سر تیتر خبرها

نامه محمد نوری زاد به همسر شهید همت و همسر شهید باکری

شنیده ام جماعتی از اهالی حیات وحش، کمر به ضرب و شتم و اهانت شما دو تن بسته اند؛ و به فرموده، حساب شمایان را از حساب همسرانتان جدا کرده اند.گناه شما ای بانوان حرم حیا، در این است که …

سایت رسمی دکتر محمد نوری زاد : سلام ای غریب افتادگان ورطه بلا، و ای جام نوشان برکه اندوه .  شنیده ام جماعتی از اهالی حیات وحش، کمر به ضرب و شتم و اهانت شما دو تن بسته اند؛ و به فرموده، حساب شمایان را از حساب همسرانتان جدا کرده اند. ای کاش آنانی که همه چیز دارند الا عقل، می دانستند که در حساب محکم انقلاب، از همان روزی شکاف افتاد که: حق، جای مبارکش را با «من»آنان عوض کرد. از همان روزی که: مردن از اندوه ربوده شدن خلخال آن زن یهودی، به شوخی گرفته شد. ازهمان روزی که تماشای قاب خالی وعده های انقلاب، عادت جاری انقلابیون ما شد. و بختک عادات سخیف بزرگان ما، به فرشتگی تفسیر گردید. از همان روزی که جمعی از روحانیت ما، به استخدام درآمد و عهد حیثیتی اش را به ثمن بخس فروخت، و جماعتی از جاماندگان صف آزادگان، خانه بر شن ساختند و وسعت سلطه سابق خود را از دل ها و مقام مناجات، به سهام مخابرات نقل مکان دادند

گناه شما ای بانوان حرم حیا، در این است که آزادگی را همچنان با تماشای قامت فهم همسران خود تعریف می کنید. و حال آنکه خود خوب می دانید: مدتها ست تعریف تازه ای به ساحت صاحب نامان ما راه یافته است. این که: بر جنازه های قبرستان گندیدگی، می شود نقاب حیات بست. می شود دیگ مسین دروغ بر سر نهاد و صدای بنگ بنگ آن را به اسم فکر و اندیشه به خورد خلق الله داد. ای من فدای تنهایی شما، مباد نفرینمان کنید و غیرت خاموش ما را نشان شوهران خود بدهید و بگویید: اینان همان میراث خواران سفره خونین انقلابند؟!!  ای کاش ذره ای از بلندای آوازگی شما با ما نیز بود، و ما، ازحنجره خسته شما فریاد می زدیم: ای خدا ببین به اسم دین، چه ، به روز دین تو آورده اند، و به اسم تو، چگونه پوست از تن خصلت های ناب تو دریده اند.

کاش ای بانوان وادی حیا، ما غباری بودیم بر چهره چادر شما، و با شما از فراز نفرت هایی می گذشتیم که دامنگیر انقلاب شده است. و از همان فراز آرزوهای برنیامده انقلاب، به همه رنجدیده ها و رمیده ها می گفتیم: آهای قهر کرده ها، به خدا قسم، خدا نه این است که این جماعت نشان ما وشما می دهند. خدا، کی و کجا بر دروغ و تزویر و غارت و پلیدی، آغوش می گشاید؟؟ خدا، کجا ذلیل زاویه های تنگ فهم ما می شود؟ برکت، بارانی از بارش رحمت خداست. انصاف و عدل، خورشیدی از گرمای وجود اوست. و فردا، نشانه ای از آبشار پروردگاری خداوندست.

خواهران من، نفرین به من که رایحه رنج شما را به دنیا خواهی و جدایی از راه درخشان همسرانتان تفسیرکنم. شما نیک میدانید، اما من نیز می گویم که: رنج و نفرت ناکسان از شما، در این است که چرا شما چراغی از چراغانی بساط عیش آنان نیستید و در مقابل بنا بر افشای ذات زالوی آنان دارید.

سرتان سلامت، چادر پاکدامنی شما، پرچم فهم ما.

