارند. هر کی رو میبینی میخواد بره، فقط بره از اینجا. شاید کم کم ایران بمونه و یه مشت دزد و اختلاس کننده و پاچه خوار. و ما که بیرون گود فقط نگاه میکنیم. اونی که میفهمه ودلش میسوزه و تلاش میکنه کاری کنه، اگه ایجا باشه جاش تو زندانه یا بالای دار

     
  18. هم اینک نیز اعتمادی به صداقت و حقانیت و عقلانیت و مشروعیت نظام نزد حتی پیروان پیشین نیز باقی نمانده،دیگران که جای خود دارد.اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین.

     
  19. محمد جان سلام
    برادر جان میدانم تو از سوال ناراحت نمیشوی چرا در موقع خودش هر کسی و از جمله بزرگان ما در برابر ظلم و مثلا در برابر کشتن فجیع فروهر و همسرش فریاد برنمیاورند که این ظلم ظالم نهادینه نشود مثلا مهاجرانی بعد از سالها میگوید که سکوت ما در مقابل جوان کشیهای سال 67 اشتباه بوده به گمانم این مصلحت اندیشیهای فجیعتر از ان جنایات است که ما را بدینجا رسانده خدا کند که بیشتر از این سکوت مرگبار و خائنانه بزرگان کوچک ما ادامه نداشته باشد که نه از تاک نشانی خواهد ماند نه از تاک نشان.شما را صمیمانه دوست داریم از ما ناراحت نشوید

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

73 queries in 0866 seconds.