سر تیتر خبرها
گلها و سیم خاردارها 7(مجید توکلی)

گلها و سیم خاردارها 7(مجید توکلی)

آقای جنتی، سالهاست که تمام شده و حرفی برای من و نسل من و جامعه ی من ندارد. او…

گاه نوشت(سایت رسمی دکتر محمد نوری زاد): ساختمان فکری بسیاری از ما ، خرج ساختمانی می شود که سرپناهمان باشد. از خود شروع می شویم و به خود خاتمه می پذیریم. همه ی ظرفیت ها و دارایی های جامعه را، در نسبت با خودمان تعریف می کنیم. که یعنی این سود و زیان است که درستی و نادرستی هر چه را که هست، تعیین می کند. اگر قانونی، بایدی، نبایدی، دستگاهی، حزبی، و حتی علمی و دانشی به سود ما بود، درست و مورد اعتناست. و گرنه از دایره ی اعتبار و اعتنا به دور است. که یا باید خودش را با حاجتهای ما تطبیق دهد و رنگی از تعلق پذیرد و یا باید به ورطه ی  مهدورالد می در بیفتد و سر به نابودی گذارد. من می گویم یکی از راه های ورشکستگی انقلابها را باید در همین خودمحورانگاشتن انقلابیون جست. که به هر کس و هر چیزی در نسبیت با خواست خود بها می دهند. مجید توکلی ها اما اینگونه نمی اندیشند. و اتفاقاً برای ترمیم و تصحیح یک چنین نگرشی به تنگناهای زندان در می افتند. آنان به خاطر نبوغی که از آن برخوردارند، بر سر همه ی ظرفیت ها بال می گسترانند و بهترین ها را بر می کشند. و این بهترین ها را نه برای خود، که برای همه ی آحاد مردم خویش می خواهند.

مجید توکلی ها مثل رحمت های خداوندی که از فرط فزونی، توسط ما بندگان فهم نمی شوند، از حوزه و حوصله ی این روزهای ادراک ما بیرونند.

من مجید توکلی را در اندرزگاه هفت زندان اوین دیدم. و همچنان که او را گلی یافتم که رو به خورشید وا می شود، به رویش آغوش گشودم. یک جوان کوچک اندام بلند نگر، یک لاغر سر به اندیش، یک کوچک بزرگ. مجید توکلی را جوانی یافتم که به قدر هشتاد سال عمر کرده بود و به جای خیلی ها که نمی اندیشند، می اندیشید و به جای خیلی ها  که غصه نمی خورند، غصه  می خورد. یک جوان ریز نقشی که نقشی بزرگ در بیداری نسل معاصر خود دارد. با او فراوان سخن گفتم. من با او. و او با من. او را دانشجویی یافتم که هزار استاد در سینه داشت. و او را آرزو به دلی یافتم که آرزوهای شخصی خویش را به گور سپرده بود. مجید توکلی اعجوبه نیست، نادره و نابغه ی دوران نیست، یک جوان از سرزمین ماست. جوانی که می گوید: آهای بزرگترهای جامعه، من هستم. ما هستیم. مرا و ما را ببینید وباور کنید. جوانی که می گوید تاریخ مصرف خیلی از بزرگترهای ما سپری شده، بزرگترهایی که دیگر حرفی برای گفتن ندارند و کاری از دستشان برنمی آید. این بزرگان، با همه ی احترامی که برای آنان قا ئلیم ، باید جای خود را به جوانترها بدهند و خود شاهد درخشش جامعه باشند. مجید توکلی، جوان جویای حقی است که می گوید:

آقای جنتی، سالهاست که تمام شده و حرفی برای من و نسل من و جامعه ی من ندارد. او می گوید: جای جنتی را باید ناب فکران وناب اندیشان بگیرند. او می گوید: اصرار برای ابقای جنتی، اصرار بر حذف فهم مردمان است. اصرار بر حذف شایستگی های مستاصل است.

یک روز که دادستان تهران مرا خواسته بود تا به زعم خود به راهم آورد وتمهیدی برای خلاصی من اندیشد، به وی گفتم: آقای دادستان، دستگاه امنیتی ما ودستگاه قضایی ما، با کج فهمی خود ، مجید توکلی را، مجید توکلی کرد. وگرنه او وامثال او، یکی از ده ها دانشجویی بودند که سر به کار صنفی خود داشتند. اما امروز، شما با مجید توکلی ای مواجهید که نمی توانید او را نادیده بگیرید. با وی گفتم: آسمان بالای سر شما چقدر کوتاه است که مجید توکلی، با این ریز نقشی اش، سر از ریسمان شما به در برده و اوضاع اعصاب شما را متشنج کرده. گفت: می دانی همین مجید توکلی در سخنرانی هایش چه می گوید؟ گفتم: می دانم. او مستقیم و بدون تعارف، شخص اول کشور را مسوول خرابی های کشور می داند. گفت: این کم جرم است؟ گفتم: دوست من، مجید توکلی این سخنان را در چاردیواری دانشگاه گفته، نه بر منبر مسجد محل و نه از تریبون سراسری صداوسیما. اساس نشاط سیاسی دانشجویان به همین شور و حال و صریح گویی و آزاداندیشی آنان است. به وی گفتم: قبل از انقلاب، دانشجویان در قوس دیوار دانشکده ی فنی دانشگاه تهران، غلیظ ترین نقدها را الصاق می کردند و رژیم سلطنتی را سکه ی یک پول می کردند. ساواک آنقدر فهم داشت که آن یک دیوار را از آنها نگیرد و منفذی برای تنفس آنها باقی بگذارد. گفت: همین مجید توکلی با مقنعه و چادر پا به فرار گذاشت. گفتم: خوش به حال ما که ابراز عقیده ی یک جوان را تا به این حد محدود می کنیم…

افسوس که مجید توکلی، این جوان خوش فکر شهرستانی، این انسان وطن دوست و نیک پسند، توسط دستگاه های امنیتی و قضایی و نهادهای علمی ما فهم نشد. او چرا باید به هشت سال زندان محکوم شود؟ تنها به جرم اعتقادش؟ که می گوید: فلانی تو به این دلیل مقصری! و این هم دلیلش. نه به یک دلیل؛ که بفرما هزار دلیل  . مجید توکلی ، آهنی نرم بود که پتک کج رفتارهای ما فولادش کرده ، به امید روزهایی که آزادی،  مجید توکلی را در آغوش بگیرد و آنان همچنان بر مدار درستی و راستی پا فشاری کنند و به غروری نابجا در نیفتند . به امید آن روز …

محمد نوری زاد

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

6 نظر

  1. شخص اول مملکت چیه؟ایشون بخاطر توهین به ایمه و پیامبر یک بار بازداشت شد،یاشماساده ای یا فک میکنی همه سادن-از طرف یه جوون ایرونی البته اگه قبولش داشته باشید-

     
  2. دعا میکنم در اینده پسرم به بلوغ و شجاعت امثال مجید توکلی برسد و برای خانواده ی بزرگوارش از خداوند طلب صبر میکنم.

     
  3. افسوس که چنین عزیزانی در بند هستند

     
  4. درودبرنوری زاد ومجیدتوکلی ها

     
  5. با درود و سپاس. درود بر مجید توکلی شرف جنبش دانشجویی.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

74 queries in 0834 seconds.