محمد نوری زاد – مهر ماه 89

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

با کمی فاصله از تهران، در روستای یوسف آباد صیرفی شهریار به دنیا آمدم. در تهران به تحصیل ادامه دادم. ابتدایی، دبیرستان، دانشگاه. انقلاب فرهنگی که دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، ابتدا به آموزش و پرورش رفتم و سپس در سال 1359 به جهاد سازندگی پیوستم. آشنایی من با شهید آوینی از همین سال شروع شد. علاوه بر فعالیت های اصلی ام در جهاد وزارت نیرو، شدم مجری برنامه های تلویزیونی جهاد سازندگی. که به مناطق محروم کشور سفر می کردم و برنامه های تلویزیونی تهیه می کردم. طوری که شدم متخصص استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان. در تابستان سال 1361 تهران را رها کردم و با خانواده ی کوچکم کوچیدم به منطقه ی محروم بشاگرد. به کوهستانی درهم فشرده و داغ و بی آب و علف در آنسوی بندرعباس و میناب. سال 1364 به تهران بازآمدم. درحالی که مجری برنامه های روایت فتح بودم به مناطق جنگی می رفتم و از مناطق عملیاتی گزارش تهیه می کردم. بعد از جنگ به مستند سازی روی بردم. و بعد به داستانی و سینمایی. از میان مستندهای متنوع آن سالهای دور، مجموعه ی “روی خط مرز” و از سریالهای داستانی: پروانه ها می نویسند، چهل سرباز، و از فیلمهای سینمایی: انتظار، شاهزاده ی ایرانی، پرچم های قلعه ی کاوه را می شود نام برد. پانزده جلدی نیز کتاب نوشته ام. عمدتاً داستان و نقد و مقاله های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. حوادث خونین سال 88 بساط فکری مرا درهم کوفت. در آذرماه همان سال بخاطر سه نامه ی انتقادی به رهبر و یک نامه ی انتقادی به رییس قوه ی قضاییه زندانی شدم. یک سال و نیم بعد از زندان آزاد شدم. اکنون ممنوع الخروجم. و نانوشته: برکنار از فعالیت حرفه ای ام.

20 نظر

  1. درود خدا بر روان راد مردان پاکی که برای دفاع از وطن گرانمایه جان خود را فدا کردند و سلام بر آزادگانی که ستم رو بر نمی تابند هرچند به نامردی آماج اتهام شوند

     
  2. خـــــر
    يك روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر
    پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت .ملا مصالح ساختمانی
    را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت كرد. ملا نمی دانست كه خر از پله بالا می رود،
    ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر كاری كرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد.
    كه استراحت كند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد.
    وقتی كه دوباره به پشت بام رفت ، می خواست الاغ را آرام كند كه دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود.
    برگشت، بعد از مدتی متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده،
    بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد.
    بعد ملا نصرالدین گفت : لعنت بر من كه نمی دانستم كه اگر خر به جایگاه رفیع و پُست مهمی برسد
    هم آنجا را خراب می كند و هم خودش را هلاک میکند

     
  3. با سلام

    آقای نوری زاد متاسفم که شما اینقدر کج می فهمید از شما بعید است که اینگونه یک طرفه به قاضی بروید شما که ادعا دارید که مطیع رهبری بودید چگونه می توانید اینگونه اظهار نظر کنید و فقط یکطرفه طرف مقابل نظام را

     
  4. محمد م (نویسنده و شاعر)

    از شما سوالی دارم؟
    آیا آن روزی که در برابر مردم ایستادیید از یادتان رفته است؟
    آیا دیگر جیر و مواجبتان از این دولت خونخوار و از این جمهوری اسلامی لعنتی قطع شده و حالا می خواهید سمت مردم را بگیرید؟

    سوالی دارم از آقای موسوی؟
    ایران گیت چه شد؟
    آیا آنقدر مرد نیستی و شرف نداری که نمی گویی چرا 6سال اضافی جنگیدیم و شهید دادیم؟
    از چه می ترسی ؟
    حتما هنوز سودای حکومت در سر داری و می خواهی جمهوری خونخوار باشد و حکومت کنی؟

    متاسفم برای ملتی که موسوی (نخست وزیر ادامه جنگ بعد از کودتای 60) و کریم سروش(عضو انقلاب فرهنگی) و رفسنجانی(دلال اصلحه و نفت دوران جنگ) و نوری زاده(پیرو خط امام) و از سمت دیگر پیروان احمدی (دیوانه ی دیکتاتور) و خامنه ای(روانپریش ) و…
    قهرمانانش هستند

    بخواب ناصرالدین شاه که اینان بیدارند

    خاتمی عزیز کجایی تا به داد مردم برسی؟

     
  5. این مرد واقعا راد مرد، آزادیخواه،و در شرایط کنونی از جوانمردان نادر است. گفته‌ها و نوشته‌ها از منطق بسیار قوی بّر خوردار است. واقعا آقای نوریزاد را عمر و سلامتی طولانی آرزو می‌کنم و امیدورمهر چه زودتر از دست این خدا بی‌ خبر‌ها رهائی یابد.

    عترتی

     
  6. آقای نوری زاد
    ، من شما را از پروژه چهل سریاز می شناسم و قبل از آنکه شوالیه بشوید و محبوب همه ، از همان که بودجه میلیاردی را صرف ساخت مزخرفات خود کردید و کسی ککش هم نگزید، آنروز که در خدمت آقا (تجمع کارکردانان) به جای سلام گفتید السلام علیک یا مولانا و مقتدانا دانستم که بار شما کج است چون حیف و میل های شما را دیده بودم و نگاهتان را به جوانان . آقای نوری زاد متاسفم که مردم ما همه چیز را فراموش میکنند کار های شما را و زود از شما قهرمان می ساختند همان گونه که فراموش کردند کارگردان اخراجی ها در 18 تیر جه ها که نکرده و به سینما میروند و به لجپراکنی به داشته های دفاع مقدس ادامه می دهند. امید مردمم کمی فهمشان بیشتر شوند

     
  7. مرد را دردی اگر باشد خوش است

    درد بی دردی علاجش آتش است

    آیا تاکنون هیچ فکر کرده اید که دانستن و دانش برای انسان در عین حالیکه امری ضروری و لازمه ادامه حیات با بصیرت اوست اما در همین حال خود یک درد و یا بهتر بگویم از امور دردسر ساز است

    داستان درد و رنج آدمی از همانجائی آغاز شد که به دنبال اقناع حس دانستن و یا به تعبیر دیگر کشف مجهولات ( و لوبیراهه )، به میوه ممنوعه روی آورد و حیات بی ممات و بی درد و بی رنج را فدای یک نافرمانی درجهت دانستن کرد و از همانجا برای خویشتن و ابناء خویش دردسر آغازید و آفرید

    اگر او از همان ابتدا آدم میماند و بچه آدم میساخت ، همه چیزش از خور و خواب گرفته تا جفت همخواب و همگفت و همشنفتش مهیا بود و بدور از دغدغه ها و دردسر های خواسته و نا خواسته کنونی ، دیگر حتی ابناء و اخلاف و اعقاب فعلی او نیز این دردها و رنج ها و دردسر های کنونی را به جان نمیخریدند .

    بنا بر این آدمی و یا به تعبیردیگرآدمیزاد هرچه می کشد و به چشم خود می بیند و به گوش خویش میشنود و با پوست و گوشت و خون و تمامی اعضاء و جوارح خود لمس و احساس و ادراک میکند و به تبع آن رنج و ملال و درد و زوال به جان میخرد و نباید و یا نمیتواند دم برنیآورد و گاه حق باز گونمودن و واکاویِ چون و چرائی آن را هم ندارد ازناحیه همین معضل دانستن و دانائی طلبیدن اوست .

    ازمصادیق این موارد میتوان به برهه ای از حیات ابناء آدم در دوره و زمانه کنونی با عنوان “دانشجوئی “اشاره نمود که به بهانه هائی از قبیل کسب مهارت و تخصص رو به سوی دانستن و تجسس میگذارد و این آغازو آغازیدن همان و به چاله چوله های پردردسر آنچنانی افتادن همان .

    از طرفی او نمیتواند دم برنیاورد و ساکت باشد و یا سکوت پیشه کند زیرا پیامد دانائی و دانستن بیتابی و بیقراری و غلیان انرژی حاصل از دانانی و دانستن هاست آنهم از نوع دردسرسازش .

    او در این عرصه ، پیامد شکست سکوت و بیداری خفتگان خواب آلود و دم برآوردن و برملا ساختن و پیام رساندن و آگاهی دادن و آگاهانیدن را میداند و خوب هم میداند که در تداوم این مسیر به چه سرنوشت و عَتاب و عِقابی گرفتار خواهد آمد اما چاره ای ندارد زیرا باید از عَتاب و عِقاب درونی حاصل از دانستنها به هرقیمتی خودرا برهاند تا آرامش یابد .

    لذا میبینیم که بیشترین درد و دردسرها و آلام و رنجهارا همین قشری که بنام دانشجو خوانده میشوند به جان میخرند و بیشترین درصد تاوان خسارت دانائی و دانستن را هم آنان می پردازند چرا که دانشجوست و دانائی میطلبد و به همین دلیل سکوت برنمی تابد و خروش بر می آورد .

    اما در ادامه این مسیر و مراحل ، بازهم آگاهانی هستند که این دوران را گذرانده و واحدهایش را هم با موفقیت پاس نموده اند اما همچنان دانشجوئی و دانش طلبی را تداوم میبخشند و به هیچ قیمتی نمیتوان بهای دانائی را از آنان سلب نمود چه در حصرو بند باشند و چه در تحدید و تطمیع بازهم بازبان و بیان و دراوضاع مَجاز و ایجاز ، رساتر از هر فرد ناآگاه و درظاهر آزاد (گاه انذار به عقبی میدهند و گاه استفتاء میطلبند ) و در کمال شجاعت و اتمام شهامت آگاهی می آفرینند و ” دردِ دانستن ” را بعنوان ثمره آگاهی ، پاس میدارند .

     
  8. Aghay Norizade

    man hamishe matne name haye shoma ro chand bar mikhonam che ghadr delneshin va aramesh bakhsh
    shoma chon hagh ro migid
    shoma eftekhare ma va nasl haye bad az ma hastid

     
  9. نوری زاد عزیز
    آن زمان که برای اهالی قدرت قلم می زدی، باید می فهمیدی که توسل به قدرت نصیبی جز دوری از ملت ندارد.
    آن زمان که در برابر زیدآبادی ها ایستادی و قلم زدی …… آیا پشیمانی؟

     
  10. يك سبز از زاهدان

    متن بسيار محكو و جوندار و موثري بود. موفق باشي جناب نوري زاد

     
  11. تو فوق العاده ای نوری زاد ،
    آفرین به آن قلم زیبا و آزاده ات
    نوشته هایت عجیب به دل می نشیند
    می دانی تو گل سرسبد و افتخار جنبش سبز مردم هستی

    فقط از خدا هر روز می خواهم که خودش نگه دارت باشد و حفظت کند
    درود بر تو

     
  12. نوري زاد عزيز ، اگر امثال حر ابن رياحي را نميشناختيم هرگز نمي توانستن درك كنم چه اتفاقي افتاده است. هرچند كه باز هم سخت است.

     
  13. رحمت بیکران خدا بر همت وباکری وهمسران زینبگونه آنها که به رسوا کردن یزدیان زمان کمر همت بسته اند ودرود بر نوریزادها که همچون شریعت نه نداریهای کیهان لانه خفت وابستگی به مزدوران یزیدی را نپذیرفته اند

     
  14. درود بر حر زمان

    بسیجی واقعی همت بود و باکری

     
  15. مطمئن باشید اگر آنها (شهید همت و باکری) زنده بودند، همین الآن در سپاه مشغول بودند به …

     
  16. I am really anxious to know, how this website is updated from inside prison?? I would be happy to have my answer here!1

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

71 queries in 0904 seconds.